بازدید
بازدید
بازدید
مخاطب امام علی(علیه السلام) در این رساله تنها فرزندش امام حسن(علیه السلام) نیست بلکه آن حضرت با سخنان حکیمانه خود به همه جوانان حقیقت جو توجه کرده است. گر چه غور در دریای بی کران معارف نهج البلاغه با بضاعت اندک ما سازگار نیست ولکن:
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
با توجه به محدودیت صفحات، چند اصل مهم تربیتی را بیان ومتن کامل نامه را به خوانند گان محترم به ویژه نسل جوان واگذار می کنیم.
1. تقوا وپاک دامنی:
مهم ترین سفارش امام(علیه السلام) به فرزند دلبندش ، تقوای الهی است ، آن جا که می فرماید:
واعلم یا بنی ان احب ما انت اخذ به الی من وصیتی تقوی الله (۲)
پسرم، بدان محبوبترین چیزی که از میان گفته هایم در این وصیت نامه به آن تمسک می جویی، تقوای الهی وپرهیز کاری است
حصار مستحکم:
اهمیت وجایگاه تقوا برای جوانان آن وقت معلوم می شود که تمایلات واحساسات دوره جوانی مد نظر قرار گیرد. برای جوانی که در معرض طغیان غرایز واحساسات تند وشکوفایی خواهش های نفسانی وغریزه جنسی وتخیلات موهوم به سر می برد، تقوا به منزله قلعه وحصار مستحکمی است که او را از تاخت وتاز دشمنان مصون می دارد ومانند سپری است که ازاصابت تیرهای زهرآگین شیاطین باز می دارد. امام علی(علیه السلام) می فرماید:
اعلموا عبادالله ان التقوی دار حصن عزیز(۳)
بدانید ای بند گان خدا، تقوا دژی مستحکم وغیر قابل نفوذ است
استاد مطهری(ره) می گوید: « نباید تصور کرد که تقوا از مختصات دین داری است، از قبیل نماز وروزه ، بلکه تقوا لازمه انسانیت است. انسان اگر بخواهد از طرز زندگی حیوانی وجنگلی خارج شود ناچار است که تقوا داشته باشد. »(4)
جوان همواره بین دوراهی قرار دارد وبه سوی دو نقطه متضاد کشیده می شود. از یک طرف، ندای وجدان اخلاقی والهام اورا به سوی خوبی ها سوق می دهد واز طرف دیگر غرایز درونی ونفس اماره و وسا وس شیطانی اورا به ارضای خواهش های نفسانی فرمان می دهد. در این جنگ وگریزتنها جوانی می تواند از این صحنه کشمکش ونزاع بین عقل وشهوت، خیر وفساد وپاکی وآلودگی به سلامت خارج شود که خود را به سلاح ایمان وتقوا مجهز کرده واز ابتدای جوانی به خود سازی وجهاد با نفس بپردازد.
حضرت یوسف(علیه السلام) در سایه همین تقوا بود که توانست با اراده ای قوی از آزمون سخت الهی سربلند بیرون آید وبه اوج عزت نایل شود. قرآن مجید رمز پیروزی یوسف(علیه السلام) درعرصه مبارزه با نفس را رعایت دو اصل مهم واساسی « تقوا» و« خویشتن داری» می داند ومی فرماید:
انه من یتق ویصبر فان الله لا یضیع اجر المحسنین (۵)
کسی که پرهیزگاری کند وشکیبایی ورزد، خداوند پاداش نیکو کاران را ضایع نمی کند
تقویت اراده:
بسیاری از جوانان از ضعف اراده وفقدان قدرت تصمیم گیری شکایت می کنند وبرای درمان آن چاره جویی می کنند. آنان می گویند: برای ترک عادات زشت وناپسند بارها تصمیم گرفته ایم اما کم تر موفق شده ایم. امام علی (علیه السلام) از تقوا به عنوان عامل تقویت اراده ومالکیت نفس که نقش عمده ای در ترک گناه وعادات ناپسند دارد، یاد می کند ومی فرماید: آگاه باشید! خطاها وگناهان مانند اسب های سرکش ولجام گسیخته ای هستند که گناه کاران بر آن ها سوارند وآنان رادر قعر دوزخ سرنگون خواهند ساخت وتقوا همانند مرکب های راهوار وآرامی است که صاحبانشان بر آن ها سوارند وزمامشان را به دست دارند وآنان راتا بهشت پیش می برند.(۶)
باید در نظر داشت که این کار شدنی است. افرادی که در این وادی قدم بنهند، مشمول الطاف خفیه الهی خواهند بود. چنان که قرآن کریم می فرماید:
والذین جاهدوا فینا لنهد ینهم سبلنا(۷)
آنان که درراه ما جهاد وکوشش می کنند، راه های خود را به آن ها نشان می دهیم
۲٫ فرصت جوانی:
بدون تردید یکی از عوامل مهم موفقیت وکام یابی، بهره برداری صحیح واصولی از شرایط وفرصت های مناسب است، که فرصت جوانی از اساسی ترین آن ها به شمار می رود. نیروی معنوی وقوای جسمانی، گوهر گران سنگی است که خداوند متعال در اختیار نسل جوان قرار داده است. بر این اساس پیشوایان دین همواره بر اغتنام فرصت جوانی تاکید کرده اند. امام علی(علیه السلام) در این باره می فرماید:
بادرالفرصه قبل ان تکون غصه (۸)
پیش از آن که فرصت از دست رود ومایه اندوهت گردد، آن را غنیمت شمار
سعدی با الهام از سخنان بزرگان می گوید:
جوانا ره طاعت امروز گیر که فردا جوانی نیاید زپیر
قضا روزگاری زمن در ربود که هر روزش از پی شب قدر بود
من آن روز را قدر نشناختم بدانستم اکنون که در باختم
امام علی(علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه
لا تنس نصیبک من الدنیا(۹)
بهره ات را از دنیا فراموش مکن
می فرماید:
لا تنس صحتک وقوتک وفراغک وشبابک ونشاطک ان تطلب بها الاخره (۱۰)
سلامتی وقدرت وفراغ بال وجوانی ونشاط خود را فراموش مکن، از آن ها در راه آخرت استفاده کن
آن حضرت درباره کسانی که از نعمت جوانی بهره صحیح وکافی نبرده اند می فرماید: « آن ها در ایام سلامت بدن سرمایه ای مهیا نکردند ودر اولین فرصت ها زندگی درس عبرتی نگرفتند، آیا کسی که جوان است جز پیری انتظار دارد.» (11)
سوال از جوانی :
جوانی ونشاط وبالندگی، نعمت بزرگی است که در روز قیامت از آن سوال می شود. در روایتی از رسول اکرم(صلی الله علیه و اله و سلم) نقل است که فرمود : در قیامت هیچ یک از بندگان، قدم از قدم بر نمی دارند تا از وی چهار سوال شود؛ از عمرش که آن را در چه راه بکارانداخته وچگونه فانی کرده است، ازجوانیش که آن را در چه راهی پایان داده است، از اموالش سوال می شود که از چه راهی به دست آورده ودر چه راهی خرج کرده است واز حب ودوستی با اهل بیت از وی سوال می شود.(۱۲)
رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و اله و سلم) در کنار ایام عمر به طور جداگانه ای از جوانی نام برده اند که ارزش اختصاصی جوانی را می رساند. متاسفانه شرایط فوق العاده وفرصت استثنایی دوران جوانی کوتاه وزود گذر است وبلبل جوانی روزی از شاخسارعمر خواهد پرید. تا هست قدرش را بدانیم وآن را یک سرمایه شماریم. امام علی(علیه السلام) می فرماید:
شیئان لا یعرف فضلهما الا من فقدهما: الشباب والعافیه (۱۳)
دو چیز است که قدر وقیمتشان را نمی شناسد مگر کسی که آن دو را از دست داده باشد: یکی جوانی ودیگری تندرستی
3. خود سازی :
بهترین زمان برای تربیت وخود سازی، دوره جوانی است، زیرا صفحه دل جوان با زشتی ها وخصلتهای ناپسند شکل نگرفته و چراغ فطرت در دلش خاموش نگشته است . امام علی(علیه السلام) به فرزندش امام حسن(علیه السلام) چنین می فرماید:
انما قلب الحدث الارض الخالیه ما القی فیها من شیء قبلته فبادرتک بالادب قبل ان یقسوا قلبک ویشتغل لبک (۱۴)
قلب نوجوان مانند زمین خالی است که هر چه در آن بیفشانی آن را می پذیرد، پس پیش از این که قلبت سخت شود وفکرت به امور دیگر مشغول گردد، به تعلیم وتربیت تو مبادرت کردم وهمت خود را بر تربیت تو گذاشتم
عادات ناپسند در دوران جوانی ریشه دار نشده است، از این رو مبارزه با آن سهل وآسان است. جوانان باید از این امتیاز بزرگ به شایستگی استفاده کنند. امام خمینی(ره) بر ضرورت اصلاح در ایام جوانی تاکید می کردند. ایشان در یکی از سخنرانی های خود فرمودند: « جهاد اکبر، جهادی است که انسان با نفس طاغوتی خودش انجام می دهد. شما جوان ها از حالا باید شروع کنید به این جهاد. نگذارید که قوای جوانی از دستتان برود. هر چه قوای جوانی از دست برود، ریشه های اخلاق فاسد در انسان زیاد تر می شود وجهاد مشکل تر. جوان زود می تواند در این جهاد پیروز شود. پیر به این زودی نمی تواند. نگذارید اصلاح حال خودتان را از زمان جوانی به زمان پیری بیفتد.»(15)
خاربن وخارکن:
استاد مطهری(ره) می گوید: « مولوی مثلی می آورد راجع به این که هر چه انسان بزرگ تر می شود صفات او قوی تر وریشه دار تر می گردد. می گوید: مردی خاری را در معبر کاشت ومردم از این بوته خار در رنج بودند. او قول داد که سال دیگر آن را بکند وسال دیگر نیز کار را به سال بعد موکول کرد وسال های بعد نیز به همین ترتیب عمل کرد. از طرفی درخت، سال به سال ریشه دارتر می شد واز طرف دیگر خود او سال به سال ضعیف تر میگردید؛ یعنی میان رشد درخت وقوت او نسبت معکوس برقرار بود. حالات انسان نیز مانند خاربن وخارکن است. روز به روز صفات در انسان ریشه های عمیق تری پیدا می کند واراده انسان را ضعیف تر می کند. قدرت یک جوان در اصلاح نفس خود از یک پیر بیش تر است.»
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
مىفرماید: «اِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الذِّکْرَ جَلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَالْوَقَرَه وَ تُبْصِرُ بِه بَعْدَ العَشوه» (31) خداوند ذکر و یادش را صیقل روحها قرار داد تا گوشهاى سنگین با یاد خدا شنوا و چشمهاى بسته با یاد او بینا شوند.
آنگاه حضرت در مورد برکات نماز مىفرماید:
«قَدْ حَفَّتْ بِهِم المَلائِکَه وَ نُزّلَتْ عَلَیْهِمُ السَّکینَه وَ فُتِحَتْ لَهُم اَبْوابَ السَّماءِ وَ اُعِدَّتْ لَهُم مَقاعِدَ الکِرامات» فرشتگان آنان را در بر مىگیرند و آرامش بر آنان نازل مىشود، درهاى آسمان بر آنان گشوده و جایگاه خوبى برایشان آماده مىشود.
در خطبهاى دیگر مىفرماید:
«و اِنَّها لَتَحُتُّ الذُّنُوبَ حَتَّ الْوَرَق وَ تُطلِقُها اِطْلاقَ الرَّبَق» (32) نماز گناهان را مثل برگ درختان مىریزد و گردن انسان را از ریسمان گناه آزاد مىکند.
آنگاه در ادامه، تشبیهى جالب از پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله نقل مىفرماید که: نماز همچون جوى آبى است که انسان روزى پنج مرتبه خود را در آن شستشو دهد، آیا دیگر آلودگى باقى مىماند؟
در خطبه ۱۹۶ گوشههایى از مفاسد اخلاقى همچون کبر و سرکشى و ظلم را برمىشمرد و سپس مىفرماید: درماین این مفاسد نماز و روزه و زکات است. آنگاه در مورد آثار نماز مىفرماید:
«تَسْکیناً لِاَطْرافِهِم، تَخْشیعاً لِاَبْصارِهِم، تَذْلیلاً لِنُفُوسِهِمْ، تَخْفیضاً لِقُلُوبِهِم، اِزالَهً لِلْخَیْلاءِ عَنْهُم اِنْ اَوْ حَشَتْهُم الْوَحْشَه آنَسَهُمْ ذِکْرک» نماز به همه وجود انسان آرامش مىبخشد، چشمها را خاشع و خاضع مىگرداند، نفس سرکش را رام، دلها را نرم و تکبر و بزرگمنشى را محو مىکند. به هنگام وحشت و اضطراب و تنهایى، یاد تو موجب انس و الفت آنها مىشود.
البتّه روشن است که همه مردم چنین بهرههایى را از نماز ندارند، بلکه تنها گروهى هستند که شیفته نماز و یاد خدا هستند و آن را با تمام دنیا عوض نمىکنند.
باز هم سیماى نماز
هر چه براى نماز گفته و نوشته شود حق آن ادا نمىشود و چگونه ممکن است عمودِ دین و پرچم اسلام و یادگار ادیان و انبیا و محور قبولِ همه اعمال در چند جمله بیان شود؟
نماز، برنامه هر صبح و شام است بهنگام صبح اولین کلامِ واجب نماز و بهنگام شام آخرین واجب، نماز است. پس آغاز و انجامِ هر روزت با یاد خدا و براى خدا است.
نماز در سفر یا وطن، در زمین یا هوا، در فقر یا غنى، رمز آنست که در هر کجا هستى و هر که هستى مطیع او باشى نه غیر او.
نماز، ایدئولوژى عملى مسلمان است که در آن عقائد و افکار و خواستهها و الگوهاى خود را بیان مىکند.
نماز، استحکام بخشیدن به ارزشها و جلوگیرى از فروپاشى شخصیتِ افراد و اعضاى جامعه است که اگر مصالح ساختمان سُست باشد ساختمان فرو مىریزد.
اذانِ نماز، شیپورِ توحید است که سپاه متفرّقِ اسلام را در یک صف و زیر یک پرچم فرا مىخواند و آنان را پشتِ سر امامى عادل قرار مىدهد.
امام جماعت یکى است تا رمز این باشد که امام جامعه نیز باید یکى باشد تا اداره امور متمرکز باشد.
امام جماعت باید مراعات ضعیفترین مردم را بکند و این درس است که در تصمیمگیرىهاى جامعه مراعاتِ طبقه محروم را بکنید. پیامبر خدا بهنگام نماز صداى گریه طفلى را شنید نماز را به سرعت تمام کرد تا اگر مادر طفل در نماز شرکت کرده کودکش را آرام کند! (۵۲)
اولین فرمان بدنبال آفرینش انسان، فرمان سجده بود که به فرشتگان فرمود: براى آدم سجده کنید. (۵۳)
اولین نقطه زمین (مکّه و کعبه) که از زیر آب بیرون آمد و خشکى شد مکان عبادت بود. (۵۴)
اولین کار رسول خدا پس از هجرت به مدینه ساختن مسجد بود.
نماز هم انجام معروف است هم نهى از منکر. هر روز در اذان و اقامه مىگوییم «حىّ على الصلوه حىّ على الفلاح حىّ على خیر العمل» که همه امر به بالاترین معروفها یعنى نماز است.
از سوى دیگر نماز انسان را از فساد و فحشا بازمىدارد: «اِنَّ الصَّلوهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنکَر» (55)
نماز، حرکاتى است برخاسته از آگاهى و شناخت. شناختِ خداوند که به فرمان او و براى او و اُنس با او قیام مىکنیم و لذا قرآن ما را از نماز در حال مستى (۵۶) و کسالت (۵۷) نهى کرده است تا آنچه را در نماز مىگوییم با توجه و آگاهى باشد.
نماز، آگاهىبخش است. هر هفته روزهاى جمعه نمازجمعه برپا مىشود و قبل از نماز دو خطبه خوانده مىشود. این دو خطبه بجاى دو رکعت از نماز و به عبارتى جزئى از نماز است. خطبههایى که به فرموده امام رضاعلیه السلام باید مردم را از تمام مسائل جهان آگاه کند.
شنیدن خطبهها و آنگاه نماز خواندن یعنى آگاه شدن و بعد نمازخواندن.
نماز خروج از خود و پرواز بسوى خداست و قرآن مىفرماید:
«وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ اِلَى اللَّهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْت فَقَدْ وَقَعَ اَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ» (58) هرکس از خانهاش به قصد هجرت بسوى خدا و رسولش خارج شود و سپس مرگ او را دریابد پاداشش بر خداست.
امام خمینى مىفرماید: هجرت از خانه دل بسوى خدا، یکى از مصادیق آیه است، هجرت از خودپسندى و خودخواهى و خودبینى به سوى خداپرستى و خداخواهى و خدابینى بزرگترین هجرتهاست. (۵۹)
نماز به منزله اسم اعظم الهى بلکه خودِ اسم اعظم است.
در نماز، عزّت ربّ و ذلّت عبد مطرح است که این دو مقام بس عالى است.
نماز پرچم اسلام است. «عَلَمُ الْاِسْلامِ اَلصَّلوه» (60)
همانگونه که پرچم نشانه است، نماز نیز نشانه و علامت مسلمانى است. چنانکه پرچم مورد احترام است و اهانت به آن، اهانت به یک ملّت و کشور است، اهانت و بىتوجهى به نماز نیز بىتوجهى به کلّ دین است. چنانکه برپابودن پرچم نشانه حیات سیاسى و نظامى و قدرت است. در برپابودن نماز نیز این امور مطرح است.
نماز و قرآن
در مواردى قرآن و نماز در کنار هم آمدهاند، مانند:
«یَتلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ اَقامُوا الصَّلوهَ» (61)
قرآن تلاوت مىکنند و نماز به پاى مىدارند.
و یا در جاى دیگر مىفرماید: «یُمَسِّکوُنَ بِالْکِتابِ وَ اَقامُوا الصّلوه» (62) به قرآن تمسّک مىجویند و نماز به پاى مىدارند.
گاهى براى نماز و قرآن، یک صفت آورده شده، چنانکه کلمه ذِکر هم به قرآن گفته شده است: «اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذِّکر» (63) ما ذکر را نازل کردیم. و هم فلسفه نماز شمرده شده است: «اَقِمِ الصَّلوهَ لِذِکْرى» (64) نماز را بخاطر یاد من به پاى دار.
جالب آنکه گاهى بجاى کلمه نماز کلمه قرآن آمده است، مانند آیه «اِنَّ قُرآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً» (65) که گفتهاند مراد از قرآن الفجر، نماز صبح استبگذریم که خواندن قرآن بصورتِ حمد و سوره، یکى از واجباتِ نماز است و بحث نماز در اکثر سورههاى قرآن، هم در بزرگترین سوره (بقره) و هم در کوچکترین سورهها (کوثر) آمده است.
نماز و قصاص!
نه تنها در اسلام، بلکه در همه ادیان الهى قانون قصاص مطرح است که طبق آن کیفر کسیکه گوش قطع کند آنست که گوشش بریده شود و کیفر کسى که دندان بشکند آنست که دندانش شکسته شود تا عدالت اجرا شود. یکى از موارد قصاص آنست که دست دزد باید قطع شود، ولى فقط چهار انگشت او، و کف دست باقى مىماند. زیرا قرآن مىگوید: «وَ اَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ» (66) محلّ سجده براى خداست.
چون انسان هنگام سجده باید کف دست خود را بر زمین گذارد لذا در کیفر سارق باید به مسأله نماز و سجده توجه داشت و کف دست او را قطع نکرد تا حقّ عبادت حتى براى سارق هم محفوظ بماند!
نماز و رهبرى
اگر نماز توسط رهبران الهى اقامه شود بساط ظلم و طاغوت را برهم مىزند. نماز عید امام رضاعلیه السلام آنچنان با هیبت و عظمت آغاز شد که حکومت ظالم بر خود لرزید و فهمید که اگر این نماز به پایان برسد حکومتِ بنىعبّاس نیز به پایان خواهد رسید. لذا مأمون دستور داد که امام را از وسط راه بازگرداندند.
دلیل آنکه نمازهاى امروز مسلمین اثرى ندارد آنست که به قسمتى از قرآن عمل شد و قسمتى فراموش شد. زیرا قرآن مىفرماید:
«وَاَقیمُواالصَّلوهَ وآتُوا الزَّکاهَ وَ اَطیعُوا الرّسُولَ» (67)
نماز به پاى دارید و زکات دهید و از رسول خدا اطاعت کنید.
امّا امروز بعضى نماز مىخوانند و زکات نمىدهند و بعضى اهل نماز و زکات هستند، ولى ولایت کفار را پذیرفتهاند. به عبارت دیگر ایمان به خدا دارند، اما کفر به طاغوت ندارند و این ایمان ناقص است. در حالى که خداوند مىفرماید: «فَمَنْ یَکْفُر بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدْاسْتَمْسَک بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى» (68) هرکس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد به ریسمان محکم الهى چنگ زده است.
یعنى هم کفر به طاغوت و هم ایمان به خدا لازم است، در حالى که امروزه مسلمین برائت از کفر و طاغوتها را فراموش کردهاند. لذا قرآن در مورد کسانى که به طاغوت مراجعه مىکنند مىفرماید: آنها خیال مىکنند که مؤمن هستند: «اَلَمْ تَرَ اِلىَ الَّذینَ یَزْعُمُونَ اَنَّهُم آمَنُوا»
نمازهاى مشکلگشا
اسلام سفارش مىکند هرگاه حاجت یا مشکلى داشتید، با خواندن نمازهایى مخصوص حلّ مشکل خود را از خدا بخواهید، که مناسب است در اینجا یک نمونه از آن نمازها را بیاوریم.
نماز جعفر طیّار
جعفر طیّار برادر حضرت علىعلیه السلام است که در هجرت به حبشه توانست با استدلال و رفتار مناسب خود دل نجاشى و عدّه کثیرى را به اسلام جذب کند و مؤسّسِ اسلام در قارّه آفریقا شود. او در جنگ موته دو دستش را در راه خدا داد و خداوند بجاى آن دو بال در بهشت به او داد و لذا به جعفر طیّار مشهور شد. هنگامى که جعفر از حبشه بازگشت، پیامبرصلى الله علیه وآله به او فرمود: آیا مىخواهى هدیه با ارزشى به تو عطا کنم؟ مردم گمان کردند که حضرت مىخواهد طلا یا نقرهاى به او بدهد و لذا هجوم آوردند تا هدیه پیامبر را ببینند. اما پیامبر فرمود: نمازى به تو هدیه مىکنم که اگر هر روز آنرا انجام دهى، از دنیا و آنچه در دنیاست براى تو بهتر باشد و اگر هر روز یا هر جمعه یا هر ماه یا هر سال بجاى آورى، خداوند گناهان بین دو نمازت را (گرچه یکسال باشد) بیامرزد.
این نماز به سندهاى معتبر از شیعه و سنّى نقل شده است و نام اِکسیر اعظم و کبریت احمر به خود گرفته است.
امام صادقعلیه السلام مىفرماید: هرگاه مشکل یا حاجتى داشتید پس از خواندن نماز جعفر دعا کنید که انشاءاللّه مستجاب مىشود. نحوه این نماز در اوایل مفاتیح در اعمال روز جمعه پس از ذکر نمازهاى امامان معصوم آمده است.
البتّه این نماز یکى از دهها نماز مستحبى است که براى رفع مشکلات وارد شده است. اخیراً کتابى تحت عنوان نمازهاى مستحبى تألیف شده که حدود سیصدوپنجاه نماز مستحبى را با اسم و رسم آورده است و این خود از اهمیت نماز است که اینهمه تنوّع دارد و بهر مناسبتى نمازى وارد شده است.
قداست نماز
قداستِ نماز به قدرى است که زمانِ اجراى بعضى مراسم مانند قَسم و اداى شهادت، بعد از نماز قرار داده شده است.
قرآن در سوره مائده آیه ۱۰۶ مىفرماید: هرگاه کسى در سفر دچار بیمارى شد و در آستانه مرگ قرار گرفت، دو نفر مسلمان و یا غیر مسلمان را بر وصیّتِ خود گواه گیرد، لکن مراسم اداى شهادت باید پس از نماز باشد، یعنى آن دو نفر پس از اداى نماز حاضر شده و با قسم خوردن شهادت دهند که فلان مسلمان در مسافرت چه وصیت کرده است.
امروزه مرسوم است که مراسمِ قسم را در حضور قرآن و با دست گذاردن بر قرآن انجام مىدهند، امّا خود قرآن در این مورد مىفرماید: مراسم قسم پس از انجام نماز باشد!
جامعیّت نماز
خداوند، هم در آفرینشِ تکوینى و هم در دستورات تشریعى عالىترین و کاملترین برنامهها را بکار برده است. مثلاً در آفرینش شیر مادر تمام ویتامینهایى را که نوزاد نیاز دارد در شیر مادر جمع کرده است.
اگر به آفرینشِ انسان نگاه کنیم مىبینیم آنچه در طبیعت وجود دارد در وجود انسان نیز قرار داده شده است.
اگر در طبیعت صداى رعد است، در انسان فریاد است.
اگر در طبیعت گیاه و نبات است، در انسان رویش مو است.
اگر در طبیعت رودخانه است، در انسان رگهاى ریز و درشت است.
اگر در طبیعت آب شور و شیرین است، در انسان اشک شور و آب دهان شیرین است.
اگر در طبیعت معادن بسیار است، در انسان استعدادهاى نهفته فراوان است.
شعرى است که به حضرت علىعلیه السلام نسبت مىدهند که فرمود:
أتزعم انّک جِرم صغیر
و فیک انطوى العالم الاکبر
اى انسان! تو گمان مىکنى جُثّه کوچکى هستى، درحالى که جهانى بزرگ در تو نهاده شده است.
نماز نیز یک هنرنمائىِ الهى است که خداوند تمام ارزشها را به نحوى در آن قرار داده است. چه کمالى است که براى انسان ارزش باشد اما در نماز یافت نشود؟
یاد خدا، یک ارزش و تنها وسیله آرامبخش دلهاست و نماز یاد خداست. «اللّه اکبر»
یاد قیامت یک ارزش و بازدارنده از گناه و فساد است و نماز یادآور «یوم الدین» است.
در خطّ انبیا و شهدا و صالحان بودن یک ارزش است و ما در نماز از خدا مىخواهیم در «صراط الذین انعمت علیهم» قرار بگیریم.
انزجار و برائتِ خود را از ستمپیشهگان و گمراهان با جمله «غیر المغضوب علیهم ولاالضّالین» اعلام مىداریم.
عدالت که در رأس همه ارزشهاست در امام جماعت نماز لازم شمرده شده است.
پیروى از امام جماعت در نماز، یک اصلِ با ارزش اجتماعى است که بجاى خودسرى و تکروى تابع رهبرى عادل باشیم.
در انتخاب امام جماعت همواره توجه به ارزشهاست: عادلترین، فقیهترین، فصیحترین،…
ایستادن رو به قبله یادآور ارزشهاى بسیارى است، مکّه شکنجهگاه بلال، قربانگاه اسماعیل، زادگاه علىبنابیطالب، پایگاه قیام مهدى، آزمایشگاه ابراهیم و عبادتگاه تمام انبیا و اولیاست.
در نماز هرچه هست تحرّک است، در هر صبح و شام، در رکوع و سجود و قیام، حرکت در رفتن به مسجد و مصلّى، پس ساکن و ساکت و گوشهگیر نباش، بلکه همواره در تلاش و حرکت باش، البتّه در جهت خداوند و بسوى او.
در نماز روح و جان انسان غبارروبى مىشود، نماز، غبار غرور و تکبر را مىریزد، چون هر شبانهروز دهها بار بلندترین نقطه بدن را به خاک مىمالد. و سجده بر خاک بهتر از سنگ است که تذلّل در به خاک مالیدن است.
بر زمین و آنچه از زمین روئیده مىشود سجده کن، بشرط آنکه خوردنى نباشد تا به فکر شکم نیفتى!
بر زمینِ پاک سجده کن که از راه نا پاک نمىتوان به پاکى و سرچشمه پاکىها رسید.
گریه از خوف خدا یک ارزش است و قرآن سجده همراه با گریه را ستایش کرده است: «سُجِّداً وَ بُکِیّاً» (81)
نماز یک خط الهى است که از هنگام تولد تا لحظه مرگ براى ما ترسیم شده است:
نوزاد که بدنیا آمد در گوش راست و چپ او اذان و اقامه بگو که سفارش به نماز مىکند، «حىّ على الصلوه» و بهنگام مرگ نیز او را با خواندن نماز میّت دفن کن. در طول زندگى نیز همواره در حال عبادت و پرستشِ خدا باش. «واعبُد رَبّک حتّى یَأتِیکَ الیَقِین» (82)
نماز پیوند انسان با طبیعت است. براى شناخت وقت نمازها خصوصاً صبح و ظهر باید به خورشید نظر کنى. براى بدست آوردن قبله به ستارگان توجه کنى، براى انجام نمازهاى مستحبى در ایام مبارکه به حرکات ماه دقت کنى. براى غسل و وضو به آب وبراى سجده وتیمم به خاک رو آورى.
این ارتباط میان نماز با خورشید و ماه و ستاره و آب و خاک بدست کدام طرّاح حکیم برنامهریزى شده است؟
دیگر واجباتِ دین نیز به نوعى در نماز حضور دارند. نمازگزار همچون روزهدار حق خوردن و آشامیدن و رفع شهوت ندارد. نمازگزار همچون کسى که به حج مىرود کعبه قبله و محور کارهاى اوست. نمازگزار همچون کسى است که به جهاد مىرود، لکن به جهاد اکبر که جهاد با نفس است. نماز خود بالاترین امر به معروف و نهى از منکر است.
هجرت از مهمترین ارزشهاى دینِ ماست و حضرت ابراهیم بخاطر نماز هجرت کرد و همسر و فرزند خود را در کنار کعبه گذارد و فرمود: «رَبَّنا اِنّى اَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِیَّتى بِوادٍ غَیْر ذى زَرْعٍ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلوه» (83) پروردگارا! من فرزندانم را در بیابانى خشک ساکن کردم تا نماز اقامه شود.
جالب آنکه حضرت ابراهیم نمىگوید: براى برپاداشتن حجّ هجرت کردم، بلکه مىگوید: هدفم از هجرت اقامه نماز بود.
به هر حال خداوند تمام ارزشها را در نماز و با نماز و براى نماز قرار داده است.
اگر زینت و نظافت یک ارزش است، اسلام سفارش مىکند که: «خُذُوا زینَتَکُم عِنْدَ کُلِّ مُسْجِد» (84) به هنگام شرکت در مساجد خود را زینت کنید و زینتهاى خود را برگیرید. با لباس پاکیزه و معطّر وارد مسجد شوید.
چنانکه سفارش شده زنان به هنگام نماز، زیورهاى خود را همراه داشته باشند و با آنها خود را زینت کنند. (۸۵)
حتّى به مسأله مسواک توجه شده و در روایات مىخوانیم: نماز با مسواک، هفتاد برابر نماز بدون مسواک است. (۸۶) و فرمودهاند قبل از رفتن به مسجد سیر و پیاز نخورید (۸۷) که بوى دهان شما دیگران را اذیّت نکند و مردم را از مسجد فرارى ندهد.
به هرحال این نمازِ اسلام است و این نمازِ ما. نمازى که یا نمىخوانیم، یا غلط مىخوانیم، یا بىتوجه مىخوانیم و یا بدون جماعت و یا در آخر وقت!!
مساجد که زمانى ابراهیم و اسماعیل و زکریا خادمش بودند (۸۸) و مادر مریم نذر مىکند فرزندش خادم مسجد باشد، (۸۹) مىرسد به جائى که خادمانش غالباً افرادى از کار افتاده و پیر و مریض و فقیر و بىسواد و گاه بداخلاق هستند! راستى چرا غبارروبى حرم امام رضاعلیه السلام افتخار است، اما غبارروبى خانه خدا هیچ!
چرا باید مساجد ما به گونهاى باشد که هرکس وارد مىشود غم و اندوه و کسالت او را بگیرد؟ مگر مسجد عزاخانه است و یا مجلس فاتحهخوانى که همواره پارچه سیاه بر در مسجد آویزان باشد؟
البتّه بحمداللّه در چند سال اخیر حرکتى در مساجد پیدا شده و بسیارى از آنها مجهز به کتابخانه و صندوقِ قرضالحسنه و دیگر امور خدماتى شدهاند.
چه زیباست حدیثى که مىفرماید: روز قیامت سه چیز از مردم شکایت مىکند: عالمى که مردم به او مراجعه نکنند، قرآنى که در منزل باشد اما تلاوت نشود و مسجدى که مورد بىاعتنایى مردم واقع شود. (۹۰)
سخن در باب مسجد بسیار است و اخیراً کتابى تحت عنوان سیماى مسجد در دو جلد تألیف شده است که جایگاه مسجد را در جامعه اسلامى روشن مىکند. اما در یک کلام مسجد در صدر اسلام محل اجتماع مسلمین براى تصمیمگیرىها و مشورتها، براى کسب علم و دانشها، پایگاه رزمندگان و جهادگران، محل رسیدگى به مشکلاتِ فقراء و بیماران، مرکز قیام علیه حکومتهاى ظالم و ایراد خطابههاى تند علیه آنان بوده است.
همین جایگاهِ رفیع مسجد بوده است که در طول تاریخ، مسلمین بهترین معمارىها را در ساخت مساجد خود بکار برده و براى اداره مساجد اموال بسیارى را وقف مىکردهاند، تا مساجد همواره آباد و سرپا باشند.
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
۲- مرگ فیزیولوژیکی
۳- تجربه مرگ
۴- برخورد کودکان با مساله مرگ
۵- برخی علل ترس از مرگ
۶- غلبه بر ترس از مرگ
۷- مرگ رمانتیک
۸- شهادت
۹- عشق فاتح مرگ
۱۰- اندیشه هایی درباره مرگ
۱۱- آخرین سخنان
مقدمه:
آیا ما می توانیم تصور کنیم که ؟؟؟؟؟؟ تر از مرگ برای بشر وجود دارد؟ و نیز آیا عاملی که موجب توقف جریان مرگ شده باشد وجود دارد؟ پس نباید حیرت کرد که چرا هر فلاسفه و حتی تمام انسانهایی که قادر به کمترین درجه تفکر هستند کم وبیش به طرز تشویق آمیزی به مرگ توجه کرده و خود را ناگزیر به ابراز عقیده های پیرامون آن کرده اند. ادیان و فلسفه های مختلف نیز توجیهاتی را درباره وضعیت فانی بودن بشر ارائه داده و کوشیده اند تا معنی و اهمیت آن را روشن کنند.
اینایس لپ از هواداران مکتب «تکامل گرایی» و از پیرامون نیاردوشان است. تکامل گرایی مکتبی است که از ؟؟؟؟؟؟؟ و علم گرایی نوین پدیده آمده است پیرامون این مکتب معتقدند که جهان و کائنات بسوی یک پیشرفت از پیش تعیین شده در حرکت است ذات و سرشت جهان به گونه ای است که اجسام آلی و غیر آلی همواره رو به تکامل و تحول هستند زیرا جهان را خداوند خلق کرده است. مکتب «تکامل گرایی» مقوله ای به نام «خداشناسی فرایندی» را در قلمرو فلسفه گشوده است. مکتب «تکامل گرایی» مقوله ای به نام «خداشناسی فرایندی» را در قلمرو فلسفه گشوده است. این مقوله شکل جدیدی از خداشناسی است که علوم جدید و بویژه دانش تکامل علمی را پذیرا می شود. می گوید که طرز عمل خداوند در جهان، یک فرآیند کند و بطئی است که با بردباری بر عناصر تصادف و شر غلبه می کند و تمامی خیر و خوبی را که پدید می آوردند در ذات خود نهفته دارد. اینایس لپ در برخورد با مساله مرگ، دیدگاهی را عرضه می کند که نشانگر ذهن روشن و باز او بوده، و در عین حال بیانگر اعتقاد راسخ وی به خداوند و دنیای آخرت است. البته در چارچوب مذهب کاتولیک به طور خاص و دیانت مسیحیت به طور عام، و نیز پایبندی او به مکتب تکامل گرایی. او، مرگ را یک راز می داند و نه یک مساله می گوید که هراس از مرگ یک واکنش بسیار عادی در همه انسانهاست اما مضطرب شدن به خاطر مرگ را یک نوع روان پریشی می داند زیرا مرگ همواره با تولد انسان، آغاز می شود و لحظه ای بشر را ترک نمی کند و در واقع زندگی و مرگ لازم و ملزوم یکدیگرند حاصل کلام، اینایس لپ می گوید که اگر انسان بخواخد بر هراس از مرگ غلبه کند باید به زندگی عشق بورزد و به آن ارزش و معنا بدهد. در توهین بینش است که عقیده دارد شهادت یک نمونه بارز و کامل نهراسیدن از مرگ است زیرا بیانگر نزدیک ترین و آشکار ترین ارتباط عشق و مرگ است.
۱- مرگ فیزیولوژیکی
بدن انسان از یافته های زنده تشکیل می شود. هر یافته، بر اساس ذات خود، فانی است ولی یافته های جدید تولد می یابند تا جایگزین یافته عالی مرده در بدن انسان بشوند. پس از یک دوره معین زمانی، تجدید حیات یافته ها کاهش می یابد و سپس کلا متوقف می شود. از نظر زیست شناسی، مرگ طبیعی یک رویداد ناگهانی نبوده بلکه یک فرآیند تدریجی است از یک نقطه نظر زیست شناسی، ما به محض اینکه متولد می شویم به پیر شدن و مردن می کنیم. ولی مرگ انسان فقط موقعی صورت می گیرد که میلیونها یافته تشکیل دهنده بدنش بمیرد. هنگامی که فعالیت پروتوپلاسمی یافته متوقف می شود، آن یافته می میرد. بدین ترتیب، مرگ از این نقطه نظر زیست شناسی، عبارتست از نابود شدن ساختار یافته ای. اما هر چند که یافته ها می میرند و بدین طریق موجب مرگ یک فرد می شودند لکن اتم های سازنده یافته ها از بین نمی روند. آنها به یافته های دیگر همان فرد و سایر افرادمنتقل می شوند و از این جهت است که ما می توانیم با لحنی قاطع از وجود یک خویشاوندی اساسی میان تمام موجودات زنده سخن بگوییم. اتم هایی که امروز جزئی از کالبد جسمانی من هستند شاید روزی مورد استفاده حیوانات و گیاهان یا شاید سایر انسانها قرار گیرد. اگر ما می خواستیم بپذیریم که اتم ها دارای روح می باشند. بنابراین پدیده (حلول روح) می توانست یک معنای واقعی بیابد. از طرف دیگر، خود یافته نیز یک موجود پیچیده است و به همین دلیل نمی تواند فانی محسوب شود زیرا فقط پروتوپلاسم می میرد. نه علم و نه جادو هیچ کدام قادر نیستند که مانع مرگ سلولها و اندامهای زنده تشکیل شده از آنها گردند با حداکثر کاری که می کنند اینست که مرگ ما را به تاخیر بیندازند بعید به نظر نمی رسد که طول عمر بشر در آینده، دو برابر و یا حتی سه برابر بشود. ولی برای مرگ طبیعی هیچ درمان نهایی وجود ندارد و هیچ اکسیر حیات جاودنان نیز نمی تواند وجود خارجی داشته باشد.تنها مرگ در سن کهولت را می توان یک مرگ طبیعی دانست، این نیز فقط موقعی وجود دارد که مرگ ناشی از بیماری نباشد- همچنان که غالبا ناشی از آن است. ا ین بیماری غالبا از نوع مهلک است زیرا بیمار را از قبل در آستانه مرگ طبیعی قرار داده و شاید بزودی به هر تقدیر بمیرد. لذا مرگ یک جوان که یافته های او در یک فرآیند تجدید حیات مداوم قرار دارند، همواره یک امر اتفاقی است. بهداشت و سایر اقدامات پزشکی می تواند خطر مرگ اتفاقی را از بین ببرد و به شکرانه اینها، نرخ مرگ و میر در میان جوانان به طور چشمگیری در قرن بیستم کاهش یافته است. «بوگومولتز» و سایر زیست شناسان دست به تلاشهایی زده اند تا یافته های افراد پیر را جوان کرد و بدین طریق سن کهولت و مرگ را به تعویق بیاندازند. نتایج مهمی از این تلاش تهور آمیز به دست آمده است ولی فقط می تواند حتی الامکان مرگ را عقب بیاندازد نه آنکه بر آن غلبه کند. گونه و افراد انسانی می میرند. تنها چیزی که می تواند از این نظم تجربی مرگ بگریزد خود حیات است. حتی حیات بشریت نیز امروزه در معرض سلاحهای هسته ای قرار دارد.
۲- تجربه مرگ
اگر بخواهیم به طور کامل و دقیق سخن بگوییم، ما قادر نیستیم از مرگ تجربه مستقیم داشته باشیم، خواه مرگ خودمان باشد و خواه مرگ دیگران. از دست رفتن آگاهی و شعور یکی از نشانه های مرگ در انسان است، هر چند که در بعضی موارد شعور خود را از دست می دهیم ولی نمی میریم (نظیر حالت احتضار و اغماء) حتی کسانی که حالات اغمای طولانی را تجربه کرده اند آنها در مدت اغماء مرده به نظر می رسیدند ولی نمی توانند چیزی درباره مرگ به ما بگویند به این دلیل ساده که آنها نمرده بودند.
برخی مولفان معتقدند که عارفانه نزدیک ترین مقایسه و شباهت را با تجربه مرگ دارد. تجربه ما از مرگ فقط می تواند غیر مستقیم باشد. یعنی با تماشای صحنه مرگ یک شخص دیگر است که انسان به طور عادی آگاه می شود که همه می میرند و نتیجه گیری می کند که او نیز باید بمیرد. بنابر گفته های دیگر ما فقط می توانیم تجربه های عادی خود را به دیگران انتقال دهیم و تجربه های عمیق زندگی، به لحاظ ذات و ماهیت شان، غیر قابل انتقال هستند. چون تجربه مرگ معمولا از مشاهده مرگ دیگران به دست می آید صرف نظر از میزان خویشاوندی و دوری یک فرد مرده با ما- لذا پدید آورنده یک تجربه روانشناسی اصیل نخواهد بود. با مشاهده مرگ دیگران، ما به فناپذیری خویش یقین می کنیم ولی تا وقتی که زنده ایم فقط شخص دیگری است که می میرد، همواره یک نفر دیگر، که امکان ایجاد ارتباط عمیق با او را نداریم. تجربه شخص خودم پرایون روابط میان انسانها، اعم از تجربه مستقیم یا غیر مستقیم، مانع از آن می شود که در بدبینی های دیگر درباره غیرقابل انتقال بودن تجربه های اساسی سهیم شودم با ولی می پذیرم که چنین ارتباطی دشوار است.
۳- برخورد کودکان با مساله مرگ
ثابت شده است که تجربه عاطقی یک کودک از مرگ و آگاهی او از وضعیت فانی بودن خویش، از حیث رشد و بلوغ روحی او بسیار اهمیت دارد. من غالبا مشاهده کرده ام کودکانی که به طرز ناگهانی خنثی با مفهوم مرگ شده اند، در بزرگسالی یک دیدگاه بدبینانه نسبت به زندگی دارند و غالبا دچار تشویش هستند، هر چند که از ارتباط بین اختلال های عصبی وتجربه هایشان از مرگ، ناآگاهند. با وجود این، ما نباید با شتابزدگی نتیجه گیری کنیم که همه مبتلایان به اختلالهای عصبی و افراد بدبین دارای تجربه های مشابهی هستند بوده اند، زیرا علل بسیاری برای ایجاد چنین شرایطی وجود دارد. از سوی دیگر، آن کسانی که تجربه های کودکی شان از مرگ، ضربه روحی کمتر به آنها زده است، تمایل بیشتری دارند که مرگ را به عنوان یک رویداد طبیعی و راحت شدن از بیماری و رنج تلقی کنند. ناگفته پیداست که اعتقاد دینی در خصوص فناپذیری انسان به کودک کمک بزرگی می کند تا مرگ را به عنوان یک رویداد طبیعی به شمار آورد و آن را یک مصیبت درمان ناپذیراند.
برخی علل ترس از مرگ
ترس عصبی از مرگ غالبا تجلی یک اضطراب عمومی است که علل واقعی آن ناآگاهانه بوده وناشی از ضربه های دوران بلوغ، کودکی یا تولد است. چنین ترسی به بهترین صورت در «ترس از جاهای سر پوشیده» یا «ترس از فضای باز» ظاهر می شود. ولی به طوری که غالبا در این فصل یادآورد شده ایم، کسانی که دچار ترس از مرگ خود یا دیگران هستند همگی آنها افراد عصبی نیستند، مگر آنکه تمام نژاد بشر را عصبی بدانیم. وجود این ترس همگانی در افراد بشر، برهای دیگری است علیه کسانی که نظریه فروید را پیرامون وجود غریزه مرگ تصدیق می کنند، برهانی که می بایست دست کم از نظر زیست شناسان و روان شناسان عاری از اهمیت نباشد. یک غریزه، به طور عادی گرایش به برآورده کردن هدفش دارد مگر اینکه سرکوبها یا سایر موانع که غلبه بر آنها دشوار است، مانع انجام آن شوند. ولی دلیلی وجود ندارد که فرض کنیم تمام کسانی که از مرگ می ترسند «غریزه مرگ» خود را سرکوب کرده اند؛ همان غریزه ای که فروید در سالهای آخر عمرش آن را مهم ترین غریزه بشر دانست. اگر بشر این چنین از مرگ می هراسد به نظر می رسد به این دلیل باشد که زندگی و نه مرگ، برای او مهم ترین چیز باشد. لذا بطور وضوح می توان تاکیید کرد که علت اصلی هراس از مرگ عبارتست از غریزه حیات و زندگی، در حالیکه مرگ دشمن این غریزه بسیار اساسی و بنیانی است.
از این حیث، ترس از مرگ کاملا طبیعی است. فقط موقعی غیر طبیعی است که به صورت سدی در راه زندگی در آید و مانع خدمت کردن و حراست از زندگی شود.
علت دیگر ترس غیر عادی از مرگ عبارتست از مادّیگری فزاینده در تمدن غرب. بر هم خوردن تعادل روحی انسان غربی، بیشتر زائیده آن ماتریالیسم پر اگماتیکی است که در واقع مورد تایید شمار عظیمی از انسانهای قرار گرفته است که از نظر فکری معتقد به والاترین اندیشه های فصولی هستند. با در نظر گرفتن این حقیقت که؟؟؟؟؟؟ به صورت یک آرمان عالی وجودی در زندگی بسیاری از افراد در آمده است، چرا نباید احتمال چشم پوشیدن از چنین بهره مندی را هولناک توصیف کرد؟ ولی احساس گستره ناامنی در غرب، با وجود تمام قوانین ما برای حمایت اجتماعی، پیوسته به یاد می آورد که شیوه زندگی استوار بر لذت گرایی ناپایدار است. در این زمینه روانی مایه شگفتی است که هراس از مرگ و اضطراب عصبی ناشی از آن، گسترش بیشتری نیافته است. وضعیت یاد شده نشانگر این حقیقت است که انسان غربی در اعماق وجودش، متمدن تر از آن چیزی که ظاهرا از خود نشان می دهد نیست.
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
بازدید
بازدید
بازدید
امام صادق (ع)
امام صادق (ع) فرمود:«شیعیان ما وقتى که در کوچه و بازار راه مىروند و مردم آنها رامىبینند به ما رحمت و درود مىفرستند» و معناى شیعه این است کهاینها با عمل دیگران را درس مىدهند نه این که در گفتار خوبصحبت کنند، حرف بزنند، وعظ و پند و موعظه بدهند، اما به قولخواجه شیرازى: «چون به خلوت مىروند آن کار دیگر مىکنند». از امام صادق یا امام باقر علیهما السلام پرسیدند: معنى اینآیه چیست؟ «اتقوا الله حق تقاته» امام فرمود:«یطاع و لا یعصى; فرمان خدا را ببرد و عصیان خدا را نکند».
موسى و خضر
در یک داستان که در سوره کهف آمده است داستان خضر و موسى استکه حضرت موسى (ع)، بالاى بلندى ایستاده بود و مردم را موعظهمىکرد، بنى اسرائیل پاى صحبتش نشسته بودند، حضرت نگاهى به اینجمعیت انداخت، حالتى به او دست داد، فرشته وحى نازل شد، بادیدن این جمعیتبه خود بالیدى، باید هنوز درس بیاموزى حرکتکن. موسى حرکت کرد، در کنار صخرهاى مشاهده کرد که دور صخرههمهاش سبز و خرم است و مردى نشسته است، بعد از سلام و احوالپرسى گفت: پیش شما آمدهام که تعلیمم بدهى، چیزى یاد بگیرم.اولین سؤالم این است که: یا خضر! چه کردى به این مقامرسیدى که من باید شاگردى تو را بکنم؟ در جواب گفت: معصیتخدارا نکردم، آن چه گفت عمل کردم و از محرمات پرهیز نمودم. واقعااگر انسان نافرمانى خدا را نکند به مقامات بالایى مىرسد. در دل آدمى دو چیز با هم جمع نمىشود: هم خدا و هم هواى نفس.چطور امیر المؤمنین (ع) در این دعاى صباح مىفرماید: خدا نکنداین پردهها دور دل مرا گرفته باشد. آیا حجابها دور دل مرانگرفته است آیا خود علم، حجاب نیست؟ مگر علم تنها انسان راآدم مىکند.ضرب المثلى است که مىگویند:«ملا شدن چه آسان، آدم شدن چهمشکل»، برخى از بزرگان هم این ضرب المثل را این گونه گفتهاندکه:«عالم شدن چه مشکل، آدم شدن محال است». حضرت امام رهضرب المثل را از قول استاد عرفان خود، مرحوم آیه الله شاهآبادى،تکرار مىکردند. چرا عالم شدن مشکل است؟ چون همین علمباعثبدبختى انسان مىشود که چرا به من آیه الله نگفتید، چرامرا جلو نینداختید، چرا او جلو افتاد و زد و برد، چرا من عقبماندهام؟ این حجابها است که انسان را بیچاره مىکند.
نامه یک معلم اخلاق
جوانى به معلم اخلاقى نامهاى نوشته بود و از او خواسته بود کهبراى قدم برداشتن در راه کمال چه عملى انجام دهد؟ جواب نامهداده شد، بعد از دریافت نامه به منزل ما آمد، گفتم: آیا عطشتمرتفع شده؟ گفت: نه، من نامه نوشتم، ولى جواب خیلى مختصر بود.گفتم چه بود؟ گفت: جواب این جمله بود: راه رسیدن به کمال دوچیز است: تعبد و تجنب; یعنى انسان عبادت خدا را بکند و ازگناه پرهیز بکند، همین و بس. من شرفیاب محضر مبارک آن عارف و آن معلم اخلاق شدم و عرض کردم:شما جواب نامه را به اختصار نوشتهاید. فرمود: چه نوشتهام؟ من عین عبارت نامه را خواندم. فرمود: همین است،غیر از این چیز دیگرى نیست. البته اصل این سخن از مرحوممیر داماد است و به ملا صدرا در همان جلسه اول گفت: راه رسیدنبه کمال، فقط بندگى حضرت حق است.
اخلاقهاى عملى در کربلا
نمونههاى فراوانى از اخلاق عملى را در حادثه کربلا مىتوان دید;یک نمونه آن وقتى است که امام حسین (ع) خواست از کنار جسد علىاکبر (ع) بلند شود، حضرت زینب (س) بسیار بىتابى مىکرد وضجهها مىزد، کسانى که نمىشناختند، مىپنداشتند که مادر حضرتعلىاکبر است. اما وقتى که به همین حضرت زینب (س) خبر شهادتفرزندش را دادند و او را به سوى خیمه آوردند، هیچ عکسالعملىاز خود نشان نداد و حتى از خیمه هم بیرون نیامد. بعدهاپرسیدند چرا از خیمه بیرون نیامدى؟ فرمود:مىترسیدم اگر از خیمه بیرون بیایم دل برادرم منقلب بشود! آرى،این صفت معلم است که با عمل خود به دیگران درس مىدهد. حضرت امام زین العابدین (ع) مىفرماید: دیدم عمهام زینب در شب یازدهمنماز شب را نشسته مىخواند، پرسیدم: عمه چرا نشسته نمازمىخوانى؟فرمود: چه کنم زانوانم دیگر قدرت ندارد.این همان اخلاق عملى است. شخصى مىگوید: روزى میهمان امام مجتبى(ع) بودم، گفتم به مسجدبروم و دو رکعت نماز بخوانم، پیرمردى را دیدم گوشهاى ایستادهبه من تعارف کرد، به کنارش رفتم، دستبرد زیر عبا و چیزىبیرون آورد، درش را باز کرد. دیدم نانى را به من تعارف کرد،نان را برداشتم، دیدم با دست نمىتوانم آن نان را بشکنم. رو بهپیرمرد کرده گفتم: آقا این نان چیست که آن را این چنینبستهاى؟ فرمود: بستهام که نکند فرزندانم که علاقه و محبتبه مندارند، یک مقدار روغن به این نان بمالند تا لذیذ بشود. اینعلى (ع) است و این درس اخلاق عملى است. «اتقوا الله فى الخلوات فان الناظر هو الله» در خلوت هم ازمعصیت پرهیز کن. چرا؟ ناظر چه کسى است؟ در روایتى امامهفتم(ع) مىفرماید: به گناه کوچکتبه کوچکى نگاه نکن، ببین کهنافرمانى و معصیت چه کسى را انجام مىدهى، خدا را نافرمانىمىکنى ولو کوچک باشد. «لقد کان لکم فى رسول الله اسوه حسنه» اینها اسوههاى ماهستند، اینها پیشوایان ما هستند. «اولئک آبائى فجئنىبمثلهم» نفس انسان از همه چیز براى ما عزیزتر است، نفس رامىخواهیم. این نفسى که زین العابدین(ع) در دعاى ابى حمزه عرضهمىدارد: «خدایا من به خاطر کدام لحظهام اشک بریزم، کدامساعتم، آیا براى خاطر آن لحظهاى که در تاریکى قبر مىگذارند،در آن وحشتکده، آن جا، یا براى آن لحظهاى که باید از قبر خارجشوم. «ابکى لخروجى عریانا» یا به خاطر برهنه محشور شدن اشکبریزم.«انظر مره عن یمینى و مره عن شمالى فاذا الخلائق فى شان غیرشانى، مردم را به فکر خودشان مىبینم. «لکل امرء یومئذ شانیغنیه». آن ساعت را گریه کنم، اشک بریزم، کدام لحظه؟ آیا اینلحظات را ما در پیش نداریم. امیر مؤمنان (ع) فرمود:«فان امامکم عقبه کوودا» ما گردنهها داریم، این صراط را کهمىگویند این صراط از دنیا کشیده شده است. مرحوم علامه طباطبایى (ره) در جلد اول تفسیر المیزان در ذیل«اهدنا الصراط المستقیم» مىنویسد: «این صراط از دنیا کشیدهشده، از این صراطى که از مو باریکتر است.» بعضى با مختصرى ازجلوههاى دنیا دین خود را مىفروشند و به «صراط» و «روزحساب» توجهاى ندارند. قرآن مجید مىفرماید: فرداى قیامت جلوى پرده را نگاه کن، یکچیزى شیشه مانند، جهنمىها، بهشتىها را مىبینند، آنها را نگاهمىکنند، همه در ناز و نعمتخوشند «یطوفون علیهم ولدان مخلدونباکواب و اباریق و کاس من معین» این همه نعمت در اختیاراینها است، جهنمىها مىبینند که همکلاسىاش در بهشت نعیم استاما این، در این طرف است. قرآن مىفرماید:«ا لم نکن معکم» جهنمىها داد مىزنند آقایان بهشتىها آیا مادر دنیا با شما نبودیم؟ زن به شوهر، شوهر به زن مىگویند مگرما در دنیا با هم نبودیم؟ «قالوا بلى» بودیم، «و لکنکمفتنتم انفسکم و تربصتم و ارتبتم و غرتکم الامانى» هواى نفس،شما را مغرور کرد، مقام، تو را مغرور کرد.بچهها را دیدهاید، وقتى که دستبچهها را بگیرى و جلوى مغازهاسباببازىفروشى ببرى، هر کدام چیزى مىخواهند و به همان چیزهم دلخوشند، ما هم حالت همان بچهها را داریم، مقام، مثل همانعروسک یا ماشین کوکى است که بچه به او دلخوش است.
بعدی
اخلاق نیک و بد در قرآن
پیشگفتار (روش بحث)
در جلد اول این کتاب (اخلاق در قرآن) اصول کلّى، مسائل اخلاقى و طرق مختلف تهذیب نفس، مکتبها، انگیزه ها و نتیجه ها، به طور مشروح مورد بررسى قرار گرفت و رهنمودهاى مهمّ قرآن مجید در زمینه این مسائل در شکل تفسیر موضوعى بیان شد.
اکنون نوبت آن رسیده است که با استفاده از آن اصول کلّى به سراغ تک تک «فضایل» و «رذایل» اخلاقى برویم و هر یک را در پرتو رهنمودهاى وحى و آیات مورد بررسى قرار دهیم.
عوامل شکل گیرى آن فضایل و رذایل، آثار و نشانه ها، نتایج و عواقب خوب و بد هر یک، و بالاخره طرق مبارزه با رذایل اخلاقى و کسب فضایل را مورد بررسى قرار دهیم.
هنگام ورود در این بحث، در فکر فرو رفتیم که با استفاده از کدام نظم و ترتیب در این بحث پرتلاطم وارد شویم!
آیا باید روش فلاسفه یونان را در تقسیم اخلاق به چهار بخش(حکمت، عدالت، شهوت و غضب) قناعت کنیم؟ در حالى که نه هماهنگ با آیات قرآن است که ما در این بحثها در سایه آن حرکت مى کنیم و نه فى حدّ ذاته خالى از نقیصه یا نقیصه هاست که در جلد اول به آن اشاره شد.
آیا فضایل و رذایل را طبق حروف الفبا ترتیب دهیم و بحثها را به این صورت پیش ببریم، در حالى که روش الفبایى در این گونه مسایل غالباً از روش منطقى جدا مى شود و
[۱۶]
بحثها ناهماهنگ مى گردد.
آیا به سراغ سایر مکتبهاى شرق و غرب در مسایل اخلاقى برویم و نظم بحث را از آنها بگیریم؟! در حالى که هر کدام براى خود مشکل یا مشکلاتى دارند و اضافه بر این، ممکن نیست هماهنگ با تفسیر موضوعى قرآن در زمینه اخلاق گردد.
ناگهان به لطف پروردگار و با یک الهام درونى روش تازه اى به نظر رسید که برخاسته از خود قرآن و با الهام گرفتن از آن باشد و آن اینکه: مى دانیم قرآن مجید قسمت مهمّ مباحث اخلاقى و عملى را در لابلاى شرح تاریخ گذشتگان و اقوام پیشین آورده و به خوبى مجسّم ساخته است که هر کدام از این رذایل و فضایل چه بازتابهاى وسیع و گسترده اى در جوامع انسانى دارد و عاقبت کار آنها به کجا مى رسد و انصافاً قرآن از این نظر داد سخن داده که مسایل اخلاقى را در بوته آزمایشهاى عینى و خارجى قرار داده است تا نتیجه گیرى از آن براى هر خواننده و شنونده اى بسیار سریع و عمیق باشد!
به همین دلیل فکر کردیم بهتر است معیار نظم مباحث را با توجّه به شرایط ویژه اى که بر بحثهاى ما حاکم است، همان تواریخ قرآن مجید و معیارهاى حاکم بر آن بدانیم.
به تعبیر دیگر: نخست به سراغ داستان آفرینش آدم و حوّا و وسوسه هاى شیطان و دور شدن آنها از بهشت مى رویم و رذایلى که سبب پیدایش ماجراى عبرت انگیز طرد شیطان از بساط قرب خداوند و محروم شدن آدم و حوّا از بهشت شد را در طلیعه بحث قرار مى دهیم.
مى دانیم شیطان به خاطر «استکبار» و «خودخواهى» و «خود برتر بینى» و سپس «لجاجت» و «تعصّب» از سجده بر آدم خوددارى کرد و از درگاه خدا رانده شد و آدم(علیه السلام) و حوّا به خاطر «حرص» و «آز» تسلیم وسوسه هاى بى منطق دشمن خود ـ شیطان ـ شدند و در دام او افتادند.
بعد نوبت به داستان «هابیل» و «قابیل» و صفات زشتى که انگیزه قتل هابیل شد مى رسد و به همین ترتیب به سراغ داستان نوح و ماجراهاى دیگر تاریخى، مخصوصاً ماجراى قوم بنى اسرائیل و موسى(علیه السلام) مى رویم و در آینه زندگى انبیاى الهى فضایل و آثار آن را مى بینیم و در زندگى اقوام منحرف که گرفتار انواع مجازاتهاى الهى شدند آثار رذایل را مشاهده مى کنیم.
این روش هم جالب و شیرین است و هم با بحثهاى قرآنى سازگارتر مى باشد. اضافه بر
[۱۷]
این به بحثهاى فضایل و رذایل جنبه عینیّت مى بخشد و آنها را در صحنه حسّ و تجربه قرار مى دهد.
[۱۸]
سفید
[۱۹]
۱- تکبّر و استکبار
اشاره
نخستین صفت از صفات رذیله که در داستان انبیاء و آغاز خلقت انسان به چشم مى خورد و اتّفاقاً به اعتقاد بسیارى از علماى اخلاق، امّ المفاسد و مادر همه رذایل اخلاقى و ریشه تمام بدبختیها و صفات زشت انسانى است، تکبّر و استکبار مى باشد که در داستان شیطان به هنگام آفرینش آدم(علیه السلام) و امر به سجود فرشتگان و همچنین ابلیس براى او آمده است.
داستانى است بسیار تکان دهنده و عبرت انگیز، داستانى است بسیار روشنگر و هشدار دهنده، براى همه افراد و همه جوامع انسانى.
قابل توجّه اینکه پیامدهاى سوء تکبّر و استکبار نه تنها در داستان آفرینش آدم دیده مى شود که در تمام طول تاریخ انبیاء ـ طبق آیاتى که خواهد آمد ـ نیز نقش بسیار مخرّب آن آشکار است.
امروز نیز در جوامع انسانى مسأله استکبار، سخن اوّل را در مفاسد جهانى و نابسامانى هاى اجتماعى بشر مى زند و بلاى بزرگ بشریّت در عصر ما نیز همین استکبار است که بدبختانه همه در آتش آن مى سوزند و فریاد مى کشند، ولى کمتر کسى در فکر چاره است!
با این اشاره به قرآن مجید بازمى گردیم و آیات قرآن را در این زمینه مرور مى کنیم،
[۲۰]
از آیات مربوط به آدم گرفته تا خاتم مورد بحث و بررسى قرار مى دهیم.
۱ـ وَ اِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لاِدَمَ فَسَجَدُوا اِلاّ اِبْلِیْسَ اَبى وَاسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِیْنَ (سوره بقره،آیه۳۴)
۲ـ قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَمَا یَکُونُ لَکَ اَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها فَاخْرُجْ اِنَّکَ مِنَ الصّاغِرِینَ (سوره اعراف،آیه۱۳)
۳ـ وَاِنِّى کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا اَصابِعَهُمْ فِى آذانِهِمْ وَاسْتَغْشَوا ثِیابَهُمْ وَ اَصَرُّوا وَاسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً (سوره نوح،آیه۷)
۴ـ فَاَمّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِى الاَْرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ اَشَدُّ مِنّا قُوَّهً اَوَلَمْ یَرَوا اَنَّ اللهَ الَّذى خَلَقَهُمْ هُوَ اَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَ کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ (سوره فصّلت،آیه۱۵)
۵ ـ قالَ الْمَلأَُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا اَوْ لَتَعُودُنَّ فى مِلَّتِنا قالَ اَوَلَوْ کُنّا کارِهینَ (سوره اعراف، آیه۸۸)
۶ ـ وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جائَهُمْ مُوسى بِالْبَیِّناتِ فَاسْتَکْبَرُوا فِى الاَْرْضِ وَ ما کانُوا سابِقِینَ (سوره عنکبوت،آیه۳۹)
۷ـ لَتَجِدَّنَ اَشَدَّ النّاسِ عَداوَهً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذینَ اَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ اَقْرَبَهُمْ مَوَدَّهً لِلَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ قالُوا اِنّا نَصارى ذلِکَ بِاَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْباناً وَ اَنَّهُمْ لایَسْتَکْبِرُونَ (سوره مائده،آیه۸۲)
۸ ـ ثُمَّ عَبَسَ و بَسَرَ * ثُمَّ اَدْبَرَ وَاسْتَکْبَرَ * فَقالَ اِنْ هذا اِلاّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ (سوره مدّثّر،آیه۲۲تا۲۴)
۹ـ اَلَّذینَ یُجادِلُونَ فى آیاتِ اللهِ بِغَیْرِ سُلْطان اَتاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَاللهِ وَ عِنْدَ الَّذینَ آمَنُوا کَذلِکَ یَطْبَعُ اللهُ عَلى کُلِّ قَلْب مُتَکَبِّر جَبّار (سوره مؤمن،آیه۳۵)
۱۰ـ قیلَ ادْخُلُوا اَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ (سوره زمر،آیه۷۲)
۱۱ـ سَاَصْرِفُ عَنْ آیاتِىَ الَّذینَ یَتَکَبَّرُونَ فِى الاَْرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ اِنْ یَرَوا کُلَّ آیَه لایُؤْمِنُوا بِها وَ اِنْ یَرَوْا سَبیلَ الرُّشْدِ لایَتَّخِذُوهُ سَبیلا وَ اِنْ یَرَوا سَبِیلَ الْغَىِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلا ذلِکَ بِاَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ (سوره اعراف،آیه۱۴۶)
۱۲ـ لاجَرَمَ اَنَّ اللهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ اِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ (سوره نحل،آیه۲۳)
۱۳ـ لَنْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ اَنْ یَکُونَ عبْداً لِلّهِ و لاَ الْمَلائِکَهُ الْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ یَسْتَنْکِفْ
[۲۱]
عَنْ عِبادَتِهِ وَ یَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ اللهُ جَمِیعاً * فَاَمَّا الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَیُوَفّیهِمْ اُجُورَهُمْ وَ یَزیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَمَّا الَّذِینَ اسْتَنْکَفُوا وَ اسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذاباً اَلِیماً وَ لایَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللهِ وَلِیّاً وَ لا نَصِیراً (سوره نساء،آیه۱۷۲ـ۱۷۳)
۱۴ـ اِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْها لاتُفَتَّحُ لَهُمْ اَبْوابُ السَّماءِ وَ لایَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ حَتّى یَلِجَ الْجَمَلُ فى سَمِّ الْخِیاطِ وَ کَذلِکَ نَجْزِى الُْمجْرِمِینَ (اعراف، ۴۰)
ترجمه
۱ـ و (یاد کن) هنگامى را که به فرشتگان گفتیم: «براى آدم سجده و خضوع کنید!» همگى سجده کردند، جز ابلیس که سر باز زد و تکبّر ورزید (و به خاطر نافرمانى و تکبّرش) از کافران شد!
۲ـ گفت: «از آن(مقام و مرتبه ات) فرود آى! تو حق ندارى در آن (مقام و مرتبه) تکبّر کنى! بیرون رو که تو از افراد پست و کوچکى!
۳ـ (در داستان نوح آمده است): «و من هر زمان آنها را دعوت کردم که (ایمان بیاورند و) تو آنها را بیامرزى، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده و لباسهایشان را بر خود پیچیدند و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدّت استکبار کردند»!
۴ـ (در مورد قوم عاد مى خوانیم): «امّا قوم عاد بناحق در زمین تکبّر ورزیدند و گفتند: «چه کسى از ما نیرومندتر است؟! آیا نمى دانستند خداوندى که آنان را آفریده از آنها قویتر است؟ و (به خاطر این پندار) پیوسته آیات ما را انکار مى کردند!»
۵ ـ (در داستان شعیب آمده است): «اشراف زورمند و متکبّر از قوم او گفتند: «اى شعیب» به یقین تو و کسانى را که به تو ایمان آورده اند از شهر و دیار خود بیرون خواهیم کرد یا به آیین ما بازگردید!» گفت: «آیا (مى خواهید ما را بازگردانید) اگر چه ما مایل نباشیم؟!»
۶ ـ (در داستان موسى(علیه السلام) آمده است): «و «قارون و فرعون» و «هامان» را نیز هلاک کردیم، موسى با دلایل روشن به سراغشان آمد، امّا آنان در زمین برترى جویى کردند، ولى نتوانستند بر خدا پیشى گیرند!»
۷ـ (و در باره مسلمانان و عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم): «بطور مسلّم، دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان را یهود و مشرکان خواهى یافت و نزدیکترین دوستان به مؤمنان را کسانى مى یابى که مى گویند «ما نصارى هستیم» این به خاطر آن است که در میان آنها افرادى عالم
[۲۲]
و تارک دنیا هستند و آنها (در برابر حق) تکبّر نمىورزند».
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید