جستجو در تک بوک با گوگل!

تابعيت پايگاه تك بوك از قوانين جمهوري اسلامي ايران

آثار اجتماعی نماز

949

بازدید



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

عیوب روحی

401

بازدید



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

انس با قرآن

1,974

بازدید

انس با قرآن ۴٫۸۵/۵ (۹۷٫۰۸%) ۴۸ امتیازs
مراتب انس با قرآن در روایات
قران واسلام
از اوّلین شبى که قرآن بر رسول اکرم(ص) فرود آمد, سرزمین تشنه از معنویت حجاز در معرض رحمت الهى قرار گرفت و ابواب ارتباط با این منبع فیض الهى برقرار شد و قرآن, حلقه اتّصال آسمان و زمین گردید. انس با کلام وحى و زمزمه آیات آن در شبانه روز به گونه اى بود که پیامبر(ص), خانه افراد را از صوت قرآن صاحبان آنها مى شناخت.۱ عده اى به قرائت, عده اى به حفظ و گروهى به تدبّر در آیات الهى پرداختند و جامعه اسلامى نیز در حال عمل کردن به این آیات نورانى بود.
با وجود این, چرا قرآن مى گوید که در قیامت, پیامبر(ص) از مهجوریت قرآن شکایت دارد؟ آیا حضرت از امّت زمان خود گله مى کند یا از مسلمانان بعد از آن دوران؟ به نظر مى رسد با توجّه به ارتباط و علاقه اى که بین اصحاب و پیامبر(ص) در آن زمان بوده است, این شکایت, متوجّه دوران بعد از پیامبر(ص) باشد. روایت معتبرى ذیل آیه: (رب انّ قومى اتّخذوا هذا القرآن مهجوراً)۲ پیدا نشده که منشأ قضاوت صحیح باشد;ولى با توجّه به آنچه گذشت, احتمال اینکه امّت بعد از پیامبر(ص) مشمول این شکایت باشند, بیشتر است.
براى خارج شدن قرآن از مهجوریت, این نوشتار در پى آن است که روایات وارد شده در مورد قرآن را به صورتى نظام مند در آورد. البته این نظام در تمام سخنان گهربار پیامبر(ص) و معصومان(ع) وجود دارد (که در نوشته اى مستقل, خواهد آمد).کارى که ما کرده ایم, این است که چنین نظامى را آشکار نموده ایم. حاصل این سیر طولى که در روایات مربوط به قرآن انجام شده, این مى شود که هر کس به فراخور ظرفیت و توان خویش از قرآن بهره گیرد و عدم توانایى در یک مرحله, او را از مراحل قبل محروم نکند; مانند روایات مربوط به نماز خواندن که فقها از مجموع روایات, قاعده اى ساخته اند که با توجّه به آن قاعده, هیچ کس عذرى در ترک نماز ندارد و گفته اند: (الصلاه لا یُترک بحالٍ; نماز در هیچ حالى نباید ترک شود).
در مورد قرآن نیز اگر بخواهیم آن را از مهجوریت خارج کنیم, هیچ کس نباید تحت هیچ شرایطى ارتباط خود را با آن قطع نماید. البته نماز, حکمى الزامى دارد; امّا در مورد قرآن, الزام و تکلیفى در کار نیست.
اگر روایات مربوط به قرآن را تحت این نظم در نیاوریم, تعارض شدیدى بین آنها وجود خواهد داشت. براى مثال در تعدادى از روایات به قرائت قرآن سفارش شده است و بر این کار تأکید شده, تا جایى که پیامبر(ص) فرموده است: «اگر کسى قرآن را اشتباه هم بخواند و نتواند آن را تصحیح کند, فرشته اى مأمور مى شود تا به صورت صحیح آن را بالا ببرد»3 و یا در دسته اى از روایات, براى شنیدن قرآنْ ثواب قائل شده اند و حتّى شنیدن غیر ارادى آن را هم مستحق پاداش دانسته اند.
 در مقابل, روایات فراوانى وجود دارد که پیامبر(ص) یا ائمه(ع) فرموده اند در قرائت بدون تدبّر و اندیشه, خیرى نیست و یا روایاتى هست که در آنها فقط براى عمل به قرآن, ارزش قائل شده اند.
این تعارضها باید رفع شوند و رفع تعارض به آن است که گفته شود هر دسته از روایات, شامل گروهى از مخاطبان است. عدّه اى فقط مى توانند قرآن را نگهدارى کنند و حتّى از قرائت آن هم معذورند. گروهى فقط مى توانند آیات آن را به تماشا نشینند. گروهى در آن تدبّر مى کنند. گروهى نیز بدان عمل مى نمایند; و آنکه بتواند همه مراتب را داشته باشد, «طوبى له وحُسْنُ مآب».
این تقسیم بندى, مؤیّد هم دارد. در روایتى از امام صادق(ع) نقل شده است:
کتاب اللّه على أربعه: العباره للعوام, الاشاره للخواص, اللطائف للأولیاء, والحقائق للأنبیاء.۴
نصیب عده اى از قرآن, عبارات و ظاهر آن است و عده اى, ظاهر را اشاره به معناى خاصّى مى دانند. اولیاى الهى به لطائفى از آیات الهى پى مى برند و انبیا با توجّه به بطون آیات الهی۵ و مراتب درک به حقایقى مى رسند که دیگران از رسیدن به آن عاجز هستند.
البته ذکر این نکته ضرورى است که امامان شیعه نیز به حقیقت قرآن پى برده اند و به آنچه از فهم مردمان عادى دور بوده است, آگاه بوده اند. در این جا به روایات مربوط به بطون قرآن اشاره اى مى کنیم; چون اثبات بطن براى قرآن, در واقع تأکیدى است بر اینکه اولاً فهم همه انسانها از قرآن برابر نیست. ثانیاً ظاهر و باطن هم امرى نسبى است و آنچه براى شخصى باطن آیه اى محسوب مى شود, براى دیگرى ظاهر است و بالعکس;۶ و این بحث مهمى است.
 در مورد بطون قرآن, دو سؤال مطرح است: یکى اینکه آیا قرآن بطن دارد؟ دوم اینکه تعداد این بطون, چند تاست؟
در پاسخ به سؤال اوّل باید گفت: قرآن علاوه بر ظاهر, باطنى دارد و روایات, این نکته را ثابت مى کند. امام صادق(ع) فرمود:
انّ للقرآن ظهراً و بطناً.۷
این روایت, علاوه بر «اصول کافى» در «من لایحضره الفقیه», «محاسن» برقى و «تفسیر عیاشى» با سندهاى متفاوت, نقل شده است.
در حدیث دیگرى, جابر نقل مى کند که از امام باقر(ع) از تفسیر آیه اى پرسیدم. حضرت پاسخ داد. دوباره پرسیدم. جواب دیگرى داد. درباره اختلاف دو جواب سؤال کردم. حضرت فرمود:
ییا جابر! انّ للقرآن بطناً و للبطن ظهراً.۸
البته در کتاب «محاسن», این روایت به گونه دیگرى هم آمده و به جاى «للبطن ظهراً», «للبطن بطناً» آمده; ولى این اختلاف, مانعى براى وجود بطن براى قرآن نیست.
امّا درباره سؤال دوم که قرآن چند بطن دارد, مشهور است که تا هفتاد بطن براى قرآن ذکر نموده اند; امّا نه عدد هفت و نه هفتاد, روایت معتبرى ندارند. اگر هم این اعداد درست باشد, فقط کثرت را اثبات مى کند; چون در عرف ـ و بخصوص در فرهنگ آن زمان ـ از این اعداد براى همین مقصود استفاده مى شده است. نگارنده هنوز هیچ حدیث معتبرى مبنى بر وجود داشتن هفتاد بطن براى قرآن نیافته است و ظاهراً این اعداد, تنها شهرت دارند. البته در مورد هفت بطن هم فقط یک روایت در «عوالى اللئالى» وجود دارد که در آن آمده:
 انّ للقرآن ظهراً وبطناً ولبطنه بطن الى سبعه أبطن.۹
مولانا در «مثنوى» درباره بطون قرآن, تعبیر به جانِ قرآن کرده است:
تو ز قرآن اى پسر ظاهر مبین    دیوْ آدم را نبیند جز که طین
ظاهر قرآن چو شخص آدمى است    که نفوسش ظاهر و جانش خفى است۱۰
و در جاى دیگر, هدایت انسان را در گرو ورود به لایه هاى معانى قرآن مى داند:
که ز قرآن گر نبیند غیر «قال»    این عجب نبود ز اصحاب ضلال
کز شعاع آفتاب پر ز نور    غیر گرمى مى نیابد چشم کور۱۱
به عقیده مولوى باید علاوه بر گرمى خورشید به فوائد دیگر آن نیز پى برد و از آن بهره جست; چرا که در غیر این صورت, انسان به گوهر هدایتْ دست نخواهد یافت.
بعد از این مقدمه به جستجوى دو مطلب در روایات مى پردازیم:

۱) تعریف انس با قرآن;
۲) شناخت نظامى که در روایات مربوط به انس با قرآن وجود دارد, به طورى که هر کس به فراخور حال خویش مى تواند از این منبع فیض الهى بهره گیرد. این نظام طولى از نگهدارى قرآن در منزل شروع مى شود و تا بالاترین مرتبه آن, یعنى عمل به قرآن, ادامه مى یابد. البته در پایان این نوشتار, از یک مرتبه بالاتر ـ که در این تقسیم بندى نمى گنجد ـ سخن خواهیم گفت.
اگر این نظامْ مورد پذیرش قرار گیرد, ثمره مهمّى خواهد داشت و آن, حصول (اخلاقِ تبلیغ) است. سیره پیامبر(ص) در جذب افراد به اسلام, این گونه بوده که همه را به یک دید, نگاه نمى کرده است و حتّى در صورتى که افراد از نظر پذیرش احکام اسلام, با هم برابر بوده اند, به یکباره آنها را به بالاترین مراتب یک حکم دعوت نمى کرده است و این, رمز موفّقیت ایشان بوده و مى تواند درس بزرگى براى مربّیان جامعه باشد.
ثمره دیگر آن, این است که قرآن از مهجوریت خارج مى شود و هرکس براساس توان خویش از آن, بهره مى گیرد. یکى ممکن است قرآن را فقط قرائت کند و دیگرى در آن بیندیشد و افرادى هم آن را راهنماى خویش قرار دهند و بدان عمل کنند.

۱) اُنس با قرآن
(انس) در لغت, معنایى مقابل (وحشت) دارد۱۲ و انس انسان به چیزى, بدین معناست که از آن, هیچ وحشت و اضطرابى ندارد و همراه با آن به آرامش مى رسد. انسانِ کمال طلب, فقط به امور مادّى بسنده نمى کند و به سوى هدفهاى والاترى گام بر مى دارد. لذا وحشت و تنهایى خود را در پناه امور معنوى زائل مى کند. در روایات, به انس با علم و معرفت به قرآن و ذکر خدا سفارش شده است.
امام على(ع) فرمود: «هر کس با قرآن انس گیرد, از جدایى دوستان, وحشتى نخواهد داشت».13 ایشان همچنین در جواب گروهى که هنگام سفر از ایشان توصیه اى خواسته بودند, فرمود: اگر به دنبال مونسى مى گردید, قرآن برایتان کافى است.۱۴
آن حضرت در مناجات خویش با خدا چنین زمزمه مى کند:
اللّهمّ انّک آنسُ الآنسین لأولیائک… إن أوحَشَتْهُمُ الغربه آنسهم ذِکرُک.۱۵
پروردگارا! تو براى دوستانت مأنوس ترین مونسهایى و اگر غربتْ آنان را به وحشت اندازد, یاد تو مونس تنهایى آنهاست.
امام سجاد(ع) فرمود:
اگر هم هیچ موجودى بر روى زمین زنده نماند و من تنها باشم, مادام که قرآن با من است, وحشتى نخواهم داشت.۱۶
تعبیرات این چنین در سخنان ائمه(ع) فراوان وجود دارد و معمولاً براى تأکید بر موضوعات مهم, این گونه سخن گفته اند; خصوصاً در مورد قرآن که «تبیاناً لکلّ شىء»17 است. آنچه انسان در مسیر هدایت به آن نیاز داشته باشد, در قرآن پیدا مى کند. حتّى اگر انسان در معرض ترنّم آیات الهى قرار گیرد و به آیات آن گوش بسپارد و قصد التذاذ معنوى از آن را نداشته باشد, به ایمانش افزوده مى شود و احساس آرامش مى کند:
انّما المؤمنون اذا ذکر اللّه وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایماناً.۱۸
آنهایى که در محافل قرآنى حضور داشته اند و تا اندازه اى با معانى آن نیز آشنا بوده اند, با شنیدن آیات رحمت به شوق آمده و مسرور گشته اند و از شنیدن آیات عذاب, حالت حزن به خود گرفته اند و در مجموع, ایمانشان استوارتر گشته است; چرا که قرآن, هم مى تواند موجبات لذّت معنوى را فراهم کند و هم کتاب عمل باشد. امام صادق(ع) فرمود:
به دنبال مونسى بودم که در پناه آن, آرامش پیدا کنم, آن را در قرائت قرآن یافتم.۱۹

۲) مراتب انس با قرآن
نظام پیشنهادى یى که از مجموع روایات مربوط به قرآن به دست مى آید ـ چنانکه گفتیم ـ از نگهدارى قرآن در خانه آغاز مى شود و با بالاترین درجه, یعنى عمل به قرآن, پایان مى یابد. مراتب علم به قرآن و بطون آن (که به طور تفصیلى هم به آنها اشاره خواهد شد) عبارت اند از:

الف) نگهدارى قرآن در خانه;
ب) نگاه کردن به آیات قرآن;
ج) گوش فرادادن به تلاوت قرآن;
د) تلاوت قرآن;
هـ) تدبّر و تفکّر در قرآن;
و) عمل به قرآن.
در مورد مراحل فوق, روایات زیادى وجود دارد که براى هر مرتبه, نمونه اى آورده مى شود و سعى خواهد شد تا روایاتى که از سند معتبرترى برخوردار باشند, انتخاب شود. البته معمولاً در هر مرتبه, تعداد روایات به حدّى است که احتمال صدور آن را تقویت مى کند. متأسفانه در زمینه سند و راویان روایاتى که منشأ حکم و فتوا نیستند, کار زیادى صورت نگرفته است و چون این روایات در محافل علمى مورد نقد و بررسى واقع نمى شده اند, بسیارى از راویان آنها نیز مورد تحقیق رجالى قرار نگرفته اند و لذا در بعضى کتب رجالى, حکم به مجهول یا مهمل بودن آنها مى شود. به نظر مى رسد اگر روش خاصّى در مورد این گونه روایات به کار گرفته شود, بسیارى در این روایات و راویان آنها از مهجور بودن خارج خواهند شد. فعلاً پیشنهاد ما همان استفاضه است (یعنى در هر موضوع, روایات را باید کنار یکدیگر قرار داده, در مورد صدور آنها قضاوت نماییم).



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

تمدن ایرانی

415

بازدید

چکیده
این مقاله به بررسی نقش دین در تقویت اتحاد ملی و انسجام اسلامی می پردازد و به خوانندگان خاطرنشان می کند که اتحاد و انسجام در هیچ ملتی به وجود نمی آید مگر اینکه آحاد آن ملت با هم مراوده و آمد و رفت داشته باشند یعنی اجتماع و گردهمایی افراد در ایجاد اتحاد نقش بسزایی دارد از این رو شارع مقدس اسلام که خواهان سعادت مسلمانان بوده است برای رسیدن به این هدف والا مسلمانان را به گردهمایی های متنوع ملزم ساخته که برخی از آنها واجب و برخی مستحب می باشد :
الف :  اجتماع شبانه روزی ( برگذار کردن نمازهای یومیه به جماعت)
ب : اجتماع هفتگی ( شرکت در نماز جمعه) با شرایط خود
ج : اجتماع سالانه : اقامه نماز عید فطر و عید قربان در بیابان با شرایط ویژه
د : اجتماع بیت المللی اسلامی : اجتماع مسلمانان در خانه خدا و مکه برای انجام مناسک حج

کلید واژه : نقش ، دین ، تقویت ، اتحاد ملی ، انسجام اسلامی

مقدمه : انسان بر اساس طبیعت و سرشت خود ، خواستار عزت ، محبوبیت ، سعادت و خوشبختی است ، لیکن اگر راهنمای مطمئنی چون عقل و شرع نداشته باشد ، دچار سردرگمی می شود و به بیراهه می افتد و گمراه می گردد ، چرا که شیطان و هواهای نفسانی بویژه نفس اماره راههای دیگری به او نشان می دهند و وانمود می کنند که سعادت و عزت و محبوبیت در کسب و جمع مال است ، در نتیجه به دام شیطان می افتد و رهائی اش از آن دام بعید به نظر می رسد.
بدون تردید اگر انسان از وحی و حاملان آن که اهل بیت عصمت (ع) هستند کمک بگیرد یه راه راست هدایت می شود و به خواسته ها و آرزوهای شرعی خود می رسد خداوند سبحان راههای رسیدن به عزت را معین کرده و به وسیله پیامبر اکرم (ص) و اوصیای گرامی اش به مردم ابلاغ فرموده ، در حدیثی قدسی خداوند خطاب به موسای کلیم (ع) فرموده است : ای موسی من عزت را در بندگی و اطاعت خود قرار داده ام و مردم عزت را در معصیت و نافرمانی من می جویند پس کی آن را می یابند!  ( هرگز آن را نمی یابند).
عزت انبیاء و اوصیا و اولیای الهی ، در طول تاریخ بشر ، ریشه در بندگی خدا دارد و هر چه عبودیت و بندگی و سرسپردگی در برابر خدا بیشتر باشد ، دایره عزت وسیعتر و گسترده تر می شود ، ( آنان که منکرند بگو روبرو کنند!) هر کس در این حقیقت محسوس و ملموس شک دارد به نمونه های آشکار آن بنگرد.
پیامبران الهی بویژه پیامبر اسلام (ص) و ائمه اطهار و اولاد طاهرین آنها و علمای عاملین و عرفای کملّین و شهدای واصلین نمونه های بارز این عزت و محبوبیت می باشند البته عزت دنیوی آنان برای محسوس و مشهود است و عزت اخرویشان بسی فراتر است چون خداوند آن را چنین توصیف کرده و فرموده است : برای بندگان شایسته ام چیزهایی در آخرت (بهشت) مهیا کرده ام که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب بشری خطور کرده است.
لازم به ذکر است که برای رسیدن به عزت فردی بهترین راه همین بندگی و طاعت است اما تواضع هم که در بطن عبودیت است نقش بسزایی در محبوبیت و عزت فردی دارد و مفاد روایات فراوانی است که تواضع در برابر خدا و خلق خدا و موجب عزت و رفعت است پیامبر (ص) فرمود : هر کس در برابر خدا و برای خدا تواضع کند خدا به او رفعت درجه و مقام می دهد 
( سعدی : تواضع سر رفعت اندازدت        تکبر به خاک اندر اندازدت ) 
عزت جمعی : اما راه رسیدن به عزت و شوکت جمعی و برون رفت از حالت غربت که پیامبر سلام (ص) فرمود : اسلام در آغاز غریب بود و همانند آغاز ، به غربت بر می گردد  منحصر به اتحاد و انسجام و پرهیز از جدایی و تفرقه است ، و آن حاصل نمی شود مگر با ارتباط و پیوند دوستانه و برادرانه مسلمانان با یکدیگر ، و مراوده و رفت و آمد و اجتماع و گردهمایی ، از این رو خدای منان به منظور رسیدن مسلمانان به این هدف ، اجتماعاتی گوناگون برای آنها مقرر فرمود به شرح زیر :
الف : اجتماع شبانه روزی (نماز جماعت)
ب : اجتماع هفتگی (نماز جمعه)
ج : اجتماع سالانه (نماز عیدین)
د : اجتماع بین المللی (حجّ) که هر کدام مقاله ای مستقل می طلبد ، و سعی نگارنده بر اجمال است.
اتحاد ، در لغت : یکی شدن ، وحدت ، توافق ، یگانگی کردن.
اتحد یتحد اتحاد ، اتحد القوم ، آن قوم با هم متحد و هم پیمان شدند.
انسجام : انسجم الکلام ، سخن انسجام یافت یعنی منتظم شد.
انسجام : یکپارچی استواری ، روان بودن.
انساجم من المطر ، باران ریزان ، و معٌ ساجم ، اشک ریزان.
انسجام : توافق ، تناسق در اجزا ، انسجام در سلیقه ها ، مصالح ، آرا.  ( Harmony)
انسجام : هماهنگی ( unison ) ، سازش و موافقت (agrement)
انسجام از منظر قرآن کریم : با توجه به معانی گوناگونی که برای واژه در فرهنگ لغتها آمده است نوعی پیوستگی و وابستگی امت اسلام با یکدیگر در سراسر جهان است که به نظر می رسد با اتحاد کمی متفاوت است چون اتحاد ملی کمی محدودتر از انسجام اسلامی است ، انسجام اسلامی هماهنگی ، سازگاری ، همصدایی، همنوایی ، ارتباط تنگاتنگ همه ملت های اسلامی با یکدیگر است ، این انسجام مرزهای جغرافیایی را در می نوردد و به کشور خاصی مربوط نمی شود به عنوان نمونه : راهپیمایی مسلمانان جهان حتی مسلمانان اروپا و آمریکا و شوروی و غیره در روز جهانی قدس به حمایت از ملت مظلوم فلسطین و اعتراض به اشغالگری و جنایات رژیم صهیونیستی ، انسجام اسلامی محسوب می شود و نگارنده مقاله سعی دارد به خواست خدا در این محدوده و کادر از کتاب و سنت مطالبی ارائه کند. 
بدون تردید مسلمانان جهان اعم از شیعه و سنی در جای جای جهان ، غریب و مظلوم واقع شده اند همان طور که رسول اکرم (ص) خبر داد و فرمود : اسلام غریب آغاز می شود و سرانجام به غربت برمی گردد  ، وحدت اسلامی براستی چه غربتی بالاتر از این قابل تصور است که مسلمانان در نقاط مختلف جهان پراکنده اند یعنی در قاره های مختلف ، کشورهای اسلامی و مسلمانان وجود دارند و به خاطر اختلافات عقیدتی و فرقه ای و دیگر عوامل تفرقه که به دست دشمنانشان ایجاد می شود پراکنده شده و در مقابل دشمنان ”ید واحده“ نمی شوند حال آنکه پیامبر (ص) فرمود : المسلمون یدٌ واحده علی من سواهم. مسلمانان بر ضد غیر مسلمانان مشابه یک دست هستند.  و نیز فرمود : المسلمون اخوه لافضل لاحدٍ علی احدٍ الا بالتقوی ، مسلملنان برادران یکدیگرند هیچکس را بر دیگری برتر نیست مگر به تقوا  کدام غربت از این بالاتر که گروهی از مسلمانان باگروهی دیگر به خاطر امور پوچ و واهی با هم بجنگند و دشمنان شاد شوند یا یک حاکم کشور اسلامی از یک کشور دشمن اسلام ، علیه مسلمانان یک کشور کمک بگیرد ( مانند حمله صدام معدوم به ایران ) یا کمک برخی سران کشورهای اسلامی یا برخی شخصیتهای به ظاهر مسلمان با اسرائیل همسو و هم جهت باشند علیه فلسطین و سخن خدا را فراموش می کنند که فرمود : لاتجدُ قوماً یؤمنون بالله و الیوم الآخِر یوادّون من حادّ الله و رسوله  هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز قیامت دارد ، نمی یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند. و کدام غربت از این دردناک تر است که رهبران آزاد اندیش برخی ممالک اسلامی و در رأس آنها ایران اسلامی سران دیگر کشورهای اسلامی را به وحدت و انسجام دعوت کنند و پاسخ مثبت نشنوند در طول تاریخ اسلام وضع بدین منوال بوده است ، سید جمال الدین اسدآبادی در سالهای حکومت سلسله قاجار و سلطنت ناصرالدین شاه ضرورت چنین وحدت و انسجامی را تشخیص داد و تلاش فراوانی هم کرد و به نتیجه دلخواه نرسید اما در بیداری برخی از کشورهای اسلامی بی تأثیر نبود ، و جای بسی تأسف است که فریاد او را در گلو خفه کردند و خود مسلمانان و سران آنها مانع پیشرفت و موفقیت او شدند پادشاه عثمانی سید را به کشور خود دعوت کرد و او وارد قسطنطنیه شد و به اجبار در همانجا ماند.  و در حقیقت حبس نظر شد و سرانجام در شوال۱۳۱۴ یا ۱۳۱۵ هجری قمری در استانبول درگذشت و در سبب مرگ او اختلاف بسیار است که در ذیل به اجمال اشاره می شود.  دشمنان قسم خورده اسلام فریاد وحدت طلبانه دیگر آزادی خواهان و درد آشنایان اعم از علما و غیر علما را از نطفه خفه کردند ، و در هر فرصتی که زمینه های اتحاد و انسجام مسلمانان جهان فراهم شود دشمنان اسلام سنگ اندازی و توطئه می کنند و با شگردهای شیطانی خود زمینه تفرقه مسلمانان را فراهم می آورند اما در هیچ شرایطی برای یک مسلمان درد آشنا ، سکوت جایز نیست چون سکوت مایه خواری و ذلت است ، ما نباید مأیوس شویم چون تا قرآن و سنت نبوی را داریم زمینه های اتحاد و انسجام برای ما فراهم است چرا که نبی مکرم اسلام فرمود : در میان شما چیزی برجای گذاشتم که اگر به آن تمسک کنید پس از من گمراه نشوید ، کتاب خدا (قرآن) و سنتم ، و در روایت (ترمذی) بجای سنتم ، و عترتی (عترتم) آمده است. 
و نیز فرمود : شما را در راهی روشن رها کردم که شبش مانند روزش روشن است. 
پس راه روشن است و رونده گمراه نمی شود ، و رهبران بیدار و آگاه و شجاع هم داریم پس چیزی کم نداریم ، دلیلی ندارد ساکت باشیم ، چرا معطلید ، رهبران فریاد وحدت سر می دهند و رهنمود انسجام می دهند ، زمینه های جهانی و شرایط زمانی و مکانی هم فراهم است ، یا علی این گوی و این میدان !!!
امام راحل از معدود فقها و رهبرانی بود که آگاهانه و دلسوزانه به این دعوت عام اقدام کرد ولی بیشتر سران ممالک اسلامی نپذیرفتند و به انسجام اسلامی دلخواه نرسیدیم اگرچه انقلاب اسلامی به برکت خون شهدا به دیگر کشورها صادر شده واغلب ملتها را بیدار کرده است ولی اتحاد ملی در سایه رهنمودهای امام راحل و به برکت خون شهدا و مقاومت دلیرانه ملت قهرمان ایران و ابتکارات راهیانه و برنامه ریزیهای خردمندانه و آینده نگریهای مدبرانه مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای حفظه الله تعالی ، در کشور ایران بوجود آمده و روز به روز پایه های وحدت محکمتر می شود و تأثیرات عمیقی هم در سطح جهانی گذاشته و تاحدودی مسلمانان جهان را از خواب غفلت بیدار کرده است البته نباید تلاشهای بازوان محکم رهبر عزیز انقلاب یعنی قوای سه گانه و مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس خبرگان را نادیده گرفت ، اتحاد نیروهای مردمی ، قوای سه گانه در شرایط کنونی به وضوح مشاهده می شود و انتظار می رود بیش از این گسترش یابد و غربت جهانی مسلمانان به عزت جهانی تبدیل شود انشاءالله ، و آن زمانی است که همه سران کشورهای اسلامی و ملتهایشان تعصبات قومی و فرقه ای و مذهبی و سلیقه های فردی و مناقشات جغرافیایی کنار بگذارند و یک زبان را به عنوان زبان مشترک بین تمام مسلمانان معین کنند (زبان عربی) چون وحدت زبان در انسجام ملتها تأثیر بسزایی دارد – آمریکا و انگلیس برای ترویج زبان خودشان که انگلیسی است تبلیغات بسیار و هزینه های زیادی کردند یعنی بیش از صد سال تلاش کردند تا یک زبان ، زبان زنده جهان شد . دقیقاً به خاطر دارم که در سال دوم دبیرستان انگلیسی تدریس می کردم ، در سالهای ۳۹ به بعد از سوی یک مؤسسه آمریکایی برای دبیران زبان انگلیسی کلاس مکالمه رایگان گذاشتند و یک آمریکایی در آن کلاس تدریس می کرد و من آن کلاس را گذراندم ، ایجاد وحدت سیاسی ، نظامی ، اقتصادی ، فرهنگی در گرو وحدت زبان است ، باید با تمام عوامل تفرقه زا در کشورهای اسلامی مبارزه کرد و عوامل ایجاد اتحاد و انسجام اسلامی را در همه کشورها تقویت کنیم.

الف : اجتماعات شبانه روزی مسلمانان (نمازهای یومیه)
خداوند در قرآن کریم فرموده است : نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و با رکوع کنندگان رکوع کنید (نماز را به جماعت برگزار کنید).  
مقصود از جمله « و ارکعوا مع الراکعین » خواندن نمازهای یومیه به جماعت است بنابراین خداوند منان در این آیه همان طوری که به اقامه نماز امر کرده ، به خواندن نماز به جماعت نیز امر فرموده است . در این جمله با این که خدا امر کرده که نماز به جماعت خوانده شود ولی از میان تمام افعال نماز فقط رکوع را بیان کرده است .
نکته : شاید خداوند به این جهت این تعبیر را آورده باشد تا خاطر نشان کند که یکی از ارکان نماز مسلمانان رکوع است تا از نماز یهود که مطلقاً رکوع ندارد ، ممتاز گردد.
نکته دیگر اینکه خداوند نمی فرماید نماز بخوانید ، بلکه می گوید : نماز را برپا دارید (اقیموالصلوه) یعنی تنها خودتان نماز خوان نباشید بلکه چنان کنید که آئین نماز در جامعه انسانی برپا شود و مردم با شور و عشق به نماز روی بیاورند.
برخی از مفسران گفته اند : معنای « اقیموالصلوه » این است که نماز شما تنها ، اذکار و اوراد نباشد بلکه آن را بطور کامل بپا دارید که مهمترین رکن آن ، توجه قلبی و حضور دل در پیشگاه خدا و تأثیر نماز در روح و جان آدمی است.  
و ارکعو مع الراکعین : یعنی در نماز جماعت مسلمانان شرکت کنید زیرا نماز جماعت ۲۷ درجه بر نماز فرادا فضیلت دارد برای این که در نماز جماعت افراد و نفوس پشتیبان هم هستند. زیرا نماز همانند جنگ است و محراب همانند میدان جنگ ، و در قتال و جنگ صفهای جماعت ضروری است بنابراین جماعت نوعی قوه و قدرت است (مخاطب در این آیه یهود است) 
مخاطب در این آیه یهود است که در نمازشان رکوع نبوده. «مع الراکعین» یعنی همانند این مسلمانان که رکوع می کنند ، نماز  بگزارید و منظور این است که نمازگزاران را تشویق کنند تا نماز را به جماعت برگزار کنند ، چون در آغاز آیه «اقیموا الصلوه» فرموده است.  
اهتمام به جماعت در روایات : در روایتی صحیح از زراره و فضیل نقل شده که به امام باقر (ع) گفتیم آیا خواندن نمازها به جماعت واجب است ؟ فرمود : خواندن نمازها واجب است ولی خواندن همه نمازها به جماعت واجب نیست لیکن مستحب است و هر کس نماز جماعت را بی دلیل به خاطر بی میلی به آن و به جماعت مؤمنان ، ترک کند نمازش ارزشی ندارد. 
۲- امام صادق (ع) فرمود : نماز جماعت بر نماز فرادا (۲۴) نماز برتری دارد که خود آن نماز (۲۵) نماز می شود. 
۳- محمدبن مسلم از امام باقر (ع) روایت کرده که فرمود : همسایگان مسجد که به جماعت حاضر نشوند نمازشان ارزشی ندارد مگر مریض باشد یا گرفتار و مشغول. 
۴- رسول خدا فرمود : جماعت رحمت است و تفرقه و جدایی عذاب است. 
۵- امام صادق (ع) از پدر بزرگوارشان روایت کرده که آن حضرت فرمود : رسول خدا با همسایگان مسجد شرط کرد که در نماز جماعت حاضر شوند و فرمود : گروههایی که به جماعت حاضر نمی شوند باید از این کار منتهی شوند (نهی پذیر شوند) یا دستور می دهم مؤذنی اذان بگوید آنگاه نماز اقامه شود پس از آن شخصی از اهل بیتم را فرمان می دهم (و او علی است) تا خانه کسانی را که به نماز جماعت حاضر نمی شوند با هیزم به آتش بکشند.
نتیجه گیری : براستی دلیل این همه تشویق و تأکید و تهدید برای برگزاری نمازهای یومیه به جماعت چیست به یقین نه خدا را در این عمل نفعی است و نه رسول خدا را ، بلکه منافع این کار به خود مسلمانان برمی گردد چون فلسفه برگزاری نمازهای یومیه به جماعت و تشکیل صفوک بهم پیوسته یکی از عوامل همبستگی و دلبستگی مسلمانان به یکدیگر است و این همه تشویق برای این است که علاوه بر اجر و ثواب اخروی از فواید و منافع دنیوی آن بی بهره نمانند زیرا اگر فرهنگ حضور در نماز جماعت در جامعه اسلامی شهرها ، روستاها ، وزارتخانه ها ، دانشگاهها ، کارخانه ها ، کارگاهها ، مدارس و غیره نهادینه شود و نمازگزاران در هر کوی و برزن و هر منطقه ای از احوال هم مطلع شوند و در حل مشکلات فرهنگی ، دینی ، سیاسی ، اقتصادی یکدیگر همکاری کنند ، محبت به هم در آنها ایجاد می شود و محبت و همدلی ، موجب اتحاد در برابر دشمن می شود و یکی از اهداف مهم برگزاری نماز به جماعت ایجاد اتحاد است چرا اسلام بر دو پایه مهم استوار شده است : ۱- کلمه توحید (لا اله الا الله) ؛ ۲- توحید کلمه ، همه یک سخن بگویند ، یکدست شوند در مقابل بیگانگان و دشمنان اسلام که پیامبر (ص) فرمود : مسلمانان بر ضد غیر مسلمانان (یک دست می باشند و هم نسخ) 



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

دانلود کتاب اسلام،جهانی شدن و پست مدرنیته

44,897

بازدید

دانلود کتاب اسلام،جهانی شدن و پست مدرنیته ۳٫۲۲/۵ (۶۴٫۴۴%) ۹ امتیازs
دانلود رایگان کتاب اسلام ،جهانی شدن وپست مدرنیته از مرتضی بحرانی

یکی از معروفترین ومتداولترین نظریات در علوم اجتماعی،مسئله سکولارشدن است ، به این معنی که در جوامع صنعتی ودر جوامع درحال رشد،نفوذ مذهب رو به کاهش است .این نظریه قرائت های زیادی دارد.ازجمله بنیاد علمی فناوری جدید ،ایمان رازدوده است و یابه عبارت دیگر همزمان با تضعیف واحدهای اجتماعی ،مذهب از جایگاه سازمانی خود محروم شده است ، به تعبیر دیگر مذهب که از لحاظ نظری پدیده ای متمرکز ،وحدت گرا وعقلایی شده است ،عاقبت گلوی خود را میبرد. بدون شک تعابیر دیگری نیز برای سکولاریزم وجود دارد .
به هر حال یک چیز واضح است و آن اینکه جریان سکولار شدن اسلام رادربرنمیگیرد. طی یک قرن گذشته نفوذ وتسلط اسلام برفکر ودل مسلمانان نه تنها کاهش نیافته ، بلکه از بعضی جهات ،احتمالا افزایش هم یافته است .علاوه بر این ، این سلطه ونفوذ فقط محدود به برخی از حوزه های زندگی اجتماعی نمیشود، به عبارت دیگر اینگونه نیست که در اسلام تنها طبقات عقب مانده ومحروم از مزایای اجتماعی یا افراد روستایی یا زنان یا کسانی که با رژیمهای سنتی پیوند دارند ،به طور اخص مسوول حفظ ایمان باشند ، پایبندی به یک جهت گیری مذهبی در میان جمعیت کشورهایی که از لحاظ اجتماعی تندرو به شمارمی آیند همانند کشورهای سنت گرا است. مسیحیت کمربند انجیلی خود رادارد .اسلام هم از یک کمربند قرآنی برخوردار است و…

اهدایی : کتابخانه ،موزه ومرکز اسناد مجلس شورای اسلامی



نويسنده / مترجم : مرتضی بحرانی
زبان کتاب : فارسی
حجم کتاب : 3.14مگابایت
نوع فايل : PDF
تعداد صفحه : 491

 ادامه مطلب + دانلود...

معاد ۱

568

بازدید

معاد ۱ ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۵ امتیازs
جریان معاد و زندگی پس از مرگ آن چنان پیچیده و دشوار است که آراء متفکران بشری در باره آن، بیش از آنچه که در باره آغاز جهان و مبدأ عالم دچار دشواری شده، به ابهام و نابسامانی برخورد کرده است؛ زیرا نه تنها مادیون و منکران مبداء عالم، پایانی برای جهان قائل نبوده و منکر معادند، بلکه برخی از معتقدان به مبداء عالم و مؤمنان به آفریدگار جهان نیز در باره قیامت تردید داشته و آن را نپذیرفته‎اند و این گذشته از پیچیدگی مسئله معاد، نکته دیگری دارد که در انکار آن بی اثر نیست. زیرا اعتقاد به قیات و ایمان به روز جزا موجب پذیرش تعهد و مسئولیت بوده و انسان را از هوس بازی و زورمداری باز می‎دارد و در برابر قوانین خاضع می‎کند؛ چه اینکه انکار معاد جهت توجیه تبه کاری‎ها و خوش گذرانی‎ها عامل مؤثری است. بنابراین لازم است قبل از شروع در بحث پیرامون اصل معاد نقش بنیادی و سازنده آن در تهذیب نفس و تزکیه جان بیان شود و سر اصرار پیامبران بر ضرورت معاد در قبال سرسختی منکران قیامت آشکار گردد.
قرآن کریم وقتی برخی از اشکالات منکران معاد را نقل می‎کند و آن را حل می‎نماید، می‎گوید شبهه علمی مانع آنان از پذیرش معاد نیست بلکه شهوت عملی و تبه کاری‎های آنها موجب انکار آنست: ایحسب الانسان الن تجمع عظامه×بلی قادرین علی ان نسوی بنانه×بل یرید الانسان لیفجرامامه ، آیا انسانی که معاد را نمی‎پذیرد، می‎‏پندارد که ما نمی‎توانیم استخوان‎های پوسیده او را گرد آوریم. آری، می‎توانیم سرانگشتان ظریف او را با همه خطوط و پیچیدگی‎های خاص که دارد همانند اول تسویه نماییم، ولی انکار او برای نتوانستن ما نیست بلکه چون می‎خواهد زندگی خود را به فجور و تباهی بگذراند و جلو او را برای هر گونه گناه باز باشد روز جزا را قبول ندارد. و فرق بین شبه علمی و شهوت عملی در فصل دوم، که شبهات منکران معاد در آن مطرح است، بیان می‎شود: … ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوایوم الحساب،  همانا گمراهان از راه خدا به سبب راموشی روز حساب گرفتار عذاب شدید خواهند شد.
وقتی حسابی در بین نباشد و برای هیچ کاری پاداش با کیفری مقرر نشود، اثر و بازدهی جز انحراف از راه خدا که همراه با دشواری‎ها است نخواهد داشت: ان الجنه خفت بالمکاره، و ان النار خفت بالشهوات،  بهشت پیچیده به دشواری‎ها و دوزخ پیچیده به شهوت‎ها است، چه اینکه اعتقاد به قیامت ضامن فضائل انسانی است.
   و قرآن کریم یاد معاد و حضور آن را در خاطره‎ها سبب تعالی روح و خلوص ایمان می‎داند، زیرا در باره بندگان مخلص چنین می‎گوید: انا اخلصنا هم بخالصه ذکری الدار،  آنان را مخلص قرار دادیم به سبب وصف خالص و بی شائبه‎ای که داشتند، و آن یاد قیامت است، که د حقیقت آن جا قرارگاه و دنیا معبر و گذرگاه است.
براساس این اهمیت متقابل در فضائل و رذائل است که هم پیاکبر اکرم(ص) گذشته از استدلال‎های قاطع سوگند یاد می‎کند که معاد حق است؛ و هم منکران قیامت که به مبداء آفرینش معتقدند ولی به ربوبیت او اعتقاد ندارد، گذشته از القاء شبهه واهی، سوگند یاد می‎کنند که معادل باطل است: و قال الذین کفروا الاتاتینا اسلاعه قل بلی ورتی …،  کافران گفتند که قیامت برای مان نیست بگو سگوند به پروردگارم که قیامت قطعاً فرا می‎رسد.
و این مضمون در سوره یونس آیه ۵۳ و سوره تغابن آیه ۷ نیز آمده است: و اقسموا بالله جهد ایمانهم لا یبعث الله من یموت…،  سوگند شدید به خداوند یاد کردند که خدا مرده را زنده نمی‎کند.
این موضعگیری متقابل برای آنست که اعتقاد به معاد عامل تعهد و تقوی است ولی انکار آن موجب تبه کاری و فجور خواهد بود.
نکته‎ای که نباید مورد غفلت قرار گیرد این است که سوگند پیامبر اکرم(ص) همانند سوگند دیگران نیست زیرا قسم‎های عادی در برابر شاهد و برهان است، چون مدعی اگر شاهد نداشت گاهی سوگند یاد می‎کند ولی پیامبر گرامی که مدعی ضرورت معاد است، نه تنها دارای شاهد قاطع است، بلکه به همان دلیل قطعی قسمت یاد می‎کند؛ زیرا سوگند به پروردگار یعنی سوگند به مبداء پرورش جهان و عالم رشد عالم؛ و چون جهان وقتی متکامل خواهد شد که به هدف برسد و بدون هدف خام و ناقص است؛ بنابراین لازمه ربوبیت و پروردگاری خداوند آنست که جهان طبیعت را در پرتو پرورش خود به کمال میرساند؛ الله الا اله الا هولیجمنکم الی یوم القیمه لاریب فیه..،  خداوند که معبودی جز او نیست هر آینه شما را برای قیامت جمع می‎کند و شکی در آن نیست، یعنی الوهیت، اقتضای معاد و قیامت را دارد چون در حقیقت معاد همان بازگشت به سوی مبدء است، پس میده عالم حقیقی است که هم «آغاز» است و هم «انجام»؛ یعنی هم موجب پیدایش جهان  است و هم سبب پرورش و هدایت آنها به هدف نهایی که همان معاد خواهد بود.
اکنون که نقش مؤثر اعتقاد به معاد در ایجاد تعهد و تقوی روشن شد می‎پردازیم به اصل بحث و آن اثبات زندگی پس از مرگ است. قرآن کریم به مقتضای آیه شریفه: … ونزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شیء …،  کتابی را که بیان کنند همه علوم انسانی و معارف سودمند بشری است بر تو نازل کردیم؛ همه معارف بشری و هر چیزی را که در تأمین سعادت انسان سهمی دارد بخوبی تبیین کرده است؟ و از طرفی بیان یک مطلب وقتی رساخواهد بود که بابرهان توجیه شود: یا ایهاالناس قدجاء کم برهان من ربکم…،  ای مردم همانا کتابی که محتوی آن روشن و مبرهن است از سوی پروردگار شما آمد. بنابراین هم معترض جریان خلل ناپذیر معاد بوده وهم دلیل قاطع آن را ارائه می‎دهد و ضرورت معاد را در پرتو شناخت جهان و همچنین شناخت انسان تبیین می‎کند؛ یعنی عالم مشهود و جهان طبیعی را آن چنان که هست و همین طور انسان را آن چنان که آفریده شده معرفی می‎کند تا ضرورت معاد و حتمی بودن قیامت برای آنها معلوم شود، گرچه بحث پیرامون معاد جهان شامل معاد انسان نیز خواهد بود، زیرا بشر بخشی از همین جهان مشهود است ولی ویژگیهای مخصوص او ایجاب می‎کند که بحث در باره معاد انسان جداگانه مرطرح شود و آنچه فعلاً مورد نظر است اصل جریان معاد است نه کیفیت آن.
ادله وجود معاد
دلیل یکم
برهان حرکت
هدفداری جهان سیال طبیعت
جهان طبیعت با همه پدیده‎های آسمانی و زمینی و نیز با تمام یافته‎های معدنی و گیاهی و همچنین با همه موجودات حیوانی و انسانیش آن چنان به هم منسجم و هماهنگی است که یک واحد حقیقی، و نه اعتباری، را تشکیل می‎دهد و این واحد حقیقی در حرکت است و هیچگونه سکون آرامشی در او نیست. و چون حرکت خروج از قوه به فعل است. یعنی از یک آمادگی خاص به سمت یک کمال مخصوص سیر نمودن است. پس هدف و مقصد برای آن ضروری خواهد بود. یعنی حرکت بودن هدف محال است و اگر آن هدف نیز دارای مقصد دیگری بوده و خودش آماده رسیدن به آن هدف دیگر باشد معلوم می‎شود که هدف اول مقصد نهائی نبوده بلکه مسیر و رهگذار بوده است، زیرا لازمه هدف حقیقی آنست که متحرک با رسیدن به آن آرام شود و حرکت به ثبات تبدیل گردد.
بنابراین مجموع جهان حرکت دارای هدف نهائی است که با نیل به آن از قوه به فعلیت رسیده و از تحول و دگرگونی رهائی یافته و آرام خواهد شد؛ و اگر بدنبال هر هدفی مقصد دیگری باشد و بعد از هر مقصودی مقصد دیگری د بین باشد، یعنی سلسله اهداف بیکران بوده و به هدف نهائی نرسد، لازمه‎اش در حقیقت بی هدف بودن حرکت است؛ چنانچه در نظام علل فاعلی اگر قبل از هر فاعلی مبدئی باشد و پیش از آن مبدأ فاعل دیرگی باشد و به فاعل نخست و مبدأ ذاتی عالم نرسد لازمه‎اش در واقع بی مبدأ بودن و فاعل نداشتن جهان حرکت است. پس لازم است سلسله هدفها به یک هدف اصیل و نهائی ختم شود، همانطور که سلسله فاعل‎ها نیز ضروری است که بک یک فاعل ذاتی و مبدأ نخست برسد؛ یعنی همانطوری که فعل بدون فاعل محال است، همچنین کار بدون هدف ممتنع می‎‏باشد. و فرق بین آغاز و انجام در این است که ممکن است فعل خاصی در اثر برخورد به مانع و درگیری با مزاحم به هدف نرسد و باطل گردد ولی ممکن نیست هیچ فعلی بدون فاعل و مبدأ تاثیر یافت شود، لیکن این امتیاز نسبت به مجموع جهان طبیعت فرض ندارد زیرا با توجه به اینکه مجموعه هماهنگ جهان یک واحد حقیقی است موردی برای تزاحم و درگیری نخواهد بود بلکه این واحد منسجم بدون برخورد به مانع یقیناً به هدف می‎‏رسد و با رسیدن به آن هدف نهائی آرام می‎شود و حرکت آن به ثبات خواهد شد. و چون زمان از عوارض تحلیلی حرکت است و در خارج عین آن می‎باشد، و حرکت جوهری نیز عین متحرک و همچنین زمان آن نیز عین متزمن است؛ وقتی که متحرک به مقصد می‎رسد یعنی زمان به مقصد می‎رسد و معنایس اینست که زمان رأساً به ثبات مبدل می‎شود.
قرآن کریم قیامت را به عنوان پایان حرکت و همچنین بنام جهان قرار و آرامش می‎داند: .. و ان الاخره هی دارالقرار،  پایان دنیا خانه آرامش است. اینکه قرآن قیامت را پایان می‎داند و تنها آن را جای قرار و آرام معرفی می‎کند، برای آنست که مقصد پایان سیر است و رسیدن به هدف موجب آرامش است وتعبیر قرآن رکیم از قیامت به عنوان «پایان» چنان که در آیات فراوانی آمده و نیز تعبیر قرآن کریم از قیامت به عنوان «پایان» چنان که در آیات فراوانی آمده و تعبیر قرآن کریم از قیامت به عنوان «پایان» چنان که در آیات فراوانی آمده و نیز تعبیر از آن به «موقف ثابت و آرام» و همچنین تعبیر از آن به محل که کشتی بعد از تحول‎ها و دگرگونی‎های فراوان در آن لنگر می‎اندازد و آرام می‎شود: ایان مرسیها.  نشان آن است که معاد همان پایان جهان طبیعی است که با نیل به هدف تحول آن پایان می‎پذیرد وحرکت آن به مقصد می‎رسد و در نتیجه ثابت و آرام خواهد شد. و مشابه این تعبیرها در باره خصوص انسان آمده که: الیوم عمل و لاحساب و غدا حساب و لاعمل.  و نیز تعبیری مانند این که «دنیا رهگذر است و آخرت جای ثبات و قرار»، ناشن می‎دهد که دنیا مرحله قوه قیامت است و قیامت مرحله‌فعلیت آن، و مادامی که در مرحله قوه است همانند کشتی حرکت دارد و وقتی که بهمرحله فعلیت رسید آرام می‎شود.
دلیل دوم
برهان حکمت
از خداوند حکیم کار عبث صادر نمی‎شود
همان طوری که در جهان بینی توحیدی ثابت شد، عالم هستی آفریده خداوند بی نیاز و حکیم است و خداوند غنی محض اگر چه برای نیل به هدف چیزی را نمی‎آفریند و محال است کاری را برای رسیدن به هدف انجام دهد ولی محال است از مبداء حکیم کار بی هدف صادر گردد. توضیح مسئله و فرق بین این دو مطلب عبارتست از این که فاعل و مبداء کار اگر نیازمند باشد و غنی محض نباشد،‌برای رفع نیاز و نیل به کمال کار انجام می‎دهد تا به توسط آن رفع غنی صرف باشد، فرض ندارد که کاری را جهت رسیدن به کمال انجام دهد تا به توسط عملی بخواهد نیاز خود را برطرف سازد و چون خداوند غنی محض و کمال نامحدود است، هرگز کاری را برای رفع نیاز و نیل به کمال انجام نخواهد داد، خواه نفع مستقیم آن کار به خود او برسد و خواه به موجود دیگر، زیرا در هر دو حال مستلزم نیازمندی ذات بی نیاز و نشان نقصان ذاتی خواهد بود که عین کمال است.
حال که از لحاظ قرآن کریم فرق میان هدف فعل و هدف فاعل روشن شد و نیز با بیانات گذشته معلوم شد که گرچه خداوند بی نیاز کاری را برای نیل به هدف انجام نمی‎دهد، ولی هرگز هم از خداوند حکیم کار بیهوده صادر نمی‎شود، می‎پردازیم به این مطلب که جهان آفرینش چون صنع مبداء حکیم است حتماً هدفی خواهد داشت که بدون آن ناقص است و با نیل به آن کامل می‎شود و سر آن اینست که جهان مشهود یک سلسله رویدادهای همگون از مرگ و زندگی و کمبودها  ودرگیری‎ها و محرومیت‎ها و تباهی‎ها و تبهکاری‎ها و مانند این ها است و این خود نمی‎تواند مطلوب حقیقی و کمال نهائی یک موجود باشد. بنابراین برای عالم هدف مخصوصی خواهد بود که با نیل به آن کامل شده  واز ناکامی‎ها و تزاحم‎‏ها و مانند این‎ها رهائی می‎یابد و هرگز ممکن نیست که به آن هدف نرسد، زیرا همان طور که در دلیل اول بیان شد هیچ مانعی در بین نیست، نه مانع درونی و نه مانع بیرونی، چون مجموع جهان یک واحد حقیقی است که باید به هدف برسد پس چیزی از درون آن مانع رسیدن به مقصد نخواهد بود؛ و چون بیش از یک مبدأ حکیم فاعل ذاتی دیگری در عالم نیست پس احتمال مانع بیرونی هم منتفی می‎باشد؛ یعنی بیرون از جهان موجودی نیست که بخواهد مزاحم آن شود و جلوی تکامل او را بگیرد بلکه تنها موجودی که بیرون از جهان است و بر آن احاطه دارد مبدأ حکیمی است که این فعل هدفدار از او صادر شده است؛ بنابراین جهان مخلوق هم هدف دارد و هم بی گمان به آن هدف خواهد رسید و به تعبیر قرآن کریم: لاریب فیه، یعنی هیچ تردیدی در وقوع قیامت، که با تحقیق گذشته معلوم شد که هر چند آفریدگار از هدف بی نیاز است ولی هم آفرینش انسان و مانند او (جن و ملک) هدف دارد و هم مجموع نظام آفرینش: وما خلقنا السماء و الارضی و مابینهما باطلاً ذلک طن الذین کفروا،  ما آسمان و زمین و آنچه را در میان آنهاست باطل، یعنی بیهوده و بی هدف، نیافریدیم این بی هدف پنداشتن آفرینش و معاد را نفی کردن گمان کافران است: و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما لاعین،  ما نظام جهان را بازیچه و بی هدف نیافریدیم: و ما خلقنا السموات و الارض و مابینهما الا بالحق،  ما آسمانها و زمین و آنچه مین آنها است جز به حق نیافردیم. یعنی نظام مخلوق مصاحب و همراه با حق است و هرگز ممکن نیست باطل و بیهوده باشد، پس هدفدار است و به آن خواهد رسید؛ و در عین حال منطق قرآن کریم اینست که پروردگار از همه عوامل هستی بی نیاز است: و من کفر فان الله غنی عن العالمین.
دلیل سوم
برهان رحمت
پروردگار رحیم کمال هر موجودی را به او عطا می‎کند
یکی از اوصاف برجسته پروردگار جهان وصف رحمت است و رحمت خداوند به معنای یک صفت عاطفی وانفعالی نیست بلکه به معنی رفع نیاز هر نیازمند و اعطای کمال شایسته به هر موجود آماده و لایق می‎باشد؛ و چون انسان استعداد زندگی سعادتمندانه ایدی را دارد، و به همین جهت همواره در امید و آرزوی آن بسر می‎برد، لازمه رحمت بی کران خداوند آنست که این کمال شایسه را به انسان، که مستعد دریافت آن است، عطا کند؛ و چون خداوند قادر محض و مالک مطلق است اراده او در تحقق بخشیدن به این رحمتی نفوذی خلل ناپذیر دارد، یعنی چیزی مانع اراده یا تحقق یافتن مراد که همان رحمت است نخواهد بود، بنابراین برای انسان زندگی جاودانه و ابدی در پیش است. قرآن کریم این برهان را چنین بیان می‎کند: قل لمن مافی‎‏السموات و الارض قل لله کتب علی نفسه الرحمه لیجمعنکم الی یوم القیمه لاریب فیه،  بپرس آنچه در آسمانها و زمین است از آن کیست؟ بگو: از آن خدا است، خداوند بر خودش رحمت را ثبت و لازم نموده است که همه شما را برای قیامت جمع کند و تردیدی در تحقق آن میعادگاه نیست.
در این آیه، ضرورت معاد و قطعی بودن قیامت را به رحیم بودن خداوندن استناد داده است؛ یعنی خداوند رحیم موجود آماده را به کمال لایق خود می‎رساند و آن کمال را به مستعد عطا می‎نماید؛
دلیل چهارم
برهان حقیقت
پروردگاری که حق محض است هرگونه باطل را از بین می‌برد
همانطوری که اصل تفکر و اندیشیدن هرگز از بشر جدا نمی‌شود و همواره با او همراه است اختلاف و برخورد آراء و اندیشه‌ها و نبرد مکتب‌ها و جنگ ایده‌های هفتادو دو ملت و ندیدن حقیقت و ره افسانه زدن‌ها و خلاصه درگیری حق و باطل‌ها همچنان بوده و هست و هر کسی مدعی است که هیچگاه هیچکس مانند او از رخ اندیشه نقاب برنداشته است؛ از طرفی هرگز نمی‌توان همه این افکار را حق دانست چون رویاروی یکدیگرند، با آن که هیچ اندیشه حقی هرگز با اندیشه حق دیگر به نبرد برنمی‌خیزد؛ چنانکه همه این نظرات را هم نمی‌توان باطل دانست چون نقیض یکدیگرند و بطلان هر دوی آنها به معنای رفع دو نقیص خواهد بود که این خود سفسطه و انکار هر واقعیت است.
بنابراین یکی از آنها حق و دیگری باطل است لیکن تا چهره واقعی حق روشن نشود چهره باطل ناپدید نخواهد شد؛ و دنیا آن صلاحیت را نداشته و ندارد که فقط ظرف ظهور حق بطور کامل شود و دیگر هیچ باطلی را در آن راه نباشد چه در این صورت دیگر جائی برای تکلیف و آزمایش وجود نخواهد داشت. پس چون اختلاف بین حق و باطل در جهان آفرینش مشهود است و حل آن اختلاف نیز ضروری است و دنیا شایسته ظهور حقیقت و برطرف شدن هر گونه باطل و خاتمه یافتن هر گونه اختلاف نخواهد بود بنابراین موقعی لازم است که در آنجا به عمر هر گونه باطل در پرتو ظهور کامل حق پایان داده شود و دامنه خلاف و اختلاف کوتاه گردد. و همچنین باید به اختلاف میان ظاهر و باطن ریاکاران و سالوس‌گران و تفاوت درون و بیرون منافقان دو چهره و دوگانگی قلب و قالب زهدمدار که محتاله می‌نشینند و مکاره می‌روند، پایان داد؛ و همین‌طور باید به جریان کسانی که حقایق را تحریف یا کتمان کرد و فاش نمی‌کنند و نیز به نیرنگ‌ها و فریب‌ها و در حضور مردم جلوه کردن‌ها و در خلوت کار دیگر کردن‌ها خاتمه داد و این جز به فرا رسیدن روز حقیقت ممکن نیست زیرا در آن روز باطن هر فردی آشکار و درون هر انسانی هویدا و راز هر شخصی روشن و گوهر هر کسی ظاهر خواهد شد.
 
دلیل پنجم
برهان عدالت
پروردگار به هر کاری پاداش یا کیفر می‌دهد
گرچه پیامبران الهی در هدایت بشر کوشش‌ها کرده و در تهذیب جامعه انسانی مجاهدت‌ها نموده‌اند ولی به اصلاح همگان توفیق نیافتند و ریشه ستم و دست تجاوز بکلی قطع نشد بلکه همواره در قبال رادمردان پارسا و وارستگان پاکدامن گروهی به شرارت پرداخته و دست به خونریزی و دامن به آلودگی و دل به تبهکاری زده‌اند و در دنیا پاکان به پاداش خیر نرسیده و نمی‌رسند و تبهکاران هم به کیفر تلخ گرفتار نیامده و نمی‌آیند.
و از طرف دیگر نه پاداش برخی از صالحان که جز به لقاء الله نمی‌اندیشند در دنیا ممکن است، و نه کیفر بعضی از طالحان که با گمراه نمودن نسل‌ها و کشتار هزاران بی‌گناه دلی سخت‌تر از سنگ و خونی درنده‌تر از گرگ و دسیسه‌ای همانند وسوسه اهرمن دارند در جهان طبیعت میسور است؛ لذا حضرت امیرالمؤمنین فرمود:  ان الله تعالی لم یرضها ثوابا لأولیائه و لا عقابا لأعدائه، خداوند دنیا را برای پاداش دوستانش پسندید و نه برای کیفر دشمنانش.
و اگر روزی برای رسیدگی و داوری بین آنان در جهان هستی نباشد لازمه‌اش برابری ظالم و عادل است و این برابری ناموزون هرگز با عدل الهی و نظام احسن  عالم سازگار نخواهد بود؛ و با توجه به اینکه جزا دادن به اعمال در همین دنیا از راه تناسخ ممکن نیست، زیرا چنانکه در جای خود بیان شده است تناسخ ممتنع است، بنابراین موقعی که در آن جا به عمل هر فردی رسیدگی و به آن جزا داده شود لازم و تخلف‌ناپذیر خواهد بود.


نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

اسلام

491

بازدید

اسلام
اسلام دینی یکتاپرستانه و از جمله دین‌های ابراهیمی جهان است. پیروان این دین را مسلمان می‌گویند. آنها بر این باورند که خدا مستقیماً بر بسیاری از پیامبران وحی فرستاده و محمد آخرین آنها است. این دین هم اکنون از نظر تعداد معتقدان در مکان سوم و پس از ادیان بودایسم و مسیحی جای دارد.
ریشهٔ واژه
اسلام در زبان عربی از سه حرف (س-ل-م) که به معنای «تسلیم صلح‌آمیز؛ تسلیم شدن؛ اطاعت؛ صلح» است مشتق گردیده است. این واژه را می‌توان با واژهٔ همریشه‌اش در زبان عبری مقایسه کرد. شالوم که از ریشهٔ ש-ל-ם (شین-لامد-مم) در زبان عبری مشتق گردیده دارای معادل‌های دیگری در بسیاری از زبان‌های سامی بوده و به معنای کمال، تکمیل و تندرستی می‌باشد.
از دیگر مشتقات سه حرف (س-ل-م) می‌توان موارد زیر را نام برد:
•سلام به معنای «صلح» که همچنین به عنوان درود هم می‌باشد.
•السلام (آرامش) یکی از ۹۹ نام خدا در قرآن.
•مسلم، کسی که از اسلام تبعیت می‌کند؛ کسی خود را به خداوند تسلیم می‌کند.
•البته کلمه اسلام به معنی سالم بودن و مسلمان به معنای کسی که سالم زندگی می‌کند هم مطرح می‌شود
باورها
اسلام برای هر فردی با شهادتین آغاز می‌شود. شهادتین به زبان آوردن دو جملهٔ «لا اله الا الله» و «محمد رسول الا الله» است که به ترتیب به معنای هیچ خدایی جز الله وجود ندارد و محمد پیامبر الله است می‌باشد. فردی که تصمیم به ایمان آوردن به اسلام را دارد باید این دو جمله را بر زبان آورده و آنها را باور کند. بدیهی است که شخص مورد نظر لزوما باید معنای این دو جمله را بداند و آنها را درک کند، سپس ایمان بیاورد.
مسلمانان بر این باورند که خدا پیام خود را به صورت وحی بر جان محمد و پیامبران دیگر از قبیل آدم، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی فرو فرستاد. اغلب مسلمانان بر این باورند که محمد آخرین پیامبر خدا و مکمل همهٔ آنها است. در نتیجه سخنان او و کتابش تا روز قیامت برای بشریت وجود دارند. مسلمانان معتقدند که بخش‌هایی از کتاب‌های تورات و انجیل فراموش شده‌اند، اشتباه تفسیر یا نوشته شده‌اند یا توسط دنباله‌روان آنها تحریف گشته‌اند در نتیجه پیام اصلی آنها از بین رفته است. آنها با باور به این مسئله، معتقدند که قرآن به عنوان آخرین کتاب وحی شده به انسان‌ها برای تصحیح آن کتاب‌ها نازل شده است.
باور مسلمانان بر آن است که دین خدا در اصل از آدم تا خاتم یکی بوده و این اصول در قرآن جمع شده‌اند. متون اسلامی این طور بیان می‌کنند که یهودیت و مسیحیت مشتقاتی از تعالیم ابراهیم بوده و در نتیجه جزو دین‌های ابراهیمی به شمار می‌آیند. قرآن، از یهودیان و مسیحیان (و گاهی اوقات دیگر معتقدان) به صورت «اهل کتاب» یاد می‌کند.

اصول دین
توحید، معاد، نبوت از اصولی است که بین همهٔ مسلمانان مشترک است. بعضی از فرقه‌های اسلام به خصوص شیعیان به جز این سه اصل، دو اصل عدل و امامت را نیز به آن سه افزوده‌اند و جزء اصول می‌‌دانند. البته به این دو اصل اصول مذهب گفته می‌‌شود.
نام خدا
الله نام خاص خدای یکتا در قرآن و متون عربی-اسلامی است. با این حال فارسی‌زبانان معمولا از لفظ خدا استفاده می‌کنند. کلمه الله پیش از ظهور اسلام نیز در عربستان وجود داشته است و نام بت بزرگ قوم قریش در بتخانهٔ کعبه بود.
نام‌گذاری پیروان
پیروان اسلام را در فارسی مسلمان می‌خوانند و در متون عربی «مسلم». به اضافه اینکه در تعالیم اسلامی بنا بر سخنان خداوند در قرآن کتاب مقدس مسلمانان، ادیانی که تمام پیامبران الهی آن را ترویج کرده‌اند یک دین است و همه آن ها تحت عنوان اسلام خوانده می‌‌شوند؛ پس پیروان دیگر پیامبران الهی تا زمانی که آیین آن ها توسط پیامبر بعدی نسخ نشده بود، مسلمان محسوب می‌‌شوند.
مذهب‌ها و انشعابات
مسلمانان به دو مذهب عمده شیعه و سنی تقسیم می‌شوند. بعضی باورها مانند صوفی‌گری و وهابیت از گروه‌های خُرد اسلام هستند. بهایی‌گری یکی از انشعابات اسلام در ایران است که پیروان آن معتقدات خود را دین جدیدی می‌‌دانند و کتابهایی به نام بیان عربی و بیان فارسی دارند.
قوانین
اسلام مانند تمام دین‌ها دارای قوانینی است که مسلمانان موظف به پذیرش آنها می‌‌باشند.
پاره‌ای از قوانین اسلام مابین بیشتر ادیان و ایدئولوژی‌ها (اعم از اینکه خود را الهی بنامند یا زمینی) مشترک است. از جمله این قوانین می‌توان به احترام به والدین، یاری به یتیمان، اشاره نمود.
برخی قوانین اسلام دارای ویژگیها، شروط، محدودیتها و تعاریف خاص خود هستند و انجام آنها مستلزم رعایت آن شروط و ویژگی‌ها است. مانند ازدواج کردن، پرهیز از ظلم و ستم به خود و غیر، زنده کردن حقوق دیگران، دست گیری مستمندان عدم انتحار و… اشاره کرد
برخی دیگر از قوانین اسلام، خاص اسلام هستند همچون قصاص، سنگسار، اعدام مرتد، جهاد. این قوانین همراه با قوانین گروه دوم همواره توسط عده‌ای که خود را طرفدار حقوق بشر میدانند مورد انتقاد شدید واقع شده است. قوانین اسلامی معمولا تنها مربوط به کشورهای اسلامی می‌شوند و قانونگذاران و متفکران سایر کشورها به این نتیجه نرسیده‌اند که این قوانین به رفع مشکلات جامعه بشری کمکی می‌کنند.
کتاب مقدس
•قرآن، کتاب مقدس مسلمان، به زبان عربی نوشته شده است. سوره‌های قرآن به دو بخش مکی، یعنی سوره‌هایی که در مکه نازل شده‌اند و سوره‌های مدنی تقسیم می‌شود. مسلمانان روی بی خطا بودن کتاب قرآن تاکید دارند اما منتقدان زیادی از پذیرفتن این مسئله سر باز زده اند، آثاری در رد قرآن نوشته‌اند و به‌تناسب مسلمین نیز پاسخ‌هایی داده اند.
آمارهایی دربارهٔ قرآن
•قرآن به بخش‌هایی نامساوی به نام سوره تقسیم شده است. تعداد سوره‌های قرآن بنابر مشهور ۱۱۴ است. اما رقم‌های دیگر هم گفته شده است، مثلا عده‌ای سوره‌های ضحی و انشراح را یک سوره خوانده‌اند.
•قرآن به ۳۰ بخش تقریبا مساوی به نام جزء تقسیم شده است. هر جزء از دو بخش به نام حزب تشکیل شده است و احزاب به نصف و ربع حزب تقسیم می‌شوند. (برخی نیز هر جزء را به چهار حزب تقسیم می‌کنند.)
•تعداد کل آیات قرآن ۶۲۳۶ است. البته در این رقم هم اختلاف هست. مثلا در این محاسبه، «بسم الله الرحمن الرحیم» فقط در سورهٔ فاتحه (اولین سورهٔ قرآن) شمرده شده است.(البته بجر سوره فاتحه؛ «بسم الله الرحمن الرحیم» که در ابتدای همه سوره‌های قرآن-جز سوره توبه که «بسم الله الرحمن الرحیم» ندارد- قرار دارد جزء آیه اول آن ها محسوب می‌‌شوند.)
•بسته به روش شمارش و تعریف کلمه و نیز نحوهٔ رسم‌الخط، اعداد مختلفی برای تعداد کلمات و حروف قرآن گفته شده. مشهورترین آن‌ها ۷۷۷۰۱ کلمه و ۳۲۳۶۷۱ حرف است.
•همهٔ مسلمانان -اعم از شیعه و سنی- از یک قرآن واحد تبعیت می‌‌کنند.
وجود منجی آخرزمان ( امام زمان – مهدی یا هدایت کننده نهایی)
•مسلمانان شیعه معتقدند؛ خداوند که همۀ فرمانهایش از روی علم و حکمت می‌‌باشد و جهان با این عظمت را بی هدف نیافریده است هیچگاه بندگانش را بی راهنما و حجت رها نمی‌کند و در هر زمان حجتی مانند پیامبران از طرف خدا بر روی زمین وجود داشته است ؛ بنا بر این هماکنون نیز حجتی ازطرف خدا برای بندگانش وجود دارد و همانطور که در مورد نوح و یا پیامبران دیگر که در عهد عتیق بیان می‌‌شود عمر چند هزار ساله داشته‌اند ؛ بعید نیست که آخرین حجتش عمری بیش از ۱۰۰۰ سال داشته باشد ؛ و به خواست خدا از دیدهء دشمنان پنهان است و هنگامیکه خداوند قادر متعال دستور ظهور را صادر کنند این حجت خدا به همراه عیسی؛ موسی؛ دیگر پیامبران؛ اصحاب کهف و دیگر مؤمنان علیه ظلم و ستم قیام نموده و عدل الهی و دین کامل اسلام را برپا خواهند کرد.



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

وحی

539

بازدید

وحی ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۲ امتیازs
راجع به خود ( وحى) از همه مهمتر همین است که موارد استعمالش را در قرآن به دست بیاوریم تا حقیقتش را بهتر بفهمیم . اینها را از لغت نمى شود به دست آورد چون عرف عام مورد استعمال نداشته ، آنچه که در لغت هست یک معنى نزدیک به این معناست . حالا ما در علوم مثال مى زنیم . ارباب علوم به یک معانى تازه اى مى رسند که عرف عام به آن معانى نمى رسد ، ناچارند که یک لغتى براى معنى جدید وضع کنند ، و معمولا دیگر نمى روند لفظى از خارج اختراع کنند ، به قرائن و مشابهاتى که هست لفظى را از جایى مى گیرند و بعد آن را توسعه و تعمیم مى دهند ، ترویجش مى کنند تا قالب جدید پیدا کند . مثلا علم و فلسفه علت و معلول کشف مى کند به صورت یک مفهوم فلسفى و علمى ، ولى عرف به این معناى عام فلسفى و علمى چنین لفظى براى آن ندارد ، آنگاه اهل لغت مى روند مى بینند که در زبان عرف یک کلمه اى دارند به نام علت یعنى بیمارى ، وقتى بیمارى پیدا مى شود یک آدمى مى شود معلول یعنى آن بیمارى را به خود مى گیرد ، نزدیکترین لغتى که پیدا مى کنند این است ، بعد کلمه علت را برمى دارند مىآورند در این معنا ، اما حالا که ما مى گو ییم علت ، دیگر مقصودمان بیمارى نیست ، مقصودمان یک مفهوم عام است . این مال اهل علم و علماء و فلاسفه . در دریافتهاى انبیاء هم یک چنین چیزى است یعنى آنچه آنها دریافت مى کنند یک نوع معانى اى است که قبلا در میان مردم وجود نداشته که لفظ داشته باشد . لفظ جدید وضع کردن هم که این درد را دوا نمى کند چون لفظ جدید را میان دو نفر باید وضع کرد که هر دوبا معنى آشنا باشند . ناچار از همان الفاظ متداول ، نزدیکترین الفاظ را براى این معنى انتخاب مى کنند . ما اگر بخواهیم به آن معنى نزدیک شویم – ما هم که به آن معنى مستقیما آشنایى نداریم – باید ببینیم از مجموع مواردى که به کار برده اند چه درک مى کنیم و چه مى فهمیم . در لغت ، معنى ( وحى) هر القاء محرمانه و مخفیانه و پنهان را مى گویند ، القاء مرموز ، مثل اینکه اگر یک نفر به یک نفر دیگر به صورت نجوا و مخفى که کسى نفهمد ، مطلبى را القاء کند ، این را در عرف مثلا مى گفته اند وحى . پس ، از معنى لغوى ، آن مقدارى که در اینجا منظور هست همین جنبه مخفى بودن و مرموز بودنش است نسبت به افهام سایر مردم .

موارد استعمال وحى در قرآن نظر اقبال درباره وحىحالا موارد استعمال ( از همینها انسان خیلى چیزها مى تواند کشف کند ) : قرآن وحى را اختصاص نداده به آنچه که به انبیاء به اصطلاح گفته مى شود که ما اصطلاحا ( نبوت) مى گوییم ، وحى را تعمیم داده به یک معنا در همه اشیاء . اقبال لاهورى در کتاب احیاء فکر دینى در اسلام عبارت خوبى دارد ( آقاى آرام ترجمه کرده اند و کتاب خوب و عمیقى است ) . اقبال مرد متفکرى بوده یعنى از خودش ابتکار داشته . ابتکارهایش مورد توجه است گو اینکه اطلاعاتش مخصوصا در مسائل اسلامى خیلى وسیع نبوده ، ولى انصافا باید تصدیق کرد که مرد صاحب فکرى بوده است . اقبال خودش در عین حال یک مشرب عرفانى دارد ، به مسائل عرفانى و سیر و سلوک عرفانى و مکاشفات عرفانى سخت معتقد است ، آن عرفان را ( خود آگاهى باطنى) مى نامد . حالا عبارتهایش را مى خوانم . اگر چه قسمتهایى از آن مربوط به بحث ما نیست ولى همه آن را مى خوانم : ( پیغمبرى را مى توان همچون نوعى از خود آگاهى باطنى تعریف کرد که در آن تجربه اتحادى ( چون حالت عرفانى یک حالت تجربه شخصى است اسمش را گذاشته تجربه اتحادى ، اتحاد هم یعنى اتحاد با خدا ، اتصال با خدا ) تمایل به آن دارد که از حدود خود لبریز شود و در پى یافتن فرصتهایى است که نیروهاى زندگى اجتماعى را از نو توجیه کند یا شکل تازه اى به آنها بدهد ( ۱ ) . در شخصیت وى مرکز محدود زندگى در عمق نامحدود خود فرو مى رود ( ۲ ) ، تنها به این قصد که بار دیگر با نیروى تازه ظاهر شود ( ۳ ) و کهنه را براندازد و خط سیرهاى جدید زندگى را آشکار سازد) .  تا اینجا مقدمه بحثش بود . ویلیام جیمز سخنى دارد از نظر روانشناسى که همین مطلب را ذکر مى کند . او معتقد است که ( من) ها – یعنى روحها – که از هم جدا هستند ( الان من غیر از شما هستم ، شما غیر از ایشان هستید ، ایشان غیر از آن آقاى دیگر هستند ) یک راهى از باطن میان روحها وجود دارد که این راه گاهى بسته است و گاهى باز مى شود . ممکن است یکوقت روحى از همان عالم ارواح و از آن درون ، روزنه اى پیدا کند به روح دیگر و حتى محتویات آن روح را بخواند و بداند و متوجه بشود . این حرف را در سیر حکمت در اروپا هم نقل شده و عرفاى خودمان زیاد روى آن تکرار دارند و حتى یکى از علماى بزرگ معاصر که مدتى هم به اصطلاح اهل سیر و سلوک بود و براى خودش این جور قضایا پیش آمده است نقل مى کرد که یک وقت براى من این حالت پیش آمد که خودم را با یک شخصى که در ششصد هفتصد سال پیش زندگى مى کرد یکى مى دیدم ، اصلا خودم را او مى دیدم و تمام کارهاى او را کار خودم مى دیدم ( این باز مهم نیست چون مربوط به گذشته است ) . گفت یک وقتى براى من در سحر این حالت پیدا شد که من خودم را یک نفر دیگرى – که او هم از دوستانش بوده – مى دیدم ، من خودم را او مى دیدم و او را خودم ، و خودم را او دیدم در حالى که از رختخواب بلند شد رفت وضو گرفت و نماز خواند ، تمام کارهایى که او مى کرد مى دیدم خودم دارم مى کنم ، خودم را او مى دیدم ، تنها در وقتى که او رفت براى قضاى حاجت کشف عورت کرد مثل اینکه بر من پوشیده شد . فردا من از او پرسیدم ، تمام جزئیاتى که من در آن وقت خودم را او مى دیدم ، همان کارهایى بود که آن شب او انجام داده بود . بحث من سر حرف اقبال در اینجاست  ( این اتصال با ریشه وجود به هیچ وجه مخصوص آدمى نیست ( ۴ ) . شکل استعمال کلمه ( وحى) در قرآن نشان مى دهد که این کتاب آن را خاصیتى از زندگى مى داند ( ۵ ) ، و البته این هست که خصوصیت و شکل آن بر حسب مراحل مختلف تکامل زندگى متفاوت است ( ۶ ) . گیاهى که به آزادى در مکان رشد مى کند ، جانورى که براى سازگار شدن با محیط تازه زندگى داراى عضو تازه اى مى شود و انسانى که از اعماق درونى زندگى ، روشنى تازه اى دریافت مى کند همه نماینده حالات مختلف وحى هستند که بنا بر ضرورتهاى نوعى که این ظرف پذیراى وحى یا ببنا بر ضرورتهاى نوعى که به آن تعلق دارد اشکال گوناگون دارد) . این حرف به نظر من بسیار حرف متین و حرف صحیح و درستى است و موارد استعمال کلمه ( وحى) در قرآن همین مطلب را تأیید مى کند ولى بحث ما در مطلق وحى نیست ، اینجا هم که مى گویند شکل وحى در هر موجودى متناسب با خود آن موجود است ، بحث ما در وحى نبوت است که شکلش چه شکلى هست . عمده ، آن را ما باید بدانیم . این هم باز مسأله اى است که ما از زبان اولیاء وحى باید بشنویم چون نه مى توانیم روى آن تجربه کنیم و نه مى توانیم استدلال کنیم . ما باید ببینیم آنها چه گفته اند ، بعد ، از نظر علمى ببینیم چگونه مى توانیم توجیه کنیم .
وحى انبیاء
در وحى انبیاء یک مطلب که مسلم است این حد که این وحى معلم داشته یعنى بدون معلم نیست ولى معلم غیر بشرى و غیر طبیعى : (  علمه شدید القوى)  . (  و النجم اذا هوى ۰ ما ضل صاحبکم و ما غوى ۰ و ما ینطق عن الهوى ۰ ان هو الا وحى یوحى ۰ علمه شدید القوى  ) ( 7 ) . این مطلب را ما درباب وحى حتما باید در نظر بگیریم یعنى فرض معلم و متعلم باید بکنیم . بنابراین اگر ما بخواهیم اینجور فرض کنیم که مثل نبوغهاى افراد است ، یک نبوغى که فقط لازمه این ساختمان کامل وجودى است ، نابغه هم اینجور است ، یک نابغه طرح ابتکارى مى ریزد ولى این طرح ابتکارى از خودش است ، به این معنا که ساختمانش یک ساختمانى است که ایجاب مى کند چنین ابتکارى بکند . ولى در وحى هرچه شخصیت که پیغمبر دارد در واسطه بودنش هست ، تمام شخصیتش در این است که توانسته ارتباط با خارج وجود خودش ، با خدا ، با شدید القوى ، با ملک ، با فرشته – هر چه مى خواهید بگویید – پیدا کند ، تمام شخصیتش در این جهت خلاصه مى شود که با خارج وجود ذهنش ارتباط پیدا کرده . به نظر من وقتى وحى نبوتى را در قرآن مى بینیم این را نمى توانیم از آن بگیریم . بنابراین اگر شخصى هرچه کار فوق العاده انجام بدهد که این جهت در آن نباشد که او واسطه است که از بیرون وجود خودش گرفته است ، نمى توانیم اسمش را ( وحى) بگذاریم ، مى خواهد ابتکار باشد مى خواهد نباشد ، هرچه مى خواهد باشد این وحى نیست .
جنبه دوم که باز در وحى مسلما مى شود این را منظور کرد حالت استشعار است یعنى در حالى که مى گیرد متوجه است که از بیرون دارد مى گیرد ( که این هم مربوط به همین است که از خارج مى گیرد ) . مثلا یک الهاماتى گاهى به افراد مى شود بدون اینکه خود فرد هم علتش را بفهمد . بدیهى است که این الهامات هست . انسان همین قدر مى بیند که یکدفعه در دلش چیزى القاء شد ( ۸ ) ، احساس مى کند یک چیزى را درک کرد بدون اینکه بفهمد که آن چیست . این خودش یک نوع القاء است ، یک نوع الهام است .
تعجب است ، یک مردى که شاید در حرفهاى خودش اغلب مادى حرف مى زند ( گو اینکه او از یک نظر یک آدم پراکنده گوست ، اسمش را نمى خواهیم ببرم ) مى گفت که من در پاریس تحصیل مى کردم و یک زن خارجى هم آن وقت گرفته بودم . روزى با زنم قرار گذاشته بودیم که ساعت مثلا چهار و نیم بعد از ظهر برویم سینما و محل قرارمان هم ایستگاه مترو بود ، جایى که از پله ها باید مى رفتیم پایین . مى گفت من چند دقیقه قبل از او رسیدم ، از پله ها که رفتم پایین ، یکمرتبه مثل اینکه مغزم در یک لحظه اى روشن شد ، تهران را دیدم ، خانه برادرم را دیدم ، دیدم جنازه پدرم را از خانه برادرم دارند مىآورند بیرون ، و مردم را دیدم که داشتند تشییع جنازه مى کردند . یک حالت ضعفى در من پیدا شد . رنگ در صورتم نماند ، بى حال شدم . بعد زنم آمد گفت چطورى ؟ چرا رنگت پریده ؟ گفتم چیزى نیست ، جواب او را دادم . بعد دیگر نامه پدرم نیامد . به پدرم خیلى علاقه مند بودم ، او هم به من خیلى علاقه مند بود . بعد از آن دیدم که برادرم نامه مى نویسد . نمى خواستند که من ناراحت بشوم . تا اینکه من اصرار کردم که بنویسید کیفیت چه بوده است ؟ معلوم شد اتفاقا همین جور هم بوده ، پدرم در همان لحظه و همان ساعت ( گفت یادداشت کردم ) در خانه برادرم مرده بود و آن حالت من در همان لحظه اى بوده که جنازه اش را مىآورده اند بیرون . این را من از خود آن آدم شنیدم . اگر دروغ هم گفته من از خودش شنیدم . ولى در وحى حالت استشعار هست یعنى آن کسى که به او وحى مى شود مى فهمد که دارد از آنجا تلقى مى کند و حتى در قرآن اینطور وارد شده که پیغمبر اکرم از ترس اینکه آنچه مى گیرد فراموش کند ، از این طرف هنوز جمله هایى که مى گرفت تمام نشده بود از سر مى گرفت تکرار مى کرد ، آیه نازل شد که : (  و لا تعجل بالقرآن من قبل   ان یقصى الیک وحیه)  ( 9 ) شتاب نکن . هنوز داشت از این طرف مى گرفت ، از این طرف دیگر داشت تکرار مى کرد ، یعنى این مقدار مستشعر بود به حالى که برایش رخ مى دهد ، غیر استشعارى نبوده .
نکته سومى که مادر وحى انبیاء از زبان خود انبیاء مى فهمیم این است که آنها یک موجود دیگرى را غیر از خدا به عنوان فرشته ادراک مى کرده اند که او باز واسطه وحى بوده است ( خود وحى وساطت بشرى است که واسطه شود میان خداوند و افراد دیگر . حال او وساطت چرا و چه ضرورتى دارد ، ما به چرایش کار نداریم ، ما داریم از زبان انبیاء مى گوییم ) یعنى اینجور نمى گفتند که ما مستقیم همیشه از خداوند تلقى مى کنیم بدون آنکه موجود دیگرى واسطه باشد ، یک موجود دیگرى را به نام فرشته که به وجود او هم مستشعر بودند درک مى کردند و براى ما معرفى کرده اند (  نزل به الروح الامین على قلبک لتکون من المنذرین . ( ۱۰ ) (  ( جبرئیل) هم در قرآن زیاد آمده است . حتى همین ( شدید القوى) که در اینجا هست ، در تفاسیر گفته اند مقصود جبرئیل است ، همان واسطه وحى است . این واسطه را هم ما نمى توانیم انکار کنیم . البته نمى خواهم عرض کنم که هیچ گاه وحیى براى پیغمبر صورت نگرفته که جبرئیل واسطه نباشد . نه ، آن هست ، خود قرآن تصریح مى کند که هست ، ولى اکثر که وحى مى شد به وسیله او بوده . حالا این چگونه است که گاهى بدون واسطه هم بوده ، خدا مى داند ، شاید هم یک وقتى به رازش پى بردیم . (  و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا او من وراء حجاب او یرسل رسولا فیوحى باذنه)  ( 11 ) . مى گوید گاهى مستقیم خود خدا وحى مى کند که فرشته هم واسطه نیست ، گاهى هم من وراء حجاب است ، یا اینکه یک واسطه و رسولى را – که اینجا مقصود فرشته است – مى فرستد ، او به اذن پروردگار به پیغمبر وحى مى کند .
پس این سه چیز را ما باید درباب وحى مسلم و مفروض بگیریم . حالا ممکن است چیزهایى دیگر هم بعد به نظر ما برسد . آنگاه باید ببینیم که با توجه به این سه چیز چگونه ما مى توانیم وحى را از نظر علمى توجیه کنیم و هیچ ضرورتى هم ندارد که ما حتما بگوییم ما باید حقیقت و کنه و ماهیت وحى را درک کنیم ، آخرش هم یک توجیهى بکنیم و بگوییم همین است و غیر از این نیست . ما باید به وجود وحى ایمان داشته باشیم ، لازم نیست بر ما که حقیقت وحى را بفهمیم ، اگر بفهمیم یک معرفتى بر معرفتهاى ما افزوده شده است ، و اگر نفهمیم جاى ایراد به ما نیست ، به جهت اینکه یک حالتى است مخصوص پیغمبران ، که قطعا ما به کنه آن پى نمى بریم ، ولى چون قرآن وحى را عمومیت داده در اشیاء دیگر ، شاید به تناسب آن انواع از وحى که مى شناسیم ، بتوانیم تا اندازه اى آن وحیى را که با آن از نزدیک آشنایى نداریم ، که وحى نبوت است ، توجیهى بکنیم ، و اگر نتوانستیم توجیهى بکنیم ، از خودمان حتى گله مند نیستیم ، چون یک امرى است مافوق حد ما و یک مسأله اى است که از مختصات انبیاء بوده است .
سؤال : آیه (  و ما قدروا الله حق قدره اذ قالوا ما انزل الله على بشر من شىء)  در سوره انعام را ترجمه فرمودید که ( نشناخته اند خدا را ) . . . . در کدام تفاسیر ( قدر) را به شناختن معنى کرده اند ؟
جواب : همه تفاسیر ، مخصوصا تفسیر المیزان . ( قدر) اصلا معنایش اندازه گرفتن است ، چون هر کسى را وقتى انسان مى شناسد نوعى اندازه گیرى مى کند . اصلا خود تعریف را هم مى گویند ( حد) چون هر چیزى را ما وقتى مى خواهیم بشناسیم ، در قالب فکرى خودمان آن را قالب گیرى مى کنیم . از این جهت این کنایه آورده مى شو د . در قرآن این تعبیر زیاد آمده ، که مى گوید خدا را اندازه نگرفته اند آنچنانکه باید اندازه بگیرند . البته این معلوم است که اندازه جسمانى نیست که مترى بردارند ببینند قد خدا چقدر است ، عرضش چقدر است ، ارتفاعش چقدر است ، مقصود اندازه گیرى ذهنى است ، یعنى خدا را آن طورى که باید در ذهن اندازه بگیرند و بشناسند نشناخته اند . مفسرین هم همین طور تفسیر کرده اند .
 – ( قدر) به معنى ( عرف) آمده ؟ استاد : قدر کنایه است از عرف . – خصوصیتى ندارد ؟ استاد : خیر ، حتى گفته اند در غیر مورد خدا هم این کلمه استعمال شده ولى در مورد معرفت ، کنایه است از شناختن .
 



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

آنچه باید از آن دفاع شود

2,035

بازدید

آنچه باید ازآن دفاع شود
مهمترین سرمایه ها و ارزشهای مادی و معنوی که یاید ازآن دفاع شود وباید در راه حفظ آن جهاد و تلاش کرد را ذکر می کنیم و توضیح مختصری در رابطه با هریک ارائه می دهیم . به امید آنکه مسلمانان در حفظ و حراست آن هوشیار و همیشه آماده دفاع باشند.
بعضی از این موارد جزء اصول اعتقادی و مقدسات دین ما هستند وبعضی مثل اموال و دارائی اشخاص جزءسرمایه های مادی بوده و بعضی دیگر مثل حفظ امنیت و استقلال راجع به کل اجتماع و جامعه می باشند.
۱- موجودیت اسلام واصول، شعائر وفرهنگ اسلامی
در مکتب ما نسبت به حفظ اسلام و شعائر دینی تاکیدهای بسیار شده و آیات و روایات زیادی در این رابطه وارد شده است، تمام علما و فقها براین مطلب اتفاق نظر دارند که باید با هر وسیله ممکن حتی بذل جان ومال از موجودیت اسلام و شعائر دین دفاع نمود.
همچنین آیات و روایاتی که تاکید بر رعایت احکام اسلام دارند و احکام فقهی ای که اجازه نمی دهند کفار اهل کتاب که تحت ذمه حکومت اسلامی بسر می برند علناً در جامعه اسلامی شراب وگوشت خوک استفاده کنند ویا منکرات دیگری را مرتکب شوند ودر صورت ارتکاب چنین جرایمی برای آنها مجازات سختی در نظر گرفته است. همه

دلالت بر این دارند که اسلام برای حفظ فرهنگ اسلامی و ترویج سنت های دینی و جلوگیری از گسترش یافتن فرهنگ های کفرآمیز و فسادآوربیگانگان ارزش و اهمیت خاصی قائل است.
حضرت اباعبدالله حسین بن علی (ع) در بین راه سفر از مکه به کوفه(کربلا) در ضمن خطبه ای که ایراد نمودند در رابطه با دفاع از اسلام و احکام الهی آن از قول جد بزرگوارشان رسول خدا(ص) فرمودند:
«من رای سلطانا جائرامستحلالحرم الله ناکثا لعهد الله مخالفا لسنه رسول الله صلی الله علیه و آله یعمل فی عبادالله بالاثم والعدوان ثم لم یغیربقول ولافعل کان حقیقا علی الله ان یدخله مدخله.»
« هر کس ببیند سلطانی( رئیس، مسئول، سرپرست، اربابی) را که ظلم و ستم می کند و محرمات الهی را حلال می داند و به عهدهای الهی اهمیت نمی دهد. و با سنت و دستورات رسول خدا(ص) مخالفت می کند، روش و رفتارش در بین بندگان خدا همراه با ظلم و خیانت می باشد. این همه ظلم و تعدی و تجاوز را توجه داشته اما سکوت کند و هیچ گونه        عکس العملی نه از راه زبان و ارشاد و نه از راههای عملی دیگر در مقابل سلطان جائز نشان ندهد پس بر خداوند متعال است که چنین فردی را همنشین و هم مکان

با آن سلطان ظالم و فاسد قرار دهد و با همان ستمگر متجاوز و متخلف درعذاب و آتش دردناک جهنم داخل گرداند.»
آن حضرت همچنین در وصیت خود به برادرش محمدبن حنیفه در رابطه با هدف و انگیزه حرکت و قیامش می نویسد:
« انی لم اخرج اشراً و لا مفسدا و لا ظالما وانما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی صلی الله علیه و آله، ارید ان بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی علی بن ابی طالب.»
« خروج من بر یزید برای ایجاد فتنه و فساد و یا برای سرگرمی و خودنمایی نیست بلکه برای اصلاح امور امت جدم رسول خدا(ص) است. من اراده کرده ام که امر به معروف و نهی از منکر نموده و از سیره جدم و پدرم علی بن ابی طالب پیروی کنم.»
همچنین از حضرت امام رضا(ع) روایت شده که فرمودند: رسول خدا(ص) همواره        می فرمودند:
« اذا امتی تواکلت الامر بالمعروف و النهی عن منکر فلیاذنوا بوقاع من الله.»
« اگر روزی بر امتم برسد که امر به معروف و نهی از منکر را به یکدیگر واگذار کنند در آن روز باید با خدای تعالی اعلان جنگ کنند.»

از سخنان صریح و قاطع امام حسین(ع) در رابطه با دفاع از دین اسلام و احکام الهی آن و همچنین از روایات دیگری که در این باره رسیده لزوم و وجوب دفاع از احکام و اصول اسلام واضح و روشن می شود.
همانطور که فبلا گفته شد علما و فقهای اسلام بر حفظ موجودیت اسلام و دفاع از آن تاکید بسیار نموده اند و در بحث های جهاد و امر به معروف و نهی از منکر کتابهای فقهی خود مسائل و احکام زیادی را در این رابطه مطرح نموده اند.
همچنین دفاع از شخصیت پیامبر اسلام (ص) و ائمه اطهار (ع) درمقابل دشمنانی که خدای ناخواسته نیت اهانت به آنها را دارند و همچنین دفاع از مراکز عبادی مثل مساجد و   زیارتگاهها و حرمهای مطهر پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت گرامیشان مانند دفاع از اسلام بر همه مسلمانان واجب و لازم می باشد.
حرکت و قیام حضرت امام خمینی (ره) علیه حکومت طاغوتی پهلوی و سرنگون ساختن شاه معدوم علاوه بر اینکه در جهت بدست آوردن استقلا ل کشور اسلامی ایران و خارج کردن کشور از زیر سلطه کشورهای بیگانه خصوصاً آمریکا بود، در جهت دفاع از اسلام و احکام آن نیز بود زیرا رژیم منحوس پهلوی در حال مبارزه شدید با فرهنگ اسلام و تعطیل کردن احکام الهی آن و گسترش دادن فرهنگ فاسد و ضد اخلاقی و منحط غرب بود.
همچنین صدور فتوای ارتداد وقتل سلمان رشدی نویسنده کتاب آیات شیطانی توسط حضرت امام خمینی (ره) درراستای همین دفاع از اسلام و احکام متعالی آن بود.
هشدار!
چند سالی است که دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب با استفاده از تمامی ابزارهای و امکانات موجود خود و با بکارگیری عناصر فریب خورده و خود فروخته داخلی تهاجم فرهنگی شدیدی را علیه مردم مسلمان ایران و خصوصاً نسل جوان ما آغاز کرده اند و این تهاجم چندی است که شدت گرفته است . لذا بر همه مردم مسلمان مومن و انقلابی ایران خصوصاًروحانیان اساتید ،معلمان، مسئولان صدا وسیما و مطبوعات دلسوز اسلام و انقلاب و همه کسانی که در جمهوری اسلامی مسئولیتی به عهده آنها است، واجب است با این شبیخون فرهنگی مقابله نمایند وآن را دفع نمایند.
امروز دفاع از ارزشهای اسلامی و انقلابی بر همه افراد واجب و لازم است واگر کمی غفلت و سهل انگاری کنیم دشمن توطئه خود را کاملاً عملی خواهد ساخت. که این بار دزد با چراغ آمده تا گُزیده ببرد!   

۲- حکومت اسلامی
حفاظت و حراست از مرکزیت اسلام و حکومت اسلامی بسیار مهم ودفاع ازآن درمقابل توطئه و تهاجم دشمنان بر همگان واجب است . چه این حکومت تحت رهبری امام معصوم (ع) باشد مثل زمان صدر اسلام ودوران خلافت حضرت علی علیه السلام و چه حکومت تحت رهبری ولی فقیه باشد.
امام خمینی (ره ) در تحریر الوسیله می نویسد:
«اگر بر یکی از دولت های اسلامی ترس آن رود که اجانب برآن هجوم ببرند، بر همه دولت های اسلامی واجب است که با هر وسیله ممکن ازآن کشور دفاع نمایند، همچنانکه بر ملت ها واجب است.»
جمهوری اسلامی
جمهوری اسلامی ایران یکی از مصادیق مهم و بارز حکومت اسلامی است که دفاع ازآن بر همه افراد لازم و واجب می باشد تا جایی که امام خمینی (ره) حفظ جمهوری اسلامی را یک واجب عینی می دانند و اهمیت حفظ آن را از اهمیت نماز بیشتر می دانند.
همچنین در این رابطه می فرمایند :
« الان جمهوری اسلامی یعنی اسلام واین امانتی است بزرگ که باید ازآن حفاظت کنیم 

« تکلیف است برای همه ما که این جمهوری که به این جا رسیده است تا آخر حفظ کنیم»

۳- وطن و کشور
لزوم دفاع از وطن و کشور یک امر مسلم و فطری و مورد قبول همه ادیان و ملل جهان و حتی سازمانهای جهانی مثل سازمان ملل متحد می باشد . دراسلام هم دفاع از کشور و سرزمین ها و بلاد اسلامی واجب ولازم شمرده شده و تاکید فراوان درباره آن شده است.
خداوند متعال در قرآن می فرماید:
واقتلو هم حیث ثقفتموهم و اخرجو هم من حیث اخرجوکم

«هرجا مشرکان را یافتید به قتل برسانید واز شهرهایشان برانید چنانکه آنان شما را از وطن آواره کردند.»
« انما ینهاکم الله عن الذین قاتلوکم فی الدین و اخرجوکم من دیارکم و ظاهروا علی اخراجکم ان تولوهم و من یتولهم فاولئک هم الظالمون»
« همانا خداوند شما را از دوستی با کسانی که در دین با شما کارزار نموده و از شهر و دیارتان بیرون نمودند و هم بر اخراج شما متفق گشتند نهی می کند و کسی که با آنان دوستی کند در گروه ستمکاران خواهد بود.»
«… و مالنا الا نقاتل فی سبیل الله و قد اخرجنا من دیارنا و ابنالنا…»
« ما را چه شده که در راه خدا مبارزه نکنیم در حالیکه از سرزمینمان اخراج و از فرزندانمان دور شده ایم…»
با اینکه قبل و بعد آیه فوق اشاره به سستی افراد ادعا کننده دارد، لکن متن آیه می رساند عمل دفاع در مقابل تجاوز زورگویان به وسیله امر مبارزه و احیانا مقاتله، یک کار ضروری و واجب است که سرپیچی ار آن منتهی به ظلم خواهد بود زیرا ادامه آیه می فرماید:
« فلما کتب علیهم القتال تولوا الا قلیلا منهم و الله علیهم بالظالمین»
« پس زمانیکه قتال را بر آنان مقرر داشتیم، پشت کردند و جز عده قلیلی از ایشان فرمان را به اجابت نرساندند، خداوند نسبت به ستمکاران دانا است.»
همچنین امام باقر علیه السلام می فرمایند:
« ان الله لیمقت العبد یدخل علیه فی بیته فلا یقاتل»
« خداوند از بنده ای که متجاوز به خانه اش وارد شود و او به مبارزه و دفاع نپردازد، متنفر است.» و حضرت علی علیه السلام در توبیخ کسانی که اجازه می دهند دشمن شهر و دیار آنها را به راحتی تصرف نماید و سپس به فکر مقابله با دشمن می افتند می فرمایند:
« والله ما غزی قوم قط فی عقر دارهم الا دلوا»
« سوگند به خدا هرگز با قومی در میان خانه( شهر و دیار) ایشان جنگ نشده مگر آنکه ذلیل و مغلوب گشته اند.»
امام خمینی( ره) در رابطه با وجوب دفاع از سرزمین های اسلامی می فرمایند:
« اگر سرزمین های مسلمین یا مرزهای آن تحت سیطره دشمنی قرار گیرد که نسبت به کیان اسلام و یا مجتمع مسلمین از او احساس خطر شود، بر مسلمین واجب است به هر وسیله ممکن، اعم از جان و مال دفاع نمایند.»
۴- امنیت جامعه اسلامی
یکی از مسائل مهم اجتماعی از نظر اسلام امنیت جامعه و اجتماع اسلامی است، که بایستی در حفظ و حراست آن کوشید و اگر احتیاج به قتال باشد، جهاد و دفاع، در تامین آن واجب و ضروری است. بعضی از دلایل و منابع در این رابطه عبارتند از:
۱- سوره مائده، آیات۳۳و ۳۴
« انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا و یصلبوااو…»
۲- سوره بقره، آیه ۱۹۲
« و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه»
۳- المبسوط، ج۸، ص۴۷- ۵۶( قطاع طریق)
۴- النهایه، ص۷۲۰، باب حد محارب
۵- جواهر الکلام، ج۴۱، ص۵۹۵
۶- تحریر الوسیله امام خمینی(ره)، ج۲، ص۴۴۳
۷- شرح اللمعه، ج۹، ص۲۹۰-۳۰۶
۸- وسائل الشیعه، ج۱۸، ابواب حد المحارب،ص ۵۳۲-۵۴۳
۹- کتاب« بررسی جرم محاربه و افسادفی الارض» نوشته محمد جعفر حبیب زاده
۱۰- فقه سیاسی، نوشته عمید زنجانی
۱۱- فقه سیاسی اسلام، نوشته ابوالفضل شکوری
۱۲- حقوق جزای اختصاصی، تالیف دکتر ایرج گلدوزیان
و کتابهای بسیار دیگر که در این زمینه نوشته شده است.
۵- جان، مال و ناموس
دفاع هر شخص از جان، مال و ناموس خودش در مقابل دزد، محارب با دشمنی که قصد تعرض و تعدی دارد عقلا و شرعاً واجب و لازم است و کسی که در این راه کشته شود اجر شهید دارد. چنانچه رسول اکرم(ص) می فرمایند:
« من قتل دون ماله فهو شهید»
«کسیکه در دفاع از مالش کشته شود شهید است.»
۶- استقلال
مسلمانان باید در همه امور اقتصادی ، سیاسی ، نظامی، فرهنگی و…. مستقل باشند و هیچ گونه وابستگی به کفار نداشته باشند . واگر بیگانگان بخواهند استقلال آنها و حومت اسلامی را از بین ببرند و کشورهای اسلامی را زیر سلطه و نفوذ خود قرار دهند، باید به هر طریق ممکن با آنها مبارزه کرد تا استقلال کشورهای اسلامی و مردم مسلمان حفظ شود.
خداوند در قران می فرماید:
لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

انسان کامل

814

بازدید

انسان کامل ۱٫۰۰/۵ (۲۰٫۰۰%) ۱ امتیاز
مقدمه
موضوع بحث، انسان کامل و عیوب روحی و روانی انسان از دیدگاه اسلام است. انسان کامل یعنی انسان نمونه، انسان اعلی یا انسان والا. انسان مانند بسیاری از چیزهای دیگر، کامل و غیر کامل دارد و بلکه معیوب و سالم دارد وا سالم هم دو قسمت است: انسان سالم کامل و انسان سالم غیر کامل. شناختن انسان کامل یا انسان نمونه از دیدگاه اسلام، از آن نظر برای ما مسلمین واجب است که حکم مدل والگو و حکم سرمشق را دارد. یعنی اگر بخواهیم یک مسلمان کامل باشیم چون اسلام می خواهد انسان کامل بسازد- و تحت تربیت و تعلیم اسلامی  به کمال انسانی خود برسیم، باید بدانیم که انسان کامل چگونه است، چهره انسان کامل- چهره روحی و معنوی اش- چگونه چهره ای است، سیمای معنوی انسان کامل چگونه سیمائی است و مشخصات انسان کامل چگونه مشخصاتی است، تا بتوانیم خود و جامعه خود را آنگونه بسازیم. اگر ما انسان کامل اسلام را نشناسیم، قطعا نمی توانیم یک مسلمان تمام و یا کامل باشیم و به تعبیر دیگر، یک انسان ولو کامل نسبی – از نظر اسلام- باشیم.

راههای شناخت انسان کامل از نظر اسلام
شناخت انسان کامل از نظر اسلام دو راه دارد: یک راه این است که ببنیم قران – در درجه اول- و سنت – در درجه دوم- انسان کامل را – اگر چه در قرآن و سنت تعبیر انسان کامل نیست و تعبیر مسلمان کامل و مومن کامل است – چگونه توصیف کرده اند. ولی به هر حال معلوم است که مسلمان کامل، یعنی انسانی که در اسلام به کمال رسیده است، و مومن کامل یعنی انسانی که در پرتو ایمان به کمال رسیده است. باید ببینیم قرآن یا سنت، انسان کامل را با چه مشخصاتی بیان کرده اند و چه خطوطی برای سیمای انسان کامل کشیه اند. از قضا در این زمینه، چه در قرآن و چه در سنت یانات زیادی آمده است.
راه دوم شناخت انسان کامل، از راه بیانها نیست که ببینیم در قرآن و سنت چه آمده است، بلکه از این راه است که افرادی عینی را بشناسیم که مطمئن هستیم آنها آنچنان که اسلام و قرآن می خواهد، ساخته شده اند و وجود عینی انسانهای کامل اسلامی هستند، چون انسان کامل اسلامی فقط یک انسان ایده آلی و خیالی و ذهنی نیست که هیچوقت در خارج وجود پیدا نکرده باشد، انسان کامل، هم در حد اعلا و هم در درجات پایینتر در خارج وجود پیدا کرده است.
خود پیغمبر اکرم نمونه انسان کامل اسلام است. علی (ع) نمونه دیگری از انسان کامل اسلام است. شناخت علی شناخت انسان کامل اسلام است.
پس دو راه شناخت انسان کامل و همچنین فائده بحث از آن را دانستیم. بنابر این مسئله انسان کامل یک بحث فلسفی و علمی نیست که اثر علمی داشته باشد. اگر انسان کامل اسلام را از راه بیان قرآن و سنت و از راه شناخت پرورده های کامل قرآن نشناسیم، نمی توانیم راهی را که اسلام معین کرده برویم ویک مسلمان واقعی و درست باشیم و همچنین جامعه ما نمی تواند یک جامعه اسلامی باشد. پس ضرورت دارد انسان کامل و عالی و متعالی اسلام را بشناسیم.

فرق کامل وتمام
اینجا یک سوال مطرح است که اصلا معنی «کامل» چیست؟ انسان کامل یعنی چه؟
در زبان عربی دو کلمه نزدیک به یکدیگر –نه عین یکدیگر- داریم و ضد این دو کلمه یک کلمه است، یعنی آن کلمه گاهی در ضد این به کار می رود و گاهی در ضد آن. در فارسی حتی خود آن دو کلمه را هم نداریم، یعنی به جای آن دو کلمه فقط یک کلمه داریم. آن دو کلمه عربی یکی کمال است و دیگری تمام. گاهی در عربی کامل گفته می شود و گاهی تام و در مقابل هر دو ناقص گفته می شود. چناننکه در فارسی اینچنین می گوییم. این کامل است و آن ناقص. این تام است تمام است و آن دیگری ناقص.
کمال را در جهت عمودی بیان می کنند و تمام را در جهت افقی. وقتی شی در جهت افقی به نهایت وحد آخر خود برسد، می گوییم تما شد، و زمانی که شی در جهت عمودی می گویند کمال. اگر می گویند: عقل فلان کس کامل شده است یعنی قبلا هم عقل داشته اما عقلش یک درجه بالاتر آمده است، علم فلان کس کامل شده است یعنی قبلا هم علم داشت واز آن استفاده می کرد ولی علمش یک درجه کمالی را پیموده است. پس یک انسان تمام داریم که در مقابل انسانی است که از نظر افقی ناتمام است، یعنی اصلا نیمه انسان است کسر انسان است مثلا ثلث یا دو ثلث انسان است و به هر حال انسان تمام نیست وانسان دیگری هم داریم که انسان تمام هست ولی انسان تمام می تواند کامل باشد، کاملتر باشد و از آن هم کاملتر باشد، تا به آن حد نهایی نهایی که حد اعلای انسان است برسد.

تعبیر «انسان کامل»
تعبیر انسان کامل در ادبیان اسلامی تا قرن هفتم هجری وجود نداشته است. امروز در اروپا هم این تعبیر خیلی زیاد مطرح است ولی برای اولین بار در دنیای اسلام این تعبیر در مورد انسان به کار برده شده است. اولین کسی که در مورد انسان تعبیر انسان کامل را مطرح کرد عارف معروف محی الدین عربی اندلسی طائی است. محی الدین عربی پدر عرفان اسلامی است.
دیگران هم انسان کامر را – هر کسی از دید خود – به شکلی بیان کرده اند. ما می خواهیم ببینیم که انسان کامل از دید قرآن چگونه انسانی است. ابتدا از انسان تمام و انسان ناقص شروع می کنیم.

عیبهای جسمی و روانی
آیا انسان سالم و انسان معیوب هم داریم؟ سلامت و عیب گاهی مربوط به تن انسان است. شکی نیست که بعضی انسانها از نظر جسمی سالمند و بعضی معیوب و مریض. مثلا نقص عضوی دارند: نابینا، کر و یا افلیج هستند وامثال اینها. ولی اینها مربوط به شخص انسان است. هیچ توجه دارید که اگر انسانی کور باشد کر باشد افلیج باشد، بد شکل باشد کوتاه قد باشد، شما اینها را برای او از نظر فضیلت و شخصیت وانسانیت، نقصی نمی شمارید.
مثلا «ابوالعلاءمعری» و «طه حسین» کور بوده اند، آیا این کوری که نقصی درجسم و شخص این افراد بود به عنوان یک نقص در شخصیت این افراد شمرده می شود؟ نه، اینچنین نیست. این مطلب دلیل بر این است که انسان دو چیز دارد: شخصی دارد و شخصیتی تنی دارد و روحی. جسمی دارد و روانی. حساب وران از حساب جسم جدا است. این کسانی که خیال می کنند روان انسان، صددرصد تابعی از جسم اوست اشتباهشان همین جاست. اساسا آیا روان انسان می تواند بیمار باشد، در حالیکه جسم او سالم است، این خودش یک مسئله ای است. بنابر این نظر کسانی که منکر اصالت روح هستند وتمام خواص روحی را اثر مستقیم و بلاواسطه سلسله اعصاب انسان می دانند، اساسا روان، حکمی ندارند، همهچیز تابع جسم است. از نظر ایشان اگر روان بیمار باشد، حتما جسم بیمار شده که روان بیمار است و بیماری روانی همان بیماری جسمی است.
مثل کسی که دارای عقده روانی «تکبر» است. امروز ثابت شده است که تکبر واقعا بیمار است. واقعا اختلال روحی و روانی است، ولی آیا می شود یک دارو برای تکبر در داروخانه پیدا کرد؟ آیا می شود انسان یک قرص بخورد و تکبرش از بین برود و تبدیل به یک انسان متواضع شود؟ آیا می شود به یک انسان قسی القلب وجلاد مثل شمر بن ذی الجوشن یک آمپول بزنند و یا یک قرص به او بدهند تا تبدیل به یک انسان عطوف، مهربان و با شفقت ورحمت شود؟ نه، معالجه برای او هست ولی معالجه او راه دیگری دارد.
حتی گاهی بیماری جسمی از راه روانی معالجه می شود، همچنانکه گاهی بیماری روانی از راه جسم معالجه می شود. مثلا یک بیماری واقعا جسمی است ولی با یک سلسله تلقینها و تقویتهای روحی- که اینهم خودش داستانی دارد و یک مساله عجیبی است- جز دلایل قاطع بر این است که واقعا انسان، موجودی است مرکب از تن و روان، و روان انسان از تن استقلال دارد ویک تابع مطلق از تن نیست، همچنانکه تن تابع مطلق از روان نیست این دو در یکدیگر اثر دارند.
ما در صحبت از انسان کامل مقصودمان عیب و سلامت مربوط به جسم نیست، نمی خواهیم بحث پزشکی کنیم که انسانی صددرصد سالم است که اگر برود چکاپ کند، معلوم می شود همه جهازات بدنش سالم است، این بحث به ما مربوط نیست، ما اساسا به بدن کاری نداریم.
پس واقعا ممکن است انسان از نظر روانی بیمار ومعیوب باشد، همچانکه ممکن است از این نظر سالم باشد. قرآن این اصل را پذیرفته است، می فرماید: فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا در دل و روحشان بیماری است. نمی فرماید مثلا چشمشان بیمار است. قلبی که قرآن می گوید غیر از قلب پزشکی ای است که لازم است به طبیبی قلب مراجعه کنیم. قلب در قرآن یعنی همان روح و روان انسان.
یکی از برنامه های قرآن، ساختن انسان سالم است و ماقبل از آنکه بخواهیم توقع این را داشته باشیم که انسان کامل باشیم  یا به انسان کامل نزدیک باشیم، باید خود را از این نظر که اساسا «انسان سالم» یا «انسان معیوب» هستیم به خوبی بشناسیم.

آفات روح انسان
به طور اجمال ریشه های اصلی آنچه که روح انسان را آفت زده می کند برایتان عرض می کنیم. از نظر روانشناسی، محرومیتها منشا بیماریهای روانی می شود یعنی منشا بسیاری از عقده های روانی و بیماریهای روانی انسان، احساس مغبونیتها و محرومیتهاست.
این کینه چیست که وقتی انسان احساس می کند نسبت به کسی حقد و کینه دارد، دلش می خواهد از او انتقام بگیرد و تا او را به خاک و خون نکشد نمی تواند آرام گیرد؟ این حس انتقامجویی در انسان چیست؟
آدم حسود وقتی خیر و نعمتی را در دیگران می بیند، همه آرزویش این است که از او سلب نعمت شود درباره خودش فکر نمی کند. انسان سالم غبطه دارد نه حسد. او همیشه درباره خود فکر می کند که جلو بیفتد. اگر یک انسان همیشه در فکر این باشد که خودش جلو بیفتد، سالم است این دلیل بر عیب نیست اما اگر کسی همیشه در این اندیشه است که دیگری عقب بیفتد بیمار است، مریض است. حتی شما می بینید که گاهی آدمهای حسود به مرحله ای می رسند که حاضرند به خودشان صد درجه صدمه بزنند بلکه به دیگری پنجاه درجه صدمه وارد شود.
اولین برنامه قرآن تعهذیب نفس است تزکیه نفس است پاکیزه کردن روان از بیماریها عقده ها، تاریکیها، ناراحتیها، انحرافها و بلکه از مسخ شدنهاست.
هر صاحب مکتبی که مکتبی برای بشریت آورده است نظریه ای درباره کمال انسان و یا انسان کامل دارد.
مکتب عقل
یک نظر، نظر عقلیون یا اصحاب عقل است یعنی نظر کسانی که به انسان بیشتر از زاویه عقل می نگریسته اند وگوهر انسان را همان عقل او می دانسته اند ونه چیز دیگر. عقل هم یعنی قوه تفکر و قوه اندیشیدن.
انسان کامل به عقیده فلاسفه، انسانی است که عقلش به کمال رسیده است، به این معنا که نقش اندام هستی در ذهنش پیدا شده است. ولی با چه وسیله به اینجا رسیده است با قدم فکرف با قدم استدلال و برهان و با قدم منطق حرکت کرده تا به اینجا رسیده است.
مکتب عشق
مکتب دیگر در باب انسان کامل مکتب عشق است. مکتب عشق که همان مکتب عرفان است کمان انسان را در عشق که مقصود عشق به ذات حق است و در انچه که عشق انسان را به آن می رساند می داند.
در این مکتب انسان کامل در آخر عین خدا می شود. اصلا انسان کامل حقیقی خود خداست وهر انسانی که انسان کامل می شود، از خودش فانی می شود و به خدا می رسد.

مکتب قدرت
مکتب دیگری در باب انسان کامل موجود دارد که نه بر عقل تکیه دارد و نه بر عشق فقط بر قدرت تکیه دارد و نه بر عشق فقط بر قدرت تکیه دارد. انسان کامل یعنی انسان مقدتر و کمال یعنی قدرت- بههر معنی ای که قدرت را در نظر بگیرید – یعنی اقتدار، زور.
این مکتب در جواب ادیان گفته اند: تساوی حقوق زن و مرد، می گوید این هم حرف مزخرفی است، مرد، جنس برتر و قوی تر است و زن برای خدمت به مرد خلق شده و هیچ هدف دیگری در کار نیست، تساوی حقوق زنو مرد هم غلط است.
این مکتب اساسا انسان برتر و والا و انسان کامل را مساوی با انسان مقتدر وانسان زورمند می داند و کمال را مساوی با قوت و قدرت.

مکتب ضعف
همانطور که مکتب عقل نقطه مقابلی داشت که منکر آن بود مکتب عشق هم نقطه مقابلی داشت که یک عده اساسا این حرفها را از خیالات و اوهام می دانستند، مکتب قدرت هم نقطه مقابل دارد، بعضی در حد افراط، قدرت راتحقیر کرده اند واساسا کمال انسان را در ضعف او دانسته اند. از نظر اینها انسان کامل، یعنی انسانی که قدرت ندارد، زیرا اگر قدرت داشته باشد تجاوز می کند. سعدی خودمان در یک رباعی چنین اشتباه بزرگی کرده است، می گوید:
می آن مورم که در پایم بمالند        نه زنبورم کهاز نیشم بنالند
می گوید من آن مورچه ای هستم که زیر پا، لگدم می کنند، زنبور نیست که نیش بزنم و از نیشم ناله کنند.
کجا خود شکر این نعمت گزارم            که زور مردم آزاری ندارم
نه آقای سعدی! مگر امر دائر است که انسان یا باید مور باشد و یا زنبور که می گوئی من از میان مور بودن یا زنبور بودن، مور بودن را انتخاب می کنم. تو نه مور باش که زیر دست و پا له شوی، و نه زنبور باش که به کسی نیش بزنی. سعدی اینطور باید می گفت:
نه آن مورد که در پایم بمالند                نه زنبور که از نیشم بنالند
چگونه شکر این نعمت گزارم                که دارم زور و آزاری ندارم
اگر آدم زور داشته باشد و آزاری نداشته باشد، جای شکر دارد و الا اگر زور نداشته باشد وآزار هم نداشته باشد، مثل این می شود که شاخ ندارد و شاخ هم نمی زند اگر شاخ داشتی و شاخ نزدی، آنوقت هنر کرده ای.
مکتب محبت (مکتب معرفت)
مکتب دیگری در مورد انسان کامل وجود دارد که آن را، هم می توان مکتب محبت نامید و هم مکتب معرفت به معنای «معرفه النفس»
انسان کامل در این مکتب یعنی انسانی که خود را بشناسد که اگر خود را شناخت ، بر خود مسلط می شود و بعد که بر خود مسلط شد نسبت به دیگران محبت پیدا می کند. حال می خواهید اسم این مکتب را مکتب معرفت بگذارید و یا مکتب محبت. اسمش را هر چه می خواهید بگذارید.
مکتب سوسیالیزم انسان تا وقتی من است ناقص می داند و آنوقت انسان کامل می شود که من تبدیل به ما شود.

دو مکتب دیگر
در دو سه قرن اخیر یک سلسله مکتبهای دیگر پیدا شده است که اینها بیشتر به جنبه های اجتماعی گرایش پیدا کرده اند، نه به جنبه های فردی. مکتب سوسیالیزم انسان کامل را انسان بی طبقه می داند. معتقد است که اگر انسانی در طبقه ای باشد – مخصوصا در طبقه های عالیتر- همیشه یک انسان معیوب است و بلکه در جامعه طبقاتی، هیچوقت انسان درست و سالم وجود ندارد. این مکتب به انسان کامل ایده آل هم چندان معتقد نیست، چون برای انسان مقام زیادی قائل نیست. انسان کامل از نظر این مکتب، یعنی انسان بی طبقه، انسانی که همیشه با انسان های دیگر در وضعی مساوی زندگی کند.
مکتب اگزیستانسیالیسم بیشتر روی مسئله آزادی و آگاهی انسان که منظورشان از آگاهی، بیشتر آگاهیهای اجتماعی است تکیه کرده اند. مکتب اگزیستانسیالیسم تکیه اش بیشتر روی آزادی و آگاهی و مسئولیتهای اجتماعی است. از دیدگاه این مکتب انسان کامل یعنی انسان آزاد، انسان آگاه، انسان متعهد، انسان مسئول، و لازمه آزادی، حالت پرخاشگری و عصیانگری است که این هم خودش یک مکتب دیگری است.
 



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...



هو الکاتب


پایگاه اینترنتی دانلود رايگان كتاب تك بوك در ستاد ساماندهي سايتهاي ايراني به ثبت رسيده است و  بر طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند و به هیچ ارگان یا سازمانی وابسته نیست و هر گونه فعالیت غیر اخلاقی و سیاسی در آن ممنوع میباشد.
این پایگاه اینترنتی هیچ مسئولیتی در قبال محتویات کتاب ها و مطالب موجود در سایت نمی پذیرد و محتویات آنها مستقیما به نویسنده آنها مربوط میشود.
در صورت مشاهده کتابی خارج از قوانین در اینجا اعلام کنید تا حذف شود(حتما نام کامل کتاب و دلیل حذف قید شود) ،  درخواستهای سلیقه ای رسیدگی نخواهد شد.
در صورتیکه شما نویسنده یا ناشر یکی از کتاب هایی هستید که به اشتباه در این پایگاه اینترنتی قرار داده شده از اینجا تقاضای حذف کتاب کنید تا بسرعت حذف شود.
كتابخانه رايگان تك كتاب
دانلود كتاب هنر نيست ، خواندن كتاب هنر است.


تمامی حقوق و مطالب سایت برای تک بوک محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.


فید نقشه سایت


دانلود کتاب , دانلود کتاب اندروید , کتاب , pdf , دانلود , کتاب آموزش , دانلود رایگان کتاب

تمامی حقوق برای سایت تک بوک محفوظ میباشد

logo-samandehi