دانلود کتاب چند بار شالگردنت را ببافم | مجموعه داستان کوتاه | داستان کوتاه | داستانک | مجموعه داستان | دانلود رایگان رمان

دانلود کتاب چند بار شالگردنت را ببافم

این مجموعه داستان، شامل هفت داستان کوتاه است که از خواندن آن لذّت خواهید برد . داستان دو گوش شنوا اینگونه آغاز می شود : ” ما آدمای عجیبی هستیم  ، نسلی که مرگ رو هر روز زندگی کرده ان ، که هم از نسل قبل نصیحت می شنون ، هم از نسل بعد عقب مونده ان . آدمی که تو اول جوونی سال آخر زندگیش رو زندگی می کنه ، آدمی که زندگی رو جنگیده و چیزی نبرده ، فقط روزا رو به درد باخته ، موجود عجیبی می شه . “ این جمله ها را به مردی که روی تخت روبرویی نشسته بود گفت و روی تخت دراز کشید ، خیلی زود خستگی او را به عالم خواب برد . صبح با صدای زنگ هشدار گوشیش بیدار شد ، اما پیش از آنکه متوجه هر چیز دیگری بشود ، جای خالی هم اتاقیش روی تخت روبرویی را دید . نمی دانست این وقت صبح کجا رفته ، فکر کرد حتما هر جا رفته باشد برای صبحانه برمی گردد . اما از جایش که بلند شد متوجه شد هیچ اثری از وسایل هم اتاقیش باقی نمانده و این یعنی او بی خبر برای همیشه رفته بود . آنقدر مستأصل شد که نمی دانست می خواهد چه کار کند ، باید حاضر می شد و سر کار می رفت . اما رفتن آن مرد غریبه دلش را خالی کرده بود . آنقدر این خلاء به نظرش پر رنگ آمد که دوباره روی تخت چوبی ولو شد و تمام چیزهایی که از او به یاد می آورد را در ذهنش مرور کرد . این مرد که برحسب اتفاق با او هم اتاق شده بود با همه آدمهایی که می شناخت فرق داشت . تقریبا همسن پدرش بود اما برعکس او در سکوت و با حوصله به حرفهایش گوش می داد و تأیید می کرد . آنقدر که با خودش فکر می کرد که در همین چند روز آشنایی با او چقدر بار دلش سبک شده . حرفهایی را به این هم اتاقی گفته بود که هیچوقت فرصت نشده بود به زبان بیاورد … برای دانلود کتاب چند بار شالگردنت را ببافم ، به ما بپیوندید .