بازدید
مقدمهی چاپ ششم؛ پیشگفتار
گزارش کمیته علوم و تکنولوژی آمریکا
اهمیّت روان و اعصاب
نقش موسیقی در بیماریهای روانی
آثار تحریکات ناگهانی موسیقی
دیدگاه دانشمندان و متفکّران بزرگ جهان درباره موسیقی
ابتلائات موزیسینها
نظر دکتر هانری. ای. فرنی دربارهی پیشرفت روز افزون امراض روحی
فراوانترین نوع بیماری بشر سرگردانست
به تو ای خواننده عزیز
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
واقعیتهایی که انسان از راه حواس خود درک می کند که مجموع آنها را جهان می نامیم ، اموری هستند که خصوصیاتی ذیل از آنها جداناشدنی است .
۱
محدودیت :
موجودات محسوس و مشهود ما ، از کوچکترین « ذره » تا بزرگترین « ستاره » ، محدودند ، یعنی به یک قطعه مکان خاص و به یک فاصله زمان خاص ، اختصاص دارند ؛ در خارج آن قطعه از مکان یا آن امتداد از زمان ، وجود ندارند .
بعضی از موجودات ، مکان بزرگتر و یا زمان طولانی تری را اشغال می کنند و بعضی مکان کوچکتر و زمان کوتاه تری را ، اما بالأخره همه محدودند به بخشی از مکان وب ه قدری از زمان .
۲
تغییر :
موجودات جهان همه متغیر و متحول و ناپایدارند . هیچ موجودی در جهان محسوس به یک حال باقی نمی ماند ، یا در حال رشد و تکامل است و یا در حال فرسودگی و انحطاط . یک موجود مادی محسوس ، در تمام دوره هستی خود یک دوره مبادله مستمر را در متن واقعیت خود طی می کند ، یا می گیرد و یا می دهد ، و یا هم می گیرد و هم می دهد ؛ یعنی یا چیزی از واقعیت اشیاء دیگر را می گیرد و جزء واقعیت خود می سازد و یا چیزی از واقعیت خود را تحویل بیرون می دهد و یا هر دو کار را انجام می دهد ، و به هر حال هیچ موجود مادی ثابت و یکنواخت باقی نمی ماند . این خاصیت نیز شامل عموم موجودات این جهان می باشد .
۳
وابستگی :
از جمله ویژگیهای این موجودات وابستگی است . به هر موجودی که می نگریم آن را « وابسته » و « مشروط » می یابیم ؛ یعنی وجودش وابسته و مشروط به وجود یک یا چند چیز دیگر است ، بطوریکه اگر آن موجودات دیگر نباشند ، این موجود هم نخواهد بود . هرگاه در متن واقعیت این موجودات دقت کنیم ، آنها را توأم با « اگر » و یا « اگرها » ی زیادی می بینیم . در میان محسوسات ، موجودی نمی یابیم که بلاشرط و به طور مطلق ( رها از قید وجودات دیگر که بود و نبود سایر موجودات برایش یکسان باشد ) بتواند موجود باشد . همه وجودهایی « مشروط » می باشند ؛ یعنی هر کدام بر تقدیر وجود یک شی ء دیگر موجود می باشند و آن دیگری نیز به نوبه خود بر تقدیر وجود یک موجود دیگر و همین طور …
۴
نیازمندی :
موجودات محسوس و مشهود ما به دلیل وابستگی و مشروط بودن نیازمندند . نیازمند به چه ؟ به همه شرایط بیشماری که به آن شرایط وابسته هستند و همچنین هر یک از آن شرایط نیز به نوبهخود نیازمند به یک سلسله شرایط دیگر می باشد . در همه موجودات محسوس موجودی نتوان یافت که « به خود » باشد ؛ یعنی از غیر خود بی نیاز باشد و با فرض نیست شدن غیر خود ، بتواند موجود بماند . این است که فقر ، احتیاج و نیازمندی سراسر این موجودات را فرا گرفته است .
۵
نسبیت :
موجودات محسوس و مشهود ، چه از نظر اصل هستی و چه از نظر کمالات هستی ، موجوداتی نسبی می باشند ؛ یعنی اگر فی المثل آنها را به بزرگی و عظمت یا به توانایی و قدرت و یا به جمال و زیبایی و یا به سابقه و قدمت و حتی به هستی و « بود » توصیف کنیم ، از جنبه مقایسه با اشیاء دیگر است . مثلاً اگر می گوییم خورشید بزرگ است ، یعنی نسبت به ما و زمین ما و ستارگانی که جزء منظومه خورشیدی ما هستند ، بزرگ است . اما همین خورشید نسبت به برخی ستارگان کوچک است . و اگر می گوییم قدرت فلان کشتی یا فلان حیوان زیاد است ، یعنی با مقایسه با قدرت انسان یا ضعیف تر از انسان . همچنین جمال و زیبایی و علم و دانایی ، حتی هستی و بود یک چیز ، نسبت به هستی و بود دیگر ، « نمود » است . هر هستی و هر کمال و هر دانایی و هر جمال و هر قدرت و عظمت و هر جلالی را که در نظر بگیریم نسبت به پایین تر از خود است ، اما بالاتر از آن هم می توان فرض کرد و نسبت به آن بالاتر ، همه این صفات تبدیل به ضد خود می شود ، یعنی نسبت به بالاتر بود ، نمود و کمال ، نقص و دانایی ، جهل و جمال ، زشتی و عظمت و جلال ، حقارت می شود .
نیروی عقل و اندیشه انسان که بر خلاف حواس ، تنها به ظواهر قناعت نمی کند و شعاع خویش را تا درون سراپرده هستی نفوذ می دهد ، حکم می کند که هستی نمی تواند منحصر و محدود به این امور محدود و متغیر و نسبی و مشروط و نیازمند بوده باشد .
این سراپرده هستی که در مقابل خویش می بینیم در مجموع به خود ایستاده است و تکیه به خویشتن دارد . ناچار حقیقت نامحدود و پایدار و مطلق و غیر مشروط و بی نیاز که تکیه گاه همه هستیها می باشد و در همه ظروف و همه زمانها حضور دارد ، موجود است و گرنه سراپرده هستی نمی توانست روی پای خود بایستد ؛ یعنی اساساً سراپرده هستی در کار نبود ، عدم و نیستی محض در کار بود .
قرآن کریم خداوند را با صفاتی از قبیل « قیوم » ، و « غنی » ، « صمد » یاد می کند و به این وسیله یادآوری می کند که سراپرده هستی نیازمند به حقیقتی است که « قائم » به آن حقیقت باشد . آن حقیقت ، تکیه گاه و نگهدارنده همه چیزهای محدود نسبی و مشروط است . او بی نیاز است ، زیرا همه چیز دیگر نیازمند است . او « پر » و کامل ( صمد ) است ، زیرا همه چیز دیگر غیر از او از دورن خالی است و نیازمند به حقیقتی است که درون او را از هستی « پر » کند .
قرآن کریم موجودات محسوس و مشهود را « آیات » ( نشانه ها ) می نامد ؛ یعنی هر موجودی به نوبه خود نشانه ای از هستی نامحدود و از علم ، قدرت ، حیات و مشیت الهی می باشد . از نظر قرآن مجید سراسر طبیعت مانند کتابی است که از طرف مؤلفی دانا و حیکم تألیف شده است و هر سطر بلکه هر کلمه اش نشانه ای از دانایی و حکمت بی منتهای مولف خود دارد . از نظر قرآن هر اندازه بشر با نیروی علم ، به شناخت اشیاء نائل گردد ، بیش از پیش به آثار قدرت و حکمت و عنایت و رحمت الهی واقف می گردد .
هر علمی از علوم طبیعت درعین اینکه از یک نظر طبیعت شناسی است ، از دیده ای دیگر و با نظری عمیق تر ، خداشناسی است .
برای آنکه با منطق قرآن درباره طبیعت شناسی به منظور خداشناسی آشنا شویم ، به عنوان نمونه یک آیه از آیات بسیار قرآن را در این زمینه ذکر می کنیم :
همانا در آفرینش آسمانها و زمین ، آمد و شد ( گردش ) شب و روز ، کشتیهایی که به سود بشر دریا را طی می کنند ، آبی که خدا از بالا فرود می آورد و بدین وسیله زمین مرده را از نو جان می دهد و انواع جاندارها را در روی زمین می پراکند ، چرخش بادها و ابر که میان زمین و آسمان به کار گماشته شده است ، نشانه هایی بر وجود خداوند برای مردمی که تعقل و تفکر می کنند وجود دارد .
در آین آیه کریمه و به جهان شناسی به طور عموم ، به صنعت کشتیرانی ، به جهانگردی و منافع اقتصادی آن ، به علم کائنات جو ، به منشأ و ریشه باد و باران و حرکت ابرها و به زیست شناسی و شناخت جانداران دعوت می کند و تدبر در فلسفه های این علوم را موجب خداشناسی می داند .
صفات خدا
قرآن کریم می گوید خداوند به همه صفات کمال متصف است : « » نیکوترین نامها و بالاترین اوصاف از آن اوست ، « » صفات والا در سراسر هستی خاص اوست ؛ از این رو خداوند حی است ، قادر است ، علیم است ، مرید است ، رحیم است ، هادی است ، خالق است ، حیکم است ، غفور است ، عادل است و بالأخره هیچ صفت کمالی نیست که در او نباشد .
از طرف دیگر جسم نیست ، مرکب نیست ، میرنده نیست ، عاجز نیست ، مجبور نیست ، ظالم نیست .
دسته اول که صفات کمالی است و خداوند به آنها متصف است « صفات ثبوتیه » نامیده می شود و دسته دوم که از نقض و کاستی ناشی می شود و خداوند از اتصاف به آنها منزه است « صفات سلبیه » نامیده می شود .
ما خدا را ، هم « ثنا » می گوییم و هم « تسبیح » می کنیم . آنگاه که او را ثنا می گوییم ، اسماء حسنی و صفات کمالیه او را یاد می کنیم و آنگاه که او را تسبیح می گوییم ، او را از آنچه لایق او نیست منزه و مبرا می شماریم و در هر دو صورت ، معرفت او را برای خودمان تثبیت می کنیم و به این وسیله خود را بالا می بریم .
یگانگی خدا
خداوند متعال مثل و مانند و شریک ندارد . اساساً محال است که خداوند مثل و مانند داشته باشد و در نتیجه به جای یک خدا ، دو خدا یا بیشتر داشته باشیم ؛ زیرا دو تا سه تا و یا بیشتر بودن ، از خواص مخصوص موجودات محدود نسبی است ؛ درباره موجود نامحدود و مطلق ، تعدد و کثرت معنی ندارد. مثلاً ما می توانیم یک فرزند داشته باشیم و هم می توانیم دو فرزند یا بیشتر داشته باشیم ؛ می توانیم یک دوست داشته باشیم و هم می توانیم دو دوست و یا بیشتر داشته باشیم . زیرا فرزند و یا دوست ، هر کدام یک موجود محدود است و موجود محدود می تواند در مرتبه خود مثل و مانندی داشته باشد و در نتیجه تعدد و کثرت بپذیرد ؛ اما موجود نامحدود ، تعدد پذیر نیست . مثال ذیل هر چند از یک نظر کافی نیست ولی برای توضیح مطلب مفید است .
درباره ابعاد جهان مادی و محسوس ، یعنی جهان اجسام که مشهود و ملموس ماست ، دانشمندان دو گونه نظر داده اند : برخی مدعی هستند که ابعاد جهان نامحدود است ، یعنی این جهان محسوس به جایی می رسد که در آنجا دیگر تمام می شود ؛ ولی برخی دیگر مدعی هستند که ابعاد جهان مادی ، نامحدود است و از هیچ طرف پایان نمی پذیرد ؛ جهان ماده ، اول و آخر و وسط ندارد . اگر ما جهان ماده و جسم را محدود بدانیم یک پرسش برای ما مطرح می شود و آن اینکه : آیا جهان مادی جسمانی یک است یا بیشتر ؟ ولی اگر جهان نامحدود باشد ، دیگر فرض جهان جسمانی دیگر غیر این جهان نامعقول است ؛ هرچه را که جهان دیگر فرض کنیم عین این جهان یا جزئی از این جهان است .
این مثال مربوط است به جهان اجسام و وجودهای جسمانی که محدود و مشروط و مخلوق آفریده شده اند و هیچ کدام واقعیت شان ، واقعیت مطلق و مستقل و قائم بالذات نیست . جهان مادی در عین اینکه از نظر ابعاد نامحدود است ، از نظر واقعیت محدود است و چون بنا به فرض از نظر ابعاد نامحدود است ، دوم برایش فرض نمی شود .
خداوند متعال وجود نامحدود و واقعیت مطلق است و بر همه اشیاء احاطه دارد و هیچ مکان و زمانی از او خالی نیست و از رگ گردن ما به ما نزدیکتر است ؛ پس محال است که مثل و مانندی داشته باشد ، بلکه مثل و مانند برایش فرض هم نمی شود .
بعلاوه ما آثار عنایت و تدبیر و حکمت او رادر همه موجودات می بینیم و در سراسر جهان ، یک اراده واحد و مشیت واحد و نظم واحد مشاهده می کنیم و این خود نشان می دهد که جهان ما یک کانونی است نه دو کانونی و چند کانونی .
گذشته از اینها اگر دو خدا و یا بیشتر می بود ، الزاماً دو اراده و دو مشیت و یا بیشتر دخالت داشت و همه آن مشیتها به نسبت واحد در کارها مؤثر می بود و هر موجودی که می بایست موجود باشد ، باید درآن واحد دو موجود باشد تا بتواند به دو کانون منتسب باشد و باز هر یک از آن دو موجود نیز به نوبه خود دو موجود باشند و در نتیجه هیچ موجودی پدید نیاید و جهان نیست و نابود باشد . این است که قرآن کریم می گوید :
اگر خدایان متعدد غیر از ذات احدیت وجود می داشت آسمان و زمین تباه شده بودند .
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
بطور کلی خداوند تمام انبیاء را در دنیا فرستاده تا سه چیز را به مردم تعلیم دهند که یکی از آنها تزکینه و تصفیه آنها که خود را از صفات رذیله پاک کنند. تزکیه یعنی پاک کردن و این پاک کردن به قسم در انسان متصور است یکی در بدن و دیگری در روح(۳) تزکیه و پاک کردن بدن به سه قسمت میباشد. ۱-پاک کردن خود از کثافت ظاهری بدن. 2-پاک کردن بدن از نجاست ظاهری.۳-پاک کردن بدن از چیزهائی که عارض بدن میشود.(۴)
تزکیه روح یعنی پاک کردن نفس از صفات و اخلاق رذیلهای که از اعمال و صفات شیطان است تزکیه نفس، انسان را سعادتمند و رستگار میگرداند و به همین جهت خداون متعال در قرآن میفرماید: مسأله تزکیه نفس و کسب کمالات روحی است و صراحتاً و بدون هیچ کنایه و استعارهای بشر را دعوت به تزکیه نفس و تقوی نموده است و حدود ۲۵ مرتبه از تزکیه نفس نام برده و انسانها را بسوی آن راهنمایی و ارشاد نموده است.(۵)
در آئین مقدس اسلام مسأله تزکیه نفس و کسب کمالات روحی به عنوان یک امر حیاتی و ضروری مطرح میباشد. چون فرض از خلقت که خداون میفرماید همین است. روح انسان همانند زمینی میباشد که اگر آب زلال فضائل و کمالات معنوی به آن نرسد و آن را سیراب نکند روح به نابودی و سیاهی کشانده میشود.(۴) پرواضح است که خداوند نیازی به سوگند و قسم ندارد ولی حقیقت تزکیه را با یازده قسم و سوگند یاد فرموده تا اهمیت آن را به بشر بفهماند.(۵) البته کمالات اخلاقی بعد از تزکیه نفس و پاک کردن نفس از رذایل نفسانی و شیطانی حاصل خواهد شد.(۳) باید دانست که تزکیه نفس یعنی پاک کردن روح از امراض روحی و بازگشتن به صراط مستقیم که از آن کم بیش فاصله گرفتهایم برای همه افراد بشر لازم و ضروری است.(۲)
فقط انسان بیدار و آگاه به حقایق درک میکند چقدر تزکیه نفس و کسب کمالات اهمیت دارد. بطوری که برای رسیدن به این هدف، حتی راضی میشود تمام اموال و هستی خویش را بدهد چون میداند آن چیزی که بدست میآورد ارزشش میلیاردها برابر بیشتر است.(۳) تزکیه نفس باعث سعادت و خوشبختی در این دنیا نیز میشود. حضرت امیرالمؤمنین میفرماید: بر فرض که نه امیدی به بهشت و نه بیمی و ترسی از جهنم داشته باشیم و بر فرض اینکه در روز قیامت پاداش و کیفری نباشد. باز هم لازم است که فضائل اخلاقی و کمالات روحی را کسب کنیم. زیرا فرا گرفتن صفات پسندیده و عمل برطبق آنها در زندگی مایه خوشبختی و سعادت و رستگاری میباشد.(۵) یکی از مهمترین وظیفه افراد برای ظهور حضرت ولیعصر پذیرش وجود مقدسش میباشد که این میسر نیست مگر با تذهیب نفس به همین دلیل بر همه افراد بشر لازم است که در برطرف کردن امراض روحی و رسیدن به عقاید صحیح و کامل الهی و تزکیه نفس و کسب کمالات روحی و انسانی کوشش کنند.(۱) تنها موقعی موفقیت در تزکیه نفس حاصل خواهد شد که به مداوای امراض روحی و پاک شدن و کسب کمالات روحی مصمم شده باشیم و نهایت کوشش و سعی خود را بکنیم.(۲) عواملی که باعث امراض روحی میشوند محیط فاسد و ناسالم، ارواح انسانی، امراضی مثل حسد، تکبر، حرص، طمع، بخل، حب ریاست، حب دنیا و دهها مرض دیگر که در حدود هفتاد و چند عدد آن اصلی و صدها ریشه فرعی را شامل میشود.
(۴)
فهرست امراض روحی و صفات حمیده
صفت حمیده روح در حالت مرض صفت حمیده روح در حالت مرض
خیر و نیکی شر و بدی خردمندی بیخردی
ایمان کفر خاموشی پرگویی
تصدیق حق انکار حق رام بودن گردنکشی
امیدواری ناامیدی تسلیم حق شدن تردید کردن
دادگری ستم شکیبایی بیتابی
خشنودی قهر و خشم چشمپوشی انتقامجویی
سپاسگزاری ناسپاسی بینیازی نیازمندی
چشمداشت برحمت خدا یأس از رحمتش به یاد داشتن بیخبر بودن
توکل و اعتماد به خدا حرص در خاطر نگهداشتن فراموشی
نرمدلی سختدلی مهرورزی دوری و کنارهگیری
مهربانی کینهتوزی قناعت حرص و آز
دانش و فهم نادانی تشریک مساعی دریغ و خودداری
شعور حماقت دوستی دشمنی
پاکدامنی بیباکی و رسوایی پیمانداری پیمانشکنی
پارسایی دنیاپرستی فرمانبری نافرمانی
خوشرفتاری بدرفتاری تواضع بلندی جستن و تکبر
پروا داشتن گستاخی سلامت مبتلا بودن
فروتنی خودپسندی بامحبت بودن تنفر و انزجار
آرامی شتابزدگی راستگویی دروغگویی
حق درستی باطل نادرستی
امانت خیانت پاگیزگی پلیدی
پاکدلی ناپاکدلی حیا و آزرم بیحیایی
چالاکی سستی میانه روی تجاوز از حد
زیرکی کودنی آسودگی خود را به رنجانداختن
شناسایی ناشناسایی آسانگیری سختگیری
مدارا و رازداری خشونت و راز فاش کردن برکت داشتن بیبرکتی
یکرویی درویی و دغلی تندرستی گرفتاری
پردهپوشی فاش کردن اعتدال افزونطلبی
نماز گزاردن تباه کردن نماز موافقت با حق پیروی از هوس
روزه گرفتن روزه خوردن سنگینی و متانت سبکی و جلفی
جهاد کردن فرار از جهاد سعادت شقاوت
حج گزاردن پیمان حج شکستن توبه اصرار بر گناه
نگهداری سخن سخن چینی طلب آمرزش بیهوده طمع بستن
نیکی به پدر ومادر نافرمانی پدر و مادر دقت و مراقبت سهل انگاری
با حقیقت بودن ریا کاری دعا کردن سرباز زدن
نیکی و شایستگی زشتی و ناشایستگی خرمی و شادابی افسردگی و کسالت
خودپوشی خودآرایی خوشدلی اندوهگین
تقیه بی پروار مأنوس شدن خشن بودن
انصاف جانبداری باطل سخاوت بخیل بودن
خودآرایی برای شوهر زنا دادن
تقوی
کلمه تقوی از ماده «وقی» گرفته شده است یعنی به معنای صیانت و حفظ و نگهداری(۵) تقوی یعنی امتناع کردن از بدیها و پرهیز کردن از آنچه که هوای نفس به سوی آن انسان را دعوت میکند(۱) تقوی از «وقایه» است و آن عبارت است از محافظت شی از هرچه که به او زیان میرساند و تقوی یعنی نفس را در وقایه و حصار قرار دادن از آنچه که بیم میرود(۳) تقوی یعنی در روح و قلب خود حالت و قوتی بوجود آوریم که آن را مصونیت روحی و اخلاقی دهد که اگر فرضاً در محیطی قرار گیرد که وسائل و موجبات گناه و معصیت و مخالفت از قانون شرع فراهم باشد
(۲) تقوی انسان را از آسیب رذائل و آلودگیها نگاه میدارد و این ملکه خوشبختی در روح انسان ایجاد نمیشود مگر بعد از اینکه آن را از آلودگیها تزکیه کند وخداوند در قرآن حدود ۲۱۰ مرتبه از آن نام برده و بشر را دعوت به تزکیه و تهذیب نفس نموده است. (۴) حضرت علی(ع) به مسأله پر اهمیت تقوی و تزکیه نفس سفارش و وصیت مینمایند که: راه سعادت و رسیدن به آرزوهای دنیوی و معنوی فقط منحصر به تقوی و تزکیه نفس است پس به آن مبادرت کنید. (۵) تقوی کلید دوستی و پسانداز روز قیامت است. آزادی است از هر قید و رقیت و بندگی بوسیله تزکیه و تقوی انسان به هدف خویش می رسد و از دشمن نجات پیدا می کند (۲) تزکیه و تقوا داروی بیماری دلهای شما و شفای مرض بدنهای شما و اصلاح خرابی سینههای شما و مایه پاک شدن نفوس شما است.(۴) تزکیه روح چگونه موجب شفاء جسم میشود؟ اگر روح تزکیه شود بسیاری از مرضهای جسمی که نشأت گرفته از مرض روحی است از بین میرود و دیگر به فکر طغیان و چپاول نیست،مرض حرص و طمع ندارد تا دست به هر جنایتی بزند.(۶)
بعضیها خیال میکنند تزکیه نفس یعنی از بین بردن غرائز در حالی که این طرز فکر غلط است غرائز و انگیزههایی که در روح قرار دارد هر یک نقشی حیاتی برای روح دارند که روح را به کمال میرسانند چنانکه قرآن میفرماید : آیا پنداشتید که ما شما را به عبث و بیهوده (نه از روی حکمت) آفریدیم. وظیفه ما در تزکیه نفس این است که از این غرائز به طور صحیح استفاده کنیم. (۱)
خواب غفلت
مردم در خواب غفلت بسر میبرند لذا از حقایق و لذات معنوی چیزی نمیدانند و آن را درک نمیکنند. قبل از آنکه شما را بیدار کنند خود از خواب غفلت بیدار شوید یقظه و بیدرای اولین مرحله سیر و سلوک میباشد که سالک الی الله هدف از خلقت را درک میکند. (۴)
بیداری
باید دانست که خداوند متعال هیچ چیزی را عبث و بیهوده خلق نکرده است بلکه تمام افعال پروردگار از روی حکمت و مصلحت صورت میگیرد. چنانکه میفرمایند: پرورگارا این همه آسمان و زمین و این دستگاه با عظمت را بیهوده و باطل خلق نفرمودی(۳) اکثر مردم تا دم مرگ متوجه نمیشوند و از خواب غفلت بیدار نخواهند شد بلکه اسیر شیطان و نفس اماره بالسوء خواهند بود. (۵) اکثر مردم در خواب و غفلت بسر میبرند و پس از مرگ از خواب غفلت بیدار میشوند که دیگر ندامت و پشیمانی فائدهای ندارد و خداوند از آن روز هشدار و بیم میدهد(۲) بیداری و اگاهی در دین نعمتی است، بر کسی که (این بیداری) به او روزی داده شده است. (۱)
بزرگترین درسی که ما میتوانیم از سرگذشت سالکان بگیریم عبرت است یعنی با مقایسه کردن وضع روحی خود با سرنوشت آنان خود را از خواب غفلت بیدار سازیم و از حالت تاریکی و گناه و انحراف از صراط مستقیم به پاکی و صفا و صراط مستقیم برگردیم(۱) با خواندن شرح حال اولیاء خدا، سالک متوجه میشود که آنان در ابتداء امر انسانهائی عادی بودند ولی تغییر و تحول روحی که در خود بوجود آوردند از دامهای شیطان خود را رهانیدند و چنگ به فضل و رحمت خداوند زدند تا اینکه از اولیاء او گردیدند. لذا عبرت میگیرید که او هم با ایجاد تغییر و تحول روحی از کملین و اولیاء خدا گردد.(۴)
مدت مراحل
مراحل تزکیه نفس به اعتبار الودگیهای روحی برای افراد مختلف است یعنی مردم از آلودگیها و رذائل کمی برخوردار هستند. این افراد با تشخیص استاد مدت معینی برای عمل به دستور و نسخه، مراحل داده میشود و افرادی که آلودگی بیشتری دارند باز با تشخیص استاد مدت معین دیگری داده میشود(۳) بعضی خیال میکنند با یک عبادت پر زحمت و خستهکننده به مقصد میرسند و تمام کمالات روحی را کسب خواهند کرد و حال آنکه نتیجهای نمیگیرند و برعکس حالت خستگی روحی و انزجار از عبادت را در روح ایجاد میکنند. (۱) حقیقت این است که سالک الی الله نباید در خواندن دعا یا عبادت افراط و زیادهروی کند زیرا یا از عبادت زده میشود یا عبادت را از روی عادت و بدون هیچ اثر مثبتی در روح ندارد و برعکس اثرات منفی خواهد داشت. حضرت امیر در وصایائی که به فرزندش فرموده میگوید: فرزندم؛ در زندگی و عبادتت میانه رو باش و بر تو باد به انجام کاری که به مداوم آن را ادامه دهی. (۵)
درک الهامات رحمانی: در اثر تزکیه نفس سالک روحش از آلودگی و کثافات گناه و معصیت پاک میشود و قلب او جایگاه الهامات رحمانی که منشأ علم و حکمت است میگردد. نه اینکه خداوند بعد از تزکیه نفس به انسان الهام کند بلکه از اول خلقت بشر خداوند به او الهام میکند و خیر و شر را به او بوسیله نور عقل میفهماند ولی چون بشر به مرور زمان روح خود را آلوده به مخالفت با خداوند و اطاعت از شیطان کرده و دیگر درک و فهمیدن الهامات رحمانی برای او میسر نیست. (۲) لذا وقتی که مشغول تزکیه نفس شد و کثافات و رذائل را از قلب خود صیقل داد موجب افاضه علم و حکمت از جانب خداوند متعال به قلب سالک میشود(۳) دستورات و الهامات شیطان با فطرت و سرشت انسان منافات دارد لذا وقتی شخص مرتکب دستورات شیطان میشود و وسوسه های او را می پذیرد و به آنها ترتیب اثر می دهد بعد بسیار ناراحت می شود و حالت انزجار و ملامت به نفس را در خود مییابد. (۴) اهل تقوی هنگامی که از شیطان وسوسهای به دلشان رسد همان هنگام خدا را به یاد آورند و همان لحظه بصیرت و بینایی پیدا کنند. و با اطاعت و بندگی دلش را جایگاه فرشتگان و جایگاه تابش نور قدسی میسازد و به مقام والای نفس مطمئنه میرسد و مشمول این خطاب خداوند متعال میگردد. (۵)
استاد برای تزکیه نفس
راه پر مخاطره سیرالی الله بدون رهنما و استاد امکانپذیر نیست. هنگامی که آسانترین کارهای مادی و دنیوی بدون استاد و راهنما میسر نباشد چگونه میتوان بدون استاد و مربی، مشکلترین کارها که آدم شدن و کمال بندگی است یاد گرفت و انجام داد.(۱)
اول قرآن کریم:
خواندن آیات قرآن و فکر و تدبر کردن در معانی آنها بزرگترین فریادی است که انسان را از خواب غفلت بیدار میکند و اثر عجیبی در روح و روان انسانی که روحش نمرده باشد، میگذارد و آن را متوجه عالم معنی میکند. (۴) تلاوت قرآن کریم و تدبر در آیات آن سالک را از دامهای پر مخاطره شیطان نجات میدهد و انسان را از خواب غفلت بیدار میکند و او را به نعمت یقظه و بیداری میرساند. (۲) از حضرت امام صادق(ع) نقل شده: بدان که خداوند متعال دنیا را همچون دریایی عمیق و پر از خطر آفریده و آن را رهگذری خطرناک بر روی جهنم قرار داده است تا بندگان از آن به محل دائمی و همیشگی خود برسند. خداوند بندگانش را در این دنیا برای بندگی خویش مسکن داده و قرآن را به منزله ریسمان محکم، برای نجات آن فرستاده.(۱)
قرآن برای افرادی که (به خود یا دیگران) از جهت کثرت آلودگی) ظلم کردهاند جز خسارت و زیان چیز دیگری دربرندارد ئ بهرههای معنوی از آن نخواهد برد. (۳)
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
بازدید
برهان « حدوث » نیز بر دو مقدمه استوار است . اما پیش از بحث در این باره لازم است که یکبار دیگر مساله « قانون علیت » و روابط علی و معلولی موجود در میان پدیده ها و موجودات جهان را یادآوری کنیم .
چنان که در بحث در انگیزه های خداشناسی متوجه شدیم ، قانون علیت ثابت می کند که دراین جهان ، هر پدیده ای علتی دارد که عامل پیدایش آن شده و در حقیقت ، خود آن پدیده ، « معلول » آن علت است . به عبارت روشن تر ، هیچ چیزی خود به خود از عدم به هستی نمی آید و بدون « ایجاد کننده » ، « وجود » پیدا نمی کند . هر چیزی که در این جهان وجود دارد . یک معلول است که عاملی خارج از وجود و ذات خودش ، « علت » به وجود آمدن آن شده است .
این یک بنیان مستحکم فلسفی است که علم نیز برآن صحه می گذارد زیرا تا امروز ، از میان این همه رشته های گوناگون علم و این همه آزمایش ها و پژوهش های علمی ، حتی یک مورد پیدا نشده که به طور استثنا پدیده و موجودی را نشان دهد که بدون علت و خود به خود پیدا شده باشد .
همچنین لازم است گفته شود که : « حدوث » ، یعنی حادث شدن ، پیدایش یافتن ، از نیستی به هستی آمدن .
اکنون به ذکر دو مقدمه موجود در این برهان می پردازیم :
مقدمه اول : ابتدا باید دانست که موجوداتی که « حادث » هستند مسبوق به «عدم » اند ، یعنی سابقه آن ها به عدم می رسد و اگر گذشته هایشان را بررسی کنیم ، خواهیم دید که قبل از پیدایش و موجودیت یافتن ، محکوم به عدم نیستی بوده اند و به عنوان یک پدیده یا یک موجود ، هیچگونه سابقه ای در « هستی » نداشته اند . به عبارت روشن تر ، این گونه پدیده ها و موجودات به دلیل حادث بودن ، زمانی در این عالم نبوده اند و بعدا قدم به عالم وجود نهاده اند .
اکنون ، با این آگاهی و بینشی که پیدا کرده ایم اگر به مطالعه ای دقیق در جهان و موجودات آن بپردازیم ، این نکته برما مسلم خواهد شد که : تمامی موجودات این عالم « حادث » هستند . یعنی تمامی موجودات عرصه طبیعت ، چه مورچه کوچکی که در زیرزمین ، یکی از دقیق ترین زندگی های اجتماعی را دارد ؛ و چه خورشید عظیمی که از فراز آسمان بر زمین می تابد و به موجودات زمینی نور و گرما و زندگی می دهد ؛ همه و همه حادث اند . علم امروز بشر نیز به دنبال تحقیق ها و آزمایش ها و تجربیات فراوان ، به این نتیجه رسیده است که در میان تمام این موجودات گوناگون و بیشمار ، حتی یک موجود قدیم – یعنی موجودی که حادث نشده ، بلکه خود به خود و از ازل وجود داشته – وجود ندارد بلکه تمامی عالم هستی به طور کلی « حادث » است . این موضوع را ، در بخش های بعدی سلسله بحث های خود ، بیشتر توضیح خواهیم داد .
مقدمه دوم : هر حادثی ، احتیاج به مبدا قدیمی دارد . یعنی آن چه حادث شده ، چون از نیستی به هستی آمده و وجود یافته است بنا بر قانون علیت و مساله علت و معلول ، باید « علت » و عامل به وجود آورنده یی داشته باشد . عامل و علت اصلی موجودات حادث ناچار باید یک مبدا قدیمی باشد ، یعنی وجودش از ناحیه خودش باشد، مسبوق به عدم نباشد ، از نیستی به هستی نیامده باشد و در یک کلام ، خودش « حادث » نباشد .
زیرا اگر این مبدا ،« حادث » باشد بدان معنی است که وجود نداشته و بعدا به وجود آمده . و با چنین فرضی ، آن چه از نیستی به هستی آمده ، طبق قانون علیت ، چیزی جز یک « معلول » نمی تواند باشد . و باز در صورتی که آن را یک « معلول » فرض کنیم ، دیگر نمی تواند « علت » وجود خود نیز باشد . زیرا این مبدا ، برای « معلول » بودن ، لازم است که پیش از علت خود ، وجود نداشته باشد و در برهه ای از زمان ، بر اثر آن « علت » به وجود آمده باشد . همچنین این مبدا برای « علت » بودن ، لازم است که پیش از آن معلول موجودیت داشته باشد ، تا در برهه ای از زمان ، معلول را از عدم ایجاد کرده باشد . حال آن که مسلم است که هرگز هیچ موجودی نمی تواند در زمانیکه وجود نداشته و در عالم هستی نبوده است ، باعث پیدایش موجودی شود . و همچنین نمی تواند در زمانی که وجود داشته و در عالم « هستی » بوده ، در عین حال ، بار دیگر از عالم نیستی بیرون کشیده شود و مجددا از « عدم » به « وجود » آید .
بنابراین ، مجموع عالم هستی و جهان طبیعت ، معلولی است که « حادث » شده ، و علت حدوث آن ، آفریدگاری است قدیمی که وجودش قائم به ذات و از ناحیه خود است . و آثار نظم و هدف و حکمت و تدبیری که در آفریده او – جهان خلقت – وجود دارد ، گواه بر این علم و حکمت و تدبیر او نیز هست .
۶- برهان هدایت
برهان هدایت که از مهم ترین و روشن ترین راه های خداشناسی است ، از طریق مطالعه در اسرار شگفتی های موجودات زنده عالم به دست می آید .
« هدایت » به معنی « راه یابی » است . با این توضیح که : تمام موجودات زنده جهان ، در نهاد خود از نیروی پررمز و رازی برخوردارند که با هدایت آن ، به ارزش و کیفیت « ماهیت ها » ، « خاصیت ها » ، « کاربردها » ، « خط سیرها » و خیرو صلاح و نقش وظایف خود راه می یابند و صحیح ترین راه ممکن را در مسیر زندگی و هستی خود در پیش می گیرند .
به عبارتروشن تر هر کسی حتی با مطالعه ای کوتاه و نگاهی گذرا به این نکته پی می برد که هر موجود زنده ای بدون آن که معلم و آموزش دهنده ای داشته باشد ، با راهنمایی نیروی شگفتی که در نهادش وجود دارد ، به آن چه خیر و صلاح اوست هدایت شده است .
گرچه این مساله در مورد تمام موجودات جاندار – اعم از انسان و حیوان و گیاه – صادق است ، اما در عالم حیوانات مثال های گویا تر و روشن تری برای آن وجود دارد .
به عنوان نمونه : گروهی از پژوهشگران ، تعدادی از فیل های نوزاد را بلافاصله پس از تولد ، از پدر و مادرشان جدا کردند . آن گاه این فیل های کوچک را – که هنوز حتی کوچک ترین درس زندگی را از پدر و مادر خود نگرفته بودند – به نقطه ای دور دست بردند . در آن جا نه تنها یک فیل بزرگ و بالغ وجود نداشت ، بلکه از سایر حیواناتی هم که ممکن بود رفتار و اعمالشان سرمشق و الگوی بچه فیل ها قرار گیرد اثری نبود . پژوهشگران نیز هیچگونه راهنمایی و کمکی به آن ها نمی کردند جز آن که در آن محیط ، امکانات ادامه زندگی را برای فیل های نوزاد فراهم ساخته بودند.
نتیجه جالب این آزمایش این بود که مشاهده شد بچه فیل ها پس از بزرگ شدن ، درست مانند پدر و مادرشان و سایر فیل های بزرگ و بالغ ، از آب درآمدند و کالا رفتار و اعمال آن ها را در پیش گرفته اند یعنی بدون آن که کمترین تعلیمی دیده باشند مانند پدر و مادر خود لانه می سازند ؛ از میان خوراکی های گوناگون ، غذای باب طبع فیل ها را می خورند ؛ دوست را از دشمن و راه هموار را از راه نامناسب و خطر ناک تمیز می دهند ؛ راه های معاشرت با یکدیگر و توالد و تناسل را می شناسند ؛ و منافع و مضار زندگی و خیر و صلاح خود را درک می کنند . چنان که گویی هرگز از پدر و مادر خود جدا نشده اند و تمام عمر را در میان گروهی از فیل های بالغ و با تجربه گذرانده اند و تحت تعلیم آن ها بوده اند !
یا می بینیم که جوجه مرغ ماشینی ، همین که سر از تخم بدر می آورد ، زندگی خود را به شیوه مرغان خانگی آغاز می کند . مثل آن ها نوک به زمین می کوبد و دانه بر می چیند ، به سبک آن ها آب می خورد و برای فرودادن هر جرعه آب سرش را رو به بالا می گیرد ، و مانند آن ها با نوک خود لابه لای پرهایش را « می جورد » و نظافت می کند .
حتی سلول های بدن موجودات زنده که از فرط کوچکی با چشم غیر مسلح دیده نمی شوند ، به خوبی می دانند که چه نوع فعالیتی باید انجام دهند ، تا راه صحیح حیات خود را طی کنند . سلول های تشکیل دهنده چشم که برای « دیدن » فعالیت می کنند ، با سلول های گوش که « شنیدن » را میسر می سازد ، و سلول های ریه که عمل تنفس را انجام می دهد ، و به طور کلی سلول های هر یک از دیگر اعضا بدن – چه در انسان و چه در حیوانات یا نباتات – هر کدام در راه حیات ، فعالیت های خاصی دارند که آن ها را بدون تعلیم گرفتن و آموزش دیدن انجام می دهند و هیچ گاه نیز در این راه دچار اشتباه نمی شوند و یا فعالیت های خود را با فعالیت سلول های دیگر عوض نمی کنند .
غیر از این مورد مثال ، تمام موجودات زنده – و در وجود هر موجودی ، تمام مجموعه سلول های گوناگونش – از هدایت خاصی در زندگی برخوردارند . از همین رهگذر ، آشکار می شود که آفریننده ای دانا و توانا ، خالق تمامی این موجودات زنده است و آن ها را از لحاظ خلقت و ذات ، تحت تعلیم و هدایت تکوینی بی همانند خود قرار داده است .
تا اینجا ، شش برهان اصلی را – که از طریق مطالعه و دقت در موجودات عالم ، روشن ترین راه های خداشناسی را نشان می دهد – به طور خلاصه بیان کردیم .
لازم به گفتن است که مادیون و طرفداران بعض مکاتب دیگر ، براین شش برهان « اشکال تراشی » های خاصی کرده اند. در بخش های آینده ، هم به این نوع « اشکال ها » پاسخ خواهیم گفت ، هم در مورادی که لازم آید ، درباره برهان های مورد بحث ، توضیحات بیشتر خواهیم داد .
قرآن و دلایل خداشناسی
آنچه تا اینجا بحث شد ، دلایل ششگانه بر اثبات وجود آفریدگار جهان بود که از راه عقلی تشریح کردیم . اینکه جای آن است که به قرآن مجید و نهج البلاغه شریف و روایات پرارج اهل بیت (ع) نظری بیفکنیم و ببینیم که آیا در این منابع مهم و درجه اول دینی هم اشاراتی به این دلایل شده و اثبات صانع با اتکا به دلایل متقن و محکم صورت گرفته است یا نه ؟
یکی از کارهای بسیار مهم و لازم در گسترده معارف دینی ، همین تحقیق در آیات مربوط به توحید و اثبات صانع ، و جمع آوری و دسته بندی این گونه آیات است که متاسفانه تا کنون به صورت دقیق و کامل و از دیدگاه تحقیقی و علمی صورت نگرفته است . نگارنده ، خود از سالها پیش همواره در نظر داشتم به انجام این مهم بپردازم لکن به دلیل مشغله علمی و مسئولیت تدریس دایمی در حوزه علمیه و سایر جریان ها هنوز موفق به انجام و اتمام آن نشده ام . امیدوارم طرح این مساله در این جا ، خود فتح باب و انگیزه ای باشد تا سایر محققین و فضلای حوزه علمیه کمر همت به انجام این امر مهم ببندند .
در قرآن کریم ، پیرامون اثبات صانع از راه های گوناگون استدلال شده و با تکیه بر روی موضوعات گوناگون ، در این مورد سخن رفته است . به عنوان مثال در چند جای قرآن ، از راه بحث درباره تکامل جنین برای اثبات صانع استدلال شده است . یا در مواردی از راه تشریح سازمان وجود انسان ، یا خلقت آسمان و زمین ، یا رشد و پرورش گیاهان ، یا حیات و بقا تیره های مختلف حیوانات و جانوارن ، به گونه ای متقن و محکم برای اثبات آفریدگار دلیل آورده شده است .
در تفسیر معروف « طنطاوی » ، تعداد آن دسته از آیات قرآنی که درباره اثبات صانع بحث می کند ، بالغ بر هفتصد و پنجاه ( ۷۵۰ ) آیه ذکر شده است . و ما در این بخش از سلسله مباحث خود ، بعضی از این گونه آیات را به عنوان نمونه آیاتی که به برهان های مورد بحث ما نیز اشاره ای دارند ذکر می کنیم .
نخستین برهان مورد بحث ما « برهان نظم » بود . در قرآن نیز در چند مورد به این برهان اشاره و استناد شده و از طریق بیان نظام عمومی جهان ، برای اثبات صانع دلیل آورده شده است .
در سوره فرقان می فرماید : « هر چیزی را آفرید ، و در آن اندازه گیری و نظم دقیق به کار برد . »
در جای دیگر می فرماید : « ما هر چیزی را با اندازه گیری و محاسبه آفریدیدم » .
و در سوره قمر می فرماید : « هر چیزی در نزد پروردگار ، دارای مقدار و اندازه معینی است . »
در آیاتی که نقل شد – و ده ها آیه مشابه دیگر – به مساله نظام عمومی و شگفت انگیز جهان آفرینش اشاره شده است . با اندک دقتی در موجودات عالم ، مصداق روشن و تردید ناپذیر این آیات برای هر انسان خردمندی آشکار می شود و به وضوح در می یابد که چگونه هر موجودی در این جهان پهناور و بیکران ، با نظم و اندازه گیری حساب شده و براساس محاسبات دقیق و بی خلل ، آفریده شده است .
مثلا در عالم ستارگان ، تعداد ستاره ها رقم بسیار بزرگ و خارج از حیطه شمارشی تشکیل می دهد . وقتی دسته ای از موجودات عالم ، چندان زیاد باشند که حتی شمردن و آمارگیری آن ها ممکن نباشد ، آیا می توان تصور کرد که بدون هیچ حساب و کتابی ، در قمستی از جهان آفرینس در هم ریخته شده اند و بی هیچ نظمی در هم می لولند و هر کدام برای خود به راهی می روند و حرکتی انجام می دهند ؟ اگر چنین باشد آیا جای آن نیست که در اندک مدتی ، همه این کرات درخشان ، با یکدیگر برخورد پیدا کنند و متلاشی شوند و تصادم آن ها ، جهان هستی را به ویرانی و انهدام بکشاند ؟
البته تا مدت های طولانی ، بشر چاره ای نداشت جز آن که با حیرت چشم به آسمان بدوزد و این کرات نورانی را به عنوان موجوداتی مرموز بنگرد و عقل و شعورش راه به جایی نبرد . تا آن که کنجکاوی بشر در این مورد ، علمی بنام علم هیئت را پایه گذاری کرد و قرن های متوالی ، دانشمندان ستاره شناس به تحقیق و مطالعه در این باره پرداختند . و سرانجام ، پس از مطالعات پیگیر و فراوان و محاسبات دقیق و مداوم ، پی بردند که ممکن نیست این همه ستارگان کوچک و بزرگ و اینهمه کرات نورانی ثابت و سیار ، بدون نظم و حساب و عاری از قانون و قاعده در فضا پراکنده باشند . علم بشر دریافت که ستارگان آسمانی ، در کمال نظم و دقت و حساب خلقت شده اند . و هر دسته از آن ها ، مجموعه ها و منظومه هایی را تشکیل می دهند که حتی یک لحظه نمی توانند بی نظم و حساب به حرکات بی پایان خود ادامه دهند .
ملت های مختلف ، با توجه به فرهنگ های گوناگون و سلیقه های متفاوت خود ، نام هایی برای این مجموعه برگزیدند و آن ها را با اسامی متفاوتی که ریشه در افسانه های قومی و ملی آن ها داشت نامیدند . نام « کهکشان » که در ایران بر این مجموعه ها نهاده شده نیز برهمین اساس قرار دارد .
در فصل تابستان هنگامی که هوا صاف و روشن است ، به وضوح میتوان دید که نوار سفیدی در پرند فیروزه ای آسمان ، از یک گوشه افق به سمت دیگر کشیده شده است . هر قدر هوا صاف تر و گاز و بخار کمتر باشد ، و هر قدر ذرات زرد و طلایی مهتاب کمتر در سینه آسمان افشانده شده باشد ، این نوار سفید و شیری رنگ نیز روشن تر و صاف تر و شفاف تر دیده می شود . اقوام و ملل عرب ، این نوار سفید را « مجره » می نامند که معنی آن رودخانه و نهر آب است . یعنی آن چه را که ما « کهکشان » می نامیم ، عرب ها به نهر آبی تشبیه کرده اند که در کف آن ، دانه های شفاف شن تلالو دارد . بدین ترتیب ، ستارگان هم که در طول این نوار دیده می شود ، به همان دانه های شفاف شن تشبیه شده است .
در میان ملل اروپایی نیز نام این نوار « راه شیری » گذاشته اند . این نام نیز ریشه افسانه ای دارد ؛ زیرا اروپاییان گفته اند که در آسمان ماده گاوی بوده و از پستان او شیر سفید رنگی بیرون جهیده و در دل آسمان پخش شده و به صورت این نوار سفید باقی مانده است . در ایران نیز نام کهکشان به همان معنی ساده « کاه کشان » به کار رفته است بدین گونه که این نوار سفید را به جاده ای در سینه آسمان تشبیه کرده اند که از طریق آن بار « کاه » حمل می شده و ذرات سبک و براق کاه ، در طول این راه ریخته شده و نوار سفید رنگ را به وجود آورده است .
ولی همین نام ، بعدها بر اثر استعمال زیاد و قاعده ساییده شدن حروف کلمات در زبان محاوره ، حرف « الف » از آن ساقط شده و به صورت « کهکشان » در آمده است . قابل ذکر و یادآوری است که بعضی از عوام نیز براساس آروزی زیارت خانه خدا ، کهکشان را به عنوان « راه مکه» می شناسند و نام می برند !!
بهر صورت ، اکنون تحقیقات پی گیر و علمی و مطالعات وسیع نجومی با دلایل محکم ثابت کرده است که این نوار سفید رنگ ، از تراکم تعداد زیادی ستارگان ایجاد شده است .
در سالهای سیاه اواخر قرون وسطی ، و در دوران تاریک مخالفت های مرگباری که کلیسا با علم و دانش و پیشرفت های بشری نشان می داد ، « گالیله » – دانشمند و منجم معروف ایتالیایی که به خاطر کشفیات علمی اش به دادگاههای تفتیش عقاید کلیساهای اروپایی کشیده شده – با همه قید و بندهای که کلیسا برای اهل علم و تحقیق ایجاد می کرد ، سرانجام توانست به ساختن نوعی دوربین نجومی نایل آید . وی با دوربین خود تعدادی از ستارگان آسمانی را مورد مطالعه قرار داد و راه را برای تحقیق در عالم ستارگان گشود . پس از او ، دانشمند و منجم دیگری به نام « هرشل » دوربین قوی تری ساخت که کاربرد بیشتری داشت و تحقیق در احوال ستارگان را آسان تر می کرد . بدین سان ، با وسایل علمی مجهزی که در اختیار بشر قرار گرفت ، دانشمندان توانستند به این موضوع پی ببرند که کهکشان نه شیر گاو است و نه رودخانه و نهر آب . بلکه مجموعه ای از ستارگان است که با تراکم منظم و حساب شده ای ، چنین نوار درخشانی را در آسمان جلوه گر می سازد . با ادامه مطالعات دامنه دار ، حتی موفق شدند تعداد ستارگان کهکشان را نیز به دست آورند . به این ترتیب که نخست یک نقطه آسمان را عکسبرداری کردند و با محاسبه دقیق و علمی بر روی تصویر بدست آمده توانستند تعداد ستارگان موجود در آن قسمت کهکشان را تعیین کنند . آن گاه قسمت های دیگر کهکشان را نیز ، با همان مقایسه محاسبه کردند و عدد ستارگان کهکشان راه شیری را که تقریبا در حدود یکصد هزار میلیون ستاره است به دست آمد .
نگارنده ، کتابی تالیف کرده ام که هم اکنون آماده چاپ است و در آن ، مباحثی درباره اسرار شگفتی های آسمان جمع آوری و مطرح شده است . فصلی از این کتاب درباره چگونگی درخشندگی ستارگان و میزان نور آن ها بحث می کند و از ستارگانی نام می برد که بعضی از آن ها صد برابر خورشید نور و درخشندگی دارند بعضی هزار برابر و حتی بعضی دیگر معادل یک میلیون برابر ! .. فصل دیگری از این کتاب درباره میزان حرارت ستارگان و قدرت تولید گرمای آن هاست . بخش دیگری نیز پیرامون سازمان و ساختمان ستارگان بحث می کند و درباره اینکه ستارگان چیستند و از چه موادی ساخته شده اند اطلاعات جامع و جالبی ارائه می دهد .
فصل دیگری هم درباره عمر ستارگان و این که پایان کار هر یک به کجا می کشد بحث کرده است . و سرانجام فصلی هم درباره مسائل مربوط به کهکشان که اکنون به طور خلاصه مورد بحث ماست ، تنظیم شده است . کتاب مورد بحث ، بعد از مطالعه بیش از یکصد جلد کتاب تحقیقی که حاوی آخرین اطلاعات علمی درباره اسرار آسمان و ستارگان و اجرام فلکی است ، جمع آوری و تالیف و نگاشته شده است و از طریق مباحث علمی انکار ناپذیر ، راه های هموار و روشنی به سوی خداشناسی گشوده است .
بهر حال باید دانست که تعداد یکصد هزار میلیون ستاره در کهکشان ، مورد اتفاق همه دانشمندان نیست زیرا بعضی از محققین احوال عالم ستارگان ، این تعداد را بسی بیش از این ها دانسته اند . عده ای از ستاره شناسان و دانشمندان علم هیئت و نجوم ، ستارگان کهکشان را بالغ بر یکصد و پنجاه هزار میلیون عدد ذکر کرده اند و حتی بعضی دیگر ، این تعداد را چهارصد میلیون ستاره – فقط در یک کهکشان – دانسته اند .
با آن که اختلاف دراین اعداد ، اختلاف جزئی و ساده ای نیست ولی آنچه مسلم است ، تعداد یکصد هزار میلیون ستاره در کهکشان به طور یقین از راه های علمی به اثبات رسیده است . منتهی مطلب مهم دیگری که باقیمانده است ، این است که کهکشان در جهان خلقت ، همین یکی که اروپایی ها آن را به نام « راه شیری » می شناسند نیست . بلکه تعداد کهکشان هایی که تا امروز در عالم افلاک شناسایی و کشف شده ، حداقل بالغ بر یکصد هزار میلیون کهکشان است .
این دو عدد وقتی در هم ضرب می شوند ، ستارگان تمام کهکشان ها البته با احتساب حداقل تعداد کهکشان ها و حداقل تعداد ستاره ها در هر کهکشان به دست می آید که خود بالغ بر ده هزار میلیارد و نمایش ریاضی آن با یک عدد و رقم « یک » و بیست و دو عدد « صفر » نوشته می شود . اینطور :
۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ و این رقم با آن که حداقل ستارگان کهکشان ها را نشان می دهد ، براستی رقم بسیار بسیار بزرگی است به طوری که اگر تمام مردم روی زمین – در صورتیکه عده آن ها را سه هزار میلیون به حساب آوریم – بخواهند ستارگان آسمان را بشمارند ، و اگر هر کدام در یک ثانیه موفق به شمردن ۱۰ ستاره شوند ، تنها در صورتی می توانند این کار را انجام دهند که هر کدام دست کم سی هزار سال عمر کنند و تمام مدت عمر را نیز مشغول شمارش ستارگان کهکشان ها باشند !
نکته قابل توجه و تعمق این است که تمام این ستارگان در این فضای بی پایان ، با نظم دقیق و محاسبه معینی واقع شده اند . به طوری که میلیاردها سال از خلقت آن ها می گذرد و در تمام این مدت ، با حرکت های مداوم و وقفه ناپذیری که داشته اند ، هرگز با هم برخورد و تصادمی پیدا نکرده اند . این خود ، دلیل آشکاری است بر آن که در خلقت این ستارگان ، سرعت معین و مشخصی برای هر یک در نظر گرفته شده ، فاصله های آن ها با یکدیگر محاسبه شده ، وزن و حجم هر کدام با دقت کامل مشخص شده ، طرز قرار گرفتن و وضعیت هر کدام نسبت به بقیه براساس محاسبات دقیق تعیین شده ، برای هر کدام مسیر و مدار گردش معینی در نظر گرفته شده ، و آفریننده آن ها در محخاسبات خود حتی یک سر سوزن اشتباه نکرده است و این تازه فقط یک نمونه از مصداق آیه قرآن کریم است که می فرماید : « و کل شی عنده بمقدار » : هر چیزی در نزد پروردگار جهان ، دارای نظم و محاسبه معینی است .
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
قرآن کریم وقتی برخی از اشکالات منکران معاد را نقل میکند و آن را حل مینماید، میگوید شبهه علمی مانع آنان از پذیرش معاد نیست بلکه شهوت عملی و تبه کاریهای آنها موجب انکار آنست: ایحسب الانسان الن تجمع عظامه×بلی قادرین علی ان نسوی بنانه×بل یرید الانسان لیفجرامامه ، آیا انسانی که معاد را نمیپذیرد، میپندارد که ما نمیتوانیم استخوانهای پوسیده او را گرد آوریم. آری، میتوانیم سرانگشتان ظریف او را با همه خطوط و پیچیدگیهای خاص که دارد همانند اول تسویه نماییم، ولی انکار او برای نتوانستن ما نیست بلکه چون میخواهد زندگی خود را به فجور و تباهی بگذراند و جلو او را برای هر گونه گناه باز باشد روز جزا را قبول ندارد. و فرق بین شبه علمی و شهوت عملی در فصل دوم، که شبهات منکران معاد در آن مطرح است، بیان میشود: … ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوایوم الحساب، همانا گمراهان از راه خدا به سبب راموشی روز حساب گرفتار عذاب شدید خواهند شد.
وقتی حسابی در بین نباشد و برای هیچ کاری پاداش با کیفری مقرر نشود، اثر و بازدهی جز انحراف از راه خدا که همراه با دشواریها است نخواهد داشت: ان الجنه خفت بالمکاره، و ان النار خفت بالشهوات، بهشت پیچیده به دشواریها و دوزخ پیچیده به شهوتها است، چه اینکه اعتقاد به قیامت ضامن فضائل انسانی است.
و قرآن کریم یاد معاد و حضور آن را در خاطرهها سبب تعالی روح و خلوص ایمان میداند، زیرا در باره بندگان مخلص چنین میگوید: انا اخلصنا هم بخالصه ذکری الدار، آنان را مخلص قرار دادیم به سبب وصف خالص و بی شائبهای که داشتند، و آن یاد قیامت است، که د حقیقت آن جا قرارگاه و دنیا معبر و گذرگاه است.
براساس این اهمیت متقابل در فضائل و رذائل است که هم پیاکبر اکرم(ص) گذشته از استدلالهای قاطع سوگند یاد میکند که معاد حق است؛ و هم منکران قیامت که به مبداء آفرینش معتقدند ولی به ربوبیت او اعتقاد ندارد، گذشته از القاء شبهه واهی، سوگند یاد میکنند که معادل باطل است: و قال الذین کفروا الاتاتینا اسلاعه قل بلی ورتی …، کافران گفتند که قیامت برای مان نیست بگو سگوند به پروردگارم که قیامت قطعاً فرا میرسد.
و این مضمون در سوره یونس آیه ۵۳ و سوره تغابن آیه ۷ نیز آمده است: و اقسموا بالله جهد ایمانهم لا یبعث الله من یموت…، سوگند شدید به خداوند یاد کردند که خدا مرده را زنده نمیکند.
این موضعگیری متقابل برای آنست که اعتقاد به معاد عامل تعهد و تقوی است ولی انکار آن موجب تبه کاری و فجور خواهد بود.
نکتهای که نباید مورد غفلت قرار گیرد این است که سوگند پیامبر اکرم(ص) همانند سوگند دیگران نیست زیرا قسمهای عادی در برابر شاهد و برهان است، چون مدعی اگر شاهد نداشت گاهی سوگند یاد میکند ولی پیامبر گرامی که مدعی ضرورت معاد است، نه تنها دارای شاهد قاطع است، بلکه به همان دلیل قطعی قسمت یاد میکند؛ زیرا سوگند به پروردگار یعنی سوگند به مبداء پرورش جهان و عالم رشد عالم؛ و چون جهان وقتی متکامل خواهد شد که به هدف برسد و بدون هدف خام و ناقص است؛ بنابراین لازمه ربوبیت و پروردگاری خداوند آنست که جهان طبیعت را در پرتو پرورش خود به کمال میرساند؛ الله الا اله الا هولیجمنکم الی یوم القیمه لاریب فیه..، خداوند که معبودی جز او نیست هر آینه شما را برای قیامت جمع میکند و شکی در آن نیست، یعنی الوهیت، اقتضای معاد و قیامت را دارد چون در حقیقت معاد همان بازگشت به سوی مبدء است، پس میده عالم حقیقی است که هم «آغاز» است و هم «انجام»؛ یعنی هم موجب پیدایش جهان است و هم سبب پرورش و هدایت آنها به هدف نهایی که همان معاد خواهد بود.
اکنون که نقش مؤثر اعتقاد به معاد در ایجاد تعهد و تقوی روشن شد میپردازیم به اصل بحث و آن اثبات زندگی پس از مرگ است. قرآن کریم به مقتضای آیه شریفه: … ونزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شیء …، کتابی را که بیان کنند همه علوم انسانی و معارف سودمند بشری است بر تو نازل کردیم؛ همه معارف بشری و هر چیزی را که در تأمین سعادت انسان سهمی دارد بخوبی تبیین کرده است؟ و از طرفی بیان یک مطلب وقتی رساخواهد بود که بابرهان توجیه شود: یا ایهاالناس قدجاء کم برهان من ربکم…، ای مردم همانا کتابی که محتوی آن روشن و مبرهن است از سوی پروردگار شما آمد. بنابراین هم معترض جریان خلل ناپذیر معاد بوده وهم دلیل قاطع آن را ارائه میدهد و ضرورت معاد را در پرتو شناخت جهان و همچنین شناخت انسان تبیین میکند؛ یعنی عالم مشهود و جهان طبیعی را آن چنان که هست و همین طور انسان را آن چنان که آفریده شده معرفی میکند تا ضرورت معاد و حتمی بودن قیامت برای آنها معلوم شود، گرچه بحث پیرامون معاد جهان شامل معاد انسان نیز خواهد بود، زیرا بشر بخشی از همین جهان مشهود است ولی ویژگیهای مخصوص او ایجاب میکند که بحث در باره معاد انسان جداگانه مرطرح شود و آنچه فعلاً مورد نظر است اصل جریان معاد است نه کیفیت آن.
ادله وجود معاد
دلیل یکم
برهان حرکت
هدفداری جهان سیال طبیعت
جهان طبیعت با همه پدیدههای آسمانی و زمینی و نیز با تمام یافتههای معدنی و گیاهی و همچنین با همه موجودات حیوانی و انسانیش آن چنان به هم منسجم و هماهنگی است که یک واحد حقیقی، و نه اعتباری، را تشکیل میدهد و این واحد حقیقی در حرکت است و هیچگونه سکون آرامشی در او نیست. و چون حرکت خروج از قوه به فعل است. یعنی از یک آمادگی خاص به سمت یک کمال مخصوص سیر نمودن است. پس هدف و مقصد برای آن ضروری خواهد بود. یعنی حرکت بودن هدف محال است و اگر آن هدف نیز دارای مقصد دیگری بوده و خودش آماده رسیدن به آن هدف دیگر باشد معلوم میشود که هدف اول مقصد نهائی نبوده بلکه مسیر و رهگذار بوده است، زیرا لازمه هدف حقیقی آنست که متحرک با رسیدن به آن آرام شود و حرکت به ثبات تبدیل گردد.
بنابراین مجموع جهان حرکت دارای هدف نهائی است که با نیل به آن از قوه به فعلیت رسیده و از تحول و دگرگونی رهائی یافته و آرام خواهد شد؛ و اگر بدنبال هر هدفی مقصد دیگری باشد و بعد از هر مقصودی مقصد دیگری د بین باشد، یعنی سلسله اهداف بیکران بوده و به هدف نهائی نرسد، لازمهاش در حقیقت بی هدف بودن حرکت است؛ چنانچه در نظام علل فاعلی اگر قبل از هر فاعلی مبدئی باشد و پیش از آن مبدأ فاعل دیرگی باشد و به فاعل نخست و مبدأ ذاتی عالم نرسد لازمهاش در واقع بی مبدأ بودن و فاعل نداشتن جهان حرکت است. پس لازم است سلسله هدفها به یک هدف اصیل و نهائی ختم شود، همانطور که سلسله فاعلها نیز ضروری است که بک یک فاعل ذاتی و مبدأ نخست برسد؛ یعنی همانطوری که فعل بدون فاعل محال است، همچنین کار بدون هدف ممتنع میباشد. و فرق بین آغاز و انجام در این است که ممکن است فعل خاصی در اثر برخورد به مانع و درگیری با مزاحم به هدف نرسد و باطل گردد ولی ممکن نیست هیچ فعلی بدون فاعل و مبدأ تاثیر یافت شود، لیکن این امتیاز نسبت به مجموع جهان طبیعت فرض ندارد زیرا با توجه به اینکه مجموعه هماهنگ جهان یک واحد حقیقی است موردی برای تزاحم و درگیری نخواهد بود بلکه این واحد منسجم بدون برخورد به مانع یقیناً به هدف میرسد و با رسیدن به آن هدف نهائی آرام میشود و حرکت آن به ثبات خواهد شد. و چون زمان از عوارض تحلیلی حرکت است و در خارج عین آن میباشد، و حرکت جوهری نیز عین متحرک و همچنین زمان آن نیز عین متزمن است؛ وقتی که متحرک به مقصد میرسد یعنی زمان به مقصد میرسد و معنایس اینست که زمان رأساً به ثبات مبدل میشود.
قرآن کریم قیامت را به عنوان پایان حرکت و همچنین بنام جهان قرار و آرامش میداند: .. و ان الاخره هی دارالقرار، پایان دنیا خانه آرامش است. اینکه قرآن قیامت را پایان میداند و تنها آن را جای قرار و آرام معرفی میکند، برای آنست که مقصد پایان سیر است و رسیدن به هدف موجب آرامش است وتعبیر قرآن رکیم از قیامت به عنوان «پایان» چنان که در آیات فراوانی آمده و نیز تعبیر قرآن کریم از قیامت به عنوان «پایان» چنان که در آیات فراوانی آمده و تعبیر قرآن کریم از قیامت به عنوان «پایان» چنان که در آیات فراوانی آمده و نیز تعبیر از آن به «موقف ثابت و آرام» و همچنین تعبیر از آن به محل که کشتی بعد از تحولها و دگرگونیهای فراوان در آن لنگر میاندازد و آرام میشود: ایان مرسیها. نشان آن است که معاد همان پایان جهان طبیعی است که با نیل به هدف تحول آن پایان میپذیرد وحرکت آن به مقصد میرسد و در نتیجه ثابت و آرام خواهد شد. و مشابه این تعبیرها در باره خصوص انسان آمده که: الیوم عمل و لاحساب و غدا حساب و لاعمل. و نیز تعبیری مانند این که «دنیا رهگذر است و آخرت جای ثبات و قرار»، ناشن میدهد که دنیا مرحله قوه قیامت است و قیامت مرحلهفعلیت آن، و مادامی که در مرحله قوه است همانند کشتی حرکت دارد و وقتی که بهمرحله فعلیت رسید آرام میشود.
دلیل دوم
برهان حکمت
از خداوند حکیم کار عبث صادر نمیشود
همان طوری که در جهان بینی توحیدی ثابت شد، عالم هستی آفریده خداوند بی نیاز و حکیم است و خداوند غنی محض اگر چه برای نیل به هدف چیزی را نمیآفریند و محال است کاری را برای رسیدن به هدف انجام دهد ولی محال است از مبداء حکیم کار بی هدف صادر گردد. توضیح مسئله و فرق بین این دو مطلب عبارتست از این که فاعل و مبداء کار اگر نیازمند باشد و غنی محض نباشد،برای رفع نیاز و نیل به کمال کار انجام میدهد تا به توسط آن رفع غنی صرف باشد، فرض ندارد که کاری را جهت رسیدن به کمال انجام دهد تا به توسط عملی بخواهد نیاز خود را برطرف سازد و چون خداوند غنی محض و کمال نامحدود است، هرگز کاری را برای رفع نیاز و نیل به کمال انجام نخواهد داد، خواه نفع مستقیم آن کار به خود او برسد و خواه به موجود دیگر، زیرا در هر دو حال مستلزم نیازمندی ذات بی نیاز و نشان نقصان ذاتی خواهد بود که عین کمال است.
حال که از لحاظ قرآن کریم فرق میان هدف فعل و هدف فاعل روشن شد و نیز با بیانات گذشته معلوم شد که گرچه خداوند بی نیاز کاری را برای نیل به هدف انجام نمیدهد، ولی هرگز هم از خداوند حکیم کار بیهوده صادر نمیشود، میپردازیم به این مطلب که جهان آفرینش چون صنع مبداء حکیم است حتماً هدفی خواهد داشت که بدون آن ناقص است و با نیل به آن کامل میشود و سر آن اینست که جهان مشهود یک سلسله رویدادهای همگون از مرگ و زندگی و کمبودها ودرگیریها و محرومیتها و تباهیها و تبهکاریها و مانند این ها است و این خود نمیتواند مطلوب حقیقی و کمال نهائی یک موجود باشد. بنابراین برای عالم هدف مخصوصی خواهد بود که با نیل به آن کامل شده واز ناکامیها و تزاحمها و مانند اینها رهائی مییابد و هرگز ممکن نیست که به آن هدف نرسد، زیرا همان طور که در دلیل اول بیان شد هیچ مانعی در بین نیست، نه مانع درونی و نه مانع بیرونی، چون مجموع جهان یک واحد حقیقی است که باید به هدف برسد پس چیزی از درون آن مانع رسیدن به مقصد نخواهد بود؛ و چون بیش از یک مبدأ حکیم فاعل ذاتی دیگری در عالم نیست پس احتمال مانع بیرونی هم منتفی میباشد؛ یعنی بیرون از جهان موجودی نیست که بخواهد مزاحم آن شود و جلوی تکامل او را بگیرد بلکه تنها موجودی که بیرون از جهان است و بر آن احاطه دارد مبدأ حکیمی است که این فعل هدفدار از او صادر شده است؛ بنابراین جهان مخلوق هم هدف دارد و هم بی گمان به آن هدف خواهد رسید و به تعبیر قرآن کریم: لاریب فیه، یعنی هیچ تردیدی در وقوع قیامت، که با تحقیق گذشته معلوم شد که هر چند آفریدگار از هدف بی نیاز است ولی هم آفرینش انسان و مانند او (جن و ملک) هدف دارد و هم مجموع نظام آفرینش: وما خلقنا السماء و الارضی و مابینهما باطلاً ذلک طن الذین کفروا، ما آسمان و زمین و آنچه را در میان آنهاست باطل، یعنی بیهوده و بی هدف، نیافریدیم این بی هدف پنداشتن آفرینش و معاد را نفی کردن گمان کافران است: و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما لاعین، ما نظام جهان را بازیچه و بی هدف نیافریدیم: و ما خلقنا السموات و الارض و مابینهما الا بالحق، ما آسمانها و زمین و آنچه مین آنها است جز به حق نیافردیم. یعنی نظام مخلوق مصاحب و همراه با حق است و هرگز ممکن نیست باطل و بیهوده باشد، پس هدفدار است و به آن خواهد رسید؛ و در عین حال منطق قرآن کریم اینست که پروردگار از همه عوامل هستی بی نیاز است: و من کفر فان الله غنی عن العالمین.
دلیل سوم
برهان رحمت
پروردگار رحیم کمال هر موجودی را به او عطا میکند
یکی از اوصاف برجسته پروردگار جهان وصف رحمت است و رحمت خداوند به معنای یک صفت عاطفی وانفعالی نیست بلکه به معنی رفع نیاز هر نیازمند و اعطای کمال شایسته به هر موجود آماده و لایق میباشد؛ و چون انسان استعداد زندگی سعادتمندانه ایدی را دارد، و به همین جهت همواره در امید و آرزوی آن بسر میبرد، لازمه رحمت بی کران خداوند آنست که این کمال شایسه را به انسان، که مستعد دریافت آن است، عطا کند؛ و چون خداوند قادر محض و مالک مطلق است اراده او در تحقق بخشیدن به این رحمتی نفوذی خلل ناپذیر دارد، یعنی چیزی مانع اراده یا تحقق یافتن مراد که همان رحمت است نخواهد بود، بنابراین برای انسان زندگی جاودانه و ابدی در پیش است. قرآن کریم این برهان را چنین بیان میکند: قل لمن مافیالسموات و الارض قل لله کتب علی نفسه الرحمه لیجمعنکم الی یوم القیمه لاریب فیه، بپرس آنچه در آسمانها و زمین است از آن کیست؟ بگو: از آن خدا است، خداوند بر خودش رحمت را ثبت و لازم نموده است که همه شما را برای قیامت جمع کند و تردیدی در تحقق آن میعادگاه نیست.
در این آیه، ضرورت معاد و قطعی بودن قیامت را به رحیم بودن خداوندن استناد داده است؛ یعنی خداوند رحیم موجود آماده را به کمال لایق خود میرساند و آن کمال را به مستعد عطا مینماید؛
دلیل چهارم
برهان حقیقت
پروردگاری که حق محض است هرگونه باطل را از بین میبرد
همانطوری که اصل تفکر و اندیشیدن هرگز از بشر جدا نمیشود و همواره با او همراه است اختلاف و برخورد آراء و اندیشهها و نبرد مکتبها و جنگ ایدههای هفتادو دو ملت و ندیدن حقیقت و ره افسانه زدنها و خلاصه درگیری حق و باطلها همچنان بوده و هست و هر کسی مدعی است که هیچگاه هیچکس مانند او از رخ اندیشه نقاب برنداشته است؛ از طرفی هرگز نمیتوان همه این افکار را حق دانست چون رویاروی یکدیگرند، با آن که هیچ اندیشه حقی هرگز با اندیشه حق دیگر به نبرد برنمیخیزد؛ چنانکه همه این نظرات را هم نمیتوان باطل دانست چون نقیض یکدیگرند و بطلان هر دوی آنها به معنای رفع دو نقیص خواهد بود که این خود سفسطه و انکار هر واقعیت است.
بنابراین یکی از آنها حق و دیگری باطل است لیکن تا چهره واقعی حق روشن نشود چهره باطل ناپدید نخواهد شد؛ و دنیا آن صلاحیت را نداشته و ندارد که فقط ظرف ظهور حق بطور کامل شود و دیگر هیچ باطلی را در آن راه نباشد چه در این صورت دیگر جائی برای تکلیف و آزمایش وجود نخواهد داشت. پس چون اختلاف بین حق و باطل در جهان آفرینش مشهود است و حل آن اختلاف نیز ضروری است و دنیا شایسته ظهور حقیقت و برطرف شدن هر گونه باطل و خاتمه یافتن هر گونه اختلاف نخواهد بود بنابراین موقعی لازم است که در آنجا به عمر هر گونه باطل در پرتو ظهور کامل حق پایان داده شود و دامنه خلاف و اختلاف کوتاه گردد. و همچنین باید به اختلاف میان ظاهر و باطن ریاکاران و سالوسگران و تفاوت درون و بیرون منافقان دو چهره و دوگانگی قلب و قالب زهدمدار که محتاله مینشینند و مکاره میروند، پایان داد؛ و همینطور باید به جریان کسانی که حقایق را تحریف یا کتمان کرد و فاش نمیکنند و نیز به نیرنگها و فریبها و در حضور مردم جلوه کردنها و در خلوت کار دیگر کردنها خاتمه داد و این جز به فرا رسیدن روز حقیقت ممکن نیست زیرا در آن روز باطن هر فردی آشکار و درون هر انسانی هویدا و راز هر شخصی روشن و گوهر هر کسی ظاهر خواهد شد.
دلیل پنجم
برهان عدالت
پروردگار به هر کاری پاداش یا کیفر میدهد
گرچه پیامبران الهی در هدایت بشر کوششها کرده و در تهذیب جامعه انسانی مجاهدتها نمودهاند ولی به اصلاح همگان توفیق نیافتند و ریشه ستم و دست تجاوز بکلی قطع نشد بلکه همواره در قبال رادمردان پارسا و وارستگان پاکدامن گروهی به شرارت پرداخته و دست به خونریزی و دامن به آلودگی و دل به تبهکاری زدهاند و در دنیا پاکان به پاداش خیر نرسیده و نمیرسند و تبهکاران هم به کیفر تلخ گرفتار نیامده و نمیآیند.
و از طرف دیگر نه پاداش برخی از صالحان که جز به لقاء الله نمیاندیشند در دنیا ممکن است، و نه کیفر بعضی از طالحان که با گمراه نمودن نسلها و کشتار هزاران بیگناه دلی سختتر از سنگ و خونی درندهتر از گرگ و دسیسهای همانند وسوسه اهرمن دارند در جهان طبیعت میسور است؛ لذا حضرت امیرالمؤمنین فرمود: ان الله تعالی لم یرضها ثوابا لأولیائه و لا عقابا لأعدائه، خداوند دنیا را برای پاداش دوستانش پسندید و نه برای کیفر دشمنانش.
و اگر روزی برای رسیدگی و داوری بین آنان در جهان هستی نباشد لازمهاش برابری ظالم و عادل است و این برابری ناموزون هرگز با عدل الهی و نظام احسن عالم سازگار نخواهد بود؛ و با توجه به اینکه جزا دادن به اعمال در همین دنیا از راه تناسخ ممکن نیست، زیرا چنانکه در جای خود بیان شده است تناسخ ممتنع است، بنابراین موقعی که در آن جا به عمل هر فردی رسیدگی و به آن جزا داده شود لازم و تخلفناپذیر خواهد بود.
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
قلب یکی از اعضاء حساس و مهم بدن است و هرگونه اختلالی در عملکرد قلب، موجب اختلال در فعالیتهای روزانه خواهد شد،یکی از راههای مراقبت از قلب، انجام فعالیتهای جسمانی و ورزش های مناسب، به تناسب وزن وسن است.
تاثیرات مثبت ورزش
بر سیستم قلبی و عروقی عبارتند از :
۱- تقویت عضله قلب و سایر عضلات بدن. 2- تسریع در جریان خون و انتقال بهتر اکسیژن به قسمتهای مختلف بدن.۳- پیشگیری از بروز بیماری فشار خون به دلیل کاهش کلسترول وبازشدن عروق. ۴- به دلیل تقویت عضله قلب و افزایش قدرت انقباضی آن، تعداد ضربان قلب در حالت استراحت در هر دقیقه کمتر شده و در مقابل، خون با نیروی بیشتری به جریان می افتد. 5- با انقباض عضلات پا در حین ورزش، خون راحت تر به قلب باز می گردد واز بروز واریس در پاها جلوگیری میشود.
مهمترین اثرات ورزش
بر دستگاه تنفس عبارتند از:
۱-با ورزش کیسه های هوایی شش ها بیشتر باز شده و بازدهی آنها افزایش می یابد. 2-افزایش حجم تنفسی در طول شبانه روز ، موجب دریافت اکسیژن بیشتر و رساندن آن به اندامهای بدن می شود.۳- قابلیت دریافت و مصرف اکسیژن بیشتر، موجب می گردد کارآیی جسمانی افزایش یافته و دیرتر خسته شویم.
مهمترین اثرات مثبت ورزش
بر دستگاه عصبی عبارتند از:
۱- ورزش از فشارهای روانی و نارحتیهای روحی می کاهد وراهی مناسب برای مقابله با افسردگی است.
۲-با بهبود کار سیستم عصبی-عضلانی، موجب چالاکی و افزایش و کارایی بدن می شود.
۳-ورزش موثرترین راه برای درمان بی خوابی است.
مهمترین اثرات مفید ورزش
بر دستگاه حرکتی عبارتند از:
۱- عضلات بدن با انجام ورزش مناسب تقویت می شوند وقدرت کارآیی جسمی افزایش می یابد.
۲- ورزش صحیح از آرتروز جلوگیری کرده موجب سلامت و استحکام مفاصل می شود و مقاومت مفاصل را در مقابل صدمات افزایش می دهد.
۳- ورزش موجب کشش عضلات و انعطاف پذیری بیشتر بدن می شود.
۴- ورزش موجب استحکام استخوان ها شده و از پوکی آن جلوگیری می کند.
۵- با تقویت عضلات ستون مهره ها، از بروز کمر درد پیشگیری می شود.
۶- همچنین ورزش از شل شدن عضلات جلوگیری کرده و ذخیره انرژی عضلات را افزایش می دهد.
بارزترین اثرات مثبت ورزش
در سلامت روح و روان وسلامت اجتماعی فرد:
۱- ورزش، طراوت وشادابی را به ارمغان آورده و افسردگی را از بین می برد.
۲- ورزش، موجب احساس اعتماد به نفس، احساس قدرت و تقویت اراده می شود.
۳- ورزش، باعث تقویت تمرکز فکر و افزایش دقت عمل می گردد.
۴- ورزش متعادل،موجب داشتن احساس خوب و افزایش قدرت خلاقیت می گردد.
۵- ورزش، احساس آرامش و راحتی روح را افزایش داده و انسان را در مقابل فشارهای روانی و اضطراب مقاوم می کند.
۶- ورزش، موجب تقویت قوای ذهنی و حافظه می شود.
۷- با توجه به محاسن فوق الذکر افرادی که ورزش متعادلی دارند،همیشه سالم هستندودر مقابل بیماریهای مختلف، مقاومند، در نتیجه غالبا در فعالیتهای اجتماعی، افرادی موفق هستند.
۸- ورزش، موجب پیشگیری از خستگی زودرس شده و کارمندان ورزشکار هیچگاه با کسالت با ارباب رجوع پاسخ نمی دهند.
۹- افراد فعال، توانایی خودرا می شناسند وازآن حداکثر استفاده را می کنند.
۱۰- احتیاجات اولیه خود را برطرف می کنند وبا شناخت واقعیات، واقع بینانه تر با مشکلات زندگی، مقابله می نمایند.
۱۱- افراد فعال به دلیل اعتماد به خویش،مسئولیت پذیرند، از کسب تجربه لذت می برند وهمیشه برای بهترین نتیجه تلاش می کنند.
۱۲- تربیت روح و روان در کنار تربیت بدنی موجب تقویت اراده شده و چنین شخصی هرگز به طرف اعتیاد نخواهد رفت.
تهیه شده در:
کارشناسی تکنولوژی وگروههای آموزشی متوسطه ناحیه یک
گروه تربیت بدنی
علمی، پزشکی، ورزشی؛
فقر حرکتی، معضل امروز و فردا
ایپنا – فقر حرکتی و یا بیتحرکی از عمدهترین مشکلات سالهای اخیر بسیاری از کشورهای در حال توسعه و یا توسعه یافته میباشد بنحوی که هزینههای هنگفتی جدای از ورزش قهرمانی در ابعاد همگانی کردن آن متحمل میشوند تا جامعه دچار خمود حرکتی نشده و به سمت شادابی، بالندگی و توسعه گام بردارد.
بیتحرکتی علت عمده بسیاری از بیماریهای روحی و جسمی است به طوری که از سوی سازمان بهداشت جهانی هشدار داده شده است که سالانه بیش از دو میلیون مرگ تنها به دلیل نداشتن فعالیت بدنی در جهان اتفاق میافتد و براساس آخرین یافتههای علمی ، زندگی بیتحرک یکی از ۱۰ علت عمده مرگ و میر در جهان است.
افزایش فوتهای ناگهانی ناشی از بی تحرکی،دو برابر شدن خطر بیماریهای قلبی و عروقی، افزایش دیابت، اضافه وزن داشتن، خطر سرطان روده،بالا رفتن فشار خون،اختلالات چربی، پوکی استخوان، افسردگی و افزایش اضطراب و استرس درونی، فقدان اعتماد به نفس، کاهش دقت به هنگام انجام وظایف محوله و دهها موارد دیگر را میتوان از مهمترین علتهای بیتحرکتی دانست که زنگهای خطر را برای سیاستمداران و مردم هر کشوری در صورت عدم توجه لازم به این امر به صدا در میآورد.
امروزه ورزش بعنوان تاثیرگذارترین عامل اجتماعی جهت ایجاد غرور ملی و افزایش سلامت و شادابی جامعه از سوی تمامی کشورها پذیرفته شده و دولتمردان دنیا سعی دارند جدای از توجه به ابعاد شادی بخش، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی آن از حضور مردم در ورزش جهت افزایش سلامت روحی روانی جامعه بهره ببرند.
البته توجه به این مساله در شهرهای بزرگ و یا کشورهای در حال توسعه مشکل عمدهتری دارد، شلوغی،فقر، ترافیک، آلودگی هوا، کمبود امکانات ورزشی و تفریحی و فضای لازم، مشکلاتی است که بسیاری از شهرهای بزرگ در خود دارا میباشند. از طرفی تغییر الگوی غذایی، عدم انجام کارهای بدنی لازم، وقتگذرانیهای های غیر قابل تحرک همچون دیدن تلویزیون، کار با کامپیوتر و راحتطلبی های غیرضروری منجر به مغضل فوق شده است که مردم هر چند در فعالیتهای روزانه خود غرقند و به قول خودشان وقت برای سر خاراندن ندارند اما همگی به نحوی از یک نوع بیحرکتی پنهان و عوارض ناشی از آن رنج میبرند که اقدامات موثر بهداشت عمومی به صورت فوری برای ترویج انجام ورزش و فعالیت بدنی و بهبود بهداشت عمومی جامعه، در سراسر جهان و کشور مورد نیاز است.
در واقع فعالیت بدنی منظم و ورزش برای جامعه اعم از زن و مرد فواید جسمی و روحی بسیاری داشته و نقش مهمی در افزایش بهداشت عمومی و سلامت جامعه خواهد داشت و از طرفی تمرینهای منظم بدنی به کودکان و نوجوانان کمک میکند تا استخوانها و عضلات و مفاصل سالمی داشته باشند و اندازه وزن با قد و بدنشان تنظیم شده و چربی بدنشان کم گردد این امر در ایجاد هماهنگی و تنظیم تصمیمات ذهنی و حرکتی نقش موثری دارد و همین افزایش قدرت فراگیری و انجام درست کار به پیشگیری بسیاری از بیماریها و همچنین تنظیم اضطرابها و کاهش افسردگی کمک قابل توجهی میکند.
بازی ورزش و یا هر نوع فعالیت بدنی دیگر برای نوجوانان و افراد جامعه به آنها این فرصت را میدهد که خودباوری و اعتماد به نفس داشته و در جهت موفقیت، مشارکت و اتحاد جمعی حرکت کنند و میزان تحمل آنها در برابر سختیهای زندگی را بیشتر میکند این تاثیرات مثبت همچنین باعث کاهش مضرات و خطرات ناشی از زندگیهای مصرفی و پرتنش میشود و ضمن هدایت نیروی هر فرد جامعه به سمت و سوقی صحیح، به نوعی مانع افزایش جرم و بزه در جامعه شده و همچنین از میزان بیماریهای فصلی و سنی و یا کم تحرکی موجود در جامعه خواهد کاست.
تحقیقات دانشمندان نشان میدهد الگو و عادتهای بدنی هر فرد در دوران کودکی و نوجوانی پس از بلوغ و رشد همچنان در طول زندگی فرد باقی خواهد ماند و در نهایت منجر به سلامت فرد در برابر ناملایمات و افزایش طول عمر و کاهش بیماریهای پی در پی وی خواهد شد و برعکس داشتن عادت غیر سالم دوران کودکی و نوجوانی همچون بیتحرکی نیز تا بزرگسالی معمولا امتداد مییابد.
توجه به نکات فوق بیانگر آن است که امروزه فعالیتهای بدنی و ورزش نقش مهمی در افزایش سلامت روحی و جسمی و جامعه دارد ولی متاسفانه در حال حاضر بوضوح میبینیم که فعالیت بدنی جوانان و مردم کشورمان به خصوص در مناطق شهری به شدت کاهش یافته و زنگ ورزش و تربیت بدنی مدارس به کم اهمیتترین درس تبدیل شده و کودکان و نوجوانان اندکی به فعالیت بدنی همچون ورزش در مدارس و کوچهها پرداخته و بیشتر وقت خود را به پرسه زدن در خیابانها یا تماشای تلویزیون و انجام بازیهای رایانهای می پردازند همچنین در بین اقشار جامعه کشورمان بندرت افراد را پیدا میکنیم که انجام تمرین ورزشی روزانه و حرکت بدنی ولو ۱۵ دقیقهای در روز داشته باشند .
بدیهی است این امر ناشی از نبود فرهنگ لازم و اطلاعرسانی مهم،احساس خجالت و مسخرهگی ،کمبود فضای لازم بخصوص برای بانوان،نبود حمایت و راهنمایی بزرگترها برای کودکان، بیاطلاعی از اهمیت ورزش روزانه در کنار دهها موارد دیگر میتواند از عواملی مهم عدم رویکرد مردم کشورمان بسوی ورزش باشد که بدون هیچگونه تردیدی در صورت ادامه این روند و بیتفاوتی مسوولان نسبت به اهمیت نقش ورزش در بین مردم، در آیندهای نزدیک شاهد مشکلات بسیاری در جامعه خواهیم بود که درمان آن امکان پذیر نخواهد بود مگر آنکه از هم اکنون به پیشگیری بیندیشیم
تاثیر ورزش بر فعالیت های روانی
روانشناسان پیرو مکتب گشتالت که بر سایر روانشناسان و کارشناسان تعلیم و تربیت نفوذ دارند، بر این نکته تأکید میکنند که هر فردی در محیط خود بهصورت یک کل عمل میکند و بنابر این رفتاری هماهنگ با محیط خود دارد. هال و لیندسی احساس روانشناسان پیرو مکتب گشتالت را بهخوبی بیان میکنند: اندام انسان همیشه بهصورت یک کل واحد عمل میکند نه بهصورت یک سری بخشهای جدا از هم. ذهن و بدن از هم جدا نیستند، نه ذهن از عناصر و استعدادهای مختلف تشکیل شده است و نه بدن از اندامها و بخشهای متفاوت بهوجود آمده است. اندام انسان واحدی یکپارچه است و هر بخش آن به تنهایی میتواند بر کل اندام اثر بگذارد. تئوری دیگر در این زمینه مبتنی بر مفهوم ادراکیـحرکتی است که در سال ۱۹۶۰ توسط کفارت بیان شد. او بر رشد کامل ادراکیـحرکتی کودک تأکید میورزد و اظهار میدارد که مشکلات یادگیری بعضی از کودکان از زمانی آغاز میشود که کلیه رفتارهای آنها بهطور بنیادی رفتار حرکتی است و مشکلات مذکور بر اثر قطع روند رشد ادراکیـحرکتی رخ میدهد. روان و جسم انسان، پدیده واحدی را تشکیل میدهند که به هم آمیخته و با هم پیوند یافتهاند و تربیت بدنی دانش سلامت و تندرستی است که رشد همه جانبهی فرد را از طریق پرورش قوای جسمانی عهدهدار میباشد. فعالیت منظم ورزشی و جسمانی، روی انسان، به طرق مختلف تأثیر میگذارد و تأثیر کلی، افزایش ظرفیت انجام کار جسمانی است.
باید توجه کرد که ورزش از نظر متخصصان تعلیم و تربیت به منزلهی یک ابزار قوی تربیتی مطرح است. پرداختن به ابعاد سازندهی ورزش در جهت سلامتی جسمانی، روانی، اجتماعی و فرهنگی نسل جدید نقش مهمی ایفا میکند. عادت کردن به ورزش به عنوان یک عامل مهم از نقطه نظر سلامتی، میتواند زندگی دانشجویان را تحت تأثیر قرار دهد. زیرا، بدون تردید، شرکت در برنامههای ورزشی، کسب قدرت بدنی، صحت و سلامت جسمی، آثار و نتایج روانی اجتماعی قابل ملاحظهای به ارمغان میآورد. سازگاری فرد با محیط اجتماعی که هدف عمدهی اجتماعی شدن، است با ارتباط سالم و مؤثری که بین فرد و جامعه برقرار میشود، محقق میسازد. عبارت اجتماعی شدن، فرایندی را توصیف میکند که طی آن، افراد قوانین رفتاری، سیستمهای اعتقادی و نگرشهایی را کسب میکنند که شخص را آماده میکند تا بهعنوان یکی از اعضای جامعه بهطور مؤثر عمل کند. ورزش میتواند وسیلهای برای اجتماعی شدن نیز باشد، یعنی بر رشد نگرشهای اجتماعی، ارزشها و رفتار، مؤثر واقع شود. وانس (۱۹۸۰) در یک پژوهش تجربی در فرانسه نشان داد که اثرات تربیت بدنی و ورزش دانشآموزان را تحت تأثیر قرار میدهد. نتایج نشان داد، دانشآموزانی که ورزش میکنند، در وضع مطلوبتری نسبت به گروه کنترل (غیرورزشکار) قرار دارند. آنها نه تنها از نظر تحصیلی بهتر بودند، بلکه در برابر فشار عصبی آسیب کمتری دیدند و نسبت به سن خود از رشد و تکامل خوبی برخوردار بودند.
مطالعات نشان دادهاند که فرایند تمرین بدنی، پیشرفت روانشناختی کوتاهمدت و درازمدتی را در احساس تندرستی ایجاد میکند. عصبشناسان معتقدند، برای اینکه انسان به عملکرد صحیح حرکتی پیچیده دست یابد، باید کلیه ساختارهای عصبی سیستم اعصاب مرکزی او بهطور کامل رشد و تکامل پیدا کنند و از نظر فیزیولوژیکی آمادگی یکپارچه کردن محرکها و الگوهای پاسخ را داشته یاشند. اغلب تئوریها بر اساس فرضی پایهای ساخته میشوند که بر طبق آن تربیت ادراکیـحرکتی همان ارتباط بین روند حسی و پاسخهای حرکتی است که در طول کورتکس مغز و مراکز پایینتر در جهت بهبود عملکرد ادراکیـحرکتی اتفاق میافتد. بر اساس این فرض، چنانچه عملکرد و فعالیتهای سیستم مرکزی به خاطر کمرشدی، بیحسی یا مرگ برخی از سلولهای عصبی دچار ضعف شده باشد، میتوان این سلولها را تحریک کرد و به آنها توان دوباره بخشد و یا اینکه کاری کرد که وظایف آنان را سایر سلولها و انواع سلولهای تازه شکل گرفته بهعهده بگیرند و بالاخره استین هاوس در سال ۱۹۶۴، توجه ما را به این واقعیت معطوف داشت که مهمترین عضو حسی بدن بافت عضلاتی است. در حدود ۴۰% اکسونهای اعصاب حرکتی عملاً فیبرهای حسی هستند که تکانهها را به مغز هدایت میکنند و انتقال میدهند. بافت عضلانی که بیش از نیمی از بدن ما را تشکیل میدهد در واقع یکی از مهمترین منابع اطلاعاتی اعصاب را به وجود میآورد، زیرا اطلاعات را به اشکال مختلف مانند حافظه، تشکیل مفاهیم و فکر کردن از محیط بیرونی به سیستم مرکزی اعصاب منتقل میکند.
در بیانات روسو دو نکته مهم وجود دارد؛ یکی هدف تربیت که عبارت است از رشد و شکوفایی استعدادهای کودک، و دیگری روش و وسیله تحقق هدف که همان فعالیت است. بر این اساس، بهمنظور تحقق هدف تربیت نه تنها باید شرایط و عواملی به وجود آورد تا کودک به بازی و ورزش بپردازد؛ بلکه باید شوق حرکت را نیز در او بیدار کرد. ارتباط هدف و وسیله در این فرایند، همان مفهومی است که تحت عنوان نظریه مکتب گشتالت و روش ادراکی – حرکتی به آن اشاره شد. بر این اساس، میتوان گفت که یکی از عوامل اصلی رشد و شکوفایی استعدادهای روانی و ذهنی کودک، حرکت است. اسمایل، کفارت و کاول (1963) در تحقیقات خود بین استعداد حرکتی وعملکرد ذهنی، همبستگی مثبت معنیداری مشاهده کردند و توانستند با استفاده از شاخص آزمون حرکتی، عملکرد ذهنی را پیشبینی و برآورد کنند. یکی از زمینههای متداول تحقیقاتی در جمعیت بهنجار، مقایسه پیشرفت درسی ورزشکاران و غیر ورزشکاران است. این نوع مطالعات اغلب در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ انجام شده است. ایدزمور در سال ۱۹۵۱ و لستن در سال ۱۹۶۴، نمرات درسی ورزشکاران و غیر ورزشکاران را با یکدیگر مقایسه کردند. در هر دو مورد، ورزشکاران معدل درسی بالاتری نسبت به غیر ورزشکاران داشتند. بهطورکلی اغلب تحقیقات وجود این همبستگی را تأیید کردهاند، اما در بعضی از تحقیقات نیز نتایج متناقضی بهدست آمده است. بهطور مثال، دیویس و برگر در سال ۱۹۷۳ هیچ اختلاف معنیداری بین نمرات آخر سال ورزشکاران و غیر ورزشکاران دبیرستانی مشاهده نکردند. روش دیگری که در این زمینه برخی پژوهشگران دنبال کردهاند، مقایسه بهره هوشی ورزشکاران و غیر ورزشکاران است. یافتههای اینگونه تحقیقات وجود ارتباط مثبت بین هوش و شرکت در فعالیتهای ورزشی را نشان نمیدهد، بهطور مثال تروپ در سال ۱۹۶۷ سعی کرد تا در میان محصلان ۳۷۵ کالج دخترانه ارتباطی بین میزان هوش و موفقیت ورزشی در رشتههای بدمینتون و تنیس بهدست آورد. ولی بین این دو عامل هیچ ارتباط معنیداری مشاهده نکرد.
اسلوشر در سال ۱۹۶۴، بهرههوشی گروههای مختلف ورزشکاران دبیرستانی را با ۱۰۰ نفر غیر ورزشکار مقایسه کرد. او بدین منظور از آزمون هوش لورج ثورندایک استفاده کرد، گروه ورزشکاران شامل ۱۰۰ بازیکن بیسبال، ۱۰۰ بازیکن بسکتبال، ۵۰ شناگر،50 کشتیگیر و ۱۰۰ بازیکن فوتبال بود. نتایج این پژوهش نشان داد که بهره هوشی آزمودنیهای غیر ورزشکار بهطور قابل توجهی بالاتر از گروه ورزشکاران است.
توجه به مطالعات دیگری که در این زمینه انجام شده است و درک مشکلات عینی کار به ما کمک خواهد کرد تا در نتیجهگیریها جانب احتیاط را رعایت کنیم. یکی از مشکلات اصلی این گونه پژوهشها مربوط به ورزشکارانی است که در مدرسه نمرات درسی پایینی کسب میکنند و از تیم ورزشی کنار گذاشته میشوند. اینگونه ورزشکاران نمیتوانند حداقل معدل لازم برای شرکت در مسابقات را کسب کنند. انتخاب این قبیل ورزشکاران نه تنها روی نتایج نمرات درسی بلکه ممکن است روی نتایج نمرات هوش نیز تأثیر بگذارد. بهعلاوه اگر گروه ورزشکاران نمرات هوشی بالاتری بهدست آورند،میتوان تصور کرد که هوش بالاتر آنها به علت فعالیتهای ورزشی سطح بالاست، در حالیکه این قابلیت، یعنی هوش، ممکن است از راههای دیگری کسب شده باشد. مشکل دیگری که در کلیه سطوح دیده میشود، مسئله ثبتنام ورزشکاران و غیر ورزشکاران در دروس مختلف است. در سطوح بالاتر بهندرت اتفاق میافتد که ورزشکاران در درجهبندی و کسب نمرات با شکست مواجهه شوند، در حالیکه در مورد غیر ورزشکاران چنین نیست، بهطور کلی میتوان گفت اگر چه بین ورزشکار بودن و موفقیت تحصیلی همبستگی مثبت وجود دارد ولی بهندرت میتوان تحقیقی یافت که پیشنهاد کرده باشد که تمرینات بدنی بهطور مستقیم به افزایش و رشد هوش میانجامد.
یکی از مهمترین عوامل در از بین بردن افسردگیها و یا پیشگیری از بهوجود آمدن این نوع بیماریها ورزش است. ورزش موجب کاهش اضطراب و افسردگی، تنظیم و تعدیل میزان استرس و حتی تغییرات شخصیتی بهصورت پیدایش دیدی مثبتتر نسبت به زندگی میشود. مطالعات انجامشده در افراد میانسال نشان داده است که افرادی که ورزش میکردند، کمتر دچار اضطراب، فشار عصبی، افسردگی و خستگی میشدند و نیروی بیشتری نسبت به گروه کنترل داشتند. همچنین با مطالعه در زنان افسرده نیز مشخص شده است که میزان افسردگی و اضطراب در آنان بهطور قابل توجهی کاهش و احساس کمال و اتکا به نفس در آنها افزایش یافته بود. ورزش هوازی معمولاً به ورزشی گفته میشود که با انجام آن اکسیژن از طریق خون به عضلات در حال فعالیت میرسد. برای برقراری این نوع متابولیسم هوازی، باید شدت ورزش کم و مدت آن طولانیتر باشد. ورزش شدید و کوتاه از نوع غیر هوازی است، یعنی اکسیژن موجود در عضله مصرف میشود زیرا شدت فعالیت بهقدری زیاد است که جریان خون نمیتواند نیاز اکسیژن عضله را تأمین کند. ورزشهای هوازی در کم کردن استرس اثرات مفید و قابل توجهی دارند و در نتیجه زندگی سالمتری را فراهم میآورند. در بررسی تجزیه و تحلیلی ۳۴ مطالعه، مشخص شده است در افرادی که ورزش هوازی میکنند و تناسب اندام خوبی دارند، واکنش استرس روانی ـ اجتماعی در مقایسه با افراد گروه کنترل یا خود افراد مورد بررسی قبل از شروع مطالعه کمتر است. مکانیسم دقیق این کاهش استرس مشخص نشده است، اما میتواند مربوط به این امر باشد که با ورزش هوازی پاسخهای سمپاتیک قلب و عروق نسبت به استرس روانی ـ اجتماعی کم میشود. احتمالاً یکی از راههایی که ورزش به رفع اضطراب و افسردگی کمک میکند، بالا بردن مقدار پپتیدهای اپیویید آندروژن (آندورفینها و آنکفالینها) در پلاسمای خون است. در برخی مطالعات مشخص شده است که مقدار پلاسمایی آندورفینها با ورزش افزایش مییابد و ورزیدگی قلب و عروق این اثر را تشدید میکند.
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
فهرست مطالب کتاب متافیزیک :
• آرامش مورد نظر در دسترس نمیباشد!
• آشنایی با مدیتیشن
• آموزش هیپنوتیزم
• آیا میشود شادی را اندازه گرفت؟
• آیا همه میتوانند هیپنوتیزم کنند؟
• آیا هیپنوتیزم میتواند نابغه بسازد ؟
• اثبات روح و تاریخچه عقیده به آن
• ادراک و خطای ادراک
• ارتباط با ادراکات مافوق حسی بشر
• ارواح در ناکجاآباد هستنـد!؟
• ارواح را بشناسیم…
• ارواح کجا هستند؟
برای مشاهده ادامه فهرست و دانلود کتاب کامل ۵۰۲ صفحه ای متافیزیک بر روی کلید ادامه مطلب کلیک نمایید.
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
توجه فایل دانلود این کتاب بدرخواست نویسنده آن حذف گردید.
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
به هر نسبت که انسان پیشرفت کرده، این عقیده راسخ تر شده و روح و معاد، بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته. در آثار ظهور بشر، طبعاً اندیشه درباره روح یا چیزی از این قبیل، در ذهن انسان راه یافته، چون وقتی یک آدم، هم نوعش را می دید که ناگهان بی علت و یا به علتی خشک و سرد به زمین افتاده خواه از خود می پرسید چرا این فرد به این صورت درآمد؟ او هم اکنون چه فرقی با من دارد؟ و همین فرق –بین زنده و مرده- او را به این اصل هدایت می کرده: که چیزی وجود داشته و اینک از آن مرده گرفته شده و در نتیجه از همان اوایل این «چیز» به هر نام نامیده شود او را به اندیشه های دور و درازی فرو برده … بعدها در این خصوص جواب هائی به ذهنش رسیده که هنوز هم می رسد.
مردم عهد باستان برای این پدیده که با نبودنش انسان به مرده نبدیل می شود.تعبیرات و تشبیهات و فرضیاتی آورده بودند و مثلاً بعضی آن را مثل وزش باد می دانستند که وجود دارد، ولی دیده نمی شود و به هر حال می توان وجودش را حس کرد. و همین طور آن را مثل هوا می دانستند در قاره اروپا، زبان «سانسکریت» قدیمی ترین زبان است و در این زبان برای روح و هوا یا باد یک کلمه وجود دارد. یعنی در مورد این هر سه کلمه آلمان به کار برده می شود.
در جاوه در میان اقوام قدیمی غرب استرالیا و همین طور در بین سرخپوستان آمریکای شمالی نیز وضـع به همین منوال است یعنی چه بخواهند بگویند روح و چه هوا، یک کلمه را به کار می برند. بنابراین قدیمی ها، روح را عین هوا، یا چیزی شبیه به آن می دانستند.
در تمدن های قدیم قاره اروپا هم با چنین وضعی برخورد می کنیم. مثلاً یونانی ها از یک فعل که معنی تنفس کردن می دهد کلمه پسیک را مشتق کرده اند. که به معنی روح است. سپس از همین کلمه لفظ پیس کیکوس را گرفته اند که منی نفس یا روح را می دهد. و بعدها در زبان های اروپایی کلمه مشتق از معنی علم النفس یا روانشناسی می دهد. همچنین در اشتقاق لغات به یک کلمه دیگر لاتینی می رسیم که عبارت است از «پنوتو» که معنی (هوا) می دهد. و به معنی (روح) به کار رفته و در فلسفه کلمه ای از آن آمده که عبارت است از پنوتولوژی به معنی «علم روح».
در بیـان اینکه روح با هوا در نظر قدیمی ها وجه اشتراکی داشته اند یک لغت دیگر به کمک می آید و آن کلمه «دریح» به معنی باد است. که از نظر تلفظ با روح مناسبتی دارد. و این لغت ریشه عربی دارد. و به عربی وارد شده. خلاصه این مطلب، آنکه اسنان های اولیه با توسل به اندیشه و تجربه دریافتند که جسم انسان یک عنصر مادی است ولی زندگی، یک امر غیر مادی و چیزی است به سبک و هوائی مثل باد. (۱)
همین اندیشه انسان را به ادراک (روح) رهبری کرد و در این مرحله هم، مثل هر مسأله دیگر کم کم به مدارج ترقی رسید.
وجود روح از دیدگاه انسان های اولیه
۱- انسان از همان مراحل بدویت متوجه شد که گردا شده و نگهدارنده ی بدن چیزی است غیر مادی و از همان جا بود که برای آن تعبیرات و تشبیهاتی آورد.
۲- به این کشف قانع نشد و به هر نسبت که در فکرش پیشرفت حاصل آمد و فهمیده تر و متفکرتر شد به یک مسئله دیگر اندیشید و آن اینکه گرداننده بدن هر اسمی که داشته باشد و هر مشخصاتی که دارا باشد، ابدی است و این فکر به طور خیلی ساده در ذهنش حلول کرد و بیدار شد. اما طول این مسأله فکر انسان به خاطر خوابها و رویاهایی بود که می دید و در بیداری آنها را نمی دید و این امر آدمی را به اندیشه فرو می برد که علت و منشأ چنین امری را دریابد. گاهی به خاطرش می رسید که این خواب و عوالم آن، مربوط به روح است که در جسدش دمیده و مستقل از بدن است. بر اثر این طرز فکر، بین جدا شدن روح از جسم در دو حالت مقارنه و پیوستگی می دید، ژیکی خواب و دیگری مرگ. به عبارت دیگر بر او ثابت می شد که روح بدن مرده را ترک می کند. همان طور که از بدن شخص در حالت خواب به بدن بازمی گردد. ولی پس از مرگ بازگشتی نیست. از همین جا انسان ابتدایی با عقل و خردی که خداوند به او داده بود، کم کم به یک مسأله پی برد و آن عبارت بود از: بقای روح؛ با پی بردن انسان به بقای روح متوجه شدند که بین روح و جسم هر کسی حتی پس از مرگ او رابطه ای است و ارواح در همان حفره ای که اموات به خاک سپرده شدند در کنار اجساد به سر می برند و حتی عقیده پیدا کردند که گاهی روح هر کسی به محل هایی مانند خانه او رفت و آمد می کند و از این رو بستگان هر کس بعد از مرگ او وظیفه داشتند در خانه را تا مدتی بعد از مردنش بار بگذارند که مانع ورود روح به خانه اش نشوند. بدین طریق بود که انسان های اولیه نه تنها برار هر موجود زنده ای روح می شناختند و کارشان به عبادت روح رسیده بود، بلکه کم کم معتقد شدند که در دنیا هر چیزی که حرکت می کند و جنبشی دارد، دارای روح است و نیز عامل حرکت اشیاء بیجان روح می باشد. مثلا می گفتند درخت ها بعد از خشک شدن، باز سبز می شوند و این دلیل برداشتن روح است. حتی حرکاتی که ب برگها و شاخه ها به هر علتی وارد می شود. اگرچه از راه باد می باشد باز علتش روح است. رودخانه ها که بین صخره ها به حرکت می آیند.
صریح ترین جمله درباره روح آیه ای است که متن آن این است . « یسالونک عن الروح ، قل الروح من امرربی » از ظاهر آیه چنین استنباط می شود که روح امری است که هیچ کس نمی تواند از حقیقت ونوع و چگونگی آن آگاه شود تنها خداست که ازآن اطلاع دارد. وآن را می شناسد .
ولی گفته اند : چنین استنباطی آن چنان درست هم نیست چون خداوند می فرماید : روح از امور خدایی است یعنی مربوط به خدای بزرگ است ولی در پایان یا در متن آیه تصریح نشده که انسان حق ندارد . ونباید ویا نمی تواند درباره روح به تحقیق بپردازد وکوشش کند آن را بشناسد ویا اینکه روح برای همیشه درنزد بشر یک امر مرموز ونشناخته وعجیب باقی خواهد ماند . در قرآن مجید ، همچنین از نفس که خود در معرفت از روح بحث مفصلی دارد. سخن ها گفته شده .
باز در مورد روح خداوند به هنگامی که سخن از آدم به میان می آورد ، می گوید : «ونفخت فیه من روحی» پس روح خدایی در میان آدمیان ومیده شده وروح خدا است که موجب زندگی افراد است . وهمچنین پیامبر اسلام ، بارها سخن از عدالتی روحانی وخارج از حدود چشم وگوش انسان به میان آورده وبه طور مثال فرموده است «لی مع الله لا یحتملها ملک مقرب ولا نبی مرسل » : وبنابراین چنین فهمیده می شود که پیامبر می گوید از عوالم مخصوصی که آدمیان از آن بی خبرند ، خبر وارد والبته منظور عالم غیب وشهود : وامثال اینها مسئله معراج یعنی صعود پیامبر به آسمان ولقاد ذات خداوند ودریافت عوالم معنوی وغیر مادی نیز چیزی است که باروحانیت وعوالم غیبی ومسائلی که از دید و قدرت ودریافت انسان خارج است ، ارتباط دارد.
به هر حال شاید : بیش از هر چیز در قرآن واحادیث پیامبر (ص) وائمه (ع) سخن از روح و نفس وقیامت وعالم دیگر به میان آمده باشد . در مقام دلیل بر اینکه جز آن چه می بینیم واحساس می کنیم عوالم وچیز های دیگری نیز وجود دارد سراسر قرآن واقوال پیامبر و امامان پراز دلایل متقن است که نمی توان همه رادر این جا نقل کرد ، تنها کافی است یک دلیل که خود با سه دلیل همراه است از یکی از پیشوایان دین ذکر شود . او می گوید : به سه دلیل عالم دیگر وجود دارد . ودنیا ومخلوقات آن منحصر به همین عناصر حس کردنی نیست . یکی از دلایل عالم روحانیت است که بسیار سابقه دارد به این معنی که اگر کسی از علائق مادی بگسلد ووارد عوالم روحانی شود . دلیل دوم بر وجود عالمی مارا خواب دانستند چنان که دراین نشاه آدمی به مسیر وحرکت می پردازد معاشرتها می کند چیزهای می بیند وبه عواملی وارد میشود که در بیداری مشاهده آن محال است .ولی دراین حال از جای خود حرکت نکرده ودر رختخواب بسر می برد . پس لابر عالمی جز عالم تن وجود دارد که شد حض می تواند به آن پا می نهد و وجود خود راازیاد می برد. وباز به عالم خود باز گردد. دلیل سوم دریافت علم ودانش است به این معنی که دریافتها واندیشه ها ، هیچ یک از امور مادی وزمینی مقصود نمی شود.
مثلاً غذا نیستند که شخص بخورد ویا چیزی لمس کردنی ودیدنی نمی باشد با این حال ، فردی که در ده آنها ست به همه می رسد . و بر معلومات خود می افزاید . بادی ، اسلام می گوید: (تن) چیز دیگری است و (روح) چیز دیگر ، این دو بهم وابسته اند ودر عین حال از هم جدا … روح در بدن جای دارد وبه هنگام رسیدن اجل محتوم از آن مفارقت می کند . واذا جاء اجلهم لا یستقدمون ساعه ولا یستاخرون . از نظر اسلام روح را عزرائیل یا ملک الموت به هنگام مردن قبض می کند یعنی این فرشته ماموراست که موقع مردن هر فرد ، جانش را بستاند واین سرنوشت از آغاز معین شده ومسافتی طی می کنندراهنما وبه حرکت در آورنده آنها روح است :
همین طور دریا با آن امواج خروشان ومتحرک روح دارد. وخلاصه حرکت در اشیاء پیا نمی شود مگر اینکه پای روح در میان باشد . حتی در این مورد کار را به افراط کشاندند وبطور مثال اگر سنگی از کوه رها می شود وبه زمین سقوط می کرد ، همین حرکت آن از بالا به پایین را دلیل برداشتن روح می دانستند ، یک دلیل از نظرآنها ، کوه آتش فشان بود که می دیدند گاهی طغیان می کند ، از آن دود به آسمان می رود واجسام مذاب را به اطراف پراکنده می سازد وبه هنگام آتش فشانی صداهایی از آن به گوش م یرسد . از نظر آنها ای ، دلیل بر آن بود که کوه روحی دارد.
حتی بیابان ها هم بعقیده آنها روح داشتند ودلیلشان ریگ های روان بود که «حرکت می کردند»وصدای باد که این ریگها را به حرکت در می آورد ، در واقع صدای ارواح بیابان ها بود.
اسلام وروح :
در اسلام نیز راجع به روح بحث های بسیاری پیش آمده قرآن کریم بارها کلمه «روح» اگر به میان کشیده همچنانکه از «نفس »سخن گفته واشارات بسیار به عالم غیب وآخرت وجن ومانند اینها دارد.
کسی را که در برابر آن چاره ای جز تسلیم نیست . پس از مرگ ، درست است که تن آدمی می پوسد واز میان می رود وجز استخوان چیزی از آن باقی نمی ماند ولی روح او تا ابد زنده است پس روح عنصری است جاوید که می توان با گرویدن به خدا وبا پیروی از تعالیم پیشوایان دین وهمچنین با نیکوکاری واجتناب از بن ها موجب صفا وشادی آن شد وپس از مرگ هم ، تا وقتی که روز رستاخیز می رسد ارواح مراحل کمال دارند ودر دنیایی جز دنیای مادی به سیر وارتقاء می رسند وبنابراین یک مسلمان حق ندارد پس از مرگ کسی را او بد بگوید : هر چند او در زندگی فرد شایسته ای نبوده باشد.
بیماریهای روح :
در مقام مقایسه جسم وروح بزرگان گفته اند همان طور که بدن دچار بیماری می شود روح نیز بیماریهایی دارد که عبارتند از صفات بد ، اخلاق رذیله ، بد اندیشی وبد کرداری ، حسد ، کینه ، خشم و امور نفسانی دیگر که روح را خسته وفرسوده وفاسد می سازد . برای این بیماری ها ، معالجه ای که در نظر گرفته شده اجتناب از بدن ها وخدمت به خلق واعتقاد راسخ به دین و توسل به خداوند و بی توجهی به امور دنیا است. که یک فرد مؤمن و مسلمان را رستگار می کند.
مرگ از دو دیدگاه :
بی شک یکی از واقعیت های بزرگ زندگی مرگ است . در طول اعصار وقرون این پدیده توجه بشر را به خود جلب کرده وبه موضع گیری ها ی گوناگون واداشته . به طور کلی می توان دو دیدگاه عمده ای درباره مرگ تشخیص داد :
۱- دیدگاه کسانی که یا مرگ را پایان بخش زندگی انسان می دانند ، ویا به علت غوطه ور شدن در هوسها همه ارزشهای انسانی را زیر پا گذارده ودنیا را معبود و معشوق خود قرار داده اند . این هر دو دسته مرگ را نا گوار می دانند و از آن هراس دارند. برای آنها مرگ پایان همه چیز است .
۲- دیدگاه دیگر ، دیدگاه الهیون است . از این دیدگاه ،ئ مرگ پایان بخش دفتر زندگی نیست ، بلکه غروب از یک جهان وطلوع در جهان دیگر است . مرگ نسبت به دنیا مرگ است و نسبت به جهان پس از دنیا تولد در نتیجه ، آدمی مطلق ندارد.
۳- پیامبر اسلام (ص) فرمودند :
« برای بقا خلق شده اید نه برای نابودی وفنا ، وبا مرگ تنها از عالمی به عالم دیگر منتقل می شوید.»
روح از دیدگاه قر آن :
قرآن برای مرگ وقبض روح انسان تعبیر خاصی به کار برده است که نشان دهنده غیر مادی بودن روح است .
قرآن در حدود بیست مورد از مرگ تعبیر به «توفی» نموده وفرموده است خداوند یا مأمورین او انسان را هنگام مرگ «توفی»می کند.
توفی در لغت یعنی دریافت چیزی بی آنکه کوچکترین نقصانی در آن روی وهر یا چیزی از آن بر جای ماند . وقتی گفته می شود وکسی تمام حق خود را توفی نموده واستیهای حق ، منظور این است که تمام حق خود را بی کم وکاست ، دریافت نمود.
آیه : « وگفتند آنگاه ما که (با مرگ )در زمین نا پدید شدیم آیا دوباره آفریده خواهیم شد ؟ حقیقت این است که آنها (ازروی غیا و) ملاقات پروردگار خویش را انکار می کنند . بگو فرشته مرگ که بر شما گماشته شوه ، جان شما را هنگام مرگ می گیرد پس به سوی پروردگار تان باز گردانده می شوید. »
آیا شما نیز که مکالمه انسان را در زمین مگ وبعد از آن با مامورین الهی بیان می کند ونیز آیه بالا مؤیداین مطلب است .
حیات در عالم برزخ :
البته مسلم است که درک خصوصیات عالم برزخ برای کسی که در این جهان مادی زندگی می کند به طور کامل امکان پذیر نیست . انسان از واقعیات اموری می تواند به طور کامل آگاه گردد که در محدوده زندگی او قرار گیرد و چون جهان برزخ جنبه مادی نداشته واز جهات بسیاری با عالم ماده تفاوتهای اساسی دارد، انسان ار درک کامل آن ناتوان است .
آنچه مادربتره خصوصیات جهان برزخ با توجه به دلایل عقلی و تعالیم رسیده از پیشوایان اسلام می دانیم ، این است که عالم برزخ جنبه مادی نداردو اگر چه از جهاتی چند شبیه این عالم است ولی از جهات دیگر به کلی با آن تفاوت دارد و نظامی غیر از نظام این عالم بر آن حاکم است . چون عالم برزخ بسیاری از محدودت های عالم مان را ندارد از گستردگی و عظمت و صف ناپذیری بر خوردار است . در توصیف وسعت و عظمت عالم برزخ در بعضی از روایات از نظر کمک به فهم مطلب ، گفته شده است که تمامی زمین و آسمان ها در برابر آن همچون حلقه ای است در بیابان ! همچنین ، عالم برزخ نسبت به عالم ماده تشبیه شده است به عالم خارج نسبت به محیط داخل رحم ، زیر از مانی که چنین در محیط محدود به رحم به سر می برد. قادر به درک جهان خارج و وسعت و گستردگی آن نیست.
جهان در آستانه قیامت :
آنچه از آیات قرآنی در باره قیامت فهمیده می شود این است که مقارن بر پایی قیامت ، انقلاب و دگرگونی بس بزرگی است که در سرتاسر جهان واقع می شود وبه فرمان خدا تمام موجودات زنده این جهان می میرند . در این میان در سرتاسر آسمان وزمین نیز تحولی عظیم واقع می شود. با زلزله ای هولناک زمین و کوهها خرد و متلاشی می شوند و بنای آسمان سست شده ودر هم می شکافد و واقعه بزرگ به وقوع می پیوندد. در این هنگام ، آفتاب در هم پیچیده می شود و ستارگان فرو می ریزند . کوهها چون پشم زرد شده متلاشی می گردند و مانند ذرات گرد در هوا پراکنده می شوند.
سپس بار دیگر فرمان خدا صادر می شود و تمامی مردم به قدرت خدا از دل ذرات خاک خارج می شوند ودر عرصه محشر نظاره گر واقعه ای بس عظیم وپر هیبت می شوند.
ادامه مطلب + دانلود...