بازدید
قرآن کریم وقتی برخی از اشکالات منکران معاد را نقل میکند و آن را حل مینماید، میگوید شبهه علمی مانع آنان از پذیرش معاد نیست بلکه شهوت عملی و تبه کاریهای آنها موجب انکار آنست: ایحسب الانسان الن تجمع عظامه×بلی قادرین علی ان نسوی بنانه×بل یرید الانسان لیفجرامامه ، آیا انسانی که معاد را نمیپذیرد، میپندارد که ما نمیتوانیم استخوانهای پوسیده او را گرد آوریم. آری، میتوانیم سرانگشتان ظریف او را با همه خطوط و پیچیدگیهای خاص که دارد همانند اول تسویه نماییم، ولی انکار او برای نتوانستن ما نیست بلکه چون میخواهد زندگی خود را به فجور و تباهی بگذراند و جلو او را برای هر گونه گناه باز باشد روز جزا را قبول ندارد. و فرق بین شبه علمی و شهوت عملی در فصل دوم، که شبهات منکران معاد در آن مطرح است، بیان میشود: … ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوایوم الحساب، همانا گمراهان از راه خدا به سبب راموشی روز حساب گرفتار عذاب شدید خواهند شد.
وقتی حسابی در بین نباشد و برای هیچ کاری پاداش با کیفری مقرر نشود، اثر و بازدهی جز انحراف از راه خدا که همراه با دشواریها است نخواهد داشت: ان الجنه خفت بالمکاره، و ان النار خفت بالشهوات، بهشت پیچیده به دشواریها و دوزخ پیچیده به شهوتها است، چه اینکه اعتقاد به قیامت ضامن فضائل انسانی است.
و قرآن کریم یاد معاد و حضور آن را در خاطرهها سبب تعالی روح و خلوص ایمان میداند، زیرا در باره بندگان مخلص چنین میگوید: انا اخلصنا هم بخالصه ذکری الدار، آنان را مخلص قرار دادیم به سبب وصف خالص و بی شائبهای که داشتند، و آن یاد قیامت است، که د حقیقت آن جا قرارگاه و دنیا معبر و گذرگاه است.
براساس این اهمیت متقابل در فضائل و رذائل است که هم پیاکبر اکرم(ص) گذشته از استدلالهای قاطع سوگند یاد میکند که معاد حق است؛ و هم منکران قیامت که به مبداء آفرینش معتقدند ولی به ربوبیت او اعتقاد ندارد، گذشته از القاء شبهه واهی، سوگند یاد میکنند که معادل باطل است: و قال الذین کفروا الاتاتینا اسلاعه قل بلی ورتی …، کافران گفتند که قیامت برای مان نیست بگو سگوند به پروردگارم که قیامت قطعاً فرا میرسد.
و این مضمون در سوره یونس آیه ۵۳ و سوره تغابن آیه ۷ نیز آمده است: و اقسموا بالله جهد ایمانهم لا یبعث الله من یموت…، سوگند شدید به خداوند یاد کردند که خدا مرده را زنده نمیکند.
این موضعگیری متقابل برای آنست که اعتقاد به معاد عامل تعهد و تقوی است ولی انکار آن موجب تبه کاری و فجور خواهد بود.
نکتهای که نباید مورد غفلت قرار گیرد این است که سوگند پیامبر اکرم(ص) همانند سوگند دیگران نیست زیرا قسمهای عادی در برابر شاهد و برهان است، چون مدعی اگر شاهد نداشت گاهی سوگند یاد میکند ولی پیامبر گرامی که مدعی ضرورت معاد است، نه تنها دارای شاهد قاطع است، بلکه به همان دلیل قطعی قسمت یاد میکند؛ زیرا سوگند به پروردگار یعنی سوگند به مبداء پرورش جهان و عالم رشد عالم؛ و چون جهان وقتی متکامل خواهد شد که به هدف برسد و بدون هدف خام و ناقص است؛ بنابراین لازمه ربوبیت و پروردگاری خداوند آنست که جهان طبیعت را در پرتو پرورش خود به کمال میرساند؛ الله الا اله الا هولیجمنکم الی یوم القیمه لاریب فیه..، خداوند که معبودی جز او نیست هر آینه شما را برای قیامت جمع میکند و شکی در آن نیست، یعنی الوهیت، اقتضای معاد و قیامت را دارد چون در حقیقت معاد همان بازگشت به سوی مبدء است، پس میده عالم حقیقی است که هم «آغاز» است و هم «انجام»؛ یعنی هم موجب پیدایش جهان است و هم سبب پرورش و هدایت آنها به هدف نهایی که همان معاد خواهد بود.
اکنون که نقش مؤثر اعتقاد به معاد در ایجاد تعهد و تقوی روشن شد میپردازیم به اصل بحث و آن اثبات زندگی پس از مرگ است. قرآن کریم به مقتضای آیه شریفه: … ونزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شیء …، کتابی را که بیان کنند همه علوم انسانی و معارف سودمند بشری است بر تو نازل کردیم؛ همه معارف بشری و هر چیزی را که در تأمین سعادت انسان سهمی دارد بخوبی تبیین کرده است؟ و از طرفی بیان یک مطلب وقتی رساخواهد بود که بابرهان توجیه شود: یا ایهاالناس قدجاء کم برهان من ربکم…، ای مردم همانا کتابی که محتوی آن روشن و مبرهن است از سوی پروردگار شما آمد. بنابراین هم معترض جریان خلل ناپذیر معاد بوده وهم دلیل قاطع آن را ارائه میدهد و ضرورت معاد را در پرتو شناخت جهان و همچنین شناخت انسان تبیین میکند؛ یعنی عالم مشهود و جهان طبیعی را آن چنان که هست و همین طور انسان را آن چنان که آفریده شده معرفی میکند تا ضرورت معاد و حتمی بودن قیامت برای آنها معلوم شود، گرچه بحث پیرامون معاد جهان شامل معاد انسان نیز خواهد بود، زیرا بشر بخشی از همین جهان مشهود است ولی ویژگیهای مخصوص او ایجاب میکند که بحث در باره معاد انسان جداگانه مرطرح شود و آنچه فعلاً مورد نظر است اصل جریان معاد است نه کیفیت آن.
ادله وجود معاد
دلیل یکم
برهان حرکت
هدفداری جهان سیال طبیعت
جهان طبیعت با همه پدیدههای آسمانی و زمینی و نیز با تمام یافتههای معدنی و گیاهی و همچنین با همه موجودات حیوانی و انسانیش آن چنان به هم منسجم و هماهنگی است که یک واحد حقیقی، و نه اعتباری، را تشکیل میدهد و این واحد حقیقی در حرکت است و هیچگونه سکون آرامشی در او نیست. و چون حرکت خروج از قوه به فعل است. یعنی از یک آمادگی خاص به سمت یک کمال مخصوص سیر نمودن است. پس هدف و مقصد برای آن ضروری خواهد بود. یعنی حرکت بودن هدف محال است و اگر آن هدف نیز دارای مقصد دیگری بوده و خودش آماده رسیدن به آن هدف دیگر باشد معلوم میشود که هدف اول مقصد نهائی نبوده بلکه مسیر و رهگذار بوده است، زیرا لازمه هدف حقیقی آنست که متحرک با رسیدن به آن آرام شود و حرکت به ثبات تبدیل گردد.
بنابراین مجموع جهان حرکت دارای هدف نهائی است که با نیل به آن از قوه به فعلیت رسیده و از تحول و دگرگونی رهائی یافته و آرام خواهد شد؛ و اگر بدنبال هر هدفی مقصد دیگری باشد و بعد از هر مقصودی مقصد دیگری د بین باشد، یعنی سلسله اهداف بیکران بوده و به هدف نهائی نرسد، لازمهاش در حقیقت بی هدف بودن حرکت است؛ چنانچه در نظام علل فاعلی اگر قبل از هر فاعلی مبدئی باشد و پیش از آن مبدأ فاعل دیرگی باشد و به فاعل نخست و مبدأ ذاتی عالم نرسد لازمهاش در واقع بی مبدأ بودن و فاعل نداشتن جهان حرکت است. پس لازم است سلسله هدفها به یک هدف اصیل و نهائی ختم شود، همانطور که سلسله فاعلها نیز ضروری است که بک یک فاعل ذاتی و مبدأ نخست برسد؛ یعنی همانطوری که فعل بدون فاعل محال است، همچنین کار بدون هدف ممتنع میباشد. و فرق بین آغاز و انجام در این است که ممکن است فعل خاصی در اثر برخورد به مانع و درگیری با مزاحم به هدف نرسد و باطل گردد ولی ممکن نیست هیچ فعلی بدون فاعل و مبدأ تاثیر یافت شود، لیکن این امتیاز نسبت به مجموع جهان طبیعت فرض ندارد زیرا با توجه به اینکه مجموعه هماهنگ جهان یک واحد حقیقی است موردی برای تزاحم و درگیری نخواهد بود بلکه این واحد منسجم بدون برخورد به مانع یقیناً به هدف میرسد و با رسیدن به آن هدف نهائی آرام میشود و حرکت آن به ثبات خواهد شد. و چون زمان از عوارض تحلیلی حرکت است و در خارج عین آن میباشد، و حرکت جوهری نیز عین متحرک و همچنین زمان آن نیز عین متزمن است؛ وقتی که متحرک به مقصد میرسد یعنی زمان به مقصد میرسد و معنایس اینست که زمان رأساً به ثبات مبدل میشود.
قرآن کریم قیامت را به عنوان پایان حرکت و همچنین بنام جهان قرار و آرامش میداند: .. و ان الاخره هی دارالقرار، پایان دنیا خانه آرامش است. اینکه قرآن قیامت را پایان میداند و تنها آن را جای قرار و آرام معرفی میکند، برای آنست که مقصد پایان سیر است و رسیدن به هدف موجب آرامش است وتعبیر قرآن رکیم از قیامت به عنوان «پایان» چنان که در آیات فراوانی آمده و نیز تعبیر قرآن کریم از قیامت به عنوان «پایان» چنان که در آیات فراوانی آمده و تعبیر قرآن کریم از قیامت به عنوان «پایان» چنان که در آیات فراوانی آمده و نیز تعبیر از آن به «موقف ثابت و آرام» و همچنین تعبیر از آن به محل که کشتی بعد از تحولها و دگرگونیهای فراوان در آن لنگر میاندازد و آرام میشود: ایان مرسیها. نشان آن است که معاد همان پایان جهان طبیعی است که با نیل به هدف تحول آن پایان میپذیرد وحرکت آن به مقصد میرسد و در نتیجه ثابت و آرام خواهد شد. و مشابه این تعبیرها در باره خصوص انسان آمده که: الیوم عمل و لاحساب و غدا حساب و لاعمل. و نیز تعبیری مانند این که «دنیا رهگذر است و آخرت جای ثبات و قرار»، ناشن میدهد که دنیا مرحله قوه قیامت است و قیامت مرحلهفعلیت آن، و مادامی که در مرحله قوه است همانند کشتی حرکت دارد و وقتی که بهمرحله فعلیت رسید آرام میشود.
دلیل دوم
برهان حکمت
از خداوند حکیم کار عبث صادر نمیشود
همان طوری که در جهان بینی توحیدی ثابت شد، عالم هستی آفریده خداوند بی نیاز و حکیم است و خداوند غنی محض اگر چه برای نیل به هدف چیزی را نمیآفریند و محال است کاری را برای رسیدن به هدف انجام دهد ولی محال است از مبداء حکیم کار بی هدف صادر گردد. توضیح مسئله و فرق بین این دو مطلب عبارتست از این که فاعل و مبداء کار اگر نیازمند باشد و غنی محض نباشد،برای رفع نیاز و نیل به کمال کار انجام میدهد تا به توسط آن رفع غنی صرف باشد، فرض ندارد که کاری را جهت رسیدن به کمال انجام دهد تا به توسط عملی بخواهد نیاز خود را برطرف سازد و چون خداوند غنی محض و کمال نامحدود است، هرگز کاری را برای رفع نیاز و نیل به کمال انجام نخواهد داد، خواه نفع مستقیم آن کار به خود او برسد و خواه به موجود دیگر، زیرا در هر دو حال مستلزم نیازمندی ذات بی نیاز و نشان نقصان ذاتی خواهد بود که عین کمال است.
حال که از لحاظ قرآن کریم فرق میان هدف فعل و هدف فاعل روشن شد و نیز با بیانات گذشته معلوم شد که گرچه خداوند بی نیاز کاری را برای نیل به هدف انجام نمیدهد، ولی هرگز هم از خداوند حکیم کار بیهوده صادر نمیشود، میپردازیم به این مطلب که جهان آفرینش چون صنع مبداء حکیم است حتماً هدفی خواهد داشت که بدون آن ناقص است و با نیل به آن کامل میشود و سر آن اینست که جهان مشهود یک سلسله رویدادهای همگون از مرگ و زندگی و کمبودها ودرگیریها و محرومیتها و تباهیها و تبهکاریها و مانند این ها است و این خود نمیتواند مطلوب حقیقی و کمال نهائی یک موجود باشد. بنابراین برای عالم هدف مخصوصی خواهد بود که با نیل به آن کامل شده واز ناکامیها و تزاحمها و مانند اینها رهائی مییابد و هرگز ممکن نیست که به آن هدف نرسد، زیرا همان طور که در دلیل اول بیان شد هیچ مانعی در بین نیست، نه مانع درونی و نه مانع بیرونی، چون مجموع جهان یک واحد حقیقی است که باید به هدف برسد پس چیزی از درون آن مانع رسیدن به مقصد نخواهد بود؛ و چون بیش از یک مبدأ حکیم فاعل ذاتی دیگری در عالم نیست پس احتمال مانع بیرونی هم منتفی میباشد؛ یعنی بیرون از جهان موجودی نیست که بخواهد مزاحم آن شود و جلوی تکامل او را بگیرد بلکه تنها موجودی که بیرون از جهان است و بر آن احاطه دارد مبدأ حکیمی است که این فعل هدفدار از او صادر شده است؛ بنابراین جهان مخلوق هم هدف دارد و هم بی گمان به آن هدف خواهد رسید و به تعبیر قرآن کریم: لاریب فیه، یعنی هیچ تردیدی در وقوع قیامت، که با تحقیق گذشته معلوم شد که هر چند آفریدگار از هدف بی نیاز است ولی هم آفرینش انسان و مانند او (جن و ملک) هدف دارد و هم مجموع نظام آفرینش: وما خلقنا السماء و الارضی و مابینهما باطلاً ذلک طن الذین کفروا، ما آسمان و زمین و آنچه را در میان آنهاست باطل، یعنی بیهوده و بی هدف، نیافریدیم این بی هدف پنداشتن آفرینش و معاد را نفی کردن گمان کافران است: و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما لاعین، ما نظام جهان را بازیچه و بی هدف نیافریدیم: و ما خلقنا السموات و الارض و مابینهما الا بالحق، ما آسمانها و زمین و آنچه مین آنها است جز به حق نیافردیم. یعنی نظام مخلوق مصاحب و همراه با حق است و هرگز ممکن نیست باطل و بیهوده باشد، پس هدفدار است و به آن خواهد رسید؛ و در عین حال منطق قرآن کریم اینست که پروردگار از همه عوامل هستی بی نیاز است: و من کفر فان الله غنی عن العالمین.
دلیل سوم
برهان رحمت
پروردگار رحیم کمال هر موجودی را به او عطا میکند
یکی از اوصاف برجسته پروردگار جهان وصف رحمت است و رحمت خداوند به معنای یک صفت عاطفی وانفعالی نیست بلکه به معنی رفع نیاز هر نیازمند و اعطای کمال شایسته به هر موجود آماده و لایق میباشد؛ و چون انسان استعداد زندگی سعادتمندانه ایدی را دارد، و به همین جهت همواره در امید و آرزوی آن بسر میبرد، لازمه رحمت بی کران خداوند آنست که این کمال شایسه را به انسان، که مستعد دریافت آن است، عطا کند؛ و چون خداوند قادر محض و مالک مطلق است اراده او در تحقق بخشیدن به این رحمتی نفوذی خلل ناپذیر دارد، یعنی چیزی مانع اراده یا تحقق یافتن مراد که همان رحمت است نخواهد بود، بنابراین برای انسان زندگی جاودانه و ابدی در پیش است. قرآن کریم این برهان را چنین بیان میکند: قل لمن مافیالسموات و الارض قل لله کتب علی نفسه الرحمه لیجمعنکم الی یوم القیمه لاریب فیه، بپرس آنچه در آسمانها و زمین است از آن کیست؟ بگو: از آن خدا است، خداوند بر خودش رحمت را ثبت و لازم نموده است که همه شما را برای قیامت جمع کند و تردیدی در تحقق آن میعادگاه نیست.
در این آیه، ضرورت معاد و قطعی بودن قیامت را به رحیم بودن خداوندن استناد داده است؛ یعنی خداوند رحیم موجود آماده را به کمال لایق خود میرساند و آن کمال را به مستعد عطا مینماید؛
دلیل چهارم
برهان حقیقت
پروردگاری که حق محض است هرگونه باطل را از بین میبرد
همانطوری که اصل تفکر و اندیشیدن هرگز از بشر جدا نمیشود و همواره با او همراه است اختلاف و برخورد آراء و اندیشهها و نبرد مکتبها و جنگ ایدههای هفتادو دو ملت و ندیدن حقیقت و ره افسانه زدنها و خلاصه درگیری حق و باطلها همچنان بوده و هست و هر کسی مدعی است که هیچگاه هیچکس مانند او از رخ اندیشه نقاب برنداشته است؛ از طرفی هرگز نمیتوان همه این افکار را حق دانست چون رویاروی یکدیگرند، با آن که هیچ اندیشه حقی هرگز با اندیشه حق دیگر به نبرد برنمیخیزد؛ چنانکه همه این نظرات را هم نمیتوان باطل دانست چون نقیض یکدیگرند و بطلان هر دوی آنها به معنای رفع دو نقیص خواهد بود که این خود سفسطه و انکار هر واقعیت است.
بنابراین یکی از آنها حق و دیگری باطل است لیکن تا چهره واقعی حق روشن نشود چهره باطل ناپدید نخواهد شد؛ و دنیا آن صلاحیت را نداشته و ندارد که فقط ظرف ظهور حق بطور کامل شود و دیگر هیچ باطلی را در آن راه نباشد چه در این صورت دیگر جائی برای تکلیف و آزمایش وجود نخواهد داشت. پس چون اختلاف بین حق و باطل در جهان آفرینش مشهود است و حل آن اختلاف نیز ضروری است و دنیا شایسته ظهور حقیقت و برطرف شدن هر گونه باطل و خاتمه یافتن هر گونه اختلاف نخواهد بود بنابراین موقعی لازم است که در آنجا به عمر هر گونه باطل در پرتو ظهور کامل حق پایان داده شود و دامنه خلاف و اختلاف کوتاه گردد. و همچنین باید به اختلاف میان ظاهر و باطن ریاکاران و سالوسگران و تفاوت درون و بیرون منافقان دو چهره و دوگانگی قلب و قالب زهدمدار که محتاله مینشینند و مکاره میروند، پایان داد؛ و همینطور باید به جریان کسانی که حقایق را تحریف یا کتمان کرد و فاش نمیکنند و نیز به نیرنگها و فریبها و در حضور مردم جلوه کردنها و در خلوت کار دیگر کردنها خاتمه داد و این جز به فرا رسیدن روز حقیقت ممکن نیست زیرا در آن روز باطن هر فردی آشکار و درون هر انسانی هویدا و راز هر شخصی روشن و گوهر هر کسی ظاهر خواهد شد.
دلیل پنجم
برهان عدالت
پروردگار به هر کاری پاداش یا کیفر میدهد
گرچه پیامبران الهی در هدایت بشر کوششها کرده و در تهذیب جامعه انسانی مجاهدتها نمودهاند ولی به اصلاح همگان توفیق نیافتند و ریشه ستم و دست تجاوز بکلی قطع نشد بلکه همواره در قبال رادمردان پارسا و وارستگان پاکدامن گروهی به شرارت پرداخته و دست به خونریزی و دامن به آلودگی و دل به تبهکاری زدهاند و در دنیا پاکان به پاداش خیر نرسیده و نمیرسند و تبهکاران هم به کیفر تلخ گرفتار نیامده و نمیآیند.
و از طرف دیگر نه پاداش برخی از صالحان که جز به لقاء الله نمیاندیشند در دنیا ممکن است، و نه کیفر بعضی از طالحان که با گمراه نمودن نسلها و کشتار هزاران بیگناه دلی سختتر از سنگ و خونی درندهتر از گرگ و دسیسهای همانند وسوسه اهرمن دارند در جهان طبیعت میسور است؛ لذا حضرت امیرالمؤمنین فرمود: ان الله تعالی لم یرضها ثوابا لأولیائه و لا عقابا لأعدائه، خداوند دنیا را برای پاداش دوستانش پسندید و نه برای کیفر دشمنانش.
و اگر روزی برای رسیدگی و داوری بین آنان در جهان هستی نباشد لازمهاش برابری ظالم و عادل است و این برابری ناموزون هرگز با عدل الهی و نظام احسن عالم سازگار نخواهد بود؛ و با توجه به اینکه جزا دادن به اعمال در همین دنیا از راه تناسخ ممکن نیست، زیرا چنانکه در جای خود بیان شده است تناسخ ممتنع است، بنابراین موقعی که در آن جا به عمل هر فردی رسیدگی و به آن جزا داده شود لازم و تخلفناپذیر خواهد بود.
تجرد روح انسان
حقیقت انسان هرگز از بین نمیرود و نابود نمیشود
انسان باستناد آنکه خویشتن را با علم حضوری مییابد و اشیاء دیگر را از راه اندیشه و تفکر ادراک میکند دارای حقیقتی مجرد و غیرمادی است بنام روح که هرگز احکام ماده و قوانین مادی در او راه ندارد و مرگ و نابودی نیز که از آثار و لوازم ماده است در حریم روح مجرد رخنه نمیکند؛ بنابراین مرگ انسان جز رهائی روح از قفس تن و انتقال از این جهان به عالم دیگر نخواهد بود و معاد به معنی زنده نمودن روح نیست بلکه به معنی تعلق جدید همان روح زنده به بدن میباشد؛ و چون جریان تجرد روح در تبیین معاد سهم بسزائی دارد و طرح فلسفی آن در این بحث گرچه سودمند است ولی میسور نیست لذا بیان آن را با شواهد قرآنی بسنده میدانیم.
انسان در قرآن
قرآن کریم هدف والای رسالت پیامبران را تهذیب نفس و تزکیه جان انسان میداند و این مهم جز با شناخت روح میسر نیست زیرا بدون معرفت نفس چگونه میتوان در تهذیب آن کوشید و در تزکیه آن مجاهدت ورزید. بنابراین نمیتوان پذیرفت که این کتاب که مبین تمام معارف بشری است در باب معرفت روح ساکت بوده و چیزی روشن در این زمینه نیاورده باشد زیرا اگر انسان خود را نشناخت چگونه میتواند جهان خارج از خود را بشناسد؛ و اگر قرآن انسان را به خودش معرفی نکرده باشد چگونه میتواند جهان هستی را به وی بشناساند؛ به همین جهت پیامبر اکرم(ص) فرمود: من عرف نفسه عرف ربه، هر کس خود را شناخت خداوند خویش را هم شناخته است و فرمود: اعرفکم بنفسه اعرفکم بربه، هر کس خود را بهتر بشناسد پروردگار خویش را بهتر شناخته است؛ چه اینکه هر کس خدا را فراموش کند خود را نیز فراموش خواهد کرد: نسوا الله فانسیهم انفسهم ، خدا را فراموش کردند خداوند هم آنها را از یاد خودشان برد.
اکنون که نظر قرآن کریم با شواهد گذشته درباره روح بطور فشرده معلوم شد میپردازیم به برخی از دلائل تفصیلی تجرد روح:
۱-ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لاتشعرون ، درباره کسانی که در راه خدا کشته شدهاند نگوئید مردهاند بلکه آنان زندهاند لیکن شما آگاه نیستید.
۲-ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون ، نپندارید کسانی که در راه خدا کشته شدند مردگانند بلکه آنها در پیشگاه خداوندشان زنده و از روزی برخوردار میباشند.
۳-و من وارئهم برزخ الی یوم یبعثون ، یعنی افرادی که در آستانه مرگ قرار گرفتهاند در پیش روی خویش عالم برزخ و واسطه میان دنیا و آخرت دارند که تا روز برانگیخته شدن ادامه دارد و این انتقال جز با تجرد روح قابل توجیه نیست؛ زیرا هر فردی در هر حالت که بمیرد، خواه چیزی از ذرات پیکرش بماند یا نماند، او به عالم برزخ منتقل خواهد شد و برزخ که از آن به عالم قبر نیز تعبیر میشود زندگی متوسط بین دو عالم میباشد و مرگ یک مرز عدمی مابین دنیا و آخرت نیست که انسان با مردن معدوم و سپس در معاد زنده شود.
۴-وقالوا اذا ضللنا فیالأرض اءنا لفی خلق جدید بل هم بلقاء ربهم کافرون قل یتوفیکم ملک الموت الذی و کل بکم ثمم الی ربکم ترجعون، منکران قیامت میگفتند بعد از آن که مردیم و در زمین گم و نابود شدیم آیا دوباره زنده خواهیم شد؟ بلکه آنان به ملاقات پروردگارشان کافرند. در جواب بگو فرشته مرگ که به همین منظور وکالت یافته شما را توفی میکند، یعنی شما را بصورت کامل و تام و تمام در برمیگیرد، سپس بسوی پروردگارتان برگردانده میشوید.
۵- انسان تبهکار به مجرد مردن وارد شعلههای آتش میشود، گرچه در امواج دریائی توفنده غرق شود: مما خطیئاتهم اغرقوا فادخلوا نارا ، یعنی قوم نوح در اثر تبهکاریهای ممتد و طغیانهای طولانی به کام طوفان فراگیر غرق گشتند و وارد آتش شدند و این همان آتش برزخی است که در درون دریای خروشان همه مشتعل است: و حاق بآل فرعون سوء العذاب النار یعرضون علیها غدوا و عیشا… ، فرعونیان پس از مرگ هر بامداد و شامگاه بر آتش عرضه میشوند.
و اگر روح انسانی مجرد نباشد و بعد از رهائی بدن حیات دیگری با نظام خاص نداشته باشد مجالی برای عذاب نخواهد بود، مخصوصاً عذابی که به عنوان آتش برزخی باشد که در درون طوفان هم زبانه میزند؛ همچنین افراد وارسته اگر در درون خرمنی از آتش سوخته شوند به محض مردن و رهائی روح از بدن وارد بوستانی از بوستانهای بهشت خواهند شد: قتل اصحاب الاخدود النار ذات الوقود اذهم علیها قعود و هم علی ما یفعلون بالمؤمنین شهود ، گروهی از مؤمنین به ستم طاغوتیان عصر خود در کانالهائی از آتش معذب و طعمه امواج آتش شدند و با توجه به این اصل دینی که مؤمنان پارسا پس از مرگ به بوستانهای بهشت برزخی منتقل میشوند آن گروهی که به آتش ستم طاغیان سوختند پس از مرگ بدون فاصله وارد باغستانهای بهشت برزخ شدهاند و این نشانه تجرد روح و حیات پایدار آنان بعد از رهائی از این عالم و انتقال آنها به جهان دیگر با نظام مخصوص به آن عالم میباشد.
۶-ارواح انسانهائی که به مقام شامخ اطمینان به خداوند رسیدهاند و از گزند هر گونه وسوسه فکری و آسیب هر نوع نوسان روحی و صدمه هر قسم تحیر و اضطراب درونی مصون شدهاند هنگام مرگ و بعد از آن مورد خطاب خاص الهی قرار میگیرند و خداوند سبحان به آنان میگوید: ای جانهای آرمیده و مطمئن، بسوی پروردگارتان باز گردید در حالی که شما از خداوند خشنود و خدا هم از شما راضی و خشنود است: یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه.
دلیل هفتم
اشتیاق به زندگی جاوید
در نهاد انسان محبت زندگی جاودانه نهفته است
هر انسانی در نهاد خویش بطور وضوح مییابد که به حیات جاوید و زندگی دائم عشق میورزد و از هرگونه زوال و نابودی رنج میبرد و از آن میگریزد و هرگز از اصل زندگی و جاودانه بودن آن ملالی احساس نمیکند و ملالتهائی که احیاناً پیدا میشود از اصل حیات نیست بلکه از رویدادهای ناگواری است که با گذشت آنها و تبدیل به برخورداری از پدیدههای ملائم، آن ملالها هم برطرف خواهد شد. پس اصل اشتیاق به زندگی جاوید محبوب نهانی و نهائی هر انسان است (همانند تشنگی که در همه موجودات نباتی و حیوانی و انسانی وجود دارد) و چون در قلمرو تکوین و جهان حقیقت (نه پندار) هیچ چیزی باطل و بیهوده نیست بنابراین یک زندگی دائم و حیات مصون از مرگ در عالم وجود دارد که اشتیاق به آن در نهاد انسانها آرمیده و علاقه به آن محبوب درونی و نهائی هر انسان خواهد بود؛ زیرا اگر یک چنین حیاتی در جهان آفرینش نمیبود این اشتیاق نهفته فراگیر، که هر انسانی در خویشتن آن را مییابد، عاطل و بیهوده میبود چون به حکم: کل نفس ذائقه الموت ، و به حکم: و ما جعلنا لبشر من قبلک الخلد ، زندگی جاوید و جیات مصون از مردن در دنیا ممکن نیست و هیچ فردی در این عالم برای همیشه نمیماند – و آنچه به عنوان آب زندگانی نامیده میشود کنایه از ایمان و معرفت است که بهره مؤمن عارف میگردد، وگرنه آب زندگانی نه از آسمان میبارد و نه از زمین میجوشد- بنابراین وجود عالمی که مصون از زوال و محفوظ از پدیده مرگ باشد، یعنی وجود قیامت که در آن مرگ راه ندارد، ضروری و قطعی است.
۱-چون برهان بر محور علم حصولی است و در علم حصولی مفهوم مطرح است و هر مفهومی از مفهوم دیگر جداست، لذا هر کدام آنها میتوانند مبداء برهان قرار گیرند، گرچه مصداق همه آنها یک حقیقت باشد.
بنابراین برهان رحمت و برهان حکمت و برهان عدالت و … از یکدیگر در مقام استدلال جدایند گرچه عینیت خارجی آنها نسبت به خداوند متحد است؛ لذا در قرآن کریم هر کدام از این اوصاف کمالی جداگانه دلیل ضرورت معاد قرار داده شدند.
۲-چون اسمای جزئی پروردگار تحت اسمای کلی آن ذات نامحدود واقعاند، لذا هیچکدام از آنها مبدء برهان مستقل واقع نشدند بلکه بهمان اسم کلی اکتفاء شد. مثلاً به رازق بودن یا جواد بودن و … استدلال نشد زیرا همه اینها زیر پوشش رحمت مطلقه قرار دارند و شاید همین نکته باعث شده است که در قرآن کریم اسماء جزئی بعنوان مبادی استدلال بر ضرورت معاد ذکر نشدند، یعنی رازق بودن خداوند حد وسط قرار نگرفت ولی رحیم بودن آن حضرت حدوسط برهان واقع شد.
معاد از ارکان جهانبینی اسلامی
یکی از اصول جهانبینی اسلامی که از ارکان ایمانی و اعتقادی دین اسلام است، اصل ایمان به زندگی جاوید و حیات اخروی است. ایمان به عالم آخرت شرط مسلمانی است، یعنی اگر کسی این ایمان را از دست بدهد و انکار کند از زمره مسلمانان خارج است.
پیامبران الهی – بدون استثناء- پس از اصل توحید، مهمترین اصلی که مردم را به آن متذکر کردهاند و ایمان به آن را از مردم خواستهاند، همین اصل است که در اصطلاح متکلمان اسلامی به نام «اصل معاد» معروف شده است.
در قرآن کریم به صدها آیه برمیخوریم که به نحوی از انحاء درباره عالم پس از مرگ، روز قیامت، کیفیت حشر اموات، میزان، حساب، ضبط اعمال، بهشت و جهنم، جاودانگی عالم آخرت و سایر مسائلی که به عالم پس از مرگ مربوط میشود بحث کرده است. ولی در دوازده آیه رسماً پس از ایمان به خدا از «ایمان به روز آخر» یاد کرده است.
قرآن کریم در مورد عالم قیامت تعبیرات مختلفی دارد و هر تعبیری بابی از معرفت است، یکی از آنها «الیوم الآخر» است. قرآن کریم با این تعبیر خود دو نکته را برای ما یادآوری میکند:
الف – اینکه حیات انسان بلکه دوره جهان، مجموعاً به دو دوره تقسیم میشود و هر دوره را به عنوان یک «روز» باید شناخت. یکی روز و دورهای که اول و ابتدا است و پایان میپذیرد (دوره دنیا)، دیگر روز و دورهای که آخر است و پایانناپذیر است (دوره آخرت). همچنانکه در برخی تعبیرات دیگر قرآن، از حیات دنیوی به «اولی» و از حیات اخروی به «آخرت» یاد شده است.
ب – دیگر اینکه هم اکنون که دوره اول و نخستین حیات را طی میکنیم و به دوره دوم و روز دوم نرسیدهایم و از ما پنهان است، سعادت ما در این روز و آن روز به این است که به آن دوره و آن روز «ایمان» پیدا کنیم. سعادت ما در این روز، از آن جهت بسته به این ایمان است که ما را متوجه عکسالعمل اعمال ما میکند و میفهمیم که اعمال و رفتار ما از کوچکترین اندیشهها و گفتارها و کردارها و خلق و خویها گرفته تا بزرگترین آنها مانند خود ما روز اول و روز آخر دارند. چنین نیست که در روز اول پاین یابند و معدوم گردند، بلکه باقی میمانند و در روزی دیگر به حساب آنها رسیدگی میشود، پس کوشش کنیم که خود را و اعمال و نیات خود را نیکو سازیم و از اندیشهها و کارهای بد پرهیز نمائیم و به این ترتیب همواره در راه نیکی و نیکخوئی و نیکرفتاری گام برداریم. و اما سعادت ما در آن روز، از آن جهت بسته به این ایمان است که چنانکه بعداً خواهیم گفت مایه حیات سعادتآمیز یا شقاوت آلود انسان در آن جهان اعمال و رفتار او در این جهان است. این است که قرآن کریم، ایمان به آخرت یا روز آخر را برای سعادت بشر یک امر حتمی و لازم میشمارد.
منبع و منشأ ایمان به حیات اخروی
منبع و منشأ ایمان به زندگی جاوید و حیات اخروی، قبل از هر چیز دیگر، وحی الهی است که وسیله پیامبران به بشر ابلاغ شده است.
بشر پس از آنکه خدا را شناخت و به صدق گفتار پیامبران ایمان آورد و دانست که آنچه به عنوان وحی ابلاغ میکنند واقعاً از طرف خداست و تخلفناپذیر است، به روز قیامت و حیات جاوید اخروی که همه پیامبران ایمان به آنرا مهمترین اصل پس از توحید معرفی کردهاند، ایمان پیدا میکند.
از این رو درجه ایمان هر فرد به حیات اخروی از طرفی بستگی دارد به درجه ایمان او به «اصل نبوت» و صدق گفتار پیامبران و از طرف دیگر بستگی دارد به اینکه سطح معارف انسان تا چه حد بالا باشد و تصورش از امر معاد و عالم آخرت چه اندازه صحیح و معقول و خردپسند باشد و تصورات جاهلانه و عامیانه در آن راه نیافته باشد.
البته علاوه بر راه وحی الهی که وسیله پیامبران به بشر ابلاغ شده است یک عده راههای دیگر، و لااقل قرائن و علائم دیگر، برای اعتقاد و ایمان به معاد وجود دارد که نتیجه تلاشهای فکری و عقلی و علمی خود بشر است و حداقل، تأییدی برای صحت سخن پیامبران در امر معاد و عالم آخرت شمرده میشود. آن راهها عبارتند از:
۱-راه شناخت خدا
۲-راه شناخت جهان
۳-راه شناخت روح و نفس انسان
ما فعلاً به این راهها که بحث در آنها مستلزم پیش کشیدن یک سلسله بحثهای علمی و فلسفی است کاری نداریم و تنها از طریق وحی و نبوت وارد مطلب میشویم. ولی نظر به اینکه در خود قرآن به این راهها تصریح یا اشاره شده است، ما در بخشی که بعداً تحت عنوان «استدلالهای قرآن درباره جهان دیگر» ذکر خواهیم کرد به این راههای سه گانه اشاره خواهیم کرد.
مسائلی که لازم است مورد بحث قرار گیرد تا آنکه مسأله زندگی جاوید و حیات اخروی از نظر اسلام روشن شود، امور ذیل است:
ماهیت مرگ
زندگی پس از مرگ
عالم برزخ
قیامت کبری
رابطه و پیوستگی زندگی دنیا با زندگی پس از مرگ
تجسم و جاویدانی اعمال و آثار و مکتسبات انسان
وجوه مشترک و وجوه متفاوت زندگی این جهان و زندگی آن جهان
استدلالهای قرآن درباره جهان دیگر.
ماهیت مرگ
مرگ چیست؟
آیا مرگ نیستی و نابودی و فنا و انهدام است یا تحول و تطور و انتقال از جائی به جائی و از جهانی به جهانی؟
این پرسشی است که همواره برای بشر مطرح بوده و هست و هر کس مایل است پاسخ آن را مستقیماً بیابد و یا به پاسخی که داده شده ایمان و اعتقاد پیدا کند.
ما مسلمانان به حکم اینکه به قرآن کریم ایمان و اعتقاد داریم، پاسخ این پرسش را از قرآن کریم میگیریم و به آنچه در این زمینه گفته است ایمان و اعتقاد داریم.
قرآن کریم پاسخ ویژهای با تعبیر خاصی درباره ماهیت مرگ دارد. قرآن در این مورد کلمه «توفی» را به کار برده و مرگ را توفی خوانده است.
توفی و استیفاء هر دو از یک مادهاند (وفاء)، هرگاه کسی چیزی را به کمال و تمام و بدون کم و کسر دریافت کند و به اصطلاح آنرا استیفاء نماید در زبان عربی کلمه توفی را به کار میبرند «توفیت المال» یعنی تمام مال را بدون کم و کسر دریافت کردم. در چهارده آیه از آیات قرآن کریم این تعبیر در مورد مرگ آمده است. از همه آنها چنین استنباط میشود که مرگ از نظر قرآن تحویل گرفتن است، یعنی انسان در حین مرگ، با تمام شخصیت و واقعیتش در تحویل مأموران الهی قرار میگیرد و آنان انسان را دریافت میکنند. از این تعبیر قرآن مطالب زیر استنباط میشود:
الف – مرگ نیستی و نابودی و فنا نیست، انتقال از عالمی به عالم دیگر و از نشئهای به نشئهی دیگر است و حیات انسان به گونهای دیگر ادامه مییابد.
ب – آنچه شخصیت واقعی انسان را تشکیل میدهد و «من» واقعی او محسوب میشود، بدن و جهازات بدنی و هر چه از توابع بدن به شمار میرود نیست، زیرا بدن و جهازات بدنی و توابع آنها به جائی تحویل نمیشوند و در همین جهان تدریجاً منهدم میگردند. آن چیزی که شخصیت واقعی ما را تشکیل میدهد و «من» واقعی ما محسوب میشود همان است که در قرآن از آن به «نفس» و احیاناً به روح تعبیر شده است…
ج – روح یا نفس انسان که ملاک شخصیت واقعی انسان است و جاودانگی انسان به واسطه جاودانگی او است از نظر مقام و مرتبه وجودی در افقی مافوق افق ماده و مادیات قرار گرفته است. روح یا نفس، هر چند محصول تکامل جوهری طبیعت است، اما طبیعت در اثر تکامل جوهری که تبدیل به روح یا نفس میشود، افق وجودیش و مرتبه و مقام واقعیش عوض میشود و در سطح بالاتری قرار میگیرد، یعنی از جنس عالمی دیگر می شود که عالم ماوراء طبیعت است. با مرگ، روح یا نفس به نشئهای که از سنخ و نشئه روح است منتقل میشود و به تعبیر دیگر هنگام مرگ آن حقیقت مافوق مادی باز ستانده و تحویل گرفته میشود.
قرآن کریم در برخی آیات دیگر که درباره خلقت انسان بحث کرده و مربوط به معاد و حیات اخروی نیست، این مطلب را گوشزد کرده که در انسان حقیقتی هست از جنس و سنخ ماوراء جنس آب و گل. درباره آدم اول میگوید: و نفخت فیه من روحی از روح خود در او دمیدم.
مسأله روح و نفس و بقاء روح پس از مرگ از امهات معارف اسلامی است، نیمی از معارف اصیل غیرقابل انکار اسلامی بر اصالت روح، و استقلال آن از بدن و بقاء بعدالموت آن استوار است. همچنانکه انسانیت و ارزشهای واقعی انسانی بر این حقیقت استوار است و بدون آن، همه آنها موهوم محض است.
تمام آیاتی که صریحا زندگی بلافاصله پس از مرگ را بیان میکنند – که نمونههائی از آنها در اینجا آورده و میآوریم – دلیل است که قرآن روح را واقعیتی مستقل از بدن و باقی بعد از فنای بدن میداند.
برخی میپندارند که از نظر قرآن، روح و نفسی در کار نیست، انسان با مردن پایان میپذیرد، یعنی پس از مرگ شعور و ادراک و سرور و رنجی در کار نیست تا آنگاه که قیامت کبرا به پا شود و انسان حیات مجدد بیابد، تنها آن وقت است که انسان بار دیگر خود را و جهان را مییابد.
ولی آیاتی که صریحاً حیات بلافاصله پس از مرگ را بیان میکند دلیل قاطعی است بر رد این نظریه.
این گروه میپندارند دلیل قائلین به روح آیه کریمه قل الروح من امر ربی است و میگویند: در قرآن مکرر نام روح به میان آمده در حالیکه مقصود چیز دیگر است. این آیه نیز همان معنی را طرح کرده که در آن آیات طرح شده است.
این گروه نمیدانند که دلیل قائلین به روح این آیه نیست، در حدود بیست آیه دیگر است. تازه این آیه به کمک آیات دیگری که ذکر روح در آن آیات آمده که برخی به صورت مطلق (روح) و بعضی به صورتهای مقید: روحنا، روحالقدس، روحی، روحا من امرنا و غیره آمده است و از آن جمله در مورد انسان با تعبیر و نفخت فیه من روحی آمده است نشان دهنده این است که از نظر قرآن حقیقتی وجود دارد برتر از ملائکه و برتر از انسان به نام روح، ملائکه و انسانها، واقعیت «امری» یعنی روح خویش را از فیض او به اذن پروردگار دارند. یعنی مجموع آیات روح به ضمیمه آیه «و نفخت فیه من روحی» که درباره انسان آمده است نشان میدهد که روح انسان واقعیتی غیرمادی دارد.
تنها قرآن نیست که اصالت روح را در آیات متعدد خود تأیید کرده است، در حد تواتر در کتب حدیث و دعا و نهجالبلاغه از جانب رسول اکرم و ائمه اطهار این مطلب تأیید شده است. حقیقت اینست که انکار روح، یک اندیشه کثیف متعفن غربی است که از حسیگرائی و ما دیگرائی غربی سرچشمه میگیرد و متأسفانه دامنگیر برخی پیروان با حسن نیت قرآن هم شده است.
پس از مرگ؟
آیا انسان پس از مرگ، یک باره وارد عالم قیامت میشود و کارش یکسره میگردد؟ و یا انسان در فاصله مرگ و قیامت یک عالم خاصی را طی میکند و هنگامی که قیامت کبرا به پا شد وارد عالم قیامت میگردد (و البته این را هم میدانیم که تنها خدا میداند که قیامت کبرا کی به پا میشود. حتی پیامبران نیز از این مطلب اظهار بیاطلاعی کردهاند).
مطابق آنچه از نصوص قرآن کریم و اخبار و روایات متواتر و غیرقابل انکاری که از رسول اکرم و ائمه اطهار رسیده است استفاده میشود، هیچکس بلافاصله پس از مرگ وارد عالم قیامت کبرا نمیشود، زیرا قیامت کبرا مقارن است با یک سلسله انقلابها و دگرگونیهای کلی در همه موجودات زمینی و آسمانی –که ما سراغ داریم- یعنی کوهها، دریاها، ماه، خورشید، ستارگان، کهکشانها. هنگام قیامت کبرا هیچ چیزی در وضع موجود باقی نمیماند. به علاوه در قیامت کبرا اولین و آخرین جمع میشوند و ما میبینیم که هنوز نظام جهان برقرار است و شاید میلیونها و بلکه میلیاردها سال دیگر نیز برقرار باشد و میلیاردها میلیارد انسان دیگر بعد از این بیایند.
همچنین از نظر قرآن کریم، همانطور که از آیات گذشته و یک سلسله آیات دیگر استفاده میشود، هیچکس در فاصله مرگ و قیامت کبرا در خاموشی و بیحسی فرو نمیرود. یعنی چنین نیست که انسان پس از مردن در حالی شبیه بیهوشی فرو رود و هیچ چیز را احساس نکند، نه لذتی داشته باشد نه المی، نه سروری داشته باشد و نه اندوهی. بلکه انسان بلافاصله پس از مرگ وارد مرحلهای دیگر از حیات میگردد که همه چیز را حس میکند. از چیزهائی لذت میبرد و از چیزهای دیگر رنج، البته لذت و رنجش بستگی دارد به افکار و اخلاق و اعمالش در دنیا. این مرحله ادامه دارد تا آنگاه که قیامت کبرا به پا شود، در آن هنگام در اثر یک سلسله انقلابها و دگرگونیهای بینظیر که در آن واحد جهان را فرا میگیرد و از دورترین ستارگان گرفته تا زمین ما همه مشمول آن دگرگونی میشوند. این مرحله یا این عالم که برای هر کسی یک فاصله و حد وسط میان دنیا و قیامت میشود پایان میپذیرد.
پس از نظر قرآن کریم، عالم پس از مرگ، در دو مرحله صورت میگیرد و به تعبیر صحیحتر، انسان پس از مرگ دو عالم را طی میکند، عالمی که مانند عالم دنیا پایان میپذیرد و «عالم برزخ» نامیده میشود، دیگر عالم قیامت کبری که به هیچوجه پایان نمیپذیرد، اینکه بحث مختصری درباره عالم برزخ و بحثی درباره عالم قیامت.
اگر چیزی میان دو چیز دیگر حائل و فاصله باشد، آن چیز را «برزخ» مینامند قرآن کریم، از زندگی پس از مرگ و قیامت کبرا با کلمه «برزخ» تعبیر کرده است، در سوره مؤمنون آیه ۱۰۰ میفرماید:
حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلی اعمل صالحا فی ما ترکت، کلا انها کلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون.
تا آنگاه که یکی از آنها را مرگ فرا میرسد میگوید: پروردگارا مرا بازگردان، باشد کار شایستهای در زمینههائی که نکردهام انجام دهم. ابداً، این صرفا سخنی است که او گوینده آن است و از جلو آنها (از حین مرگ) تا روزی که مبعوث شوند برزخ و فاصلهای است.
این آیه تنها آیهای است که فاصله میان مرگ و قیامت را «برزخ» خوانده است. علمای اسلام از همین جا اقتباس کرده و نام عالم بعد از دنیا و قبل از قیامت کبرا را «عالم برزخ» نهادهاند.
در این آیه از ادامه حیات بعد از مرگ، همین قدر سخن آمده است که انسانهائی پس از مرگ اظهار پشیمانی میکنند و درخواست بازگرداندن به دنیا مینمایند و به آنها پاسخ منفی داده میشود. این آیه کاملاً صراحت دارد که انسان پس از مرگ، دارای نوع حیات است که تقاضای بازگشت (رجوع) میکند ولی تقاضایش پذیرفته نمیشود.
آیاتی که دلالت میکند که انسان در فاصله مرگ و قیامت از نوعی حیات برخوردار است و در آن حال شدیداً احساس میکند، گفت و شنود دارد، لذت و رنج و سرور و اندوه دارد و بالاخره از نوعی زندگانی سعادتآمیز برخوردار است زیاد است، مجموعاًدر حدود ۱۵ آیه است که در قرآن کریم به نحوی از انحاء یک جریان حیاتی را یاد کرده است که میرساند انسان در فاصله بین مرگ و قیامت از یک حیات کامل برخوردار است. این آیات بر چند گونه است.
۱-آیاتی که جریان یک سلسله گفت و شنودها میان انسانهای صالح و نیکوکار و یا انسانها فاسد و بدکار را با فرشتگان الهی یاد میکند که بلافاصله بعد از مرگ صورت میگیرد. این گونه آیات زیاد است. آیه ۹۷ از سوره نساء و آیه ۱۰۰ از سوره مؤمنون که قبلاً هر دو آیه را نقل و ترجمه کردیم، از اینگونه آیات است.
۲-آیاتی که علاوه بر مضمون آیات بالا، رسماً میگویند که فرشتگان پس از آن گفت و شنودها به صالحان و نیکوکاران میگویند، از این پس از نعمتهای الهی بهره گیرید. یعنی آنها را در انتظار رسیدن قیامت کبرا نمیگذارند. دو آیه ذیل مشتمل بر این مطلب است:
الف: الذین تتوفاهم الملائکه طیبین یقولون سلام علیکم ادخلو الجنه و بما کنتم تعلمون
آنانکه در حالی که پاکیزهاند فرشتگان آنانرا تحویل میگیرند و فرشتگان به آنها میگویند: درود بر شما! همانا به موجب کردارهای شایستهتان وارد بهشت گردید.
ب: قبل ادخل الجنه قال یا لیت قومی یعلمون بما غفرلی ربی و جعلنی من المکرمین
(پس از مرگ) به او گفته شد: داخل بهشت شو، او گفت: ای کاش مردم من (که سخن مرا نشنیدند) اکنون میدانستند که چگونه پروردگارم مرا آمرزید و مرا جزء بندگان مکرم خویش قرار داد.
در آیات قبل از این آیه، جریان محاوره این مرد مؤمن (مؤمن آل یس) با قومش نقل شده که مردم را به پیروی رسولانی که در شهر انطاکیه مردم را به ترک پرستش غیر خدا و پرستش مخلصانه خدا میخواندند دعوت میکند و سپس ایمان و اعتقاد خویش را اظهار میدارد و از آنها میخواهد که سخن او را بشنوند و به راه او بروند.
در این آیات میگوید: ولی آن مردم سخن او را نشنیدند تا آنگاه که او به جهان دیگر رفت. در آن جهان در حالی که مغفرت و کرامت الهی را در باره خویشتن مشاهده کرد، آرزو کرد که ای کاش قوم من که هنوز در دنیایند از وضع سعادتمندانه من در این جهان آگاه میشدند بدیهی است که همه این جریانها قبل از قیامت کبرا است. زیرا در قیامت کبرا همه اولین و آخرین جمعند و کسی در روی زمین باقی نیست.
ضمناً این نکته را باید بدانیم که آنچه پس از مرگ برای اهل سعادت آماده شده، بهشتها است نه بهشت. یعنی انواع بهشتها است. بهشتها در آخرت به حسب مقامات قرب الهی متفاوتند، به علاوه همانطور که در اخبار و روایات اهل بیت علیهم السلام رسیده است بعضی از این بهشتها مربوط به عالم برزخ است نه عالم قیامت. علیهذا اینکه در دو آیه فوق کلمه بهشت آمده است نباید سبب اشتباه شود که مربوط به قیامت است.
۳-دسته سوم آیاتی است که در آن آیات سخنی از گفت و شنود فرشتگان با انسانها در میان نیست بلکه مستقیماً از حیات انسانهای سعادتمند و نیکوکار یا انسانهای بی سعادت و بدکار و تنعم دسته اول و عذاب و رنج دسته دوم در فاصله مرگ و قیامت یاد شده است.
قیامت کبری
مرحله دوم حیات جاوید، قیامت کبرا است. قیامت کبرا برخلاف عالم برزخ – که مربوط به فرد است و هر فردی بلافاصله وارد عالم برزخ میگردد – مربوط است به جمع یعنی به همه افراد و همه عالم. حادثهای است که همه اشیاء و همه انسانها را دربرمیگیرد و واقعهای است که برای کل جهان رخ میدهد کل جهان وارد مرحله جدید و حیات جدید و نظام جدید میگردد.
قرآن کریم که ما را از حادثه بزرگ قیامت آگاه کرده است ظهور این حادثه بزرگ را مقارن با خاموش شدن ستارگان، بی فروغ شدن خورشید. خشک شدن دریاها هموار شدن ناهمواریها، متلاشی شدن کوهها و پیدایش لرزشها و غرشهای عالمگیر و دگرگونیها و انقلابات عظیم و بی مانند بیان کرده است. مطابق آنچه از قرآن کریم استفاده میشود تمامی عالم به سوی انهدام و خرابی میرود و همه چیز نابود میشود و بار دیگر جهان نوسازی میشود و تولدی دیگر مییابد و با قوانین و نظامات دیگر که با قوانین و نظامات فعلی جهان تفاوتهای اساسی دارد ادامه مییابد و برای همیشه باقی میماند.
قیامت در قرآن کریم با نامها و عنوانهای مختلف خوانده شده است که هر کدام نشاندهنده وضع مخصوص و نظام مخصوص حاکم بر آن است. مثلاً از آن جهت که همه اولین و آخرین در یک سطح قرار میگیرند و ترتیب زمانی آنها از بین میرود «روز حشر» یا «روز جمع» یا «روز تلاقی» خوانده شده است و از آن جهت که باطنها آشکار و حقایق بسته و پیچیده باز میشوند. «یوم تبلی السرائر» یا «روز نشور» نامیده شده است و از آن جهت که فنا ناپذیر است و جاوید است «یوم الخلود». و از آن جهت که انسانهائی سخت در حسرت و ندامت فرو میروند و احساس غبن میکنند که چرا خود را برای چنین مرحلهای آماده نکردهاند «یوم الحسره» یا «یوم التغابن» از آن جهت که بزرگترین خبرها و عظیمترین حادثهها است «نبأ عظیم» خوانده شده است.
مطلب بسیار عمده و اساسی که کتب آسمانی ما را بدان توجه دادهاند، پیوستگی این دو زندگی است. این دو حیات از یکدیگر جدا نیست، بذر ان حیات در این حیات به دست خود انسان کاشته میشود و سرنوشت آن حیات در این حیات به وسیله خود انسان تعیین میگردد.
ایمان و اعتقاد پاک و درست و مطابق با واقع، و (جهان بینی واقع بینانه) خلق و خوی پاکیزه و انسانی و منزه از حسادتها، مکرها، حقه و کینهها غل و غشها، نیز اعمال صالح که در جهت تکامل فرد و جامعه صورت گیرد؛ خدمتها، اخلاصها و امثال اینها سازنده یک حیات سعادتمندانه حاوید است برای انسان. بر عکس، بی ایمانیها، بی اعتقادیها، باورهای غلط، خلق و خویهای پلید، خودخواهیها، خود پرستیها، خودبینها، ظلمها، ستمها رباکاریها، رباخواریها، دروغ، تهمت، خیانت، غیبت، سخن چینی، فتنهانگیزی، امتناع از عبادت و پرستش خالق و امثال اینها موجب حیات بسیار شقاوت آلود برای انسان در جهان آخرت است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله در تعبیر جالب خود قرمود: الدنیا مزرعه الاخره دنیا کشتگاه آخرت است. هر تخم بدی یا نیکی در دنیا بکارید در آخرت برداشت خواهید کرد. همانطور که محال است انسان جو بکارد و گندم برداشت کند و یا خار بکارد و گل بچیند، حنظل بکارد و درخت خرما سبز شود، محال است که انسان در دنیا اندیشه بد، خلق و خوی بد، عمل و کردار بد داشته باشد و در آخرت سود بگیرد.
از قرآن کریم و اخبار و روایات پیشوایان دینی چنین استنباط میشود که نه تنها انسان باقی است و جاوید میماند، بلکه اعمال و آثار انسان نیز به نحوی ضبط و نگهداری میشود و از بین نمیرود و انسان در نشئه قیامت تمام اعمال و آثار گذشته خود را «مصور» و «مجسم» میبیند و مشاهده میکند. اعمال و آثار خوب با صورتهای بسیار زیبا و جالب و لذت بخش تجسم مییابند و به صورت کانون لذت و بهجت درمیآیند و آما آثار بد انسان با صورتهای بسیار زشت و وحشتزا و مهیب و موذی تجسم مییابند و به صورت کانون درد و رنج و عذاب درمیآیند.
در اینجا به ذکر سه آیه از قرآن مجید و دو حدیث از رسول اکرم (ص) اکتفا میکنیم. اما آیات:
۱-یوم تجد کل نفس ما عملت من خبر محضراً و ما عملت من سوء تودلوان بینها و بینه امدا بعیدا
روزی که انسان هر کار نیک خویش را، حاضر شده میبیند و همچنین هر کار بد خود را، و دوست میدارد که ایکاش میان او و کار بدش فاصلهزیادی میبود.
این آیه صراحت دارد که انسان عین این کارهای نیک خویش را به صورت مطلوب و محبوب میبیند و عین کارهای بد خویش را مصور شده به صورتهائی میبیند که سخت از آنها نفرت و وحشت پیدا میکند و دوست میدارد از آنها فرار کند یا آنها را از او دور کنند، اما آنجا جای فرار و یا جدا کردن عمل انسان از انسان نیست. صورت تجسم یافته حاضر شده عمل انسان در آن جهان به منزله جزئی از وجود انسان است و جداشدنی نیست.
۲-و وجد و ما عملوا حاضرا
هر عملی که در دنیا انجام دادهاند در آنجا حاضر میبینند.
مفاد این آیه عیناًمفاد آیه پیشین است.
۳-یومئذ یصدر الناس اشتاتالیروا اعمالهم فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره ومن یعمل مثقال ذره شراً یره
در این روز مردم بیرون میآیند برای آنکه (در نمایشگاه عمل) اعمالشان به آنها ارائه شود. پس هر کس به وزن یک ذره کار خیر انجام دهد آن را در قیامت میبینند و هرکس که به وزن یک ذره کار بد انجام دهد نیز آنرا در آنجا میبیند.
وجوه مشترک زندگی دنیا و زندگی آخرت اینست که هر دو زندگی، حقیقی و واقعی است، در هر دو زندگی انسان به خود و آنچه به خود تعلق دارد آگاه است، در هر دو زندگی لذت و رنج، سرور و اندوه، سعادت و شقاوت هست. غرائز انسان اعم از عرائز حیوانی و غرائز ویژه انسان در هر دو زندگی حکمفرما است. در هر دو زندگی انسان با بدن و اندام کامل و اعضاء و جوارح زندگی میکند. در هر دو زندگی میکند. در هر دو زندگی فضا و اجرام هست. اما تفاوتهای اساسی هم در کار است:
در اینجا توالد و تناسل و کودکی و جوانی و پیری و سپس مرگ هست و در آنجا نیست، در اینجا باید کار کرد و تخم پاشید و زمینهی مساعد فراهم کرد و در آنجا باید از تخمهای کاشته شده و زمینههای مساعد شده در دنیا بهرهبرداری کرد، اینجا جای کار و عمل است و آنجا جای نتیجهگیری و حساب پس دادن، در اینجا امکان تغییر سرنوشت از طرف خود انسان به وسیله تغییر مسیر حرکت و جهت عمل هست و در آنجا نیست، در اینجا حیات آمیخته است با موت، هر حیاتی توأم است با مادهای که فاقد حیات است، و به علاوه از مرده، زنده بیرون میآید و از زنده مرده، چنانکه ماده بی جان در شرائط خاص تبدیل به جاندار میشود و جاندار تبدیل به بیجان ولی در آنجا حیات محض حکمفرما است. ماده و جسم آن جهان نیز جاندار است، زمین و آسمانش جاندار است باغ و میوهاش مثل اعمال و آثار تجسم یافته انسان، جاندار است، آتش و عذابش نیز شاعر و آگاه است. در اینجا اسباب و علل و شرائط خاص زمانی حکمفرما است. حرکت و تکامل وجود دارد. در آنجا فقط ملکوت الهی و اراده الهی ظهور دارد. شعور و آگاهی و بطور مطلق دید و شنید و درک انسانی در آن جهان بسی شدیدتر و نیرومندتر است و به عبارت دیگر: پردهها و حجابها در آن جهان از جلو انسان برداشته شده و انسان با بینشی دورنگر حقایق را درک میکند چنانکه قرآن کریم میفرماید:
فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید
یعنی ما پرده را از تو برگرفتیم پس دیدهات اکنون نیز است.
در اینجا خستگی و دلزدگی و ملال، خصوصاً از یکنواختی است و انسان حالت گم کردهای را دارد که در پی گم شده خویش است و به هر چیزی که میرسد میپندارد آنرا یافته است و به او دل خوش میکند اما پس از چندی احساس میکند که «او» نیست، خسته و دلزده میشود و به دنبال چیز دیگر میرود، اینست که در دنیا انسان همیشه طالب چیزی است که ندارد و دلزده از چیزی است که دارد. اما در جهان آخرت به حکم آنکه به آنچه که در اعماق فطرت و شعور شخصی خود بآن دلبستگی داشته و گم شده واقع او بوده است یعنی حیات جاوید و در جوار رب العالمین باو رسیده است به هیچوجه خستگی و ملال و دلزدگی برایش پیدا نمیشود. قرآن کریم به همین نکته اشاره میکند، آنجا که میگوید:
لایبغون عنها حولا یعنی – بر خلاف دنیا – در آنجا انسانها طالب دگرگونی و وضع جدید نیستند. اینست که اهل بهشت با آنکه الی الابد در بهشت به سر میبرند هرگز دلزده و سیر نمیگردند.
و به علاوه نظر باینکه در آنجا هر چه بخواهند به اراده الهی برایشان پیدا میشود آرزوی آنچه ندارند آزارشان نمیدهد.
گرچه از آن نظر که ایمان و اعتقاد ما به قیامت از ایمان به قرآن و گفتار پیامبران سرچشمه میگیرد لزومی ندارد که در باره قیامت به ذکر برهان و استدلال بپردازیم و یا شواهد و قرائن علم بیاوریم. ولی نظرباینکه خود قرآن کریم – لااقل برای نزدیک کردن مطلب به اذهان – به ذکر یک سلسله استدلالها پرداخته است و خواسته است افکار ما را از راه استدلال و به طور مستقیم هم با جریان قیامت آشنا شود. ما به طور اختصار آن استدلالها را ذکر میکنیم.
استدلالهای قرآن یک سلسله جوابها است به منکران قیامت، این جوابها برخی در مقام بیان اینست که مانعی در راه قیامت نیست و در حقیقت پاسخی است به کسانی که قیامت را امر ناشدنی، فرض میکردند. بخری آیات دیگر یک درجه جلوتر رفته و میگوید در همین جهان چیزهائی شبیه به قیامت وجود داشته و دارد و با دیدن چنین چیزها، جای انکار و استبعاد نیست. برخی آیات از این هم یک درجه جلوتر رفته و وجود قیامت را یک امر ضروری و لازم و در نتیجه قطعی خلقت حکیمانه جهان دانسته است. بنابراین مجموع آیاتی که در آنها در باره قیامت استدلال شده است، سه گروه است و به ترتیب ذکر میکنیم.
۱-در سوره یس آیه ۷۸ میگوید:
و ضرب لنا مثلاً و نسی خلقه قال من یحیی العظام و هی رمیم قل یحییها الذی انشاها اول مره و هو بکل خلق علیم
برای ما مثلی آورد و خلقت خود را فراموش کرد، گفت این استخوانهای پوسیده را کی زنده میکند؟ بگو همان کسی که اولین بار آ نرا ابداع کرد و او را به هر مخلوقی آگاه است.
این آیه پاسخ به مردی از کافران است که استخوان پوسیدهای را در دست گرفته و آمد و آن استخوان را با دست خود نرم کرد و به صورت پودر درآورد و سپس آنرا در هوا متفرق ساخت، آنگاه گفت چه کسی میتواند این ذرات پراکنده را زنده کند. قرآن جواب میدهد همان کس که اولین بار او را آفرید.
۲-گروه دوم آیاتی است که به ذکر نمونه میپردازد. این گروه به نوبه خود به دو دسته تقسیم میشود:
الف: آیاتی که جریان خاصی را در گذشته شرح میدهد که مردهای از نو زنده شده است، مانند آیاتی که در داستان حضرت ابراهیم آمده است که به خداوند گفت: پرورگارا بمن چگونگی زنده کردن مردگان را بنمایان، در پاسخ او گفته شد مگر به آن ایمان نداری؟ او گفت: چرا؟ این تقاضا برای این است که قلبم مطمئن گردد. به او گفته شد: چهار مرغ را بگیر و سرهای آنها را ببر و بدنهای اینها را تکه تکه بکن و هر قسمتی را بر کوهی قرار بده و سپس آن مرغها را بخوان، خواهی دید به امر خدا آن مرغها زنده خواهند شد و به سوی تو خواهند آمد.
ب: آیاتی که به یک امر خارق العاده و استثنائی مانند داستان ابراهیم استناد نکرده است بلکه نظام موجود و مشهود را که همواره زمین و گیاهان در فصل پائیز و زمستان میمیرند و سپس در بهار زنده میگردند مورد استناد قرار میدهد. میگوید، همانطور که مکرر در طول عمر خود مشاهده میکنید که زمین پس از طراوت و حیات و شادابی به سوی مردگی و افسردگی میرود و بار دیگر با تغییر فصل، شرائط عوض میشود و زمین و درختان و گیاهان حیات خود را از سر میگیرند. در نظام کل جهان، جهان رو به خاموشی و سردی و افسردگی خواهد رفت، خورشید و ستارگان همه متلاشی و پراکنده خواهند شد، تمام جهان یکسره میمیرد، اما این مردن، همیشگی نیست، بار دیگر همه موجودات جهان زندگی را در وضعی دیگر و با کیفیتی دیگر از سر میگیرند.
-
فضائل و خواص تلاوت سوره طه
فضائل و خواص تلاوت سوره طه ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۲ امتیازs آثار و برکات خواندن سوره طه/ فضیلت و خواص آیات قدرتمند سوره طه : این سوره،اوّلین سوره ای است که ماجرای حضرت موسی علیه السلام را به تفصیل بیان نموده و حدود هشتاد آیه […]
راه هایی برای کاهش فشار قبر ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۱ امتیاز راه هایی برای کاهش فشار قبر/ چطور فشار قبر کمتری داشته باشیم؟ منظور از مرگ تنها قرار دادن بدن در یک تکه زمین کنده شده نیست بلکه انتقال انسان به عالم برزخ است. اولین […]
چگونگی خواندن نماز والدین ۴٫۰۰/۵ (۸۰٫۰۰%) ۱ امتیاز خواندن نماز والدین یکی از حقوقیست که والدین چه در زمان حیات و چه پس از وفات شان بر گردن فرزندان خود دارند. این نماز را بخوانید تا هم والدینتان را شاد کنید و هم فرزندانتان […]
چرا امام حسین جنگ را از تاسوعا به عاشورا انداخت ؟ ۴٫۲۲/۵ (۸۴٫۴۴%) ۹ امتیازs چرا امام حسین جنگ را از تاسوعا به عاشورا انداخت ؟ در تاریخ آمده است که حضرت ابا عبدالله وقتی لشکر عمربن سعد در روز تاسوعا قصد شروع جنگ […]
سریع الاجابه ترین دعاها ۴٫۰۰/۵ (۸۰٫۰۰%) ۱۵ امتیازs استجابت دعا، مانند هر پدیدهی دیگری، قوانین ، آداب و شروطی دارد که با وجود آن آداب و شرایط است که دعا به اجابت میرسد .
دعاهای مجرب برای رفع گرفتاری مختلف ۴٫۰۰/۵ (۸۰٫۰۰%) ۳ امتیازs عرفا و بزرگان دین دستورالعمل ها و اذکار مختلفی را پیرامون دعا برای رفع مشکلات و گرفتاری های دنیوی و سلوکی و نیز برآورده شدن حاجت بیان نموده اند که در ادامه بررسی می […]
به نکات زیر توجه کنید