جستجو در تک بوک با گوگل!

تابعيت پايگاه تك بوك از قوانين جمهوري اسلامي ايران

محمود اعتمادزاده « به‌آذین »

1,288

بازدید

محمود اعتمادزاده « به‌آذین » 4.82/5 (96.47%) 17 امتیازs
به آذین ( متولد ۱۲۹۳) از نویسندگانی است که همزمان با علوی به مقابله با سنتهای پوسیده رمان‌نویسی اولیه برخاست و در راه آفریدن رمانی واقعی کوشید. رمانی که او نوشت ـ دختر رعیت (۱۳۳۱) ـ همچون رمان ….


نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

زبان و اهمیت آن

311

بازدید

زبان یکی از جلوه های تمدن و فرهنگ است که انسان از دیر باز به آن به عنوان پدیده ای ویژه نگاه می کرده است. بشود و یکی از خیزش های بزرگ تاریخی خود موفق به اختراع خط و ثبت زبان گفتاری شد…..


نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

«تا دنیا دنیاست» داستانی از ایرج پزشک‌نیا

462

بازدید

در یکی از شهرهای عالم با مرتاض جوانی آشنا شدم که فن دزدیدن روح را بمن آموخت.

میگفت: روح را مردم بدرستی نمی شناسند و نمیدانند که آنهم از هر حیث شبیه سایر اعضای بدن است. مثل دست، مثل پا و مثل گوش… و همانطور که دست و پا را می توان ورزش داد و قوی کرد، روح را هم میشود با تمرین نیرو بخشید و…



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

شاعران معاصر

1,754

بازدید

محمدرضا شفیعى کدکنى
شاعر ، ادبیات پژوه ، منتقد ادبى ،مصحح و مترجم.
متولد ۱۳۱۸ ، کدکن نیشابور
 تلمذ و شاگردى دروس حوزوى در محضر بزرگانى چون ادیب ……


نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

خصوصیّات شعر حافظ

707

بازدید

خصوصیّات شعر حافظ ۱٫۰۰/۵ (۲۰٫۰۰%) ۱ امتیاز
۱- قدرت تصویر
یکی از خصوصیات شعر حافظ، قدرت تصویرهاست و این از چیزهایی است که کمتر به آن پرداخته شده است.
تصویر در مثنوی چیز آسان و ممکنی است. لذا شما تصویرگری فردوسی را در شاهنامه و مخصوصا نظامی را در کتاب‌های مثنویش مشاهده می‌کنید، که طبیعت را چه زیبا تصویر می‌کند. این کار در غزل کار آسانی نیست، بخصوص وقتی که غزل باید دارای محتوا هم باشد….
 


نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

بیوگرافی پروین اعتصامی

452

بازدید

پروین اعتصامی که نام اصلی او “رخشنده ” است در بیست و پنجم اسفند ۱۲۸۵ هجری شمسی در تبریز متولد شد ، در کودکی با خانواده اش به تهران آمد . پدرش که مردی بزرگ بود در زندگی او نقش مهمی داشت…….


نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

جـان آپدایـک؛از فقر تا شهرت

1,837

بازدید

جـان آپدایـک، نویسنده سرشناس آمــریکایی در ۱۸ مارس ۱۹۳۲ در پنسیلوانیا به دنیا آمد. او با وجو آن که زندگی اش ریشه در فقر داشته اما توانست به نویسنده ای مطرخ تبدیل شود . معروف‌ترین آثار او مجموعه رمانی است که به «سری خرگوش» مشهور شده است و شامل پنج رمان است.

جـان آپدایـک؛از فقر تا شهرت

آپدایک به خاطر دو رمان از این سری (خرگوش پولدار است و خرگوش در خواب) موفق به دریافت جایزه پولیتزر شد. ماجراهای اغلب آثار او در شهرهای کوچک آمریکا و حول زندگی طبقه متوسط شکل می‌گیرد. جان آپدایک تاکنون ۲۱رمان، تعداد زیادی داستان کوتاه، چند کتاب برای کودکان و تعداد زیادی شعر و مقاله منتشر کرده است. جان آپدایک ، از مخالفان جدی جنگ ویتنام و از مدافعان جنبش زنان و حقوق بشر بود. او در پنج دهه فعالیت ادبی، بیش از ۵۰ کتاب نوشت و دو جایزه‌ی پولیتزر و همچنین دو جایزه‌ی ملی کتاب آمریکا را به‌دست آورد؛ با این حال، هیچ‌گاه موفق به دریافت جایزه‌ی نوبل ادبیات نشد.
ادامه‌ ترجمه‌ آثار جان آپدایک توسط سهیل سمی

پیش‌تر سهیل سمی جلد نخست «خرگوش» را با عنوان «فرار کن خرگوش» ترجمه و در نشر ققنوس چاپ کرده است، اخیرا هم در ادامه این مجموعه، جلد دوم این اثر آپدایک به نام «برگرد خرگوش» را ترجمه کرده است و می‌‌گوید، این روزها مشغول ترجمه مجلد سوم آن است. جلد سوم به معنایی و تا حدی دنباله‌ آن دو روایت پیش است و با نام «خرگوش ثروتمند است» از سوی نشر یادشده منتشر می‌شود.

جلد نخست این روایت، داستان جوانی ۲۳ساله است که از بی‌ارزش شدن مفهوم خانواده در جامعه‌ی آمریکا رنج می‌برد و برای نادیده گرفتن ارزش‌های تثبیت‌شده‌ی این جامعه، برای خود یک توهم می‌آفریند؛ اما آخرین راه را تنها در فرار می‌یابد. او این آثار را در سه دهه نوشت و به خاطر خلق آن‌ها جوایز ادبی متعددی را از آن خود کرد. سه جلد دیگر این چهارگانه با هم ارتباط علی و معلولی ندارند و هر کدام از آن‌ها را می‌توان به صورت رمانی جداگانه خواند. آپدایک در کنار یک‌سری از نویسندگان آمریکایی مانند: بارت، سلینجر و میلر طنز تراژیک و کمیک آمریکا را در آثارشان مطرح کردند، که درواقع، نقد ارزش‌های جامعه‌ی بورژوازی آمریکاست.سمی همچنین گفت، به تازگی رمان روان‌شناختی «از مزرعه» نوشته‌ی جان آپدایک را ترجمه کرده است. این رمان با تمی نوستالژی توأم است و روای داستان به بازسازی زندگی‌ای می‌پردازد که دیگر نیست. شخصیت اصلی این روایت همان مزرعه و نوع مواجهه اعضای یک خانواده با آن.
از سرزمین فقر

آقای آپدایک، با یک سوال کلیشه‌ای شروع می‌کنیم. از کودکی‌تان برای‌مان بگویید و مختصری درباره زندگی در خانواده‌‌ای بزرگ که پدر، مادر، پدربزرگ و مادربزرگ با هم در آن زندگی می‌کردند حرف بزنید.

دورانی که من در آن متولد شدم، سال ۱۹۳۲، اوج رکود اقتصادی در آمریکا بود و زندگی بسیار سخت می‌گذشت. من به همراه والدینم و والدین مادرم زندگی می‌کردم. والدین مادرم مالک خانه و مزرعه بزرگ آن بودند و پدرم هم در مزرعه و هم خارج از آن کار و خرج ما را تامین می‌کرد. هر خاطره‌ای که از دوران کودکی‌ام به یاد می‌آورم، در پس‌زمینه آن شرایط سخت معیشتی به چشم خواهد خورد و همواره پدرم در هیات مردی که شب و روز برای سیر کردن شکم زن و فرزندش تلاش می‌کند به خاطرم می‌آید. فکر می‌کنم به همین دلیل هم بود که من هیچ خواهر و برادری ندارم، والدینم می‌دانستند از عهده سیر کردن شکم یک بچه دیگر برنمی‌آیند.

بزرگ‌ترین آرزوی مادرم نویسنده شدن بود. بسیاری از اوقات او را می‌دیدم که در اتاق کارخانه پشت ماشین تحریر نشسته و می‌نویسد. وقت‌هایی که مریض می‌شدم محل استراحتم همین اتاق بود، بنابراین پیش می‌آمد که گاه ساعت‌ها می‌نشستم و تایپ کردنش را نگاه می‌کردم. با پشتکار عجیبی کار می‌کرد و کارهایش را برای مجله‌های نیویورک و فیلادلفیا می‌فرستاد.

اما تنها فرد تحصیلکرده خانواده ما مادرم بود. او از دانشگاه کورنل فارغ‌التحصیل شد که در نوع خودش، در آن دوران و در منطقه پنسیلوانیا، آن هم برای یک زن، غیرعادی به نظر می‌رسید. بزرگ‌ترین آرزوی مادرم این بود که نویسنده شود، اما آخر سر به شغل فروشندگی بسنده کرد و پس از چند سال خانه‌دار شد. اما به هرحال، از کودکی‌ام شکایتی ندارم. شهر ما شهر کوچک و آرام و راحتی بود و می‌شد در آن با آرامش زندگی کرد. از آن به بعد، همیشه در حسرت شهرهایی هستم که بشود سر تا ته آن را با یک دوچرخه طی کرد.

کتاب خواندن را از همان دوران آغاز کردید؟

بله، در آن زمان زیاد کتاب می‌خواندم. بین بچه‌های دوروبرم تنها کسی بودم که به خواندن علاقه داشت. مادرم یک خواننده جدی بود و به‌طور منظم کتاب می‌خواند. پدربزرگم هم خواننده پروپاقرص کتاب مقدس بود و همیشه اوقات بیکاری‌اش را به روزنامه خواندن می‌گذراند. اولین چیزهایی که خواندم کتاب‌هایی بود از سری کتاب‌های کوچک بزرگ، مجموعه‌ای از کتاب‌های کمیک‌استریپ با داستان‌های جذاب که برای شروع خواندن بسیار مناسب بود. فکر می‌کنم تقریبا تمام آن مجموعه را در همان دوران خواندم. سپس به داستان‌های جنایی و علمی تخیلی علاقه‌مند شدم.

نویسندگان محبوب‌تان چه کسانی بودند؟

عاشق آگاتا کریستی بودم و همچنین الری کویین را بسیار می‌پسندیدم. بسیاری از کارهای الری کویین را خواندم. اما نویسنده محبوبم ارل استنلی گاردنر بود. بیش از ۴۰کتاب از آثار او را پیش از ۱۵سالگی خواندم. به این ترتیب خواندن برایم نوعی عادت شده بود، فرق چندانی نمی‌کرد چه کتابی باشد، هرچه به دستم می‌رسید می‌خواندم. یادم می‌آید در ۱۵ سالگی به کتابخانه رفتم و برهوت الیوت را قرض گرفتم و خواندم، فقط به این دلیل که شنیده بودم از شاهکارهای ادبیات مدرن است. برهوت برای یک بچه ۱۵ساله کتاب دشواری است، شاید بگویید آدم خیلی چیزها باید بخواند تا به تی اس الیوت برسد. اما من این شیوه را بیشتر می‌پسندم و خوشحالم که اجباری برای خواندن کتابی خاص نداشتم. در این شرایط ذهن آزاد است انتخاب کند، هرازچندگاهی با کتابی مواجه می‌شود که جرقه‌ای در ذهن می‌زند و افق‌های تازه‌ای را به خواننده نشان می‌دهد. به این ترتیب، ذهن خود تصمیم می‌گیرد و با آرامش راهش را پیدا می‌کند. به هرحال، خیلی کتاب می‌خواندم. بیشتر ساعات روز در حالی که کتابی به دست داشتم روی مبل دراز می‌کشیدم و حتی بعضی وقت‌ها موقع غذا خوردن هم دست از خواندن نمی‌کشیدم. گاهی اوقات می‌شد که در یک روز دو کتاب نسبتا حجیم می‌خواندم.
جـان آپدایـک؛از فقر تا شهرت

فکر نویسنده شدن نخستین‌بار کی به ذهن‌تان خطور کرد؟

گفتم که بزرگ‌ترین آرزوی مادرم نویسنده شدن بود. بسیاری از اوقات او را می‌دیدم که در اتاق کارخانه پشت ماشین تحریر نشسته و می‌نویسد. وقت‌هایی که مریض می‌شدم محل استراحتم همین اتاق بود، بنابراین پیش می‌آمد که گاه ساعت‌ها می‌نشستم و تایپ کردنش را نگاه می‌کردم. با پشتکار عجیبی کار می‌کرد و کارهایش را برای مجله‌های نیویورک و فیلادلفیا می‌فرستاد. آن‌ها هم در تمام طول این سال‌ها کارهایش را رد می‌کردند. به این ترتیب، با کاری که نیاز به زحمت بسیار دارد و ممکن است مدت‌ها جواب ندهد خو گرفتم. اما باید بگویم که در آن سال‌ها علاقه اصلی من هنرهای بصری بود و در آن حوزه استعداد بیشتری از خود نشان می‌دادم. درس‌های نقاشی مدرسه را با دقت خاصی دنبال می‌کردم و همیشه از آن‌ها بالاترین نمره را می‌گرفتم. حتی زمانی که به هاروارد راه یافتم هنوز رویای ساختن کارتون را در ذهن می‌پروراندم و در هاروارد مدتی کوتاه به شکل عملی این کار را دنبال کردم. نویسنده شدن سرگرمی اوقات فراغتم بود و به‌طور جدی درگیر آن نبودم. اما پس از مدتی کار در هاروارد دیدم که توانایی‌هایم در عرصه تصویرگری محدود است. خیلی زود ایده‌هایم تمام شده بود و مدت‌ها خودم را تکرار می‌کردم. اما در نویسندگی این‌طور نبود، هر وقت در همان اوقات فراغت به نوشتن روی می‌آوردم ایده جدیدی داشتم. این بود که پس از فارغ‌التحصیل شدن از هاروارد، مطمئن بودم که می‌خواهم نویسنده شوم.

از همان اول تصمیم داشتید نویسنده داستان باشید یا متون غیرداستانی؟ در ضمن شما تعداد زیادی شعر هم منتشر کرده‌اید.

نه، از اول تصمیم به داستان‌نویسی نداشتم، حتی با وجود آن‌که بیشتر نویسندگان محبوبم داستان‌نویس بودند. کارم را با شعر و متون مختلف درباره موضوعات گوناگون شروع کردم که تعداد زیادی از آن‌ها هم همان دوران چاپ شد. داستان هنوز جدی نبود. اما پس از مدتی، به این نکته پی بردم که وقتی داستان می‌نویسم نوشتن برایم بسیار هیجان‌انگیزتر است. مثل سوار شدن بر اسبی وحشی است که نمی‌دانید قرار است شما را کجا ببرد. وقتی شروع به داستان نوشتن می‌کنید به جهانی رنگارنگ و سرشار از تخیل وارد می‌شود؛ جهانی که تجربه حضور در آن به هیچ شکل دیگری به دست نمی‌آید. به این ترتیب بود که بالاخره داستان‌نویسی را انتخاب کردم. آماده شکست بودم. چون تجربه شکست‌های مادرم و تلاش خستگی‌ناپذیرش را داشتم، خودم را آماده کرده بودم که هیچ‌کسی داستان‌هایم را قبول نکند و با این وجود به کار ادامه دهم. یاد گرفته بودم داستان‌هایم را به قصد چاپ کردن ننویسم و منتشر شدن یا نشدن کارها برایم علی‌السویه باشد. اما از سوی دیگر، نمی‌شد تا ابد به این شکل ادامه داد، پس پنج سال به خودم وقت دادم. اگر در پایان پنج سال به جایی رسیدم نوشتن را ادامه می‌دهم و اگر نه معلوم می‌شد داستان‌نویسی کار من نیست و به دنبال کار تازه‌ای می‌گشتم.

اما نیویورکر کارتان را چاپ کرد و به این ترتیب وارد جرگه نویسندگان حرفه‌‌ای شدید.

بله، همین‌طور است. در واقع کار من به عنوان نویسنده، از نظر خودم یکی از روزهای ژوئن ۱۹۵۴ آغاز شد؛ روزی که نامه‌ای از دفتر مجله به دستم رسید. آن‌ها شعرم را پذیرفته بودند و قرار بود چاپ کنند و در نامه از من دعوت به همکاری بیشتر کردند. بله، باید بگویم که از آن روز فهمیدم باید کار نویسندگی را به شکل حرفه‌ای دنبال کنم.



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

اصول نویسندگی

3,366

بازدید

اصول نویسندگی ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۴ امتیازs

اصولی که هر نویسنده جوان باید بداند!

نخستین اصول برای نویسنده شدن/ سوزان سانتاک
اصولی که هر نویسنده جوان باید بداند!

سوزان سانتاک از اواسط دهه شصت میلادی مطرح شد،  و به خطا نرفته‎ایم اگر او را یکی از مهمترین و موثرترین مفسران فرهنگ و ادبیات و هنر معاصر به حساب بیاوریم. سانتاک در امریکا به دنیا آمد و درهمین کشور نیز رشد کرده و به تحصیل پرداخت،  اما به شدت شیفته فرهنگ اروپایی به‎ویژه همزمان با دوره مدرنیسم داشت.  سانتاک موضعی انتقادی نسبت به رویکرد تاویلی در ادبیات و هنر داشت و از ستایشگران رولان بارت و دیدگاه‎های او بود. سانتاک نیز همانند بارت به نوشتن مقالات کوتاه و برخوردار از استواری رساله‎های آکادمیک بود. نوشته زیر یکی از آثار او در حوزه ادبیات به حساب می‎آید که در آن از اصول نخستین برای نوشتن و نویسنده شدن سخن گفته است، البته آن اصولی که سانتاک مد نظر دارد متفاوت با آن اصولی است که مبتنی بر استفاده از عناصرداستان نویسی عنوان می شود.

***
نخستین اصول برای نویسنده شدن

اوایل قرن هجدهم یکی از طرفداران پروپا قرص عرصه ادبیات در باره ادبیات گفته بود: «عظمت شخصیت های یک داستان، از ریشه دار بودن نویسنده شان نشأت می گیرد.»

به نظرم تا همین چندسال پیش هم می شد روی این نکته بحث کرد برای اینکه او به یک پدیده تازه اشاره کرده بود؛ البته به نظرم این عظمت به شخصیت های ماندگار مربوط می شود. بارهاو بارها بحث اصول و موازین نویسندگی رامطرح کرده اند؛چندی پیش در حین یک مصاحبه به جواب این سؤال مبهم رسیدم و گفتم: به کلمه ها عشق بورزید آنها را پس و پیش کنید و حواستان به همه چیز باشد. بعداز این ماجرا اصول دیگری همچون جدی باشید!یعنی هر چیزی به جز ادا و اصول و مسخره بازی . خوشحال باشید که بعد از داستایوفسکی و چخوف به دنیا آمده اید و می توانید از آنهاتأثیر بگیرید.» به نظرم اصول و قواعد نویسندگی تمامی ندارد و تا هر جا که بخواهید می شود به آن افزود. هر نویسنده توانایی می تواند با تکیه بر بازی و تکنیک های زبانی دنیای منحصر به فردی را خلق کند و دیگران را هم به این دنیا راه دهد، اما دراین میان توجه به اجتماع از اهمیت بیشتری برخوردار است. کافی است نگاهی به نام های ماندگار بیندازید : همه نویسندگانی که دست روی مسائل اجتماعی می گذارند برای همیشه در یاد می مانند. قطعاً اولین مسأله برای یک نویسنده خوب شدن؛ خوب نوشتن است؛ و منظورم نویسنده ای است که برای فروش و پولدار شدن نمی نویسد. در عرصه ادبیات و نویسندگی ، به نظرم نویسنده کسی است که پیش تر شبیه اش را نداشتیم یعنی نتوان او را جزو هیچ دار و دسته ای دانست و همین نکته یعنی ادبیات اصیل و ماندگار. به نظرم ادبیات یعنی آگاهی ؛ حتی اگر پایین ترین درجه آگاهی را در نظر بگیریم. رمان نویس کسی است که به تمام راه و چاههای پیچیده نوشتن وارد است؛ پیچیدگی در روابط خانوادگی ، اجتماعی و …

در زندگی امروز، که ترکیبی از تمام فرهنگهاست ؛ همه چیز روبه سادگی می رود و دراین میان تفکر و عقل که ریشه درگذشته های دور دارد هنوز هم در ادبیات نهفته است. با وجود سهل گیری و ساده پسندی این روزها اما هنوز هم پیچیدگی در داستان برای ما خالی از جذابیت نیست و همین سبب می شود که ادبیات نقشی انکارناپذیر در بالابردن شعور انسانی داشته باشد. ادبیات یکی از اصلی ترین شیوه های حس مسؤولیت داشتن است  البته در هر دو مورد جامعه و خود ادبیات به یک اندازه نقش دارد.

منظورم از ادبیات در این جا، ادبیات به معنای واقعی است: داستانی که نماینده ارزشهای برتر یک جامعه است و ادبیاتی که می تواند از این ارزشها دفاع کند؛ مقصودم از جامعه هم؛ جامعه ای که نویسنده در آن حق دارد دست روی واقعیت های اجتماعی بگذارد و حداقل به غایب بزرگ یعنی عدالت اجتماعی اشاره کند و از این حق طبیعی دفاع کند. به هرحال نویسنده داستان و فیلمنامه باید پایبند به اخلاق باشد. به نظرم نویسنده پایبند به ادبیات کسی است که به معضلات اخلاقی یک جامعه نظری بیندازد: در باره خوب و بد، هنجار و ناهنجار و عادلانه و غیرعادلانه توجه به همه اینها یعنی یک نویسنده بودن. نویسنده واقعی با تمام این موارد برخوردی عمل گرایانه دارد. او داستان می نویسد، روایت می کند و در داستانش شکل های مختلف یک زندگی را تصویر می کند و به همین طریق حس عام انسانی را در ما برمی انگیزد. نویسنده تخیل ما را به کار می اندازد و از سویی با داستانهایشان حس همدلی را در ما برمی انگیزد و شاید هم آن را بهبود ببخشد. آنها با داستانهایشان ما را برای قضاوت های اخلاقی پرورش می دهند. وقتی از نویسنده به عنوان یک راوی یاد می کنم، منظورم به فرم هم هست یعنی: شروع، اوج داستان و پایان بندی . هر نویسنده ای داستان های زیادی دارد که روایت کند، اما نقل این داستانها ، در یک زمان؛ امکان ندارد. او می داندکه باید یک داستان را انتخاب کند؛ مهم ترین و اساسی ترین اش و این به هنر او برمی گردد. به این که بداند در آن برهه زمانی کدام یک از این روایتها بهتر به دل خواننده می نشیند.

«داستان های زیادی برای نوشتن وجود دارد»: این صدایی است که راوی یکی از داستانهایم در اولین سطور به زبان می آورد. به راستی داستانهای زیادی برای روایت وجود دارد؛ داستانهایی که نویسنده دوست دارد همه آنها را بنویسد و انتخاب یکی از آنها برای نوشتن خیلی سخت است. نوشتن یک داستان درست مثل این است که شما بگویید این داستان همان داستان با اهمیتی است که می خواستم بنویسم و به همین ترتیب ذهن نویسنده از آن پراکندگی عجیب و غریب بیرون می آید و همه چیز در یک خط متوالی قرار می گیرد ، انگار تمام تخیل او بسیج می شود که تنها همین یک داستان را بنویسد. برای اینکه تبدیل به یک نویسنده اخلاق گرا شویم ، باید به همه زوایای یک زندگی نگاه کنیم و در موقع قضاوت با پررویی اعلام کنیم که چه چیزی بد است و چه چیزی خوب . همچنین باید ارزشگذاری هم کرد و به خواننده گفت که کدام یک بهتر از دیگری است و همه اینها باید همراه با اعتماد به نفس باشد. همه اینها به معنای نظم دادن به همه حرفهایی است که نویسنده می خواهد به مخاطب اش بگوید و به بهای نادیده گرفتن بقیه اتفاقاتی است که در اطراف نویسنده رخ می دهد. به نظرم حقیقت قضاوت اخلاقی بستگی به ظرفیت ما نسبت به واکنش هایمان دارد و در این ظرفیت خواسته و ناخواسته محدودیت هایی وجود دارد؛ گرچه راهی جز پذیرفتن اش نداریم ؛ اما می توانیم این ظرفیت را کم کم توسعه بدهیم. اما می توان شروع این تفکر و فروتنی را تسلیم درمقابل اندیشه دانست: اندیشه ای قدرتمند که همه چیز در آن تکرار می شود و در حالی که فقدان ظرفیت اخلاقی از پذیرش آن سر باز می زند و این کاستی شامل اندیشه نویسنده رمان هم می شود. به جرأت می توان گفت این آگاهی بیشتر شامل شاعران می شود؛ زیرا که آنها قصد قصه گویی ندارند. فرناندو پسوای بزرگ در «کتاب آشفتگی» می نویسد: «فهمیده ام که همیشه در یک زمان حس و حواسم پیش دوساله است. شاید بقیه هم تا حدی مثل من باشند… اما در مورد من استثنایی وجود دارد… هردوساله هایی که من در آن واحد در فکرشان هستم به یک اندازه درخشان هستند و این همان نکته ای است که خلاقیت را در من می آفریند و زندگی من را تبدیل به یک تراژدی کرده است و از سویی ظاهر خنده داری به آن می بخشد.» هرکدام از ما تا اندازه ای دارای این خصوصیات هستیم و از وضعیتی مشابه فرناندو پسوا برخورداریم و اگر این مسأله در درازمدت اتفاق بیفتد طبعاً دشوار می شود. برای مردم عادی خیلی طبیعی است که بخواهند ذهن شان را از پیچیدگی برهانند و ذهن شان را به یک سمت و سو سوق بدهند؛ و بیشتر به مسائلی فکر کنند که هنوز تجربه اش نکرده اند. به نظرم انکار و این ساماندهی ذهنی از آن جایی ناشی می شود که ما می خواهیم ظرفیت بی انتهای شرارت در انسان را بپوشانیم. همه ما می دانیم که در وجود هر آدمی بخش هایی وجود دارد که فکر کردن به آنها لذت بخش است و آزاردهنده نیست؛ به اموری که روایت نیستند و همه اینها بحث می شود در آن واحد چندین و چندماجرا در ذهن بگذرد . چرامردم همدیگر را فریب می دهند؟ چرا می کشند و چرا آدم های بی گناه دائم در رنجند ؟ همه اینها مسائلی است که یک انسان در آن واحد به آن فکر می کنند؟

بهتراست این مسأله را با زبان روان تری مطرح کنیم: اصلاً چرا شر در همه جا وجود ندارد؟ یا اینکه چرا بدی در بعضی جاها هست و در همه جا نیست؟ و چه کار باید کنیم موقعی که بدی گریبان خود ما را هنوز نگرفته است؟ وقتی که این بدی ها به جز ما گریبان همه را گرفته است. خبر زلزله ای که در سالهای ۱۷۰۰ میلادی در لیسبون آمد و همه جا را با خاک یکسان کرد بسیاری را خوشحال کرد (البته به نظرم گمان نمی کنم همه افراد در برابر این واقعه رفتار یکسانی از خودنشان داد باشند) همان موقع پادشاه فرانسه از اینکه نمی توان در برابر فجایع طبیعی کاری کرد ، عصبانی شده بود و گفت: «لیسبون با خاک یکسان شده است و ما در پاریس در حال رقص و آواز هستیم». می توان گفت این روزها با این همه نسل کشی که در اطراف ما اتفاق افتاده است ؛ دیگر بی تفاوتی نسبت به فجایع زیاد هم جای تعجب ندارد. من می توانم به جرأت بگویم در حال حاضر ما با ولتر پادشاه فرانسه فرقی نداریم؛ اما دو قرن و اندی پیش از این همه تمایز، شگفت زده شده بود و ما هم از این تناقض در یک زمان در دو مکان متفاوت شگفت زده می شویم. شاید این بخشی از سرنوشت انسان است که از حوادث ناگوار و خوشایند در آن واحد در دو مکان متفاوت رنج ببرد. ما این جا در امنیت کامل زندگی می کنیم ؛ هرشب با شکم سیر می خوابیم و بعد ممکن است چند دقیقه بعد در یک عملیات انتحاری چندین هزار نفر در نجف و سودان تکه تکه شوند.

رمان‎نویس‎ها همیشه در سفرند، یعنی اینکه در زمان واحدی تمام وقایع جهان را از نظر بگذرانند بی اینکه آسیبی ببینند. و این شروع پاسخ به حوادث ناخوشایند است که بگویی: این یعنی همدردی . شاید کمی غیرعادی باشد که همیشه به دنیای بزرگ فکر کنیم. به اتفاقات ریز و درشت و متفاوت. اما تنها علت اینکه جهان به داستان نیاز دارد همین بزرگ کردن دنیاست.



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

داستان زیبا و عاشقانه ( قهوه شور)

500

بازدید

داستان زیبا و عاشقانه ( قهوه شور) ۱٫۰۰/۵ (۲۰٫۰۰%) ۱ امتیاز
پسر، دختر را در یک مهمانی ملاقات کرد.
آخر مهمانی، دختر را به نوشیدن یک قهوه دعوت کرد، دختر شگفت زده شد اما از روی ادب، دعوتش را قبول کرد.

در یک کافی شاپ نشستند، پسر عصبی تر از آن بود که چیزی بگوید، دختر احساس راحتی نداشت و با خودش فکر می کرد “خواهش می کنم اجازه بده برم خونه…” .
یکدفعه پسر پیش خدمت را صدا کرد، “میشه لطفا یک کم نمک برام بیاری؟ می خوام بریزم تو قهوه ام.” همه بهش خیره شدند، خیلی عجیبه! چهره اش قرمز شد اما اون نمک رو ریخت توی قهوه اش و اونو سرکشید. دختر با کنجکاوی پرسید، “چرا این کار رو می کنی؟” پسر پاسخ داد، “وقتی پسر بچه کوچیکی بودم، نزدیک دریا زندگی می کردم، بازی تو دریا رو دوست داشتم، می تونستم مزه دریا رو بچشم مثل مزه قهوه نمکی.
حالا هر وقت قهوه نمکی می خورم به یاد بچگی ام می افتم، یاد زادگاهم، برای شهرمون خیلی دلم تنگ شده، برای والدینم که هنوز اونجا زندگی می کنند.” همینطور صحبت می کرد، اشک از گونه هایش سرازیر شد. دختر شدیداً تحت تاثیر قرار گرفت، یک احساس واقعی از ته قلبش، مردی که می تونه دلتنگیش رو به زبون بیاره، اون باید مردی باشه که عاشق خونوادشه، هم و غمش خونوادشه و نسبت به خونوادش مسئولیت پذیره… بعد دختر شروع به صحبت کرد، در مورد زادگاه دورش، بچگیش و خانواده اش.
مکالمه خوبی بود، شروع خوبی هم بود. آنها ادامه دادند به قرار گذاشتن.

دختر متوجه شد در واقع اون مردیه که تمام انتظاراتش رو برآورده می کنه: خوش قلبه، خونگرمه و دقیق. اون اینقدر خوبه که مدام دلش براش تنگ میشه! ممنون از قهوه نمکی! بعد قصه مثل تمام داستانهای عشقی زیبا شد، پرنسس با پرنس ازدواج کرد و با هم در کمال خوشبختی زندگی می کردند….هر وقت می خواست قهوه برایش درست کند یک مقدار نمک هم داخلش می ریخت، چون می دانست که با اینکار لذت می برد.

بعد از چهل سال مرد در گذشت، یک نامه برای زن گذاشت، ” عزیزترینم، لطفا منو ببخش، بزرگترین دروغ زندگی ام رو ببخش. این تنها دروغی بود که به تو گفتم: ” قهوه نمکی”. یادت میاد اولین قرارمون رو؟ من اون موقع خیلی استرس داشتم، در واقع یک کم شکر می خواستم، اما هول کردم و گفتم نمک.

برام سخت بود حرفم رو عوض کنم بنابراین ادامه دادم. هرگز فکر نمی کردم این شروع ارتباطمون باشه! خیلی وقت ها تلاش کردم تا حقیقت رو بهت بگم، اما ترسیدم، چون بهت قول داده بودم که به هیچ وجه بهت دروغ نگم… حال من دارم می میرم و دیگه نمی ترسم که واقعیت رو بهت بگم، من قهوه نمکی رو دوست ندارم، چون خیلی بدمزه است… اما من در تمام زندگیم قهوه نمکی خوردم! چون تو رو شناختم، هرگز برای چیزی تاسف نمی خورم چون این کار رو برای تو کردم. تو رو داشتن بزرگترین خوشبختی زندگی منه. اگر یک بار دیگر بتونم زندگی کنم هنوز می خوام با تو آشنا بشم و تو رو برای کل زندگی ام داشته باشم حتی اگه مجبور باشم دوباره قهوه نمکی بخورم. ”

اشک هایش کل نامه را خیس کرد. یک روز، یه نفر از او پرسید، ” مزه قهوه نمکی چطور است؟ اون جواب داد “خیلی شیرین” !



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

جمال میرصادقی

4,396

بازدید

جمال میرصادقی ۴٫۵۰/۵ (۹۰٫۰۰%) ۴ امتیازs


نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...



هو الکاتب


پایگاه اینترنتی دانلود رايگان كتاب تك بوك در ستاد ساماندهي سايتهاي ايراني به ثبت رسيده است و  بر طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند و به هیچ ارگان یا سازمانی وابسته نیست و هر گونه فعالیت غیر اخلاقی و سیاسی در آن ممنوع میباشد.
این پایگاه اینترنتی هیچ مسئولیتی در قبال محتویات کتاب ها و مطالب موجود در سایت نمی پذیرد و محتویات آنها مستقیما به نویسنده آنها مربوط میشود.
در صورت مشاهده کتابی خارج از قوانین در اینجا اعلام کنید تا حذف شود(حتما نام کامل کتاب و دلیل حذف قید شود) ،  درخواستهای سلیقه ای رسیدگی نخواهد شد.
در صورتیکه شما نویسنده یا ناشر یکی از کتاب هایی هستید که به اشتباه در این پایگاه اینترنتی قرار داده شده از اینجا تقاضای حذف کتاب کنید تا بسرعت حذف شود.
كتابخانه رايگان تك كتاب
دانلود كتاب هنر نيست ، خواندن كتاب هنر است.


تمامی حقوق و مطالب سایت برای تک بوک محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.


فید نقشه سایت


دانلود کتاب , دانلود کتاب اندروید , کتاب , pdf , دانلود , کتاب آموزش , دانلود رایگان کتاب

تمامی حقوق برای سایت تک بوک محفوظ میباشد

logo-samandehi