جستجو در تک بوک با گوگل!

بازدید
مقام علمی علی(ع)
مکرر مولا از علم خویش سخن گفته چه با اشخاص و چه در منبر مثل آنکه به کمیل فرمود(ان هیهنا لعلماّ جماّ) یعنی در اینجا( اشاره بسینه مبارکش کرد) هر آینه دانش بسیاری است یا در خطبه شقشقیه گفت «ینحدر عنی السیل و لایرقی الی الطیر» یعنی سیلهای دانش از کوهسار وجودم سرازیر می شوندو پرنده ای بر فراز قله هستی من بالا نتواند رفت. حال از شما آقایان می پرسم زمان خلافت آنحضرت دروه ایست که ایران و عراق و شامات و مصر و روم فتح شده است و دانشمندان این ممالک متمدن رفت آمد به پایتحت علی دارند، خود مسلمانها نیزبا حرص تمام در علوم پیشرفتهای نمایانی حاصل نموده، در میان اهل کتاب از یهود و نصاری و دانشمندان زردشتی هم، علما و روحانین بزرگی پیدا می شوند علی روی منبر در مسجد عظیم کوفه خطاب بجمیع حضار نموده فریاد می زند سلونی قبل ان تفقدونی فلا بطرق السمإ اعلم منی بطرق الارض«هر چه می خواهید از من بپرسید که براههای آسمان داناتر از طرق زمینم» و از همه طرف سئوالات مختلف می شود و بهمه چیز پاسخ قانع کننده می دهد آیا سراسر تاریخ حیات بشر، دیگری را هم غیر علی نشان داد ه است که در برابر عموم مردم چنین ادعای عجیبی بکند و از عهده هم بر آید بعضی از کم خردان پس از وی به تقلید آنحضرت این ادعا را کردند و فی المجلس رسوا شدند.
نهج البلاغه شریف
نهج البلاغه قرآن دوم و یا دوم قرآنست آقای سید هبه الدین شهرستانی در کتاب المعجزه الخالده می نویسد انجمنی در هند از اساتید و ادبا تشکیل شده بود و در خصوص اینکه کسی نمی تواند مانند قرآن بیاورد گفتگو می شد استاد ادب عربی در دانشکده «علیگده» مسترکر نیکوانگلیسی مسیحی می گوید« قرآن برادر کوچکتر بنام نهج البلاغه دارد شما اول بشری پیداکنید که منندش بیاورد تا برسیم بخود قرآن» و باز همین آقا می گوید دانشمندی آلمانی بمن می گفت اگر امروز علی زنده بود و مانند همین بیانات و خطبه ها ایرا د می کرد مسجد کوفه از شاپوهای فرنگی پـر می شد که از اقطار عالم برای استماع سخنش گرد می آمدند.
مقایسه علی(ع) با پیغمبر اولوالغزم
۱- کلیم خدا حضرت موسی ابن عمران بنص قرآن عرض می کند رب ارنی انظر الیک یعنی پروردگار من خود را بمن بنمایان که بسویت بنگرم جوا: لن ترانی(یعنی هرگز مرا نخواهی دید) شنید ولی از علی پرسیدند آیا پروردگارت را دیده ای؟ فرمود: کیف اعبد ربالم اره یعنی چگوه خدائی را که ندیده باشم میپرستم عرض شد چگونه دیده ای فرمود دیده ها بدیدار طاهری ویرا نبینند ولی دلها بحقایق ایمان او را می بینند.
۲- حضرت ابراهیم پدر انبیإ عرض می کند پروردگارا بمن نشان ده که چگونه مرده را زنده می کنی؟ فرمود مگر ایمان نیاورده ای عرض کرد چرا ولی برای اینکه قلبم مطمئن شود، خداوند دستور کشتن چهار مرغ داده و بعد آنها را زند ه کرد تا وی آرامش دل حاص کند و علی می فرماید لو کشف الغطإ ما ازددت یقیاّ یعنی اگر پرده(بین ما و عوامل بعد از مرگ) برداشته شودبر یقینم افزوده نمی شود پس چنین شاهدی که نه تنها از علم پیغمبر و وحی آگاه است بلکه باب مدینه ان علم و ساقی کوثر دانش نبی است و دیگران باید از او بیاموزند و فرا گیرند از جنبه علمی خطا نمی کند و باشتباه نمی افتد.
خوابیدن درجای پیغمبر(لیله المبیت)
شبی که پیغمبر می خواست از مکه هجرت فرماید و تمام قبائل عرب برای قتلش همدست شده و شجاعترین مردان و جوانانشان را فرستاده بودند و آنها برحسب آداب عرب از اینکه شبانه بخانه اش هجوم ببرند امتناع نمود ولی خانه را محاصره کردند تا آنجناب خارج نشود و از پشت دیوار کوتاه منزل رختخوابش را زیر نظر و تحت مراقبت گرفتند در چنین وضعی یک فرد فداکار لازم بود تا از جان خود گذشته در بستر پیغمبر بخوابد تا وی بتواند از شهر خارج شود، و تا صبح که آنان کشیک دادند خود را به پناهگاهی برساند و بدیهی است که چنان کسی که برختخواب رسو ل اکرم می رود وسیله نجات او و معطل ماندن و بیخبر نگاه داشتن محاصره کنندگان می شود باید خودرابرای شمشیر برنده آن درندگان خونخوار آماده نماید، و چنان ازجان گذشته ای جز علی نبود و خداوند این فداکاری علی را ستود و من الناس من یشری نفسه ابتغإ مرضاه الله و الله رؤف بالعباد ۲۰۷ بقره. در تمام غزواتیکه با پیغبر بود چنان بی باکانه بسوی مرگ می شتافت که دلاورترین دلاوران جهان به حیرت و تعجب و تحسی و امی داشت مأمون خلیفه دانشمند عباسی. طبق نقل عقدالفرید وقتی در برابر چهل تن از برجسته ترین علمای بغداد که بزرگترین دارالعلم دنیا در آنزمان بود بمناظره پرداخت و برفضلیت امیر المؤمنین بر صحابه ( و در حقیقت بر جمیع خلق خدا) استدلال می نمود از جمله گفت « بعد از شهادتین هیچ عمل صالحی از جهاد بخصوص در صدر اسلام برتر نیست و در جمیع غزوات علی از همه برتر بود.»
علی (ع) در بدر و حنین
مثلا جنگ بدر که نخستین غزوه مسلمین بود و پشت کفر را شکست و پشت اسلام را راست کرد از شصت و دو نفریکه از مشرکین کشته شدند بیست ودو نفر را که برجسته تر بودند علی کشت و چهل نفر دیگر را تمام قشون اسلام به کمک علی. در غزوه حنین، وقتی مسلمانان فاتح از مکه برگشته وارد دره حنین شدند بطوری قبائل مختلف عرب از نقیف و هوا زن و غیر آنها بر مسلمین حلمه بردند که وحشت عجیبی برآنها مستولی گردیده و رو بفرار نهاده پیغمبر را گذاشتند و رفتند فقط هفت نفر باقیمانده و در حقیقت، بآنحضرت پناه بردند و علی تنها می جنگید تا دشمن را عقب زد و به مسلمانها نیرو بخشید تا برگشتند و غالب شدند.
علی (ع) و دیگر غزوات
مأمون بعنوان نمونه این دو غزوه را که اولین و آخرین جنگ با مشرکین است انتخاب نموده است در هرکدام از این دو پیکار اگر مسلمانها شکست می خوردند نامی از اسلام نمی ماند؟ و اگر علی نبود شکست حتمی و اجتناب ناپذیر بود و گرنه در تمام غزوات جانبازی عـلی و مردانگیهای بی مانندش پرچم اسلام را برافراشته و بیرق کفر را سرنگون می ساخت مگر در احد نبود که خواص صحابه، پیغمبر را تنها گذاشته و رو به فرار نهادند؟ جز علی که پروانه وار دور شمع وجود پیغمبر می چرخید و دسته های مهاجم را عقب میراند در خندق جز او که بود که در برابر مبارز طلبی آن غول کوه پیکر و جنگجوی شجاع و مشهور عرب عمر و بن عبدود قد برافراشت و با کشتن او وحشتی در قلب احزاب که آنطرف خندق بودند افکند تا شبانه فرار کردند.بی سبب نیست که پیغمبرفرمود یک شمشیر زدن علی در روز جنگ خندق از عبادت جن و انس تا روز قیامت افضل و بهتر است. اینها جنگهای دوره جوانی او است، موقعی هم که موی سر و ریش مبارکش سفید شده بود همین نشاط و حرارت و مجاهدت را برای جانبازی داشت در غزوات جمل و نهروان و صفین نیز همان مردانگی و شهامت و مرد افکنی جوانی را داشت و عشقش بشهادت شدیدتر گشته بود.
تطمیع نیز مانند تهدید در علی(ع) بی تأثیر است
اما تطمیع، بزرگترین معشوق و معبودآدمی ثروت و مقام است و علی کسی است که حتی از دسترنج خود هرچه تحصیل کرد بمستحقین بخشیده و هیچ شبی را سر بر بستر ننهاده مگر اینکه هر چه داشته قبلا انفاق فرموده است علی باغات فراوانی با آب چاه بوجود آورد و قنواتی حفر کرد، گمان می کنم در حصوص قنات ینبع بودکه خواندم وقتی با کلنگی همی زد و آب فوران کرد، از قنات بالا آمد و فرمود بوارثانم مژده دهید که از این ثروت سرشار سهمی ندارند و من آنرا وقف زائران خانه خدا نمودم علی بحاکم بصره عثمان بن حنیف می نویسد:
« پیشوای شما از دنیا بدو جامه ژنده و از خوراکش بدو گرده نان جوین قناعت نموده است…
سوگند بخدا که خرده طلائی نیندوخته و از غنیمتهای آن پس اندازی ندارد» علی که تا آخر عمر به نان جو و جامه کهنه اکتفا کرد حتی آنگاه هم که زمامدار کشور پهناور اسلام شد، همچنین نسبت بجاه و مقام بی میل و بی اعتنا بوده است.
علی (ع) بعد از پیغمبر حتی پس از شیخین بخلافت رغبت و بعد از عثمان از آن نفرت داشت.
آری پس از پیغمبر بسیار علاقمند بود که همانطور که خدا و پیغمبر معین فرموده اند جانشین پیامبر شود و دنبال کارهای آنحضرت را در تربیت بشر و تزکیه نفوس و تهذیب اخلاق عمومی و اصلاحات اجتماعی بگیرد و سخت متأثر شد که نگذاشتند وصیت رسول اکرم عملی شود ولی بعد از آنکه دیگران بر منبر پیغمبر نشیتند و افکار عوض شد و بسیاری از حقایق دینی از میان رفت و حق و باطل درهم آمیخت و ارزشهای اجتماعی تغییر کرد و خلاصه رشته تربیتی پاره شده و کاربه مجرای دیگری افتاد، دیگر هیچکس ندید که علی رغبتی برای زمامداری مسلمانان از خود نشان داده باشد و یا اظهار تمایلی بخلافت نموده باشد.
رعایت مصلحت اسلام و صبر بر شدائد
علی در تمام مدت خانه نشینی اش هیچگاه از مصالح عالیه کشور و ملت اسـلامی غلفـت نمی فرمود و با شجاعت و شهامت بی مانندش برای رعایت مصلحت اسلام و مسلمین در برابر ستمهائی که بر او وارد می شد صبر میکرد. می دید مقامیش را بنا حق تصرف کرده و حقوقش را غصب و میراثش را نهب و غارت می کنند او باتألمات روحی شدید مانند کسیکه لقمه در گلو و خاشاک در چشمش مانده باشد خاموش میماند و دست بشمشیر نمیبرد، و باز خلیفه اول هنگام مرگش عروس خلافت را بدامان دومی انداخت بازشکیبا ماند و خلیفه دوم حق غصب شده علی را بشوری وا گذاشت و او را که خدا و پیغمبرش بلند کرده بودند پست کرد و در ردیف طلحه و سعد و قاص و عبدالرحمن بن عوق قرار داد، علی این توهین و تحقیر را تحمل کرد و بمنظور حفظ وحدت جامعه اسلامی دم برنیاورد و موقعیکه عبدالرحمن عوف دست بدست علی زد و گفت با تو برکتاب خدا و سنت پیغمبر و روش دو پیرمرد(ابوبکر و عمر) بیعت می کنم علی گفت کتاب خدا و سنت پیغمبر درست، اما رویه شیخین را نمی پذیرم و مقلد آنها نمی شوم بلکه خودم عقیده و رائی دارم.
علی (ع) از زمامداری گذشت تا آنچه را حق نمی دانست امضا نکند.
دقت بفرمائید عثمان برای رسیدن به مقام خلافت این شرط را پذیرفت که بر روش آن دو خلیفه برود ولی نه تنها مانند آنها نبود بلکه بکتاب خدا و سنت پیغمبر نیز عمل نکرد. او نه تنها خودش کاخهای مجلل ساخت و اثاثه فاخر و زندگی پرتجمل داشت بحدی که همین عبدالرحمن بن عوف شهوهر خواهرش که در بیعت کردن با او پیشقدم شده او را بخلافت رسانده بود در سر سفره اش بوی اعتراض نمود و از او چنان کتک و لگدی خورد که پس از چند روز جان سپرد. بعلاوه دست تمام عمال و خویشانش از اراذل و اولادش بنی امیه را باز گذاشت تا هرچه بخواهند از بیت المال مسلمین و اموال عمومی و حقوق مردم بینوا و بی پناه بچاپند و حیف و میل نمایند، ولی علی که در تقوی و زهد بمراتب از شیخین برتر و بالاتر بود و اگر بر روش آندو رفتن را هم قبول میکرد احدی نمیتوانست بر او اعتراض کند با اینحال فقط چون روش انها را حق نمی دانست و نمی پسندید قبول نکرد و با صراحت رد نمود و با رد هم یک کلمه از زمامداری ممالک پهناور اسلام چشم پوشید. بنابر این بعد از شهادت قولی و عملی پروردگار بر حقانیت دین اسلام و صدق پیغمبر خاتم (ص) با شهادت مردی چون علی(ص) که نه در علمش خطا و اشتباه تصور می رود و نه در عمل ممکن است تحت تأثیر تطمیع و تهدید واقع شود، کاملا مدعا ثابت می شود. این از لحاظ قضائی و بروش اثبات دعاوی درمحاکم است ولی شما ازهر طریق دیگر هم که بخواهید مطلب را بررسی نمائید باز وجود مبارک علی برهان قاطعی بر حقانیت این دین شریف خواهد بود مثلا در انجیل است « که هر درختی را از میوه اش بشناسید» البته که این گفتار بسیار پر مغز و متین و حکیمانه است. حال آیا دینی که ثمره اش علی و همسر و فرزندانش باشند می تواند در حقانیتش تردید کرد؟
نمونه دادگستری مولی
حال بدادگستری علی بنگرید کسیکه مملکت انوشیروان یکی از استانهای کشور پهناور او محسوب می شود از استاندار خود بازخواست می کند و نامه ای مفصل باو می نویسند که چرا دعوتی را پذیرفته است که مهمانانش توانگران بوده و فقرإ محروم بوده اند و در همان نامه می گوید پیشوای شما منم که تمام جامه ام یک پیرهن و یک زیر جامه مندرس است و خوراکم شبانه روز دو گرده نان جو نیز می نویسد «اگر بخواهم می توانم از مغز گندم و عسل مصفی خوراک و از ابریشم پوشاک برای خود فراهم نماید ولی محال است که هوس بر من غالب شود و میل و آز بانتخاب طعامها بکشاندم با اینکه شاید در دورترین نواحی کشورم مانندحجاز ویمامه کسی گرسنه بوده و بغذای خوب دسترسی نداشته باشد»
شمه ای از برنامه زندگی علی(ع)
زمامداریکه کشوری بآن عظمت را اداره می کند در تمام شب، یا صدای دعاو قرآن و نمازش بلند است و ریشش را بدست گرفته در محراب عبادش همچون مارگزیده بخود می پیچد و گریه می کند و فریاد میزند « ای دنیا غیر علی دیگری را بفریب که من ترا سه طلاقه کرده ام که رجوع در آن ممکن نیست» و از خوف خدا غش می کند یا غذا برای بیوه زنان و یتیمان و بینایان بردوش می کشد و در خانه ها میبرد، اما روز تا صبح می دمد خودش اذان می گوید و امام جماعت است و پس از آن قاضی است و در دکه القضا برتق وفتق امور می پردازد و حل و فصل دعاوی می کند، بطوریکه تا هنوز هم محاکم قضایی جهان را با عجاب و تحیر واداشته است، و خود خطیبی بلیغ است و تنها او است که مستمعش همام از تاثیر سخنش در وصف پرهیزگاران صیحه ای زد و افتاد و مرد. و باز همین عابد شب زنده دار و همین پیشنماز باتقوی و همین واعظ و عالم با عمل و همین قاضی لایق و دادگستر، سر فرمانده قشون است و در میدانهای جنگ جمل و صفین و نهروان و درسن پیری صفها را می شکند و خود و زره بر سر و تن دلاوران می شکافد و گاه بر فرق و گاه بر میان می زند و تنهای غرق در اسلحه را از قدو یا از کمر بدونیم می کند و زهره شیر از هیبش اب می شود علاوه بر جنگهاییکه در دوره جوانی در رکاب پیغمبر می کرد و همه میدانیم و با اینهمه وظائف سنگین و کارهای بزرگ و فراوان شکمش از نان جو سیر نمی شود و جامع کرباسش را بقدری وصله میزند که از وصله زننده اش حجالت می کشد و بجای کاخی مجلل در کوخی گلین زندگی می کند. در وصیتش از بن ملجم فراموش نمی کند و فرزندانش را اکیدا توصیه می فرماید که اگر باین زخم مردم هرگاه بتوانید خود را راضی کنید از او درگذرید و وی راعفو کنید که نزدیکتر بتقوی است و اگر دلتان راضی نشد که او را ببخشید فقط در برابر ضربتی که زده یکضربت بیشتر بر او نزنید، در مدت بیماریش دستور مید اد که از غذا دادن بقاتلش غفلت نکنند و گاهی ظرف پر از شیری را بر میداشت و میفرمود باو بدهید که گرسنه نماند این است که شهریار می گوید- تو خدائی مگر ای دشمن دست؟ – آیا چنین عدالتی هم گوش بشر شنیده و چشمش دیده است؟ آیا انبیائی که بسلطنت رسیدند امثال داود وسلیمان قابل قیاس باعلی هستند؟ نه بخدا قسم ابتدا نمی توان آنها را با همان مقام نبوتشان در برابر علی قرار داد تا چه رسد بافراد عادی.
دادخواهی عجیب
زمامدار مقتدری که پیشوای مذهبی مسلمین نیز هست از یکی از رعایای پستش که کافر است شکایت بقاضی می برد در دوران زمامداریش زره اش را در دست مردی نصرانی شناخت و نزد شریح قاضی رفت و دادخواهی کرد، شریح پس از احضار نصرانی و انکار نمودنش بحضرت گفت شما باید شاهد بیاورید که زره از شما است، حضرت فرمود رسم قضا همین است ولی من شاهد ندارم، شریح گفت پس نمی توانیم زره را بگیریم و نصرانی را مرخص کرد، او زره را برد و حضرت بدنبال سر او نگاه میکرد آنمرد چند قدمی که رفت برگشت و عرض کرد زره از شما است و من بعد از جنگ صفین در بین راه از روی شتریکه از شما بود افتاد برداشتم و با دیدن این عدالت اسلام آورد و از یاران با وفای آنحضرت شد.
داستانی دیگر
در خلافت عمر با یکنفر یهودی اختلاف پیدا کرد و نزد شریح بمرافعه آمدند، عمر بحضرت گفت ای اباالحسن برابر طرفت بنشین حضرت متغیر شد ولی چیزی نفرمود تا گفتگو تمام شد عمر که تغیر حال آقا را دریافته تبود عرض کرد شما ناراحت شدید که در مقابل یکنفر یهودی نشستید، آن بزرگوار فرمود ناراحت شدم ولی نه برای آنچه گفتی بلکه باین جهت که مرا با احترام اسم بردید و او را بنامش صدا کردید و این برخلاف عدالت بود. این است تفاوت عدالت و عدالتخواهی علی با عدالت سایر افراد بشر همچنین است سخاوت و یا شجاعت که نمی توان بخشندگی و یا دلیری امیر المؤمنین را از سنخ سخا و شجاعت دیگران دانست.
بخشندگی علی (ع)
تاریخ نام بخشندگانی از عرب را هم در جاهلیت و هم در اسلام ثبت کرده است ولی هیچیک از بخشندگان عرب و غیر عرب شباهتی بعلی ندارد.
علی از لحاظ خانواده فرزند بزرگترین شخصیت بطحا(شیخ الاباطح) جناب ابوطالب است و نیز قبیله اش، قریش ممتاز ترین قبائل می باشد و باز در این قبیله از برجسته ترین بطون یعنی بطن هاشم است شخصیت خودش از حیث دانش وسیع و تقوای بی نظیر و سایر فضائل اخلاقی و دامادی و برادری و خویشی با پیغمبر و محبوبیت فوق العاده اش در نظر آن بزرگوار او را بعد از پیغمبر بزرگترین فرد جامعه اسلامی قرار داده است.
با اینهمه مانند یک کارگر عادی کار می کند و با کار بسیار و مستمر و زحمت فوق العاده قنواتی احداث و چاههای آب حفر و باغاتی بوجود آورده است و از غنائم جنگ هم سهم داشته است ولی این عایدات را در راه خدا میداد و خودش حتی در زمان خلافتش با دو تکه جامه ژنده و شبانه روز با دو قرص نان جو سبوس نگرفته قناعت می کردو چه بسا که همان نان جو راهم می بخشید و گرسنه می ماندو خانواده اش از او پیروی می کردند و اتفاق افتاد که سه شب متوالی بترتیب مسکینی و یتیمی و اسیری هنگام افطار سر رسیدند و هر سه شب علی و افراد خانواده اش تنها خوراکشان را بسائل دادند و خودبا آب افطار کردند و با همان آب روزه گرفتند بدیهی است که جز خداوند هیچ زبان و بیانی قادر بر ستایش چنین سخائی و ایثاری نیست.
شهامت و شجاعت بی نظیر
هیچ مردی با آن دلیری و نیرومندی خارق العاده مانند او از جنگ پرهیز نداشت در هر یک از جنگهای جمل و صفین و نهروان کوششهای بسیار کرد تاخونی بر زمین نریزد در جنگ صفین که معاویه آب را بروی او و سپاهیانش بسته بود علی می کوشید تا با مذاکره معاویه را وادار بعدم ممانعت کند و او حاضر نمی شد تا قشون بفریاد آمد که آقا می خواهی پیش از جنگ ما را بهلاکت رسانی آنگاه ناچار دستور حمله داد و آب را گرفت ولی او آب را بروی معاویه و لشگریانیش نبست در همین جنگ پیش از برخورد با دشمت بسپاهیانش چنین سفارش می فرماید:
« تا آنان جنگ با شما را آغاز نکرده اند شما به پیکار با آنها نپردازید» آنگاه سفارشاتی درباره کسانی می کند که از جنگ پشت کرده یا زخم خورده یا دیگر قادر بدفاع از خودنیستند که آنها را نکشند و صدمه نزنند مخصوصا راجع به زنها توصیه می فرماید که آزاری به آنها نرسانید هر چند به اعراضتان فحش و بفرمانروایانتان دشنام دهند.
رفتار جوانمردانه و بزرگوارانه ای که با پیمان شکنان جنگ جمل کرد براستی شگفت انگیز و حیرت آور است و جز رفتار پیغمبر بعد از فتح مکه و نظیر و شبیهی در تاریخ بشر ندارد کسانیکه بر روی امام بر حق شمشیر کشیده و کمر به قتلش بسته بودند و کشتاری عظیم نموده از هیچ جنایتی فروگذار نکردند پس از شکست بر مرگ آنها سخت متأثر شد و معامله مسلمان با آنها فرمود و اموالشان را بوارثانشان بازگرداندو مخصوصا با عایشه که اساس فتنه و ام الفساد بود چنان محترمانه سلوک فرمود که احدی تصور نمی کرد و درجواب معترضان فرمود ولها حرمتها الاولی و الحساب علی الله یعنی احترام نخستینش را که همسر پیغمبر بوده است باید داشت و حسابش بر خداست رفتارش را در جنگ خندق با عمر و بن عبدود همه شنیده ایم که وقتی روی سینه اش نشست تاسر نحسش را جدا کند او آب دهان بصورت مبارک مولی انداخت حضرت فوری برخاست و پس از مدتی دوباره برای انجام مقصود برگشت و عمر علت را جویا شد فرمود نخواستم قصد تشفی نفس با نیت من بیامیزد- گفت من تیغ از پی حق می زنم بنده حقم نه مامور تنم- آیا سایر دلاوران و کشور گشایان نامور تاریخ از این نوع فضائل صفات و مکارم اخلاق هم بهره ای داشته اند شهامت و شجاعت علی و فداکاری او را باید پیغمبر بستاید که در روز خندق فرمود« یک ضربت علی برتر از عبادت جن و انس تا رستاخیز است» و باید جبرئیل بستاید که در احد آوازش میان زمین و آسمان پیچید که « جوانمردی جز علی و شمشیری جز ذوالفقار نیست» و باید خدا بستاید که چنین ستود و من الناس من بشری نفسه الخ و همچین است سایر اوصاف برجسته و فضائل اخلاقی مولی که فقط زبان وحی و بیان پیغمبر از عهده ستایش آنها بر می آید.
فرد فرد انبیا را هم نمی توان با علی (ع) مقایسه کرد
زیرا پیغمبران حتی اولوالعزم و صاحبان شرایع هر کدام در یک یا دو صفت برجسته و ممتازند ولی علی(ع) به تنهائی جامع جمیع همان صفات برجسته و ممتاز می باشد و این عین فرمایش پیغمبر است مرحوم علامه امینی اعلی الله مقامه در جلد سوم الغدیر از معتبرترین کتب شیعه و سنی از چندین طریق با اختلاف تعبیر از پیغمبر نقل کرده و سید جلیل سید شرف الدین قدس سره در مراجعه ۴۸ از کتاب مراجعات از صحیح بیهقی و مسند احمد حنبل نقل فرموده و در پاورقی افزوده است که ابن ابی الحدید در جلد چهارم شرح نهج البلاغه و امام فخر رازی ذیل آیه مباهله از تفسیر کبیرش حدیث را نقل و تصریح نموده که موافق و مخالف آن را مقبول و مسلم داشته و جمعی دیگر از بزرگترین علمای سنت که نامشان در الغدیر و مراجعات آمده است همگی نقل نموده اند که پیغمبر اکرم فرمود:
« هر کس بخواهد به آدم درعلمش بنگرد و به نوح در حکمتش و به ابراهیم در حلمش (یا در خلتش) و به موسی در هیبتش (یا در صولت و شدتش) و به عیسی در زهدش ( یا در پارسائی و عبادتش) و به محمد (ص) در تمامیت و کمالش پس به علی بن ابیطالب بنگرد»
آیا ستایشی از این بالاتر می شود که برجسته ترین اوصاف انبیا عموماً و تمامیت و کمال پیغمبر بعلی ۰ع) منتقل شد بنابر این لازم است که عموم کمالات پیغمبر را آن حضرت داشته باشد فقط تفاوت میان آن دو بزرگوار در این است که محمد(ص) از جانب خدا و علی (ع) از جانب محمد(ص) منصوب و معین گردید این است که پیغمبر او را برادر خود ساخت و دوبار با او عقد برادری خواند و خداوند در آیه مباهله نفس پیغمبرش نامید- لک ذت کذاته حیث لولا انها مثلها لما آخاها.
مردم دیگر لایق حکومت علی (ع) نبودند
فسادیکه بر اثر خلافت آن سه خلیفه در جامعه اسلامی شایع شد مردم دیگر لایق حکومت علی نبودند بلکه حاکمی ستمگر فریبکار و پلید می خواستند مولی در یکی از خطبه ها می فرماید« هان بخدا قسم بر شماآن جوان قد بلند متکبر ثقیف مسلط خواهد شد» آنگاه حجاج را محاطب ساخته می گوید« بیا- یا بیار آنچه باید برای این مردم بیاری ای ابا و ذحه»
آری بعد از علی دیگر مسلمین فرمانروای خوب ندیدند (حکومت حضرت حسن هم که دوام نیافت) بیست و پنج سال حکومت خلفای سه گانه مسلمانها را فاسد کرده بود، درست است که این فساد بیشتر در حکومت عثمان پدید آمد و شیخین ظواهر را تا حدی حفظ می کردند و از این جهت قابل قیاس با عثمان نیستند ولی باز کار آن دو پیر مرد عیوبی دارد که در کار عثمان نیست:
اولا غصب خلافت بوسیله آن دو انجام یافت و خشت اول را آنها کج گذاشتند وعثمان چنین جربزه ای نداشت.
ثانیا خلافت عثمان مولود خلافت آنها و نتیجه کارآنها و نقشه انها و محصول شورای عمری بود.
ثالثا چون وجه و عنوان شیخین بمراتب بیش از عثمان و امثال عثمان بود کارهای خلاف آنها در جامعه اثر بد می گذاشت و برای دیگران سرمشق می شد و مردم را در هتک حرمت دین و ارکان دین جری می ساخت مثل اینکه معاویه در نامه اش به محمد بن ابی بکر می نویسد ما نسبت بعلی هر چه می کنیم از پدرت تبعیت می نمائیم و آنها را توضیح می دهد یا می گوید من اگر یزید را بجانشینی برگزیدم و آنها را توضیح می دهد یا می گوید من اگر یزید را بجانشینی برگزیدم ابوبکر هم ععر را برگزید یا مصعب بن زبیر می گفت اگر برادرم عبدالله آتش آورد که بین هاشــم را در دره ای که محصور بودند آتش بزند مقصودش تهدید بود همچنانکه عمر آتش آورد که خانه زهرا را آتش بزند و نیز عثــمان بمردم می گفت کارهای مرا عمر هم می کرد و شما دم نمیزدید و راست می گفت و خلاصه پایه ناروائیها و خلافها را این دو پیر مرد گذاشتند که خود اهل سنت همه را نوشته اند و شرح آنها مجالی وسیع می خواهد و از بدترین کارهای این دو خلیفه میدان دادن به بنی امیه بود با اینکه دشمنی آنها را با اسلام و پیغمبر میدانستند و علاوه بر حکومت عثمان معاویه در سایه الطاف آنان بتدریج بر چهار استان آباد و مهم ممالک اسلامی تسلط یافت 1- شام و سوریه۲- اردن ۳- فلسطین۴- حمص و هر استانی صد هزار قشون داشت که سر فرمانده همه آنها معاویه شد گفتیم علی بسیار علاقه داشت بعد از پیغمبر و بعد از ابوبکر نیز حتی بعد از عمر زمام امور را بدست بگیرد ولی پس از عثمان که فساد به نهایت رسیده بود ابدا راضی بزمامداری نبود ولی بر او تحمیل کردند و او احساس وظیفه نمود و پذیرفت.
حضرت علی (ع ) خطاب به آنها گفت:
«به همنوع خود رحم کنید. طناب را چنان محکم بسته اید که در گوشت تن او فرورفته است. او را طوری ببندید که از فشار طناب دچار ناراحتی نشود.»
علی (ع) اسطوره عدالت
روزی عبدالله پسر چعفر برادر زاده علی (ع) که شوهر زینب بود نزد وی آمد و خواست که مقرری خود را از بیت المال را زودتر از موعد مقرر دریافت کند. علی (ع) درخواست برادرزاده داماد خود را نپذیرفت و دستور داد در همان روزی که دیگران سهم خود را دریافت می کنند بیاید. عقیل برادر بزرگ حضرت علی سخت تنگدست بود و از او خواست سهمش را از بیت المال بیشتر کند. علی (ع) میله ای را که در آتش نهاد هبود به دست عقیل که نابینا بود نزدیک کرد عقیل وحشتزده خود را عقب کشید علی گفت:
« چگونه است که تو از میله داغی گریزانی اما آتش جهنم را بر علی روا میداری، من بین خویشان خود و دیگران نمی توانم تبعیضی قائل شوم.
ابن حنیف از ارادتمندان علی و بسسیار مورد اعتماد او بود. علی او را حاکم ولایتی کرد در آنجا مهمانی با شکوهی بود که به افتخار ابن حنیف برگزار شد که فقط ثروتمندان در ان شرکت داشتند. علی چون این را شنید نامه تندی به ابن حنیف نوشت و هشدار داد که :
« تو چگونه روا داشتی در ضیافتی شرکت کنی که فقرا را در آن راه ندادند؟»
قنبر غلام علی (ع) می گفت:
«کمتر پبش می آمد که من بتواننم خدمتی به مولایم بکنم چون او همه کارهایش را خودش انجام می داد لباستهایش را خودش می شست و آنها را وصله می کرد از چاه اب می کشید و هیچ گاه هنگام سواری برای راندن حیوان از چوب و شلاق استفاده نمی کرد و پیوسته از من احوالپرسی می کرد و می گفت: استراحت کن. او فقط یک بار از من ناراضی شد و آن هم وقتی بود که از سهم خود از بیت المال پس اندازی جمع کردم و به او نشان دادم که از صد درهم تجاوز نمیکرد. علی گفت: قنبر! اگر به فقرا و بیماران و یتیمان کمک می کردی، این پول برایت باقی نمی ماند. من که جز رضایت مولایم آرزویی نداشتم همان روز پول را بین محتاجان تقسیم کردم»
سعید غلام درگی علی(ع) می گفت:
« روزی امیرالمومنین مشغول نوشتن چند نامه بود و مرا صدا زد تا به یکی از نزدیکانش خبر بدهم نزد او برود. من جواب ندادم و او دوباره صدایم زد. سپس از جا برخاست و گفت: چرا جواب نمی دهدی؟ گفتم: می خواستم ببینم شما را چگونه می شود عصبانی کرد. علی لبخندی زد و گفت کسی نمی تواند با این رفتار کودکانه خشم مرا برانگیزد و سپس مرا آزاد کرد. لیکن تا آخر عمر از من مراقبت کرد»
عبیدالله بن عباس از سوی علی فرمان حکومت داشت و با طائفه بین عقیم بدرفتاری میکرد. آنها شکایت به علی (ع) بردند و او در نامه ای خطاب به ابن عباس نوشت:
تو حق نداری با کسانی که در خوزه حکومتی تو هستند مثل جان وارن درنده رفتار کنی. آنها شایسته احترامند واگر رفتارت را اصلاح نکنی، چون تو رانماینده من می دانند درذهنشان این طور تصور می کنند که من به آنها بی حرمتی روا داشته تو عدالت را رعایت نکرده ام.
تو حق نداری از ورود کسانیکه مسلمان نیستند به مجلس خود ممانعت کنی، زیرا آنها انسانند و تابع حکومت اسلامی و همین همه عمال اسلام را مکلف می کند که با آنها با احترام و عدالت رفتار کنند و باید رفتارش و تحقیر آنها را از خود نرانند.»
علی (ع) با سپاه خود را منطقه امباز می گذشت. ثروتمندان منطقه به رسم زمانه به استقبال آمدند و به او اسبهای اصیل پیشکش کردند علی (ع) با نهایت تواضع، هدایای ایشان را رد کرد و گفت:
«شما خراج مقرر را پرداخته اید و من چیزی اضافه بر آن را از شما نمی پذیریم که خلاف عدالت است.»
آنها بسیار اصرار کردند علی (ع) سرانجام پذیرفت به شرط آنکه به میزان قیمت آنها از خراج آینده شان کسر بگذارند.
یک روز گرم تابستان علی از مسجد به خانه باز می گشت که دختری را گریان دید از حالش پرسید. دختر گفت: اربابم به من دستور داده است تا خرما بخرم، ولی خرما را نپسندید و وادارم کرد آن را پس بدهم و پولش را بگیرم، اما خرما فروش قبول نمی کند و من جرأت بازگشت به خانه را ندارم، چون اربابم مرا کتک خواهد زد.
حضرت علی همراه دختر به دکان خرما فروش رفت. خرما فروش تازه به کوفه آمده بود وآن حضرت را نمی شناخت. اما چند عابر به او فهماندند که او امیر المومنین است. خرما فروش پیش دوید و عذر خواست و خرما را پس گرفت و پولش را داد.ارباب آن کنیز از موضوع خبر دار شد و با شتاب خود را به دکان خرما فروش رساند و از حضرت علی معذرت خواست.
حضرت علی فرمود:« تو از گناه اندک کنیز خود نمیگذری، چگونه انتظار داری خداوند گناهان تو را ببخشد. والله که از مسلمانی فقط نامی شنیده ای.
پس از آنکه علی از دنیا رفت معلوم شد که خلیفه مسلمین بیرون از کوفه از مردی جذامی پرستاری می کرده است حضرت علی هر روز نزد او می رفت و زخمهایش را می شست و می بست و چون جذام انگشتهای دو دست بیمار را از بین برده بود با دست خود به او غذا می داد و ظرف آب را در دسترس او می گذاشت تا بدون زحمت بتواند آن را بردارد و بستر مرد را مرتب می کرد و هم از آن بیم نداشت که جذام بگیرد. پس از رحلت حضرت علی فرزندانش در صدد برآمدند آن بیمار را بپایند. مرد چون شنید که خلیفه مسلمین از او پرستاری می کرده واینک او را کشته اند، از شدت انوه چندان عمری نکرد.
حضرت علی در غذا خوردن به تنوع علاقه نداشت و جز یک نوع غذا نمی خورد. غالبا او را می دیدند که نان خشک را در شیر چنین می کند و می خورد. روزی از فضه کنیز آن حضرت پرسیداند:
«چرا به مولای خود رحم نمی کنید ودر خمیر نان کمی روغن نمی ریزید که نرمتر شود؟
فضه گفت: مولای ما خود به خود رحم نمی کندو ما نان را طبق دستور او باسبوس می ریزیم و نان خودمان مرغوب تر از نان اوست.
به حضرت علی (ع) گفتند:
یا ابوالحسن! چرا برخود ستم روا می داری و غذایی بهتر از این نمی خوری؟
پاسخ داد: نمی دانید که پیامبر همین را هم نمیخورد و گاه تا سه روز گرسنه می ماند؟ من همان غذایی را می خورم که فقیر ترین افراد جامعه اسلامی می توانند بخورند.
یک روز سرد زمستان ، حضرت علی (ع) را دیدند که جز یک جامه نخی برتن ندارد . به او گفتند : یا علی ! خداوند تورا مجاز کرده است که برای معاش خود و خانواده ات مبلغی از بیت المال برداری . چرا از اجازه خداوند استفاده نمی کنی و در این سرمای زمستان با یک جامه نخی خود را به رنج می افکنی ؟ ))
حضرت علی (ع) پاسخ داد : (( من این جامه را از مدینه با خود آورده ام و با همین سر خواهم کرد و از بیت المال برای خود لباس تهیه نخواهم کرد . ))
زیدبن وهب روزی حضرت علی (ع) را هنگام خروج از خانه اش دید و گفت :
(( یا علی ! این لباس وصله دار چیست که می پوشی ؟ ))
حضرت علی (ع) پاسخ داد :
(( تو که به لباس من ایراد می گیری چرا لباس فقرا را نمی بینی ؟ من تا روزی که آنها را نتوانند لباس بهتری بپوشند ، به همین لباس قناعت می کنم و فقط روزی لباس دیگری می پوشم که آنها هم قادر به تهیه لباس نو باشند . من با فقرا فرقی نمی کنم و حکومت به من احساس برتری نداده است . ))
ازدواج و فرزندان
چند روز قبل از عزیمت برای جنگ بدر در سال دوم هجرت ، به رسم اعراب نامزدی حضرت علی (ع) و فاطمه (س) دختر یگانه پیامبر اسلام و خدیجه کبری ، اعلام شد . اما ازدواج آنها دو سه ماه بعد از جنگ بدر انجام گرفت . در این هنگام حضرت علی (ع) بیست ویکساله و فاطمه (س) پانزده ساله بودند .
ازدواج آن دو قرین سعادت و کامیابی بود زیرا هر دو از لحاظ اخلاقی معقول و مومن و زنده دل بودند و کمترین اختلافی بین آنها بوجود نیامد . در هنگام ازدواج هر دوی آنها از نظر مالی بی نیاز بودند زیرا فاطمه (س) از مادرش خدیجه که از ثروتمندترین زنان عرب بود باغهایی در مدینه و مکه به ارث برده بود و علی (ع) نیز از غنائم جنگی بدر نصیب کافی داشت اما زندگی آنها فوق العاده ساده و شبیه به فقیرترین مردمان بود ، زیرا آنچه داشتند در راه نیاز نیازمندان خرج می کردند .
پس از فاطمه (س) پیامبر اسلام کنیزی به نام فضه را به او داد تا در کارهای خانه کمکش کند و قرار شد یک روز فضه و یک روز فاطمه (س) کار کنند . گاهی که فاطمه (س) بیمار می شد و نمی توانست به کارهای خانه برسد و روز تعطیل فضه بود ، امیرالمومنین وظایف فاطمه (س) را انجام می داد و نمی گذاشت فضه کار کند . او گندم را آسیا می کرد ، تنور را می افروخت و نان می پخت و از کودکان مراقبت می کرد .
سلمان فارسی می گفت : اگر خانواده علی (ع) یک دهم از آنچه را به دیگران می دادند ، خودشان مصرف می کردند ، زندگی بسیار آسوده ای داشتند و می توانستند بهترین غذاها را بخورند و بهترین لباسها را بپوشند .
فرزندان حضرت علی (ع) و فاطمه (س) عبارت بودند از : حسن (ع) حسین (ع) زینب (س) و ام کلثوم . امیرالمومنین (ع) تا رمانی که فاطمه (س) زنده بود همسری اختیار نکرد و پس از رحلت او بنابه وصیتش امامه را به همسری برگزید . فرزندان علی (ع) در تاریخ جهان به شجاعت و دینداری شهرت داشتند و کسی نیست که آوازه شجاعت حسین (ع) و زینب (س) و عباس (ع) را در واقعه کربلا و پایداری بی نظیر محمدبن حنیفه ، فرزند ارشد علی (ع) از همسر سومش نشنیده باشد .
خدمات علی (ع) به اسلام
پیامبر (ص) سه سال پنهانی مردم را به دین اسلام دعوت می فرمود . در سال چهارم بعثت ، خداوند به او دستور داد که دعوت خویش را به خویشاوندان عرضه کند . پیامبر (ص) به حضرت علی (ع) فرمود همه پسران و نوه های عبدالمطلب را به خانه او دعوت و با غذای ساده ای از آنها پذیرایی کند . چهل تن از خویشان آمدند ، اما به محض اینکه پیامبر (ص) خواست رسالت خویش را بیان کند ، ابولهب دخالت کرد و مجلس را به هم ریخت و همگان برخاستند و رفتند .
بار دیگر پیامبر (ص) به علی (ع) دستور داد آنها را دعوت کند و این بار از جا برخاست و گفت که از سوی خداوند ماموریت دارد همگان را به یکتا پرستی دعوت کند و آیا از آنها کسی هست که همچون هارون که به موسی کمک می کرد به یاری او بشتابد ؟
کسی در مجلس پاسخ مثبت نداد ، چون همه احساس خطر می کردند . علی (ع) از جا برخاست و گفت : (( ای پیامبر خدا ! من با آنکه از همه کوچکترم ، اما هر چه بگویی با جان و دل انجام می دهم . ))
پیامبر (ص) او در آغوش گرفت و به سینه فشرد و گفت :
(( علی یار و برادر من است . از او اطاعت کنید . ))
بسیاری از مورخین معتقدند ، داوطلب شدن علی (ع) از صدر اسلام ، موثرترین یاری به این آیین بوده است ، زیرا اگر در آن روز کسی پاسخ مثبت به رسول خدا (ص) نمی داد ، تبلیغ دین اسلام سالها به تاخیر می افتاد .
کاردلایل می نویسد :
(( همه کسانی که در آن مجلس بودند با پیامبر دشمنی نداشتند ، اما نمی خواستند آیین او را بپذیرند و بعضی هم با شوخی و مسخرگی ، مجلس را ترک کردند ، ولی علی (ع) و پیامبر (ص) می دانستند که این امر شوخی نیست و باید برای خدمت به اسلام ، مردانه پایداری کنند و علی (ع) از همان روز تا لحظه شهادت با کمال شجاعت ، شرافت و صمیمیت به اسلام خدمت کرد . ))
خدمت بزرگ دیگر علی (ع) هنگامی بود که پیامبر (ص) تصمیم گرفت از مکه به مدینه هجرت کند و علی (ع) از بستر او خوابید با کسانی که قصد جان پیامبر (ص) را داشتند ، نتوانند بر او دست پیدا کنند . سحر گاه هنگامیکه دشمنان به خوابگاه پیامبر (ص) حمله کردند ، حضرت علی (ع) را دیدند که شمشیر به دست گرفته و آماده نبرد است . جماعت قریش دریافتند که شب گذشته را بیهوده به محاصره خانه پیامبر (ص) پرداخته اند .
پیامبر (ص) هنگامی که به مدینه رفت از آزار مشرکان در امان نبود و حضرت علی (ع) در تمام اوقات ، با فداکاری و شجاعت از پیامبر و اسلام دفاع می کرد و در جنگها ، حضور او پیوسته سرنوشت ساز بود .
در جنگ بدر مسلمین ساز و برگ نداشتند و نعداد آنها ۳۱۲ تن بود و برخی از ایشان احساس ضعف می کردند . با شروع جنگ ، علی (ع) در خط اول دفاع مسلمین بود و چنان شجاعتی از خود نشان داد که مسلمین به پشتوانه این شهامت توانستند ، مردانه حمله کنند . علی (ع) در این جنگ سی و شش تن از مردان قریش را کشت . یکی از دو دشمن بزرگ اسلام ، یعنی ابوجهل در این جنگ به قتل رسید . در جنگ احد بود که پیامبر (ص) و علی (ع) و شمشیرش فرمود :
(( لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار ))
در جنگ خندق یا احزاب نیز علی (ع) رشادت عجیبی از خود نشان می داد . عمروبن عبدو از نظر اعراب مقامی را داشت که رستم نزد ایرانیان دارد و آنها او را شجاعترین مرد عربستان و شاید هم دنیا می دانستند . هنگامیکه او هماورد طلبید ، کسی جرات نکرد وارد میدان شود . علی (ع) سه بار از پیامبر (ص) اجازه نبرد با او را خواست که پیامبر دوبار اجازه نداد و بار سوم او دست را به آسمان بلند کرد و گفت :(خدایا ! من علی را به جنگ عمرو می فرستم . راضی مشو که تنها بمانم).
هنگامیکه علی (ع) به جنگ به عمروبن عبدو می رفت ، هیچکس شک نداشت که او کشته خواهد شد ، ولی حضرت علی (ع) با نهایت رشادت او را به قتل رساند و عبدالله بن مغیره و نوفل بن عبدالله را هم که به خونخواهی آمده بودند ، کشت . جنگ علی (ع) با عمروبن عبدو بقدری جوانمردانه بو که خواهر عمرو که طبع شعر داشت ذر این باره شعری سرود و گفت :
(( اگر کسی دیگری جز علی او را کشته بود تا عمر داشتم بر مرگ برادر می گریستم . ))
قتل عمرو بن عبدو ( روحیه مسلمانان را تقویت و روحیه کافران را بشدت تضعیف کرد ، طوری که با شتاب مراجعت کردند).
در جنگ خیبر ، پیامبر (ص) بیمار شد و ناچار گردید فرماندهی را به ابوبکر و سپس به عمر بسپارد ، ولی هر دو بار مسلمانان مجبور به عقب نشینی شدند و روحیه خود را به کلی از دست دادند .
سرانجام پرچم را به دست حضرت علی (ع) سپرد و او در نبردی تن به تن چهار سردار یهودی و چهار تن از دلیران سپاه دشمن را کشت و سربازان اسلام را وارد قلعه قموص کرد پرچم اسلام را بر فراز آن افراشت . پیامبر (ص) چنان از پیروزی علی (ع) شاد شد که با آن که بشدت بیمار بود ، به استقبال علی (ع) رفت ، پیروزی در خیبر ، تاثیر عجیبی در گسترش اسلام داشت و در واقع دروازه مکه را به روی مسلمین گشود .
پیامبر (ص)پیوسته برای جبران ظلم با برقراری نظم و امنیت ، علی (ع) را به ماموریت می فرستاد و او با موفقیت ماموریت را انجام می داد و رضایت پیامبر (ص) را به دست می آورد . یکی از ماموریت هایی که از طرف پیامبر (ص) برای جبران ظلم به علی (ع) واگذار شد ، جبران ظلمی بود که بر قبیله بنی جذیمه وارد شد .
به پیامبر (ص) خبر دادند که خالدین ولید دستور داده عده ای از مردان آن طایفه را بکشند . پیامبر (ص) آن قدر متاثر شد که گفت : (( پروردگارا ! تو آگاهی که من در مورد عملی که خالدین ولید کرده است بی گناهم )) سپس علی (ع) را فرستاد تا این ظلم را جبران کند . علی (ع) مبلغی از وجوه بیت المال را برداشت و نزد قبیله بنی جذیمه رفت و با دقت کامل مقتولین و بازماندگان آنها را شناسایی کرد و خونبهای ایشان را پرداخت . سپس آنچه را که از بیت المال باقی مانده بود ، بین خانواده های مقتولین تقسیم کرد ، هنگامیکه باز می گشت ، کسی نبود که در حقش دعای خیر نکند .
دین و فلسفه از دیدگاه علی (ع)
حضرت علی (ع) و فرزندانش عاشق دانایی و بهبود زندگی نوع بشر بودند و فلسفه دیانت و عقیده به خداوند را ضامن سعادت دنیا و آخرت همگان می دانستند . از نظر آنها ، هدف اصلی زندگی تکامل روح و دین موثرترین وسیله برای رسیدن به این تعالی است . علی (ع) به ما می آموزد که انسان بدون روح ، انسان نیست و یک روح بی دین ، از جانور درنده خطرناک تر است و اطاعت باید با معرفت همراه باشند و هیچ چیز ، بی آگاهی ، ثمر ندارد .
علی (ع) در نهج البلاغه می فرماید :
(( مفید ترین چیزها برای انسان ، هوش و گرانبها ترین چیزها ، عقل است و خالق عالم با دادن درک خوبی و بدی و خیر و شر به شما ، بزرگترین نعمت را به شما عطا کرده است . یک ساعت اندیشه عمیق بهتر از یک عمر عبادت بی اندیشه است . انسان عاقل ابتدا فکر می کند و آنگاه زبان به سخن می کشاید . ))
علی (ع) پس از هوش و عقل ، صداقت و صمیمیت در مورد هدف را مهم می داند و به عبدالله بن عباس می گوید :
(( اگر با صداقت و صمیمیت در راه دین به حقیقت تلاش کنی ، حتی اگر به آن نرسی ، عمرت را تباه نکرده ای و پاداش نیکو دریافت داشته ای . ))
حضرت علی (ع) معتقد است که اگر آدمی خود را وارد صراط مستقیم نکند ، کسی این کار را برایش نخواهد کرد و خداوند با عقل و هوشی که به انسان داده ، در واقع حجت را بر او تمام کرده است و اینک اوست که وظیفه دارد از بدیها دوری کند و راه راست را بپیماید .
حضرت علی (ع) عبادت را از این رو لازم می داند که وسوسه نفس را به حداقل می رساند و بشدت با انزوا و رهبانیت مخالف است . او بارها کسانی را که خانواده خود را ترک کرده بودند و در گوشه ای به خواندن نماز یا قرآن مشغول شده بودند و در تمام سال روزه گرفتند ، از گوشه رهبانیت بیرون آورده آنها را به خانه هایشان فرستاد . علی (ع) بارها سفارش می کرد عبادت را فقط باید در حد واجبات دین انجام داد و وظیفه ای را که نسبت به خانواده و اجتماع بر دوش آدمی است . نباید مهمل گذاشت .
علی (ع) یه این سرنوشت آدمی پیشاپیش تعیین شده است ، اعتقاد نداشت و می گفت :
(( اگر اعمال هر کس پیشاپیش از سوی خداوند مقرر شده باشد ، پاداش و کیفر بی معنی است . کسانی که چنین نسبت نادرستی به خدا می دهند ، خدا پرست نیستند . ))
امیرالمومنین (ع) در مورد مرگ می فرماید :
(( همانگونه که طفل شیر خوار در آغوش مادر است ، آدمی نیز در آغوش مرگ است و چون مرگ پدیده ای مهم است . انسان عاقل دل به دنیا نمی بندد و خود را مشغول لذات کوچک و موقتی نمی کند ، اما با آن که مرگ اجتناب ناپذیر است ، انسان حتی یک روز نباید از کار دنیا غفلت کند و تا نیرو دارد ، باید طوری کار کند که گویی هرگز نخواهد مرد . ))
حضرت علی (ع) به کار اهمیت خاصی می دهد و آن را با شرف مرد برابر می داند و می گوید : (( کار کنید تا وسایل زندگی شما ، خانواده تان ، همنوعان و جامعه تان فراهم شود . با کار ، سعادت اخروی خود را فراهم آورید که زندگی بدون کار ، پشیزی ارزش ندارد . کار کنید و برای کارتان برنامه داشته باشید تا در هر دو دنیا ، نتیجه بگیرید . ))
حضرت علی (ع) از دست دادن فرصت برای کسب موفقیت را دیوانگی محض می داند و رفتار و کردار نیک با دیگران را از واجبات می شمارد و به پسرش حسن (ع) می گوید :
(( با مردم همان طور رفتار کنید که دوست داری با تو رفتار کنند و بدان دیگران هم از آنچه که تو از آنها متنفری ، نفرت دارند . خداوند تو را آزاد آفریده است ، آن را به هیچ قیمتی از دست نده و بدان سود هر چقدر زیاد باشد ، ارزش آن را ندارد که انسان آبرو و شرف خود را برای دستیابی به آن از دست بدهد . اگر کسی با تو بدی کرد تو با او نیکی کن و اگر کسی از تو دوری گزید ، تو به سویش برو اگر درهنگام ضرورت به تو کمک نکرد تو در هنگام سختی به او کمک کن . ))
دستگیری از فقرا و ضعفا و معلولین و سالخوردگان و یتیمان ، شعار همیشگی حضرت علی (ع) بود و به مالک اشتر می گوید :
(( فراموش مکن که مدارا با فقرا و ضعفا ، اولین وظیفه حکومت اسلامی است . در رفتار با ایشان از خدا بترس . ))
علی (ع) و جانشین پیامبر
اولین بار پیامبر در سال سوم هجرت که دعوت خود را آشکار ساخت و خویشاوندان را برای اعلام علنی اسلام دعوت کرد ، حضرت علی (ع) را برادر و وزیر خود نامید و از دیگران خواست از او اطاعت کنند . بار دوم در جنگ خیبر که فرمود :
(( یا علی ! تو از منی و من از تو و نسبت تو به من همچون هارون است به موسی (ع) در روز جزا تو نزدیک ترین کسی به من و دشمنی با تو ، دشمنی با تو ، دشمنی با من است و هر کس با تو بجنگد با من جنگیده است . ))
چندین بار دیگر نیز پیامبر صراحتا به این خواسته خود اشاره کرد ، اما از همه مهمتر ، غدیر خم است که در آن پنجاه هزار تن از مسلمانان از جمله ابوبکر ، عمر ، عثمان ، زبیر ، عایشه ، ام سلمه و نظیر آنها حضور داشتند و همه صحت انتخاب علی (ع) را از سوی پیامبر (ص) برای جانشینی او تصدیق کرده اند .
پیامبر (ص) پس از آنکه آخرین حج زندگی خود را به جا آورد ، در محل غدیر خم دستور داده از جهاز شتران ، جایگاه بلندی بسازند و خود برافراز آن رفت و خطبه حجه الوداع را ایراد کرد . در این خطبه پیامبر (ص) به نکات مهمی اشاره کرد و از جمله فرمود :
(( ای مردم ! من در میان شما دو ودیعه ارزشمند می گذارم ؛ قرآن و اهل بیت خود ، بدانید هر که من مولای او هستم ، علی مولای اوست . علی برای من به مشابه هارون برای موسی (ع) است .
هر کس دوست علی است ، خدا با او دوست است و خدا دشمن علی را دشمن می دارد . )) سپس علی را بر سر دست بلند کرد و فرمود :
(( امروز دین شما را تمام و کامل کردم . ))
سپس سجده شکر به جا آورد که جانشین خود را معرفی کرده است ، آن گاه از همه خواست با علی (ع) بیعت کنند و نخستین کسی که با علی (ع) بیعت کرد ، عمر بن الخطاب بود .
شهادت حضرت علی (ع)
در روز نوزدهم رمضان سال چهارم هجری ، علی (ع) چون روزهای دیگر ، صبح زود به مسجد آمد . علی (ع) چون همیشه ، کسانی را که در مسجد خوابیده بودند ، برای نماز بیدار می کرد . در میان آنها مردی به نام عبدالرحمن بن ملجم مرادی وجود داشت که به رو خوابیده بود و علی دانست که او شمشیری را زیر تنه خود پنهان کرده است . علی (ع) او را هم بیدار کرد و گفت : به رو خوابیدن تنفس را دشوار و خواب را مختل می کند . اذان گفته شد و همه به نماز ایستادند . سجده رکعت اول بود که ابن ملجم شمشیر را بر فرق علی (ع) وارد آورد و خواست بگریزد که مردم او را گرفتند و دستهایش را بستند . با آن که خون زیادی از فرق حضرت علی (ع) می چکید ، دو سجده را به جا آورد و گفت :
((به خدای کعبه که رستگار شدم .))
حسن و حسین او را در آغوش گرفتند و به خانه بردند و ضارب را نزد او آوردند . علی بلافاصله دید که طناب را بسیار محکم به تنش بسته اند و دستور داد آن را شل کنند که ابن ملجم آزار نبیند . ابن ملجم از عمل خود پشیمان شد و به گریه در آمد .
حضرت علی (ع) تبسمی کرد و گفت :
(( دیگر پشیمانی دیر شده است . آیا من زمامدار ناصالحی بودم که مرا به قتل رساندی ؟ ))
حضرت علی (ع) تا دو روز زنده ماند و در عین جراحت و بیماری ، خطبه های ارزشمندی ایراد کرد و به فرزندان خود فرمود که با قاتل او مدارا کنند و او را آزار ندهند و برای قصاص ، جز یک ضربه نزنند و جسدش را نکنند . سپس امام حسن (ع) را به جانشینی خود برگزید .
روز بیست و یکم ماه رمضان بود که آفتاب عمر این اسوه شجاعت ، تقوا ، شهامت ، فصاحت و نوع پروری غروب کرد و اسلام صمیمی ترین و پاکترین یاور خود را از دست داد .
طبق وصیت حضرت علی (ع) جسدش را در نجف دفن کردند .
-ای خدای مهربان، برای من تنها این فخر کافی است که تو خداوند و صاحب من هستی باز هم برای من همین عزت و شرافت کافی است که من بنده تو باشم تو همانطور هستی که من شناخته ام، پس خداوندا مرا هم چنان بساز که تو می خواهی (یعنی همانطوریکه تو خدای دلخواه من هستی، پس مرا هم بنده دلخواه خود قرار بده).
-مردی که دارای این سه صفت باشد، زیان نمی بیند: هنگام قضاوت و داوری عدالت را رعایت کند. از غذای خود فقرا را اطعام کند، و از دنیایش برای آخرت ذخیره سازد.
-بهر که بخواهی فضیلت و محبت نشان بده تا امیر او بشوی (یعنی نیکی و محبت تسلط معنوی بوجود می آورد) از هر کسی که می خواهی خود را بی نیاز کند، تا تو هم مانند او بی نیاز شو، و بهر کس که می خواهی اظهار نیاز کن تا اسیر او شوی.
-عقل آدمی از قلب او و رحمت و رأفتش از کبد او، و نفسش از ریه اش ناشی می شود.
-هنگامی که خداوند برای بنده اش خیر اراده کند، میان او و شهوتش حایل می شود، و میان نفس و قلب او مانع می گردد. ولی وقتیکه برایش شر اراده کند او را بحال خود رها می سازد.
-صبر مرکب رونده ای است که خسته نمی شود و قناعت شمشیری است که کند نمی گردد.
-سه چیز آدمی را نجات می دهد: یکی ترس از خدا در پنهان و آشکار، دومی میانه روی هنگام فقر و غنا (یعنی عدم اسراف و ولخرجی) سومی، عدالت هنگام خوشنودی و غضب.
-خود را از فحشا و وقاحت دور بدارید، زیرا خدا صاحبان فحشا و وقاحت را دوست نمی دارد. از بخل و حرص بود که مردمان پیش از شما را هلاک کرد. همین حرص و بخل است که خون مردم را ریخت و این است که میان خویشان دوری انداخت. پس از آن اجتناب کنید.
-وقتیکه کارهای زیادی را انجام می دهید ترا غرور بر ندارد. بلکه خود را مانند کسی نشان بده که هیچ کاری را نکرده است.
-شخصی از حضرت پرسید: دشمن از چه چیز ما بیشتر بدش می آید؟ حضرت فرمود: از اینکه شما دارای بهترین فضایل اخلاقی باشید. زیرا وقتیکه داشتن یک اسب تندرو یا یک سگ شکاری خوب دشمن را ناراحت می کند، پس وقتی که مردم ترا بوسیله داشتن فضایل اخلاقی تعریف کنند او بیشتر ناراحت می گردد.
-وقتی که بجرمی متهم شدی اگر دروغ هم باشد، آنرا بی اهمیت مشمار بلکه تلاش کن تا راه آن تهمت را به بندی و از خود دفع کنی، زیرا سخن اگر چه ثابت هم نشود موجب تولید شک و گمان می گردد.
-نداشتن ادب سبب همه شرها و فسادهاست.
-جاهل بودن بفضایل برای شخص معادل با مرگ است زیرا همانطوریکه از مرده فایده ای نمیرسد، شخص بدون فضیلت هم بدیگران فایده نمیرساند.
-سعی کن همیشه خود را منصف نشان بدهی اگر چه مغلوب هم باشی هیچگاه تلاش مکن که خود را با ستم و زور غالب نشان دهی.
-نیکی ها و خوبی های خود را با ابراز فخر و تکبر از بین مبر.
-امور دنیا همیشه توام با شر و فساد است، مگر اینکه با نیروی قدرت. نیروی ایمان و نیروی حکمت جمع شود.
-اگر می خواهی مردم ترا تعریف کنند تو خودت را حریص بتعریف نشان مده.
-کسی که زیاد غصه بخورد، بدنش بیمار و ناتوان می شود، و شخصی که بد اخلاق باشد همیشه دچار عذاب روحی می شود هر کسی دیگران را مسخره کند، انصاف و کرامتش را از بین می برد. بهترین ایمانها برای بنده آنست که خداوند را در همه جا بهمراه خود بداند.
-مرد بوسیله ارتکاب گناه خود را از روزی محروم می سازد. و سرنوشت را رد نمی کند مگر دعا بخداوند عمر را زیاد نمی کند جز نیکی و محبت. نخستین قدمی را که شخص به عرصات نهاد از عمر او سئوال می شود که آن را در چه راهی مصرف کرده است؟ و از جوانیش پرسیده می شود که درچه کاری از آن نیرو استفاده کرده؟ و از نانش پرسیده می شود که از چه راهی بدست آورده است، و آنرا در کجا انفاق کرده و از عملس سئوال می شود که چه کارهائی کرده است؟
-فضیلت عقل، بر هوی و هوس از این جهت است که عقل زمان را مالک است(یعنی از زمان بنفع خود استفاده می کند) ولی شخص هوسباز بنده زمانیست (یعنی هر وقت هر چه دلش خواست می کند).
-مردم آزاده تحملشان زیاد است، و برای حفظ حرمت خود هرگونه فشاری را متحمل می شوند، ولی اگر آنها را وادار به از دست دادن آزادیشان بکنند، مقاومت می نمایند.
-اگر شخص لئیمی از احسان به تو خودداری کند ولی بمقام و شخصیت تو احترام بگذارد بهتر از آناست که آدم سخی بتو بخشندگی می کند ولی ترا حقیر می شمارد.
-حکومت و سلطنت مانند رودخانه بزرگی است که از آن نهرهای کوچک جدا می شوند اگر آن رودخانه شیرین باشد آب نهرها هم شیرین خواهد شد، اگر تلخ باشد آب نهرها هم تلخ خواهد شد.
-فرق میان سخاوت و اسراف اینست که شخص سخی می داند چه مقدار بدهد و به چه کسی بدهد، و برخوردش با کسی که به وی بخشش می کند خوب و مؤدبانه است. ولی شخص اسرافگر میزان آنچه را که باید بدهد نمی داند، و به که باید بدهد تشخیص نمی دهد، پس در میان این دو فاصله زیادی هست.
-با مردم در حال خشمناکی مجادله مکن، زیرا در آن هنگام خشم تو او را بعوض اینکه هدایت و راهنمائی کنی با عملت به لجاجت وادار می کنی.
-از سقوط و بدبختی دیگران حتی اگر دشمنت هم باشند شاد مشو زیرا نمی دانی روزگار با تو هم چه خواهد کرد؟
-علم که وقتی که بقلب آدمی اثر کند، مانند قطره آب بارانی است که بزمینهای تشنه فرو می ریزد و آنها را سبز و خرم می کند.
-مثل شخص مؤمنی که قرآن می خواند مانند اترج است که هم بویش خوب است و هم طعمش، مثل مؤمنی که قرآن نمی خواند، مانند (ریحان) می باشد که بویش خوبست ولی طعمش بد است، ولی مثل شخص بدکار و قاصری که قرآن نمی خواند مانند حنظله است که هم طعمش تلخ است و بد بو هم هست.
-شخص مؤمن بهر چیزی که نگاه می کند عبرت می گیرد و وقتی که ساکت می شود فکر می کند هنگامی سخن می گوید درست حرف می زند و وقتی که بی نیاز شد شکر می کند.
-در زبان مؤمن نوری هست که هنگام سخن گفتن ساطع می شود، ولی در زبان منافق شیطانی هست که همیشه او سخن می گوید.
-سوء ظن قلبها را بیمار می کند و بی گناهان را متهم می سازد، انس گیرندگان را بوحشت می اندازد و دوستی برادران را از بین می برد.
-اگر در دنیا محتاجی نباشد غنی ترین مردم کسانی هستند که به قسمت روزی خود قناعت می کنند.
-بحضرت علی (ع) گفتند: زره تو فقط سینه ات را می پوشاند پشت ندارد، حضرت فرمود وقتیکه من در جنگ با کسی روبرو می شود هیچگاه پشت باو نمی کنم، تا بمن صدمه بزند.
-اعجوبه ترین موجودات انسان است زیرا سخت ترین اشیا کوه است و آهن که کوه بوسیله آن کنده می شود وآتش هم آهن را آب می کند، و آب هم آتش را خاموش می سازد و ابر هم آب را حمل می کند و باد هم ابرها را متفرق می کند ولی انسان حتی در مقابل باد و طوفان هم مقاومت می کند.
-بدرستی که مردم هم نفس کشید نشان معدود است و هم عمرشن محدود می باشد چون عمر پایان می یابد و نفس ها از شماره می افتد، و آرزوها تمام می شود.
-خداوندا دنیا را برای ما زندان قرار مده. و فراق آنرا برای ما خزن مکن من از دنیائی که مرا از آخرت محروم می کند و از آرزوهائی که مرا از انجام عمل برای آخرت باز دارد، و از حیاتی که مرا از نیکی های آخرت محروم کند بر تو پناه می برم.
-با گفتن کلمه استغفار خود را معطر سازید تا بوی گناهانتان شما را رسوا نکند.
-برای بدبختی ها نهایتی است و دوا تحمل آنها صبر است و همچنین ترک چاره در از بین بردن آنها قبل از انقضای مدتش موجب زیادی آنها می شود.
-شخص حسود از تو راضی نمی شود، حتی اگر هیچکدامتان از او راضی نباشید.
-مرد نمی تواند آقا و سرور قوم خود باشد تا وقتیکه مقتدر نیست که کدام لباسش را بپوشد.
فضائل و خواص تلاوت سوره طه ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۲ امتیازs آثار و برکات خواندن سوره طه/ فضیلت و خواص آیات قدرتمند سوره طه : این سوره،اوّلین سوره ای است که ماجرای حضرت موسی علیه السلام را به تفصیل بیان نموده و حدود هشتاد آیه […]
راه هایی برای کاهش فشار قبر ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۱ امتیاز راه هایی برای کاهش فشار قبر/ چطور فشار قبر کمتری داشته باشیم؟ منظور از مرگ تنها قرار دادن بدن در یک تکه زمین کنده شده نیست بلکه انتقال انسان به عالم برزخ است. اولین […]
چگونگی خواندن نماز والدین ۴٫۰۰/۵ (۸۰٫۰۰%) ۱ امتیاز خواندن نماز والدین یکی از حقوقیست که والدین چه در زمان حیات و چه پس از وفات شان بر گردن فرزندان خود دارند. این نماز را بخوانید تا هم والدینتان را شاد کنید و هم فرزندانتان […]
چرا امام حسین جنگ را از تاسوعا به عاشورا انداخت ؟ ۴٫۲۲/۵ (۸۴٫۴۴%) ۹ امتیازs چرا امام حسین جنگ را از تاسوعا به عاشورا انداخت ؟ در تاریخ آمده است که حضرت ابا عبدالله وقتی لشکر عمربن سعد در روز تاسوعا قصد شروع جنگ […]
سریع الاجابه ترین دعاها ۴٫۰۰/۵ (۸۰٫۰۰%) ۱۵ امتیازs استجابت دعا، مانند هر پدیدهی دیگری، قوانین ، آداب و شروطی دارد که با وجود آن آداب و شرایط است که دعا به اجابت میرسد .
دعاهای مجرب برای رفع گرفتاری مختلف ۴٫۰۰/۵ (۸۰٫۰۰%) ۳ امتیازs عرفا و بزرگان دین دستورالعمل ها و اذکار مختلفی را پیرامون دعا برای رفع مشکلات و گرفتاری های دنیوی و سلوکی و نیز برآورده شدن حاجت بیان نموده اند که در ادامه بررسی می […]
به نکات زیر توجه کنید