بازدید
ادعاى نوشته حاضر این است که حقیقت وجودى عصمت که موهبتى الهى است براى بعضى ذاتى است و زمینههاى علمى و عینى دارد و دست غیر بر آن نمىرسد با آن که قابل وصول است و مىشود فردى بر اثر کشش و کوشش بر آن دست یابد یا ظرف تنزیلى آن چنین است و ظروف عالى آن بسیط است و در تیررس غیر نمىباشد و عصمت همانطور که به انتخاب است، انحصار را دارد.
نسبت به این امر این است که حضرات انبیا و ائمهى معصومین علیهم السلام و حضرت زهرا علیه االسلام همه معصوم مىباشند و از هر گونه احتمال خطا و عصیانى بدور هستند؛ همچنان که اعتقاد شیعه در این امر چنین است و بسیار نیز بجا و محکم مىباشد و براى تثبیت و تحقّق آن مدارک نقلى و دلایل عقلى فراوانى از کتاب، سنت، تفکّر و اندیشهى سالم و سلیم وجود دارد که در این جهت، هرگونه توهّم و ایرادى را از خود بدور مىدارد که ما در صدد بیان آن نیستیم.
البته، مطلبى که در این جهت باقى مىماند و داراى اهمیّت بسیارى مىباشد و نوع برخورد با آن آسان نیست، متشابهات فراوانى است که در قرآن و روایات به چشم مىخورد که ظاهر تمامى آنها با عصمت حضرات انبیاى الهى علیهمالسلام سازگار نیست و یا دستکم نسبت به این امر، توهّم و شبههاى ایجاد مىنماید که در جهت برطرف سازى آن باید کوشید.
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
اصل اول
عصمتبه معنى مصونیتبوده و در باب نبوت داراى مراتب زیر است:
الف – عصمت در مقام دریافت، حفظ و ابلاغ وحى;
ب – عصمت از معصیت و گناه;
ج – عصمت از خطا و اشتباه در امور فردى و اجتماعى.
عصمت پیامبران در مرحله نخست، مورد اتفاق همگان است، زیرا احتمال هر نوع لغزش و خطا در این مرحله، اطمینان و وثوق مردم را خدشهدار مىسازد و دیگر پیامهاى پیامبر مورد اعتماد و اطمینان نخواهد بود، در نتیجه هدف نبوت نقض مىشود.
گذشته از این، قرآن کریم یادآور مىشود که خداوند پیامبر را تحت مراقبت کامل قرار داده است تا وحى الهى به صورت صحیح به بشر ابلاغ شود، چنانکه مىفرماید:‹‹عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا× الا من ارتضى من رسول فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصدا× لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم واحاط بما لدیهم و احصى کل شیء عددا›› (جن/۲۶-۲۸): او آگاه از غیب است، و حقایق غیبى را بر کسى آشکار نمىسازد، مگر آن کس که مانند پیامبر مورد رضایت او است، پس براى مراقبت از وى، پیش رو و پشتسر او، نگهبانى مىگمارد تا بداند ( محقق شود) که آنان پیامهاى پروردگارشان را رساندهاند، و خدا به آنچه نزد آنها است احاطه دارد، و همه چیز را شمارش کرده است.
در آیه یاد شده، دو نوع نگهبان براى صیانت از وحى وارد شده است:
الف – فرشتگانى که پیامبر را از هر سو احاطه مىکنند;
ب – خداوند بزرگ که بر پیامبر و فرشتگان احاطه دارد.
علت این مراقبت کامل نیز تحقق یافتن غرض نبوت یعنى رسیدن وحى خداوند به بشر است.
اصل دوم
پیامبران الهى، در عمل به احکام شریعت، از هرگونه گناه و لغزش مصونیت دارند، و اصولا هدف از بعثت پیامبران در صورتى تحقق مىپذیرد که آنان از چنین مصونیتى برخوردار باشند. زیرا اگر آنان به احکام الهى که خود ابلاغ مىکنند دقیقا پایبند نباشند، اعتماد به صدق گفتار آنها از میان مىرود و در نتیجه هدف نبوت تحقق نمىیابد.
محقق طوسى در عبارت کوتاه خود به این برهان چنین اشاره کرده است:«و یجب فی النبی العصمه لیحصل الوثوق فیحصل الغرض» (1) : عصمتبراى پیامبران لازم است تا وثوق به گفتار آنها حاصل شود، وغرض از نبوت تحقق یابد.
عصمت پیامبران از گناه، در آیات گوناگون مورد تاکید قرآن کریم قرار گرفته است، که به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
الف – قرآن پیامبران را هدایتشدگان و برگزیدگان از جانب خداوند مىداند: ‹‹واجتبیناهم وهدیناهم الى صراط مستقیم›› (انعام/۸۷).
ب – یادآور مىشود آن کس را که خدا هدایت مىکند، هیچ کس قادر به گمراه ساختن وى نیست: ‹‹ومن یهد الله فما له من مضل›› (زمر/۳۷).
ج – معصیت را ضلالت مىداند: ‹‹و لقداضل منکم جبلا کثیرا›› (یس/۶۲).
از مجموع این آیات استفاده مىشود که پیامبران از هر نوع ضلالت و معصیت پیراستهاند.
افزون بر این، آن برهان عقلى که قبلا بر ضرورت عصمت پیامبران اقامه کردیم، بر لزوم عصمت آنان قبل از بعثت نیز دلالت مىکند. زیرا اگر انسانى پاسى از عمر خود را در گناه و گمراهى صرف کند و سپس پرچم هدایت را به دستبگیرد، چندان مورد اعتماد مردم قرار نمىگیرد، ولى کسى که از آغاز عمر از هرگونه آلودگى پیراسته بوده به خوبى قادر به جلب اعتماد مردم خواهد بود. علاوه غرضورزان و منکران رسالت مىتوانند به سادگى روى گذشتههاى تاریک وى انگشت نهاده و به ترور شخصیت و مخدوش ساختن پیام وى بپردازند. در چنین محیطى، تنها انسانى که در اثر یک عمر پاکى و درستى «محمد امین» لقب گرفته، مىتواند با شخصیت تابناک خویش، آفتابوار حجاب تبلیغات سوء دشمن را کنار زند و با پایدارى واستقامتشگرف خویش، تدریجا محیط تاریک جاهلیت را روشن سازد.
گذشته از این، بدیهى است انسانى که از آغاز زندگى داراى مقام عصمت از گناه بوده است، از انسانى که فقط پس از بعثت داراى چنین مقامى شده است، برتر است و نقش هدایتى او نیز بیشتر خواهد بود، و مقتضاى حکمت الهى این است که فعل احسن و اکمل را برگزیند.
اصل سوم
پیامبران، علاوه بر عصمت از گناه، در موارد زیر نیز مصون از خطا بودهاند:
الف – داورى در منازعات: پیامبران از جانب خدا ماموریت داشتهاند که بر طبق موازین قضا داورى کنند، یعنى از مدعى شاهد بطلبند، و اگر مدعى شاهدى نداشت، از منکر سوگند بخواهند، وهیچگاه با این میزان الهى مخالفت نکردهاند. ولى ممکن استشاهد عمدا یا سهوا بر خلاف واقع گواهى داده، ویا منکر به دروغ یا از روى اشتباه سوگند یاد کند و در نتیجه حکم پیامبر مطابق واقع نباشد، این نوع مخالفت ضررى به عصمت پیامبران نمىزند، زیرا او مامور استبر طبق میزان الهى قضاوت کند، و آنجا که داورى او بر خلاف واقع باشد، او از خطاى حکم خود آگاه است، گرچه به خاطر مصالح اجتماعى مامور به عمل بر وفق آن نمىباشد.
ب – تشخیص موضوعات احکام دینى مثلا فلان مایع شراب استیا نه.
ج – مسائل اجتماعى و تشخیص مصالح ومفاسد امور.
د – مسائل عادى زندگى.
دلیل عصمت در موارد سه مورد اخیر، این است که در ذهن غالب افراد، خطا در اینگونه مسائل با خطا در احکام دینى ملازمه دارد. در نتیجه، ارتکاب خطا در این مسائل، اطمینان مردم را نسبتبه شخص پیامبر خدشهدار ساخته و نهایتا مایه خدشهدار شدن غرض بعثت مىگردد. هرچند لزوم عصمت در دو صورت نخست، روشنتر از عصمت در صورت اخیر است.
اصل چهارم
یکى از مراتب عصمت آن است که در وجود پیامبران امورى نباشد که مایه دورى گزیدن مردم از آنان است. همگى مىدانیم برخى از بیماریهاى جسمى، یا برخى از خصلتهاى روحى که حاکى از دنائت و پستى انسان است، مایه تنفر و انزجار مردم مىکردد. طبعا پیامبران بایستى از اینگونه معایب جسمى و روانى منزه باشند، زیرا انزجار مردم از پیامبر و دورى گزیدن از او، با هدف بعثت – که ابلاغ رسالات الهى توسط پیامبر به آنان است – منافات دارد.
نیز یادآور مىشویم که حکم عقل در اینجا به معنى کشف یک واقعیت است، و اینکه، با توجه به حکمتخدا باید کسانى به پیامبرى برگزیده شوند که پیراسته از چنین عیوبى باشند. (۲)
اصل پنجم
حکم قاطع عقل و داورى صریح قرآن را درباره لزوم عصمت پیامبران دانستیم، ولى در این زمینه برخى از آیات – در بدونظر – حاکى از صدور گناه از آنان مىباشد (مانند آیات وارده در باره حضرت آدم و غیر آن). در این موارد چه باید گفت؟
در پاسخ باید خاطر نشان ساخت: مسلما، به حکم اینکه هیچگونه تناقضى در قرآن راه ندارد، باید با توجه به قرائن موجود در خود آیات، به مراد واقعى آنها پى برد، و در این موارد ظهور بدوى هرگز نمىتواند ملاک قضاوت و داورى عجولانه قرار گیرد. خوشبختانه مفسران و متکلمان بزرگ شیعه، به تفسیر این آیات پرداخته، و حتى برخى از آنان در این باره کتابهاى مستقلى تالیف کردهاند. از آنجا که بحث درباره تکتک این آیات از گنجایش این رساله بیرون است، علاقمندان مىتوانند به کتب مزبور مراجعه کنند. (۳)
اصل ششم
عامل و منشا عصمت را مىتوان در دو چیز خلاصه کرد:
الف – پیامبران (و اولیاى خاص الهى) از حیث معرفت و شناختخداوند در پایه بسیار رفیعى قرار دارند که هیچگاه رضا و خشنودى حضرت حق را با چیزى عوض نمىکنند. به عبارت دیگر، درک آنان از عظمت الهى و جمال وجلال شگرف وى، مانع از آن مىشود که به چیزى غیر از خدا توجه نمایند، و اندیشهاى جز رضاى خدا را در سر بپرورند. این مرتبه از معرفت همان است که امیر مؤمنان علیه السلام مىفرماید: ما رایتشیئا الاو رایت الله قبله وبعده و معه: هیچ چیز را ندیدم مگر آنکه پیش و پس و همراه با دیدن آن، خدا را دیدم. و امام صادق علیه السلام نیز مىفرماید: «و لکنی اعبده حبا له وتلک عباده الکرام» (4) : من خدا را از روى دوستى با او پرستش مىکنم، و چنین است عبادت بزرگواران.
ب – آگاهى کامل پیامبران از نتایج درخشان طاعت وپىآمدهاى سوء معصیت، سبب مصونیت آنان از نافرمانى خدا مىباشد. البته عصمت گسترده و همهجانبه، مخصوص گروه خاصى از اولیاى الهى است، ولى در عین حال برخى از مؤمنان پرهیزگار نیز، در بخش عظیمى از افعال خویش، از ارتکاب گناه مصون مىباشند، مثلا یک فرد متقى هرگز به هیچ قیمتى دستبه خودکشى نمىزند، یا افراد بىگناه را نمىکشد. (۵) بالاتر از این، حتى افراد عادى هم نسبتبه برخى از امور مصونیت دارند. فىالمثل هیچ فردى به هیچ قیمتحاضر نمىشود به سیم لختى که برق در آن جریان دارد، دستبزند. پیداست که مصونیت در اینگونه موارد، ناشى از علم قطعى شخص به آثار سوء عمل خویش است; حال اگر چنین علمى در مورد تبعات بسیار خطرناک گناهان نیز حاصل گردد، قویا مایه مصونیت فرد از گناه خواهد بود.
اصل هفتم
با توجه به منشا عصمت، یادآور مىشویم که عصمتبا آزادى و اختیار معصوم منافات ندارد، بلکه فرد معصوم با وجود داشتن معرفت کامل نسبتبه خدا و آثار اطاعت و معصیت، مىتواند گناهى را انجام دهد، هرچند از این قدرت هرگز استفاده نمىکند. درست مانند پدر مهربان نسبتبه فرزند خود که بر کشتن فرزندش قدرت دارد، ولى هرگز این کار را انجام نمىدهد. روشنتر از این، عدم صدور قبیح از خداوند است. خداى قادر مطلق مىتواند افراد مطیع را وارد دوزخ ساخته و بالعکس اشخاص عاصى را وارد بهشت نماید،ولى عدل وحکمت وى مانع از آن است که چنین فعلى را انجام دهد. از این بیان روشن مىشود که ترک گناه و انجام عبادت و طاعت، براى معصومین افتخار بزرگى است، زیرا آنان در عین توانایى بر گناه، هیچ گاه مرتکب آن نمىشوند.
اصل هشتم
ما، در عین اعتقاد به عصمت تمام پیامبران، عصمت را ملازم با نبوت نمىدانیم. چه، ممکن است فردى معصوم باشد اما پیامبر نباشد. قرآن کریم درباره حضرت مریم مىفرماید:‹‹یا مریم ان الله اصطفاک وطهرک واصطفاک على نساءالعالمین›› (آل عمران/۴۲): اى مریم خداوند تورا از میان زنان برگزید، و از گناه پاک گردانید، و بر زنان جهان برترى داد. از اینکه قرآن در مورد مریم لفظ «اصطفاء» را به کار برده، روشن مىشود که وى معصوم بوده است، زیرا در باره پیامبران نیز واژه «اصطفاء» به کار رفته است:‹‹ان الله اصطفى آدم و نوحا وآل ابراهیم وآل عمران على العالمین›› (آل عمران/۳۲).
گذشته از این، در آیه مزبور از تطهیر مریم سخن به میان آمد، و مقصود پاکى وى از هر نوع پلیدى است، نه تبرئهاش از اتهام گناه در مورد فرزندش که یهود او را متهم ساخته بودند. زیرا تبرئه مریم ازاین گناه، در همان روزهاى نخست تولد عیسى علیه السلام با تکلم وى (۶) به اثبات رسید و دیگر نیازى به این بیان مجدد نیست.
گذشته از این، آیه تطهیر مریم به حکم سیاق آیات مربوط به دورانى است که او ملازم محراب بوده وهنوز به عیسى باردار نشده بود، بنابر این اتهامى به میان نیامده بود تا تطهیر مربوط به آن اتهام باشد.
پىنوشتها:
۱٫ کشف المراد، ص349، بحث نبوت.
۲٫داورى خرد در این مورد یک داورى قطعى است. بنابر این، برخى از روایاتى که درباره «ایوب» پیامبر علیه السلام وارد شده و حاکى از ابتلاى او به بیماریهاى تنفرآور مىباشد، گذشته از اینکه با حکم قطعى عقل مخالفت دارد، با روایاتى نیز که از ائمه اهل بیت علیهم السلام رسیده است مخالف است. امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوار خود نقل مىکند: حضرت ایوب، در طول بیمارى خود، بوى بد یا صورت نازیبا پیدا نکرد و هرگز از بدن او چرک و خون و چیزى که مردم از آن تنفر دارند بیرون نیامد. سنتخدا درباره انبیا و اولیاى گرامى خود، چنین است. دورى مردم از ایوب، به علت فقر مالى وضعف ظاهرى او بود، ولى آنان از مقام و منزلت او در نزد خدا آگاه نبودند (خصال، ج1، ابواب هفتگانه، حدیث107- ص400) طبعا روایاتى که بر خلاف این مطلب دلالت دارند، پایه اساسى نداشته و قابل قبول نیستند.
۳٫ تنزیه الانبیاء، سید مرتضى; عصمه الانبیاء، فخر الدین رازی; مفاهیم القرآن، جعفر سبحانى، ج5، بخش عصمت پیامبران.
۴٫ بحار الانوار، ۷۰/۲۲٫
۵٫ امیر مؤمنان درباره این گروه مىفرماید:« هم والجنه کمن قد رآها و هم فیها منعمون، وهم و النار کمن قد رآها و هم فیها معذبون»: آنان نسبتبه بهشتبسان کسى مىباشند که آن را دیده و از نعمتهاى آن برخوردار مىباشند، و نسبتبه دوزخ همانند کسى مىباشند که آن را دیده و گرفتار عذاب آن شدهاند. (نهج البلاغه، خطبه همام شماره193).
۶٫ فاشارت الی…(طه/۲۹).
منشور عقاید امامیه صفحه ۱۱۰
استاد جعفر سبحانى
عصمت نبوت
ظهور پیغمبران خدا نظریه وحى را که در فصل سابق گذشت تایید مىکند پیغمبران خدا مردانى بودند که دعوى وحى و نبوت نمودند و براى دعوى خود حجت قاطع اقامه کردند و مواد دین خدا را که همان قانون سعادتبخش خدایى است،به مردم تبلیغ نموده در دسترس عموم گذاشتند و چون پیغمبران که با وحى و نبوت مجهز بودند،در هر زمان که ظاهر شدند بیش از یک فرد یا چند فرد نبودند،خداى متعال هدایتبقیه مردم را با ماموریت دعوت و تبلیغ که به پیغمبران خود داده،تتمیم و تکمیل فرمود.
و از اینجاست که پیغمبر خدا باید با صفت عصمت متصف باشد،یعنى در گرفتن وحى از جانب خدا و در نگهدارى آن و در رسانیدن آن به مردم از خطاى مصون باشد و معصیت (تخلف از قانون خود) نکند،زیرا-چنانکه گذشت-تلقى وحى و حفظ و تبلیغ آن سه رکن هدایت تکوینى مىباشند و خطا در تکوین معنا ندارد.
گذشته از اینکه معصیت و تخلف از مؤداى دعوت و تبلیغ خود،دعوتى است عملى به ضد دعوت و موجب سلب وثوق و اطمینان مردم است از راستى و درستى دعوت و در نتیجه غرض و هدف دعوت را تباه مىکند.خداى متعال در کلام خود به عصمت پیغمبران اشاره نموده مىفرماید: و اجتبیناهم و هدیناهم الى صراط مستقیم (۹)
و باز مىفرماید: عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا الا من ارتضى من رسول فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصدا لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم (۱۰) .
پىنوشتها:
۱-یعنى:«و پیغمبران را به سوى خود جمعآورى کردیم (به غیر ما نمىپردازند و از غیر ما اطاعت نمىکنند) و به راهى راست رسانیدیم»، (سوره انعام،آیه ۸۷)
۲-یعنى:«تنها اوست که داننده غیب است و به غیب خود کسى را مسلط نمىکند مگر پسندیدگان را از پیغمبران و در این صورت از پس و پیش او (پیغمبر یا وحى) مراقبت کامل و رصدى به راه مىاندازد که محققا پیامهاى خداى خود را برسانند»، (سوره جن،آیه ۲۶-۲۸)
شیعه در اسلام صفحه ۱۴۱ تالیف: علامه سید محمد حسین طباطبایى
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
نام، القاب، کنیه ها:
نام مبارک آن حضرت ، فاطمه (علیها السلام) است و از برای ایشان القاب و صفات متعددی همچون زهرا، صدیقه، طاهره، مبارکه، بتول، راضیه، مرضیه ، نیز ذکر شده است.
فاطمه ، در لغت به معنی بریده شده و جدا شده می باشد و علت این نامگذاری بر طبق احادیث نبوی ، آنست که: پیـروان فاطمه (علیها السلام) به سبب او از آتش دوزخ بریده ، جدا شده و برکنارند.
زهرا به معنای درخشنده است و از امام ششم ، امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که: ” چون دخت پیامبر در محرابش می ایستاد ( مشغول عبادت می شد) ، نورش برای اهل آسمان می درخشید؛ همانطور که نور ستارگان برای اهل زمین می درخشد . “
صدّیقه به معنی کسی است که به جز راستی چیزی از او صادر نمی شود. طاهره به معنای پاک و پاکیزه ، مبارکه به معنای باخیر و برکت ، بتول به معنای بریده و دور از نا پاکی ، راضیه به معنای راضی به قضا و قدر الهی و مرضیه یعنی مورد رضایت الهی. (۱)
کنیه های فاطمه (علیها السلام ) نیز عبارتند از ام الحسین، ام الحسن، ام الائمه، ام ابیها و…
ام ابیها به معنای مادر پدر می باشد و رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) دخترش را با این وصف می ستود؛ این امر حکایت از آن دارد که فاطمه (علیها السلام) بسان مادری برای رسول خدا بوده است. تاریخ نیز گواه خوبی بر این معناست ؛ چه هنگامی که فاطمه در خانه پدر حضور داشت و پس از وفات خدیجه (سلام الله علیها ) غمخوار پدر و مایه پشت گرمی و آرامش رسول خدا بود و در این راه از هیچ اقدامی مضایقه نمی نمود ، چه در جنگها که فاطمه بر جراحات پدر مرهم می گذاشت و چه در تمامی مواقف دیگر حیات رسول خدا .
مادر و پدر:
همانگونه که می دانیم ، نام پدر فاطمه (علیها السلام) محمد بن عبدالله (صلی الله علیه وآله وسلم) است که او رسول گرامی اسلام ، خاتم پیامبران الهی و برترین مخلوق خداوند می باشد. مادر حضرتش خدیجه دختر خویلد ، از زنان بزرگ و شریف قریش بوده است . او نخستین بانوئی است که به اسلام گرویده است و پس از پذیرش اسلام ، تمامی ثروت و دارائی خود را در خدمت به اسلام و مسلمانان مصرف نمود . خدیجه در دوران جاهلیت و دوران پیش از ظهوراسلام نیز به پاکدامنی مشهور بود ؛ تا جائی که از او به طاهره (پاکیزه) یاد می شد و او را بزرگ زنان قریش می نامیدند .
ولادت:
فاطمه (علیها السلام) در سال پنجم پس از بعثت (۲) و در روز ۲۰ جمادی الثانی در مکه به دنیا آمد. چون به دنیا پانهاد، به قدرت الهی لب به سخن گشود و گفت : ” شهادت می دهم که جز خدا ، الهی نیست و پدرم رسول خدا و آقای پیامبران است و شوهرم سرور اوصیاء و فرزندانم ( دو فرزندم ) سرور نوادگان می باشند” . اکثر مفسران شیعی و عده ای از مفسران بزرگ اهل تسنن نظیر فخر رازی ، آیه آغازین سوره کوثر را به فاطمه (علیها السلام) تطبیق نموده اند و او را خیر کثیر و باعث بقا و گسترش نسل و ذریه پیامبر اکرم ذکر نموده اند. شایان ذکر است که آیه انتهایی این سوره نیز قرینه خوبی براین مدعاست که در آن خداوند به پیامبر خطاب می کند و می فرماید همانا دشمن تو ابتر و بدون نسل است.
مکارم اخلاق :
سراسر زندگانی صدیقه طاهره (علیها السلام) ، مملو از مکارم اخلاق و رفتارهای نمونه و انسانی است. ما در این مجال جهت رعایت اختصار تنها به ه مورد اشاره می نمائیم . اما دوباره تأکید می کنیم که این موارد، تنها بخش کوچکى از مکارم اخلاقی آن حضرت است.
۱ـ از جابربن عبدالله انصاری ، صحابی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) منقول است که: مردی از اعراب مهاجر که فردی فقیر مستمند بود ، پس از نماز عصر از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) طلب کمک و مساعدت نمود. حضرت فرمود که من چیزی ندارم . سپس او را به خانه فاطمه (سلام الله علیها ) که در کنار مسجد و در نزدیکی خانه رسول خدا قرار داشت ، راهنمائی نمودند . آن شخص به همراه بلال (صحابی و مؤذن رسول خدا ) به در خانه حضرت فاطمه (علیها السلام) آمد و بر اهل بیت رسول خدا سلام گفت و سپس عرض حال نمود. حضرت فاطمه (علیها السلام) با وجود اینکه سه روز بود خود و پدر و همسرش در نهایت گرسنگی به سر می بردند، چون از حال فقیر آگاه شد، گردن بندی را که فرزند حمزه دختر عموی حضرت به ایشان هدیه داده بود ، ودر نزد آن بزرگوار یادگاری ارزشمند محسوب می شد ، از گردن باز نمود و به اعرابی فرمود: این را بگیر و بفروش ؛ امید است که خداوند بهتر از آن را نصیب تو نماید. اعرابی گردن بند را گرفت و به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بازگشت و شرح حال را گفت . رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) از شنیدن ماجرا ، متأثر گشت و اشک از چشمان مبارکش فرو ریخت و به حال اعرابی دعا فرمود. عمار یاسر (از اصحاب پیامبر) برخاست و اجازه گرفت و در برابر اعطای غذا ، لباس ، مرکب و هزینه سفر به اعرابی ، آن گردن بند را از او خریداری نمود . پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) از اعرابی پرسید : آیا راضی شدی؟ او در مقابل ، اظهار شرمندگی و تشکر نمود. عمار گردن بند را در پارچه ای یمانی پیچیده و آنرا معطر نمود و به همراه غلامش به پیامبر هدیه داد. غلام به نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد و جریان را باز گفت. حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) غلام و گردن بند را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. غلام به خانه ی صدیقه اطهر آمد. زهرا (علیها السلام) ، گردن بند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد نمود.
گویند غلام در این هنگام تبسم نمود. هنگامی که علت را جویا شدند ، گفت: چه گردن بند با برکتی بود ، گرسنه ای را سیر کرد و برهنه ای را پوشانید، پیاده ای را صاحب مرکب و فقیری را بی نیاز کرد و غلامی را آزاد نمود و سرانجام به نزد صاحب خویش بازگشت.
۲ ـ رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) در شب زفاف پیراهن نویی را برای دختر خویش تهیه نمود. فاطمه (علیها السلام) پیراهن وصله داری نیز داشت. سائلی بر در خانه حاضر شد و گفت: من از خاندان نبوت پیراهن کهنه می خواهم. حضرت زهرا(علیها السلام) خواست پیراهن وصله دار را مطابق خواست سائل به او بدهد که به یاد آیه شریفه ” هرگز به نپکی دست نمی یابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید انفاق نمائید” ، افتاد . در این هنگام فاطمه (علیها السلام) پیراهن نو را در راه خدا انفاق نمود.
۳- امام حسن مجتبی در ضمن بیانی ،عبادت فاطمه (علیها سلام ) ، توجه او به مردم و مقدم داشتن آنان بر خویشتن ، در عالی ترین ساعات راز و نیاز با پروردگار را این گونه توصیف می نمایند : ” مادرم فاطمه را دیدم که در شب جمعه ای در محراب عبادت خویش ایستاده بود و تا صبحگاهان ، پیوسته به رکوع و سجود می پرداخت . و شنیدم که بر مردان و زنان مؤمن دعا می کرد ، آنان را نام می برد و بسیار برایشان دعا می نمود اما برای خویشتن هیچ دعائی نکرد . پس به او گفتم : ای مادر ، چرا برای خویش همانگونه که برای غیر ، دعا می نمودی ، دعا نکردی ؟ فاطمه (علیها سلام ) گفت : پسرم ! اول همسایه و سپس خانه “.
ازدواج و فرزندان آن حضرت :
صدیقه کبری خواستگاران فراوانی داشت. نقل است که عده ای از نامداران صحابه ازاو خواستگاری کردند . رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به آنها فرمود که اختیار فاطمه در دست خداست. بنا بر آنچه که انس بن مالک نقل نموده است ، عده ای دیگر از میان نامداران مهاجرین ، برای خواستگاری فاطمه (علیها السلام) به نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) رفتند و گفتند حاضریم برای این وصلت ، مهر سنگینی را تقبل نمائیم . رسول خدا همچنان مسأله را به نظر خداوند موکول می نمود تا سرانجام جبرئیل بر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نازل شد و گفت: ” ای محمد ! خدا بر تو سلام می رساند و می فرماید فاطمه را به عقد علی در آور ، خداوند علی برای فاطمه و فاطمه را برای علی پسندیده است “. امام علی (علیه السلام) نیز از خواستگاران فاطمه (علیها السلام) بود و حضرت رسول بنا بر آنچه که ذکر گردید ، به امر الهی با این وصلت موافقت نمود. در روایات متعددی نقل گشته است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: اگر علی نبود ، فاطمه همتایی نداشت . بدین ترتیب بود که مقدمات زفاف فراهم شد . حضرت فاطمه (علیها السلام) با مهری اندک (بر خلاف رسوم جاهلی که مهر بزرگان بسیار بود) به خانه امام علی (علیه السلام) قدم گذارد . (۳) ثمره این ازدواج مبارک ، ۵ فرزند به نامهای حسن ، حسین ، زینب ، ام کلثوم و محسن (که در جریان وقایع پس از پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) سقط شد) ، بود . امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) از امامان ۱۲ گانه می باشند که در دامان چنین مادری تربیت یافته اند و ۹ امام دیگر (بغیر از امام علی(علیه السلام) و امام حسن(علیه السلام)) از ذریه امام حسین (علیه السلام) می باشند و بدین ترتیب و از طریق فاطمه (علیها السلام) به رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) منتسب می گردند و از ذریه ایشان به شمار می روند. (۴) و به خاطر منسوب بودن ائمه طاهرین (بغیر از امیر مؤمنان(علیه السلام)) به آن حضرت ، فاطمه (علیها السلام) را ” ام الائمه ” ( مادر امامان ) گویند.
زینب (سلام الله علیها) که بزرگترین دختر فاطمه (علیها السلام) به شمار می آید ، بانویی عابد و پاکدامن و عالم بود. او پس از واقعه عاشورا ، و در امتداد حرکت امام حسین (علیه السلام) ، آن چنان قیام حسینی را نیکو تبیین نمود ، که پایه های حکومت فاسق اموی به لرزه افتاد و صدای اعتراض مردم نسبت به ظلم و جور یزید بارها و بارها بلند شد. تا جایی که حرکتهای گسترده ای بر ضد ظلم و ستم او سازمان گرفت . آنچه از جای جای تاریخ درباره عبادت زینب کبری (علیها السلام ) بدست می آید ، آنست که حتی در سخت ترین شرایط و طاقت فرسا ترین لحظات نیز راز و نیاز خویش با پروردگار خود را ترک ننمود و این عبادت و راز و نیاز او نیز ریشه در شناخت و معرفت او نسبت به ذات مقدس ربوبی داشت.
ام کلثوم نیز که در دامان چنین مادری پرورش یافته بود ، بانویی جلیل القدر و خردمند و سخنور بود که او نیز پس از عاشورا به همراه زینب (سلام الله علیها) حضور داشت و نقشی عمده در آگاهی دادن به مردم ایفا نمود.
فاطمه (علیها السلام) در خانه:
فاطمه (علیها السلام) با آن همه فضیلت ، همسری نیکو برای امیر مؤمنان بود. تا جایی که روایت شده هنگامی که علی (علیه السلام) به فاطمه (علیها السلام) می نگریست ، غم واندوهش زدوده می شد. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه حتی اموری را که می پنداشت امام علی (علیه السلام) قادر به تدارک آنها نیست ، از او طلب نمی نمود. اگر بخواهیم هر چه بهتر رابطه زناشویی آن دو نور آسمان فضیلت را بررسی نمائیم ، نیکوست از امام علی (علیه السلام) بشنویم ؛ چه آن هنگام که در ذیل خطبه ای به فاطمه (علیها السلام) با عنوان بهترین بانوی جهانیان مباهات می نماید و او را از افتخارات خویش بر می شمرد و یا آن هنگام که می فرماید: ” بخدا سوگند که او را به خشم در نیاورم و تا هنگامی که زنده بود ، او را وادار به کاری که خوشش نیاید ننمودم ؛ او نیز مرا به خشم نیاورد و نا فرمانی هم ننمود “.
مقام حضرت زهرا (علیها السلام) و جایگاه علمى ایشان:
فاطمه زهرا (علیها السلام) در نزد شیعیان اگر چه امام نیست ، اما مقام و منزلت او در نزد خداوند و در بین مسلمانان به خصوص شیعیان ، نه تنها کمتر از سایر ائمه نیست ، بلکه آن حضرت همتای امیر المؤمنین و دارای منزلتی عظیم تر از سایر ائمه طاهرین (علیهم السلام ) می باشد .
اگر بخواهیم مقام علمی فاطمه (علیها السلام) را درک کنیم و به گوشه ای از آن پی ببریم ، شایسته است به گفتار او در خطبه فدکیه بنگریم ؛ چه آنجا که استوار ترین جملات را در توحید ذات اقدس ربوبی بر زبان جاری می کند ، یا آن هنگام که معرفت و بینش خود را نسبت به رسول اکرم آشکار می سازد و یا در مجالی که در آن خطبه ، امامت را شرح مختصری می دهد. جای جای این خطبه و احتجاجات این بانوی بزرگوار به قرآن کریم و بیان علت تشریع احکام ، خود سندی محکم بر اقیانوس بی کران علم اوست که متصل به مجرای وحی است.( قسمتی از این خطبه در فراز آخر مقاله خواهد آمد) . از دیگر شواهدی که به آن وسیله می توان گوشه ای از علو مقام فاطمه (علیها السلام) را درک نمود ، مراجعه زنان و یا حتی مردان مدینه در مسائل دینی و اعتقادی به آن بزرگوار می باشد که در فرازهای گوناگون تاریخ نقل شده است. همچنین استدلالهای عمیق فقهی فاطمه ( علیها سلام ) در جریان فدک (که مقداری از آن در ادامه ذکر خواهد گردید ) ، به روشنی بر احاطه فاطمه ( علیها سلام ) بر سراسر قرآن کریم و شرایع اسلامی دلالت می نماید .
ادامه مطلب + دانلود...