جستجو در تک بوک با گوگل!

تابعيت پايگاه تك بوك از قوانين جمهوري اسلامي ايران

ابلیس ۲ (ادامه)

541

بازدید

ابلیس ۲ (ادامه) ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۱ امتیاز
درباره اندیشه دفاع از ابلیس بیرون از دایره تصوف به عقاید باطنیان نیز می توان اشاره کرد زیرا باطنیه معتقد بودند که زمانبه شکل دوره هایی به هم پیوسته و به تناوب چون شب و روز در پی هم می گذرد یک دوره ( دوره کشف ) است که در آن حقیقت اسرار الهی آشکار و باطن شرع بر آن حاکم است . دوره دیگر ( دوره ) است که …..

در آن حقایق پوشیده است و ظواهر شرع بر آن حاکم است دور حاضر دور تر است و ابلیس که پیش از این در دور کشف بود حقایق اسرار و با آن امور را به عیان دیده است . در این دور در حجاب رفتن را با نشان خود سازگار نمی بیند و و به احکام دور ستر تن در نمی دهد لاجرم کارش به عصیان می کشد و آدم را که برای دور ستر در وجود آمده و او خوردن گندم ( یعنی وقوف به علم قیامت ) منع شده است می فریبد و از اسرار دور کشف و علم قیامت با خبر می کند « 1 » علامه اقبال لاهوری نیز به این ماجرا علاقه نشان داده و در اشعار خود به این موضوع پرداخته است بعنوان مثال در ماجرای سجده از زبان ابلیس می گوید :
نوری نادان نیم سجده به آدم برم                او به نهاد است خاک من به نژاد آذرم
من ز تنت مایگان کدیه نکردم سجود                قاهر بی دوزخم داور بی محشرم
آدم خاکی نهاد دون نظر کم سواد                    زاد در آغوش تو پیر شود در برم
در جای دیگر او را خواجه اهل فراق می نامد .
در گذشتم از سجود ای بی خبر                   ساز از کرم ارغنون خبر و شر
از وجود حق مرا منکر مگیر                       دیده بر باطن گشا ظاهر مگیر
من بلی در برده « لا » گفته ام                    گفته ی من خوشتر از نام گفته ام
گفتار را با ذکر اشعاری از یک شاعر معاصر که اندیشه اش تناسبی با افکار عارفان مدافع شیطان دارد به پایان می بریم .
آفریدی خود تو شیطان ملعون را                 عاصیش کردی و او را سوی ما راندی
این تو بودی این تو بودی کز یکی شعله          اینسان ساختی در راه بنشاندی
 نیست او جز آنچه تو می خواستی باشد          تیره روحی تیره جانی تیره بنیانی
تیره لبخندی بر آن لبهای بی لبخند                  تیره آغازی خدایا تیره پایانی
 ای بسا شبها که در خواب من آمد او      چشمهایش چشمه های اشک و خون بودند
سخت می نالید و می دیدم که بر لبهاش      ناله هایش خالی از رنگ فسون بودند
ای بسا شبها که با من گفتگو می کرد           گوش من گوئی هنوز از ناله لبریز است
من اگر شیطان مکارم گناهم چیست ؟     او نمی خواهد که من چیزی جز این باشم «5»
با من دلش به مهر و مودت یگانه بود               سیمرغ عشق را دل من آشیانه بود
بر در گهم زجمع فرشته سپاه بود                      عرش مجید جاه مرا آستانه بود
بودم معلم ملکوت اندر آسمان                         امید من خلد برین جاودانه بود
هفتصد هزار سال به طاعت نموده ام                 وز طاعتم هزاران هزار خزانه بود
در لوح خوانده ام که یکی لعنتی شود     بودم گمان به هر کس و بر خود گمانه بود «1»
سنائی تمام سرگذشت ابلیس را پیش از خلقت آدم در این چند بیت با زیبائی و سادگی و اختصار بیان نموده است . قبل از آنکه آدم آفریده شود ابلیس بلند مرتبه و والا مقام بوده است . اگر ابلیس ادم را از مقامش تنزل داد و او را به هبوط دچار نمود آدم نیز خواسته یا نا خواسته با پدیدار شدن در صفحه آفرینش بهانه برای سرنوشت محتوم ابلیس گردید .
همانطور که پیش از این ذکر شد نام ابلیس پیش از خلقت آدم عزرائیل بود و به عربی  حارث و کنیه او ابو کردوس بود . « 2»
الف – چگونگی راه یابی به درگاه حق :
مفسران گفته اند که فرشتگان در زمین بودند بعد از جنیان و فرزندانشان را از آتش دود آمیز آفرید ( خلق الجان من مارج من نار ) و ایشان را ساکنان زمین و قومی شهوانی بودند و در راه شرع مکلف ایشان تباهکاری کردند و خونریزی رب العالمین ابلیس را که خازن بهشت بود آن هنگام با لشگری از فرشتگان بزمین فرستاد و اولاد جان به جزیره های دریا راندند و خود بجای ایشان نشستند و عبادت خدا می کردند « 3 » فرشتگان با جن به پیکار بودند و ابلیس که خرد سال بود اسیر شد و با فرشتگان بود و عبادت می کرد « 4 » .
 پیش از آدم ساکنان زمین جن بودند و خدا ابلیس را قضاوت آنان داد و یکهزار سال میانشان ، حق قضاوت  کرد و حکم نام             را خدا عزوجل بدو داد و بدو وحی کرد و مغرور شد و بزرگی کرد و میان جن خلاف و دشمنی افکند که هزار سال در زمین پیکار کردند و               در خون فرو رفتند …………  پس خداوند عزوجل آتشی فرستاد و آنها را بسوخت و ابلیس چون عذاب قوم خود بدید به آسمان بالا رفت و با فرشتگان بماند و در عبادت خدا بکوشید . « 1 »
 شهر بن حوشب گوید ابلیس از قوم جن بود ساکن زمین و فرشتگان او را به اسیری بردن « 2 » ابلیس به هر صورتی که وارد دستگاه حق شده باشد ، اعم از اسارت بدست فرشتگان یا به میل و رغبت و یا به سبب عبادت بسیار ، یا به هر جهت اظهار لیاقت می کند و مناصی دارد .
از ابن عباس روایت کرده اند که قبیله ای از فرشتگان جن بودند و ابلیس از ایشان بود و ما بین و ما بین آسمان و زمین قلمرو او بود از ابن مسعود نیز روایت کرده او که ابلیس ملک آسمان دنیا داشت و از قبیله ای از فرشتگان بود که جن نام داشتند و هم از ابن عباس روایت کرده اند که ابلیس از فرشتگان بود میان آسمان و زمین قلمرو او بود « 3 » « الف » در ضمن او فرمانده لشگر فرشتگان در جنگ با جنیان تبهکار ساکن زمین می باشد « 2 » « ب » شاه و مدیر آسمان دنیا بود تدبیر میان آسمان و زمین با وی بود « 3 » « پ » ابلیس از اشراف ملائکه بود و قبیله ای معتبر داشت و سلطان آسمان و زمین بود « 3 » ت »
سنائی نیز از این جهت است که می گوید :
بر درگهم ز جمع فرشته سپاه بود               عرش مجید جاه مرا آستانه بود « 6 »
ابن عباس گوید : نسبت وی است با جنان از آنکه روزگاری خازن بهشت بوده یعنی که جنی است چنانکه گویند مکی و مدنی است . « 5 »
دیدار با ابلیس :
ابلیس در دنیای مادی به صورت های مختلف ظاهر می شود و کم نیستند افرادی که او را دیده اند در کتب عرفانی مورد بحث ما نیز این دیدارها ذکر شده اند .
او گاه بصورت انسان ظاهر می شود و گاه شکل و شمایلی عجیب دارد با پیامبران نیز ملاقاتهایی داشته است و اغلب با آنان سخن گفته است وقتی آدم در رثای فرزند شعر می گوید ابلیس نیز پاسخ او را به شعر می دهد که این اشعار در کتب مختلف آمده است اکثر پیاملران او را دیده اند و با او صحبت کرده اند حتی نزد پیامبر اسلام آمده و اجازه خواسته تا قصه هجران خود را برای او بیان نماید این دیدار ها هر کدام که با موضوعات پیشین متناسب بود در جای خود نگاشته آمده در این بخش نیز نگاهی داریم گذرا به ابلیس و دیدار هایش .
الف – دیدار ابلیس با پیامبر
ما در اینجا قصد نداریم که همه ملاقاتهای ابلیس با پیامبران را بیاوریم بلکه به اختصار بر آنچه در آثار حلاج و غزالی و عین القضاه و عطار در این باب آمده مروری داریم برای تفضیل این مطلب به کتب حدیث و تفسیر باید مراجعه نمود .
وقتی آدم و حوا به زمین هبوط کردند ابلیس نیز به همراه ایشان به زمین فرود آمد و گاه با هم ملاقات هایی داشتند و برای ایکه بتواند به درون آدم و حوا وارد شود بچه خود را به امانت بهآنها داد و آنها او را خوردند و بدین ترتیب شیطان در درون آدمی جای گرفت که این حکایت از این بتفضیل ذکر شد .
آورده اند که وقتی ابلیس به آدم رسید گفت : بدان ترا روی سپید دادند و ما را روی سیاه غره مشو که مثال ما هم چنانست که باغبان بادام نشاند فردا  و فردا بادام به براید آن بادام بدکان بقال برند و بفرشند یکی را مشتری خداوند باشد ویکی را مشتری مصیبت آن مرد مصیبت زنده آن بادامها رارو وسیاه کند  و بر تابوت مرده خویش می باشد و خداوند شادی آنرا با شکر برآمیزد و هم چنان سپید روی بر شادی خود نثار کند باآدم آن بادام که به یر تابوت ما می ریزند ما ایم و آنچه بر یر آن شادی نثار می کنند کار دولت است . اما جایی که باغبان یکی است و آب از یک جوی خورده اگر کسی را کار با گل افتد بوید و اگر کسی رابا خار باغبان افتد خار در دیده زند « 1 »
گفته اند که آدمی و ابلیس از آن هر دو به هم رسیدند آدم گفت : یا شقی وسوست الی و فعلت ما فعلت ای شقی دانی که چه کردی تو با من و چه گرد انگیختی در راه من . ابلیس گفت : ابلیس گفت : یا آدم هب انی . گفت : ابلستک فمن کان ابلسنی گیرم که ترا من از راه بردم با من بگوی که مرا از راه که برد؟ «2»
   و مولانا در مثنوی معنوی می گوید:
روزی آدم بر بلیس کو شقیست                    از حقارت و از زبافت بنگریست
خویش بینی کرد و آدم خود گزین                            خنده زد بر کار ابلیس لعین
بانگ برزد غیرت حق کاری صفی                            تو نمی دانی ز اسرار خفی
بوستین را باژ گونه گر کند                                 کوه را از بیخ و بن برکند
پرده صد آدم آن دم بر زند                               صد بلیس نو مسلمان آورد
گفت: آدم توبه کردم زینه نظر                      اینچنین گستاخ نندیشم دگر «3»
       نتیجه اخلاقی هر سه حکایت ، اجتناب از کبر و خود بینی و خویشتن خواهی است . حضرت نوح نیز اورا ببیند و ابلیس از نوح می خواهد تا از او چیزی بپرسد. نوح این کار را عیب می داند ولی فرمان می رسد که حرف او را گوش کن او نمی تواند ترا فریب دهد و او نوح را نصیحت می کند و از حسد  وحرص و بخل  و کبر و بر حذر می دارد «4» . نوح یکبار دیگر از او می خواهد که توبه کند و خداوند شرط قبول توبه او را سجده بر خاک آدم اعلام می دارد .  ولی او می گوید من به زنده اشسجده نکردم به مرده اش سجده کنم ؟ «1»
         هنگام طوفان نوح نیز او با اینکه از راندگان است خود را در کشتی می افکند و نوح او را قبول نمی کند . ابلیس می گوید من تا روز قیامت مهلت دارم و به نوح خطاب می شود که او را به کشتی بنشان زیرا او در عقد مروارید شبه سیه است در رشته کشنده با جواهر شبهی «2» .
           با حضرت موسی نیز دیدارهایی دارد و یکی از آنها که در کتب زیادی نقل شده «3» در طواسین حلاج نیز آمده است . ملاقات او با موسی در عقبه طور است که سؤال و جوابهایی بین آنها دو رد و بدل می شود .
               موسی می پرسد چرا سجده نکردی او می گوید : چون معبود واحد را قبول دارم و اگر سجده می کردم .مانند تو بودمم به تو یکبار گفته به کوه نگاه کن نگاه کردی من با اینکه چندین بار شنیدم که به آدم سجده کنید اینکار را انجام ندادمم و مو سی می گوید : امر خدا را بجای نیاوردی و ابلیس پاسخ می دهد : آن امر نبود بلکه ابتلا بود موسی می پرسد آیا حالا او را یاد می کنی  ؟ و ابلیس می گوید اکنون من مستغرق یاد او می باشم .
             غزالی خود می گوید که این حکایت را از قول وهب بن منیه نقل می کند که البته دخل و تصرفاتی در آن نموده است .«4»
             عطا ر این حکایت را با بیانی شیوا به نظم کشیده است
 شبی موسی مگر می رفت به طور                       به پیش او رسید ابلیس از دور
چنین گفت: کان لعین که ای همه دم                     چرا سجده نکردی پیش آدم ؟
لعینش گفت: ای مقبول حضرت                             شدم بی علتی مردود قدرت
اگر مدتی بودی در آن سجده مرا راه                     کلیس بود می همچون تو آنگاه
لعینش گفت : چون من مهربانی                         فراموشش کند هرگز زمانی «1»
جامی نیز این حکایت را بیانی زیبا و نزدیکتر به روایت حلاج و غزالی به شعردر آورده است که چون با موضوع کار ما با ارتباط بیشتری دارد آنرا نقل می کنیم  .
       پور عمران بدلی غرقه نور                              میشد از بهر مناجات به طور
دید در راه سر دوران را                                        قاید لشکر مهجور ان را
گفت : کز سجده آدم زچه روی                             تافتی روی رضا راست بگوی
گفت: عاشق که بود کامل سیر                                پیش جانان نبرد سجده غیر
گفت موسی : که به فرموده دوست                      سر نهد هر که بجان بنده اوست
گفت : مقصود از آن گفت و شنود                         امتحان بود محب را نه سجود
گفت موسی که اگر حال اینست                         لعن و طعن تو چرا ش آیین است
بر تو چون از غضب سلطانی                                   شد لباس ملکی شیطانی
 گفت کاینه هر دو صفت عارتند                           مانده از ذات ملک نا حیتند
 گر بیاید صد از این با برود                                 حال ذاتم متغیر نشود
ذات من به صفت خویشتن است                        عشق او لازمه ذات من است …
لطف و قهری همه یکرنگ شدست                    کوه و کاهم همه همسنگ شدست
در جای دیگر موسی ابلیس را می بیند و از او پندی می خواهد  که می گوید:
 گفت : دایم یاد دار این یک سخن                  من مگو تا تو نگردی همچو من «1»
در اصول کافی امام صادق (ع) از حضرت پیامبر حدیثی نقل می کند که در این حدیث یکی از ملاقاتهای حضرت موسی با ابلیس بیان می شود . موسی نشسته است و ابلیس با کلاه دراز و رنگارنگی به نزد او می آید . کلاه از سر بر می دارد و ادبی سلام می کند موسی از او می پرسد کیستی ؟ و او می گوید ابلیسم و آمده ام بخاطر مقامی که تو نزد خدا داری به تو سلام کنم و از کلاهش می پرسد .پاسخ می دهد : با این کلاه آدمیان را می —- و موسی می پرسد تو به واسطه چه گناهی به آدمیان نزدیک می گردی و او می گوید : وقتی انسان از عملش خوشش بیاید و گناهش در نظرش کوچک جلوهمی کندمن بر او سیطره می یابم «2» ابلیس چند بار دیگر با حضرت موسیبرخورد دارد و به او اندرزهایی می دهد «3» .
حضرت سلیمان نیز که  همه شیاطین در خدمت او هستند از خدا می خواهد تا ابلیس را نیز مقهور او گرداند و خدا او را از این کار بر هذر می دارد ولی او تقاضا می کند که ابلیس را زمان محدودی مقهور او کند و اینکارهم عملی می شود ولی فردا و روز بعد کسی زنبیل او را نمی خرد – چون او از راه بافتن زنبیل امرار معاش می نموده است – گرسنه می ماند و خداوند به او خطاب می کند  که نمی انی که تو چون مهتر بازاریان را در بند کنی در معاملات بر خلق بسته می شود .«4»
     حضرت عیسی نیز ابلیس را می بیند که در حال به جای آوردن سجده است . از او می پرسد برای چه سجده می کنی ؟ او می گوید من به این کار عادت کرده ام و به همین خاطر سجده می کنم و نتیجه اخلاقی این برخورد اینست که :
هر چه از عادت رود در روزگار                       نیست آنرا به حقیقت هیچ کار «5»
          حضرت عیسی یکبار سنگی زیر سر می نهد و می خوابد وقتی بیدار می شود ابلیس را بالای سر خود می بیند و می گوید چرا اینجا ایستاده ای ؟ می گوید:‌تو به دنیا پرداخته ای . سنگی از آن برای استفاده بر داشتی . دتیا تیز از آن من است . حضرت عیسی سنگ را به سویی پرتاب می کند و دنیا را به دنیا وا می گزارد  «1» .
عیسی آنرا سنگ را سبک بنداخت                   شخص ابلیس زآن سنگ بگداخت
 گفت : خود رستی و مرا راندی                              هر دو آنرا ز بند برهاندی
با تو زین پس نباشد کار                                 ملکت من تو را به من بگزار «2»
            حضرت یحیی بن زکریا نیز او را دیده است و از او سؤال نموده چه کسی را دوست و چه کسی را دشمن می داری ؟ و او می گوید : پارسای بخیل را دوست می دارم که بخلش عملش را تباه می کند و فاسق می کند و فاسق سخیرا  دشمن می دارم چون می ترسم خداوند سخاوتش را به خاطر او به من رحمت کند .«3»
          و حضرت یحیی یکبار دیگر او را با بندهای گوناگون می بیند و می ترسد . این بندها چیست ؟ و او پاسخ می دهد که : این انواع شهوات آدمیان است که با این آنها را به بند می آورم و یحیی می پرسد ؟ آیا برای من هم بندی دارد ؟ و او می گوید نه تو را از ما معصوم داشته اند «4» .
         ابلیس با پیامبر اسلام نیز ملاقاتهایی داشته است .
         یکبار بر او ظاهر می شود و پیامبر از او سؤال می کند که از امت من چه کسانی را دشمن و چه کسانی را دوست می داری ؟ و او به تفصیل پاسخ می دهد «5».
 یکبار دیگر نیز او را در ضعف و انکسار می یابد و سستیش را جویا مشود و او چهار دلیل برای درماندگی خود می آورد . «6»
        عطار یکی ار داستانهای دیدار پیامبر با ابلیس را منظون نموده است و بسیار زیبا و دلکش و لطیف آنرا ساخته است و از زبان ابلیس با سوز و درد محسوس و ملموس سخن گفته است .
          بامدادی ابلیس بدرگاه پیامبر میرود و از سلمان و حضرت علی (ع) راه می خاهد . پیامبر می فرماید : بگویید برود که او نزد من کاری ندارد . جبرئیل به وساطت می آید و از پیامبر می خواهد قصه مهجوری خویش را یگوید .
عاقبت جبرئیا می آمد دوان                           گفت : ره ده آن لعبت را این زمان
تتا غم مهجوری خود گویدت                           حال درد دوری خود گویدت
راه دادش سید و صدر انام                            چون در آمد سید را کرد سلام
گفت می دانم که نوشت نوشت باد نوش                  اینکه سوی معراج رفتی دوش
گفت دیدم عرش و کرسی و فلک                           جمله اسرار و آیات ملک
گفت دیدی عرش را از دست راست                گفت : دیدم عالم نور و نوا ست
گفت دیدهای سمت چپ عرش اله                         وادی منکر بیابانی سیاه
گفت دیدم دور بود از راه من                        گفت بود آن دشت مجلسگاه من
گفت دیدی آن عالم را سرنگون                        آن علم آن منست ای رهنمون
گفت دیدی منبر بشکسته را                                  حق نهاده بود این دلخسته را
منبرم آن بود مجلس گفتمی                              خویش را زر خلق را مس گفتمی
از ملائک هفتصد و صد هزار                                زیر آن منبر گرفتندی قرتل
من روایت از خدا می کردمی                                پیامبر را آشنا می کردمی
من چه دانستم که بیگانه منم                                 عاقل ایشانند و دیوانه منم
ظن چنان بردم که هستم دولتی                             بیخبر بودم ز طوق لعنتی
دوش سلطانی که معراجت نهاد                           از لعمرک بر سر تاجت نهاد
پنج حرف آمد لعمرک ای عزیز                     لام و عین و میم و را و کاف و نیز
پنج آن تست پنج آن منست                           راحت آن تست و رنج آن منست
طوق من پنج است و تاج تست پنج                 آن من خاک است و آن تست گنج
گر چ ههستی هم رسول و هم امین                     طوق من بین و ایمن کم نشین
زانکه کمن هر چه هستم هیچ چیز                     تاج تو بینم نیم نومید نیز «1»

                      ب : دیدار با عارفان
   عارفان نیز ابلیس را در خواب و بیداری دیده و شرح این دیدار ها را در کتب خویش
 آورده اند . ما نیز در این قسمت تعدادی از این ملاقاتها را نقل می کنیم .
 با یزید بارها ابلیس را دیده و برای او دلسوزی کرده است . حتی از حق برای او رحمت خواسته است . و حق در جواب به او گفته (که اتشی را آتش باید تو جهد آن کن که  خود را بدان نیاری که سزای آتش شوی )«1» با یزید از خدا درخواست میکند تا ابلیس را بند او را در حرم مبندند و با او به سخن گفتن میپردازد و ابلیس زیرکانه سخن می گوید بایزید از ا. میپرسد که تو با این زیرکی چرا امر حق را اطاعت نکردی و او پاسخ میدهد که آن ابتلا بود امر نبود  و این همان جوابی لست که در دیدار بت حضرت موسی گفته بود بایزید می گوید مخالفت با حق تو را به این روز انداخته است و اومی گوید خداوند موافق و مخالف ندارد . مخالفت مستلزم ضدیت است و خداوند ضدی ندارد و موافقت مستلزم تشابه و خداوند شبیهی نیز ندارد و سپس امیدواری خود را در رحمت الهی برای بایزید عنوان می کند. «2»
بلال بلخی نیز به بایزید می گوید ملائکه ابلیس را بر سر کوی میزنند و بایزید دلسوزانه پاسخ میدهد مسکین بر سر کوی من چه کار داشت «3»
و نیز کسی به او می گوید ابلیس را به سر کوی تو بر دار کرده اند و بایزید می گوید او عهد کرده بود که گرد بسطام نگردد .«4»
سهل ابن عبداله تستری نیز ابلیس را در میان قومی میبیند و او را به بند می آورد و هنگامیکه خلوت می شود لز او میخواهد تا در توحید سخنی بگوید و ابلیس درباره توحید آنچنان سخن می گوید . (که اگر عارفان وقت حاضر بودند ، همه انگشت به دندان گرهتندی «5»
سهل او را در خواب نیز دیده است و سئوالی از او پرسیده و پاسخ هم دریافته است «6»
باز سهل روزی او را می بیند و از او به خدا پناه می برد ابلیس می گوید تو از من به خدا پناه بردی و من از خدا به خدا پناه بردم و اگر تو می گویی فریاد از دست شیطان من می گویم فریاد  از دست رحمان . سهل می پرسد چرا سجده نکردی؟ ا. میگوید اگر به حضرت حق رسیدی به او بگوی که این بیچاره (ابلیس) را نمی خواهی چرا از وی بهانه می گیری و می گوید همین ساعت بر سر خاک آدم هزار سجده کردم و پاسخ شنیدم که تو را نمی خوهیم خود را به زحمت نیانداز«1»
عبداله ابن مبارک او را در رباطی به شکل شتر بچه ای می بیند که چشمانش در سینه واقع شده است و می هراسد و از او می پرسد کیستی؟ میگوید از کجا می آیی؟ میگوید از بغداد سئوال می کند آنجا چه می کردی ؟ پاسخ میدهد به وسیله یکی از نایبانم مردم را کافر میکردم و او را وامی داشتم که ره انان بگوید. قران مخلوق است و او نیز چنین می کرد و هرکه این را باور می کرد کافر می شد و ابلیس خودش را قرآن قدیم می نامید«2»
مسئله خلق قرآن یکی از مباحس جنجال برانگیز کلام اسلامی است در کتب کلام اسلامی به تفصیل مورد بحس قرار گرفته است .
ابوالحسین نوری با ابلیس هم ناله می شود و هنگامیکه با ابلیس نزد او از فراق می نالد به موافقت او اشک می ریزد«3»
ذوالنون مصری نیز او را می بیند که چهل روز سر از سجده بر نمی دارد و از او می پرسد بعد از بیزاری و لعنت این همه عبادت چیست و او می گوید من از بندگی معزولم او از خداوندی معزول نیست «4»
جنید بارها او را دیده است .
روزی او را برهنه میبیند که بر گردن مردم سوار می شود و می گوید ای ملعون از این مردم شرم نمی کنی ؟ ابلیس پاسخ میدهد اینان مردم نیستند مردم آنهایی هستند که در شونیزیه می باشند و شونیزیه که نام مسجدی در بغداد بوده است و عارفان در آن به عبادت می پرداختند میرود و آنان را می بیند «1»
جنید یک بار او را به صورت پیری می بیند و از او دلیل سجده نکردنش را میپرسد و او پاسخ می گوید و جنید متحیر می شود «2»
شبی به دلش می افتد که به مسجد شونیزیه برود و درآنجا با ابلیس ملاقات می کند و از او سئوالاتی می پرسد و او پاسخ می گوید «3»
ابو سعید خراز نیز ابلیس را می بیند و می خواهد با عصایش او را بزند و می شنود که او از عصبانیت نمی ترسد و از نوری می ترسد که در دیر می باشد «4»
و او را به خواب هم دیده است و از او سئوال کرده و او نیز به درستی پاسخ داده است «5»
شبی یکنفر به صومعه ابوالحارث اولاسی می آید و او را به جمع طالبان حق دعوت می کند وی به دنبال او می رود و گروهی می رسد که حلقه زده بودند و پیری در میانشان نشسته ابوالحارث را بسیار اکرام می کنند پیر به ابوالحارث می گوید اگر اجازه دهید شعری بخوانند او موافقت می کند سروده های شاعران را در باره فراق می خوانند وهمه به سماع  بر می خیزند و وجد و حال می کنند نزدیک سپیده دم پیر به ابوالحارث می گوید از من نپرسیدی که کیستی و اطرافیانت چه کسانی می باشند او می پرسد و پیر در جواب می گوید ابلیس هستم و اینان فرزندان من میباشند این نشستن و سماع برای من دو فایده دارد یکی آن که مصیبت فراق و ایام دولت خود دارم و دیگر آن که مردان حق را از راه ببرم و به بیراهه افکنم  این حکایت که برخاسته از اندیشه کخالفان سماع است باعث سرد شدن ابوالحارث از سماع  می شود «6»
شبلی نیز ابلیس را دیده است یکروز پایش به پلی شکسته فرو می رود و دو دست نا محرمی او را نجات میدهد و او می بیند که ابلیس هست می گوید کار تو رها کردن و فریفتن هست نه دستگیری نمودن و نجات دادن و ابلیس می گوید من کسانی را فریب میدهم که سزاوار این کار هستند «1»
ابلیس به شبلی می رسد و او را از غرور به واسطه           اوقات بر حزر میدارد «2»
شبلی در عرفا ت با ابلیس ملاقاتی دارد که عطار آن را بیان نموده است
مگر شبلی امام عالم افروز                             گذر می کرد در عرفات یکروز
فتادش چشم بر ابلیس آنگاه                          بدو گفتا که ای ملعون درگاه
چونه اسلام داری و نه طاعت                        چرا گردی میان این جماعت
بگو چون شد از این تاریک روزت              امیدی می بود از حق هنوزت
چو بشنید این سخن ابلیس پر غم                زبان بگشاد و گفت ای شیخ عالم ……
چو قهرش حکم کرد و راندم آغاز              عجب نبود که اطفش خواندم باز «3»
عطار حکایتی آورده که ابلیس به دربار فرعون می رود و کفی از ریگزار مروارید می کند و دوباره به صورت ریگ بر میگرداند از فرعون می خواهد که این کار را انجام دهد فرعون عاجز می ماند و ابلیس می گوید پس چرا دعوی خدایی می کنی خدا مرا با این همه قدرت به بندگی قبول ندارد آن وقت تو عاجز مسکین دعوی خدایی داری«4»
عارفی ده جوی آب سیاه می بیند به دنبال آن می رود و ابلیس را می بیند که به خاطر بخت سیاه خود اشک سیاه از دیده می ریزد «5»
عارفان و عابدان و راهبان بسیاری ابلیس را دیده اند و با او سخن گفته اند این مجمل بیانگر تفصیل مطالبی است که در این باره در کتب عرفانی نقل شده است.

دانلود کتاب






برچسب ها

مطالب مشابه با این مطلب

    فضائل و خواص تلاوت سوره طه

    فضائل و خواص تلاوت سوره طه ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۲ امتیازs آثار و برکات خواندن سوره طه/ فضیلت و خواص آیات قدرتمند سوره طه : این سوره،اوّلین سوره ای است که ماجرای حضرت موسی علیه السلام را به تفصیل بیان نموده و حدود هشتاد آیه […]

    راه هایی برای کاهش فشار قبر

    راه هایی برای کاهش فشار قبر ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۱ امتیاز راه هایی برای کاهش فشار قبر/ چطور فشار قبر کمتری داشته باشیم؟ منظور از مرگ تنها قرار دادن بدن در یک تکه زمین کنده شده نیست بلکه انتقال انسان به عالم برزخ است. اولین […]

    چگونگی خواندن نماز والدین

    خواندن نماز والدین یکی از حقوقیست که والدین چه در زمان حیات و چه پس از وفات شان بر گردن فرزندان خود دارند. این نماز را بخوانید تا هم والدینتان را شاد کنید و هم فرزندانتان بعدها برای خودتان بخوانند.

    چرا امام حسین جنگ را از تاسوعا به عاشورا انداخت ؟

    چرا امام حسین جنگ را از تاسوعا به عاشورا انداخت ؟ ۴٫۱۳/۵ (۸۲٫۵۰%) ۸ امتیازs چرا امام حسین جنگ را از تاسوعا به عاشورا انداخت ؟ در تاریخ آمده است که حضرت ابا عبدالله وقتی لشکر عمربن سعد در روز تاسوعا قصد شروع جنگ […]

    سریع الاجابه ترین دعاها

    سریع الاجابه ترین دعاها ۳٫۸۳/۵ (۷۶٫۶۷%) ۱۲ امتیازs استجابت دعا، مانند هر پدیده‌ی دیگری، قوانین ، آداب و شروطی دارد که با وجود آن آداب و شرایط است که دعا به اجابت می‌رسد .

    دعاهای مجرب برای رفع گرفتاری مختلف

    دعاهای مجرب برای رفع گرفتاری مختلف ۴٫۰۰/۵ (۸۰٫۰۰%) ۳ امتیازs عرفا و بزرگان دین دستورالعمل ها و اذکار مختلفی را پیرامون دعا برای رفع مشکلات و گرفتاری های دنیوی و سلوکی و نیز برآورده شدن حاجت بیان نموده اند که در ادامه بررسی می […]




هو الکاتب


پایگاه اینترنتی دانلود رايگان كتاب تك بوك در ستاد ساماندهي سايتهاي ايراني به ثبت رسيده است و  بر طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند و به هیچ ارگان یا سازمانی وابسته نیست و هر گونه فعالیت غیر اخلاقی و سیاسی در آن ممنوع میباشد.
این پایگاه اینترنتی هیچ مسئولیتی در قبال محتویات کتاب ها و مطالب موجود در سایت نمی پذیرد و محتویات آنها مستقیما به نویسنده آنها مربوط میشود.
در صورت مشاهده کتابی خارج از قوانین در اینجا اعلام کنید تا حذف شود(حتما نام کامل کتاب و دلیل حذف قید شود) ،  درخواستهای سلیقه ای رسیدگی نخواهد شد.
در صورتیکه شما نویسنده یا ناشر یکی از کتاب هایی هستید که به اشتباه در این پایگاه اینترنتی قرار داده شده از اینجا تقاضای حذف کتاب کنید تا بسرعت حذف شود.
كتابخانه رايگان تك كتاب
دانلود كتاب هنر نيست ، خواندن كتاب هنر است.


تمامی حقوق و مطالب سایت برای تک بوک محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.


فید نقشه سایت


دانلود کتاب , دانلود کتاب اندروید , کتاب , pdf , دانلود , کتاب آموزش , دانلود رایگان کتاب

تمامی حقوق برای سایت تک بوک محفوظ میباشد

logo-samandehi