بازدید
انا اعطیناک الکوثر۱
تا کنون از معانی کوثر معنای خیر و معنای کثیر مطرح شد و به بحث مشکاتیت خانم وخلقت آسمانها و زمین و نورانیت آنها به نام زهره زهرا و بحث ماء پرداختیم و گفتیم کوثراطلاق به سرچشمه ماء می شود که این مطالب بسیار مقدماتی است.
در بیان معنای کثیر به آیه مبارکه: یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً ، وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَهً وَ اَصیلاً ۲ پرداختیم و گفتیم سَبِّحُوه , یعنی تسبیح فاطمه ۳ و یک اشاره آن تسبیحات خانم حضرت صدیقه است که روح و اصل و بطن آن به معنای غرق شدن است , وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً
ولایت ، ماء معین
پیرامون معنای ماء به آیه مبارکه: قُلْ اَ رَاَیْتُمْ إِنْ اَصْبَحَ ماوُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَاْتیکُمْ بِماءٍ مَعین 5
اشاره شد و بیان شد که معنای ماء معین ، مقام ولایت است۶ . بنابراین هر جا در قرآن ماء دیدیم منظور ولایت واهل بیت است که هم ماء ملح اجاج داریم و هم ماء عذب فرات که عذب فرات محبت است وملح اجاج برایت است , چرا که هو الذی خلق الظلمات و النور
اهل بیت ، ارکان خلقت
قبل از اینکه هیچ مخلوقی در زمین باشد و خلقی صورت بگیرد اهل بیت بوده اند خَلَقَنَا اللَّهُ نَحْنُ حَیْثُ لَا سَمَاءَ مَبْنِیَّهَ وَ لَا اَرْضَ مَدْحِیَّهَ وَ لَا عَرْشَ وَ لَا جَنَّهَ وَ لَا نَارَ کُنَّا نُسَبِّحُهُ حِینَ لَا تَسْبِیحَ وَ نُقَدِّسُهُ حِینَ لَا تَقْدِیس و هر خلقی که تصور شود از اهل بیت است؛ نه فقط مخلوق زمینی بلکه عرش و کرسی، لوح و قلم , همه و همه مخلوق اند و نه مخلوق بلکه اینها همه صُنع هستند زیرا خود پیامبر فرمودند : فَلَمَّا اَرَادَ اللَّهُ بَدْءَ الصَّنْعَه عرش و کرسی و همه چیز پس از اهل بیت خلق شد.
وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْاَرْض , عرش محیط است بر کرسی و کرسی آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه است و عرش محیط است بر این کرسی و خود عرش از نور محمد خلق شده است و فاطمه اُم اَبیها است .
اساس و ریشه « ماء »
ماء از دو قسمت تشکیل شده است , میم و الف «ما» و همزه « ء »،
میم و الف آن می شود« اُم » و همزه هم بطنش ۱۱۰می شود ، یعنی همزه روحش علی است. ها + میم + زا + ها = ۶+ ۹۰+ ۸ +۶ = ۱۱۰
ماء , میم و الف اولش اشاره به حضرت صدیقه دارد که اُم خلقت است و همزه آن اشاره به ولایت دارد که در ماء، اُم بر همزه مقدم است و اشاره به کوثریت ماء دارد و همزه هم در ماء، همان ماء ولایت است که از آسمان جاری است.
وَ اللَّهُ اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَحْیا بِهِ الْاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها ۸ , ماء ولایت قلوب مرده را زنده می کند و ولایت از همزه آخر ماء ناشی شده است .
ظهور ماء در عرش وآسمانهای هفتگانه
در تفسیر کوثر بیان کردیم که آمده است : الْکَوْثَرُ نَهَرٌ فِی الْجَنَّه
بهشت فوق عرش است که فوق عرش مرتبه بسیار بالایی است ؛ چون همه آسمانها و عرش را در بر می گیرد. پس سرچشمه ماء ولایت در فوق عرش است و ماء معین ولایت از چشمه کوثر فاطمی همیشه جاری است و لحظه به لحظه در حال جوشیدن است که اول به عرش می ریزد و بعد به آسمانهای هفتگانه می رود و بعد به زمین می رسد و در هر آسمانی ماء ولایت تفاوت می کند , چطور بفهمیم ماء در آسمان ها چگونه است؟ مَثَل آن روی کره زمین آمده است.
همانگونه که در کره زمین دریا ، دریاچه ، چاه ، قنات ، چشمه و … وجود دارد؛ درآسمانها هم به این مراتب است . آب دریا هم دو نوع است یک آب شور و دریای نمک و یک آب شیرین .
سحاب ، حامل ماء معین
وقتی شمس به آب می تابد آب بخار می شود و ابر شکل می گیرد , فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ ۱۰ که ودق به معنای ابر آمده است که ابجد آن ۱۱۰ می شود ، ۶+ ۴+ ۱۰۰ = ۱۱۰
و سحاب هم به معنای ابر است که ارواح مومنین به سحاب تشبیه شده اند , ابتدا مومنین زمین لم یزرع هستند و بعد به واسطه ابری که ماء درآن نهفته است، آب از آسمان جاری می شود و رعد و برق باعث بارش آن می شود.
رعد و برق ، زمینه ساز نزول باران
اگر رعد و برق نباشد ابر بارش نمی کند , وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِه 11
برق، اشاره خانم فاطمه به قلوب شیعیان هنگام مصیبت حسین است و رعد آن، ضجه های حسینی و فاطمی است که شیعیان هنگام مصیبت می زنند و آنگاه باران جاری می شود یعنی آنجا محل ریزش باران ولایت است و ولایت فقط در عشق فاطمه و حسین بارش دارد.
آسمان ، مظهر رحمت
اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ وَ اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُم 12
در روایات داریم «سماء» وجود مقدس پیامبر اکرم است که تا آسمان نباشد نه ابری ونه خورشیدی و نه بارانی معنا پیدا نمی کند و همه اینها ِ فِی سَمَاءِ الْعَظَمَهِ الْمُحَمَّدِیَّه (در آسمان محمدی)۱۳ معنا می یابد .
ماء ولایت ، رزقی که از آسمان می بارد.
وَ اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُم
ما رزقمان از ولایت جاری می شود ,غیر از ولایت رزقی وجود ندارد. یَاْکُلُونَ کَما تَاْکُلُ الْاَنْعام ما یک رزق مادی داریم ویک رزق معنوی که رزق مادی همه معلوم و مقدر است و آن رزق مادی خودش دنبال ما می آید و احتیاجی نیست ما دنبال آن برویم .
حضرت مولا می فرمایند: من تعجب می کنم از مردمی که به دنبال رزقی که مقدر آنها است و خودش دنبالشان می آید می روند، اما دنبال رزقی که باید دنبالش باشند، نیستند .
و آن رزق معنوی همان ماء است که وَ اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماء که باید آن را طلب کنیم.
طلب آب از ساقی
هرگاه در عطش ماندیم و آبی جاری نشد ،باید دو رکعت نماز استسقاء بخوانیم و سر بر خاک بگذاریم تا آب و بارانهای ولایت بر ما جاری شود و این است گدایی و طلب باران . وقتی دلمان تشنه شد باید طلب آب کنیم که ساقی کوثربه ما آب بنوشاند، سقای کربلا به ما آب بچشاند .اینها از لطیفه های عشقی است.
از عین علی عیون ما بینا شد ,«عین» یعنی چشمه که در صورت همه انسانها دو عین است که همان چشمه ماء کوثر و ولایت است و اشک از همان حوض کوثر است که خارج می شود , و برای همین عباس فقط دو چشمش تیر خورده اشاره کند او فقط ساقی است .
برترین عمل در جهت طراوت بوستان وجود
فَاَحْیا بِهِ الْاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها , و بعد بر زمین لم یزرع آب باران جاری می شود و کم کم سبز می شود و انواع مختلف درختها در آن می روید و آنگاه وظیفه باغبان زمین دو کارکه گیاه سبز را در معرض نور خورشید قرار دهد که شمس عصمت ولایت وجود نازنین حضرت بقیه الله است و دوم اینکه گیاهان هرز را هرس کند که می شود تبری و تولی و باید حجب ظلمانی را کنار بزنیم تا مستقیم از شمس ولایت بهره مند شویم و تا وقتی علف های هرز را کنار نزنیم هیچ گاه زمین وجودمان با ماء ولایت شکوفا نمی شود و این معنای لعن است .
تیمم ، مقدمه رسیدن به ابوتراب
درسوره مبارکه نساء می خوانیم : فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیداً طَیِّبا ۱۴
اگر آب نیافتید ، پس با خاک پاک تیمم کنید.
یعنی اگر آب نیافتیم باید آنقدر خودمان را و دست و صورتمان را که محل دعا و ریختن آب وضو است به خاک بمالیم تا به ابو تراب برسیم و این یکی از معانی تیمم است.
آب ، مایه حیات
درسوره مبارکه نور آمده است : وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّهٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشی عَلی بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشی عَلی رِجْلَیْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشی عَلی اَرْبَعٍ یَخْلُقُ اللَّهُ ما یَشاء ۱۵
همه جنبندگان از آب خلق شدند , پس محل جنبیدن ماء است , در کنار آیه وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَی 16 این طور معنا می شود که آب مایه حیات است و ریشه همه حیات مادی و معنوی آب است
در حیات مادی می بینیم اگرآب به جایی نرسد ، نبات، طیر، وحوش، انسان، همه و همه می میرند
اینها همه مثال است. انسانها هم در حیات معنوی این گونه اند ؛ عده ای طیر، نبات، حیوان، و عده ای هم وحوشند. عده ای هم به مقام والای انسانیت می رسند. روز قیامت که همه مسخ می شوند هر کسی به صورتی وارد می شود
افرادی به صورت خنزیر، میمون، و حیوانات چهارپا محشور می شوند؛ عده ای هم هستند که محکم و استوار، قدم بر صحرای محشر می گذارند ، اَ فَمَنْ یَمْشی مُکِبًّا عَلی وَجْهِهِ اَهْدی اَمَّنْ یَمْشی سَوِیًّا عَلی صِراطٍ مُسْتَقیم 17 این به میزان بهره مندی از ماء ولایت است. ماء ولایت روح ما را سیراب می کن .
تابش شمس ولایت بر مومنین
چشمه کوثر از فوق عرش جاری است و وقتی مومنین با هم باشند و جمع باشند می شوند دریا و اگر در گوشه گوشه باشند رودند و هیچ تاثیری نمی گذارند و فقط فضای اطرافشان را اندکی سبز می کنند. درست است که همهٍ یُسْقی بِماءٍ واحِد هستند اما مومن تا رود است تاثیری ندارد. اما وقتی رودها همه یک رودخانه شوند و بعد دریاچه شوند به اقیانوس می ریزند و اثر اقیانوس این است که وقتی شمس ولایت به اقیانوس بتابد ابر ایجاد می کند و این ابرها ارواح مومنین هستند , و این ارواح می آیند و در زمین های لم یزرع ماء ولایت جاری می کنند و زمینها را سبز می کنند و این معنای ظهور حضرت است که همه عالم سر سبز می شود و این است که می گویند وَ یُظْهِرُ اللَّهُ لَهُ کُنُوزَ الْاَرْضِ وَ مَعَادِنَهَا ۱۸ زمین همه کنوز خود را بیرون می ریزد .یعنی ولایت به همه جا می رسد.
حبه ، ودیعه ای در قلوب مومنین
مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ اَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فی کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِایَهُ حَبَّهٍ ۱۹
در تفاسیر فرموده اند قال الحبه فاطمه ۲۰، «حبه» حضرت صدیقه است و این حبه در قلوب همه شیعیان به ودیعه گذاشته شده است و این حبه هفت خوشه می شود , که ۷ « زای» زهرا است و ۷۰ «عین» علی است که همه آنها فاطمه است , حبه در دل ما است و در عالم الست
وقتی بلی گفتیم حبه را در دلهایمان گذاشتند . ما فقط باید به آن آب دهیم و آن را در معرض نور خورشید قرار دهیم .
آنگاه آن حبه رشد می کند و میوه می دهد و سبز می شود و برای همین است که می گویند سادات رنگشان سبز است و اگر کسی ماء ولایت در وجودش ریخته شده باشد , سید می شود
سید به جسمانیت هم هست؛ اما روح محیط است بر جسم و اگر جسمی سید باشد اما روح آن سبز نباشد آن فرد سید نمی باشد و اما اگر کسی روحش سبز باشد اما جسمش سید نباشد او سید است؛ مانند علامه امینی , قاضی نور الله شوشتری , ملا علی آقای دربندی , شیخ جعفر مجتهدی , شیخ محمود کربلایی ، شیخ جعفر شوشتری … اینها همه سیدند و از کوثر فاطمه اند و نباید در عالم جسمانیات دنبال کوثر فاطمه بگردیم .این معنای کوثر جسمانی است. کوثر روحانی چطور؟
هر که بر حسین خون جگر است
به یقین علی بهر او پدر است
بدست مرتضی علی آب و گلم سرشته شد
بدست زهرا مادرم ، عشق حسین نوشته شد
شمیم یاس از گلستان وجود
اگر روحمان سبز شد گل می دهد و به یقین بوی خوشش به مشام همه می رسد . لازم به گفتن نیست و آنگاه از گلستان وجودمان بوی یاس به مشام همه می رسد و بستگی دارد به اینکه ما چه باغبانی بوده ایم , آیا خوب آبیاری کرده ایم و علف ها را هرس کرده ایم و در معرض خورشید قرار داده ایم یا خیر؟!
به افرادی مانند صوفیه که می گویند محمد رحمه للعالمین است و همه خوبند و اسلام دین محبت است و نباید کسی را لعن کرد , باید گفت پس چرا حشرات موذی را می کشید و علف های هرز را هرس می کنید و چرا باغبان آفت زدایی و سم زدایی می کند؟ ما باغ وجودمان را باید آبیاری کنیم و کسانی که این حرفها را می زنند در وهمشان گم شده اند . کسی که گدایی در میخانه را کنار می گذارد و از برایت دشمنان فاطمه فاصله می گیرد در سراب است , ذلِکَ بِاَنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ اَنَّ الْکافِرینَ لا مَوْلی لَهُم۲۱
سراب ، سیراب نمی کند
وَ الَّذینَ کَفَرُوا اَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقیعَهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً ۲۲
مولای کافران سراب است و آدم تشنه گمان می کند سراب، آب است ولی زمانی که جلو می رود چیزی نمی یابد . کسی که دم از علی می زند اما ولایت را نفهمیده است در سراب است و گمان می کند به آب رسیده است و سیراب نمی شود زیرا به کوثر فاطمی وصل نمی باشد. محبت بدون بغض و برائت هیچ ارزشی ندارد , مانند صوفیه که به هیچ برائتی قایل نیستند .
لازمه حمل ولایت
بعضی ها هستند که علی و فاطمه را دوست دارند و بغض اعداء را هم دارند اما به محض اینکه علی را نقد می کنیم و علی را ولی می کنیم جا می زنند , پس علی که آنها قبول دارند بت است و همانگونه او را وصف می کنند که می خواهند و آن، علی وهم آنها است و البته آنهایی که علی و فاطمه را دوست دارند و بغض دشمنان آنها را دارند در جرگه محبین قرار دارند و به اندازه محبتشان به آنها نظر دارند , اما دایره ولایت بسیار مشکل است .
باید دست خیبر گشا داشته باشیم که چهل مرد جنگی نتواند آن را حرکت دهد اما با یک دست حیدری با یا علی گفتن آن را می کنیم . چهل مرد جنگی کسانی هستند که محبت دارند و اهل زهد و ریا هستند برای همین یک عاشق و مرد ولایی قوه و نیرویش برابر است با چهل مرد عابد و زاهد و محب.
برای همین می گویند یک نفر از اصحاب حضرت بقیه الله برابر است با ۴۰ مرد جنگی؛ زیرا آنها عشقی هستند ؛ تا عاشق نشویم یار مهدی نمی شویم و باید در عشق او حل شویم .
السَّلَامُ عَلَی الْاَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائک
ریا ، آفت زهد
اعمال کافران سراب است و آنها گمان آب می کنند اما تشنه می مانند و هیچ نصیب آنها نمی شود . هیچ احتیاجی به ریا نیست , ریا در عالم زهد معنا دارد نه در عالم عشق , زیرا در عالم عشق وقتی گلستان وجود ما معطر شود احتیاجی به جار زدن نداریم و وقتی روح و باغ وجودمان معطر شود بوی عطرش به مشام همه می رسد و همه از گلستان و صفای باغ ما استفاده می کنند به شرطی که مشام آنها سالم باشد .
فاطمه ، بهشت مومنین
جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ خالِدینَ فیها رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْه 23
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
نویسندگان مشهور
ما در کشوری زندگی میکنیم که به اعتراف همهی نویسندگان و هنرمندان جهان، مهد هنر، ادب و تمدن است. دانستن شرح حال نویسندگان نامدار ایران زمین یک نیاز ضروری و یا به عبارتی دیگر یک وظیفه است.
اینکه بدانیم قدمای ما یا ادیبان معاصر در عرصهی داستان، رمان یا مقاله چه کردهاند و چه آثاری را به رشته تحریر درآوردهاند و یا اینکه در این ساحل شنی بیانتهای دنیای ادبیات چه ردپایی از خود به جا گذاشتهاند.
این امر ما را کمک میکند تا با مطالعهی آثار آنان و یا نقد و بررسی یا تحلیل هر یک از آثارشان به عمق اندیشههای ناب و بکر آنها پی ببریم و این خود به خواننده لذتی خوشایند میبخشد که هیچ چیز را توان قیاس و برابری با آن نیست.
در پایان آرزو میکنیم این مختصر کار پژوهشی گروهی ما مورد پسند شما خوانندگان عزیز واقع گردد و اگر کاستی در محتوا و یا غلط چاپی در این کتاب ملاحظه مینمایید به بلند همتی خود ما را ببخشید چرا که ما نوخاستگان پژوهش در گام اول تحقیق قرار داریم و به راهنماییهای دلسوزانه شما سخت محتاجیم.
جلال آل احمد
در شماره نوروز ۱۳۲۴ مجله سخن داستانی به چاپ رسید که تولد نویسندهای دیگر را نوید میداد، نویسندهای که همچون چوبک با تأثیر از هدایت شروع کرد اما خیلی زود در پی یافتن استقلال هنری برآمد و پارهای از «ایرانی» ترین داستانها را پدید آورد.
داستان « زیارت » نام داشت و جوان ۲۲ سالهای به نام جلال آل احمد
(۱۳۴۸-۱۳۰۲) آن را نوشته بود. آل احمد موفق شده بود با شوری مذهبی شرحی دقیق و درونی از یک سفر زیارتی به دست دهد. جنبه مذهبی داستان آنقدر قوی است که توصیفها را نیز در برگرفته است:
خورشید که با قرص قرمز رنگ خود کمکم فرو مینشست در نظرم پرچم خونین عزیزان زهرا مینمود که اندک اندک سرنگون میشد.
داستان « زیارت » ویژگیهای اساسی داستان نویسی آل احمد را در خود دارد: راوی داستان آدمی است بیگانه از جمع: « هر کس حالی دارد و جز من هیچکس در اینجا تماشاچی نیست». همین ناظر وقایع است که در دیگر داستانها نیز از وقایع و آدمها برایمان گزارش میدهد. در داستان « دید و بازدید عید » و چند داستان دیگر از مجموعه دید و بازدید (۱۳۲۴)، راوی تماشاگر تصویرهایی انتقادی اما سطحی از سنخهای مختلف اجتماعی ترسیم میکند. جرقههایی از سمتگیری به سوی ایدههای نوین، به صورت همدردی با مردم فقیر، نیز در اولین داستانهایش به چشم میخورد؛ جرقههای کمسویی که قادر به روشن کردن و نشان دادن درون زندگی محرومان نیست. اما آلاحمد در هیچیک از این داستانها موفق به آفریدن شخصیت یا موقعیت زندهای نمیشود و حتی نمیتواند به توصیف درونی داستان «زیارت» نزدیک شود و در حد گزارشنویس روزنامه میماند. قلم نویسنده جوان سطح وقایع را خراش میدهد و قادر به دستیابی به واقعیت و توصیف آن نیست. این داستانها که از حد واقعگرایی سنتی جمالزاده فراتر نمیروند، برشهایی گزارشی از زندگی سنتی را به نمایش میگذارند. نویسنده بیتجربه با اظهار نظرهای گاه و بیگاهش سیر داستان را قطع میکند و به آشفتگیها میافزاید، او که نمیتواند از طریق اعمال و گفتار آدمهای داستان مقصود خود را بیان کند، در داستان دخالت میکند و با چند جمله نتیجهای برای خواننده تعیین تکلیف میکند. تنها در داستان « گلدان چینی» است که حادثه با روانی و یکدستی پیش میرود.
از دیگر داستانهای او: شمع قدی ـ افطار بیموقع ـ سه تار ـ وسواس ـ آفتاب لب بام و … است.
علی محمد افغانی متولد ۱۳۰۴:
از داستانهای کوتاه که بگذریم، علی محمد افغانی در زمینه آفریدن رمان اجتماعی شگفتی میآفریند و راه را برای پیدایش رمانهای اجتماعی بعدی باز میکند. رمان ۹۰۰ صفحهای شوهر آهو خانم (۱۳۴۰) خیلی زود نویسندهاش را به شهرت میرساند: « انجمن کتاب ایران » آن را به عنوان داستان برگزیده سال ۱۳۴۰ انتخاب میکند و منتقدین وقت به ستایش از آن میپردازند: «بیهیچ گمان، بزرگترین رمان زبان فارسی به وجود آمده و ( با قید احتیاط ) تواناترین داستان نویس ایرانی، درست همان لحظهای که انتظارش نمیرفت، پا به میدان نهاده است» و « نویسنده در این داستان از زندگی مردم عادی اجتماع ما تراژدی عمیقی پدید آورده و صحنههایی پرداخته است که انسان را به یاد صحنههای آثار بالزاک و تولستوی میاندازد. و این نخستین بار است که یک کتاب فارسی به من جرئت چنین قیاسی را میدهد». هر چند در این گفتهها مقدار زیادی ذوقزدگی دیده میشود، اما شوهر آهوخانم برجستهترین رمان اجتماعی این دوره است.
داستان در زمستان ۱۳۱۳ در شهر کرمانشاه میگذرد. پس از توصیفی کوتاه از شهر آرام ـ که گویی حادثهای در بطن خود دارد ـ به نانوایی سید میران سرابی میرسیم. افغانی پس از توصیف جزء به جزء دکان و شاگردان و خصوصیات ظاهری سید، از طریق گفتگوی او با نانوایی ورشکسته، سجایای شخصیتیاش را تصویر میکند: کاسبکاری ۵۰ ساله و رو به ترقی، رئیس صنف نانوایان است و با پختن نان قشون، خود را به قدرت حاکمه نزدیک کرده. مردی است مذهبی، خانواده دوست و دست و پا به خیر. هما، زن زیبارو و مطلقه، در همین فصل به نحوی طبیعی وارد داستان میشود و از همان آغاز بر سید تأثیر میگذارد. سید عاشق هما میشود اما جرئت ابراز این واقعیت را، حتی به خویش، ندارد. عشق خود را محبتی نوعدوستانه میانگارد. همراه سید ـ که در دلش توفانی بر پا شده ـ به خانهاش میرویم. با آهو خانم ـ زنش ـ و چهار فرزندش آشنا میشویم. فضای خانه نیز همچون فضای دکان با حوصله مجسم میشود و یک یک همسایگانش ـ مردمان فقیر ـ معرفی میشوند. اینان شخصیتهای جانبی رمان هستند و قهرمانان اصلی را در پیشبرد ماجراها یاری میکنند.
افغانی که به سبک واقعگرایان اروپایی قرن نوزده مینویسد، دانای کلی است که بر برون و درون شخصیتهای اثرش آگاهی کامل دارد. نخست ظاهر آنها را توصیف میکند، سپس طی برخوردهایی با دیگران، روحیاتشان را مینمایاند و عاقبت با قرار گرفتن در موقعیت آنان، نسبت به رویدادها اظهار نظر میکند.
صادق هدایت
صادق هدایت ( ۱۳۳۰ـ ۱۲۸۱) پیش از اینکه نخستین داستانهایش را بنویسد، مطالب زیادی در زمینه اندیشههای بودایی، احضار ارواح و پیشگویی خوانده بود. این مطالب تأثیر تأسفآوری بر داستانهایش گذاشت. داستانهایش، همچنین، از آموختههای نویسنده درباره روانکاوی فروید، ضربهای مشابه خورد. این ضربه بخصوص از آن جهت قابل اهمیت است که هدایت کوشید گزارشهای ساده جمالزاده را با تحلیل روانی آدمهای داستان و نشان دادن تناقضات درونی آنها، به داستان روانی نزدیک کند؛ کوشید احساسات پیچیده شخصیتها را مطرح سازد و موقعیت زیستی نابسامان آنها را بیش از آنکه ـ چون داستان نویسان قبلی ـ گزارش کند، تجسم بخشد. هدایت در گسترش فضای دید و توسعه شگردهای نوشتن نویسندگان ایرانی نقش مهمی ایفا کرد. اما سنت ناپسندی را نیز تحکیم بخشید و آن، محور دانستن مسائل جنسی
ـ بر مبنای عقاید فروید ـ در زندگی انسانها بود.
هدایت که در خانوادهای اشرافی بزرگ شده بود، همواره تلاش کرد با توصیف صادقانه واقعیت، تصوراتی را که اندیشه حامیان وضع موجود بر آنها استوار بود، درهم شکند؛ تصوراتی از قبیل بسامان بودن اوضاع و سعادتمندی تودهها. هر چند ذهنیات ناشی از تربیت در خانوادهای اشرافی، بر اعمال و افکار شخصیتهای داستانهایش تأثیر بسیاری گذاشت، اما کوشش او برای ارائه تصویری عمیقتر از واقعیت، درخور ستایش است. در سالهایی که نویسندگان کهنهاندیش برای گریز از طرح مسائل اساسی مردم، به فاحشهخانهها میگریختند، یا در قالب داستانهای اخلاقی پرسوز و گداز و رمانهای تاریخینما، بر سرنوشت اشرافزادگان از « اصل » افتاده دل میسوزاندند، هدایت داستان را به عنوان شاهدی از زندگی مردمی محروم به کار گرفت. تلاش وی در نشان دادن فاجعهآمیز بودن وضعی که به عنوان دوران شکوفایی ملی وانمود میشد، نشانگر تعهد اجتماعی اوست.
هدایت در ۱۳۰۷ به قصد خودکشی خود را در رودخانه مارن پاریس انداخت، اما نجاتش دادند. شرح این اقدام ناموفق را در زندهبه گور نوشت و آن را «یادداشتهای یک دیوانه » نام نهاد. هدایت که طی خودکشی لحظههای مواجهه با مرگ را تجربه کرده بود، شخصیتهای آثارش را نیز وا میداشت که به این تجربه بپردازند؛ تجربهای که در سراسر عمرش با آن درگیر بود. او نتوانسته بود خودش را بکشد، اما شخصیتهای داستانهایش را در این امر «موفق » میگرداند و اغلب آثارش را با مرگ به پایان میرساند. از دیگر آثار او: شبهای ورامین ـ مردی که نفسش را کشت است.
تقی مدرسی: در ۱۳۱۱ در خانوادهای روحانی پرورش یافت. وقتی دانشجوی طب بود، نخستین رمانش یکلیا و تنهایی او (۱۳۳۴) از سوی مجله سخن به عنوان بهترین رمان ایرانی سال ۱۳۳۵ را یافت و مدرسی را در زمره نویسندگان مشهور ایران درآورد. ده سال بعد ـ وقتی دیگر ساکن آمریکا شده بود ـ دومین رمانش شریفجان، شریفجان ( نام قبلی: نسل کلاغها) را نشر داد، اما این اثر نه تنها تأثیری بر ادبیات زمان خود نگذاشت، سقوط نویسنده را نیز گواهی داد. در ۱۳۴۷ مجموعه داستان گمرگ چینواد آگهی شد اما انتشار نیافت. مدرسی جز چند داستان کوتاه در جنگ اصفهان و سخن اثر دیگری منتشر نکرد.
قابل توجهترین اثر نویسنده، رمان کوتاه یکلیا و تنهایی او است. نخستین علتی که برای محبوبیت این رمان به ذهن میرسد، ساختمان محکم و نیز زیبا و توصیفی آن است. نثری شاعرانه و عاطفی که شخصیتها و موقعیتها را با توصیفهایی احساساتی و رنگین تصویر میکند. نثری شبه کلاسیک و خوشآهنگ که با قطعههای تابلو مانندش، خوانندگان بیزار از سطحینویسان آسانگین را جذب کرد؛ خوانندگانی که سنگینی یأس دوران را با خواندن صحنههای عاشقانه رمان، که عطری کهن از آنها برمیخاست، به فراموشی میسپردند. مدرسی برای بیان مضمون تاریخی ـ فلسفی خود به نثری کهنهنما و غریب احتیاج داشت. پس، به جایی که مضمون را گرفته بود ـ به تورات ـ روی آورد و روال روایتی عتیق کتاب مقدس را به کار گرفت. البته پیش از او نویسندگانی چون طبری از اسطورهها و نثر توراتی برای بیان مسائل اجتماعی استفاده کرده بودند. اما مدرسی زبان تورات را که با آن یهوه ـ خدای خشم و انتقام، نه محبت و بخشش ـ حقایق « ابدی » را بر مردم آشکار کرده است. برای بیان مسائل کلی بشری به کار گرفت. و بدین ترتیب برای بیان مضمون داستان خود، قالبی مناسب آفرید.
بهرام صادقی (۱۳۶۳ ـ ؟)
نخستین داستانهایش را از ۲۰ سالگی ـ وقتی دانشجوی طب بود ـ نوشت و از ۱۳۳۵ شروع به چاپ آنها در مجلات ادبی کرد. در ۱۳۳۷ یک چند جزو هیأت نویسندگان مجله صدف بود. دوران خلاقیت هنریاش زمانی طولانی نپائید اما در همین مدت کوتاه داستانهایی فراموشناشدنی آفرید؛ داستانهایی که او را در صف اول نویسندگان ایران قرار دارند.
مهمترین مضمون داستانهایش جستجو در عمیقترین لایههای ذهنی بازماندگان نسل شکست است. این جستجو که با طنزی آمیخته به فاجعه، و در شکلهای متنوع داستانی صورت میگیرد، بهرام صادقی را شایان توجهترین نویسنده نسل خویش میسازد. کارهای اصلیاش را بین سالهای ۱۳۴۱ ـ ۱۳۳۵ مینویسد و منتشر میکند، هر چند تا سالهای ۵۰ نیز تک داستانهایی انتشار میدهد اما اصولاً نویسنده این دهه است. واخوردگی، شکست، فقر و یأس آدمهای کوچک، روشنفکران آرمان باخته و معتاد شده، کارمندان فقیر و دانشجویان واخورده را با توانایی ترسیم میکند. صادقی با ارائه طنزآمیز جنبههای دردناک زندگی، ضمن آن که نشان میدهد جهان ما چقدر کهنه و رنجبار است، آرزوی خود را به برقراری عدالت اجتماعی ابراز میکند. بدین ترتیب، طنز او نفی زندگی نیست، افشای تمامی عواملی است که باعث حقارت و خواری زندگی میشوند.
ادامه مطلب + دانلود...