جستجو در تک بوک با گوگل!

تابعيت پايگاه تك بوك از قوانين جمهوري اسلامي ايران

دانلود کتاب آخرین فرستاده

4,449

بازدید

دانلود کتاب آخرین فرستاده ۴٫۰۰/۵ (۸۰٫۰۰%) ۸ امتیازs

دانلود رایگان کتاب آخرین فرستاده

در این کاوش سعی بر آن بوده است تا اتفاقات و احوالات حضرت رسول اکرم (ص) از منظر عدم ایمان آوردن مردم به آن پیامبر نور و رحمت و رمز صبوری آن بزرگوار در برخورد با ناباوران – از متن قرآن کریم ترجمه استاد مرحوم فولادوند – استخراج و در پیش روی اذهان حقیقت جو گسترده شود.
بخشی از مقدمه کتاب ….. خدایا آخرین فرستاده بر حقت هجرت کرد تا دین تو را عزیز گرداند تا آنچه که درباره دشمنان در سر داشت ، جامه عمل بپوشاند ، و آنچه که برای دوستان و مومنان می اندیشید ، تحقق بیابد . پس به آهنگ جنگ بر آنان بتاخت ، تا آنجا که در درون سرزمینشان با آنان درگیر شد ، و در میان خانه هایشان بر آنان هجوم برد ، تا این که فرمان تو آشکار گشت و کلمه ات ( نیست خدایی جز الله ) برتری یافت و برافراشته شد ، هر چند مشرکان را ناخوش آمد ….. حق تکثیر: جهت انتشار رایگان به مناسبت میلاد با سعادت حضرت رسول اکرم . کتاب آخرین فرستاده را تقدیم علاقمندان می کنیم .



نويسنده / مترجم : هادی بیگدلی
زبان کتاب : فارسی
حجم کتاب : 863 کیلوبایت
نوع فايل : PDF
تعداد صفحه : 149

 ادامه مطلب + دانلود...

دین و اخلاق

703

بازدید

دین و اخلاق ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۱ امتیاز
به حاشیه رفتن دین و نگاه ابزاری به اخلاق ، پیامدی جز افزایش جرم و جنایت ندارد
شاید نظریه ‌پردازان غربی و تئوریسینهای لیبرالیسم گمان نمی‌بردند که ایدئولوژی آنها نیز مانند مارکسیسم به این زودی موزه ‌ای و کتابخانه‌ای شود. ایدئولوژی جهان سرمای ه‌داری گمان می‌کرد که با استواری بر پایه‌های اومانیسم، سکولاریسم و مدرنیسم می‌تواند ….


نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

مکتبهاى اخلاقى

626

بازدید

در علم اخلاق مکاتب فراوانى است که بسیارى از آنها انحرافى است و به ضد اخلاق منتهى مى‏شود، و شناخت آنها در پرتو هدایتهاى قرآنى کار مشکلى نیست; قرآن مى‏گوید:
وان هذا صراطى مستقیما فاتبعوه ولاتتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله ذالکم وصاکم به لعلکم تتقون (سوره انعام، آیه‏153)
آیه فوق که بعد از ذکر بخش مهمى از عقائد و برنامه‏هاى عملى و اخلاقى اسلام در سوره انعام آمده، و مشتمل بر فرمانهاى دهگانه اسلامى است، مى‏گوید: «به آنها بگو این راه مستقیم من است، از آن پیروى کنید و از راههاى مختلف (و انحرافى) پیروى مکنید که شما را از راه حق دور مى‏سازد; این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش فرموده تا پرهیزگار شوید!»
مکتبهاى اخلاقى همانند سایر روشهاى فردى و اجتماعى از «جهان‏بینى‏» و دیدگاههاى کلى درباره جهان آفرینش سرچشمه مى‏گیرد و این دو، یک واحد کاملا به هم پیوسته و منسجم است.
آنها که «جهان‏بینى‏» را از «ایدئولوژى‏» (و «هستها» را از «بایدها») جدا مى‏سازند و مى‏گویند رابطه‏اى بین‏این دونیست زیرا جهان‏بینى و هستها از دلائل‏منطقى و تجربى سرچشمه مى‏گیرد در حالى که‏«بایدها» و «نبایدها» یک‏سلسله فرمانها و دستورها است، از یک نکته مهم غفلت کرده‏اند، و آن این‏که: فرمانها و «بایدها» هنگامى حکیمانه است که رابطه‏اى با«هستها» داشته‏باشد، وگرنه امور اعتبارى بى‏محتوا و غیرقابل قبولى خواهد بود.
از آنچه در بالا گفته شد رابطه دیدگاههاى کلى در مجموعه هستى و آفرینش انسان، با مسائل اخلاقى روشن مى‏شود و منشا پیدایش مکتبهاى مختلف اخلاقى نیز همین است.
اکنون با توجه به مطالب فوق به سراغ مکاتب اخلاقى مى‏رویم:
۱- اخلاق در مکتب خداپرستان
از این دیدگاه، آفریننده همه آثار خداست. ما از سوى او هستیم و به سوى او باز مى‏گردیم و هدف آفرینش تکامل انسان در جنبه‏هاى معنوى است و پیشرفتهاى مادى تا آنجا که راه را براى وصول به تکامل معنوى هموار مى‏سازد نیز هدف معنوى محسوب مى‏شود.
۲- اخلاق مادیگرى
مى‏دانیم مادیها شعبى دارند که یک شعبه معروف آن مادیگرى کمونیستى است. از دیدگاه این مکتب که همه چیز را از دریچه ماده مى‏نگرد و به خدا و مسائل معنوى، ایمان ندارد، و اصالت را براى اقتصاد قائل است و براى تاریخ نیز ماهیت مادى و اقتصادى قائل مى‏باشد، هر چیز که جامعه را به سوى اقتصاد کمونیستى سوق دهد اخلاق است، و یا به تعبیر خودشان «آنچه انقلاب کمونیسم را تسریع کند، اخلاق محسوب مى‏شود.» مثلا این که راست گفتن یا دروغ گفتن کدام اخلاقى و یا غیر اخلاقى است‏با توجه به تاثیر آنها در انقلاب ارزیابى مى‏شود، اگر دروغ به انقلاب سرعت‏ببخشد، یک امر اخلاقى است و اگر راست تاثیر منفى بگذارد یک امر غیر اخلاقى محسوب مى‏شود!
۳- اخلاق از دیدگاه فلاسفه عقلى
آن گروه از فلاسفه که اصالت را براى عقل قائلند و مى‏گویند غایت فلسفه این است که در وجود انسان یک عالم عقلى بسازد همانند عالم عینى خارجى (صیروه الانسان عالما عقلیا مضاهیا للعالم العینى)، در مباحث اخلاقى – اخلاق را به صفات و اعمالى تفسیر مى‏کنند که به انسان کمک کند تا عقل بر وجود او حاکم باشد نه طبایع حیوانى و خواسته‏هاى نفسانى.

۴ – اخلاق در مکتب غیرگرایان!
گروه دیگر از فلاسفه که بیشتر به جامعه مى‏اندیشند و اصالت را براى جمع قائلند نه افراد، فعل اخلاقى را به افعالى تفسیر مى‏کنند که هدف غیر باشد; بنابراین، هر کارى که نتیجه‏اش تنها به خود انسان برگردد غیر اخلاقى است و کارهائى که هدفش دیگران باشد اخلاقى است.
۵ – اخلاق از دیدگاه وجدان گرایان
گروهى از فلاسفه که اصالت را براى وجدان قائلند نه عقل، که مى‏توان از آنها به «وجدان‏گرا» تعبیر کرد و گاه به طرفداران «حسن و قبح عقلى‏» که در واقع منظور از آن عقل عملى است نه عقل نظرى، آنها مسائل اخلاقى را یک سلسله امور وجدانى مى‏دانند نه عقلانى که انسان بدون نیاز به منطق و استدلال آنها را درک مى‏کند; مثلا، انسان عدالت را خوب مى‏شمرد و ظلم را بد، ایثار و فداکارى و شجاعت را خوب مى‏داند و خودپرستى و تجاوزگرى و بخل را بد مى‏بیند بى آن‏که نیازى به استدلال عقلانى و تاثیر آنها در فرد و جامعه داشته باشد.
نتیجه:
با توجه به اشاراتى که به مهمترین مکاتب اخلاقى در این فصل آمد، امتیازات مکتب اخلاقى اسلام کاملا روشن است: «اساس این مکتب اخلاقى، ایمان به خداوندى است که کمال مطلق و مطلق کمال است و فرمان او بر تمام جهان هستى جارى و سارى است و کمال انسانها در این است که پرتوى از صفات جمال و جلال او در خود منعکس کنند و به ذات پاکش نزدیک و نزدیکتر شوند.»
ولى این به آن معنا نیست که صفات اخلاقى در بهبودى حال جامعه بشرى و نجات انسانها از چنگال بدبختیها بى‏اثر است; بلکه در یک جهان‏بینى صحیح اسلامى عالم هستى یک واحد بهم پیوسته است، واجب‏الوجود قطب این دایره و ماسواى خدا همه به او وابسته و پیوسته و در عین حال با هم منسجم و در ارتباطند. بنابراین، هر چیزى که سبب صلاح حال فرد باشد سبب صلاح حال جامعه، و هر چیز که در صلاح جامعه مؤثر باشد در صلاح فرد نیز مؤثر است.
به تعبیر دیگر، ارزشهاى اخلاقى تاثیر دوگانه دارد، هم فرد را مى‏سازد، هم جامعه را. و آنها که تصور مى‏کنند همیشه مسائل اخلاقى چیزى است که هدف در آن غیر باشد نه خویشتن، در اشتباه بزرگى هستند زیرا مصلحت این دو در واقع از هم جدا نیست و جدائى این دو از یکدیگر تنها در مقاطع محدود و کوتاه مدت است. شرح این سخن را قبلا داشتیم و در مناسبتهاى دیگر خواهد آمد.
نکته‏ها
۱- اخلاق و نسبیت
آیا اخلاق خوب و بد و رذائل و فضائل جنبه مطلق دارد; یعنى، مثلا شجاعت و فداکارى و تسلط بر نفس در هر زمان و هر مکان بدون استثنا خوب است، یا خوبى و بدى این صفات نسبى است، در پاره‏اى از جوامع و بعضى از زمانها و مکانها خوب در حالى که در جامعه یا زمان و مکان دیگر، بد است؟
آنها که اخلاق را نسبى مى‏دانند دو گروهند:
گروه اول کسانى هستند که نسبیت را در تمام هستى قائل هستند; هنگامى که وجود و عدم نسبى باشد، اخلاق مشمول نسبیت‏خواهد بود.
گروه دوم کسانى هستند که کارى به رابطه مسائل مربوط به وجود و اخلاق ندارند، بلکه معتقدند معیار شناخت اخلاق خوب و بد، پذیرش و عدم پذیرش جامعه است. بنابراین، ممکن است صفتى مانند شجاعت در جامعه‏اى مقبول و در جامعه و زمان و مکان دیگرى غیر مقبول باشد، در آن جامعه‏اى که مقبول است جزو فضائل اخلاقى محسوب مى‏شود و در جامعه‏اى که غیر مقبول است جز و رذائل اخلاقى است.
این گروه، حسن و قبح افعال اخلاقى را نیز تابعى از شاخص قبول و رد جامعه مى‏شمرند و اعتقادى به حسن و قبح ذاتى افعال ندارند.
اسلام نسبى بودن اخلاق را نفى مى‏کند
در آیات متعددى از قرآن مجید، خوب و بد یا «خبیث و طیب‏» را بطور مطلق مطرح کرده و وضع جوامع بشرى را در این امر بى‏اثر مى‏شمرد; در آیه‏100 سوره مائده.
مى‏خوانیم: «قل لایستوى الخبیث والطیب ولو اعجبک کثره الخبیث; بگو (هیچ گاه) ناپاک و پاک مساوى نیستند هر چند فزونى ناپاکها تو را به شگفتى اندازد!»
و در آیه‏157 سوره اعراف در توصیفى از پیامبراکرم صلى الله علیه و آله مى‏خوانیم: «ویحل لهم الطیبات ویحرم علیهم الخبائث; پیامبر، طیبات را براى آنها حلال و خبائث را حرام مى‏کند.»
در آیه‏243 سوره بقره مى‏فرماید: «ان الله لذو فضل على الناس ولکن اکثر الناس لایشکرون; خداوند نسبت‏به بندگان خود احسان مى‏کند ولى اکثر مردم شکر او را به جا نمى‏آورند!»
در آیه‏103 سوره یوسف مى‏فرماید: «وما اکثر الناس ولو حرصت‏بمؤمنین; و بیشتر مردم هر چند اصرار داشته باشى ایمان نمى‏آورند!»
در این آیات ایمان و پاکیزگى و شکر به عنوان یک ارزش محسوب شده هر چند اکثریت مردم با آن مخالف باشند; و بى‏ایمانى و ناپاکى و کفران، یک ضد ارزش به حساب آمده هر چند از سوى اکثریت پذیرفته شود.
امیرمؤمنان على علیه السلام نیز کرارا در خطبه‏هاى «نهج البلاغه‏» بر این معنى تاکید کرده است که پذیرش و عدم پذیرش خو یا عملى از سوى اکثریت هرگز معیار فضیلت و رذیلت و حسن و قبح و ارزش و ضد ارزش نیست.
در یک جا مى‏فرماید: «ایها الناس لاتستوحشوا فى طریق الهدى لقله اهله فان الناس قد اجتمعوا على مائده شبعها قصیر وجوعها طویل; اى مردم! در طریق هدایت از کمى نفرات وحشت نکنید; زیرا مردم گرد سفره‏اى جمع شده‏اند که سیرى آن کوتاه و گرسنگى‏اش طولانى است!» (1)
و در جاى دیگر مى‏فرماید: «حق وباطل، ولکل اهل; فلئن امر الباطل لقدیما فعل، ولئن قل الحق فلربما ولعل; حق و باطلى داریم، و براى هر کدام طرفدارانى است; اگر باطل حکومت کند، جاى تعجب نیست، از دیر زمانى چنین بوده; و اگر پیروان حق کم باشند، چه بسا افزوده گردند (و پیروز شوند)!» (2)
اینها همه نسبیت در مسائل اخلاقى را نفى مى‏کند و پذیرش یا عدم پذیرش از سوى اکثریت جامعه را معیار ارزشهاى اخلاقى و اعمال نیک نمى‏شمرد.
در قرآن و روایات معصومین(ع) شواهد فراوانى بر این مساله است که اگر گردآورى شود، کتاب مستقلى را تشکیل مى‏دهد.
سؤال
در اینجا سؤالى مطرح است و آن این‏که: در تعلیمات شریعتهاى آسمانى – بویژه اسلام – نیز نسبیت احیانا پذیرفته شده است; در مثل، اسلام دروغ را یک ضد ارزش و عمل غیر اخلاقى مى‏شمرد در حالى که دروغ براى اصلاح میان مردم یا در مقام مشورت، ارزش و عمل اخلاقى محسوب مى‏شود; و مانند این مساله در تعلیمات اسلامى کم نیست، و این نوعى پذیرش نسبیت در اخلاق و حسن و قبح است.
پاسخ
این سؤال مهمى است، و لى پاسخ زنده‏اى دارد و آن این‏که نسبى بودن اخلاق یا حسن و قبح مطلبى است، و وجود استثناها در مباحث مختلف، مطلبى دیگر.
به تعبیر دیگر، در بحث نسبیت هیچ اصل ثابتى وجود ندارد، دروغ نه خوب است و نه بد، همچنین احسان و ظلم، نیکى و بدى آنها هنگامى روشن مى‏شود که از سوى اکثریت جامعه به عنوان یک ارزش پذیرفته یا نفى شود.
ولى در اسلام و تعلیمات آسمانى، دروغ یا ظلم و ستم و نیز بخل و کینه و حسد ضدارزش است; خواه از سوى اکثریت مردم ارزش محسوب شود یا نه; و بعکس، احسان و عدالت و راستى و امانت ارزشهاى والائى هستند خواه از سوى جامعه‏اى پذیرفته شوند یا نه.
این یک اصل ثابت است ولى مانعى ندارد که در گوشه و کنار آن گاهى استثنائى وجود داشته باشد. اصل همان‏گونه که از نامش پیدا است اساس و ریشه چیزى را تشکیل مى‏دهد و استثنائات به منزله بعضى از شاخ و برگهاى اضافى است; بنابراین، هرگز نباید وجود پاره‏اى از استثنائات را که در هر قاعده کلى یافت مى‏شود دلیل بر نسبیت گرفت; و اگر به تفاوت این دو بخوبى توجه کنیم جلو بسیارى از اشتباهات گرفته خواهد شد.
این نکته نیز در خور توجه است که گاه مى‏شود موضوعات با گذشت زمان دگرگون مى‏گردد و احکام که تابع موضوعات است نیز عوض مى‏شود; این مطلب را هرگز نباید دلیل بر مساله نسبیت گرفت.
توضیح این‏که: هر حکم، موضوعى مخصوص به خود دارد; مثلا، شکافتن بدن دیگرى و ایراد جرح بر آن یک جنایت است، و قابل قصاص و تعقیب، ولى گاه این موضوع عوض مى‏شود، چاقو به دست جراحى مى‏افتد که براى نجات جان بیمار، شکم او را پاره مى‏کند، تا غده خطرناکى را در بیاورد، یا قلب او را مى‏شکافد تا دریچه و رگهاى قلب را اصلاح کند، در اینجا موضوع عوض مى‏شود و دیگر جنایت نیست. و طبیب جراح شکافنده قلب و شکم، در خور ستایش و جایزه است.



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

ولی فقیه (فقه اهل بیت)

556

بازدید

فقه اهل بیت : اگر گفتیم ولى فقیه حاکم برقانون است دراین صورت قانون اساسى خدشه دار نمى شود؟
آیه اللّه مظاهرى:
ولى فقیه حاکم برقانون اساسى است و; اساسا این قانون به واسطه‏ء تنفیذ ولى فقیه ;قابلیت اجرا پیدا مى‏کند، چنان که اصل یکصدوهفتاد; و هفتم قانون‏اساسى تصریح دارد که مصوبات شوراى‏ بازنگرى درقانون اساسى پس از تایید و امضاى مقام ;رهبرى، قابلیت ارائه به مردم براى همه پرسى را دارد. بنابراین روشن است‏که رهبرى حاکم و مافوق قانون‏اساسى است و چارچوب قانون اساسى محدود کننده حوزه اختیارات و اقتدار ولایت مطلقه فقیه نیست، چرا که ،قوانین به صورت موقت وضع شده اند و با تغییرشرایط مختلف .تغییر مى کنند و دائما مورد اصلاح و اکمال واقع مى شوند ،ازاین جهت ممکن است درهمه حال، کارآمد و راهگشا نباشند زیراقوانین،قراردادهاى مبتنى برتجربه اند. بنابر این ابطال .ناپذیرى در آنها راه ‏دارد درجامعه اسلامى که برخلاف جوامع‏غیر دینى، حکومت داراى ،منشا و مشروعیت الهى است، قوانین اعم از عادى و اساسى داراى ((موضوعیت بالعرض))است و آنچه ((موضوعیت بالذات)) دارد، ارزش ها و فرامین الهى است.همین چارچوب ارزشى و مقدس است که حاکم بررفتار فردى و جمعى و حکومتى‏جامعه اسلامى است و کل نظام و شوون آن رامشروعیت مى‏بخشد و قوانین براى کارآمد شدن این نظام و چگونگى حکومت کردن و شیوه هاى اعمال‏حکومت و توزیع وظایف و تکالیف کارگزاران حکومت وضع شده است و این،البته به‏معناى کم اهمیت دانستن قانون اساسى یا قوانین .عادى نیست به عبارت دیگر: به مساله ((حاکمیت ولى فقیه برقانون اساسى)) از دو بعد ((مشروعیت)) و((کارآمدى)) باید نگریست.((مشروعیت)) جامعه اسلامى و دینى‏به حاکمیت ولایت مطلقه فقیه است و درنگاه از این بعد ولى فقیه حاکم برقانون است و البته نظام اسلامى‏کارآمد نیز هست و کارآمدى این نظام یعنى‏روشهاى حکومتى را قوانین، معین و تامین مى‏کند. دراین صورت درست است که قوانین براى همگان لازم الاجراست و نقض قانون روا نیست و بر اساس اصل‏یکصدوهفتم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران رهبردربرابر قوانین با سایر افراد کشور مساوى است))، اما این بدان معنا نیست که‏دست ولى فقیه براى حل‏معضلات نظام اسلامى بسته شود،زیراو لى فقیه، اساس اداره‏حکومت اسلامى را برقوانین مى‏گذارد، اما مى‏تواند براى تامین مصلحت جامعه اسلامى ازروشهاى فوق قانون نیز بهره بردارى کند. نمونه برج سته آن فرمان‏حضرت امام خمینى‏ قدس اللّه نفسه الزکیه‏ مبنى بر بازنگرى درقانون اساسى‏مصوب سال ۱۳۵۸ بود که درآن قانون با فرض آن که با دقت نظر فراوانى تنظیم شده بود،ولى هیچ راه قانونى براى تجدید نظر و اصلاح و اکمال قانون اساسى‏جمهورى اسلامى پیش بینى نشده ووجود نداشت و این یکى از نقایص بزرگ آن قانون بود که بادرایت وتدبیر ولى فقیه حل شد اگر قرار بود که ولایت‏مطلقه فقیه برقانون اساسى حاکمیت نداشته باشد، این نقیصه و نقایص دیگر قانون اول، غیر قابل حل مى‏شد، در حالى که‏درفقه سیاسى اسلام، با توجه به‏حوزه اختیارات ولى فقیه، .براى حل معضلات جامعه اسلامى، بن بست وجود ندارد بنابراین حاکمیت ولى فقیه برقانون و فوق قانون بودن او به همین معناست که او مى‏تواند براى بازکردن بن بست‏ها دراداره حکومت و تامین مصالح جامعه‏اسلامى،از چارچوب خشک و غیر قابل انعطاف قانون خارج شود، چرا که قانون، تقدس و ارزش و موضوعیت بالذات ندارد، بلکه قوانین درخدمت ارزش‏ها ومقدسات و تامین مصالح فرد و اجتماع اسلامى است و نقص و ضعف قوانین نباید ما رااز رسیدن و اجراى ارزش هاى‏الهى و سامان دادن مصالح امت اسلام بازدارد. اگر این هدف والا با توسل به احکام اولیه الهیه، قابل وصول و تامین باشد، ولى فقیه از همین طریق وارد خواهدشد، اما اگر با توجه به شرایط خاص وضرورت جامعه، اجراى آن احکام، منتج به آن نتیجه‏ء اصلى و هدف والا نشود، دراین صورت از اختیارات و مسوولیت‏هاى ولایت‏مطلقه فقیه آن است‏که‏حتى به وسیله تعطیل موقت احکام اولیه و با استناد به .حکم حکومتى، مصالح اسلام و امت اسلامى راتامین نماید دراین صورت قانون که‏قطعا نسبت به‏احکام اولیه دررتبه پایین ترى قراردارد، بالفحوى و به نحو اولى، محکوم ولایت مطلقه فقیه بوده وولى فقیه برآن حاکمیت دارد. ازاین جهت استادبزرگوارما حضرت امام خمینى قدس سره فرمودند:((حکومت مى‏تواند قراردادهاى شرعى را که خود با مردم بسته است، درمواقعى که آن قراردادها، مخالف مصالح‏کشور و اسلام‏باشد، یک جانبه لغو کند و مى‏تواند هرامرى را چه عبادى و یا غیر عبادى که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، تا وقتى که چنین است، ازآن‏جلوگیرى نماید)) ((۱۶۳)) .
دقیقا براساس همین مبنا، آن بزرگوار پس از تشخیص مصالح و مفاسد، درمقطع زمانى خاصى‏به دلایل ویژه اى، ((حج)) این‏واجب اهم الهى رابراى چند سال تعطیل .فرمود ازاین رو این اشکال که ((با اعتقاد و قول به ولایت مطلقه فقیه، قانون اساسى‏گرفتار تضاد عجیبى خواهد بود و بالاخره با فرض قانونمند بودن کشور وداشتن تشکیلات وسیع و ارگان هاى مختلف قانونى، ولى فقیه فوق قانون نیست، بلکه در متن‏قانون است))، اشکالى کاملا غیر موجه و ناشى از خلط دو مقوله((مشروعیت)) و ((کارآمدى)) و نیز ناشى از تفسیر .غلط قانون و قائل بودن موضوعیت بالذات براى قانون است اساسا برخلاف این اشکال، باید گفت که: اگر برولایت مطلقه فقیه و حاکمیت وفوقیت ولى فقیه برقانون اساسى معتقد نباشیم، این قانون، گرفتار تضاد وتناقض‏خواهد شد، چرا که دراصل یکصدودهم قانون اساسى درمقام شمارش وظایف مقام رهبرى به مواردى اشاره مى‏شود که حاکى از ولایت مطلقه است و ازآن جمله است بند اول، دوم، هفتم و هشتم از این اصل. همین که دربند هشتم، یکى از وظایف مقام رهبرى ((را ((حل معضلات نظام که‏از طرق عادى قابل حل‏نیست دانسته است، به خوبى دلالت دارد که ولى فقیه دربرخى از مواقع‏براى رفع مشکلات نظام باید طرق عادى را که همان طرق‏قانونى و چارچوب قانون‏اساسى و قوانین عادى است‏ ((ترک کرده و با راى و نظر خود که همان ((حکم حکومتى .است، مشکلات جامعه اسلامى را حل و فصل نماید به عبارت دیگر: این قانون اساسى نیست که فقه سیاسى شریعت اسلام را تفسیر مى‏کند،بلکه مبانى شرع‏است که باید مفسر قانون اساسى واصول مختلف آن‏واقع شود.البته این موضوع نه تنها از عظمت و احترام قانون اساسى نمى کاهد، بلکه عین عظمت واحترام به آن است. لذا اگر حاکمیت ولى فقیه برقانون مطرح‏مى‏شود، درحقیقت‏حاکمیت فقه بر((قانون)) مطرح شده است، چرا که ولایت مطلقه فقیه یعنى ولایت مطلقه فقه، و ازاین جهت این حاکمیت برخودولى فقیه نیز هست، چرا که فقه قانون شریعت الهى است و برهمه عباد .لازم الاجر است خلاصه این ویژگى جدا نشدنى حکومت وولایت است که اعمال ولایت و صدور و نفوذ حکم حاکم اسلامى وولى امر مسلمین درچارچوب احکام و مقررات‏ثابت، محدود نمى شود وولى فقیه با تشخیص مصالح تامه ملزمه و یا مفاسد تامه ملزمه، نسبت به صدور .((حکم حکومتى)) اقدام مى‏کند ازدیدگاه قرآن وروایات، این حکم همان ((حکم اللّه تعالى))است. روشن است که اعمال این گونه اختیارات مفوضه به ولایت مطلقه فقیه‏ که خارج از چارچوب احکام‏فرعیه اولیه است‏، به عنوان احکام ثانویه نیست، چرا که‏احکام ثانویه ربط‏ى به اعمال ولایت مطلقه فقیه ندارد، چنان که نظر استاد بزرگوار ما حضرت امام‏خمینى‏ رضوان اللّه تعالى علیه‏ نیز همین است ((۱۶۴)) و به تعبیر آن بزرگوار: ((اساسا اگر چنین نباشد، حکومت الهیه مطلقه مفوضه به‏نبى‏اکرم(ص) یک پدیده بى معنا و محتوا خواهد بود.)) ((۱۶۵)) ما درزمینه احکام ولایى و حکومتى و فرق آن بااحکام اولیه و ثانویه و مسائل مرتبطه‏درجاى دیگرى به تفصیل سخن گفته ایم که علاقه مندان مى‏توانند مراجعه‏کنند. ((۱۶۶))
با توجه به توضیحاتى که گذشت و با توجه به آنچه که قبلا گفته‏شد که یکى ازشوون ولایت مطلقه، مقام قضا است، اینک روشن مى‏شود که مثلا گرچه هرمجتهد جامع الشرائطى مى‏تواند قضاوت کند، ولى درسایه حکومت‏اسلامى براى رفع هرج و مرج‏و جلوگیرى از گسستن شیرازه نظم و انتظام جامعه اسلامى، و برطبق قانون اساسى، عالى ترین مقام قوه قضائیه را ولى فقیه‏تعیین مى‏کند. بنابراین ولى فقیه چنان‏که شرعا و قانونا مى‏تواند رئیس قوه قضائیه را تعیین کند، مى‏تواند دادگاه یا قاضى .ویژه اى را براى امر خاص نظیر امورروحانیت تعیین نماید عجب این جاست که‏برطبق قوانین قضایى، رئیس هر دادگسترى مجاز است که قاضى ویژه اى براى امر خاصى تعیین کند، اما اشکال به‏ولى فقیه مى‏شود که او چرا دادگاه و .قاضى ویژه اى براى‏روحانیت تعیین نموده است البته ذکر این نکته لازم است که: با استناد به نوع عملکرد یک دستگاه، نمى توان منکر مشروعیت آن شد، همچنان که اگر مسلمانان درعمل، رفتار شایسته مسلمانى را انجام ندهند، دلیلى برنقص یا انکار دین اسلام نیست. دراین صورت تقصیر با عامل‏است، نه با اصل عمل. نمى توان نقص عملکرد هیچ تشکیلاتى‏درنظام را به پاى کل نظام وولى فقیه نوشت، چنان که عملکرد ناشایست برخى از اصحاب نبى اکرم(ص) و یابعضى از کارگزاران حکومت امیرالمومنین(ع) رانمى توان .به حساب آن بزرگواران گذاشت
آیت اللّه معرفت
فقه اهل بیت: ولایت فقیه از چه زمانى در فقه شیعه مطرح شد و چه ادوارى را درطول تاریخ شیعه سپرى کرد؟ آیا در تمامى ادوار فقه، مفهوم ولایت فقیه‏همین نظریه به شکل امروزى آن بوده است یا در مفهوم ولایت بین فقها، اختلاف نظر وجود دارد؟
آیت اللّه معرفت: مفهوم ولایت فقیه و مسائل آن درطول یازده‏قرن و در طول تاریخ‏فقاهت شیعه دائما مورد توجه ویژه فقها بوده و عجیب این است که همگى فقها ولایت فقیه را به معناى مسوولیت و سرپرستى امور گرفته‏اند، به طورى که شامل‏مصالح همگانى امت و تمامى احکام انتظامى اسلام .مى‏گردد على رغم گمان عده اى، مفهوم ولایت فقیه در تاریخ فقه شیعه، هیچ گونه تحول یا تغییرى نکرده و از روز نخست .تاکنون با یک مفهوم مطرح بوده است مراجعه به متون فقهى قدما و متاخران،حقیقت این مطلب را .روشن مى‏سازد
فقه اهل بیت: شما معتقدید که مفهوم ولایت فقیه از آغاز فقه تاکنون به همین شکل امروزى مطرح بوده است. با توجه به این که حکومت در دست فقها نبوده ومسائل‏نوپیدا در حکومت اسلامى به دلیل عدم ابتلا درمیان فقها کمتر مطرح شده است، اکنون چگونه مى‏توان ادعا کرد مرحوم شیخ مفید و شیخ طوسى وعلامه حلى و شهیداول و ثانى و محقق و ابن فهد حلى و صاحب جواهر و شیخ انصارى، از ولایت فقیه همان نظریه و قرائتى را اراده کرده اند که امام خمینى‏به عنوان ولایت مطلقه‏فقیه مطرح کردند؟ اساسا مراد از اطلاق درولایت مطلقه درسخنان امام چه بوده و آیا مى‏توان گفت تمامى فقها به ولایت فقیه قائل‏بودند؟ لطفا دلایل مدعاى خویش‏را به طور مبسوط و مستند بیان کنید!
آیت اللّه معرفت: همان طور که اشاره کردید بنده معتقدم مفهوم ولایت; فقیه از روز اول‏تاکنون درطول تاریخ فقاهت شیعه به معناى مسوولیت و سرپرستى امور مربوطه بوده است که برحسب موارد تفاوت مى‏کند و در شوون عامه و مصالح همگانى‏امت،تمامى احکام انتظامى اسلام را شامل مى‏گردد و وصف عامه یا مطلقه همین معنا را افاده مى‏کند. اکنون براى رسیدن به این مدعا که مفهوم ولایت مطلقه‏فقیه هیچ‏گونه تحول یا تغییرى از روز نخست تاکنون نکرده است، باید به بررسى کلمات بزرگان و اساطین فقه که شما نام بردید، .بپردازیم شیخ الفقهاء و المتکلمین ابوعبداللّه مفید در سال ۴۱۳ درگذشت و کتاب معروف فقهى اش ((المقنعه)) است. ایشان در باب امر به معروف و نهى از منکرمى‏فرماید: اجراى حدود و احکام انتظامى اسلام را که وظیفه سلطان اسلام است و درعصر حضوربه دست امامان معصوم و نایبان خاص آنان اجرا مى‏گردد، دردورا ن‏غیبت، امامان‏شیعه(ع) آن را به فقهاى شیعه واگذار کرده اند فوضوا الى فقهاء شیعتهم تا درصورت امکان و با پشتوانه مردمى، مسوولیت اجرایى آن را عهده دارباشند. ((۱۶۷))
شیخ الطائفه ابوجعفر طوسى که درسال ۴۶۰ درگذشت، در ((کتاب النهایه)) باب جهاد و :سیره امام مى‏گوید اجراى حدود و احکام انتظامى اسلام، براى هیچ کس روا نباشد، جز سلطان وقت که‏ازجانب خداوند معرفى شده یا کسى که از جانب او منصوب گردید باشد.تاآن جا که‏مى‏گوید:
وقد فوضوا ذلک الى فقهاء شیعتهم فى حال ….لایتمکنون فیه من تولیه بانفسهم ((۱۶۸))
۴۶۹ فقیه نامى حمزه بن عبدالعزیز سلار دیلمى وفات: مى‏فرماید فقد فوضوا الى الفقهاء اقامه الحدود و الاحکام بین الناس بعد ان لایتعدوا واجبا ولایتجاوزوا حداو امروا عامه الشیعه بمعاونه الفقهاء على ذلک مااستقاموا على‏الطریقه و لم یجیدوا امامان معصوم(ع) اجراى حدود و احکام انتظامى اسلام را به فقها واگذار کرده اند و عموم شیعیان را به کمک و مساعدت آنان‏دستور داده‏اند، تاوقتى که برطریقه‏ء حق استوار باشند. ((۱۶۹))
علامه بن المطهر حلى(وفات ۷۷۱) درکتاب :قواعد الاحکام درباب جهاد مى‏گوید اجراى احکام انتظامى اسلام که در عصر حضور وظیفه امام معصوم است، دردوران‏غیبت وظیفه فقهاست، تا در صورت امنیت از طرف دشمن، حکم‏کرده،فتوا دهند ومتصدى اخذ و پخش اخماس و زکوات و غیره گردند. ((۱۷۰))
شهید اول محمد بن مکى(شهادت ۷۸۶) درکتاب ((الدروس :الشرعیه))مى‏فرماید دردوران غیبت، اجراى احکام انتظامى اسلام برعهده فقهاى جامع الشرائط است. ((۱۷۱))
شهید ثانى زین الدین نورالدین(شهادت ۹۶۵) در((مسالک‏الافهام)) در شرح عبارت :محقق اول(وفات ۶۷۶) به تفصیل سخن گفته و مى گوید وظیفه فقهاى جامع الشرائط است تا دردوران غیبت، عهده دار اجراى احکام انتظامى الهى باشند و برمردم است تا آنان را دراین راه یارى‏کنند. ((۱۷۲))محقق ثانى نیز در ((شرح قواعد)) علامه، سخن وى را پذیرفته ((۱۷۳)) و در رساله‏اش صلاه الجمعه براین امر تاکید کرده‏است. ((۱۷۴))ابن فهد حلى(وفات ۸۴۱) درکتاب ((المهذب البارع)) درباب جهاد و امر به معروف و نهى ازمنکر ضمن تاکید براجراى احکام :انتظامى‏اسلام در همه دورانها مى‏گوید این فقهاى شایسته اند که باید عهده دار این وظیفه خطیر گردند. ((۱۷۵))
دراین عبارتها ملاحظه مى‏کنید که پیوسته فقها ولایت فقیه به معناى‏سرپرستى ومسوولیت امور و اجراى احکام انتظامى اسلام(قصاص و دیات و حدود و تعزیرات) را مطرح کرده اند و این مساله از ضروریات فقه شیعه به شمارمى‏آید، به حدى که صاحب‏جواهر(وفات‏1266) پس از نقل اتفاق آرا فقیهان برثبوت ولایت و نیابت عامه فقیه جامع :الشرائط درعصر غیبت مى‏گوید بل لولا عموم الولایه لبقى کثیر من الامور المتعلقه بشیعتهم معطله و اضافه مى‏کند: ضمن الغریب وسوسه بعض الناس فى ذلک بل کانه ماذاق من طعم الفقه‏شیئاولافهم من لحن قولهم و رموزهم امرا… ، به اندازه اى مساله ثبوت ولایت عامه روشن و بروفق مبانى فقهى است که هرکه در آن تشکیک کند، مانند آن‏است که بویى از فقاهت‏نبرده و هرگز به سخنان معصومان .دراین باره آشنایى ندارد به همین جهت فقهاى متاخر از صاحب جواهر براین معنا اتفاق نظر دارند که ولایت فقیه به معناى ضرورت عهده دارى مسوولیت درشوون عامه است، تا مسائل‏مربوط به تنظیم .حیات اجتماعى به تعطیلى کشیده نشود محقق انصارى(وفات ۱۲۸۱) درکتاب قضا دراین باره :مى‏فرماید حکم فقیه جامع الشرائط درتمامى فروع احکام شرعى و موضوعات آن،صحت و نافذاست،زیرا مقصود از لفظ حکم که درروایات آمده، نفوذ حکم اودرتمامى شوون و زمینه هاست و مخصوص مسائل قضایى نیست و این همانند آن است که سلطان وقت، کسى را به‏عنوان حاکم معین کند که مستفاد ازآن، تسلط‏او برتمامى آنچه مربوط با شوون حکومت‏ چه جزئى باشد و چه کلى‏ است و لذا حفظ ((حکم)) را که مخصوص باب قضاوت‏است، به کار نبرده، بلکه لفظ‏حاکم را که .عمومیت نفوذ سلطه را مى رساند ، به کار برده اند بنابراین دراصل ثبوت ولایت به معناى مسوولیت و سرپرستى و اجراى احکام اسلام ورعایت مصالح همگانى براى فقیه جامع الشرایط، هیچ بحثى نبوده وهمگى آن را پذیرفته اند و این مساله اخیرا مورد تردید قرار گرفته که آیا ثبوت ولایت فقیه،از راه ((حسبه)) و یک تکلیف شرعى(به نحو واجب کفایى) است یا آن‏که یک منصب است و با عنوان نیابت از مقام ولایت کبرى مى‏باشد؟اکثر فقهاى سلف و اساطین فقه برمبناى نصب بوده اند و مساله ولایت فقیه را با عنوان تفویض‏از جانب معصوم(ع) مطرح ساخته اند لذا درعبارت ایشان کلماتى‏مانند وقد فوضوا ذلک الى فقهاء شیعتهم .آمده است البته درزمان امام خمینى به دلیل مسوولیت اجرایى حکومت اسلامى،برخى از مسائل جزئى و موارد و مصادیق و فروعات مساله،به صورت روشن تر مطرح‏شد که قبلا چندان مطرح .نبود
فقه اهل بیت: یکى از مشکلات بنیادى ما درطرح و عرضه ولایت مطلقه فقیه، فقرتئوریک است، یعنى نظریه پردازان، این نظریه را به طور دقیق که‏پاسخگوى شبهات باشد، مطرح نکرده اند، به عنوان مثال برخى از طرفداران نظریه ولایت مطلقه فقیه این نظریه را این گونه مطرح مى‏کنند که:ولایت‏فقیه، امتداد ولایت امامان وپیامبر اکرم(ص) است و طبق آیه ((النبى اولى بالمومنین من انفسهم)) ((۱۷۶))
و آیه وماکان لمومن ولامومنه اذا قضى اللّه ورسوله امرا ان یکون لهم الخیره من‏امرهم ((۱۷۷)) اراده رسول خدا به عنوان ولى امر مسلمانان براراده همگان حاکم مى‏باشد و صلاحدید و نافذ است‏و نظر به این که ولى فقیه درعصر غیبت ولى امرمسلمانان است، اراده او نیز همانند اراده پیامبر نافذ است، و هرچه او صلاح دید، نافذ است وباید همگى درمقابل‏دستورهاى او تسلیم محض باشند و احساس حرج وسختى هم نکنند، همان گونه که در باره پیامبر(ص) آمده است: ثم لایجدوا . ((۱۷۸)) فى انفسهم حرجا مماقضیت ویسلموا تسلیما براساس این نوع‏تبیین برخى نتیجه گرفته‏اند که شعاع حاکمیت و فرمانروایى فقیه به سوى بى نهایت کشانیده‏مى‏شود. ((۱۷۹))
آیابه نظر شما این چنین نتیجه گیرى و برداشت از ولایت فقیه مطلقه فقیه صحیح است؟ اساسا تفسیر شما از ولایت مطلقه‏چیست و چگونه آن را تبیین مى کنید؟آیت اللّه معرفت: بنده این برداشت و قرائت را از مفهوم اطلاق درنظریه ولایت مطلقه فقیه یک برداشت :انحرافى مى‏دانم و معتقدم سخن کسانى که مى گویند معتقدان به ولایت مطلقه فقیه، شعاع حاکمیت و فرمانروایى فقیه را به سوى بى نهایت کشانیده و فقیه را همچون‏خداوند کار روى زمین مىدانند ((۱۸۰))، گفتارى است بى اساس و .به افتراو نسبت ناروا بیشتر مى نماید بنده درکتاب ولایت فقیه‏ که درتابستان ۷۷ چاپ شد ثابت کرده ام که هیچ فقیهى از کلمه عامه یا مطلقه این معناى غیر معقول و غیر منطقى را قصد نکرده‏و کلماتى که درالقاى برخى شبهات به کار مى‏رود، مانند نامحدودیت، ((مطلق العنان)) ،((دیکتاتورى و استبداد))،((اراده قاهره))،((تمامیت خواه)) و ((انحصارى‏طلب)) مفاهیمى خود ساخت‏هاست که ناروا دراین بحث مطرح مى‏شود. اساسا ولایت فقیه مسوولیت اجرایى‏خواسته هاى فقهى را مى‏رساند که این خود،محدودیت را اقتضا مى‏کند و هرگز به معناى تحمیل اراده شخصى نیست، زیرا شخص فقیه حکومت نمى کند، بلکه فقه اوست که‏حکومت مى‏کند، حتى درقرآن‏مجید آن جا که مى‏فرماید خداوند ((فعال ما یشاء)) است، دلیل مى‏آورد: انه علیم حکیم یعنى فعالیت مطلقه خداوند و این که هرچه بخواهد، انجام مى‏دهد، به‏ دلیل علم مطلق و حکمت مطلقه اوست و نظر به این که فعل الهى‏براساس علم و حکمت است، لذا محدود نمى .گردد به نظر اینجانب تفسیرى که برخى از طرفداران تندرو ولایت مطلقه فقیه از آیاتى که اشاره کردید مى‏کنند، تفسیر به راى است، زیرا اولا این گونه نبوده که‏پیامبر اکرم(ص) در شوون سیاسى و نظامى و جنگ و صلح و دیگر امور مربوط به دنیا دارى ازشیوه هاى متعارف فراتر رفته و اراده و خوا سته خود را حاکم‏بداند و با اهل خبره و نظر مشورت نکرده و اراده خویش را تحمیل کرده باشد، دلیل این مدعا این‏است که درمتون روایى ما از مشورت با شیوه متعارف به‏عنوان اساسى ترین دستور عمل پیامبر(ص) و اصول بنیادى سیاست و حکومت و اداره جامعه، مطرح شده که درسیره عملى امیر مومنان(ع) و امامان معصوم(ع)بوده است، بنا براین ولایت فقیه که درامتداد ولایت امام معصوم قراردارد، چنین مفهوم غیر قابل قبولى .نخواهدداشت و هرگز فرع زائد براصل نخواهد گردید ولایت معصومان(ع) نیز درباره اجراى عدالت اجتماعى و پیاده کردن فرامین شرع درجامعه و درراستاى مصالح امت بوده است، لذاو لایت فقیهان حد و مرزى‏دارد که شرع چارچوب آن .را معین مى‏سازد و فراتر ازآن مشروعیت نخواهد داشت به علاوه درنظام اسلامى،حق فرد و حق جامعه هردو محترم است، ولى درصورت تزاحم،حق جامعه و مصلحت عمومى برحق فرد و مصلحت شخصى مقدم‏خواهد بود و اگر درنظام‏ولایت فقیه، دولت اسلامى با حفظ رعایت مصلحت امت تصمیمى گرفت، باید همگى تسلیم باشند و دراین گونه موارد مصلحت عمومى‏برمصلحت شخصى تقدم دارد و جایى .براى اعتراض نیست آیه ((النبى اولى بالمومنین من انفسهم)) و ((ویسلموا تسلیما)) و ((شاورهم فى الامر فاذاعزمت فتوکل على اللّه))(۶و۳۶ احزاب) به این حقیقت سیاسى،اجتماعى اشارت دارد و هرگز به معناى تحکیم یا تحمیل اراده ولى امر .برخواسته هاى مردمى نیست به علاوه مادرجاى خود ثابت کرده ایم که براساس آیه مشورت(وشاورهم فى الامر) وآیه وامرهم شورى بینهم پیامبر موظف است که در باره امورسیاسى، نظامى واجتماعى مشورت کند و جامعه اسلامى، باید درتمامى ابعاد تشکیلاتى حکومت به اصل مشورت توجه کند و امور سیاسى و نظامى و ادارى‏و فرهنگى را با اصل مشورت به‏انجام برساند. مشورت موضوعى عرفى است و باید طبق متعارف عقلاى جهان انجام گردد که راى اکثر درآن نافذ خواهد بود. اگردرسطح عمومى انجام گیرد، راى اکثر نافذ است و اگر در سطح کارشناسان و اهل فن صورت گیرد، باز آنچه اکثریت قاطع راى‏دهند، باید تنفیذ گردد. معناى((فاذا عزمت فتوکل على اللّه)) این است که مسوولان امر موقع تصمیم گیرى دراجراى راى اکثر، دغدغه‏ خاطر نداشته باشند


نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

نیایش

635

بازدید

مقدمه
در خلوت سحر پروانه به روی شمع نشست و از روی شفقت به او گفت: بیا تا صبح راز ونیاز نماییم. ز درد دلها، زتلخیها، آن دو تا صبح گفتند و شنیدند غافل از اینکه لحظه به لحظه بر اثر حرارت شمع بال پرانه سوخت و شمع آب شد. شمع با صدایی نحیف گفت: چه حاصل از این همه گفتار که من آب شوم و تا بال سوخته حال ای دوست پندی دارم به تو تا گذشته که گذشته ، آینده هم که نیامندهو خبری از آن نداری زمان حال است و لحظه ای که در ان هستی به فکر حال باش که چه کنی که برای خود ودیگران سود رسانی واگر سود نمی رسانی مایه شر نباشی چه حاصل از این همه غصه و غم و شکوه که شمع وجودت آب و چون پروانه دلت سوخته.
روشنایی الهی مرا احاطه کردهاست
عشق الهی مرا در بر گرفته است.
نیروی خدا مرا حمایت می کند.
حضور خدا مراقب من است
هر جا که هستم، خداوند آنجاست.
 

نیایش

محبوبم! اگر برای آن بسوی تو می آیم که مرا از شعله های دوزخ نجات بخشی بگذار که در آنجا بسوزم.
اگر برای ان به سوی تو می آیم که لذت بهشت را به من ببخشی بگذار که درهای بهشت به رویم بسته باشد. امااگر برای خاطر تو به سویت می آیم، محبوبم! مرا از خویش مران! متبرکم کن تا در کنار زیبایی جاودانه ات تا ابد لانه کنم.
 
فصل اول- بلیت بهشت
بهشت چیست؟ جهنم چیست؟ بهشت و جهنم آفریده خود ماست برای آفرینش بهشت، لازم است الگوی ذهنمان را تغییر دهیم. دهنتان را تغییر دهید آن گاه دنیا را دگرگون خواهید کرد. ذهن بسیاری از مردم از افکار حرص، نفرت و شهوت پرشده است. در واقع آنان در جهنم ساکن هستند.
گوته شاعر بزرگ آلمانی به این داستان زیبا بسیار علاقه مند بود.
«پطرس ازعیسی مسیح پرسید: استان چگونه است که می توانی بر آب راه بروی و ما نمی توانیم؟ عیسی فرمود: این از آن روست که من ایمان دارم.
پطرس گفت: ما نیز ایمان داریم. عیسی فرمود: پس مرا دنبال کن. و گام بر آب نهاد. پطرس او را دنبال کرد. چندی پیش نرفته بودند که موجی عظیم برخواست. پطرس فریاد زد: استاد مرا نجات ده، هم اکنون غرق می شوم!.
عیسی پرسید: دلیل آن چیست؟ پطرس پاسخ داد: استاد موج عظیمی را دیدم و ترس در قلبم جای گرفت. عیسی فرمود: تو از موج بر هراس آمدی، حال آنکه ازخداوند امواج نترسیدی».
فصل دوم – همه امور را به خدا بسپار
خنده چیست؟ خنده گونه ای تقویت کننده جسم، ذهن روح است، پاک کننده ای خشک است که شما را از درون پاک می کند. خنده داروست و به تقویت عضلات اخلاقی کمک می کند.
تا زمانی که عشق ورزیدن و خندیدن رانیاموخته ایم، آماده ورود به قلمرو خداوند نیستیم. قلب ما سخت شده است باید نرم، لطیف و منعطف شود، خاک ما حاصلخیز نیست، باید آن را با عشق وخنده شخم بزنیم، اگر زمین سفت باشد، دانه ای نخواهد رویید. زمین را آماده کنید، این کار با عشق وخنده میسر است.

فصل سوم- معجزه می تواند در زندگی شما روی دهد
روزی زنی فقیر که شوهرش فلج شده بود، اطمینان داشت که خداوند مقدار پولی را که او برای تهیه غذا و هدایای روز عید لازم دارد فراهم خواهدکرد. و به مغازه ی مردی که به خدا اعتقادی نداشت رفت. او از مرد وسایل مورد نیاز خود را تقاضا کرد، فروشنده گفت: چقدر پول داری؟ زن برای اوتوضیح داد که شوهرش فلج شده است. زن گفت اگر به من کمک کنی تو را دعا می کنم. مرد گفت دعایت را روی کاغذی بنویس به اندازه وزن آن میتوانی غذا ببری. زن بی رنگ کاغذی از کیفش در آورد و گفت: این عای کوچک من است که دیشب در حالی که به شوهر بیمار خود می نگریستم نوشتم. روی کاغذ نوشته شده بود خدایا تو پناه من هستی تو هر آنچه برای فردا لازم دارم فراهم خواهی کرد و… . مرد دعا را خواند و خندید و آن را روی ترازو گذاشت. او یک پاکت آرد روی کفه دیگر ترازو گذاشت و دید عقربه تکانی نخورد به زن گفت هر چه لازم داری بردار و برو. مرد فکر می کرد ترازو خراب است ولی این چنین نبود وزن کاغذ خیلی زیاد بود‌ آن مرد به خدا ایمان آورد و قلبش متحول شد و در نتیجه او نیز به جمع پیروان خدا پیوست.
پیشنهاد درباره آنچه گفته شد: ۱- به مشکلات با لبخند سلام کنید و با خطرها با عشق مواجه شوید. ۲- دعا کردن را به صورت عادت در آورید. ۳- دعا کنید که از ایمان بیتری بهره مند شوید ۴- علاج همه بیماریها ارتباط با خداست۵- هر آنچه را برایتان پیش می آید بپذیرید.

فصل چهارم- آیا خدا مرده است؟
مارتینلوتر بنیانگذار کلیسای پروتستان با مشکلات و خطرهای بی شماری مواجه بود. روزی همسر او متوجه شد که مارتین سخت افسرده و دلتنگ است همسر مارتین لباسی سیاه بر تن کرد و روبروی اوایستاده، مارتین با تعجب پرسید: چرا لباس سیاه پوشیده ای؟ همسرش گفت مگر نمی دانی خدا مرده است؟ مارتین گفت: چطور می توانی این حرف را بزنی؟ زن گفت: اگر خدا نمرده است تو چرا این همه دل تنگ هستی؟ مارتین بی درنگ به اشتباه خود پی برد از این رو لبخند زد و گفت: بله غمگین بودن کاری شیطانی است.
به نظر شما غم را چگونه میتوان تعریف کرد؟
بله : غم نتیجه حالت درونی ما نسبت به وقایع بیرونی است. کسی که هنر زندگی کردن را آموخته است، از سختیها و محنتهای زندگی، نیروی لازم را برای خدمت به خداونددر مخلوقات رنجیده اش کسب می کند.
سنت فرانسیس به برادران خویش می گفت: به یاد داشته باشید که زنبور عسل ، شیره شیرین عسل را از گلهای آویشن که گیاهی کوچک وتلخ است می سازد.
 
نیایش اول فصل ۵
مادرم! مادر الهی
آن کس که دست حمایت کننده تو بر او سایه افکنده است، هیچ گاه دستخوش اندوه نخواهد شد.

فصل پنجم- ایمان زن نابینا
آنجالی به همراه دوستانش نشسته بود و با انها درباره عشق خداوند و رحمتهای بی کران او سخن می گفت. او می گفت: « در همه شرایط خدا را به یاد داشته باشید زیراو مادر همیشه مهربان ماست. هنگام رنج و شکست به خدا توکل نمایید تا از پیروزی مغرور نشوید واز شکست ناامید.
در همین هنگام زنی که فرزندش را به بغل گرفته بود از آنجا می گذشت و می گفت: تو مزه رنج رانکشیده ای که این قدر راحت صحبت می کنی. تو از خدا می گویی، درحالی که دنیا جهنم است. آنجالی به او گفت: « فورا کودک را زمین بنداز» زن گفت: برای چه باید این کار را بکنم. آنجالی گفت: اگر صد سکه صلا به تو بدهم آیا این کار را می کنی، زن با تعجب گفت «کودکم برای من از هر ثروتی عزیزتر است» آنجالی گفت: آیا فکر می کنی تو کودکت را بیشتر از خدا که به کودکانش عشق می ورزد دوست داری؟» زن منظور او را دریافت. اما گفت: پس این همه رنج وغصه برای چیست؟ آنجالی گفت: همانطور که کودک تو بیمار می شود و تو برای درمان او داروهای تلخ به او می دهی و به اشک او توجه نمی کنی، خدا نیز دردو رنج را برای درمان و روح بیمار ما فرستاده است. کسی از میان جمع گفت: تو که اینقدر زیبا صحبت می کنی آیا کسی رادیدی که به خدا ایمان واقعی داشته باشد؟
آنجالی گفت: چندین سال پیش از دهکده ای می گذشتم. در یک خانه خرابه پیر زنی را دیدم که کاملا بی چیز بود. به او گفتم: مادر! تو در این خانه احساس تنهایی نمی کنی، گفت: نه،‌ من همسایه ای دارم که برایم از همه چیزی بهتر و عزیزتر است.
او گفت: هنگامی که تنها هستم او را صدا می کنم، او بی صدا می آید. با او حرف می زنم او گوش می کند. هر آنچه خداوند برایم بوجود می آورد خیر است و هر چه از غیر برایم رخ می دهد، از جانب خداوند اس. بهترین همسایه من اوست.

فصل ششم- برگزیدگان خدا
مردی دو فرزندش را بسیار دوست داشت، به حدی که هنگامی غذاخوردن آنها را در آغوش می گرفت. روزی وقتی به خانه آمد، فرزندانش راندید. به همسرش گفت: «بچه ها کجا هستند؟» همسرش گفت: « غذایت را نخور تا برایت بگویم»/
زن گفت: اگر کسی دو مروارید به تو به امانت دهد و روزی بخواهد آنها را پس بگیرد چه می کنی. مرد گفت: فورا به او پس می دهم. زن گفت: من هم می خواهم همین را بگویم. بعد دست همسرش را گرفت و او را اتاق بود. جسد فرزندانش را به او نشان داد و گفت: خدا داد. خدا ستاند. مرد که اشک در چشمانش حلقه زده بودگفت «بله! خداداد. خداستاند».
هر آنچه در مالیکت ما است در واقع از آن خداست و هر چیز تا زمانی برای ما است که خداوند بخواهد. خداوند هر چه را که از ما گرفت نمی توانیم بگوییم چرا این کار را کرد یااز او شاکی شویم. اگر خداوند چیزی را که دوست داریم از ما بگیرد مطمئنا بهتر از آن را به ما خواهد داد. هنگامی که مشکلات برای انسان بوجود آید اگر انسان آنها را از هدایایی از جانب خداوند بداند همه چیز برای او سهل می شود.
شو پنهاور فیلسوف آلمانی می گوید: تنها در رنج است که انسان خدا را می بیند.

فصل هفتم – زائران آرامش
دوستم سخت در بستر بیماری بود. پزشکان معالج او را رد کرده بودند. امروز صبح اتفاق عجیبی افتاد. او به دیدار من آمده بود و کاملا سالم بود. به او گفتم: مگر تو بیمار نبودی. او برایم توضیح داد:
« با پزشکان زیادی ملاقات کردم اما فایده ای نداشت. با مصرف داروها روز به روز بدتر می شدم. از خدا می خواستم مرا از این رنج نجات بدهد. اما بدتر می شدم تا اینکه یکروز دیگر دارو مصرف نکردم و تنها از خدا خواستم قدری از عشقش را در وجودم جا دهد.
روزگاری مرد تاجری زندگی می کرد که انبار بزرگی از پنبه داشت. یک روز یکی از کارکناش با شتاب و نگرانی به رفته او آمد و گفت «انبار آتش گرفته است».
مرد تاجری باخونسردی گفت: خدا را شکر، خواست خدا بود. آن مرد به او نگاهی از روی تعجب کرد و رفت بعد از چند لحظه برگشت و با شادمانی گفت: آن انبار سوخته از آن شما نبوده و مال دیگری بوده است. تاجر گفت خدا را شکر، خواست خدا بود. برای رسیدن به آرامش با خدا می توانیم.
۱-    هر روز صبح که از خواب بیدار می شویم، متنی در مورد حضور مقدس خدا بخوانیم.
۲-    خداوند را مانند مادر و خود را همچون کودکی بدانیم که در آغوش او نشسته ام.
۳-    تمام افکار منفی، حرص، نفرت وشهوت را از خود دور کنیم.



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

ازدواج در اسلام

1,134

بازدید

ازدواج در اسلام ۴٫۷۵/۵ (۹۵٫۰۰%) ۴ امتیازs
مقدمه
زمان و با رشد فیزیکى جسم, نیرومندتر مى شود و سرانجام به صورت میل و غریزه جنسى, ظهور و بروز پیدا مى کند. به همراه بلوغ جنسى, سایر غرایز خفته نیز در وجود جوان بیدار مى شود. بلوغ, عواطف و احساسات جوان را شکوفا مى کند, او را با دنیاى جدیدى آشنا مى سازد و جوان در خود احساس تازه اى را مى بینید.
غریزه جنسى, یک خواسته طبیعى است که باید به درستى و به طور صحیح به آن پاسخ داده شود, زیرا در غیر این صورت, اثرات نامطلوبى را در پى خواهد داشت. همان طور که نمى توان این خواسته طبیعى و خدادادى را نادیده انگاشت و یا آن را سرکوب کرد, چرا که باعث بروز بحران هاى روحى و اخلاقى در فرد مى شود, همان گونه نیز نمى توان آن را بى قید و شرط و آزاد گذاشت, زیرا آدمى را به منجلاب فساد اخلاقى مى کشاند و از راه صحیح زندگى خارج مى کند.
منطقى نیست که بگوییم این میل, تنها براى لذت جویى و هوس رانى است, چرا که غرض خداوند از ایجاد این کشش و جاذبه جنسى, علاوه بر لذت جویى زن و مرد از یک دیگر, تولید و بقاى نسل, ایجاد مهر و محبت و آرامش و سکون روح و روان هریک از آنان است که با ازدواج میسر است.
فلسفه ازدواج
شاید بعضى افراد هنگام ازدواج این سؤال در ذهنشان نقش ببندد که چرا انسان ازدواج مى کند و به عبارت دیگر, فلسفه ازدواج چیست؟
خداوند سبحان در قرآن مجید فلسفه ازدواج را آرامش روح و روان و ایجاد پیوند دوستى و محبت بیان مى کند و این را از نشانه هاى خود مى خواند: (ومن آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها وجعل بینکم موده ورحمه;۳ از نشانه هاى او این است که براى شما همسر آفرید تا با او آرام بگیرید و میان شما مهر و محبت قرار داد.)
انتخاب همسر
اسلام انتخاب همسر را به عهده هریک از پسر و دختر گذاشته تا با واقع بینى, مآل اندیشى,تفکر و مشورت با والدین و افراد مطمئن, همسر خود را انتخاب کنند. جوانى که هنوز فراز و نشیب هاى زندگى و سختى ها و مشکلات فرا روى آن را به طور کامل تجربه نکرده, نباید خود را بى نیاز از مشورت با خانواده و بزرگ ترها بداند. ضمن این که بزرگان خانواده نیز نباید به حقوق فرزندان خود بى اعتنا و بى تفاوت باشند. البته پدر و مادر و بزرگان باید راهنماى آنان باشند, اما تصمیم گیرى نهایى را باید خود پسر و یا دختر بگیرند.عن ابن ابى یعفور عن ابى عبدالله(ع) قال: (قلت له: انى ارید ان اتزوج امراهً و اِنّ ابویّ ارادا غیرها قال تزوّج التى هویت ودع التى یهوی ابواک;۴ ابن ابى یعفور مى گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: من مى خواهم با زنى ازدواج کنم, ولى پدرم و مادرم زن دیگرى را مى خواهند به همسرى من درآورند. امام(ع) فرمود: زن دل خواه خود را بگیر و آن زنى را که پدر و مادرت مى خواهند, ترک کن.)
آثار ازدواج
ازدواج آثار فردى, اجتماعى و اقتصادى فراوانى دارد. از نظر فردى, انسان متأهل, احساس مسئولیت مى کند و چشمش از نگاه به نامحرم پاک مى شود و قلب سلیم پیدا مى کند. پیامبر(ص) فرمود: (هرکدام از شما توانایى دارید همسر اختیار کنید, زیرا ازدواج, چشم را از نامحرم بهتر مى پوشاند و پاک دامنى نیکوترى مى بخشده  . 
از نظر اجتماعى نیز ازدواج پیامدهاى مثبتى دارد. کاهش فسادهاى اخلاقى و جنسى, تضمین سلامت روانى افراد, ایجاد محیطى امن و آرام براى یکایک اشخاص و… از جمله آثار و فواید مثبت ازدواج است.
معیارهاى گزینش همسر
یکى از معیارهاى مهم در گزینش همسر, مسئله هم شأن بودن دختر و پسر است. اسلام به هم شأن بودن دختر و پسر در امر ازدواج تأکید کرده و با واژه (هم کفو) از آن یاد کرده است; یعنى دختر و پسر باید از نظر دین, اخلاق, فرهنگ و اصالت خانوادگى هم سنگ و همانند هم باشند. متأسفانه بعضى خانواده ها به معیارهاى غیر صحیح و ساختگى از جمله: ثروت, مقام و شغل, ماشین, خانه و غیره اهمیت بیشترى مى دهند و معیارهاى صحیح و اصولى را فرع بر آن ها مى دانند. طبیعى است که با چنین نگرشى, زندگى استحکام و دوام طولانى نخواهد داشت. دین, اصول زندگى و اخلاق, رکن بهزیستى است. دختر و پسر دین دار و با اخلاق, شایسته یک دیگرند و در صورت ازدواج, سعادت مند خواهند شد. ازدواج خوب و شایسته هماره مایه آرامش روح و روان و آسایش جسم و جان است و اساس خوش بختى و سعادت دختران و پسران را بنیان مى نهد و زندگى آنان را پایدار مى سازد. اگر دختر و پسر هم شأن نباشند و تن به ازدواج دهند, نگرانى ها و ناراحتى هاى فراوانى را به وجود مى آورند. مگر این که یکى هم رنگ دیگرى شود و با بى اعتنایى به معیارهاى اصولى, بنیان خانواده را بنا کنند, که البته چنین زندگى اى همانند ساختمانى است که پایه آن را کج بنا نهاده اند و هر لحظه احتمال ریزش دارد.
ازدواج در اسلام
اسلام با در نظر گرفتن نیازهاى واقعى و طبیعى انسان از یک سو و با عنایت به مصالح فرد و اجتماع از دیگرسو, ازدواج را به عنوان بهترین راه و مناسب ترین شیوه برگزید. اسلام, آدمى را از تنهایى و تجرد نهى مى کند و براى تأمین و ارضاى غریزه جنسى او, ازدواج را راه کار عملى مى داند و حتى در مواردى که خطر انحراف و فساد وجود دارد, ازدواج را بر او واجب و ضرورى مى داند.
در اهمیت ازدواج که پیامبر اسلام(ص) فرمود: (من تزوّج احرز نصف دینه; کسى که ازدواج کند نیمى از دین خود را حفظ کرده است).۱ و نیز فرمود: (النکاح سنتى فمن رغب عن سنتى فلیس منى;۲ ازدواج سنت من است, پس هرکس از سنت من روى گردان شود از من نیست.)
وقتى که غریزه جنسى از راه صحیح و شرعى ارضا شود و روح پر اضطراب انسان اعتدال و آرامش یابد, حقایق زندگى را بهتر درک مى کند و به سوى دین و سعادت خود, گام هاى بزرگ ترى برمى دارد.
اهداف والاى ازدواج در اسلام
 خانه پاک
پاک و پاکیزه ماندن یک جوان چه پسر و چه دختر، چه مرد و چه زن، در صورتى که ازدواج نکنند، از فساد و افساد، امر غیر ممکن به نظر مى رسد.
در چند ملیون مرد و زن، یافتن جوانى پاک، و انسانى باعفت و خوددار از گناه، بشرطى که ازدواج نکرده باشند، مسئله اى مشکل به نظر مى آید.
اگر جوانى را در پاکى و پاکیزگى ظاهر و باطن یافتیم، در حالى که ازدواج نکرده باشد، باید بگوئیم او از اولیاء الهى است.
خوددارى از گناه، و مصون ماندن از آلودگى، و در امان رفتن از عصیان و طغیان، در صورت عدم ازدواج کارى است یوسفى.
خانه اى که مرد و زن آن بدون صورت گرفتن ازدواج در آن زندگى مى کنند، خالى از فساد نیست.
مرد بدون همسر، و زن بدون شوهر، در صورتى که غرائز و شهوات آنان زنده است، و فشار غریزه و شهوت بر آنان سنگین است، جداى از فساد هر چند اندک، و بریده از مشکلات گوناگون روحى و خانوادگى و اجتماعى نیستند.
ازدواج، این حقیقت الهى و طبیعى، آسان کننده پاره اى از مشکلات و عاملى براى تداوم پاکى جوانان، و حفظ عفت و تقواى آنان است.
بناى یک خانه در جامعه در صورتى با سلامت و آرامش قرین مى شود، که مرد و زنى با تحقق دادن ازدواج و رعایت حقوق یکدیگر در آن زندگى کنند.
خانه مسلمان در هر سرزمینى که هست باید پرتوى از وحى، و جلوه اى از یاد خدا، و محصولى از رفعت و بلندى و عظمت، و میوه اى از تسبیح حق در شب و روز باشد.
فى بُیُوت اَذِنَ الله اَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ، یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ الاْصالِ.[۲۴]
در خانه هائى که خداوند اذن داده، که بزرگ داشته شوند، و نام او در آنها یاد شود، و او را در آن خانه ها بامدادان و شبانگاهان به پاکى ستایند.
چنین خانه اى با چنان اوصافى خانه مؤمنى است، که طاعت و عبادت حق در آن رونق دارد، و به امر الهى مسئله ازدواج در آن صورت گرفته، و مرد و زن آن خانه به تمام حقوق الهى و انسانى پاى بند هستند.
آرى قرآن مجید به ازدواج امر مى کند، تا مشکلات مرد و زن با تحقّق این سنت تخفیف یابد، و دامن هر دو که دامن رحمت و تربیت است از آسودگى و فساد سالم بماند، و مرد و زن با تشکیل زندگى، و همسوئى با یکدیگر خانه را محل ذکر خدا، و تسبیح حضرت حق کنند.
اهداف والاى ازدواج در اسلام
در جوّ چنین خانه اى مرد و زن بنده واقعى حق، و فرزندانشان میوه و ثمره فضیلت، و اعمال و رفتار و اخلاق و کردارشان جلوه اى از آداب الهى و سنن و روش انبیاء گرام حق است.
زن مؤمنه هنگامى که با مرد مؤمن ازدواج مى کند، و هر دوى آنها خود را موظّف به رعایت مسائل الهى مى دانند، به عنوان دو یار مددکار، دو رفیق شفیق، دو دوست همدم، دو همراه و همراز و دو منبع ایمان، و دو استوانه عشق و محبت، فضاى زندگى را از ورود مشکلات حفظ مى کنند، و چون مشکلى پیش آید، به آسانى و سادگى آن را حلّ و فصل مى نمایند، و با اسلحه صبر و حلم، و بردبارى و حوصله به علاج درد برمى خیزند
بدترین مردم
تنهائى و تنها زیستن، عزلت و کناره گیرى از یار گرفتن موجب بسیارى از مشکلات، و باعث افسردگى و دل مردگى، و علت هیجانات روحى و عصبى، و مورث انواع بیماریهاى روانى و بدنى است.
تنهائى انسان را در دریائى از خیالات، اوهام، افکار غیرمنطقى، و بیماریهاى اخلاقى و روانى فرو مى برد، و امواجى از مشکلات گوناگون را براى انسان به ارمغان مى آورد.
قالَ النَّبِىُّ(صلى الله علیه وآله وسلم): أَکْثَرُ أَهْلِ النّارِ الْعُزّابُ.[۲۵]
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: اکثر اهل آتش در قیامت آنانى هستند که از ازدواج و تشکیل خانواده امتناع کردند.
و نیز آن حضرت فرمود:
شِرارُ مَوْتاکُمُ الْعُزّابُ.[۲۶]
بدترین اموات شما عزبها هستند.
و در روایتى فرمود:
رُذالُ مَوْتاکُمُ الْعُزّابُ.[۲۷]
فرومایه ترین مردگان شما عزب ها هستند.
و در سخنى حکیمانه بیان فرمود:
شِرارُکُمْ عُزّابُکُمْ وَ الْعُزّابُ إِخْوانُ الشَّیاطینِ.[۲۸]
شریرترین شما عزبهایند، و عزبها برادران شیطانند.
و در کلامى عرشى و بیانى ملکوتى فرمود:
خِیارُ أُمَّتِىَ الْمُتَأَهِّلُونَ وَ شِرارُ أُمَّتِىَ الْعُزّابُ.[۲۹]
بهترین امّت من زن داران و بدترین آنان عزبها هستند.


نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

توبه و جایگاه بلند آن در عرفان

1,391

بازدید

توبه و جایگاه بلند آن در عرفان ۱٫۴۷/۵ (۲۹٫۳۳%) ۳۰ امتیازs
آنگاه که جان و جهان در سکوت نیستی و پوچی خزیده بود طنین نخستینی که در فضاهای عدم کاینات پیچیده سایش قلم بود بر لوح آفرینش خداوندی.
و دستان نقاش خالقی که پهنه هزار نقش خلقت را به تصویر می کشید، اول آفریده را قلمی تراشید که بر آنچه می سرایید و می نوشت، سوگند گفته بود که:«نْ وَالْقَلَمِ وَ مَا یَسْطُرُون»
آنگاه که سنگ های حراء، متبرک به گامهای هاشمی مردی شد که به خلوت نبوت کردگار می شتافت، نوایی از افلاک، آسمان تیره از جهل خاک را شکافت … و پیامبری در آغوش وحی به خواندن و آموختن تلکم کرد که: «اِقْرَأَ بِاْسْمِ رَبِکَّ الَّذِی خَلَقَ»
و رشحه قدس احدیت، اعجاز آخرین دین را به صفحه صحفه کتابی نگاشت تا مسلمین آیینش بدانند که تعبد و تسلیم در تعلم است…
 
توبه و جایگاه بلند آن در عرفان(۱)
یکى‏از مباحث مهم درعرفان عملى و مقامات‏العارفین توبه است. توبه گرچه در نظر مفسران، علماى علم‏اخلاق، متکلمان و محدثان از جایگاهى بلند و ارزشى والا برخوردار است اما عارفان و صوفیان توجه‏اى خاص و عنایتى ویژه به آن مبذول داشته‏اند. سیرى اجمالى در آثار مشایخ بزرگ به وضوح نشانگر این معنى است. از آثار ارزشمند آنان چنین بدست مى‏آید که تقریبا همه اینها توبه را از مهمترین مقامهاى سالک راه حق مى‏دانسته‏اند. بعنوان نمونه در آثار مختلف پیر هرات از کشف الاسرار گرفته، منازل السائرین و صد میدان و… این مطلب با اهمیت‏خاصى طرح شده است. (۱) محیى‏الدین عربى، چهره برجسته عرفان اسلامى باب مفصلى را در دایره‏المعارف بزرگ خود(الفتوحات المکیه) (۲) به این امر اختصاص داده است.
نجم‏الدین رازى در «مرصادالعباد» (۳) دو مبحث‏بسیار مهم در این مورد دارد. مولوى افزون بر طرح مسئله توبه در «مثنوى معنوى‏» به مناسبتهاى مختلفى، توبه نصوح را بطور جالب، جامع و مشروح بیان فرموده است. (۴) بلبل گلستان شعر و عرفان، حافظ شیرازى در حد قابل توجهى مسئله را مدنظر داشته و در سى و دو بیت از دیوان خود به بیان توبه پرداخته است، (۵) ابن فارض شبسترى، و نسفى هر کدام بنوبه خود بر اهمیت این موضوع اصرار ورزیده‏اند. ما بعنوان نمونه سخنى از خواجه عبدالله انصارى را در ارزش والاى توبه نقل مى‏کنیم: «…توبه نشان راه است، و سالار بار، و کلید گنج، و شفیع وصال، و میانجى بزرگ و شرط قبول و سر همه شادى.» (۶)
از نشانه‏هاى اهمیت توبه، تاریخ دیرینه آن است; زندگى آدم ابوالبشر (۷) در این ناسوت خاکى با آن آغاز مى‏شود، پیام آوران بزرگى همانند ابراهیم، اسماعیل، (۸) یونس، (۹) موسى (۱۰) و پیامبر بزرگ اسلام – صلى‏الله علیه وآله – هموار در حال توبه و در طلب توبه الهى بوده‏اند. (۱۱) امیرالمومنین على‏ابن ابى طالب – علیه‏السلام – که همه صوفیان و عارفان بوجودش افتخار مى‏کنند و وى را مرشد مرشدان و… مى‏دانند – و فرزندان معصومش – بویژه امام زین‏العابدین – علیه‏السلام – رهنمودهایشان و خصوصا نیایشهایشان مملو از توبه و استغفار است و سلوک معنوى بسیارى از ستاره‏هاى درخشان آسمان عشق و عرفان مانند رابعه عدویه، (۱۲) ابراهیم‏بن ادهم (۱۳) و فضیل عیاض (۱۴) و… با توبه آغاز مى‏گردد و بسیارى از عارفان بزرگ آن را نخستین گام سالک در راه سازندگى مى‏دانند.
از دیدگاه قرآن هم که بى‏گمان از مهمترین منابع عرفان است، دهها آیه به این امر خطیر اختصاص داده شده است، واژه «توبه‏» و مشتقاتش نود و دو بار و «استغفار» و مشتقاتش چهل و پنج مرتبه در کتاب خداى عزوجل استعمال شده است. افزون بر اینکه در آیات متعدد و مختلف دیگر هم بدون ذکرى از این واژه‏ها این مسئله مطرح شده است. مفسران کتاب خدا نیز با عنایتى خاص به شرح و بسط و تفصیل معناى این واژه کوتاه اما پر محتوا پرداخته‏اند; تاملى اندک در تفاسیر شیعه و سنى بویژه تفاسیر عرفانى به روشنى این واقعیت را نشان مى‏دهد بعنوان نمونه پیر هرات در تفسیر ارزشمند خود ذیل اکثر آیات توبه و استغفار، در ابعاد گوناگون توبه سخن رانده است و آهنگ کلام وى نشانگر این است که گاه آنقدر تحت تاثیر نورانیت قرآن قرار گرفته که عنان اختیار از کف داده و مطالب والا و گرانقدرى که سرشار از سوز، شیفتگى و عشق است، براى ما بیادگار گذاشته است. علامه طباطبایى نیز افزون بر تفسیر این آیات بحث مفصلى در ذیل آیات ۱۷ و ۱۸ سوره توبه طرح فرموده است. (۱۵)
اخبار و روایات بسیار زیادى نیز در این باره وارد شده است که بى‏گمان مورد استفاده و استشهاد عرفا در این مبحث‏بوده است; مرحوم مجلسى مجموعه‏اى از این روایت را در «بحارالانوار» گرد آورده است. (۱۶)
خواجه نصیر طوسى – رضوان‏الله تعالى علیه – در تجرید نیز بابى را بعنوان توبه گشوده است و شارحان کتاب وى هم مطلب را مورد شرح و تفصیل قرار داده‏اند (۱۷) از مجموع اینهانتیجه مى‏گیریم که:
توبه در عرفان، اخلاق، (۱۸) قرآن، حدیث و کلام از جایگاه والا و ارزش گرانقدرى برخوردار است.
به هرحال،توبه یکى از مقامات العارفین است، قبل از شروع بحث، به توضیح معناى مقام و سلوک مى‏پردازیم.
معناى سلوک و مقام
هدف عارف وصول به حق و رسیدن به محبوب است واین مهم جز از راه سلوک و طى مقامات بس دشوارى میسرنمى‏گردد، و توبه یکى از این منازل و مقامها است. از اینرو از باب مقدمه اشاره‏اى به معناى سلوک و مقام نموده و در این مورد به نقل کلام تنى چند از عارفان بزرگ بسنده مى‏نماییم.
شیخ محمود شبسترى در توضیح معناى سلوک و مقام چنین مى‏فرماید: «سلوک سالک سفرى معنوى است و در این سفر مراحلى قطع مى‏کند و از منازلى مى‏گذرد در هر مرحله مقامى است که سالک به آن در مى‏آید و پس از اینکه در یک مقام به کمال رسید به مقام برتر مى‏رود، مقام مرتبه‏اى از مراتب سلوک است که به سعى و کوشش و اراده و اختیار سالک بدست مى‏آید. روانباشد از مقام خود اندر گذرد بى‏آنکه حق آن مقام بگذارد. در جریان آمدن به این مقامات وگذار از آنها آیینه دل سالک صفا مى‏پذیرد و از جهان معنوى به او فیضها مى‏رسد… سالک در قدم اول به توبه متصف مى‏گردد.» (۱۹)
و عزالدین کاشانى در«مصباح‏الهدایه‏» مى‏فرماید:«مقامات در اصطلاح صوفیان اقامت‏بنده است در عبادت از آغاز سلوک به درجه‏اى که به آن توسل کرده است و شرط سالک آنست که از مقامى به مقام دیگر ترقى کند. و در تعریف آن آورده‏اند مراد از مقام مرتبه‏اى است از مراتب سلوک که در تحت قدم سالک آید و محل استقامت او گردد و زوال نپذیرد.» (۲۰)
تعداد و ترتیب مقامات
در تعداد منازل و مقامات و ترتیب و نظم آنها عبارات عارفان مختلف است. بعنوان مثال: ابونصر سراج (متوفى ۳۷۸) مراحل سلوک را هفت مقام مى‏داند که به ترتیب عبارتند از: توبه و… ابومحمد الکلاباذى (م ۳۸۰) در کتاب «التعرف لمذهب اهل التصوف‏» از باب ۳۵ تا ۶۱ تالیف خود به ذکر پاره‏اى (۲۱) از مقامات پرداخته و از توبه آغاز و به توحید ختم کرده است. (۲۲)
عزالدین کاشانى (م ۷۳۵) در مصباح الهدایه مقامات را ده مرحله دانسته است و از مقام توبه آغاز و به رضا ختم کرده است. به روایت هجویرى در کشف‏المحجوب اول کسى که اندر ترتیب مقامات و بسط احوال خوض کرد «ابوالحسن سرى بن المفلس السقطى‏» استاد و دایى جنید بغدادى (۲۳) بود مى‏گوید هر کدام از انبیا مقامى دارند پس مقام آدم توبه بود. (۲۴) و حاصل سخن آنکه: سخن بزرگان عرفان و تصوف در تعداد منازل و مقامات مختلف است ، برخى تعداد آنها را هفت، و برخى ده و برخى چهل، روزبهان اصفهانى هزارویک ، پیرهرات (خواجه عبدالله انصارى) صد و… دانسته اند.
در چینش و نظم و ترتیب آنها نیز بهمان اندازه سخن عارفان مختلف است. در هرحال بسیارى از شخصیتهاى برجسته عرفان، توبه رامقام اول و نخستین منزل سیر صعودى و سفر روحانى سالک دانسته‏اند.
توبه اولین مقام و منزل عارفان
بى گمان، سالک راه حق براى وصول به سرمنزل مقصود باید منازل و مقاماتى را طى کند و توبه اولین مقام و منزل سالکان راه حق است. کسى که مى‏خواهد به سوى او سیر کند باید روى از دنیا، خود و هرچه غیراوست، برتابد و باتمام وجود متوجه حق شود و این جز با انقلابى بزرگ از درون که دیو منیت و هواهاو شهوتهارا از تحت‏سیطره وسلطنت دل برافکند، ممکن نیست و این است که زمینه ساز اجابت دعوت خدا و استفاضه از فیض او و نخستین پله نردبانى است که آنسویش دریاى بى کران وجودالهى است. و به بیانى دیگر: براى اینکه عارف واصل شود، باید مقامات و منازل بس دشوارى رابپیماید و این پیمودن مراحل و مراتب منظمى دارد که نخستین آنها توبه است; چرا که این حرکتى است که با فضل خدا آغاز شده، براى او وبسوى او و توام با عشق او است و براى اینکه راه این سیر صعودى هموار گردد،باید سالک طریق حق، آتش، در دل افکند و آن آتش شعله برکشد و شعله‏ها فروزان شود تا ریشه‏هاى گناه و آثار و تبعات غفلتها، ترک اولى‏ها و… سوخته شود ودل شیفته شیدا را آماده حرکت‏بسوى او کند و این همان توبه است که البته پس از یقظه (۲۵) و بیدارى حاصل مى‏شود. بنابراین، سائرالى الله قبل از هر چیز به توبه‏اى حقیقى بپردازد و تمام توان و تلاش خود را به منظور کمال آن مبذول دارد که توبه‏اى کامل و نصوح وار، زمینه ساز مقام بعدى. و به قول پیرهرات: «میدان دوم، میدان مروت است، از میدان توبه، میدان مروت زاید.» (۲۶) و عارفان بزرگ و عالیقدر به این واقعیت تصریح فرموده‏اند که نمونه‏هایى از آن به شرح زیر است:
«میدان اول مقام توبه است و توبه بازگشتن است‏به خداى… توبه نشان راهست و سالار بار و کلید گنج، و شفیع وصال، و میانجى بزرگ، وشرط قبول و سرهمه شادى.» (۲۷)
عزالدین کاشانى مى‏گوید:«اساس جمله مقامات و مفتاح جمیع خیرات واصل همه منازل و معاملات قلبى و قالبى، توبه است.» (۲۸)
هجویرى در کشف المحجوب مى‏گوید: اول مقام سالکان طریق حق، توبه است. (۲۹) دکتر سید محمد دامادى در کتاب «شرحى برمقامات العارفین‏» مى‏گوید:
توبه را باب‏الابواب گویند، زیرا اول چیزى است که طالب سالک به سبب و وسیله آن چیز به مقام قرب حضرت خداوند وصول مى‏یابد، توبه است.» (۳۰)
از موارد متعددى از کتاب مشارق‏الدر استفاده مى‏شود که توبه مقام اول عارفان است. (۳۱)
در مرصادالعباد مى‏فرماید: «چون مرید به خدمت‏شیخ پیوست و… باید به بیست صفت موصوف باشد تا داد صحبت‏شیخ بتواند و سلوک این را ه بکمال او را دست دهد. اول مقام توبه است‏باید که توبتى نصوح کند که بناى جمله اعمال بر این اصل خواهد بود و اگر این اساس بخلل باشد در نهایت کار خلل آن ظاهر شود و جمله باطل گردد وآنهمه رنجها حبط شود.» (۳۲)
شبسترى در گلشن راز مى‏فرماید:
به توبه متصف گردد درآندم
شود در اصطفاء ز اولاد آدم
و لاهیجى مى‏فرماید: «بدانکه در طریق سیر الى‏الله و سیر رجوعى، اول مقامى که سالک سائر برآن عبور مى‏نماید، مقام توبه است.. . اشاره براین معنى است که: در هنگام توجه به جانب علیین ابرار و شروع در سلوک طریقت‏به توبه…. متصف گردد و توبه صفت وى شود. (۳۳)
مرحوم میرزا جواد ملکى تبریزى در رساله لقاءالله پس از بیانات سودمند و جامعى در اثبات لقاءالله یعنى امکان رسیدن به‏مقام بلند عرفانى و معنوى از طریق مجاهده، مى‏فرماید: «آرى بعد از اینک مقصود معین شد آن وقت دامن همت‏به کمر بزند و بگوید:
دست از طلب ندارم تاکام من‏برآید
یاجان رسد به جانان یاجان زتن برآید
توبه صحیحى از گذشته‏ها بکند…» (۳۴) در مصباح‏الشریعه مى‏فرماید: «التوبه حبل الله و مدد عنایته ولابد للعبد من مداومه التوبه على کل حال.» (۳۵)
در میدان عمل نیز بسیارى از مشایخ بزرگ عرفان و تصوف از توبه آغاز کرده‏اند که بذکر نمونه‏هایى‏از آنان مى‏پردازیم.
توبه اولین منزل رابعه عدویه
شاید عطار نیشابورى اولین کسى باشد که قسمتهاى اول شرح زندگى رابعه عدویه را نوشته است، على‏رغم مسلک شعرى و عرفانى عطار وتلاش گسترده ایشان در جهت‏بزرگ نشان دادن چهره عارفان، عطار داستان توبه رابعه را بسیار مجمل و کوتاه و با شتابى تمام نقل کرده‏است. و احتمال دیگرى را درباره وى تقویت نموده‏است، عبارت وى دراین باره چنین است… «و گروهى گویند در مطربى افتاد آنگاه بردست‏حسن توبه‏کرد و در ویرانه ساکن گشت…» (۳۶)
عبدالرحمن بدوى پس از تاملى عمیق در عبارت عطار و بیان علت‏شتابزدگى وى در توبه «رابعه‏» ضمن تحلیل نسبتا مفصلى همین روایت عطار را صحیح دانسته و اولین منزل رابعه را توبه مى‏داند. (۳۷)
توبه،اولین منزل ابراهیم ابن‏ادهم و فضیل عیاض
اولین منزل ابراهیم ابن‏ادهم، عارف بزرگ جهان اسلام توبه است. (۳۸) حرکت عرفانى فضیل عیاض نیز با انقلابى کامل و جامع از درون (توبه) آغاز مى‏شود. (۳۹) معنویت و عرفان «بشرحافى‏» نیز از توبه آغاز مى‏گردد. (۴۰)
البته همانگونه که اشاره کردیم همه عرفا در این مورد اتفاق نظر ندارند و برخى از آنان مقام اول را توبه نمى‏دانند، بعبارت دیگر در مورد اینکه نخستین منزل سالک چیست؟ اختلاف است و در اینجا این مبحث رابه کلام محى‏الدین‏ابن عربى در مورد اختلاف ختم مى‏کنیم:
«میان اصحاب ،در مورد اولین مقام عارف و سالک اختلاف است; برخى از آنان فرموده‏اند: اولین مقام «یقظه است و برخى فرموده‏اند: اولین منزل «انتباه‏» است و برخى فرموده‏اند: نخستین گام «توبه‏» است.» (۴۱)
مفهوم توبه
توبه در لغت: توبه از ماده «توب‏» به معناى «رجع‏» (بازگشت) است. ابن فارس متوفاى ۳۹۵. ه در «معجم مقاییس اللغه‏» مى‏گوید: «توب‏» التاء والباء والواو کلمه واحده تدل على الرجوع یقال تاب من ذنبه اى رجع عنه، یتوب الى الله توبه ومتابا…» (۴۲)
ابن‏منظورلغوى معروف مى‏گوید: «التوبه الرجوع من‏الذنب… و تاب الى الله یتوب توبا و توبه و متابا اناب و رجع عن المعصیه الى‏الطاعه… و تاب الله علیه وفقه لها والله تواب یتوب على عبده.» (۴۳)
راغب اصفهانى مى‏گوید:«توبه ترک گناه به بهترین وجه است و آن رساترین شکل پوزشخواهى است زیرا اعتذار سه قسم است و قسم چهارمى ندارد:
۱- اینکه پوزش خواه بگوید این کار را انجام نداده‏ام. (کار را از اساس منکر شود.)
۲- بگوید آنرا بدین دلیل انجام داده‏ام. (عذرى براى کارش بتراشد.)
۳- این کار را انجام داده‏ام وگناه کرده‏ام و از بن و بیخ آن را ترک مى‏کنم.
توبه در اصطلاح: آنچه در عرفان مهم است‏حقیقت توبه است اما بد نیست‏بعنوان مقدمه به ذکر پاره‏اى از تعاریف توبه که در گوشه و کنار کتب عرفانى آمده است‏بپردازیم.
الف: جرجانى مى‏گوید:«…و در اصطلاح شرع پشیمانى از گناهان است و صوفیان مى‏گویند: توبه رجوع به خداى تعالى است‏براى گشودن گره‏امتناع از قلب وبرخاستن‏به تمام حقوق پروردگار.» (۴۴)
ب: عبدالرزاق کاشانى در شرح منازل السائرین پیر هرات مى‏گوید: «توبه بازگشت از مخالفت‏حکم حق است‏به موافقت او پس تا زمانى که مکلف حقیقت گناه را نشناسد و نداند که فعلى که از او صادر مى‏شود مخالف حکم خدا است‏براى آن مکلف رجوع از گناه صحیح نیست‏» (۴۵)
ذوالنون مصرى: «توبه عوام، از گناه است وتوبه خواص،از غفلت.» گفت: «بر هر عنصرى، توبه‏اى است توبه دل،نیت کردن است‏بر ترک شهوات حرام و توبه چشم،از محارم بر هم نهادن، و توبه دست، ترک گرفتن دست ازمناهى و توبه پاى،نارفتن به مناهى.» (۴۶)
سهل‏بن عبدالله: «اول توبه،اجابت است. پس‏انابت است، پس توبه است، پس استغفار. اجابت‏به فعل بود و انابت‏به دل و توبه به نیت و استغفار از تقصیر… (۴۷) اول چیزى که مبتدى را لازم آید توبه است و آن ندامت است و شهوات را از دل برکندن و از حرکات مذمومه به حرکات محموده نقل کردن و دست ندهد بنده را توبه تا خاموشى را لازم خود نگرداند و…» (۴۸)
جنید بغدادى:«توبه را سه معنى است: اول ندامت، دوم عزم بر ترک معاودت. سوم خود را پاک کردن از مظالم و خصومت.» (۴۹)
خواجه نصیرطوسى (ره):«معناى توبه رجوع از گناه باشد و اول باید دانست گناه چه باشد.» (۵۰)
دکتر قاسم غنى:«صوفیه توبه را به این شکل تعریف کرده‏اند که بیدارى روح است از غفلت و بى‏خبرى به طورى که گناهکار از راههاى ناصوابى که مى‏پیماید، خبردار شود و از گذشته بد خود منزجر گردد ولى فقط تذکر و تنبه کافى نیست که تائب شمرده شود مگر آنکه توبه کار بکلى آن معصیت‏یا معاصى را که مرتکب بوده و متذکر شده رها نماید و مصمم شود که بار دیگر به آن معاصى برنگردد تا به قول شیخ عطار در منطق الطیر:
تو یقین مى‏دان که صد عالم گناه
از تف یک توبه برخیزد ز راه (۵۱)
لاهیجى:…بتوبه – که بازگشتن بجانب حق است و ترک ماسوى الله – متصف گردد. (۵۲)
غزالى در احیاءالعلوم، نراقى در جامع السعادات و فیض در محجه‏البیضاء در تعریف توبه مى‏فرمایند: «توبه عبارتست از سه امرى که مترتب بر یکدیگرند و هر کدام علت دیگرى است و آن سه عبارتند از: ۱- علم به مضرات گناه و اینکه سبب دورى از حق تعالى مى‏گردد. ۲- ندم و پشیمانى. ۳- تصمیم و اراده به عمل. کیفیت ترتب این سه امر به این صورت است که آگاهى از زبان گناه لت‏حالت ندامت و پشیمانى از آن مى‏گردد و هنگامى که بخوبى این ندامت‏بر انسان مستولى گردد تصمیم مى‏گیرد گناهان گذشته راجبران کند و در زمان حال گناه نکند و تصمیم مى‏گیرد در آینده نیز مرتکب گناه نگردد. (۵۳)


نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

توحید

370

بازدید

مقدمه‌
در دنیای‌ امروز کمتر کسی‌ است‌ که‌ از نگرانی‌های‌ مرموزی‌ رنج‌ نبرد، و علی‌ رغم‌ آراستگی‌ظاهری‌ به‌ نوعی‌ آشفتگی‌ درونی‌ گرفتار نباشد. این‌ اضطرابها، نگرانی‌ها، غم‌ و اندوه‌های‌ مبهم‌و گاهی‌ بی‌ دلیل‌، مانند طوفان‌ وحشتناکی‌ مرتبا روح‌ انسان‌ را در هم‌ می‌کوبد .
بسیاری‌ از مردم‌ امروز با اینکه‌ در میان‌ توده‌های‌ عظیمی‌ از جمعیت‌های‌ انسانی‌ زندگی‌می‌کنند، و دوستان‌ و آشنایان‌ فراوانی‌ دارند، باز احساس‌ تنهایی‌ جانکاهی‌ آنها را رنج‌ می‌دهد.فکر می‌کنند هیچ‌ کس‌ نیست‌ که‌ وجود آنهارا درک‌ کند اصلا مثل‌ اینکه‌ یک‌ موجود زیادی‌ دراین‌ جهان‌ هستند، زندگی‌ برای‌ آنها بی‌ مفهوم‌ و بی‌ هدف‌ است‌ از خودشان‌ گریزانند، ازدیگران‌ نفرت‌ دارند، نسبت‌ به‌ هر حادثه‌ بدبینند و یا لااقل‌ بی‌ تفاوتند. در درون‌ روح‌ خودخلاء هولناکی‌ احساس‌ می‌کنند که‌ با هیچ‌ چیز نمی‌توان‌ آن‌ را پر کرد.
با اطمینان‌ باید گفت‌، همه‌ این‌ پدیده‌های‌ روحی‌ به‌ خاطر این‌ است‌ که‌ یک‌ واقعیت‌ بزرگ‌ رااز دست‌ داده‌اند، یک‌ حقیقت‌ مهم‌ را فراموش‌ کرده‌اند و به‌ دنبال‌ آن‌ در این‌ بیراهه‌های‌ زندگی‌سرگردان‌ مانده‌اند.
آری‌ با فراموش‌ کردن‌ او در حقیقت‌ همه‌ چیز فراموش‌ می‌شود. انسان‌ تنها ـ تنهای‌ تنها ـمی‌گردد.
بزرگترین‌ تکیه‌ گاه‌ خود را از دست‌ می‌دهد. شور و شوق‌ و نشاط‌ او خاموش‌ می‌شود.
عالم‌ هستی‌ منهای‌ او، مفهومی‌ ندارد، زندگی‌ بدون‌ او بی‌ هدف‌ می‌نماید.
فکر درباره‌ خداو شناسایی‌ او مهمترین‌ مسئله‌ زندگی‌ انسانها، و اساسی‌ترین‌ راه‌ پیروزی‌ برمشکلات‌ در همه‌ قرون‌ و اعصار و مخصوصا در عصر ماست‌ و از همه‌ بالاترفکر درباره‌ او وشناسایی‌ او فکر درباره‌ بزرگترین‌ حقیقت‌ در عالم‌ هستی‌ است‌.
آیا جهان‌ آفریدگاری‌ دارد؟
همه‌ در پی‌ پاسخ‌ این‌ سؤالند، این‌ سؤالیست‌ که‌ همه‌ اشتیاق‌ شنیدن‌ جواب‌ آن‌ را دارند.
این‌ سؤال‌ طفل‌ کوچک‌ را دست‌ بر دامن‌ پدر می‌کند، و دل‌ جوان‌ حیران‌ را پریشان‌ می‌سازدو خواب‌ از چشمش‌ می‌رباید تا کسی‌ را پیدا کند و پاسخی‌ قاطع‌ بشنود. در دل‌ شخص‌ سست‌ایمان‌ نیز راه‌ می‌یابد، اما فوری‌ استغفار می‌کند و از وسوسه‌ شیطان‌ به‌ خدا پناه‌ می‌برد، فکر همه‌را به‌ خود مشغول‌ می‌دارد مخصوصا در انکسار ضعف‌ و بیماری‌ و نومیدی‌.
در روزگاران‌ پیشین‌ نیز مردم‌ این‌ پرسش‌ را کرده‌اند و با پیروی‌ از نیروی‌ اندیشه‌ و درک‌ خودگروهی‌ به‌ پرستش‌ ماه‌ و خورشید و ستارگان‌ و گروهی‌ به‌ پرستش‌ بتها و اصنام‌ و گروهی‌ به‌پرستش‌ پروردگار یگانه‌ توانا گرویده‌اند، گروهی‌ دیگر نیز اسیر انکار و الحاد مانده‌اند.
در آینده‌ هم‌ مادام‌ که‌ دنیا می‌گردد و عقل‌ می‌اندیشد و بشر می‌بیند و درک‌ می‌کند، صاحبان‌خرد در پی‌ آشنایی‌ با پاسخ‌ این‌ سئوال‌ خواهند بود. پس‌ دریافتن‌ این‌ معنی‌ جزو طبیعت‌ وسرشت‌ ماست‌، ما نمی‌توانیم‌ آنی‌ خالی‌ از آن‌ یا منکر آن‌ و یا غافل‌ از ندای‌ آن‌ باشیم‌، اعتقاد به‌آفریدگار جهان‌ در طرز تفکر و زندگی‌ و فلسفه‌ و نظر انسان‌ درباره‌ کارها و حالت‌ نفسانی‌ وحال‌ و آینده‌ بلکه‌ هستی‌ و وجود وی‌ اثر بزرگی‌ دارد.
به‌ این‌ سئوال‌ با وجود این‌ همه‌ اهمیت‌، کسانی‌ که‌ جواب‌ قاطع‌ و مقنع‌ می‌دهند بسیار کم‌هستند. کودک‌ خردسالی‌ که‌ به‌ پدر خود رجوع‌ می‌کند پدر یا وی‌ را به‌ نرمی‌ از این‌ اندیشه‌ بازمی‌دارد و یا به‌ امید قانع‌ ساختن‌ او جوابی‌ سرسری‌ و بی‌ فایده‌ می‌دهد.
جوان‌ کنجکاوی‌ که‌ با دوست‌ یا مربی‌ خود این‌ مسأله‌ را مطرح‌ می‌سازد خیلی‌ به‌ ندرت‌اتفاق‌ می‌افتد که‌ از آنان‌ پاسخی‌ دریابد که‌ دل‌ حساس‌ او را تسکین‌ بخشد و عقل‌ کنجکاو وی‌را ارضاء نماید.
رجال‌ دین‌ نیز غالبا در پاسخ‌ این‌ سئوال‌ به‌ آیاتی‌ از کتب‌ آسمانی‌ و احادیثی‌ از کلام‌ پیامبران‌توسل‌ می‌جویند از ارزش‌ اکتشافات‌ علوم‌ می‌کاهند و از بکار بردن‌ روش‌ علمی‌ منع‌ می‌کنند،بالنتیجه‌ حیرت‌ سؤال‌ کننده‌ افرونتر می‌شود و با خاطری‌ آزرده‌ از اندیشه‌ و تفکر در این‌موضوع‌ منصرف‌ می‌گردد.
در صورتیکه‌ فرد تحصیلکرده‌ای‌ که‌ در قرن‌ بیستم‌ پرسشی‌ راجع‌ به‌ آفریدگار جهان‌ می‌کندلابد می‌خواهد با روشها و نتایج‌ علومی‌ که‌ به‌ یافتن‌ امور اتم‌ و تسخیر فضا و کشف‌ قوانین‌وجود و اسرار و پدیده‌های‌ آن‌ و اکتشافات‌ محیر العقول‌ دائمی‌ دیگر منجر می‌شود قدم‌ برداردو برای‌ سؤال‌ خود جواب‌ منطقی‌ درستی‌ می‌خواهد که‌ در رسیدن‌ به‌ ایمان‌ به‌ پروردگار چراغی‌فرا راه‌ او باشد ـ ایمانی‌ که‌ مبتنی‌ بر امتناع‌ باشد نه‌ تسلیم‌ حرف‌.
مؤلف‌ کتاب‌ «اثبات‌ وجود خدا» عینا همین‌ روش‌ را اتخاذ کرده‌ است‌. به‌ جمعی‌ ازدانشمندان‌ بزرگ‌ متخصص‌ در رشته‌های‌ شیمی‌، فیزیک‌، زیست‌شناسی‌، نجوم‌، ریاضیات‌ وغیره‌ نامه‌ای‌ نوشته‌ و از آنان‌ پرسیده‌: «آیا شما بوجود خدا اعتقاد دارید؟ و در این‌ صورت‌مطالعات‌ و تجسسات‌ علمی‌ تان‌، چگونه‌ شمارا به‌ سوی‌ پروردگار رهنمون‌ شده‌ است‌؟» .
دانشمندان‌ به‌ این‌ سؤال‌ پاسخ‌های‌ مفصلی‌ نوشته‌اند و در آنها علل‌ و عواملی‌ که‌ آنان‌ را به‌سوی‌ ایمان‌ به‌ آفریدگار فرا خوانده‌ شرح‌ داده‌اند. پاسخ‌ چهل‌ تن‌ در کتاب‌ «اثبات‌ وجود خدا»درج‌ شده‌ و از این‌ نظر که‌ مفاهیم‌ آنها ضمن‌ ارائه‌ قسمتی‌ از افکار و اندیشه‌های‌ جدید، مؤیدمطالبی‌ است‌ که‌ برای‌ اثبات‌ آفریدگار جهان‌ در کتب‌ آسمانی‌ آمده‌ بسیار حائز اهمیت‌ است‌.
این‌ اندیشمندان‌ بیان‌ می‌کنند که‌ قوانین‌ دینامیک‌ حرارتی‌ دلالت‌ می‌کند که‌ باید جهان‌ رابدایتی‌ باشد و اثبات‌ بدایت‌ دنیا وجود مبدئی‌ عاقل‌ و مرید و ابدی‌ را ایجاب‌ می‌نماید. آری‌مبدأ و آفریدگاری‌ که‌ ذاتی‌ غیرمادی‌ داشته‌ باشد چه‌ ماده‌ از ذراتی‌ به‌ وجود آمده‌ که‌ ساختمان‌آنها بحکم‌ علم‌ امکان‌ ازلی‌ و ابدی‌ بودن‌ ندارد.
این‌ آفریدگار غیرمادی‌ جهان‌ باید لطیف‌ متناهی‌ در لطف‌ و خبیر لانهایه‌ لخبرته‌ و «لا تدرکه‌الابصار و هو یدرک‌ الابصار»، و هو اللطیف‌ الخیر»باشد. برای‌ رسیدن‌ بوی‌ نباید از حواسی‌که‌ جز مادیات‌ قادر بحس‌ نیستند توسل‌ جست‌ ؛ برای‌ مشاهده‌ وی‌ نباید در داخل‌ آزمایشگاه‌ ولوله‌های‌ امتحان‌ گشت‌ یا از ذره‌ بین‌ و دوربین‌ استعانت‌ کرد ؛ برای‌ دیدن‌ وی‌ عنصری‌ غیرمادی‌ چون‌ عقل‌ و بصیرت‌ لازم‌ است‌ کسی‌ که‌ در پی‌ درک‌ آیات‌ ذات‌ باری‌ تعالی‌ است‌ بایدچشم‌ از خاک‌ برنگیرد و بدون‌ تعنت‌ و تعصب‌ عقل‌ خود را به‌ کار اندازد و در آفرینش‌ آسمانهاو زمین‌ بیندیشد «ان‌ فی‌ خلق‌ السموات‌ و الارض‌ و اختلاف‌ اللیل‌ و النهار لآیات‌ لاولی‌الالباب‌» .
تمام‌ رشته‌ علوم‌ ثابت‌ می‌کند که‌ در دنیا نظام‌ معجزه‌ آسایی‌ سیادت‌ می‌کند که‌ اساس‌ آن‌قوانین‌ و سنن‌ و لایتغیر کونی‌ است‌ و کوشش‌ دانشمندان‌ و احاطه‌ به‌ این‌ قوانین‌ امکان‌ می‌دهدکه‌ بشر از خسوف‌ و کسوف‌ و دیگر پدیده‌ها صدها سال‌ قبل‌ از وقوع‌ آنها آگاه‌ می‌شود.
کیست‌ که‌ این‌ قوانین‌ و سنت‌ها را در هر ذره‌ای‌ از ذرات‌ موجودات‌ بلکه‌ کوچکتر از آنها دربدون‌ خلقت‌ به‌ ودیعت‌ نهاده‌ است‌؟ کیست‌ که‌ این‌ نظام‌ و سازگاری‌ و انسجام‌ را ایجاد کرده‌است‌؟ کیست‌ که‌ به‌ ابداع‌ آنها اراده‌ فرموده‌ و این‌ چنین‌ بجا و زیبا آفریده‌ است‌؟ آیا اینها همه‌بدون‌ آفریدگار پیدا شده‌اند یا خود آفریننده‌ای‌ دارند؟ این‌ نظام‌ و قانون‌ و ابداع‌ که‌ در جهان‌مشاهده‌ می‌شود دلالت‌ می‌کند که‌ در ورای‌ آنها پروردگار دانا و توانا و آگاهی‌ وجود دارد.
در این‌ کتاب‌ دانشمندان‌ نظر کسانی‌ را که‌ ادعا می‌کنند دنیا بطور تصادفی‌ نشأت‌ یافته‌ ردمی‌کنند و برای‌ خواننده‌ معنی‌ تصادف‌ را شرح‌ می‌دهند و جهت‌ شناساندن‌ مدت‌ احتمال‌حدوث‌ پدیده‌ای‌ به‌ اشکال‌ کار و قوانین‌ مصادفه‌ اشاره‌ می‌کنند اگر ما صندوق‌ بزرگی‌ پر ازهزاران‌ حرف‌ ابجدی‌ داشته‌ باشیم‌ خیلی‌ احتمال‌ دارد که‌ حرف‌ الفی‌ پیش‌ میم‌ قرار بگیرد وکلمه‌ «ام‌» را تشکیل‌ دهد، اما احتمال‌ اینکه‌ این‌ حروف‌ بطور تصافی‌ طوری‌ پیش‌ هم‌ قراربگیرند که‌ «قصیده‌ درازی‌» یا «خطاب‌ پدری‌ به‌ فرزندش‌» را ترتیب‌ دهند بسیار بسیار ضعیف‌بلکه‌ غیر ممکن‌ است‌ علما حساب‌ کرده‌اند که‌ احتمال‌ اجتماع‌ ذراتی‌ که‌ بتوانند جزئی‌ از مواداولیه‌ دخیل‌ در تشکیل‌ گوشت‌ را بوجود آورند علاوه‌ بر ماده‌ مستعد ضروری‌،میلیاردها سال‌وقت‌ لازم‌ است‌ که‌ جهان‌ به‌ این‌ پهناوری‌ امکان‌ آنرا ندارد. البته‌ این‌ برای‌ پیدایش‌ ترکیبی‌ است‌با آنهمه‌ ناچیزی‌، با این‌ احتمال‌ قیاس‌ کنید حال‌ این‌ همه‌ موجودات‌ زنده‌ را از جانور و گیاه‌ واجسام‌ مرکب‌ بیشماری‌ و حال‌ پیدایش‌ حیات‌ و ملکوت‌ آسمانها و زمین‌ را. عقلا محال‌ است‌که‌ این‌ همه‌ بدون‌ بصیرت‌ و آگاهی‌ و از راه‌ تصادف‌ کورکورانه‌ نشأت‌ یافته‌ باشد. ناچار همه‌اینها آفریدگار و مبدعی‌ داناو آگاه‌ دارند که‌ علم‌ وی‌ محیط‌ بر تمام‌ اشیاء است‌ همه‌ را آفریده‌ وبر سنن‌ و قوانین‌ معین‌ هدایت‌ فرموده‌ است‌.
این‌ کتاب‌ علاوه‌ بر مطالب‌ مزبور، مزایایی‌ ایمان‌ به‌ خدا و اطمینان‌ بوی‌ و التجاء به‌ گشایش‌او را در تنگدستی‌ و بیماری‌ و هرگونه‌ خطری‌ که‌ انسان‌ را به‌ نومیدی‌ بیم‌ می‌دهد بیان‌ می‌کند.جمع‌ کثیری‌ از دانشمندان‌، حلاوت‌ ایمان‌ و لزوم‌ آن‌ برای‌ خود و دیگران‌ را حس‌ کرده‌ و باولعی‌ تمام‌ بدان‌ تشبث‌ جسته‌اند و بعضی‌ حتی‌ معتقدند که‌ یک‌ نیاز بیولوژیک‌ انسان‌ را بسوی‌ایمان‌ به‌ پروردگار دانا و توانا راهنمایی‌ و جلب‌ می‌کند ـ «فطره‌ الله‌ التی‌ فطر الناس‌ علیها».
مطالب‌ کتاب‌ بدین‌ جا پایان‌ نمی‌پذیرد بلکه‌ شرح‌ می‌دهد که‌ چگونه‌ ایمان‌ به‌ خدا ریشه‌تمام‌ فضائل‌ اخلاقی‌ و اجتماعی‌ و انسانی‌ است‌ و کسی‌ که‌ ایمان‌ به‌ خدا نداشته‌ باشد حیوانی‌است‌ که‌ شهوت‌ و غفلت‌ بر وی‌ فرمانروایی‌ می‌کند مخصوصا زمانی‌ که‌ پاره‌ای‌ از مبادی‌ غیرانسانی‌ دامن‌ گیر وی‌ شوند .
دلایل‌ طبیعی‌ وجود خدا
فراسیس‌ بیکن‌ فیلسوف‌ و سیاستمدار مشهور انگلیسی‌ سیصد و چند سال‌ پیش‌گفته‌اند:«اطلاع‌ ساده‌ و سطحی‌ از فلسفه‌ شخص‌ را به‌ انکار وجود خالق‌ سوق‌ می‌دهد ولی‌اطلاع‌ وسیع‌ و عمیق‌ از فلسفه‌ شخص‌ را متدین‌ و خداشناس‌ می‌نماید».
مسلما حرف‌ بیکن‌ کاملا صحیح‌ است‌ میلیونها تن‌ متفکر و دانشمند در مقابل‌ این‌ سؤال‌ مهم‌قرار دارند: کدام‌ حکمت‌ عالیه‌ و قدرت‌ عظیم‌ دنیا را اداره‌ می‌کند و مقدرات‌ بشر را در دست‌دارد؟ در ورای‌ زندگی‌ و تجارب‌ انسان‌ چه‌ چیز وجود دارد؟
در آتیه‌ هم‌ بیلیونها فرد بشر همین‌ سؤال‌ را خواهند کرد و ما هم‌ در این‌ سؤال‌ با آنها شریکیم‌ولی‌ انتظار نداریم‌ که‌ برای‌ آن‌ جواب‌ کامل‌ پیدا کنیم‌ حقیقت‌ مسلم‌ این‌ است‌ که‌ بشر با وجودهوش‌ سرشار و معلومات‌ وسیع‌ خود هنوز خویشتن‌ را کاملا نشناخته‌ است‌ افراد بشر با وجوداختلاف‌ نژاد، مذهب‌ و مسکن‌، به‌ تنهایی‌ و بدون‌ تبادل‌ نظر با دیکران‌ پس‌ از تفکر و مطالعه‌متوجه‌ شده‌اند که‌ فهم‌ بیشری‌ محدود است‌ و اذعان‌ کرده‌اند که‌ مفاهیم‌ زیادی‌ وجود دارد که‌بشر نمی‌تواند یا نتوانسته‌ هنوز آنها را درک‌ بکند مفهوم‌ زندگی‌ یعنی‌ روح‌ نیز یکی‌ از آنهاست‌.همچنین‌ بشر باهوش‌ یا غریزه‌ ذاتی‌ خود متوجه‌ شده‌ که‌ یک‌ نظم‌ و ترتیب‌ و منطق‌ در عالم‌مادی‌ وجود دارد که‌ مشکل‌ است‌ آنرا تصادفی‌ فرض‌ کرد. چه‌ ماده‌ هوش‌ و اراده‌ ندارد، اینکه‌بشر در ماورای‌ فهم‌ و ادراک‌ خود لزوم‌ وجود صانع‌ را درک‌ می‌کند دلیل‌ بزرگی‌ بوجودخداوند است‌.
قبول‌ وجود خداو ایمان‌ راسخ‌ به‌ آن‌ با دلایل‌ علمی‌ ممکن‌ نیست‌ بلکه‌ هر شخص‌ عقیده‌ وایمان‌ خود را از دلایل‌ مادی‌ و همچنین‌ از معنویات‌ خود بوجود می‌آورد و ما بین‌ خود وخالقش‌ رابطه‌ بر قرار می‌کند این‌ ایمان‌ در نتیجه‌ تلفیق‌ اطلاعات‌ شخص‌ از عالم‌ وسیع‌ ماده‌ بااحساسات‌ درونی‌، وجدان‌، حس‌ مسئولیت‌ و سایر تجارب‌ نفسانی‌ وی‌ بوجود می‌آید.
اگر از طرز تفکر و استدلال‌ افراد برای‌ اثبات‌ وجود صانع‌ آماری‌ بگیریم‌ هزاران‌ میلیون‌خواهد شد که‌ همه‌ با وجود اختلافاتی‌ که‌ دارند مقنع‌ و استوارند. در ابتدای‌ تحصیلات‌ علمی‌خود من‌ به‌ قدری‌ شیفته‌ روشهای‌ علمی‌ بودم‌ که‌ یقین‌ داشتم‌ که‌ علم‌ روزی‌ همه‌ چیز را کشف‌خواهد کرد و اسرار تمام‌ پدیده‌ها فاش‌ خواهد ساخت‌ حتی‌ اصل‌ حیات‌ مظاهر آن‌ و هوش‌انسانی‌ را روشن‌ خواهد کرد ولی‌ هر قدر بیشتر تحصیل‌ و مطالعه‌ کردم‌ و همه‌ چیز را از اتم‌گرفته‌ تا کهکشان‌ و از میکرب‌ تا انسان‌ از نظر گذراندم‌ متوجه‌ شدم‌ که‌ هنوز خیلی‌ چیزهامجهول‌ مانده‌ است‌.
علم‌ می‌تواند با موفقیت‌ جزئیات‌ اتم‌ را شرح‌ دهد و یا خواص‌ موجودات‌ طبیعی‌ را بیان‌ کندولی‌ به‌ تعریف‌ روح‌ و عقل‌ بشر قادر نخواهد بود دانشمندان‌ متوجهند که‌ می‌توانند کیفیت‌ وکمیت‌ اشیاء را مطالعه‌ و بیان‌ کنند ولی‌ بیان‌ علت‌ وجود اشیاء و علت‌ خواص‌ آنها با علوم‌مقدور نیست‌ علوم‌ و یا عقول‌ بشری‌ نمی‌توانند بگویند که‌ اتمها، کهکشانها، روح‌ و انسان‌ بااستعداد شگفت‌ انگیزش‌ از کجا آمده‌اند. علوم‌ برای‌ ابتدای‌ عالم‌ می‌توانند فریضه‌ انفجار رابیان‌ کنند که‌ اتم‌ها ستارگان‌ و کهکشانها در نتیجه‌ انفجار یک‌ ماده‌ اولیه‌ تولید شده‌ ولی‌نمی‌توانند بگویند که‌ آن‌ ماده‌ اولیه‌ و نیروی‌ منفجر کننده‌ از کجا آمده‌ بود برای‌ جواب‌ این‌سؤال‌ هرکس‌ عقل‌ سلیم‌ دارد بوجود خالق‌ قایل‌ می‌شود.
آیا خدا شخص‌ است‌؟ بعضی‌ها می‌گویند بلی‌. من‌ تصور نمی‌کنم‌ از نظر علمی‌ چنین‌ باشدمثلا خدا را مثل‌ پادشاهی‌ فرض‌ نمود که‌ در روی‌ تختی‌ نشسته‌ و جهان‌ را اداره‌ می‌کند.
در کتب‌ مقدسه‌ وقتی‌ که‌ تعریفی‌ از خدا می‌شود با همان‌ الفاظ‌ است‌ که‌ در مورد انسان‌ به‌ کارمی‌رود البته‌ این‌ در نتیجه‌ ضمیق‌ لغات‌ است‌ چه‌ مفهوم‌ خدا یک‌ مفهوم‌ روحی‌ و معنوی‌ است‌و انسان‌ که‌ فکرش‌ در چهار دیوار ماده‌ محصور است‌ نمی‌تواند راهی‌ بکند ذات‌ الهی‌ بیابد وتعبیری‌ از مفهوم‌ خدا بیان‌ کند.
از نظر علم‌ نمی‌توان‌ درباره‌ خدا تصور مادی‌ کرد چه‌ وی‌ خارج‌ از قدرت‌ تعریف‌ و توصیف‌مادی‌ بشر است‌ ولی‌ خیلی‌ از پدیده‌های‌ مادی‌ وجود او را ثابت‌ می‌کند و آثار صنع‌ وی‌ روشن‌می‌سازد که‌ او دارای‌ عقل‌ و علم‌ و قدرت‌ نامحدودی‌ است‌ و چون‌ برای‌ بشر درک‌ کنه‌پروردگار دشوار و غیر مقدور است‌ لذا وی‌ نخواهد توانست‌ هرگز علت‌ آفرینش‌ این‌ جهان‌بزرگ‌ یا علت‌ خلقت‌ خویش‌ را که‌ جزء ناچیزی‌ از عالم‌ است‌ به‌ نیکی‌ در یابد. آنچه‌ مسلم‌است‌ این‌ است‌ که‌ بشر و سایر کائنات‌ دفعه‌ و خود بخود بوجود نیامده‌اند بلکه‌ خلقت‌ بدایتی‌داشته‌ و هر بدایت‌ از وجود مبدئی‌ ناگریز است‌. همچنین‌ معلوم‌ است‌ که‌ بدون‌ دخالت‌ کار واندیشه‌ بشر نظم‌ و ترتیب‌ خاصی‌ در عالم‌ حکمفرماست‌ مبدأ خلقت‌ انسان‌ و سایر کائنات‌می‌باشد و نظم‌ و ترتیب‌ جهان‌ رارهبری‌ می‌کند .
تعریف‌ نیروی‌ آفرینش‌
من‌ هم‌ به‌ عنوان‌ یک‌ فرد معمولی‌ و هم‌ شخصی‌ که‌ دائما با مطالعات‌ علمی‌ سرو کار دارد دروجود ابدأ شکی‌ ندارم‌. مسلما خدا وجود دارد اما وجود او را طریقه‌های‌ آزمایشگاهی‌نمی‌تواند ثابت‌ کند و تجزیه‌ و تحلیل‌ خدا با این‌ روشها امکان‌ ندارد خداموجود طبیعی‌ ومادی‌ نیست‌ که‌ بتوان‌ آنرا تحت‌ مطالعه‌ آزمایشگاهی‌ قرار دارد بلکه‌ او یک‌ وجود روحی‌ ومعنوی‌ است‌ که‌ قادر متعال‌ و خالق‌ کائنات‌ است‌.
حاجت‌ به‌ بیان‌ نیست‌ که‌ اغلب‌ نظریه‌ها و حقایق‌ علمی‌ که‌ بعضی‌ها در صحت‌ آن‌ شک‌ندارند هنوز به‌ اثبات‌ نرسیده‌اند. از غالب‌ آن‌ نظریه‌ها در کاوش‌ کارهای‌ طبیعت‌ بیش‌ از حقایق‌مسلمه‌ می‌شود استفاده‌ کرد اگر شما وارد خانه‌ تان‌ شده‌ و ببینید که‌ چیزهایی‌ از خانه‌ شمادزدیده‌ شده‌ و در عین‌ حال‌ مردی‌ را مشاهده‌ کنید که‌ از در عقبی‌ فرار می‌کند شما نمی‌توانیدحکم‌ قطع‌ به‌ دزد بودن‌ او بدهید ولی‌ شواهد ظاهری‌ او را محکوم‌ می‌کند و یک‌ قاضی‌ قبل‌ ازصدور حکم‌ اهمیت‌ دلایل‌ و شواهد را با دقت‌ مورد مطالعه‌ قرار می‌دهد.
بعلاوه‌ روشهای‌ علمی‌ نمی‌توانند تمام‌ حقایق‌ را ثابت‌ کنند، مثلا علوم‌ نمی‌توانند عشق‌ را که‌یکی‌ از عواطف‌ مهم‌ بشری‌ است‌ تعریف‌ یا تجزیه‌ بکنند. همچنین‌ کسی‌ که‌ ذوقی‌ نداشته‌ باشدنمی‌تواند زیبایی‌ موسیقی‌ را دریابد و با تعریفات‌ علمی‌ نیز نمی‌توان‌ این‌ زیبایی‌ را به‌ اوفهماند ولی‌ آیا کسی‌ می‌تواند وجود عشق‌ یا زیبایی‌ موسیقی‌ را منکر شود؟ اثبات‌ وجود خدانیز مثل‌ معنویات‌ است‌ یعنی‌ حوادث‌ طبیعی‌ به‌ وجود خدا دلالت‌ می‌کنند ولی‌ با روشهای‌علمی‌ نمی‌توان‌ وجود یا عدم‌ حضور خدا را به‌ طور قطع‌ ثابت‌ کرد. نخستین‌ قسمت‌ دلایل‌ مادر مطالعه‌ عالم‌ کون‌ است‌ ؛ وقتی‌ که‌ ما می‌بینیم‌ دنیایی‌ با نیروی‌ طبیعت‌ به‌ وجود آمده‌ و با نظم‌و ترتیب‌ معینی‌ اداره‌ می‌شود متوجه‌ می‌شویم‌ که‌ این‌ دنیا باید یک‌ تشکیل‌ دهنده‌ و اداره‌کننده‌ای‌ داشته‌ باشد این‌ نظم‌ و ترتیب‌ به‌ قدری‌ مهم‌ و دامنه‌ دار است‌که‌ ما می‌توانیم‌ حرکت‌سیارات‌ و حتی‌ حرکات‌ اقمار مصنوعی‌ را بطور دقیق‌ پیش‌ بینی‌ کنیم‌ این‌ دقت‌ و نظم‌ دربارهای‌ الکتریکی‌ واکنش‌های‌ شیمیایی‌ کامل‌ است‌ و به‌ همین‌ جهت‌ است‌ که‌ ما می‌توانیم‌بسیاری‌ از پدیده‌های‌ طبیعی‌ را با معادلات‌ ریاضی‌ بیان‌ کنیم‌.
این‌ نظم‌ و ترتیب‌ که‌ در مطالعات‌ و تجارب‌ بشری‌ مشاهده‌ می‌شود نتیجه‌ نظم‌ و ترتیبی‌است‌ که‌ در عالم‌ حقیقت‌ و معنی‌ وجود دارد وجود نظم‌ و ترتیب‌ بجای‌ هرج‌ و مرج‌ دلیل‌بارزی‌ است‌ که‌ این‌ جریانات‌ تحت‌ کنترل‌ قوه‌ عاقله‌ای‌ قرار دارد قسمت‌ دیگر از دلایل‌ درعالم‌ حیات‌ یعنی‌ ساختمان‌ وجود حیوانات‌ و نباتات‌ است‌.
یکی‌ از موضوعات‌ جالب‌ برای‌ یک‌ نویسنده‌ یا عالم‌ وظایف‌ الاعضاء پیچیدگی‌ و ابهام‌بزرگی‌ است‌ که‌ در ساختمان‌ بدن‌ انسان‌ و حیوانات‌ موجود است‌ آفریدن‌ یا ساختن‌ یک‌ عضوکوچک‌ بدن‌ انسان‌ یا حیوان‌ از قدرت‌ باهوش‌ترین‌ و ماهرترین‌ فرد بشر خارج‌ است‌ کلیه‌ یاریه‌ مصنوعی‌ اگر چه‌ کار کلیه‌ یا ریه‌ را انجام‌ می‌دهند ولی‌ کلیه‌ و ریه‌ نیستند.


نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

اثبات وجود خدا

1,468

بازدید

اثبات وجود خدا ۴٫۲۰/۵ (۸۴٫۰۰%) ۵ امتیازs
خدا از نظر علمی
بقلم :
جان لئوآبرنتای
JOHN LEO ABERNETHY
محقق شیمی
دارای درجه M.Sc. و دکتر در فلسفه از دانشگاه نورت وسترن ؛ معلم کالج دولتی همبولت و کالج فنی کالیفرنیا، اکنون استاد شیمی کالج دولتی فرسنو در کالیفرنیا؛ عضو هیئت تحریریه روزنامه « تعلیم شیمیائی» ، متخصص ترکیبات اشباع نشده هیدروکربونها و تأثیرات تعیین نسبت و موقعیت اجزاء هالوژناسیون بی‌فنیل‌های جانشین‌شده .
در عصرما، در نتیجه ترقی علوم هر مسأله‌ایکه بطور روشن مطرح می‌شود فوراً حل می‌گردد. بما آموخته‌اند که معانی کلمات تابع حواس خمسه یعنی ذائقه ، لامسه، شامه، سامعه و باصره‌اند و چون بشر در  محیط‌های مختلف زندگی می‌کند بدین جهت غالب کلمات معانی متعدد و وسیعی دارند . مثلاً لفظ خانه هم به غاری که وحشیان حومه شهر « چی‌هوآهوآ»ی آفریقا در آن زندگی می‌کنند اطلاق می‌شود و هم بکاخ مجال یک ثروتمند آمریکائی در کالیفرنیا.
درجواب سؤال « آیا خدا وجود دارد؟» باید پرسید : مقصود از خدا چیست ؟ مثلاً اگر بگوئیم، مقصود از خدا نظم و ترتیب و قوانینی است که در طبیعت وجود دارد آنوقت ما بهمان چیز قائل می‌شویم که مادیون نیز قائلند ؛ چون آنها نیز وجود نظم وترتیبی را در جهان قبول دارند . در این صورت اگر  کسی بخواهد متوجه خدا شده نیایشی بکند ، یا نمازی بگزارد ، باید مورد توجه و نیایش او جدول تناوب عناصر باشد، البته عناصری که هیچ یک به تنهائی یا دسته‌جمعی قادر بپاسخ‌دادن به چنین نیایشگر و نمازگزار نیستند هر چند نیز نمازگزار خود را از لحاظ روانشناسی ملهم بداند .
خدایان اغلب مذاهب نیز مخلوق هوی و هوس بشر است و من به آنها هم اعتقاد ندارم . تنها خدائی که من می‌توانم به آن اطمینان و ایمان داشته باشم همانا صانع و بارئی است که پیامبران و کتب آسمانی بشر را بعبادت وی دعوت می‌کنند . و اوست که در تمام نقاط جهان بندگان خود را مورد رأفت و رحمت قرار می‌دهد .
آیا این خدا حقیقت دارد یا نه؟ و آیا خدا برای راهنمائی بشر پیامبرانی مبعوث ساخته یا نه ؟ پاسخ ا ین دو سؤال بسته بجواب سؤال دیگری است که آیا پیامبران و انبیاء از لحاظ معنی و آگاهی نظیر دیگر افراد بشر بودند یا نه ؟
اگر فرض کنیم که پیامبران فرقی با سایر افراد بشر نداشتند و از مبدأ و مرکزی الهام و تعلیم غیبی نمی‌گرفتند ومعجزات وخوارق اعمال منتسب بدیشان افسانه‌ای بیش نبوده است آنوقت باید جهانی روی تجارب محسوس بنا کنیم و حدس‌ها و نظرهای گستاخانه‌ای درباره ایجاد جهان بیان نمائیم.
روشهای علمی از ترکیب قیاس ارسطو با استقراء فرانسیس بیکن بوجود آمده که دانشمندان بعدی آنها را تکمیل نموده‌اند .
در قیاس از یک مقدمه یعنی کبری و مقدمه دیگر یعنی صغری، نتیجه بدست میآید . مثلاً اگر بگوئیم که هر اتم کربن خنثی شش الکترون دارد و این یک اتم کربن خنثی است پس ما نتیجه خواهیم گرفت که این کربن شش الکترون دارد. در استقراء از حقایق و جزئیات مسلم بقوانین و فرضیه‌ها میرسیم (که همیشه در آن اصول موضوعه یا حقایق غیر مسلم علمی وجود دارد .)
اگر نتیجه قیاس کاملاً درست و مستدل باشد  و ما بصحت آن اطمینان حاصل کنیم ، کبری که آنرا به عنوان فرضیه قبول کرده بودیم اصل مسلم می‌شود . حقایق مسلم نتایج آزمایشهای محسوس قابل تکرارند (که در اصطلاح علمی و رسمی تجربه نامیده می‌شوند) مثلاً‌این حقیقتی است که آب از ۱/۱۱ در صد هیدروژن  و ۹/۸۸ درصد اکسیژن ترکیب یافته است چه آزمایشهای مکرر این حقیقت را ثابت و مسلم می سازند .
قوانین عبارت از تعمیم حقایق مسلم است در افراد یک جنس یا یک نوع ؛ مثلاً ما می‌توانیم بگوئیم که در هر ترکیب خالص (مانند : آب ، نمک طعام و نی شکر) نسبت به عناصر ترکیب دهنده از لحاظ وزن مساوی است .
فرضیه‌ا یا اصول نظری تصاویر ذهنی‌اند که قوانین مسلم را روشن می‌کنند . فرضیه‌های مهم که فعلاً در افکار جدید  حکمفرمایند عبارتند از : فرضیه حرکت مولکولی ، فرضیه اتمی، فرضیه تکامل ،نظریه نسبی، فرضیه مقادیر.)
فرضیه اتمی روی قانون ترکیب معین و قانون نسبت‌های مضاعف بنا شده بود. اما هنگامی که قابل تجزیه بودن اتم به الکترونها و نوترونها معلوم و ایزوتوپها کشف گردید حقایق  غیر مسلم فرضیه دالتون مجبور به اصلاح شد .
فرضیه‌ها در قسمت متشکل معلومات بشر که علوم نامیده می‌شوند بکار می‌روند . یکی از علوم که بشر را باعالم هستی مربوط می‌سازد فلسفه نامیده می‌شود . اگر ادیان حنیفه ا فسانه و عاری از حقیقت فرض شوند لازم می‌اید که فلسفه‌ای ایجاد گردد که مادی و مربوط بجهان محدود و محسوسی باشد و البته در آن فلسفه خدا و حسن و قبح عقلی وجود نخواهد داشت و کارهای انسان مانند کار سایر  حیوانات فاقد ارزش معنوی، و تشخیص صحت وسقم و نیکی و بدی اعمال بسته بنظر افراد واقتضای منافع مادی و آنی آنها و شرایط زمان و مکان خواهد بود . و حسن و قبح معنی ثابت و استواری نخواهند داشت و خاتمه دادن بحیات بشر ازنظر همین فلسفه مورد اعتراض کسی واقع نخواهد شد ، چه زندگی در موقع معینی خود بخود ختام خواهد یافت ، حتی زندگی هزاران هزار سیاره در نتیجه گرما یا سرمای فوق‌العاده و یا تأثیر امواج کیهانی بوضع دهشت‌انگیزی فنا خواهد پذیرفت .
اما اگر باور کنیم که ادیان مقدسه و کتب آسمانی حقیقت دارند و پیامبران با مرکزی مربوط و از مبدئی ملهم بوده و بخواست و اراده پروردگار و حصول اطمینانو تقویت ایمان بشر معجزاتی از آنها بظهور رسیده چنانکه حضرت عیسی (ع) از مادری باکره متولد شده و اموات و نابینایان بدعا و مسح وی جانی تاز و بصیرت و بینائی بازیافته‌اند آن وقت متوجه خواهیم شد که کلمات « خدا و نیک و بد» معانی متعددی ندارند و تعدد و تنوع محیط و امیال در حقیقت مسلم آنها تغییری نمی‌دهد بلکه « خدا» یک و آن صانع و باری‌ء بی‌همتای جهان است و « نیک » کارها و صفاتیست که وی با حکمت عالیه خود بشر را بانجام دادن و گرویدن بدانها امر نموده و « بد » کارها و صفاتی است که انسان را از ارتکاب و اتصاف آنها بازداشته و برای هر نیکی پاداشی و برای هر بدی جزائی معین و مقرر فرموده است . بلی اگر قبول کنیم که خدا در طور سینا با حضرت موسی سخن گفته و سایر پیغمبران بر حق بوده‌اند ، حسن و قبح معنی حقیقی و پایداری پیدا خواهند کرد و بشر همیشه مراقب کارهای خود بوده جزای آنها را با اهمیت تلقی  خواهد کرد .علوم برای تکمیل خود باید اعتقاد بخدا را جزء اصول مسلم خود بشمارند . در این باره بیانات پول یکی از حواریون حضرت عیسی (ع) شایان توجه است . وی که در شهر تارسوس یکی از مراکز علم آن عصر در خانواده شریف و ثروتمندی بدنیا آمده وتحصیلات وسیعی در بیت‌المقدس کرده بود ، هنگام پیری از شهر لائودیسی بپسر روحانی خود تیموثی  نوشت :« ای تیموثی ایمان خود را نگهدار ، از الفاظ کفرآمیز و اهانت بمقدسات و از مخالفتهای غلط علمی با خدا، اجتناب کن ». بظن قوی مقصود پول از علم، فلسفه رواقی بوده که مرکز تدریس آن شهر تارسوس بود و پول تحصیلات ابتدائی خود را در آنجا انجام داده بود . فلسفه رواقی کاملاً مادی بود بعقیده آنها ماده و نیرو اساس جهان بود ؛ رواقیون میگفتند بشر باید خود را بالاتر از احساسات غیر واقعی از قبیل عشق و محبت و همدردی بگیرد و بدانها هرگز توجهی نکند . متأسفانه در روزگار ما نیز از چنین اندیشه‌ها فراوان بچشم می‌خورد .
 
تفوق خداشناسی بر مادیگری
بقلم :
اولین کارول کارکالیتس
OLIN CARROLL KARKALITS
مهندس شیمی
دارای درجه B.Sc. از انیستیتوی رایس و M.Sc. و دکتر در فلسفه از دانشگاه میشیگان ، محقق سابق مواد شیمیائی در شرکت نفت شل، سپس جزو کادر تعلیماتی مهندسی شیمی در دانشگاه میشیگان ، فعلاً مدیر قسمت توسعه عمل در شرکت آمریکائی سینامید و عضو انیستیتوی مهندسین شیمی آمریکا ، متخصص در کاتالیز مهندسی شیمی.
بشر در طول تاریخ، همیشه با خود اندیشیده : از کجا آمده‌ام ؟ برای چه آمده‌ام ؟ بکجا خواهم رفت ؟
صدها کتاب ماوراءالطبیعه در این سه سؤال بحث کرده‌اند . معمای وجود چیز تازه‌ای نیست و از بدو خلقت مورد نظر بوده و بشر در  حل آن کوشیده است . در این مقاله ما ثابت خواهیم کرد که خداشناسی بطور کامل می‌تواند جواب سؤالات مزبور را بدهد و هیچ فلسفه دیگری قادر نیست جواب مقنع‌تر از آن بدهد .
از لحاظ معتقدات ماوراءالطبیعه ، دانشمندان عصر جدید بدو طبقه تقسیم می‌شوند : یک طبقه که مسلماً عده‌شان بیشتر است طبیعی هستند . و طبقه دیگر که عده‌شان کمتر است ، خداشناس می‌باشند البته این تعبیر خیلی ساده است ؛وقتی ما می‌گوئیم طبیعیون ، مقصود کسانی هستند که طبیعت را منتهی‌الیه  حقیقت می‌دانند و معنی طبیعت برای آنها شامل تمام پدیده‌هائی است که بوسیله ماده و نیرو در زمان و مکان ظاهر می‌شوند .
طبیعیون برخلاف خداشناسان می‌گویند که تمام حقایق و حوادث را با مطالعه قوانین طبیعی می‌توان دریافت و وجود خدا را برای فهم حوادث لازم نمی‌دانند .


نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

عاشورا و انقلاب

743

بازدید

عاشورا، خاستگاه انقلاب اسلامى ایران

در مقام تحلیل انقلاب اسلامى ایران، یک رویکرد، آن را ملهَم از نهضت حسینى و مکتب عاشورایى مى‏داند و در همین بستر با بررسى عوامل اصلى محدثه انقلاب، آنها را عوامل مبقیه انقلاب نیز دانسته، بر حفظ و استمرار
آنها پاى مى‏فشارد.
نویسنده در این مقاله با مفروض گرفتن تأثیر پذیرى انقلاب اسلامى ایران از نهضت امام حسین(ع) به دنبال نشان دادن نوع تأثیرگذارى عاشورا بر انقلاب اسلامى و تداوم آن است و در این راستا عناصر رهبرى، مکتب و ملت را در هر دو حرکت با معرفى شخصیت رهبران جبهه‏هاى حق و باطل به بحث مى‏گذارد.
مقاله حاضر مى‏کوشد، به این سؤالات پاسخ دهد:
۱٫ آیا عاشورا بر انقلاب اسلامى تأثیر گذاشته است؟
۲٫ اگر عاشورا بر انقلاب اسلامى تأثیر داشته در چه زمینه‏ها و به چه صورتى بوده است؟
۳٫ آیا عاشورا، همان‏گونه که در پیدایش و پیروزى انقلاب اسلامى تأثیر گذاشت، قادر است بر تداوم آن نیز تأثیر بگذارد؟ نیل به این‏مقصود و هدف، چگونه و از طریق پیمودن چه راه‏هایى امکان‏مى‏یابد؟
مقدمه
اگر چه تأثیرگذارى عاشورا بر انقلاب اسلامى و تداوم آن، از نظر نگارنده مسلّم و بدیهى است، به همین دلیل، آن را به عنوان مفروض برگزیده است، اما به جهت آن که بر خوانندگان نیز این قطع و یقین حاصل شود، دو دلیل در اثبات آن اقامه مى‏کنیم:  دلیل اوّل: امام خمینى(ره) به شکل‏هاى مختلف بر چنین تأثیرى اشاره کرده‏اند.
به‏عنوان‏مثال:
«حجت ما براى این مبارزه‏اى که بین مسلمین و…این دستگاه فاسد است، حجت ما در جواز و
لزوم این عمل…عمل سیدالشهدا (ع) است…حجت‏مان براین است که اگر چنانچه این مبارزه را ادامه بدهیم و صدهزار از ما کشته بشود براى رفع ظلم…براى این‏که دست آنها را از این مملکت اسلامى کوتاه کنیم، ارزش دارد. حجت‏مان هم کار حضرت امیر(ع)، و سیدالشهداست.»
گمان نکنید که اگر این مجالس عزا نبود و اگر این دستجات سینه‏زنى و نوحه‏سرایى نبود، br>15> خرداد پیش مى‏آمد … تمام این وحدت کلمه‏اى که مبدأ پیروزى ما شد، براى خاطر این مجالس عزا و این مجالس سوگوارى و این مجالس تبلیغ و ترویج اسلام شد… اگر قیام سیدالشهدا سلام الله علیه نبود، امروز هم ما نمى‏توانستیم پیروز شویم.
… انقلاب‏اسلامى ایران پرتوى از عاشورا و انقلاب عظیم الهى آن است.
… کربلا را زنده نگه دارید و نام مبارک حضرت سیدالشهدا را زنده نگه دارید که با زنده بودن او
اسلام زنده نگه داشته مى‏شود.
دلیل دوم: بیشتر منابعى که زمینه‏هاى زایش عاشورا و انقلاب‏اسلامى را کاویده‏اند، به مشترکات فراوان این دو اشاره دارند، از جمله:
الف. در باره عاشورا، برخى نوشته‏اند:
فرهنگ و تعالیم عاشورا داراى زمینه‏هایى است که نمونه‏هایى از آن عبارتند از:
.۱ فرهنگ شهادت،
 2. فرهنگ مبارزه مستمر حق با باطل،
۳٫ فرهنگ طاغوت ستیزى و طاغوت
زدایى،
 4. اصل پیروى از رضاى خدا و مصالح مسلمین،
 5. فرهنگ پیشگیرى از جرم و فساد
قبل از وقوع آن،
 6. فرهنگ نظارت عمومى و امر به معروف و نهى از منکر.
ب. دیدگاه امام خمینى(ره) در باره انگیزه‏هاى قیام امام‏حسین(ع) عبارت است:
 1. عمل، به تکلیف الهى، ۲٫ تشکیل حکومت اسلامى، ۳٫ نشر اسلام و بقاى آن، ۴٫ امر به معروف و نهى
از منکر، ۵٫ نجات اسلام از خطر تحریف، ۶٫ اصلاح امت و جامعه اسلامى، ۷٫ ظلم ستیزى  عدالت‏خواهى.
ج. در باره انقلاب‏اسلامى.برخى عوامل پیدایش انقلاب‏اسلامى را به این شرح توضیح
داده‏اند: ۱٫ مذهب، ۲٫ سلطه بیگانگان، ۳٫ رهبرى حضرت امام خمینى(ره)، ۴٫ شعار جدایى دین از سیاست، ۵٫ اسلام زدایى نظام حاکم، ۶٫ بیگانه بودن نظام حاکم با مردم، ۷٫ تحقیر شخصیت انسانى مردم، ۸٫ وحدت و یکپارچگى ملت.
د. برخى زمینه‏هاى انقلاب را به این شرح بر مى‏شمارند: ۱٫ ایجاد نارضایتى عمیق درمردم از شرایط حاکم، ۲٫ وجود رهبرى و ساختارهاى اجتماعى و سیاسى بسیج‏گر، ۳٫ گسترش روحیه‏ انقلابى و مشارکت مردمى، ۴٫  گسترش و پذیرش اندیشه حکومت اسلامى، ۵٫ مبارزه خشونت بار مردم با دولت.
بنابراین، شناخت و تبیین عوامل مؤثر در شکل‏گیرى انقلاب‏اسلامى، بدون توجه به نقش و تأثیر نهضت بزرگ امام‏حسین(ع)، شناختى ناقص و به دور از واقع است.
البته، اجمالى که از تأثیر عاشورا بر انقلاب‏اسلامى سخن گفتیم، براى درک عمیق این تأثیر، نارساست، ثانیاً بدون قالب بندى و پراکنده است. از این رو، مقاله تلاش خواهد کرد تأثیر عاشورا در پیدایش انقلاب ‏اسلامى را در سه قالب: رهبرى، ایدئولوژى (اسلام) و مردم نشان دهد، زیرا بیش‏تر منابع مربوط به انقلاب اسلامى، این سه عامل را تنها عوامل زادن انقلاب‏اسلامى و تداوم آن بیان مى‏کنند:
۱٫ «پیروزى انقلاب‏ اسلامى، بطلان بسیارى از نظریه‏ها را به اثبات رساند و ثابت کرد نباید هر پدیده‏اى را در لابراتور تجربى آزمایش کرد. پیداست این همه، جز از طریق امدادهاى الهى و فرهنگ غنى اسلام و رهبرى خردمندانه امام خمینى و فداکارى‏هاى ملت سلحشور و اتحاد و همدلى همه اقشار ملت امکان‏پذیر نبود.»
۲٫ «عامل اصلى که موجب بروز و پیروزى انقلاب‏اسلامى گردیده است، عامل اسلام زدایى شاه بوده  ست…مسلّماً غیر از این عامل، باید عامل وحدت بخش و حرکت  آفرین رهبرى دینى و مرجعیت والا مقامى نظیر امام خمینى را نباید به باد فراموشى سپرد…بنابراین، مهم‏ترین عوامل بروز و پیروزى انقلاب را باید در دو مفهوم کلى دید:
الف. روح اسلام خواهى و خداخواهى مردم (امت)
ب. رهبرى دینى مورد قبول عامه مردم(امام).»
۳٫ «امام به عنوان وصل میان مردم و اسلام، با درس از نهضت عاشورا، محتواى سیاسى – انقلابى اسلام را بدان بازگرداند. همان‏گونه که مکتب اسلام، رهبرى امام و حضور مردم، سهعامل اصلى محدثه انقلاب به حساب مى‏آیند، همین سه عامل به عنوان عوامل مبقیه انقلاب 
نیز محسوب مى‏گردند.»

رهبرى
در رأس قیام عاشورا، امام‏حسین(ع) و در فراز انقلاب اسلامى، امام خمینى(ره) قرارداشت. یزید بن معاویه و محمدرضا پهلوى در سوى دیگر این دو نهضت بودند.
۱٫ حسین بن على(ع)
امام خود را این گونه معرفى مى‏کند:
«ما دودمان پیامبریم و به عهده‏دارى این امر (حکومت) و ولایت بر شما، از دیگرانى که به ناحق
مدعى آنند و میان شما به ستم و تجاوز حکومت مى‏کنند، سزاوار تریم».
حسین(ع) خطاب به ولید، هنگامى که از او خواست با یزید بیعت کند، فرمود:
«ما خاندان نبوت و معدن رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و نزول رحمت‏ایم. خداوند به ما آغاز کرده و به ما ختم نموده است.»
امام در اعتراض به سخنان معاویه در مدینه که فضایل یزید را برمى‏شمارد، فرمود: «کسى را وانهاده‏اى که از نظر پدر و مادر و صفات شخصى از یزید بهتر است!» معاویه گفت: گویا خودت را مى‏گویى؟! حضرت فرمود: آرى.»
در جاى دیگر فرمود:
به خدا قسم! من به خلافت شایسته‏ترم، پدرم بهتر از پدر یزید است، جدم برتر از جد اوست، مادرم بهتر از مادر اوست و خودم بهتر از اویم.»
۲٫ یزید بن معاویه
امام‏حسین(ع) در نامه‏اى به معاویه نوشت:
«جوانى را به ولایت امر مردم تعیین کرده‏اى که شراب مى‏خورد و با سگ، بازى مى‏کند! به
امانت خود خیانت کرده و مردم را تباه ساخته‏اى. چگونه یک شرابخوار را به تولیت امور امت
محمد(ص) مى‏گمارى؟! شرابخوار که امین بر یک درهم نیست، چگونه نسبت به امت امین
باشد؟!»
«یزید، خودش گواه رأى اوست. او براى همان کارهایى که مشغول است مثل بازى با سگ‏ها،
کبوتربازى، نوازندگى و عیاشى، بهتر است. بیش از این بار ستم بر دوش مکش.»
یزید در سه سال پادشاهى، سه جنایت فجیع مرتکب شد:
اوّل، در ۶۱هجرى، امام‏حسین(ع) و خاندان عصمت و طهارت و یاران او را به شهادت رساند.



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...



هو الکاتب


پایگاه اینترنتی دانلود رايگان كتاب تك بوك در ستاد ساماندهي سايتهاي ايراني به ثبت رسيده است و  بر طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند و به هیچ ارگان یا سازمانی وابسته نیست و هر گونه فعالیت غیر اخلاقی و سیاسی در آن ممنوع میباشد.
این پایگاه اینترنتی هیچ مسئولیتی در قبال محتویات کتاب ها و مطالب موجود در سایت نمی پذیرد و محتویات آنها مستقیما به نویسنده آنها مربوط میشود.
در صورت مشاهده کتابی خارج از قوانین در اینجا اعلام کنید تا حذف شود(حتما نام کامل کتاب و دلیل حذف قید شود) ،  درخواستهای سلیقه ای رسیدگی نخواهد شد.
در صورتیکه شما نویسنده یا ناشر یکی از کتاب هایی هستید که به اشتباه در این پایگاه اینترنتی قرار داده شده از اینجا تقاضای حذف کتاب کنید تا بسرعت حذف شود.
كتابخانه رايگان تك كتاب
دانلود كتاب هنر نيست ، خواندن كتاب هنر است.


تمامی حقوق و مطالب سایت برای تک بوک محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.


فید نقشه سایت


دانلود کتاب , دانلود کتاب اندروید , کتاب , pdf , دانلود , کتاب آموزش , دانلود رایگان کتاب

تمامی حقوق برای سایت تک بوک محفوظ میباشد

logo-samandehi