جستجو در تک بوک با گوگل!

بازدید
دانلود کتاب کامل ارث
دانلود کتاب کامل ارث
بازدید
حکمت کاستی سهم زن در ارث/
حکمت کاستی سهم زن در ارث/
بازدید
بازدید
بازدید
تبیین احکام اولیه و ثانویه
از آنجا که در ممنوعیت ارث بردن کافر از مسلمان، از احکام اولیه و ثانویه سخن به میان آوردیم ضرور است این دو نوع از احکام شرعى به اختصار تبیین گردد و حد و مرز و احیانا بعضى از ویژگیهاى آن دو ذکر گردد تا جایگاه آنها دقیقا روشن شود.
به اعتبارى فقها و اصولیین احکام شرعى را به دو قسم واقعى و ظاهرى تقسیم مىکنند. (۲۹)
احکام واقعى، احکامى است که شارع مقدس به عنوان اولى روى ذات موضوع خاصى جعل کرده است، مثل وجوب نماز یا حرمتشرب خمر که بدون ملاحظه حال علم و جهل مکلف به آن حکم، بلکه صرفا براساس مصالح و مفاسدى که مترتب است جعل و وضع شده است. و چنانچه مکلف به آن حکم قطع پیدا کند و یا موضوع آن را تشخیص دهد و یا حداقل ظن معتبر شرعى نسبتبه حکم داشته باشد رعایت آن واجب و مخالفتبا آن حرام مىگردد و در اصطلاح گفته مىشود در چنین صورتى حکم بر مکلف منجز مىشود که با رعایت مفاد آن پاداش و ثواب و با مخالفتبا آن کیفر و عقاب مىشود، مانند حرمتشرب خمر براى کسى که هم به حرمتشرب خمر علم یافته و شبهه حکمیه نداشته باشد و هم به شراب بودن مایع حاضر عالم باشد که شبهه موضوعیه در میان نباشد.
احکام ظاهرى از احکامى است که شارع مقدس در ظرف جهل و شک به احکام واقعى وضع کرده و آن احکام از راه دلایل خود که در موضوع آنها جهل و شک در حکم واقعى قرار داده شده استبه دست آمده باشد، مانند احکامى که از اصول عملیه حاصل مىشود همچون برائت، استصحاب و یا تخییر و احتیاط. (۳۰)
به دلایل احکام واقعى ادله اجتهادى (از قبیل کتاب، سنت، اجماع و عقل) و به دلایل احکام ظاهرى (از قبیل استصحاب، برائت، تخییر و احتیاط) ادله فقاهتى گویند. (۳۱)
احکام واقعى دو قسمت است، احکام اولى و احکام ثانوى. احکام اولى آن دسته احکامى است که براى موضوعات فردى، اجتماعى، اقتصادى سیاسى و از طرف شارع متعال براساس مصالح و مفاسد قرار گرفته در ذات موضوعات وضع گردیده و به آنها تعلق گرفته است، بدون توجه به حالات استثنایى که براى مکلف عارض مىشود.
احکام ثانوى آن دسته احکامى است که با توجه به اوضاع خاص و استثنایى که براى مکلف پیش مىآید وضع گردیده است مانند حالات ضرر، عسر و حرج، اضطرار، اکراه، عجز، خوف، تقیه، مرض و دیگر حالات عارض بر مکلف یا مکلفان.
احکام ثانوى به لحاظ ارتباط با موضوعاتى که چنین حالاتى بر آنها عارض مىگردد براى هر یک از موضوعات مقرر مىشود که البته ممکن است متضاد و متباین با حکم اولى همان موضع باشد و در تمام موارد فوق تا وقتى عنوان ثانوى وجود دارد حکم اولى منتفى است و حکم ثانوى محقق است. (۳۲)
مرحوم آیهالله حائرى یزدى پیرامون احکام اولى و ثانوى مىفرماید: احکام اولى، احکامى است که از طرف شارع متعال به ذات اشیاء به عنوان اولى تعلق گرفته مانند: وجوب نماز و حرمتخمر، و احکام ثانوى، احکامى است که امر شارع به آنها به عناوین و حالاتى که بر تکلیف عارض مىگردد، تعلق گرفته است، مثل عجز از انجام تکلیف، اضطرار و یا جهل و شک به احکام اولى. (۳۳) در این که چرا به عناوین طارى و عارضى عناوین ثانوى اطلاق مىگردد گفته مىشود به این دلیل است که این گونه عناوین مواردى هستند که در طول واقعیات اولیه قرار مىگیرند مثل آیه کریمه: «فلم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا» (34) زیرا وجوب تیمم فىنفسه حکم واقعى است. اما نسبتبه وجوب وضو براى کسى که آب در اختیار دارد، حکم ثانوى تلقى مىشود، همینطور است هر حکمى به لحاظ عجز از احکام واقعى اولى.
از ظاهر کلام مرحوم حائرى یزدى استفاده مىشود که احکام ثانوى در اصطلاح اعم از احکام ظاهرى و احکام ثانوى واقعى است. که با این ترتیب احکام ثانوى، احکام ظاهرى در اصطلاح دیگر فقیهان را نیز شامل مىشود و ملاک در نامگذارى آن به ثانوى این است که در طول حکم واقعى قرار گرفته باشد. حال ممکن استحکم واقعى در طول حکم واقعى قبلى قرار گیرد و یا حکم ظاهرى در طول حکم واقعى قبلى قرار داشته باشد که در این تعبیر هر دو حکم ثانوى تلقى مىشود.
ویژگى عمده احکام ثانوى واقعى این است که ناپایدار هستند و ثابت نیستند یعنى مادام که آن اوضاع استثنایى براى مکلف وجود دارد حکم ثانوى هم پابرجا است مثلا وقتى اکراه، عجز و یا اضطرار مرتفع شود حکم هم مرتفع مىشود ولى در شرایط عادى و غیراستثنایى احکام اولیه جارى مىشود و چون وقوع شرایط عادى و غیراستثنایى و تحقق اوضاع متعارف و استقرار آن مدام و مستمر مىباشد گفته مىشود احکام اولیه هم که ناظر به این موارد است دایمى و پایدار مىباشند.
با این توضیح از احکام اولى و ثانوى، دانسته مىشود، احکامى که بر مبناى قاعده نفى سبیل استوار است احکام ثانوى است زیرا ایجاد سبیل و سلطه عنوان ثانوى و عارضى استیعنى چنین نیست که هر نوع رابطهاى بین کافر و مسلمان منجر به سلطه کافر بر مسلمان گردد بلکه چه بسا رابطهاى باعثشود در شرایطى ایجاد سلطه مسلمان بر کافر شود و یا اساسا هیچ گونه تسلط و نیرومندى به نحو غلبه یکى بر دیگرى ایجاد نگردد، بنابراین به طور کلى قاعده نفى سبیل و احکام مستفاد از آن در شرایط استثنایى و عارضى که همان احتمال ایجاد سلطه کافر بر مسلمان باشد مقرر مىگردد و جارى مىشود، و طبیعتا اگر در احکام شرعى پیرامون رابطه مسلمان با کافر چنانچه نسبتبه حکمى استثنا صورت گرفته باشد و دلیل و مبناى آن غیر از آیه و قاعده نفى سبیل باشد حکم اولى است همچنان که در حکم ممنوعیت ارث بردن کافر از مسلمان گذشت.
ج: روایات
بیشترین استناد فقها در مساله ممنوعیت ارث بردن کافر از مسلمان مبتنى بر روایاتى است که از ائمه معصومین و یا بعضا از پیامبر اکرم(ص) رسیده است. در این بخش به عنوان نمونه به تعدادى از احادیث اشاره مىکنیم.
۱ – على بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابى عمیر عن جمیل و هشام عن ابى عبدالله(ع): انه قال: فیما روى الناس عن رسولالله(ص) انه قال: «لایتوارث اهل ملتین» فقال: «نرثهم و لایرثونا ان الاسلام لم یزده الا عزا فى حقه». (35)
۲ – على بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابى نجران عن عاصم بن حمید عن محمد ابن قیس، قال: سمعت اباجعفر(ع) یقول: لایرث الیهودى والنصرانى المسلمین ویرث المسلم الیهودى و النصرانى. (۳۶)
محمد بن قیس روایت کرد از امام باقر(ع) شنیدم که مىگوید: یهودى و نصرانى از مسلمانان ارث نمىبرند و لیکن مسلمان از یهودى و نصرانى ارث مىبرد.
۳ – یونس عن زرعه عن سماعه قال: سالت ابا عبدالله(ع) عن الرجل المسلم هل یرث المشرک؟ قال: نعم ولایرث المشرک المسلم. (۳۷)
سماعه گوید از امام صادق(ع) نسبتبه فرد مسلمان سؤال کردم که آیا از مشرک ارث مىبرد؟ فرمود: بلى ولى مشرک از مسلمان ارث نمىبرد.
۴ – عن موسى بن بکر عن عبدالرحمن بن اعین قال: قلت: لابى جعفر(ع) جعلت فداک، النصرانى یموت و له ابن مسلم ایرثه؟ قال فقال: نعم ان الله تعالى لم یزده بالاسلام الا عزا فنحن نرثهم و لایرثونا. (۳۸)
عبدالرحمن بن اعین گفت: به امام باقر(ع) عرض کردم، فدایت گردم، فرد نصرانى مىمیرد و داراى پسرى مسلمان است، آیا از او ارث مىبرد؟ امام فرمودند: بلى، خداوند متعال به واسطه اسلام جز عزت چیزى نیفزوده است. پس ما از آنها ارث مىبریم ولى آنان از ما ارث نمىبرند.
۵ – على بن ابراهیم عن ابیه عن ابن محبوب عن ابى ولاد قال: سمعت ابا عبدالله(ع) یقول: المسلم یرث امراته الذمیه و لاترثه. (۳۹)
ابوولاد گفت از امام صادق(ع) شنیدم که مىگوید: مرد مسلمان از همسر ذمى خود ارث مىبرد و لیکن همسرش (که ذمى است) از او ارث نمىبرد.
۶ – احمدبن محمد عن ابن محبوب عن الحسن بن صالح عن ابىعبدالله(ع) قال: المسلم یحجب الکافر ویرثه والکافر لایحجب المؤمن ولایرثه. (۴۰)
حسن بن صالح از امام صادق(ع) نقل کرده که آن حضرت فرمودند: مسلم حاجب کافر مىشود و از کافر ارث مىبرد ولى کافر حاجب مؤمن (مسلمان) نمىشود و از او ارث نمىبرد.
بازدید
بازدید
مجهول بودن تاریخ فوت
اگر تاریخ فوت اشخاصی که از هم ارث می بردند مجهول و تقدم وتاخیر هیچ یک معلوم نباشد اشخاص مزبور از هم ارث نمی برند مگر آن که موت به سبب غرق یا هدم واقع شود که در این صورت از هم ارث می برند.
اگر اشخاصی که بین ان ها توارث باشد بمیرند و تاریخ فوت یکی از ان ها معلوم و دیگری از حیث تقدم و تاخر مجهول باشد فقط آن که تاریخ فوتش مجهول است از آنها دیگری ارث می برد.
زنده بودن در زمان فوت
شرط وراثت و ارث بردن ازمورث، زنده بودن در حین فوت مورث است و اگر محلی باشد در صورتی ارث می برد که نطفه او حین الموت منعقد بوده وزنده هم متولد شود اگر چه فورا بعد از تولد بمیرد.
و با شک در حیات حین ولادت حکم وراثت نمی شود و در صورت اختلاف در زمان انعقاد نطفه امارات قانونی که برای اثبات نسب مقررات رعایت خواهد شد.
نطفه ای منقعد شده محسوب است که حمل ناشی از آن ظرف ده ماه از تاریخ فوت به دنیا آید مگر آن ثابت شود از تاریخ آخرین نزدیکی بیش از ده ماه گذشته است ). ج۳ ص۱۶۴ دکتر امامی
تقسیم ترکه با وجود حمل
هر گاه در حین فوت مورثت حملی باشد که اگر قابل وراثت متولد شد ( مانع از ارثت تمام یا بعضی از وراث دیگر می شود ( تقسیم به عمل نمی آید تا حال او معلوم شود و اگر حمل مانع از ارث هیچ یک از سایر وراث نباشد و آنها بخواهند ترکه را تقسیم کنند باید برای حمل حصه ای که مساوی حصه و پس از همان طبقه باشد کنار گذارند و حصه هر یک از وراث مراعا است تا حال حمل معلوم شود و تقسیم ترکه باید در دادگاه و با شرکت ولی یا وفی یا امین جنین انجام شود.
تقسیم ترکه در صورت غیبت وراث
اگر بین وراث غایب مفقود الاثری باشد سهم او کنار گذارده می شود تا حال او معلوم شود در صورتی که محقق گردد قبل از مورث مرده است، حصه او به سایر وراث بر می گردد والا بخ خود او یا به ورثه او می رسد.
و در حین تقسیم ترکه باید نماینده غایب (اعم از وکیل، ولی، ومی، قیم یاامین) شرکت داشته باشد و تقسیم هم در دادگاه انجام می شود و تراضی وارثان کافی نمی باشد.
موانع مورث
۱- قتل
قتل از موانع ارث است پس کسیکه مورث شود را عمدا بکشد از ارث او ممنوع می شود اعم از این که قتل بالمباشره باشد یا به تسبیب و منفردا باشد یا به شرکت دیگری باشد. اما اولاد کسانی که پدر خود راکشته باشند از حد مقتول خود ارثت می برند اگر وارث نزدیک تری باعث حرمان آنها نشود.
اما مواردی که وارث قصد قتل ندارد اما به عمد کاری راانجام می دهد که بطور معمول کشنده است یا نسبت به مورث و شرایط او کشنده محسوب شود و وارث از آن آگاه باشد قتل در حکم عمد است و در موردی کهشخص حاجب از ارث را به انگیزه ارث بردن می کشد مثل این که شخصی پدر خود رابکشد تا از جد ارث ببرد، نسبت به ممنوع شدن کامل از ارث تردید شده است همین طور راجع به قاتلی که سومی رامی کشد تا زودتر موصی به را بدست آورد از وصیت محروم است. سقط جنین هم از جهت ممنوع ساختن از ارث در حکم قتل است.
اما هر گاه شوهری زن خود را با مردی در یک فراش ببیند و او را بکشد از ارث زن محروم نمی شود زیرا انگیزه است یافتن به میراث در آن منتفی است و وقتی قانونگذار او را از مجازات معاف می کند آثار تبعی و مدنی آن را هم نمی خواهد.
و معاونت در قتل مورث هم مانند شرکت در قتل است و همان حکم را دارد. ص ۵۵۱٫ نکته دیگر این است که در قتلی که مانع ارث نمی باشد مانند ( قتل خطایی و شبه عمد قاتل از دیه ارث نمی برد.) دکتر لنگرودی جلد ۱ ص ۱۰۸ ارث در صورتی که قتل عمدی مورث به حکم قانون یا برای دفاع باشد مشمول ممنوعیت از ارث نمی باشد (عمد طفل ومجنون در حکم غیر عمد است و همین طور اگر کسی به این پندار که دیگری مستحق قتل است او را بکشد و بعد معلوم شود که در اشتباه بوده است قتل مانع ارث نمی باشد و یا هنگامی که پدری پسر را به قصد تادیب بزند و پسر در اثرضربه ناگهانی بمیرد پدر از ارث او محروم نمی شود مشروط بر این که ضربه نوعا کشنده نباشد ). ص ۵۵۲ نظم کنونی
۲- کفر
عامل دیگر که مانع از ارث می باشد در خصوصی کافر است که از مسلمان ارث نمی برد و اگر در بین ورثه متوفا کافری مسلم باشد وراث کافر ارث نمی برند اگرچه او لحاظ طبقه و درجهمقدم بر مسلمان باشند.
اگر از میان وارثان کافری یک تن ادعای مسلمان شدن کند اقرار او به اسلام برای محروم ساختن سایر وارثان کافی نمی باشد و دادگاه با توسل به قراین و شهادت گواهان باید اسلام مدعی را احراز کند.
۳- لعان
بعد از لعان زن و شوهر از یکدیگر ارث نمی برند و همین طور فرزندی که به سبب انکار اولعان واقع شده از پدر و پدر از او ارث نمی برد اما فرزند مزبور از مادر وخویشان مادری خود و همین طور مادر و خویشان مادری از اد ارث می برند.
و بعد لعان خواهر و برادر ابونین فرزندی که شب او اتکار شده است خواهر و برادر امی محسوب می شوند و همین طور تنها خویشان مادری در طبقه سوم ارث می برند و عمو و اولاد آن ها محروم می شوند .
هر گاه پدر بعد از رجوع کند پسر از او ارث می برد اما از ارحام پدری و همین طور پدر و ارحام پدری از پسر ارث نمی برند .
(ولادت از زنا )
ولداا زنا از پدر و مادر و اقوام آنان ارث نمی برد اما اگر حرمت رابطه ای که طفل ثمره آن است نسبت به یکی از ابوین ثابت و نسبت به دیگری بواسطه اکراه یا شبهه زنا نباشد طفل فقط از این طرف و اقوام او ارث می برد و بالعکس
(نزدیکی به شبهه اگر با یکی از محارم صورت پذیرد فرزند ناشی از آن در حکم فرزند طبیعی است و ارث نمی برد .
همین طور در مورد لقاح مصنوعی بین او بیگانه فرزندی که بوجود می آید طبیعی است نه شروع و از پدر و مادر ارث نمی برد مگر این که بدون آگاهی باشد که در حکم ولد به شبهه است اما فرزند ناشی از لقاح مصنوعی زن و شوهر شروع است .)
۴- ارتداد در خصوص فرد مرتد مطرح می شود که بر دو نوع است مرتد فطری و مرتد ملی که تفصیل در خصوص آن از حوصله بحث می باشد و در واقع ارتداد هم یکی از موانع ارث مطرح می شود.
۵- بردگی :برده بودن در وارث و مورث است که این اکنون کاربرد ندارد.
۶- غیبت منطقه یا طولانی :که همان مورد حکم موت فرضی است که در مورد آن توضیح داده شده است .
۷- حمل : وجود حمل مانعی برای ارث می باشد مگر آن که بچه زنده به دنیا بیاید
۸- مجب : مجب حالت وارثی است که بواسطه بودن وارث دیگر از ارث بردن کلا یا جزئا محروم می شود .
حجب دو نوع است : یک حجب حرمانی و آن زمانی می باشد که وارث از اصل ارث محروم می شود مانند برادر زاده که بواسطه بودن برادر و خواهر متوفی از ارث محروم می شود و یا برادر ابی که با بودن برادر ابوبین از ارث محروم می شود .
مجب نقصانی : آن هنگام است که فرضا وارث از حد اعلی به حد ادنی نازل می شود مثل تنزل حصه شوهر از نصف به ربع در صورتی که برای زوجه اولاد باشد و تنزل حصر از ربع به ثمن در صورتی که برای زوج او اولاد نباشد.
و در واقع ضابطه حجب از اصل ارث رعایت اقربیت به میت است بنابر این هر طبقه از وراث طبقه بعد را از ارث محروم می نماید مگر در خصوص زمانی که وارث منحصر به عمدی ابی و پسر عمومی ابوینی باشد که پسر عموی ابدینی ارث می برد و موردی که وارث دورتر بتواند به سمت قائم مقامی ارثت ببرد که دراین صورت هر دو ارث می برند.
قائم مقامی زمانی مطرح می شود که در بین وراث طبقه اولی، اگر برای میت اولادی نباشد اولاد اولاد او هرقدر که پاییم روند قایم مقام پدر یامادر خود بوده و با هر یک از ابوین متوفی که زنده باشد ارث می برند، اما در بین اولاد اقرب به میت ابعد را از ارث محروم می نماید و در بین وراث طبقه دوم، اگر برای متوفی برادر یا خواهری نباشد، اولاد اخواه هر قدر که پایین بروند قایممقام پدر یا مادر خود بوده با هریک از اجداد متوفی که زنده باشد ارث می برند اما در بین اجداد یااولاد اخواه، اقرب به متوفی ابعد را از ارث محروم می کند. در مورد وراث طبقه سوم هم بدین صورت می باشد.
وراثی که حاجب ندارند
پدر- مادر – پسر- دختر- زوج- زوجه که البته این ها حاجب از اصل ارث ندارند و از بعضی ارث حاجب دارندمثل فرضی که با بدون فرزند پدر ۶/۱ ببرد.
حجب نقصان
در موارد ذیل حجب نقصانی می باشد:
۱- وقتی که برای میت اولاد یا اولاد اولاد باشد، در این صورت ابوین میت از بردن بیش از ۳/۱ محروم می شوند مگر در خصوص ارث پدر و مادر با یک دختر یا در خصوص ارث پدر و مادر یا چند دختر که ممکن است هر یک از ابوین به عنوان قرابت یا رد بیش از ۶/۱ محروم می شود مشروط بر این که اولاد: لاقل دو برادر یا یک برادر با دو خواهر یا چهار خواهر باشد.
ثانیا: پدر آن ها زنده باشد.
ثالثا: از ارث ممنوع نباشند مگر به سبب قتل
رابعا: ابوینی یا ابی تنها باشند.
البته باید اخوه متوفی بعد از مرگ او زنده باشند و اگر مرده باشند یا متوفی باهم بمیرند خاصب مادر نمی شوند هر چند که سبب مرگ غرق یا همدم باشد. برادر وخواهر متوفی بدون این که ارث ببرند حاجب مادر قرار می گیرند و این امر نشانه آن است که میان حجب وارث ملازم وجود ندارد.
در صورت حمل بودن یکی از برادر و خواهر ها اختلاف شده است که آیا حاجب مادر می شود یا چون هنوز به دنیا نیامده است حاجب نیست.
طریقه ارث بردن
وارث بعضی به فرض و بعضی به قرابت و بعضی گاه به فرض و گاهی به قرابت ارث می برند. صاحبان فرض اشخاصی هستند که سهم آنان از ترکه معین است و صاحبان قرابت کسانی هستند که سهم آنها معین نیست.
سهام معینه که فرض می شوند عبارت است از ۲/۱- ۴/۱-۸/۱- ۳/۲-۳/۱- ۶/۱ ترکه-
اشخاص که به فرض ارث می برند عبارتند از مادر- زوج – زوجه
اما اشخاص که گاهی به قرابت ارث می برند و گاهی به فرض، عبارت هستند از: پدر – دختر و دخترها- خواهر وخواهر های ابی یا ابوینی و کلاله امی و بقیه و ارث به غیر از آن
چه ذکر شد فقط به قرابت ارث می برند.
صاحبان فرض ۲/۱
شوهر در صورت نبودن اولاد برای زوجه گر چه از شوهر دیگر باشد
۲- دختر اگر فرزند منحصر باشد
۳- خواهر ابوینی یا ابی تنها در صورتی که منحصر به فرد باشد.
صاحبان فرض ۴/۱
۱- شوهر در صورت فوت زن با داشتن اولاد
۲- زوجه یا زوجه هها در صورت فوت شوهر بدون اولاد.
صاحب فرض ۸/۱
ثمن فریضه زوجه یا زوجه هاست در صورت فوت شوهر با داشتن اولاد.
صاحبان فرض ۳/۲
۱- مادر متوفی در صورتی که میت اولاد و اخوه نداشته باشد.
۲- کلاله امی در صورتی که بیش از یکی باشد.
صاحبان فرض ۶/۱
ارث سه وارث فرضا ۶/۱ است پدر – مادر- کلاله امی اگر تنها باشد.
بطور کلی از ترکه میت هر صاحب فرض حصه خود را می برد و بقیه به صاحبان قرابت می رسد و اگر صاحب قرابتی در آن طبقه مساوی با صاحب فرض در درجه نباشد باقی به صاحب فرض رد می شود مگر در مورد زوج که بر آن ها رد نمی شود اما اگر برای متوفی و ارثی به غیر از زوج نباشد زاید از فریضه به او رد می شود.