نویسنده : علیرضا هاشمی‌نیا 
محل نشر : تهران 
تاریخ نشر : ۱۳۸۳/۰۲/۰۷ 
رده دیویی : ۸fa۱.۶۲ 
قطع : رقعی 
جلد : شومیز 
تعداد صفحه : ۱۴۸ 
نوع اثر : تالیف‌وترجمه‌و… 
زبان کتاب : فارسی 
شماره کنگره : ۸۲۹۹ PIR/ف‌لا۱۷۵ف‌لا۳ 
نوبت چاپ : ۱ 
شابک : ۹۶۴-۰۶-۴۲۶۶-۵ 
 
زیبای یار خود حیا کردن خوش است/ در میان آتش احساس و عشق و عاشقی/ شورشی در سینه و

نویسنده : امیرحسین سجادیه 
محل نشر : تهران 
تاریخ نشر : ۱۳۸۱/۱۰/۰۴ 
رده دیویی : ۸fa۱.۶۲ 
قطع : رقعی 
جلد : شومیز 
تعداد صفحه : ۱۶۰ 
نوع اثر : تالیف 
زبان کتاب : فارسی 
شماره کنگره : PIR۸۰۹۵/ج۳۸ف‌لا۲ 
نوبت چاپ : ۱ 
تیراژ : ۱۰۰۰ 
شابک : ۹۶۴-۵۷۷۶-۲۵-۲ 
 

نویسنده : مهندس‌پور – فرهادچرم‌شیر – محمد 
محل نشر : شاهین شهر 
تاریخ نشر : ۱۳۸۳/۰۴/۱۵ 
رده دیویی : ۸fa۲.۶۲ 
قطع : پالتویی 
جلد : شومیز 
تعداد صفحه : ۷۲ 
نوع اثر : تالیف 
زبان کتاب : فارسی 
شماره کنگره : PIR۸۰۴۰/ف‌لا۶۳آ۹ 
نوبت چاپ : ۱ 
تیراژ : ۲۲۰۰ 
شابک : ۹۶۴-۹۴۴۰۲-۶-۷ 
 
در این کتابچه دو نمایش‌نامه درج شده که یکی از آن‌ها ‘حرف‌های عاشقانه’ نام دارد. در این نمایش‌نامه زوجی جوان در جست و جوی یافتن مکانی خلوت و ساکت‌اند که بتوانند حرف‌های عاشقانه بزنند؛ اما موفق نمی‌شوند.

نویسنده : جان چیور 
مترجم : زکریا – میلاد 
محل نشر : تهران 
تاریخ نشر : ۱۳۸۲/۰۷/۳۰ 
رده دیویی : ۸۱۳.۵۲ 
قطع : رقعی 
جلد : شومیز 
تعداد صفحه : ۱۲۴ 
نوع اثر : ترجمه 
زبان کتاب : فارسی 
شماره کنگره : PS۳۵۵۸/ی۹آ۹ 
نوبت چاپ : ۱ 
تیراژ : ۲۲۰۰ 
شابک : ۹۶۴-۳۰۵-۷۴۱-۰ 
 
در مجموعه حاضر, یازده داستان کوتاه از ‘جان جبور ‘( ۱۹۱۲ـ ۱۹۸۲) ـ رمان نویس و داستان کوتاه‌نویس آمریکایی ـ درج گردیده است .مضمون اصلی آثار وی را خلا معنوی و عاطفی زندگی تشکیل می‌دهد طی آن, روحیات و شیوه‌های طبقه متوسط و حومه‌نشین آمریکا را با طنزی طعنه‌آمیز وصف می‌کند .عناوین داستان‌های این مجموعه عبارت‌اند از :خداحافظ برادر, رادیوی بزرگ, آواز عاشقانه, کلانسی در برج بابل, فصل طلاق, در مضار جین, کرم سیب, خانواده رایسن, معلم موسیقی, کلمنتینا, فرشته پل, و شناگر .

نویسنده : پگاه احمدی 
محل نشر : تهران 
تاریخ نشر : ۱۳۷۹/۱۲/۱۴ 
رده دیویی : ۸۱۱.۵۴ 
قطع : رقعی 
جلد : شومیز 
تعداد صفحه : ۸۴ 
نوع اثر : ترجمه 
زبان کتاب : فارسی 
نوبت چاپ : ۱ 
تیراژ : ۱۵۰۰ 
شابک : ۹۶۴-۵۶۳۹-۴۹-۲ 
 

 وقتی به مادرید رسید، آپارتمانی در مرکز شهر اجاره کرد و روزهای متمادی را به تماشای تلویزیون و خوردن ماست توت‌فرنگی‌ای گذراند که از سوپرمارکت محل می‌خرید. بیسنته اولگادو بدش نمی‌آمد بی‌هدف خیابان‌ها را گز کند ولی می‌ترسید نتواند به آن‌جا برگردد. می‌ترسید به ساختمان یا طبقه‌ی دیگری برود یا در حال انداختن کلید به درِ خانه‌ای دیگر دستگیرش کنند. شنیده بود در مادرید، مثل همه‌ی شهرهای بزرگ، زیاد پیش می‌آید دزد به آدم بزند ولی این قضیه اصلا نگرانش نمی‌کرد چون به توانایی خودش در متقاعد کردن دیگران اطمینان داشت. درواقع برای پیشامدی از این‌ دست، دیالوگ‌های زیادی آماده کرده بود و مطمئن بود با هرکدام از آن‌ها سارق را متقاعد می‌کند که قربانیِ دیگری برای خودش پیدا کند. سرانجام، بعد از پانزد‌ه‌‌روز اسیری، نام تمام خیابان‌هایی را که با خیابان محل سکونتش تلاقی داشتند، از بر کرد و تصمیم گرفت دل به دریا بزند و از مغازه‌ای که از آن ماست می‌خرید، دورتر برود. اول به‌‌نظرش آمد که مردم به او زل زده‌اند اما بعد از نیم‌ساعت پیاده‌روی، آدم‌ها را فراموش کرد و توانست از تماشای ساختمان‌ها لذت ببرد. به دو بانک سَرزد و با جمله‌ها و ژست‌هایی که در فیلم‌ها دیده بود، درخواست افتتاح حساب کرد. روش خوبی بود. کاملا متوجه خواسته‌اش شدند و بروشورهایی به او دادند که مزایای انواع حساب‌ها را توضیح می‌داد. بعد به کافه‌ تریایی رفت و یک بشقاب غذای مخلوط سفارش داد، مثل کسی که در برنامه‌ی مستندِ تلویزیون دیده بود. مخلوط غذاها چنگی به دل نمی‌زد اما بیسنته اولگادو از مقدار گفت‌وگویش با پیش‌خدمت راضی بود. از این گذشته، رفتار پیش‌خدمت با او طبیعی بود، قطعا همان‌طور که با مشتری‌های همیشگی‌اش برخورد می‌کرد.

این رمان صوتی را با صدای مجتبی صدیقی گوش فرا دهید.