مقاله اس ام لسهای رسیده در هفته
گلی گم كردهام در باغ هستی، خودت رو لوس نكن، اون گل تو نیستی!
□□□
به دلیل بالا رفتن سكه، فردا روز جهانی به اجرا گذاشتن مهریه است. نكته كنكوری: یادتان باشد كه دیه خیلی ارزانتر از مهریه است!
□□□
a b c d e f g h i j k m n o p q r s t u v w x y z ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۰ خدایا شكرت، همه دكمههای گوشیم كار میكنه!
□□□
این اساماس رو برای دو نفر بفرست: اولی برای یك آدم احمق و دومی برای یك آدم نفهم، بعد بشین فكر كن ببین خودت كدوم یكی بودی كه من اینو برات فرستادم!
□□□
این مسیج مخصوص نیمه شب است) میگم: پاشو یه چند تا مسیج بفرستیم اینور و اونور، مردم رو بیدار كنیم، خیلی حال میده!
□□□
زندگی اجبار است …. مرگ انتظار است….. عشق یک بار است ….. جدایی دشوار هست ….. یاد تو تکرار هست
□□□
به اشتیاق اولین دانه برف، به تحمل آخرین برگ پاییز، به گرمای تن خورشید و به زیبایی آسمان شب قسم میخورم كه سر كاری
□□□
اگه مردونگی مرده اگه رفاقت رنگ باخته اگه عشق دیگه معنا نداره اگه دنیا پر نامردیه اگه ارامش دیگه خواب و رویاست به تو چه؟تو smsبده!
□□□
هی می تونی یه لطفی به من بكنی. ؟
یه عكس از خودت برام بفرست.
من دارم كارت بازی می كنم و جوكرم رو گم كردم
□□□
یه روز یه متخصص کامپیوتر میافته تو رودخونه میگه: F ۱ _ F ۱
منبع : مطالب ارسال شده
مقاله لطیفههای رسیده در هفته سوم خرداد ماه!
معلم: خارطوم پایتخت كدام كشور است؟ دانش آموز: اجازه، پایتخت فیل!
□□□
پزشك یك كشتی، به هر كسی كه مریض میشد، میگفت كمیاز آب دریا بخورد. روزی خود پزشك در دریا افتاد و غرق شد. از ملوانی پرسیدند: «پزشك كجا رفته؟ ملوان جواب داد: «تشریف بردهاند داروخانه!»
□□□
دو نفر را به جرم جعل اسكناس به زندان انداختند. زندانی اولی گفت: «من اسكناس صد تومانی جعل كردم بعد از شش ماه به زندان افتادم.» دومیگفت:« من هم اسكناس هفتاد تومانی چاپ كردم، ولی همان روز اول نمیدانم چه جوری فهمیدند و مرا گرفتند.»
□□□
مادر: پسرم، من دارم از خانه میروم بیرون، دست به كبریت نزنی! پسر: نه مامان فندك دارم!
□□□
اولی: تا به حال فكر كرده ای كه اگر درآمد راكفلر را داشتی، چه میكردی؟ دومی: نه ولی تا به حال چندین بار فكر كردهام كه اگر راكفلر درآمد من را داشت، چه خاكی بر سرش میكرد!
□□□
یه نابینا می ره تو آشپزخونه, دستش می خوره به رنده می گه: این دری وری ها چیه نوشتن !
□□□
معلّم:كی میداند شش به علاوه هفت چند میشود؟ دانش آموز: آقا ما بگیم؟ معلّم: آفرین، بگو ببینم ؟ دانش آموز : «آقا اجازه ! میشه دوازده بعلاوه یك!»
□□□
عكاس: دوست دارید عكستان را چه طوری بیندازم؟ مشتری: مجانی!
□□□
معلم به دانش آموز: «یك جمله بگو در آن چای باشد.» دانش آموز :«اجازه! قوری.»
□□□
گدا: آقا تو رو خدا به من هزار تومن بدین برم ناهار بخورم.
یارو: پول نمیدم، ولی بیا بریم برات یه پرس غذا بگیرم.
گدا: نه نخواستم، امروز واسه هزار تومن تا حالا شیش بار ناهار خوردم!
منبع : مطالب ارسال شده
مقاله اس ام اسهای رسیده در هفته سوم خرداد ماه!
نگو بار گران بودیمو رفتیم .*. نگو نامهربون بودیمو رفتیم .*. آخه اینها دلیل محکمی نیست.*. بگو با دیگران بودیم و رفتیم
□□□
خداوند دعای آنهایی را میشنود که میخواهند نفرت از آنان گرفته شود.
اما به دعای آنان که میخواهند از عشق بگریزند، ناشنواست …
□□□
نکردم در این دنیا گناهی . فقط کردم به چشمانت نگاهی . گناه من اگر باشد نگاهی
مجازاتم کن هر طور که خواهی …..
□□□
هر قدر کسی بیشتر خود را ابزار کار خدا قرار دهد
خدا برای کار کردن با آن ابزار آماده تر است
اگر قلم بر خلاف جهت دست حرکت کند، کم تر می توان نوشت
□□□
لحظه ها را گذراندیم تا به خوشبختی برسیم
اما دریغ که خوشبختی هم لحظه بود که گذشت
□□□
همیشه كـاری را انجام دهید كه از بازگو نمودن آن پیش هر كس ابایی نداشته باشید…
مراقـب افـكارتان باشید چون ممكن است هـر لــحظـه مـبـدل بــه واژه گان گردند…
اهــداف شـــما مــــنهای شك و تردیـدهـای شما مساویسـت بــا حقیقت شما…
□□□
دنـیـا هـم بـه انسانهای خوش بیـن نـیـاز دارد هـم به انسـانـهای بدبین؛ چون انسان خوش بین هواپیما می سازد، انسان بد بین چتر نجات…
□□□
عشق یک حادثه است وجدایی یک قانون .بیا حادثه ساز و قانون شکن باشیم
□□□
دیشب خواستم واسه دل خودم فال بگیرم وقتی فالنامه رو باز کردم چشمم به شعری افتاد که هیچ ربطی به دل من نداشت تازه فهمیدم که دلم مال خودم نیست
□□□
گفتگوی ماه و نابینا: نابینا گفت : دوستت دارم ماه گفت تو که منو نمی بینی چطوری دوستم داری نابینا گفت اگه می دیدمت عاشق زیباییت می شدم اما الان که نمی بینمت عاشق خودت هستم
□□□
ساقیا امشب صدایم با صدایت ساز نیست یا که من بسیار مستم یا که سازت ساز نیست
□□□
هیچ کسی نمی تونه به دلش یاد بده که نشکنه! ولی حداقل می تونه یادش بده که وقتی شکست لبه ی تیزش دستِ اونی رو که شکوندش نبرّه
منبع : مطالب ارسال شده
مقاله لطیفههای رسیده در هفته چهارم خرداد ماه!
از یک سیاهپوست میپرسن شامپو بدنت چیه؟ سیاهپوست میگه: مشگین تاژ
□□□
بزرگان روانشناسی میگویند که ازدواج سه مرحله دارد:
۱) در ۶ ماه اول مرد میگوید، زن میشنود.
۲) در ۶ ماه دوم زن میگوید و مرد میشنود.
۳) از ۶ ماه دوم به بعد هر دو با هم میگویند و همسایهها میشنوند.
□□□
یک نفر تو خیابان یک معتاد رو میبینه و میگه: بیژن چطوری؟ معتاد میگه: برو بابا من که بیژن (بیزن) نیستم ژن (زن) دارم.
□□□
یک روز به رشید میگن خبر داری چه محلتون مجید HIV گرفته. رشید میگه: جدی میگی خوش به حالش همش در حال پیشرفته، تا دیروز GLx داشت حالا HIV گرفته، خدا شانس بده!!!
□□□
از یک مرد میپرسند به نظر شما یک مرد موفق چه کسی است؟ مرد میگه: مردی که بیشتر از آنچه که همسرش خرج میکنه درآمد داشته باشه. از همسر همان مرد سؤال میکنن نظر شما راجع به یک زن موفق چیه؟ زن جواب میدهد: یک زن موفق کسی است که شانس بیاره و بتونه چنین مردی را که همسرم در موردش توضیح داد، پیدا کنه.
□□□
یک زن به این امید که شوهرش در آینده عوض بشه با او ازدواج میکنه، ولی متأسفانه او هیچ تغییری نمیکنه. یک مرد به این امید با همسرش ازدواج میکنه که او تغییری نکنه، ولی متأسفانه خیلی تغییر میکنه.
□□□
یک روز فیثاغورث از اون دنیا میاد به این دنیا تا گشت بزنه و ببینه در قرن ۲۱ چه خبره. همینطور که داشته تو خیابونای تهران قدرم میزد، میخوره به یک جدول، سریع حلش میکنه.
□□□
یک روز ناظم مدرسه از مجید جان که روز قبل غیبت کرده بود میپرسد: پدرت حالش چطوره؟ مجید جان میگه: آقا عمرشو داد به شما. ناظم که حواسش به شلوغی حیاط و بچهها بود میگه: آفرین بر او از قول من ازش تشکر کن.
□□□
یک روز مظفرخان از بردبار خان میپرسه شما اهل شوکار (شکار) هم هستین؟ بردبار خان میگه: معلومه که هستم یه بار یادمه تو یه جنگل بودیم که یه شیر بهم حمله کرد به طرفش رفتم و دمش رو گرفتم و با یه چاق بریدم. مظفرخان میپرسه: پس چرا سرش را نوبوریدین (نبریدین)؟ بردبار خان میگه: چقدر تو ابلهی، خب معلومه دیگه، چون یک نفر دیگه قبلاً سرشو بریده بود، متوجه شدی.
□□□
یه روز منصورخان تو رستوران غذاش و میزاره روی میز و میره دستشوئی برای اینکه کسی به غذاش دست نزنه یه یادداشت کنار غذاش میزاره با این مضمون: ”کسی به غذای من دست نزنه دند دند دن“ از برش هم امضاء میکنه ”قهرمان بوکس“. بعد میره دستشوئی و برمیگرده میبینه غذاش نیست و جاش یه یادداشت روی میزه که روش نوشته: ”من غذات و بردم“ امضاء ”قهرمان دو“!
□□□
یه بره، با مامان و باباش دعواش میشه بدو بدو میره سر خیابون، و به تاکسیهائی که رد میشن هی میگه: دربست کشتارگاه..
□□□
یه روز جهانگردی وارد روستائی میشه و از یکی از اهالی روستا میپرسه: در روستای شما چه چیز خارقالعادهای وجود داره؟ روستائی میگه: پیرمرد ۱۳۰سالهای داریم که در کمال سلات به سر میبره، جهانگرد میگه: چه خوب، چه جوری میشه این پیرمرد را دید؟ روستائی میگه: نمیشه، جهانگرد با تعجب میپرسه: چرا؟ روستائی میگه: چون پدرش نمیذاره از خونه بیاد بیرون!!!
□□□
گلمراد میره مغازه پرچمفروشی به فروشنده میگه: پرچم ایران دارین
فروشنده میگه: بله و یکی میاره.
گلمراد میگه: این خوبه، رنگای دیگهشو هم دارین.
□□□
شیرفرهاد رفته بود شهر بم که یکهو زلزله میاد و خونه رو سرش خراب میش. ۳ ساعتی طول میکشه تا اونو از زیر آوار بیرون میارن. تا میاد بیرون بلند میشه خودشو میتکونه میگه: ها ودیدی این ویبره موبایلم چقد قوی بید، حال وکردی.
□□□
رشید به دوستش میگه من یه تمساح پیدا کردم چیکارش کنم؟دوستش میگه: ببرش باغ وحش. فردا دوستش رشید و تو خیابون میبینه میپرسه بردیش باغ وحش؟ میگه: آره خیلی خوش گذشت، تازه امشب هم میخوام ببرمش سینما.
□□□
مستر بین خواب میبینه داره پلیاستیشن بازی میکنه زنشو میکشه میره مرحلهٔ بعد. یکهو از خواب میپره، میبینه زنش بالا سرش نشسته، میگه: وای سیوش (Save) نکردم.
□□□
گل مراد میره بازار تو راه برگشت از یه مرده میپرسه ساعت چنده؟ مرد جواب میدهد: ۹ شب! گلمراد عصبانی میشه و میگه: یعنی چی، از صبح تا حالا، هر کسی یه چیزی میگه.
□□□
چشمهای درشت و زیبایت را که به من میدوزی و با لبهای زیبایت آواز میخوانی، احساس میکنم که بیش از همیشه عاشقت هستم، تو زیباترین قورباغهٔ این برکهای (از طرف یک قورقوری عاشق).
□□□
یک روز از مظفرخان دعوت میکند که در یک مسابقه جملهسازی شرکت کند و بهعنوان اولین سؤال میگویند: با ماتیز یک جمله بساز. مظفرخان میگه: دزد اومد خونه ما، اما نتونست دزدی کنه چون گرفتیمش!! مجری با تعجب میگه: اینکه ماتیز توش نداشت. مظفرخان با لبخند میگه: خوب ما تیز بودیم دیگه!!!
□□□
کامران خان داشته با حیف نون توی خیابان میرفته که یکهو یکی میگیردش و هی کتکش میزنه و میگه: میکشمت کوروش. کامران خان هم هیچ عکسالعملی نشان نمیداده و هی کتک میخورده، حیف نون میگه: کامران خان چرا هیچی نمیگین. کامران خان میگه: ولش کن بزار بزنه، من که کوروش نیستم.
□□□
از یک پنگوئن پرسیدم: آرزوت چیه؟ گفت: آرزو دارم یه عکس رنگی از من بگیرید!!!.
منبع : ماهنامه طمطراق
مقاله لطیفههای رسیده در هفته آخر خرداد ماه!
شخصی برای دزدی شب هنگام به خانهای رفت، اما هرچه گشت، چیزی برای دزدیدن نیافت. نزد صاحبخانه رفت، او را بیدار کرد و گفت: ”ما که رفتیم، ولی این رسم زندگی کردن نیست“.
□□□
در یک مسابقهٔ کشتی که مخصوص گربهها بود، یک گربهٔ ضعیف و لاغر تمام حریفهای خود را شکست داده و به مرحله نهائی رسید. در مرحلهٔ نهائی هم یک گربهٔ بسیار قوی را شکست داد و قهرمان شد.
خبرنگارها دور او را گرفته و از او سئوال کردند: ”راز قهرمانی شما چیست“؟
گربهٔ لاغر در پاسخ گفت: ”بشوژه پدر اعتیاد، من ببرم“.
□□□
مردی برای پرسیدن اوضاع تحصیلی فرزندش به مدرسه رفت.
مدیر با دیدن مرد گفت: ”آقا شما نیم ساعت دیر آمدید“؟
مرد: ”چطور مگه“؟
مدیر: ”چون همین نیم ساعت پیش، پسرتان برای تشییع جنازهٔ شما از من اجازه گرفت و رفت.
□□□
زن و شوهر اسکاتلندی به یک رستوران رفتند.
پس از صرف شام، مرد اسکاتلندی صورت حسابخواست. گارسون، صورتحساب را آورد و اسکاتلندی پول شام را به گارسون داد و گفت: ”بفرمائید این پول شام. بهجای انعام، زن من میز را برای شما تمیز میکند“.
□□□
شخصی به یکی از مؤسسههای کاریابی مراجعه کرد و به متصدی آن گفت: ”کلفتی را میخواهم که نه زیاد چاق باشد و نه لاغر، خوش اخلاق باشد، آداب معاشرت بداند و خیاطی و آشپزی و اتو کردن بلد باشد“.
متصدی گفت: ”فقط نفرمودید چه قدر جهاز همراه خود بیاورد“.
□□□
در سر سفره، پسر دستش را دراز کرد و از وسط سفره نمکدان را برداشت. پدرش که چنین دید، گفت: ”پسرجان! مگر زبان نداری که دستت را دراز میکنی؟
پسر: ”چرا پدر، ولی زبانم به درازی دستم نیست“.
□□□
شخصی که دل درد سختی داشت، به نزد پزشک رفت، دکتر از او پرسید: ”چه خوردهای“؟
مرد: ”هیچ، فقط دومن گندم بو داده“.
پزشک: ”اشتباه آمدید جانم، شما باید نزد دامپزشک میرفتید“.
□□□
پسر در حال بازی در خیابان بود. بعد از چند لحظه، دوان دوان به طرف خانه میآید و به مادرش میگوید: ”مامان! پنجاه تومان به من بده“!
مادر: ”پسرم، میخواهی چه کار کنی“؟
پسر: ”میخواهم به یک مرد فقیر بدهم“.
مادر پنجاه تومان به او داد و گفت: ”بیا پسرم این ۵۰ تومان، آن مرد فقیر کجاست“؟
پسر کوچولو جواب داد: ”سرکوچه ایستاده و بستنی میفروشد“.
□□□
دو مگس روی سر مرد کچلی نشستند. بچه مگس گفت: ”مادر! من تشنهام“.
مادر: ”آخه فرزندم توی این بیابان بی آب و علف من از کجا برایت آب پیدا کنم“؟
منبع : مجله شادکامی و موفقیت
مقاله لطیفههای رسیده در هفته اول خرداد ماه!
سیر و پیاز دعوا می کنن، سیر به پیاز می گه : برو گم شو ، بوی بدی داری.
□□□
پیاز و سیر با هم دعوا می کنن، سیر به پیاز
می گه: حیف که سیرم و الا می خوردمت.
□□□
مورچه ههوه به تنهایی ۲ تا گندم ور می داره، دیسک کمر می گیره.
□□□
می خواستن کچلی را ترور کنن، تو سشوارش بمب کار می ذارن و به شامپوش مواد شیمیایی
می ریزن.
□□□
سوسکه مست می کنه و می ره جلوی دم پایی و می گه: بزن، ده بزن دیگه لعنتی !!!
□□□
مردی می ره لامپ مهتابی بخره، داخل دکونی می شه ولی چون نمی دونست چی بگه، می گه: ببخشین حاج آقا، لطفا ۱ متر لامپ بدین !!!
□□□
اگه حیوونا قرار بود شغلی انتخاب کنن، حتما وال ملوان، گورخر زندانی، لک لک شالی کار، دارکوب نجار، زنبورعسل قناد، بلبل خواننده، کرم ابریشم بافنده، میمون بندباز و کبوتر پستچی می شدند.
□□□
طرف می ره و در یخچال رو باز می کنه و می بینه: ژله ههوه داره مثل بید می لرزه، بهش می گه: نترس میخوام پنیر بخورم.
□□□
سوسکه با ملخ ازدواج می کنه، بچه شون پروانه می شه .
□□□
یه چینی رو دار می زنن، می شه: دارچین.
□□□
از فوتبالیستی می پرسن؟ چرا همیشه قبل از زدن گل می ری حموم؟ یارو می گه: آخه می خوام گل های تمیز بزنم .
□□□
یه فیله از دست مادرش فرار می کرده، یه مورچه ههوه می بیندش و بهش می گه: بیا پشتم قایم شو.
□□□
یه خره لنز می ذاره و می ره تو جنگل، همه
حیوون ها نگاش می کنن، می گه: چی یه، مگه آهو ندیدین؟
□□□
تو عروسی، دامادو جو می گیره، به عروس شماره تلفن می ده.
از یه مرده می پرسن؟ کجا میری؟
می گه: کارواش.
می گن: پس ماشینت کو؟
می گه: نزدیکه، پیاده می رم.
منبع : مطالب ارسال شده
مقاله اس ام اسهای رسیده در هفته دوم خرداد ماه!
اگه کسی دستتو گرفت قلبت لرزید عجله نکن!!! شاید بابا برقی باشه!!؟؟؟
□□□
یادت باشه که یادت بندازم که به یادم بیاری که یاد بدی دیگه این وقت شب با اس ام اس کسی رو بیدار نکنم!!!
□□□
بزگترین دشمن بشر پوله پول…. هر چی دشمن داری بده به من و خودتو خلاص كن.
□□□
یكی تو راست، میگی یكی پینوكیو،
یكی تو مهربونی، یكی خاله خرسه،
یكی موهای تو قشنگه، یكی موهای آانتشارلی،
یكی گوشهای تو قشنگه، یكی زیزیگولو،
یكی ما دو تا با هم خوبیم، یكی تام و جری،
یكی تو سر كار رفتی و یكی نفر بعدی كه اینو می خونه….!!
□□□
در زندگی راه های زیادی برای رسیدن به آزادی وجود دارد. فقط باید بهای آن را پرداخت، اگه از رسالت بری تا آزادی ۵۰۰ تومان و از انقلاب ۳۰۰ تومان …
□□□
هرگز به كسی نگاه نكن وقتی قصد دروغ گفتن داری.. هرگز به كسی محبت نكن وقتی قصد شكستن قلبش را داری.. هرگز قلبی را قفل نكن وقتی كلیدش را نداری.. و هرگز نشه فراموش لامپ اضافی.
□□□
صبح که از خواب پا میشم نمیتونم صبحانه بخورم چون به فکر تو هستم.
ظهر که نوبت ناهار میشه نمیتونم ناهار بخورم چون تو فکر تو هستم .
شب که نوبت شام میشه نمیتونم شام بخورم چون تو فکر تو هستم .
شب وقتی میخوام بخوابم خوابم نمیبره. چون گشنمه.
□□□
تنها طنین شبهای من ، صدای توست
تنها تو هستی که در نیمهشب صورتم را نوازش میکنی
تنها دلیل شب بیداری من تو هستی
(پشه)
□□□
tiiiiiiish……..tiiiiiiish…..di di did idn
din din din……di di d din din din…..diiiii did din
din din…..di di di din din din…di di
حتما می خوای بگی نمی دونی این چیه ؟
بابا آهنگ فوتبالیستا بود دیگه
□□□
یه ضربالمثل آفریقایی میگه:
“eshaban tenat eb ras mahkim”
یعنی تو واسم عزیزترینی
جالب این که اگه از آخر به اول هم بخونی همین معنی رو میده .بخون ببین!!
□□□
وقتی باران میاد همه چیز زیبا میشه، گلها ، درختان، … همه چیز، میگما تو هم برو زیر بارون شاید یه فرجی شد.
□□□
سوال: یه مورچه زیر چرخ تریلی له میشه ولی نمی میره چرا؟
جواب: دعای خیر پدر و مادر پشت سرش بوده.
□□□
میتونی تصور كنی با هم لب دریا نشستیم؟ میتونی تصورش رو بكنی كه با هم به یه سفر طولانی میریم از جنگل تا دریا.؟ میتونی تصور كنی كه تو یه شب بارونی شونه به شونه هم قدم بزنیم؟ همه اینا رو هم كه بتونی تصور كنی نمیتونی تصور كنی كه آشپزی با تك ماكارون چقدر راحته.!! تازه حتی اونم كه بتونی تصور كنی هیچوقت نمیتونی تصور كنی كه سر كار گذاشتن تو از آشپزی با تك ماكارون هم راحت تره.
منبع : مطالب ارسال شده
مقاله اس ام اسهای رسیده در هفته اول خرداد ماه!
میدونی چرا فیل از سوراخ سوزن رد نمی شه ؟
چونکه ته دمش گره داره
□□□
+
–
+
–
+
–
+
حالا بشین جمع و منها كن ببین چندمین باره كه می ری سر كار!
□□□
ای كه پا گذاشتی رو عشق من .. ای كه در رو بستی روی من .. در رو باز كن دستم مونده لای در ..
□□□
كوچولو ، موچولو ، لولو ، مولو ، هلو ، نونو ؛ این پیغام صرفا برای غنچه كردن لبهای شماست و فاقد هرگونه ارزش قانونی دیگر میباشد
□□□
نگاهت چون عقاب .دلت چون دریا. دستانت چون اتش گرم.قدت چون سرو . صدایت چون اوازه پرنده……….خداییش هیچیت مثل ادم نیست.
□□□
چرا؟
؟
؟
.
.
.
.
آخه چرا؟
.
.
.
.
.
.
آخه چرا میای پایین وقتی که میدونی سرکاری؟
□□□
میدونی رمز موفقیت من چیه؟
.
.
.
.
.
۵۴۵۲۴۴۲۴۲۱۳۲۴۵۱۴۵۳۵۲۴
۲۳۴۴۳۸۵۱۱۱۵۴۳۶۵۳۴۲۵۴۳
۳۴۱۵۴۸۶۷۸۲۴۵۱۴۳۸۸۲۷۳۴
۰۱۳۵۴۲۸۴۰۱۵۰۶۰۵۴۵۴۵۱۰
□□□
تو گلی مثل گلای قشنگه قالی . تو به ظرافت تار و پود فرشای زیبای ایرانی ……اصلا تو خود فرش پاتریسی ………همون که یه تختش کمه
□□□
اگه یه روزی فکر کردی یه نفر هرجا می ری دنبالته
و هر مشکلی برات پیش میاد واسش مهمه
و می خواد بهت کمک کنه
و همیشه حواسش پیش تو
اون من نیستم
□□□
به اشتیاق اولین دانه برف، به تحمل آخرین برگ پاییز، به گرمای تن خورشید و به زیبایی آسمان شب قسم میخورم كه سر كاری
□□□
آی هو نو اس-ام-اس فور یو تودی! آی هو نو اس-ام-اس فور یو تودی!
.
.
.
دارم میگم برات اس-ام-اس ندارم… حالا تو هی بخون!
□□□
اگه مردونگی مرده اگه رفاقت رنگ باخته اگه عشق دیگه معنا نداره اگه دنیا پر نامردیه اگه ارامش دیگه خواب و رویاست به تو چه؟تو smsبده!
منبع : مطالب ارسال شده
مقاله اس ام اسهای رسیده در هفته چهارم خرداد ماه!
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خواست بهر طلب طعمه پر و بال بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم فلك را سقف بشكافیم و طرحی نو در میان همه گل گشتم و عاشق نشدم تو چه بودی كه تو را تیشه دادم كه هیزم كنی، ندادم كه بر فرق مردم زنی….
□□□
میگن فردا ساعت ۴ خوشگل ها رو می گیرند تو رو خدا بیرون نرو نمی گیرنت ضایع می شی
□□□
فکر میکنی چرا واست اس ام اس میفرستم؟
۱. دوست دارم
۲. باحالی
۳. ارزش زنگ زدن نداری
□□□
چند تا اس ام اس جدید اومده زنگ بزن برات بخونم ، هزینه ام زیاد نشه
□□□
:..:: .-. : .:::-.::.:- ..:..::.
..-..::-.. ::.- ..:.:.- :::-.
:… .. .: .-:::… -::.. .:
:-..:-.. : ..: . -: .. …::.:.:
كاش كور بودی می فهمیدی چی نوشتم!
□□□
برو آسمون رو ببین…
۱ ستارش کمه، چون داره اس ام اس میزنه
منم خوابم نمیبره…
دارم گوسفندها رو میشمارم، یکیشون کمه، چون داره اس ام اس میخونه
□□□
خواص گوسفند :
بو میدهد
سبزی میخورد
گاهی می خوابد
پرواز نمیکند
عقل دارد اما اس ام اس های سر کاری را تا آخر می خواند…!!!
□□□
Oooo…………..
.(__)…oooO….
../ (….(__)……
…/_)…) \……..
……..(_\………
ببخشین پابرهنه اومدم تو گوشیت
□□□
اگر آسمون بیفته. اگر زمین بلرزه. اگر خورشید سیاه شه. اگر ماه به دو نیم شه. اگر دریا صحرا شه.
.
.
.
.
.
.
.
بدبخت داره قیامت میشه. نشستی اس ام اس می خونی!!؟
□□□
پفک ۱۰۰ تومن
شیر ۸۰۰ تومن
سیگار ۱۰۰۰ تومن
نوشابه ۲۵۰ تومن
بستنی مگنوم ۳۵۰ نومن
کره ۴۰۰ نومن
آدامس ۲۰۰ تومن
بیسکوییت ۴۰۰ نومن
روت میشه اس ام اس ۱۴ تومنی نفرستی؟؟!
□□□
سوال روان شناسی:
با جواب دادن به این سوال میتوانید بفهمید افسرده
هستید یا نه!
سوال:افسرده هستید یا نه؟
□□□
۱۰% دلم تنگه
۲۰% یادتم
۳۰% میخوامت
۴۰% بیقرارتم
۵۰% دل نگرونم
۶۰% هواستم بهته
۷۰% دیونتم
۸۰% نوكرتم
۹۰% دوست دارم
.
.
.
.
۱۰۰% سر كاری
منبع : مطالب ارسال شده
مقاله اس ام اسهای رسیده در هفته چهارم تیر ماه!
یه روز تو كوچه دیدمت و عاشقت شدم، فرداش توی خیابون دیدمت و دیوونهات شدم، امروز توی اتوبان دیدمت، خدا آخر و عاقبتم رو به خیر كنه، عجب ۲۰۶ی هستی!
□□□
شده تا حالا كابوس ببینی، از خواب بپری و كلی خوشحال بشی كه كابوس بوده؟ شده بزرگترین آرزوهاتو تو خواب ببینی، از خواب بپری و حالت گرفته بشه؟ خوب، این به اون در!
□□□
تو گلی مثل گلهای قشنگ قالی، تو به ظرافت تار و پود فرشای زیبایی ایرانی، اصلا تو خود فرش پاتریسی، همون كه یه تختهاش كمه!
□□□
(این مسیج مخصوص ساعت ۳ بامداد است) ببخشید عزیزم كه این موقع شب مزاحم خوابت شدم، یه سوال مهم برام پیش اومده، میخواستم بدونم: هواپیما بوق داره؟
□□□
یكی دلش برای ماهی میسوزه، یكی برای ماهیگیر، اما هیچكس دلش برای تو كه سر قلابی نمیسوزه!
□□□
دو ماه از زمستون میگذره، یه خرس گنده مثل تو، الان باید خواب باشه، نه اینكه بدو بدو بیاد مسیج بخونه!
□□□
این آخرین چیزیه كه از تو برام مونده: ¥ ¥ ¥ ¥ ¥ ¥ ¥ ¥ ¥ ¥ (جای پاهای تو، رو دیوار اتاقم) یادت به خیر، عجب مارمولكی بودی!
□□□
قامتت چون سرو، چشمانت همچون آهو، گیسوانت چون آبشار، ابروانت چون كمند، خلاصه هیچ چیزت به آدمیزاد نرفته!
□□□
یه روز یه فرشته سراغم اومد و ازم خواست كه از بین گل و گلدون، یكی رو انتخاب كنم، من هم گلدون رو انتخاب كردم تا تو رو توش بزارم، آخه كودی بهتر از تو پیدا نمیشه!
□□□
مئلم اظیضم، برایم ضهمط كشیدی، دیكطح یادم دادی، از تو ممنونم!
منبع : مطالب ارسال شده
مقاله لطیفههای رسیده در هفته اول اردیبهشت ماه
از یه نفر میپرسند: چرا پرندگان زمستانها از شمال به جنوب پرواز میکنند؟
میگه: آخه پیاده خیلی راه است.
□□□
صدای نالهٔ مشتری موقع اصلاح سرش بلند شد
آرایشگر پرسید: ”آقا مگه ماشین من موهای شما رو نمیگیره؟
مشتری: چرا میگیره، ولی نمیکنه!
□□□
به یک نفر میگن: ”آقا چند تا بچه دارید؟“
میگه: ۱۹ تا
میگن: چرا یه دونه دیگه نمیآری رند بشه؟
میگه: فرزند کمتر، زندگی بهتر
□□□
بیماری پیش دکتر رفت و پس از معاینه و گرفتن نسخه، قصد رفتن کرد و معلوم بود که حق ویزیت را فراموش کرده است. ولی یک مرتبه ایستاد و گفت: آقای دکتر من چه باید بخورم و یا چه چیزهائی را نباید بخورم؟
دکتر جواب داد: ”تو همه چیز میتوانی بخوری، غیر از حق ویزیت من!“
□□□
شخصی مشغول شستن ماشینش بود و اول هم پلاک ماشین را میشست.
میگن: چرا اول پلاک را میشوئی؟
میگه: ”آخه دیروز دو ساعت ماشین شستم، آخر کار فهمیدم که ماشین همسایهمون بود.
□□□
یه نفر قاشق قاشق ماست میریخت تو آب رودخونه یه نفر دیگه میپرسه: چه کار میکنی؟
میگه: دارم دوغ درست میکنم.
طرف بهش میگه: همینه که بهت میگن کودن… آخه این همه دوغ را کی میخوره؟
□□□
اولی: چرا سشوار را جلوی تلفن نگه داشتی؟
دومی: آخه مجری برنامهٔ تلویزیون گفت که منتظر صدای گرم شما هستم.
□□□
مادر: پسرم تا کی میخوای در رفتن به مدرسه لجبازی کنی؟
پسر: تا آخر خرداد سال آینده مادرجون!
منبع : مجله شادکامی و موفقیت
مقاله اس ام اسهای رسیده در هفته اول شهریور ماه
یه روز ۴ تا مورچه داشتند راه می رفتند که یکی میرسه و از اولی می پرسه چند تا مورچه پشت سر شما هست : اولی میگه ۳ تا. از دومی میپرسه میگه ۲ تا از سومی میپرسه میگه یکی و آخر سر هم از آخری میپرسه میگه ۴ تا . حالا اگه گفتین چرا؟
………..
………..
………..
………..
………..
………..
………..
چون آخری دروغگو بود.
□□□
اگه بگم دیونتم، اگه بگم نمیتونم فراموشت کنم، اگه بگم دوستت دارم، اگه بگم از جلوی چشمم یک ثانیه اونور نمیری، اگه بگم همهٔ زندگیم هستی، اگه بگم نفسم به نفس تو بسته، برام پفک میخری.
□□□
امیدوارم که پلههای رفیع زندگی رو یکی یکی تی بکشی.
□□□
اگه این sms را خوندی یعنی دوستم داری، اگه پاک کنی، عشقمی، اگه جواب ندی، یعنی منو میخوای، حالا چیکار میکنی؟
□□□
دیگه به من زنگ نزن، دیگه به من سلام نکن، به من sms نفرست، دیگه به من نزدیک نشو، چون من مرض قند دارم و تو از همه شیرینیها شیرینتری.
□□□
تا حالا شده یکی تو رو با تو یکی رو با یکی، یکی دیگر رو یا دو تا یکی یا یکی دو تا رو یا دو تا چند تا رو این قدر که من تو را سرکار گذاشتم سرکار بگذاری.
□□□
تا منظرهای زیبا برای دیدن و کاری زیبا برای انجام دادن هست، زندگی معنی دارد.
□□□
هرگز امید را از کسی نگیرید شاید این تنها چیزی باشد که دارد.
منبع : مطالب ارسال شده
مقاله لطیفههای رسیده در هفته دوم خرداد ماه!
رئیس تیمارستان به یكی از مراقبها می گوید من در اینجا از همه راضی ام.فقط دیوانه ای هست كه اصرار دارد من برج ایفل را بخرم.
مراقب می گوید خب چرا نمی خری؟
رئیس تیمارستان می گوید آخه پول ندارم اگه داشتم حتما می خریدم!
□□□
به یارو میگن ۲×۲ چند تا میشه؟ میگه: ۴ تا بهش ۴ تا گردو میدن. میگن ۳×۳ چی؟ میگه:یه گونی!!!!!!
□□□
یه روز دو تا نفر بانك میزنند اولی میگه بزار پولها رو بشماریم دومی میگه ول كن بابا فردا اخبار اعلام میكنه.
□□□
ماشین یارو رو میدزدند داشته گریه می كرده یه نفر بهش می گه ناراحت نباش شماره ی ماشین روبرداشتم.
□□□
پدرخسیس: پسرم درامتحان نمره چند گرفته ای؟
پسر: ۲۰ گرفتم پدرجان.
پدر: تو كه بانمره ی ۱۰ هم قبول میشوی چرا خودكار هدر میدهی و بیشتر می نویسی.
□□□
معلم: ماه های خارجی رابه ترتیب نام ببر.
شاگرد: فروردین.اردیبهشت.خرداد.
معلم: این ها كه میگویی ماه های ایرانی اند.
شاگرد: باوركنید اینها همان ماه های خارجی اند كه من به ایرانی ترجمه كردم.
□□□
خسیسه خونش آتیش میگیره اس ام اس میده آتش نشانی میگه به این شماره ای که افتاده زنگ بزنین تا آدرسمو بدم.
□□□
یارو یه سی دی میگیره میبینه وسطش سوراخه میره سی دی رو پس میده
□□□
یه دختر یه نقاشی میره پیش باباش
باباش میگه این چیه کشیدی
میگه یه گاو با یه عالمه علف
میگه پس علفاش کو
میگه گاوه همشو خورده
میگه خوب پس گاوه کو
میگه اونم دیدی دیگه اینجا علف نیست گذاشت رفت.
منبع : ایران مانیا
مقاله اس ام اسهای رسیده در هفته اول اردیبهشت ماه
میدونی فرق تو با جاده چیه؟ جاده رو باید خیلی رفت تا به آخرش رسید، ولی تو همینجوری آخرشی!
□□□
میگن: «دل آدم، اندازه مشتشه»، پس چطوری یه دریا خوبی یه دنیا مهربونی، یه آسمون عشق، و یه كهكشون محبت، تو دل «تو» جا میگیره؟
□□□
دوستم داری؟ اگه بگی: «نه» . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . نیست میشم، Out From زیست میشم، دچار یك ایست میشم، در كل بگم Missed میشم، حالا: «دوست داری؟!»
□□□
بلوتوث قلبت رو روشن كن، میخوام تمام وجودم رو برات سند كنم!
□□□
دیشب كه از آتش عشق افروخته وبدم، اگر اشك نمیریختم، سوخته بودم!
□□□
یه نصیحت: مواظب خودت باش، یه خواهش: اصلا عوض نشو، یه آرزو: فراموشم نكن، یه دروغ: دوست ندارم، یه حقیقت: دلم برات تنگ شده!
□□□
اگه روزی آرزو كنم چیز دیگهای باشم، دلم میخواد اشك باشم كه تو چشمات متولد بشم، رو گونههات زندگی كنم و روی لبهات بمیرم!
□□□
بابام میگفت: عشق كشكه! من هم جواب دادم: زندگی هم آشه، بدون كشك بیمزه میشه!
□□□
وقتی میگم: قلبم سنگ شده، به خاطر این نیست كه كسی رو توش راه ندم، به خاطر اینه كه میخوام فقط تو توش باشی!
□□□
غروب شد، خورشید رفت، آفتابگردان به دنبال خورشید میگشت. ناگهان ستاره چشمك زد. آفتابگردان سرش را پایین انداخت، گلها هرگز خیانت نمیكنند!
□□□
هر وقت تونستی: برف رو سیاه كنی، پر كلاغ رو سفید كنی، آتش رو بوس كنی، توی آب به نفس عمیق بكشی، اون موقع است كه من میتونم فراموشت كنم!
□□□
به تو یك صلیب هدیه كردم. گفتی: برای چیست؟ من كه دوستت ندارم! گفتم: مگر آن نیست كه صلیب را به روی گور میآویزند؟ پس آن را بالای قلبت بیاویزی كه گورستان من است!
□□□
داره بارون می آد. زیر چتری که برام خریدی، ایستاده ام و دارم این SMS رو می نویسم: دوستت دارم! بیشتر از تموم بارون هایی که روی چترم می چکن!
□□□
عزیزم! هوا سرد شده. موقع برگشتن از سرکار، دستکش هات رو دست کن.
□□□
می خواستم به خاطر استعداد فوق العاده ات بهت تبریک بگم. تو استعداد عجیبی در مهربونی کردن داری!
□□□
امروز بیشتر از هر روز دیگه ای دوستت دارم… ! به خاطر این SMS همیشه تکراری، معذرت می خوام!
منبع : مطالب ارسال شده
مقاله لطیفههای رسیده در هفته چهارم فروردین ماه
معلم:«برای قطع برق چه باید كرد؟» دانش آموز:«آقا اجازه، پول قبض برق را نباید داد!»
□□□
اولی:«اگر گفتی كه بیشتر، چه وقت سال زلزله میآید؟» دومی: «زمستان ها.» اولی: «چرا؟» دومی:«چون زمین سردش میشود و از سرما میلرزد!»
□□□
شخصی، ماشین خود را برای تعمیر به تعمیرگاه برد و از مكانیك خواست بوق ماشینش را درست كند. مرد تعمیركار گفت: «آقا، ترمز ماشین شما خراب است!» شخص گفت:«برای همین میخواهم بوقش را تعمیر كنید!»
□□□
اولی: اگر یك كامیون طلا به تو بدهند چه كارش میكنی؟ دومی: ۲۵۰۰ تومان میگیرم و بارش را خالی میكنم!
□□□
اولی:«این خیابان كجا میرود؟» دومی: «تا آنجا كه من میدانم جایی نمیرود.»
□□□
معلم:«سعید، گربه به انگلیسی چه میشود؟» سعید:«آقا اجازه! كت.» معلم:«آفرین. حالا بگو بچه گربه چه میشود؟» سعید:«آقا اجازه! نیم كت!»
□□□
معلم:«هوشنگ بگو ببینم فیل در كجا پیدا میشود؟» هوشنگ:«فیل آن قدر بزرگ است كه اصلاً گم نمیشود!»
□□□
آشپز اول: من همیشه مقدار زیادی ادویه در غذایم میریزم برای خوشمزه شدن آن. آشپز دوم: من هر وقت غذا میپزم در آن مقداری زیادی چسب میریزم. آشپز اول: چرا؟ آشپز دوم: برای دلچسب شدن غذا!
□□□
مردی كه بیماری گواتر داشت، سوار اتوبوس شد. در اتوبوس بچه ای زل زل به او نگاه میكرد. بالاخره حوصله مرد سر رفت و به بچه گفت: «اگر بازهم مرا نگاه كنی، میخورمتها!» بچه جواب داد: «اول آن یكی را كه خوردی قورتش بده تا نوبت من برسد!»
□□□
روزی، یك پلیس راهنمایی متوجه میشود كه خودرویی مدام دور ساختمان بیمارستان و خیابان های اطرافش میچرخد. پلیس مشكوك میشود و خودرو را نگه میدارد و علت این كار را از راننده میپرسد. راننده میگوید:« راستش من تازه رانندگی یاد گرفتهام . اطراف بیمارستان رانندگی میكنم تا اگر تصادف كردم، سریع به بیمارستان بروم!»
□□□
یكی از دوستان نقاشی به دیدنش رفت. نقاش گفت: «میخواهم بدهم دیوارهای اتاق را سفید كنند تا روی آن نقاشی بكشم.» دوستش گفت: «بهتر است اول خودتان نقاشی بكشید و بعد بدهید روی آن را سفید كنند!»
□□□
اولی: در شهر شما به دوش حمام چه میگویند؟ دومی: آب چرخ كن!
منبع : مطالب ارسال شده
مقاله لطیفههای رسیده در هفته سوم اردیبهشت ماه
معلم : كدام حیوان به انسان خیلی علاقه مند است؟ دانش آموز : گرگ گرسنه!
□□□
اولی: دو دوتا چندتا میشود؟ دومی: ۵ تا! اولی: نه باباجان، چهار تا! دومی: خب من از راه دیگری رفتهام!
□□□
معلم : سعید! چرا گوش هایت تاول زده است؟ سعید:آقا اجازه ! همین الان یك خبر داغ شنیدم!
□□□
اردكی هر روز به یك مغازه میرفت و میپرسید: «آقا قهوه دارید؟» مغازه دار میگفت: «نه قهوه نمیفروشیم.» یك روز كه مرد از دست اردك خسته شده بود، به او گفت: «اگر فردا بیایی، با منگنه نوكت را به میز میچسبانم!» فردای آن روز باز اردك به مغازه رفت و با ترس و لرز پرسید: «منگنه دارید؟» مرد گفت: «نه». اردك گفت: «پس قهوه دارید؟!»
□□□
مادر وقتی صدای شكستن ظرف را از آشپزخانه میشنود به دخترش میگوید: «سیما، باز بشقابها را شكستی؟» سیما: «نه مادرجان! ناراحت نشوید، استكان ها را شكستم.»
□□□
حاضر جوابی از بازار میگذشت یكی از تجار از او پرسید:«امروز سوم ماه است با چهارم ماه؟» مرد حاضر جواب گفت:«نمیدانم، چون مدتی است تجارت ماه نمیكنم!
□□□
دو خانم از شیطنت بچه های خود صحبت میكردند، یكی گفت: «واقعاً كه این بچه ها خیلی خودشان را كثیف میكنند. من امروز از صبح تا حالا سه مرتبه صورت بچهام را شستهام، باز هم كثیف است.» آن زن دیگر گفت: «این كه چیزی نیست، من دیروز برای این كه پسرم را در میان بچه های كوچه پیدا كنم، ناچار شدم صورت هفت، هشت تای آنها را بشویم!»
□□□
معلم: افشین جان! بگو ببینم نخستین بار چه كسی غار را كشف كرد؟ افشین: آقا اجازه! كلاغ! معلم: چه طور؟ افشین: خب برای همین هی داد میزند غار! غار!
□□□
نگهبان حفاظت از محیط زیست: «چند بار بگویم كه اینجا ماهی گیری ممنوع است؟» ماهی گیر: «من كه ماهی نمیگیرم. فقط دارم به كرمم شنا یاد میدهم!»
□□□
معلم ورزش: یك نفس عمیق بكش! دانش آموز: اجازه آقا! نمیتوانم. معلم ورزش: چرا؟ دانش آموز: چون مداد رنگی هایم را نیاوردهام.
□□□
اولی: میدانی، دعوا كردن با یك نفر یا صد نفر برای من هیچ فرقی ندارد؟ دومی: چه طور ممكن است؟ اولی: چون در هر صورت فرار میكنم.
□□□
مشتری به صاحب رستوران : «مثل اینكه هر پرس غذای شما كمتر از قبل شده؟» صاحب رستوران: «خیر، چون سالن بزرگتر شده، غذا به نظر كم میرسد.»
منبع : مطالب ارسال شده
مقاله اس ام اسهای رسیده در هفته اول شهریور ماه
یه روز ۴ تا مورچه داشتند راه می رفتند که یکی میرسه و از اولی می پرسه چند تا مورچه پشت سر شما هست : اولی میگه ۳ تا. از دومی میپرسه میگه ۲ تا از سومی میپرسه میگه یکی و آخر سر هم از آخری میپرسه میگه ۴ تا . حالا اگه گفتین چرا؟
………..
………..
………..
………..
………..
………..
………..
چون آخری دروغگو بود.
□□□
اگه بگم دیونتم، اگه بگم نمیتونم فراموشت کنم، اگه بگم دوستت دارم، اگه بگم از جلوی چشمم یک ثانیه اونور نمیری، اگه بگم همهٔ زندگیم هستی، اگه بگم نفسم به نفس تو بسته، برام پفک میخری.
□□□
امیدوارم که پلههای رفیع زندگی رو یکی یکی تی بکشی.
□□□
اگه این sms را خوندی یعنی دوستم داری، اگه پاک کنی، عشقمی، اگه جواب ندی، یعنی منو میخوای، حالا چیکار میکنی؟
□□□
دیگه به من زنگ نزن، دیگه به من سلام نکن، به من sms نفرست، دیگه به من نزدیک نشو، چون من مرض قند دارم و تو از همه شیرینیها شیرینتری.
□□□
تا حالا شده یکی تو رو با تو یکی رو با یکی، یکی دیگر رو یا دو تا یکی یا یکی دو تا رو یا دو تا چند تا رو این قدر که من تو را سرکار گذاشتم سرکار بگذاری.
□□□
تا منظرهای زیبا برای دیدن و کاری زیبا برای انجام دادن هست، زندگی معنی دارد.
□□□
هرگز امید را از کسی نگیرید شاید این تنها چیزی باشد که دارد.
منبع : مطالب ارسال شده
مقاله لطیفههای رسیده در هفته دوم خرداد ماه!
رئیس تیمارستان به یكی از مراقبها می گوید من در اینجا از همه راضی ام.فقط دیوانه ای هست كه اصرار دارد من برج ایفل را بخرم.
مراقب می گوید خب چرا نمی خری؟
رئیس تیمارستان می گوید آخه پول ندارم اگه داشتم حتما می خریدم!
□□□
به یارو میگن ۲×۲ چند تا میشه؟ میگه: ۴ تا بهش ۴ تا گردو میدن. میگن ۳×۳ چی؟ میگه:یه گونی!!!!!!
□□□
یه روز دو تا نفر بانك میزنند اولی میگه بزار پولها رو بشماریم دومی میگه ول كن بابا فردا اخبار اعلام میكنه.
□□□
ماشین یارو رو میدزدند داشته گریه می كرده یه نفر بهش می گه ناراحت نباش شماره ی ماشین روبرداشتم.
□□□
پدرخسیس: پسرم درامتحان نمره چند گرفته ای؟
پسر: ۲۰ گرفتم پدرجان.
پدر: تو كه بانمره ی ۱۰ هم قبول میشوی چرا خودكار هدر میدهی و بیشتر می نویسی.
□□□
معلم: ماه های خارجی رابه ترتیب نام ببر.
شاگرد: فروردین.اردیبهشت.خرداد.
معلم: این ها كه میگویی ماه های ایرانی اند.
شاگرد: باوركنید اینها همان ماه های خارجی اند كه من به ایرانی ترجمه كردم.
□□□
خسیسه خونش آتیش میگیره اس ام اس میده آتش نشانی میگه به این شماره ای که افتاده زنگ بزنین تا آدرسمو بدم.
□□□
یارو یه سی دی میگیره میبینه وسطش سوراخه میره سی دی رو پس میده
□□□
یه دختر یه نقاشی میره پیش باباش
باباش میگه این چیه کشیدی
میگه یه گاو با یه عالمه علف
میگه پس علفاش کو
میگه گاوه همشو خورده
میگه خوب پس گاوه کو
میگه اونم دیدی دیگه اینجا علف نیست گذاشت رفت.
منبع : ایران مانیا
مقاله اس ام اسهای رسیده در هفته اول اردیبهشت ماه
میدونی فرق تو با جاده چیه؟ جاده رو باید خیلی رفت تا به آخرش رسید، ولی تو همینجوری آخرشی!
□□□
میگن: «دل آدم، اندازه مشتشه»، پس چطوری یه دریا خوبی یه دنیا مهربونی، یه آسمون عشق، و یه كهكشون محبت، تو دل «تو» جا میگیره؟
□□□
دوستم داری؟ اگه بگی: «نه» . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . نیست میشم، Out From زیست میشم، دچار یك ایست میشم، در كل بگم Missed میشم، حالا: «دوست داری؟!»
□□□
بلوتوث قلبت رو روشن كن، میخوام تمام وجودم رو برات سند كنم!
□□□
دیشب كه از آتش عشق افروخته وبدم، اگر اشك نمیریختم، سوخته بودم!
□□□
یه نصیحت: مواظب خودت باش، یه خواهش: اصلا عوض نشو، یه آرزو: فراموشم نكن، یه دروغ: دوست ندارم، یه حقیقت: دلم برات تنگ شده!
□□□
اگه روزی آرزو كنم چیز دیگهای باشم، دلم میخواد اشك باشم كه تو چشمات متولد بشم، رو گونههات زندگی كنم و روی لبهات بمیرم!
□□□
بابام میگفت: عشق كشكه! من هم جواب دادم: زندگی هم آشه، بدون كشك بیمزه میشه!
□□□
وقتی میگم: قلبم سنگ شده، به خاطر این نیست كه كسی رو توش راه ندم، به خاطر اینه كه میخوام فقط تو توش باشی!
□□□
غروب شد، خورشید رفت، آفتابگردان به دنبال خورشید میگشت. ناگهان ستاره چشمك زد. آفتابگردان سرش را پایین انداخت، گلها هرگز خیانت نمیكنند!
□□□
هر وقت تونستی: برف رو سیاه كنی، پر كلاغ رو سفید كنی، آتش رو بوس كنی، توی آب به نفس عمیق بكشی، اون موقع است كه من میتونم فراموشت كنم!
□□□
به تو یك صلیب هدیه كردم. گفتی: برای چیست؟ من كه دوستت ندارم! گفتم: مگر آن نیست كه صلیب را به روی گور میآویزند؟ پس آن را بالای قلبت بیاویزی كه گورستان من است!
□□□
داره بارون می آد. زیر چتری که برام خریدی، ایستاده ام و دارم این SMS رو می نویسم: دوستت دارم! بیشتر از تموم بارون هایی که روی چترم می چکن!
□□□
عزیزم! هوا سرد شده. موقع برگشتن از سرکار، دستکش هات رو دست کن.
□□□
می خواستم به خاطر استعداد فوق العاده ات بهت تبریک بگم. تو استعداد عجیبی در مهربونی کردن داری!
□□□
امروز بیشتر از هر روز دیگه ای دوستت دارم… ! به خاطر این SMS همیشه تکراری، معذرت می خوام!
منبع : مطالب ارسال شده
مقاله لطیفههای رسیده در هفته چهارم فروردین ماه
معلم:«برای قطع برق چه باید كرد؟» دانش آموز:«آقا اجازه، پول قبض برق را نباید داد!»
□□□
اولی:«اگر گفتی كه بیشتر، چه وقت سال زلزله میآید؟» دومی: «زمستان ها.» اولی: «چرا؟» دومی:«چون زمین سردش میشود و از سرما میلرزد!»
□□□
شخصی، ماشین خود را برای تعمیر به تعمیرگاه برد و از مكانیك خواست بوق ماشینش را درست كند. مرد تعمیركار گفت: «آقا، ترمز ماشین شما خراب است!» شخص گفت:«برای همین میخواهم بوقش را تعمیر كنید!»
□□□
اولی: اگر یك كامیون طلا به تو بدهند چه كارش میكنی؟ دومی: ۲۵۰۰ تومان میگیرم و بارش را خالی میكنم!
□□□
اولی:«این خیابان كجا میرود؟» دومی: «تا آنجا كه من میدانم جایی نمیرود.»
□□□
معلم:«سعید، گربه به انگلیسی چه میشود؟» سعید:«آقا اجازه! كت.» معلم:«آفرین. حالا بگو بچه گربه چه میشود؟» سعید:«آقا اجازه! نیم كت!»
□□□
معلم:«هوشنگ بگو ببینم فیل در كجا پیدا میشود؟» هوشنگ:«فیل آن قدر بزرگ است كه اصلاً گم نمیشود!»
□□□
آشپز اول: من همیشه مقدار زیادی ادویه در غذایم میریزم برای خوشمزه شدن آن. آشپز دوم: من هر وقت غذا میپزم در آن مقداری زیادی چسب میریزم. آشپز اول: چرا؟ آشپز دوم: برای دلچسب شدن غذا!
□□□
مردی كه بیماری گواتر داشت، سوار اتوبوس شد. در اتوبوس بچه ای زل زل به او نگاه میكرد. بالاخره حوصله مرد سر رفت و به بچه گفت: «اگر بازهم مرا نگاه كنی، میخورمتها!» بچه جواب داد: «اول آن یكی را كه خوردی قورتش بده تا نوبت من برسد!»
□□□
روزی، یك پلیس راهنمایی متوجه میشود كه خودرویی مدام دور ساختمان بیمارستان و خیابان های اطرافش میچرخد. پلیس مشكوك میشود و خودرو را نگه میدارد و علت این كار را از راننده میپرسد. راننده میگوید:« راستش من تازه رانندگی یاد گرفتهام . اطراف بیمارستان رانندگی میكنم تا اگر تصادف كردم، سریع به بیمارستان بروم!»
□□□
یكی از دوستان نقاشی به دیدنش رفت. نقاش گفت: «میخواهم بدهم دیوارهای اتاق را سفید كنند تا روی آن نقاشی بكشم.» دوستش گفت: «بهتر است اول خودتان نقاشی بكشید و بعد بدهید روی آن را سفید كنند!»
□□□
اولی: در شهر شما به دوش حمام چه میگویند؟ دومی: آب چرخ كن!
منبع : مطالب ارسال شده