PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : فیلم برتر درباره قاتلین زنجیره ای که ارزش دیدن دارد



saharrahin
09-05-2015, 06:18 AM
فیلم برتر درباره قاتلین زنجیره ای که ارزش دیدن دارد

[Only registered and activated users can see links] 7
([Only registered and activated users can see links] 07) 10 فیلم برتر درباره قاتلین زنجیره ای که ارزش دیدن دارد

عادل متکلمی آذر(سی و یک نما)- هنوز که هنوز است به طور دقیق مشخص نیست که فیلم هایی که با موضوع قاتلان زنجیره ای ساخته می شوند در چه سبکی جای می گیرند آیا می توان آنها را در سبک فیلم های هیجانی و یا ترسناک دسته بندی کرد؟ در اینگونه فیلمها بیشتر مدت زمان فیلم مصروف حل کردن معما یا معماهایی برای پیدا کردن قاتل سپری می شود، آیا با این دید می شود آنها را در سبک معمایی نیز جای داد یا نه؟ هر چه باشد فیلم های ساخته شده از قاتلین زنجیره ای قدرت تخیل عمومی ما را نیز به کار می گیرند. در این فهرست برخی از مهمترین فیلم های این موضوع را که هم از لحاظ موضوع و داستان قوی و هم از لحاظ تجاری موفق ظاهر شده اند را آورده ایم.
از فیلم هایی که به موضوع هالووین می پردازند و غالبا در آنها نیز ردپای قاتل زنجیره ای دیده می شود صرف نظر کرده ایم و همچنین از سریال های موفق تلویزیونی که موضوع موردنظر را در قالب سریال ارائه داده اند نیز چشم پوشیدیم. سرزمین مجازات (بیل پاکستون، 2001) [Only registered and activated users can see links]
«سرزمین مجازات» اثری فوق‌العاده است که نه تنها چرخش‌های داستانی غیرمنتظره‌ای را در اعماق خود نهفته دارد بلکه از مفاهیمی ضمنی برخوردار است که در ابتدا پنهان‌اند و داستان را عمیق‌تر و غم‌انگیزتر می‌سازند. این اولین فیلمی است که بازیگری به نام "بیل پَکِستون" آن را کارگردانی کرده است. خود پکستون نقش آن پدر را بازی می‌کند و در ادامۀ داستان، بابایی را به نمایش می‌گذارد که تبهکار نیست بلکه مردی صادق است که در اوهام خویش گم گشته است. "مَتیومَک‌کاناهِی" نقش یکی از پسران او را بازی می‌کند که در سن بزرگسالی است و "پاوِرز بوث" مأمور اف‌بی‌آی است که در تعقیب قتل‌های زنجیره‌ایِ موسوم به «دست خدا» در تگزاس است. یک شب، این پسر پیش او می‌آید، در حالی که جسد برادرش در داخل یک آمبولانس دزدیده شده‌ای است که در بیرون پارک شده است. شکارچی انسان (مایکل مان، 1986) [Only registered and activated users can see links]
یک تریلر جنایی نفس گیر با فضاسازی مثل همیشه شاهکار و چیره دستانه مایکل مان؛ فیلمی درباره خیر و شر وجود آدم ها؛ اینکه خیر و شر، می توانند دو روی یک سکه باشند. ویل، با وارد شدن به پرونده ی قتل وحشیانه ی خانواده ی لیدز، وارد لابیرنتِ پیچیده ای می شود که عمیق ترین احساسات و افکارِ او را هدف قرار می دهد. او در این لابیرنت، با خودش مواجه می شود، خودِ واقعی اش. جایی از فیلم، ویل که رفته تا با دکتر لکتر ملاقات کند و از هوش و استعداد او برای رمزگشایی از قاتل بهره ببرد، با این جمله ی لکتر مواجه می شود که: "دلیل اینکه منو گیر انداختی، اینه که ما شبیه همیم." ویل که این جمله را می شنود، با احساس خفگی شدید، از اتاق فرار می کند و در بین راهروهای پیچ در پیچِ بیمارستان، شروع می کند به دویدن تا خودش را به فضای باز برساند؛ او جمله ای از لکتر شنیده که نباید می شنیده. ویل برای گیر انداختنِ قاتل شروع می کند به همذات پنداری با او. مثلاً به صحنه ی جنایت می رود و انگار که قاتل را مخاطب قرار داده باشد، انگیزه هایش را تک تک بررسی می کند تا به نتیجه برسد. همین تداعی های آزاد است که هر لحظه او را به قاتل نزدیک و نزدیک تر می کند. روانی آمریکایی (ماری هرون، 2000) [Only registered and activated users can see links]
«پاتريک بيتمن» (بيل) جواني اهل نيويورک و معقول و خوش سر و لباس است. اما در پشت اين چهره ي او، يک هيولا نهفته است. «بيتمن» شب ها کار واقعي اش را شروع مي کند و به شکار و کشتن ولگردها و زنان خياباني مي پردازد. هرون بيش از آن که به فکر روايت داستان باشد، به کالبد شکافي شخصيت اصلي مي پردازد و با پوششي از طنز مخوف، زهر روايت را مي گيرد. فيلم در شکل فعلي بيش تر شبيه يک بيانيه ي زن - آزاد - خواهانه در باب ديوصفتي مردان است. انتقام مال من است (شوهئی ایمامورا، 1979) [Only registered and activated users can see links]
این فیلم بر اساس داستانی واقعی و برگرفته از کتابی با همین اسم, نوشته Ryuzo Saki, ساخته شده و روایگر زندگی یک قاتل زنجیره ای است. "ایوا انوکیزو" مردی میانسال است که علاقه عجیب و غیر قابل توضیحی برایارتکاب قتلهای دیوانه وار و وحشیانه دارد.در نهایت او توسط پلیس در سرتاسرژاپن تحت تعقیب قرار می گیرد اما همیشه به نحوی موفق به فرار می شود.او بازنی آشنا شده و عاشقش می شود. خاطرات یک قتل (جون هو بونگ، 2003) [Only registered and activated users can see links]
در ابتدای فیلم "خاطرات یک قتل" بیننده احساس میکند با فیلمی با ته مایه های کمدی روبروست. فیلم با یک صحنه جنایت آغاز میشود. زنی در کنار یک مزرعه به قتل رسیده و جسدش در جوی آب کنار آن رها شده است. پلیس نیز طبیعتا در پی یافتن عامل این جنایت است اما از آنجایی که تاکنون با چنین پرونده هایی روبرو نبوده، تحقیق در مورد این قتل برایش دشوار است. پلیس بیشتر سعی میکند تحقیقات را از سر خودش باز کند و هر کسی را که کمی مشکوک باشد، میخواهد به زور هم که شده به عنوان قاتل معرفی کند تا هر چه زودتر از شر این معما خلاص شود. سردرگمی ماموران پلیس و ناشی گری آنان در حفاظت از مدارک جرم بدست آمده از صحنه جنایت و مدرک سازی و شکنجه و کتک کاری متهمان به قتل در سکانسهای ابتدایی فیلم، لحظاتی کمدی را بوجود می آورد. البته ژانر فیلم به هیچ وجه کمدی نیست بلکه دلیل خندیدن تماشاچی در این لحظات بیشتر به خاطر نوع برخورد نیروی پلیس در مواجهه با موضوع قتل است. بیننده انتظار دیدن چنین برخوردهای ناشیانه ای را ندارد. مخاطبان اینگونه فیلمها معمولا عادت به دیدن پلیسهایی دارند که در کارشان بسیار جدی اند و هیچ چیز را از قلم نمی اندازند و با یکدیگر شوخی ندارند و شب و روز فکر و ذکرشان پیدا کردن راه حلی برای این معماست. در خاطرات قتل اما این ساختار شکسته میشود و ما با پلیسهایی بی خیال روبرو میشویم که صرفا میخواهند به هر ترتیبی که شده، حتی با دوز و کلک و مدرک سازیهای احمقانه، کارشان را هر چه سریعتر تمام کنند. این مسئله علاوه بر خنداندن تماشاچی باعث تعجب و بهت زدگی او نیز میشود و از همینجاست که تماشاچی میفهمد با یک اثر کلیشه ای و معمولی طرف نیست. سکوت بره ها (جاناتان دمی، 1991) [Only registered and activated users can see links]
کلاریس دانشجوی جوانی است که در کادر سازمان اف. بی. آی به کار و تحصیل اشتغال دارد روزی به او خبر میدهند که قاتل خطرنا کی چند زن را اینجا و آنجا کشته و پوست تن آنها را کنده است یکی از روسای کلاریس او را مامور رسیدگی به این پرونده میکند و در آغاز او را به دکتر هانیبال لکتر معرفی میکند اما دکتر لکتر خود به گونه ای دیگر قاتل خطرناکی است که در زندان به سر می برد دکتر لکتر که به آدمخوار شهرت دارد همسرش را در یک کلام خورده است. رئیس به کلاریس می گوید که لکتر میتواند او را به دستیابی به قاتل راهنمایی کند. زودیاک (دیوید فینچر، 2007) [Only registered and activated users can see links]
این فیلم که به لحاظ طرح داستانی شباهت‌هایی با هفت را داراست به لحاظ ساختار متفاوت‌ترین و بی شک بهترین فیلم این فیلمساز است. زودیاک بر اساس تعدادی قتل زنجیره ایی در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 آمریکا ساخته شده است. قتل‌هایی که تمام سرنخ‌ها را به یک قاتل متصل می‌کرد ولی به لحاظ نبود ادله کافی در دادگاه مظنون مورد محاکمه قرار نگرفت. فینچر فیلم را بر اساس کتاب رابرت گری اسمیت و فیلمنامه جیمز واندربیلت ساخته است. وی بر خلاف فیلم‌های پیشینش (و یا سایر آثار‌‌هالیوودی) بدنبال قهرمان سازی نیست بلکه شیوه گزارش گونه و بیان گزارشی را برای اثرش انتخاب کرده تا صرفا بعنوان یک راوی به بیان سرنخ‌ها و مشاهدات بدست آمده در مورد این پرونده مخوف پلیس جنایی آمریکا بپردازد. انتخاب شیوه فیلمبرداری HD، تدوین سریع و بازی کاملا رئال بازیگران فیلم و همچنین استفاده از زیر نویس برای بیان زمان و مکان وقایع در القا حس گزارش گونه فیلم موثر واقع شده است. فیلمساز در طول فیلم بیش از اینکه در تلاش برای یافتن قاتل زنجیره ایی (زودیاک) باشد تمایل دارد به لایه‌‌های پن‌هانی این واقعه پرداخته و سعی در آشکار نمودن تاثیرات روانی این رویداد مهم در زندگی مردم آمریکا بپردازد. هنری: تصویر یک قاتل زنجیره‌ای (جان مک ناتن، 1986) [Only registered and activated users can see links]
فیلمی در سبک تریلر روانشناسانه، ترسناک، جنایی و درام به کارگردانی جان مک‌ناتن است که در سال ۱۹۹۰ منتشر شد. از بازیگران آن می‌توان به مایکل راکر، تام تولس، و تریسی آرنولد اشاره کرد. داستان فیلم کمابیش بر اساس زندگی هنری لی لوکاس و اوتیس تول قاتلان زنجیره‌ای آمریکایی می‌باشد. روانی (آلفرد هیچکاک، 1960) [Only registered and activated users can see links]
«مارین کرین» (لی) به امید تسهیل کار ازدواجش با «سام لومیس» (گاوین) پولهای کارفرمایش را می دزدد و از شهر محل سکونتش خارج می شود و بین راه در هتل بیتس، که جوانی به نام «نورمن» (پرکینز) اداره اش می کند، به استراحت می پردازد. «نورمن» به او می گوید که همراه مادر از لحاظ روانی نامتعادلش در خانه کنار هتل زندگی می کند. شب هنگام که، «ماریون» از کار خود پشیمان شده، پیش از خواب به حمام می رود و زیر دوش – ظاهرا به دست مادر «نورمن» - به قتل می رسد. «نورمن» آثار قتل را پاک می کند و جسد «ماریون» و اتوموبیلش را در باتلاق می اندازد. در ادامه «سام» به همراه خواهر ماریون «لی لا» (مایلز) و یک بازرس بیمه به نام «آربوگاست» (بالسام) به جستجوی «ماریون» می آیند. ما در ادامه فیلم ما با یک شوک قابل توجه روبرو میشویم که بیننده را میخکوب صحنه های پیشرو میکند. در ادامه ماجرا و طی اتفاقاتی مشخص میشود مادر نورمن به دلیل اختلاف عقیده و تحمیل اراده بر وی سالها پیش به دست او کشته شده و نورمن جسد مادرش را هنوز در رختخوابش در خانه نگه داشته. نورمن پس از قتل به نوعی دچار روان پریشی و اختلال شخصیت گشته و هر روز نقش مادرش را به شیوه عوام فریبانه ای بازی میکند تا دیگران متوجه مرگ او نشوند. ولی اصل ماجرا اینست که خود نورمن توان و تحمل مرگ مادرش را نداشته و ازین اتفاقا دچار اختلال و اضطراب های روانی شده و به نوعی از حقیقت گریزان میشود. به همین خاطر سعی دارد اورا زنده نشان دهد. در همین هنگام و با قتل مارین و حضور بازرس آربوگاست طی داستانی این ماجرا افشا میشود و پرده از جنایتی هولناک برداشته میشود. جالبترین نکات داستانی فیلم برمیگردد به نوع برخورد نورمن با شخصیت های مختلف فیلمنامه بخصوص با زنان و دخترانی که در گذشته و حال عاشق آنها بوده و شده و همچنین ظاهر ساده و قابل اطمینانش که مخاطب و بیننده را از هرحدس و گمانی مبنی بر دخالت او در قتل بازمیدارد. بخصوص تلاش او برای پنهان سازی آثار قتل طوریکه ذهن مخاطب را به سمتی میبرد که مادر او قاتل است نه خود وی. و بازی زیبای پرکینز درین نقش و نوع نگاه و چهره ی آشفته در صحنه های متوالی آخر داستان و همچنین نگاه ناآگاهانه در برخورد با صحنه های قتل جلوه بخش این شاهکار سینمایی است و نقطه عطف، زمان آگاهی مخاطب و بیننده از قاتل بودن نرمن میباشد که به نوعی مارا دچار حیرت و تعجب میکند. اما زیباترین لحظات فیلم نوع رفتار و گفتار جالب نورمن در طی مدت داستان است که از لحاظ روانشناسی و شناخت شخصیتی قابل تامل میباشد و یکی از منحصر به فرد ترین و ماندگار ترین نقش های تاریخ سینماست. هفت (دیوید فینچر، 1995) [Only registered and activated users can see links]
در شهری که در طول فیلم متوجه نام آن نمی شویم یک قاتل زنجیره ای پیدا می شود که به شکل عجیب و غریبی آدم می کشد.ویلیام سامرست با بازی مورگان فریمن که چیزی تا بازنشستگی اش باقی نماده و دیوید میلز با بازی برادپیت (پلیس تازه کار و آرمانگرا) مامور یافتن قاتل زنجیره ای می شوند. آن ها پی میبرند که قاتل مقتولانش را بر اساس هفت گناه کبیره (تکبر، طمع، شهوت، غضب، شکم پرستی، حسد و تنبلی) هستند به قتل می رساند و آن ها را طوری از بین می برد که یاداور گناهی باشد که مرتکب شده اند. دو کارگاه بالاخره موفق به یافتن خانه قاتل می شوند اما قاتل از آن ها باهوش تر است. منبع : سینمای جهان ([Only registered and activated users can see links])