PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چارلز داروین و نظریه تکامل قسمت دوم



alirezarahimi
03-14-2011, 09:05 PM
نگارش کتابی درباره زمین‌شناسی امریکای جنوبی و تألیف کتاب چند جلدی «جانورشناسی کشتی بیگل» از جمله دیگر پروژه‌هایی بود که داروین در آن مشارکت کرد.
فعالیت‌های علمی شدید داروین تا اواسط ۱۸۳۷ ادامه یافت. در این زمان او به توصیه پزشکان از فشار کار کم و برای استراحت در ییلاق اقامت کرد
زندگینامه تکمیلی
چارلز داروين طبيعي دان معروف و نويسنده آثار اصل انواع و انتخاب طبيعي در سال 1809 در شروزبري انگلستان بدنيا آمد. پدرش رابرت داروين ،از پزشکان موفق و ثروتمند بود که در سايه او فرزندانش زندگي راحتي را مي گذراندند بي آنکه چيزي کم داشته باشند 0چارلز 8ساله بود که مادرش را ازدست داد. پدر بزرگش ، دکتر اراسموس داروين از پزشکان معروف و طبيعيدانان بزرگ زمان خود بود . در ميان اين خانواده تحصيل کرده و روشنفکر ،تنها چارلز بود که ظاهراً از هوش و استعداد بي بهره بود .در دوران تحصيل ، معلمان و مديران مدرسه او را شاگردي کودن وتنبل مي خواندند ، اما حقيقت قضيه اين است که او نابغه بود. شايد به اين خاطر ديگران او را نادان مي دانستند که تصورات و افکار بلندش براي آنها قابل قبول نبود ، و نيز با برنامه درسي مدرسه ارتباطي نداشت.
چارلز،علاقه زيادي به حيوانات و حشرات داشت.دقت او در مشاهده و مطالعه موجودات زنده شگفت آور بود . خودش در اين باره مي گويد : من بر تمام افراد عادي بشر از نظر دقت ديد و مشاهده کنجکاوانه برتري دارم و هر چيز را با انديشه مي نگرم. قدرت مشاهده چارلز هميشه مورد توجه پدر بود. پدر داروين , مردي تنومند و قوي هيکل بود که وزنش به 150 کيلو مي رسيد. او در موقع عيادت از بيماران فقير , اغلب دچار اشکال مي شد زيرا پله ها و اتاق هاي خانه اين بيماران اکثرا خراب وفرسوده بود و تحمل وزن دکتر رابرت را نداشت. از اين رو چارلز را به جاي خود به عيادت بيماران مي فرستاد. و چارلز پس از معاينه و مشاهده وضع حال بيماران , يادداشتهايي روي کاغذ مي آورد و آنها را به پدرش مي داد تا براي بيمارانش نسخه بنويسد. چارلز با برادرش اراسموس براي تحصيل طب وارد دانشگاه ادينبورگ شد . همانطور که انتظار مي رفت ,وضع تحصيلي او در دانشگاه رضايت بخش نبود و از دانشجويان بي استعداد به شمار مي آمد. اما چارلز به کارهاي تجربي و علمي علاقه زيادي از خود نشان مي داد.
مخصوصا به موضوعاتي که درباره منشا حيات دور مي زد و از مسايل روز بود , عشق مي ورزيد. پس از دو سال تحصيل در دانشگاه چون موفقيتي کسب نکرد و استعداد تحصيل در رشته پزشکي را نداشت از دانشگاه اخراج شد. پس از شکست در تحصيل ، چارلز که در خانواده بي نياز و روشنفکري بزرگ شده بود , تصميم گرفت حرفه آبرومندي براي خود دست و پا کند . مدتها دنبال اين کار بود و عاقبت به علم الهيات روي آورد. براي تحصيل اين علم به کمبريج رفت و مدت کمي در آنجا به آموختن حمکت الهي و اصول و قواعد ديني پرداخت. اما بيشتر اوقاتش را به شکار حشرات و جمع آوري آنها مي گذراند. داروين در بيست سالگي در رشته الهيات از دانشگاه فارغ التحصيل شد , اما ابدا حاضر نبود که کشيش باشد و افکارش در جايي ديگر سير و سياحت مي کرد. بعد از مد تي نامه اي از جان هنسلو(1) گياه شناس جوان که يکديگر را در دانشگاه کمبيريج ديده بودند , دريافت کرد. داروين به دعوت وي نزد او رفت و در آنجا بود که با کاپيتان فيتزروي(2) ناخداي کشتي بيگل(3)آشنا شد و تصميم گرفت که با اين کشتي به سفر دور و درازي برود. کشتي بيگل , عازم سفر به جزاير آمريکاي جنوبي بود و چارلز علاقه داشت که در اين سفر به تحقيق و مطالعه طبيعت بپردازد. مسافرت او دو سال طول کشيد اما وي به پايان آن نمي انديشيد , حتي مايل بود سالها در اين جزاير بماند و زندگي کند.
در بازگشت از سفر ،نزد پدر رفت و از او تقاضاي پول کرد ولي پدر در جوابش گفت : اين فکر و عقيده تو کاملاً بيهوده است و از اين مسافرتها چيزي بدست نخواهي آورد . سرانجام اعضاي خانواده باهم مشورت کردند و با مسافرت چارلز موافقت شد . هنگامي که کشتي بيگل در زمستان سال 1831 بار ديگر سفر دريايي اش را از بندرگاه دونپورت آغاز کرد چارلز هم به اين سفر رفت .او مدت 5سال از خانواده خود دور بود ، و روح ماجراجو و کنجکاوانه اش دائما در پي يافتن تازه هاي طبيعت بود چارلز در مشاهداتش نازک بيني و دقت شگرفي داشت .
گزارش تحقيقي خود را بسيار جالب موشکافي مي کرد و آن را بسط مي داد . در جمع آوري گياهان و سنگواره جانوران مهارت کافي داشت و هرگز از اين کار خسته نمي شد . در هر بندري که کشتي لنگر مي انداخت گزارش کار ، و چيزهايي که جمع آوري کرده بود براي خانواده اش مي فرستاد سفر دريايي داروين پر از ماجرا و خطر بود . در جزاير ،جانوران درنده ، انسان‌هاي وحشي ،دزدان دريايي زندگي مي کردند ، و او ناگزير بود براي حفظ جان خود از آنان دوري کند طوفانهاي هراسناک و سرماي مهلک او را آزار مي داد .
اما در عوض ،مناظر و چشم اندازهاي زيبا و ديدني و زنان خوب روي شهرهاي آمريکاي جنوبي او را تحت تاثير قرار مي داد. دراين سفر کاپيتان فيتزروي و سه تن از بوميان وحشي را که در سفر قبل به گروگان برده بود به قبيله شان باز گرداند . داروين متوجه شد که اين سه بومي که طبيعت آنها با آب و هواي نامساعد عادت داشت پس از تماس با محيط متمدن روحيه شان تا حدي تغيير کرده بود. کشتي بيگل ،پس از نقشه برداري از سواحل گمنا م و مطالعه درباره انواع گياهان عجيب و زندگي جانوران ، سر انجام در جزاير گالاپاگويس ، واقع در 800 کيلو متري غرب آمريکا ي جنو بي لنگر انداخت طبيعت ،شبيه آزمايشگاه حيرت انگيزي بود که داروين در آن سخت فرو رفته بود ، و در راهي گام بر مي داشت که شيفته آن بود .
چارلز ، با مطالعات خستگي نا پذ ير خود عاقبت به کيفيت اصل انواع پي برد . چگونگي و تحقيق و مطالعه درباره زندگي مو جودات زنده با انواع گو نا گو ن ، کليد حقيقت را بدست داروين داد و درک کرد که تغييرات لازم معمولاً در انواع حيات نمودار مي شود داروين در خاطراتش مي نويسد :در جزيره پرندگان زندگي مي کنند که نژاد آنها يکي است اما انواعشان با هم فرق دارد .روش زندگي خزندگان و پرندگان و ساير حيوانات از جزيره اي به جزيره ديگر متفاوت است ،اما يک يک اصل تشابه در ميان همه آنها به چشم مي خورد .اگر تمامي آفرينش و خلقت در يک زمان بوجود آمده است ،اين سوال پيش مي آيد که چرا در انواع مو جودات زنده اختلافاتي ديده مي شود ؟ حاکم يکي از جزاير به داروين گفته بود که در يکي از جزاير اطراف لاک پشتهايي زند گي مي کنند که نژاد و اصل آنها با هم تفاوت دارد . داروين فهميد که تشابه و اختلاف در ساير موجودات زند ه هنگامي مفهوم دارد که اينها از اجداد خود خصوصيتهايي به ارث برده باشند و بعد در دوره تکامل تغييراتي در آنها طي شده است .
به اين ترتيب ،ريشه تئوري تکامل تدريجي در مغز داروين شروع به نشو و نمو کرد به عقيده او در انواع موجودات زنده تغييراتي ديده مي شود . اين يک حقيقت محض بود ، اما چه عواملي موجب اين تغييرات شده و چگونه اين اتفاق افتاده ؟ اين پرسش تا سال 1838 که کتاب رساله اي درباره جمعيت نوشته اقتصاددان معروف انگليسي مالتوس ، را مطالعه کرد در ذهن او باقي بود . مالتوس ، عقيده داشت که انسان طبق تصاعد هندسي زاد و ولد مي کند ، و فرآورده هاي غذايي طبق تصاعد حسابي افزايش مي يابد . و از اين رساله تحقيقي نتيجه گرفت که انسان بايد جلو ازديا د نسل را بگيرد و گرنه جمعيت کره زمين آنقدر زياد خواهد شد که غذاي کافي به همه نخواهد رسيد و افراد بشر ناگزير مي شوند همد يگر را پاره پاره کنند . اين نظريه ، توجه داروين را به خود معطوف کرد و دريافت که چگونه و چرا موجودات زنده از نسلي به نسل ديگر تغيير مي کنند. داروين معتقد بود که حيوانات اهلي از مخلوقهايي هستند که مي توان در نژاد و نسل آنها صفات و خصو صيتهاي دلخواه بوجود آورد .
انسان صفات مورد دلخواه را در حيوانات اهلي به اين ترتيب بدست آورد که بعضي از آنها را که صفات دلخواهش را نداشتند وادار به کاهش زاد و ولد کرد و بعد حيواناتي را که داراي صفات انتخابي بودند پرورش داد و نسل آنها را زيادتر کرد . داروين ، مشاهده کرد که در انواع حيوانات وحشي نيز اختلافهايي پيدا شده است . در اينجا باز اين پرسش مطرح مي شود که چگونه انتخاب بدون کمک و دخالت دست انسان صورت گرفته است ؟ نظريه مالتوس بار ديگر داروين را به خود آورد . انسان ناگزير است براي ادامه حيات غذا تهيه کند و براي رسيدن به اين خواست خود به نحوي با محيط و طبيعت بجنگد و برآن غلبه کند . حيوانات وحشي داراي اين خصوصيات هستند . اگر غذا بقدر کافي در دسترس نباشد تنها حيواناتي قادر به ادامه حيات خواهند بود که حريف سرسخت طبيعت باشند .اصل انواع ، يگانه کليد کشف تغييرات يکنواخت در انواع بود .داروين درباره تنازع بقا مي گويد : اختلافهاي مناسب تثبيت مي شوند و اختلافهاي ناياب از بين مي روند ، و در نتيجه انواع جديدي بوجود مي آيند.
داروين مدت بيست سال براي اثبات تئوريهايش که در مسافرت با بيگل روي آنها مطالعه کرده بود مدارک لازم را گردآوري کرد . در سال 1855 زيست شناس انگليسي آلفرد راسل والاس رساله اي با عنوان قوانين و اصول انواع جديد منتشر ساخت . بيشتر مطالب اين مقاله شباهت زيادي به تئو ريهاي داروين داشت که هنوز آنها را بچاپ نرسانده بود . در سال 1858 والاس رساله اي از تحقيقات خود را بنام تمايل تغييرات انواع از منشاء اصلي براي داروين فرستاد . داروين پس از مطالعه مقاله والاس متوجه شد که اين چکيده اي از نظريه هاي او در باب تکامل است که به شيوه ديگر همان نقطه نظرها را دنبال مي کند . سپس تصميم به چاپ پژوهشهايش گرفت و در سال 1858 بود که کتاب والاس به همراه تئو ريهاي داروين در انجمن لينه لندن خوانده شد. کتاب معروف اصل انواع اثر داروين سال بعد بچاپ رسيد . داروين ، در اين کتاب تئوري خود را به تفضيل شرح داده بود و درباره کليات زمين شناسي و مو قعيتهاي جغرافيايي گياهان و جانوران بحث کرده است اکثريت مردم دنيا از تئوري داروين خرده گرفتند و با او به جدال بر خواستند زيرا اولين بار بود که چنين چيزهايي مي شنيدند .
داروين توجهي به سر و صداها و اعتراضهاي بي پايه نداشت و نقطه نظرات خود را با علاقه هر چه بيشتر پيگيري مي کرد. در سال 1860 در اجتماعي از پيشرفتهاي علوم انگلستان شعارهايي بر ضد داروين خوانده شد . اسقف اعظم آکسفورد بروي سکوي خطابه رفت و بي رحمانه به داروين و همکارش توماس هاکسلي حمله برد و آن را به باد مسخره گرفت . اسقف پرسش خود را اين طور مطرح کرد که آيا پدر بزرگ يا مادر بزرگ آقاي هاکسلي از ميمون هستند ؟ هنگامي که هاکسلي در پاسخ گفت: که او ترجيح مي دهد جدش ميمون باشد تا اسقف ناگهان جلسه به هم خورد و هيا هويي به پا شد . در سال 1925 يک معلم مدرسه به نام جان سکوپس به علت تدريس نظريه تکاملي داروين در ايالت تنسي ، مورد تعقيب قانوني قرار گرفت . او در اين محاکمه مقصر شناخته شد اما راي دادگاه بعدا لغو شد . چهل سال پس از مرگ داروين که تمدن صورت جديدتري بخود گرفته بود هنوز نظريه اش موضوع بحث و اختلاف بود. داروين فيلسوفي برد بار و آرام بود. کتابش پس از چاپ با جنجال زيادي روبرو شد