sedigh89
02-14-2012, 09:00 PM
[Only registered and activated users can see links]
شیخ عباس قمی و مبارزه با هواى نفس
شیخ عباس قمی و مبارزه با هواى نفس
در طی سالیانى كه حاج شیخ عباس قمی در مشهد مقدس بود جمعى از افراد مؤمن و طلاب حوزه علمیه مشهد با اصرار از ایشان درخواست مىكنند كه در ماه مبارك رمضان امامت جماعت مسجد گوهر شاد را پذیرا باشد .
و نماز جماعت در مسجد برپا كند و بالاخره با اصرار طلاب و مردم حاج شیخ عباس قمی هم اقامه جماعت را مىپذیرند و در یكى از شبستان هاى مسجد گوهر شاد ، به نماز جماعت اقدام مىكنند. هنوز ده روزی از اقامه ایشان سپری نشده بود كه جمعیت بسیارى از اطراف و اکناف در آن شركت مىكنند.
یك روز پس از اتمام نماز ظهر به آقاى شهابى كه نزدیك وی نشسته بود مىگوید: من نمىتوانم نماز عصر را بخوانم! و بلافاصله مسجد را ترک و به منزل خویش برمى گردد و تا آخر ماه مبارك رمضان نماز جماعت را تعطیل مىكند .
روزى مرحوم حاج میرزا على اكبر نوقانى از ایشان مىپرسند: چرا نماز جماعت را تعطیل گردید؟ چرا اقامه نماز جماعت نمی کنید؟
ایشان در پاسخ میزا علی اکبر نوقانی مىفرماید: «حقیقت این است كه در ركوع ركعت چهارم متوجه شدم كه صداى اقتدا كنندگان پشت سرم كه مىگفتند: «یاالله! ان الله مع الصابرین» از نقطه دورى بگوش مىرسد همین كه متوجه زیادى جمعیت شدم در من یك نوع خوشحالى ایجاد شد و من فهمیدم براى اقامه نماز جماعت مسلمانان اهلیت ندارم براى همین این بار را بگردن نگرفتم .
مرحوم محدث قمى شخصیتى بی نظیر بود كه در تمام لحظات زندگى در محضر خدا مىزیست و این حضور را كاملا احساس مىكرد.
اخلاص، تواضع، ذکر خدا، عبادت و خدا محورى او در سرتاسر زندگى، وى را در ردیف بندگان مخلص خدا قرار داده بود و تمام حركات کوچک و بزرگش با نام و یاد خالق هستی بخش شكل مىگرفت: نیت خالصش را چون گوهرى صاف و شفاف پاس مىداشت.
انگیزههاى خود را با هوا و هوس، نام و آوازه، خودنمائى، لذتهاى دنیایى، توجیهات و باورها ی ناصواب، آلوده نمىساخت. حکایت زیر که برای حاج شیخ عباس قمی در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها رخ داد و ایشان با تواضع فراوان با ان برخورد کردند شاهد مدعاى ما است.
داستان شیخ عبدالرزاق
حاج شیخ عباس قمی روزى براى فرزند بزرگش نقل كرد كه: وقتى كتاب «منازل الاخرة» را تألیف و چاپ كردم یك نسخه آن به دست شیخ عبدالزق مسأله گو كه همیشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها مسأله مىگفت افتاد، و او هر روز كتاب «منازل الآخره» را به دست گرفته و براى حاضرین مىخواند.
مرحوم پدرم كربلائى محمد رضا كه از علاقهمندان شیخ عبدالرزاق بود، و هر روز در مجلس او حاضر مىشد، روزى به خانه آمد و گفت.
شخى عباس! «كاش مثل این مسأله گو مىشدى و مىتوانستى منبر بروى و این كتاب را كه امروز براى ما خواند، بخوانى» چند بار خواستم بگویم آن كتاب از آن كتاب از آثر و تألیفات من است، اما هر بار خوددارى كردم و چیزى نگفتم: فقط عرض كردم: «دعا بفرمایید خداوند توفیقى مرحمت فرماید.
احترام به سادات
مرحوم سلطان الواعظین شیرازى مؤلف كتاب شبهاى پیشاور نقل مىكند: زمانى كه كتاب مفاتیح الجنان تازه منتشر شده بود، روزى در سرداب سامره آن را در دست داشتم و مشغول زیارت بودم.
دیدم شیخى با قباى كرباس و عمامه كوچك نشسته و مشغول ذكر است. شیخ از من پرسید: این كتاب از كیست؟ گفتم: از محدث قمى آقاى حاج شیخ عباس است.
و شروع به تعریف وى نمودم، شیخ گفت: این قدر هم تعریف ندارد، بى خود تعریف مىكنى! من ناراحت شدم گفتم: آقات برخیز و برو! كسى كه پهلوى من نشسته بود، دست زد به پهلویم و گفت: مؤدب باش! ایشان خود محدث قمى آقاى حاج شیخ عباس هستند! من برخاستم با آن مرحوم روبوسى كردم و عذر خواستم و خم شدم كه دست ایشان را ببوسم، ولى آن مرحوم نگذاشت و هم شد دست مرا بوسید و گفت: شما سید هستید!
تبیان
بازنشراطلاعات :takbook.com
شیخ عباس قمی و مبارزه با هواى نفس
شیخ عباس قمی و مبارزه با هواى نفس
در طی سالیانى كه حاج شیخ عباس قمی در مشهد مقدس بود جمعى از افراد مؤمن و طلاب حوزه علمیه مشهد با اصرار از ایشان درخواست مىكنند كه در ماه مبارك رمضان امامت جماعت مسجد گوهر شاد را پذیرا باشد .
و نماز جماعت در مسجد برپا كند و بالاخره با اصرار طلاب و مردم حاج شیخ عباس قمی هم اقامه جماعت را مىپذیرند و در یكى از شبستان هاى مسجد گوهر شاد ، به نماز جماعت اقدام مىكنند. هنوز ده روزی از اقامه ایشان سپری نشده بود كه جمعیت بسیارى از اطراف و اکناف در آن شركت مىكنند.
یك روز پس از اتمام نماز ظهر به آقاى شهابى كه نزدیك وی نشسته بود مىگوید: من نمىتوانم نماز عصر را بخوانم! و بلافاصله مسجد را ترک و به منزل خویش برمى گردد و تا آخر ماه مبارك رمضان نماز جماعت را تعطیل مىكند .
روزى مرحوم حاج میرزا على اكبر نوقانى از ایشان مىپرسند: چرا نماز جماعت را تعطیل گردید؟ چرا اقامه نماز جماعت نمی کنید؟
ایشان در پاسخ میزا علی اکبر نوقانی مىفرماید: «حقیقت این است كه در ركوع ركعت چهارم متوجه شدم كه صداى اقتدا كنندگان پشت سرم كه مىگفتند: «یاالله! ان الله مع الصابرین» از نقطه دورى بگوش مىرسد همین كه متوجه زیادى جمعیت شدم در من یك نوع خوشحالى ایجاد شد و من فهمیدم براى اقامه نماز جماعت مسلمانان اهلیت ندارم براى همین این بار را بگردن نگرفتم .
مرحوم محدث قمى شخصیتى بی نظیر بود كه در تمام لحظات زندگى در محضر خدا مىزیست و این حضور را كاملا احساس مىكرد.
اخلاص، تواضع، ذکر خدا، عبادت و خدا محورى او در سرتاسر زندگى، وى را در ردیف بندگان مخلص خدا قرار داده بود و تمام حركات کوچک و بزرگش با نام و یاد خالق هستی بخش شكل مىگرفت: نیت خالصش را چون گوهرى صاف و شفاف پاس مىداشت.
انگیزههاى خود را با هوا و هوس، نام و آوازه، خودنمائى، لذتهاى دنیایى، توجیهات و باورها ی ناصواب، آلوده نمىساخت. حکایت زیر که برای حاج شیخ عباس قمی در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها رخ داد و ایشان با تواضع فراوان با ان برخورد کردند شاهد مدعاى ما است.
داستان شیخ عبدالرزاق
حاج شیخ عباس قمی روزى براى فرزند بزرگش نقل كرد كه: وقتى كتاب «منازل الاخرة» را تألیف و چاپ كردم یك نسخه آن به دست شیخ عبدالزق مسأله گو كه همیشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها مسأله مىگفت افتاد، و او هر روز كتاب «منازل الآخره» را به دست گرفته و براى حاضرین مىخواند.
مرحوم پدرم كربلائى محمد رضا كه از علاقهمندان شیخ عبدالرزاق بود، و هر روز در مجلس او حاضر مىشد، روزى به خانه آمد و گفت.
شخى عباس! «كاش مثل این مسأله گو مىشدى و مىتوانستى منبر بروى و این كتاب را كه امروز براى ما خواند، بخوانى» چند بار خواستم بگویم آن كتاب از آن كتاب از آثر و تألیفات من است، اما هر بار خوددارى كردم و چیزى نگفتم: فقط عرض كردم: «دعا بفرمایید خداوند توفیقى مرحمت فرماید.
احترام به سادات
مرحوم سلطان الواعظین شیرازى مؤلف كتاب شبهاى پیشاور نقل مىكند: زمانى كه كتاب مفاتیح الجنان تازه منتشر شده بود، روزى در سرداب سامره آن را در دست داشتم و مشغول زیارت بودم.
دیدم شیخى با قباى كرباس و عمامه كوچك نشسته و مشغول ذكر است. شیخ از من پرسید: این كتاب از كیست؟ گفتم: از محدث قمى آقاى حاج شیخ عباس است.
و شروع به تعریف وى نمودم، شیخ گفت: این قدر هم تعریف ندارد، بى خود تعریف مىكنى! من ناراحت شدم گفتم: آقات برخیز و برو! كسى كه پهلوى من نشسته بود، دست زد به پهلویم و گفت: مؤدب باش! ایشان خود محدث قمى آقاى حاج شیخ عباس هستند! من برخاستم با آن مرحوم روبوسى كردم و عذر خواستم و خم شدم كه دست ایشان را ببوسم، ولى آن مرحوم نگذاشت و هم شد دست مرا بوسید و گفت: شما سید هستید!
تبیان
بازنشراطلاعات :takbook.com