نازآفرین کاظمی (سی و یک نما)- "لیو" می توانست همان بیست و چند سال پیش تمام شود ... بمیرد ... اما ... او از گور برخاست ... بیست سال جنگید و بلاخره "اسکار" را مال خودش کرد ...
بیش از دو دهه طول کشید تا "لیو" بتواند اسمش را روی تندیس اسکار حک کند. بیش از دو دهه ای که آنقدر نقش های خوب و ماندگار و به اصطلاح جایزه بگیر بازی کرد که طرفدارهاش هربار بعد از اعلام نتایج اسکار نا امیدانه و با حسرت گفتند: "وای باز هم حق لیو پایمال شد ... جایزه مال لیو بود ..."
پسرک موطلایی خوش قیافه ی دیروز که از سالهای کودکی فعالیت هنری خودش را شروع کرد فقط بازیگری درجه یک نیست. او فعالترین بازیگر جهان در زمینه ی مسایل مربوط به محیط زیست و کره زمین و شاید یکی از نگران ترین آدمهای دنیا است درباره ی اینکه "وای بعد از ما قرار است چه بر سر این کره ی سبز و آبی بیاید؟!" پسرک موطلایی که همه فکر می کردند فقط به خاطر صورت معصوم و زیباش توانسته وارد عرصه ی بازیگری شود اما در طول بیش از دو دهه فعالیتش ثابت کرد که نه! فقط زیبایی نیست که یک بازیگر را از صرفا "بازیگر" بودن تبدیل می کند به یک "ستاره ". فوق ستاره ای که محبوب قلب میلیونها آدم در سرتاسر جهان است. عقیده ی شخصی من درباره ی "لئوناردو دیکاپریو" این است که او برای ایستادن در جایگاهی که حالا در چهل و چندسالگی به آن رسیده به معنای واقعی کلمه "مجاهدت" کرده است... کاری که خیلی از ما بازیگرها به خصوص توی کشور خودمان آنهم البته به دلایل بسیار زیادی که از حوصله ی این بحث خارج است انجام نمی دهیم... تن می دهیم به نقش هایی که برایمان همیشه در نظر گرفته می شود و جرات ریسک کردن نداریم یا نمی توانیم ریسک کنیم چون مردم ما را آن شکلی قبول کرده اند و ما می ترسیم که تصویرمان توی ذهن مردم خراب شود... هرچند مقایسه ی خودمان با این بضاعت حال حاضر سینما و تلویزیون و تئاتر با سینمای هالیوود و استانداردهاش بی شک کار بیهوده و تا حدودی طنزآمیز است... "لیو" در مقایسه با خیلی از هم نسلانش هم یک سر و گردن بالاتر قرار می گیرد و آنچه که بی شک او را از یک "ستاره" ی محض تبدیل می کند به "محبوب مردم" به نظر من "اخلاق" و "منش" رفتاری و شخصیتی و حرفه ای او هست. نکته ای که توی کارنامه ی کاری او به چشم می خورد این است که در سالهای کودکی وقتی توی یک سریال تلویزیونی بازی می کرده به خاطر اخلاق بد و رفتارهای ناپسندش از این شو اخراج می شود... چندسال بعد با فیلم "چه چیزی گیلبرت گریپ را می خورد" در نقش یک معلول ذهنی باز می گردد و آن هم چه بازگشتنی ... اولین نامزدی اسکارش همانجا رقم می خورد آن هم در نوزده سالگی! ... نقطه ی عطف کارنامه ی هنری "لیو" بی شک شاهکار "تیتانیک" است که البته جز حرف و حدیث و شایعات چیزی برای خودش ندارد اما جایی است که به نظر من هر بازیگر دیگری غیر از او بود می توانست نقطه ی پایان یا حتی خداحافظی پیش از موقعش بشود با عالم سینما. اینکه می گویم مجاهدت دقیقا منظورم همین نقطه است. "لیو" خودش را از میان باران که چه عرض کنم سیلاب شایعات عکس ها و مطالب مجلات زرد می کشد بیرون... خودش را نجات می دهد... به خودش استراحت می دهد و بعد از بازی در یکی دو تا فیلم ناموفق با "اسپیلبرگ" و فیلم " اگه میتونی منو بگیر" جانی دوباره می گیرد... "دارو دسته ی نیویورکی ها" ... "هوانورد" ... "رفتگان " ... "الماس خونین" ... "جاده ی انقلابی" ... "شاتر آیلند" ... "تلقین" ... جنگوی رها شده از بند" ..."گتسبی بزرگ" ... "گرگ وال استریت" ... " برخاسته از گور" ... وای که هر کدام از این نقش ها و فیلمها چه قدر وسوسه کننده، گیرا و جذاب می توانند باشند برای یک بازیگر... "لیو" هرگز شکایتی نمی کند ازین که پنج بار ( بدون احتساب "برخاسته از گور") نامزد دریافت اسکار می شود اما موفق نمیشود ... یا بهتر بگویم اسکار را به او نمی دهند... جایی نمی شنویم یا نمی خوانیم که با اسکار یا سایر مراسم های اهدای جوایز قهر بکند... تحریم بکند... همیشه همه جا هست با همان لبخند صمیمی و مهربان ... هرگز نمیشنویم یا نمی خوانیم که با خبرنگارها یا همکارانش دعوا کرده باشد ... رسوایی به بار آورده باشد یا چه و چه ... کاری که نه فقط در "هالیوود" بلکه توی همین سینمای خودمان به شدت مرسوم و متداول شده است... او به خوبی بحران وجودی خودش بعد از تایتانیک را مدیریت می کند و خودش را از "پایان پذیرفتن" نجات می دهد. بعد از آن دیگر هرگز خودش را تکرار نمی کند. هر بار نقشی جدید. چالشی جدید. خلق شگفت انگیز لحظه های ناب. حالا پس از بیش از دو دهه نقش آفرینی در آخرین اثرش کاراکتری را خلق می کند که نه فقط برای عاشقان و علاقمندان به هنر"بازیگری" بلکه برای بازیگران کاربلد و استاد و چیره دست هم یک وورک شاپ سه ساعته ی "بازیگری" محسوب می شود پر از دقایق و لحظه های نفس گیر... که به عنوان تماشاگر همه اش فکر می کنی آخر چطور توانسته؟! چطور این لحظه را بازی کرده؟! (توی همین کشور خودمان خیلی از بازیگرها حتی حاضر نیستند زیر بار یک گریم معمولی "پیری" بروند چه برسد که دل و روده ی اسب را از تنش بیرون بکشند و بروند توی بدنش!!!) چطور شده که "جک" صرفا جذاب فیلم "تایتانیک" توی بیست و اندی سال تبدیل شده است به "هیو گلاس" ... هیو گلاسی که با مرگ می جنگد و با تلاش بسیار از دنیای مردگان بر می گردد کاری که "لیو" بعد از فیلم تایتانیک با خود و دنیای بازیگریش کرد. "لیو" می توانست همان بیست و چند سال پیش تمام شود ... بمیرد ... اما ... او از گور برخاست ... بیست سال جنگید و بلاخره "اسکار" را مال خودش کرد ...