[تنها کاربران عضو میتوانند لینک هارا مشاده کنند. ] من و هفدهمین دوره ی جشن خانه سینما / خیلی سخت است وقتی....

هما گویا (سی و یک نما)- خیلی سخت است وقتی بدانی چندماهی یک گروه به مدیریت "همایون اسعدیان" و "مازیار میری"تلاش کردند تا هفدهمین جشن خانه سینما را به بهترین نحو برگزار کنند اما به جای خسته نباشید مجبور باشی این مراسم را به نقد بکشی اما یقین اینکه یک نقد دوستانه و دلسوزانه سازنده تر از تعریف های غیر واقعی است.
ساعت نزدیک به بیست یک و سی دقیقه است و من همجنان میدان بهارستان را طواف می کنم. نه در نزدیکی عمارت زیبای مسعودیه (که مطلقا مناسب برگزاری چنین مراسمی نبود)جای پارکی هست و نه حتی در میدان بهارستان. میدانی که جمعه ها هم مثل روزها و شب های دیگر شلوغ و پر جنب و جوش است.انقدر کلافه شدم که اگر کارت همکاران خبرنگارم را گرو نداشتم حتما بر می گشتم که دست آخر هم به همین نتیجه رسیدم که کارت دوستان را بدهم و بروم.چندین بار خودم را لعنت کردم که چرا با وسیله غیر شخصی نیامدم اما فکر برگشت مرا قانع می کرد که انتخابم عیر معقول نیوده. به هر حال با مساعدت چند سرباز عزیز که دو طرف خیابان اکباتان ایستاده بودند توانستیم ماشین را زیر یک تابلو حمل با جرثقیل پارک کنیم و پیاده از فکر می کنم خیابان سرچشمه به طرف عمارت مسعودیه برویم. وارد شدن من همزمان شد با ورود آقای حجت الله ایوبی رئیس سازمان سینمائی و معاونت ارشاد..فکر کردم لابد آنها هم دوازده بار بهارستان را طواف کردند که دیر رسیدند اما ماشین آنها با خودشان در عمارت دعوت و داخل پارکینگ کاخ پارک شده بود.به اینکه معاون وزیر ارشاد نبودم حسودیم شد. مدتها بود که هوای تهران را تا این اندازه خفقان آور ندیده بودم.احسان کرمی مجری برنامه واهمه داشت که انقدر روی سن وزن کم کند که لباس هایش به تنش زار بزنند از بس منتظر شده بود تا خانم افشار روی صحنه بیاید.مهناز افشار روی صحنه رفت و به همه ما قول داد که اگر بعد از زایمان چاق شده، حتما کم کم خودش را لاغر خواهد کرد و مجری برنامه هم با تقدیر از"لیا" دختر مهناز خانم افشار ار این کودک چند ماهه دلبری می کرد. برنامه منسجم نمیشد چرا که اصولا در یک فضای باز نمی شود یک برنامه رسمی و منسجم داشت مگر عروسی ، کنسرت و برنامه های روحوضی. تقریبا بیشتر مدعوین برنامه را نه چهره به چهره بلکه از روی LCDدنبال می کردند. فکر می کنم بالاخره یک روز متوجه خواهیم شد که برگزاری یک مراسم نیاز به تخصص بهانه آن ندارد و برگزارکننده باید متخصص و حرفه ای در زمینه "برگزاری مراسم" باشد و می تواند هیچ شناختی هم از مضمون جشن نداشته باشد. لزوما "جوک خوب مهم نیست، جوک گوی خوب است که ما را می خداند". به دنبال چهره آشنا ، چشم می گرداندم. آنها در سه ردیف اول و دور از دسترس منی که نتوانسته بودم زمان را مدیریت کنم نشسته بودند و خیلی ها هم که انتظار می رفت باشند ، نبودند.اما تمام ردیف های بعدی مملو بود از کسانی که نمی شناختم و حس می کردم بیشتر آنها هم خیلی سینما را نمی شناسند و برای دیدن چهره ها آمده اند.مدعوینی حتی با سن های پائین تا دوسال.این نا آشنائی آنها کاملا از نحوه ی برخورد با اتفاقات صحنه مشخص بود.تشویق های سرد که همه ی انرژی را از هنرمندان با ارزشی که روی صحنه می رفتند می گرفت و از همه بیشتر به مجری برنامه فشار می آورد. رامبد جوان که آمد، اوضاع کمی بهتر شد، بخصوص همراهی فاطمه معتمدآریا به عنوان پارتنر اجرائی با او که کمی از آن فضای سرد و یخزده کاست اما دردی را درمان نکرد. البته کمی هم دیدن خانم معتمد آریا در چنین کارآکتری موجب شگفتی شده بود و شاید قابل هضم نبود اما مگر نه اینکه یک بازیگر خوب باید توانائی سوئیچ کردن از نوعی شخصیت به نوعی دیگر را داشته باشد و حالا فاطمه معتمد آریا داشت با رامبد جوان یک اجرای کمدی انجام میداد اما ...همچنان جو سنگین بود. بهرین جمله ای که از زبان رامبد جوان شنیدم و احساس خودم بود اینکه: "چرا بعد از این همه سال هنوز نمی توانیم یک جشن را خوب برگزار کنیم و می ترسم عمرم به آن کفاف ندهد . این چه برنامه ای است که می توانستیم به راحتی در خانه مان بنشینیم و از گیرنده ها تماشا کنیم و فرقی هم نکند". برای برنامه کلیپ هائی ساخته شده بود و بخش هائی که کاندیدها را معرفی می کرد و احتمالا بخشی از هنرنمائی شان را درآن فیلم نشان می داد ،اما مشکل فنی پیش آمده بود و نامزدها معرفی نمی شدند و هیچ انونسی هم پخش نمی شد وفقط برگزیده می آمد و تندیسش را می گرفت و این چه ظلمی بود در حق بقیه کاندید ها که فقط یه قدم کوتاه با برنده فاصله داشتند.من چقدر منتظر بودم تا "مجید صالحی" را برای حضور متفاوتش در استراحت مطلق به عنوان نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل تشویق کنم ، گرچه می دانستم که حق به حق دار رسیده و این شخصیت یک پدر درمانده در "چند متر مکعب عشق" باید تندیس می گرفت. تشویق های دلسرد کننده از مدعوینی که بیشترشان فقط رضا عطاران و رامبد جوان را می شناختند و یک تشویق درست از بزرگمردی چون شمس لنکرانی نکردند موجب شد تا من به جای همه خجالت بکشم. هنرمندان میآمدند ، طنازی می کردند اما کسی نمی خندید ،حتی به عنوان مهمانی که وظیفه دارد به میزبان انرژی بدهد. شاید گاهی ...مثلا وقتی که رضا عطاران نگران بود تا مبادا حجاب فرشته صدر عرفائی لیز بخورد و بیفتد و او ممنوع الکار شود. جوایز را دو برادر افغانی تبار و فیلم دیدنی شان "چند متر مکعب عشق" درو می کرد ند ،اما کسی غبطه به چایزه آنها نمی خورد. (سفر پنج روزه به آفریقا !!!) . به قول خانم معتمد آریا به رفتن و برگشتن راهش نمی ارزید و همون تا فرودگاه امام بروند کافی است. ساعد سهیلی آمد تا جایزه بهرین بازیگر نقش اول را بگیرد. او می خواست حس شهاب حسینی را تجربه کند و مثل او بوسه ای جانانه به تندیسش زد . مسعود کیمیائی ، هم کیش خود ناصر تقوائی را به روی صحنه خواند و تصادفا این بار مردم به شایستگی تشویق کردند . با یک نگاه می شد فهمید که این دو بزرگ سینمای ایران چقدر کم بنیه شده اند.کیمیائی گفت که حرف های زیادی برای گفتن دارد که بزودی میزند و تقوائی هم گفت که هیچکس مانع فیلم ساختن او نشده است. نوید و جمشید محمودی سازندگان فیلم چند متر مکعب عشق چه خوشحال و راضی جایزه بهترین فیلم از نگاه هفدهمین جشنواره خانه سینما را از اصغر فرهادی گرفتند و از این بابت چه خوشحال بودند که خالق جدائی نادر از سیمین از چند متر مکعب عشق قدردانی می کرد. گرچه این فیلم ، کاری بسیار ارزنده است که در جشنواره فیلم فجر به آن بی مهری شد اما اختصاص دادن بیشترین جایزه ها به این فیلم شایسته از نظر بعضی ها لابی تبلیغاتی بود تا گفته شود خانه سینما مهاجران و پناهندگان را از خود می داند و حمایت می کند. کارگردان چند متر مکعب به زیبائی و با کمال صداقت و سادگی از رخشان بنی اعماد تشکر کرد بابت اینکه سالها پیش او را باور کرده بود . حسن ختام برنامه اجرای موسیقی گروه "دنگ شو" بود که متاسفانه به دلیل گرمای هوا، خستگی و دل ضعفه حاضرین که فقط با یک یطری آب معدنی پذیرائی شده بود ند،مورد بی مهری قرار گرفت و با وجود شایستگی این گروه که معلوم بود برای این برنامه مدتها وقت گذاشته بودند با احتساب دو سوم صندلی های خالی اجرا شد. فکر پیاده رفتن تا رسیدن به ماشین عذابمان می داد اما این صورت مسئله را که چرا با تاکسی نیامدیم دوباره پاک می کرد. اگر با تاکسی می آمدیم، این وقت شب چطور بر می گشتیم !!؟ ... و به این ترتیب جشن نه چندان دلچسب خانه سینما تمام شد . روز ملی سینما که به قول فرهاد توحیدی کلمه "ملی " آن در تقویم جا مانده مبارک. برگزیدگان جشن [تنها کاربران عضو میتوانند لینک هارا مشاده کنند. ] را در [تنها کاربران عضو میتوانند لینک هارا مشاده کنند. ] ببینید.
منبع: [تنها کاربران عضو میتوانند لینک هارا مشاده کنند. ]