عاقا یه دفعه به همراه دوستان داشتیم توی خیابونا ول می چرخیدیم که یهو دونفر بهمون گیر دادن مام که سه نفر بودیم پریدیم بهشون و دِ بزن.بعدش هم راهمون و کشیدیم و رفتیم اما سرچهارراه بعدی دیدیم لشکری پنجاه نفری در حال حرکت به سمت ماست. بین شون همون دونفر رو دیدیم.یکی از دوستان(؟)نمی دونم در همان اسنا(اصنا اثنا)چگونه ناپدید شد موندیم دونفر.برادران اراذل و اوباش هم به محض اینکه بهمون رسیدن شروع کردن به زدن .من تا حدودی مقاومت کردم ولی این فلک زده رفیق مون پخش زمین بود و از هرطرف کتک می خورد...یه مقدار که گذشت دیدم مقاومت بی فایده است.همون لحظه تصمیم خودمو گرفتم و منم با عزیزان همراهی کردم و شروع به کتک زدن رفیق مون کردم...چند دقیقه بعد یکی از بین شون گفت فکر کنم مرد...اون یکی شون کجا رفت.من هم در همین حین آروم آروم از بین شون رد شدم و الفرار...
چه کنم تعدادشون زیاد بود.رفیق مون هم بچه سوسول بود باید آب بندی می شد :|