سرمشق های آب بابا ٬ یادمان رفت
-رسم نوشتن با قلم یادمان رفت
-شعر خدای مهربان را حفظ کردیم
-اماخدای مهربان یادمان رفت . . .



-زندگی زیباست زشتی های آن تقصیر ماست.
-در مسیرش هرچه نازیبایست تدبیر ماست.
-زندگی آب روانیست روان می گذرد.
-آنچه تقدیر من و توست همان میگذرد.



مهربانم ای خوب
یاد قلبت باشد , یک نفر هست که اینجا
بین آدمهایی , که همه سرد و غریبند باتو
تک و تنها به تو می اندیشد
و کمی
دلش از دوری تو دلگیر است....

مهربانم ای خوب!
یاد قلبت باشد,یک نفر هست که چشمش
به رهت دوخته بر در مانده
و شب و روز دعایش این است,
زیر این سقف بلند, هر کجایی هستی , به سلامت باشی
و دلت همواره ,محو شادی و تبسم باشد...

مهربانم ای خوب!
یاد قلبت باشد
یک نفر هست که دنیایش را
همه ی هستی و رویایش را, به شکوفایی احساس تو پیوند زده
و دلش می خواهد, لحظه ها را با تو , به خدا بسپارد...

مهربانم ای خوب!
یک نفر هست که با تو
تک و تنها , با تو
پر اندیشه و شعر است و شعور!
پر احساس و خیال است و سرور!
مهربانم !این بار , یاد قلبت باشد
یک نفر هست که با تو
به خداوند جهان نزدیک است
و به یادت هر صبح , گونه سبز اقاقی ها را
از ته قلب و دلش می بوسد
و دعا می کند این بار که تو
با دلی سبز و پر از آرامش , راهی خانه خورشید شوی
و پر از عاطفه و عشق و امید
به شب معجزه و آبی فردا برسی
خزان قلب


سرخ تر از واژه ی رویا کنیم ،
خواناین آخرین شعری که با یاد تو می گویم
-و با هر جمله ای صد ژاله می ریزم
-که آن تک لاله ی گلزار اُلفت را
-دگر هرگز نمی بویم
-چو می دانم تورا زین پس نخواهم دید
-و دیگر من گلی از باغ گل هایت نخواهم چید
-قلم گویی که با اکراه می لغزد
-و از وحشت چه می لرزد
-تو گویی این قلم از واژه ی بدرود می ترسد
-بخوان این آخرین شعری که با یاد تو می گویم
-دو چشمم خیره بر یک نقطه از دیوار
-نگاهم مات و بی روح است
-و دل سرشار اندوه است
-که از این پس رخ زیبای تو
-تصویر قاب چشم مشتاقم نخواهد بود
-دو صد لعنت بر این بدرود
-بدان شاید که در شعرم نگنجی باز
-و با مرغی دگر شاید کنی پرواز
-ولی من آشیان عشق پاکت را
-به رسم یادگاری پاس خواهم داشت
-و در هر گوشه اش تک بوته های یاس خواهم کاشت
-منم شاید زمانی با دلی دیگر در آمیزم
-و شاید تا ابد از عشق بگریزم
-ولی نام تورا از هر درخت مهر
-که در باغ دلم روید درآویزم
-به یادت باز می گریم
-به یادت باز می خندم
-ولی من روزن آن خاطرات با تو بودن را
-بدان هرگز نمی بندم
-بخوان این آخرین شعری که با یاد تو می گویم
-اگر در این زمان دنیا غم انگیز است
-اگر گلزار عشق و مهر هم در خواب پاییز است
-به جان من آرزو دارم
-که فردا در دل پاک و پر از مهرت
-نسیمی خوش،معطر از بهار آید
-دوباره لاله ی عشقی ببار آید
-خداحافظ تورا زین پس درون سینه می جویم
-بخوان این آخرین شعری که با یاد تو می گویم