شايد خيلي ها ندانند مهران مديري سالهاست كه شعر مي نويسد. شعرهايي كه زيبايي نابي دارند اما در طي ۲۰ سال گذشته هيچ وقت مهران مديري حاضر به چاپ يا انتشارشان نبوده است.

مهران مديري براي شماره فروردين ماه نشريه «هفت نگاه » براي اولين بار يكي از اين شعرها را به عنوان بهاريه (و بقول محمود دولت آبادي، بهاره) در اختيار اين نشريه گذاشت تا به چاپ برسد.

امسال بهار، يك شب بي‌خبر
از پنجره اتاقم آمد كنارم نشست
گفت پسرك …
من امسال
جشن ميخك، ناز ارغوان، عطر نيلوفر ندارم
روي من حساب نكن
چشمهايم خيس شد…
بهار گفت:
گريه نكن
گريه مرا مي‌پوساند…
مثل يك پسر خوب بگير بخواب،
يك امشب را كنارت مي‌خوابم كه نترسي…
و من خوابيدم…
در رويايم ديدم
كه خدا برايمان دعا مي‌خواند.
در جائي دور، ساحلي ديدم كه جزيره‌اي داشت
از فوران ابرها
و آدم‌هايي كه مويه‌كنان
گسيو‌كَنان
جاي خالي پرستوها را زار مي‌زنند.
يه صبح آفتابي ، در رويايم بود
با نان تازه ، با صدف، با سنگريزه‌هاي سفيد
و مرداني كه شب تولدشان را
گريه مي‌كردند.
بهار بيدارم كرد
گفت: گريه نكن
گريه مرا مي‌پوساند
خواب‌هاي خوب هم هست
و من دوباره خوابيدم…
و زناني در رويايم
كه اشكهاشان،چونان ستاره ، زمين را مي‌شكافت
و شاپركان هفت رنگي كه هرگز ازپيله‌هاشان به جهان نيامدند…
بيدار شدم
تنها، با باران اشك

و بهار،

پوسيده از گريه‌هايم،

بزرگوارانه

بر من مي‌خنديد هنوز…


شاعر: مهران مديري.

بازنشر:takbook.com