چگونه می‌شود به موفقیت چنگول زد؟
نيمه شوخي، نيمه جدي

استاد افلاطون شاگرد بامعرفت و بزرگ استاد شهیر مرحوم سقراط، چهار قرن قبل از میلاد مسیح، گفت که «اولین و بزرگ‌ترین موفقیت در زندگی، پیروزی بر خود است». احتمالا در آن زمان خیلی‌ها به استاد افلاطون خندیده‌اند و گفته‌اند که چنین سخنی یعنی این‌که ممکن است آدم از خودش شکست بخورد یا به عبارت دیگر با خودش مسابقه بدهد و دوم شود؟! ما بیست قرن پس از میلاد (یعنی 2400 سال بعد از افلاطون) در مطالب این صفحه زور می‌زنیم که با لطافت این سخن بزرگ افلاطون را به خورد خوانندگان بدهیم و آنها را از دوم شدن در مسابقه با خود پرهیز دهیم!
موفقیت از آن‌جا شروع می‌شود که باور کنیم موفق هستیم! در واقع، آن کس که خود را ناموفق می‌داند یا از خودش شکست خورده یا در بهترین حالت هنوز بر خودش و بر باورهای غلط خودش پیروز نشده است و موفقیت‌هایش را فراموش کرده است. جان هر کی دوست دارید توضیح بیشتر نخواهید، چون در 5 قسمت قبلی به اندازه کافی در این خصوص روده‌درازی کرده‌ام.
در قسمت‌های قبلی همچنین چنگول زدن به موفقیت را آغاز کردیم و دو تا و نصفی چنگول هم زدیم... با امید به روزی که همه موفقیت چنان در دسترس ما باشد که احتیاجی به چنگول نباشد، کار را ادامه می‌دهیم:
***
سعید (معروف به سعید چه کنم!) سال‌هاست که دورادور دوستان و آشنایان و همسن و سال‌هایش را تحت‌نظر دارد تا در پی هر اتفاقی، خودش را با آنها مقایسه کند و به نتایج دردناکی برسد. مثلا کافی است یک نفر از همسن و سال‌هایش، خودرویش را عوض کند تا سعید قصه ما، دچار افسردگی شدید و بی‌دلیل (مثل افسردگی بعد از زایمان) شود! او روزی سه‌هزار مرتبه، بعد از صبحانه و ناهار و شام از خودش می‌پرسد: مگه من چی از او کمتر دارم که نمی‌توانم ماشینم را عوض کنم و یک خودرو بهتر بخرم؟!
چند وقت قبل سعید شنید که یکی از دوستان دوره دبیرستان راهی اروپا شده است. رویم به دیوار، گلاب به روی همه‌تان، از شدت افسردگی، تا هفته‌ها ناراحتی مزاجی پیدا كرده بود و اغلب اوقاتش را در دستشویی می‌گذراند و در همان زمان‌ها هم از خودش می‌پرسید: چرا او به اروپا رفته و من این‌جا هستم؟!
همسرش تعریف می‌کند که یک‌بار هم وقتی شنید یکی از همسایه‌هایشان که دو سال کوچک‌تر از اوست در آزمون دکتری قبول شده، چنان اعصابش به هم ریخت که تا چند شب قبل از خواب به شدت گریه می‌کرد و به همه آدم‌هایی که دو سال کوچک‌تر از او بودند فحش می‌داد. در روز هم نمی‌توانست درست صحبت کند و هر دفعه قبل از حرف زدن، ناخواسته یک‌بار کله‌اش را به چپ و دو بار به راست تکان می‌داد، تا این‌که آن همسایه در حادثه تصادف مرد!
همه ما ممکن است کمی تا قسمتی از وجود سعید را در خودمان داشته باشیم. یعنی گاهی به موفقیت‌های دیگران حسادت کنیم و در پی آن خودمان را آزار دهیم. این احساس آزاردهنده و مزخرف که آدم را فلج می‌کند و مانع از موفقیت می‌شود از چه چیزی سرچشمه می‌گیرد و چطور می‌شود از شرش خلاص شد یا گرفتارش نشد؟ مهم‌ترین علت حسادت این است که، ما به این نکته توجه نداریم که خودمان را بدون دلیل با دیگران مقایسه می‌کنیم.
تقریبا محال است که هر کدام از ما، از همه چیز زندگی فرد دیگری سر دربیاورد يا خبر داشته باشد. ما عموما رونمای فریبنده و آرایش شده زندگی دیگران را می‌بینیم و از باطن آن خبر نداریم. رونمای زندگی‌ها هم اکثرا جذاب و همه چیز تمام است و آب از لب و لوچه ما راه می‌اندازد! از طرف دیگر بنا به یک عادت مسخره و غیرمنطقی، ما مشکلات خودمان را عموما پیش چشم داریم و موفقیت‌هایمان را از فرط دیده شدن، نادیده می‌گیریم، همان‌هایی که ممکن است آدم‌های دیگر با دیدن آنها، آب از لب و لوچه‌شان راه بیفتد و حسرت بخورند!
با چنین ذهنیت آشفته و درب و داغان و بی‌منطقی است که مقایسه آغاز می‌شود: خودمان را با بقیه مقایسه می‌کنیم یا به عبارت خیلی درست‌تر، ناکامی‌ها و ناخوشی‌هایمان را با کامیابی‌ها و خوشی‌های دیگران، با تمام توان مقایسه می‌کنیم وبا کمال تاسف و تاثر فراوان، نتیجه این مقایسه از قبل معلوم است: «من بدبخت‌ترین آدم روی زمین هستم!»
واضح و بدیهی است که این آدم بدبخت بیچاره (که در واقع از خودش شکست خورده و در مسابقه با خودش دوم یا حتی سوم شده!) باید به همه حسادت کند و از کوچک‌ترین موفقیت دیگران، مریض شود و گلاب به رویتان، مشکل مزاجی پیدا کند ولي واقعیت چیز دیگری است: برای هر انسانی، حتی موفق‌ترین و کامیاب‌ترین انسان در این دنیا، ناخوشی‌ها و ناکامی‌هایی وجود دارد که ممکن است به مراتب بیشتر از ناخوشی‌ها و ناکامی‌های دیگران باشد!
زندگی هر کس معجونی از خوشی‌ها و ناخوشی‌ها است و این امر استثنابردار هم نیست؛ این یک واقعیت بزرگ است که در زندگی همه انسان‌ها، همه انسان‌ها، همه انسان‌ها سختی قرار داده شده است. (لقد خلقنا الانسان فی کبد؛ ما نوع انسان را در رنج و مشقت آفریدیم. قرآن کریم، سوره بلد، آیه 4). هنر انسان این است که از این سختی‌ها و مشقات، راحتی و آسایش بیافریند و بعد از سختی، آسایش را بیابد (ان مع العسر یسرا؛ بدان که با هر سختی آسانی هست. سوره انشراح، آیه 6) و معنی پیروزی آدمی بر خود، همین است. اما کسی که خودش را با دیگران مقایسه می‌کند، این واقعیت را قبول نمی‌کند و سعی دارد هر جوری شده به خودش بقبولاند که آدم‌ها دو دسته هستند: خوشبخت‌ها و بدبخت‌ها؛ بخت و اقبال او را در دسته بدبخت‌ها قرار داده و همه آدم‌های دیگر را در دسته خوشبخت‌ها! نتیجه دردناک هم این‌که چنین تفکری، نوعی مریضی است که امراض دیگری را در پی می‌آورد، از جمله حسادت، مشکل مزاجی و...!
حالا در پایان این نوشته دو نکته مانده که اگر نگویم حرف‌هایم ناتمام خواهد ماند:
1- در مقابل این مقایسه نادرست، یک مقایسه درست و منطقی وجود دارد که هر کس بتواند براساس آن خود را با دیگران مقایسه کند، نه تنها دچار مشکل نمی‌شود بلکه پیشرفت خواهد کرد و به موفقیت‌های بالاتری دست خواهد یافت که آن را در قسمت‌های بعدی این نوشته حتما شرح خواهم داد.
2- گفتم که سعید، کسی که در این نوشته سری به زندگی‌اش زدیم به «سعید چه کنم» معروف است. شما ولی این کار بدِ اسم و لقب گذاشتن روی دیگران را از ما یاد نگیرید؛ این کار خیلی بد است!


منبع:موفقیت
بازنشراطلاعات:takbook.com