مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات روروبراه کن
-
منشیزنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن
-
شوهرهزنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن
-
معشوقههم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولمنمیتونم بیام
-
پسرهزنگ میزه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون وهوایی عوض کنیم
-
پدربزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من بانوه ام سرم بنده
-
منشیزنگ میزنه به شوهرش و میگه :ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه
-
شوهرزنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت
-
معشوقهزنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریمسر درس و مشق
-
پسرزنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد ومیاد

-
مدیرهم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو کهبریم مسافرت !!

و این داستان ادامه دارد !!!