آیا تابحال سوال “چرا من خوشحال نیستم؟” برای شما پیش آماده است؟ در صورتی که این موضوع شما را دچار مشکل کرده است پیشنهاد میکنیم با ما همراه شوید.


من با یکی از دوستان بسیار قدیمی ام تماس گرفتم تا تولد 80 سالگی اش را به او تبریک گویم – در حقیقت زمانی که ما 12 سال بیشتر نداشتیم با هم دوست بودیم، بنا بر این ما از هر دری سخن گفتیم و کم کم من به این حقیقت پی بردم که او غمگین است.


خلق و خوی مالیخولیایی او جلوی خوشحال بودنش را می‌گرفت در حالی که او باید در آستانه جشن تولدش بسیار خوشحال و سر حال می‌بود اما گویا از غمی بزرگ رنج می‌برد.




شوهرش شش سال پیش فوت کرد و بسیاری از دوستان نزدیک او نیز هم اکنون دیگر در قید حیات نبودند. او به من گفت که تمام مقالات پیرامون مثبت نگری و داشتن امید به آینده را مطالعه نموده، و تمام متن‌هایی را که در مورد چگونه شادتر بودن در سن هفتاد و هشتاد سالگی است و تجربه‌های بی شمار افراد مختلف را در خصوص شادتر بودن و اینکه با ساده تر گرفتن زندگی، توانسته‌اند خوشحال‌تر باشند خوانده است.


او گفت: “این مقالات بیهوده هستند.” “من می‌دانم که چه احساسی دارم. از دست دادن دوستانم تقریبا برایم به اندازه از دست دادن همسرم، جان، دردناک بود و هم اکنون دیگر هیچ چیز برایم سرگرم کننده و لذت بخش نیست.


آنچه من از خلقیات دوستم برداشت نمودم این بود که او دچار درد و رنج عظیمی شده بود، بسیار زود به رختخواب می‌رفت و به طور كلی آن فرد سرزنده‌ای که می‌شناختم نبود.


علاوه بر افسردگی، او، احساس سربار بودن داشت و با خود می‌گفت اگر بسیاری از افراد دیگر خوشحال هستند، پس مشکل من چیست؟


مورد ژانت دو پرسش را در این زمینه مطرح می‌کند:


چگونه می‌توانیم تحقیقات پیری و شادی را با احساسات شخصی خودمان از مرگ تطبیق دهیم؟
با وجود مرگ دوستان و عزیزان‌مان، چگونه می‌توانیم از زندگی لذت ببریم؟
ما باید همیشه با احساسات منفی، حتی غم انگیز خود مقابله کنیم. بله، درست است که برخی از روابط مهم ما به پایان خواهند رسید. اما جدا از اینکه در چه سنی قرار داریم، این درست نیست که ما هرگز نمی‌توانیم روابط جدیدی را با اطرافیان‌مان شکل دهیم و این درست نیست که ما دیگر نمی‌توانیم، هدف جدید و امیدبخشی را برای خود ایجاد نماییم.


به عنوان مثال برخی از نمونه‌های زیر را برای شما بیان می‌کنم. وقتی روت در اوایل نود سالگی اش بود، به جامعه بازنشستگان پیوست. او چندین بار ازدواج کرده بود و اکنون به این نتیجه رسیده بود که دیگر، سال‌های رمانتیک و عاشقانه اش به پایان رسیده است.


روت، زنی زیبارو است که به زیبایی، پیانو می‌نوازد، ورزش می‌کند و کاملا در عرصه اجتماعی فعال می‌باشد. چندی نگذشت که یک جنتلمن بسیار جذاب 90 ساله از او درخواست کرد تا شام را با او صرف کند. آن‌ها تا زمان مرگ خود با هم زندگی کردند و هرگز از هم جدا نشدند.


فیل، یک سیاستمدار بازنشسته است که در یک خانه کوچک زندگی می‌کند. وقتی با او ملاقات کردم، او تصاویر خود را با رؤسای جمهور، سران کنگره و بسیاری از مدیران اجرایی عالی رتبه به من نشان داد. اما بنا به دلایلی همچون پیری ،زندگی او هم اکنون رو به افول نهاده است. همسرش فوت کرده بود و او هم اکنون، در یک اتاق کوچک با یک مایکروویو و لباس‌هایی که این ور و آن ور پخش شده بودند تنها بود.


من از او سوال کردم: “فیل، هم اکنون که دیگر مشهور نیستی چگونه با گذشته ات مواجه می‌شوی؟ پاسخ او “ساده بود”.


او برای من این داستان را تعریف کرد و گفت. روزها در پای پنجره اتاقش می‌نشیند و کارکنانی را که پس از یک روز خسته کننده برای ناهار می‌روند و اغلب از روی بوته‌های بلند می‌پرند تماشا می‌کند. وقتی او مشاهده کرد که یک زن جوان در هنگام پریدن از روی این بوته‌ها به زمین افتاد بسیار ناراحت شد.


او مشکل را مشاهده نمود و راه حل آن را نیز مشخص کرد و بلافاصله با صاحبخانه خود تماس گرفت و وضعیت را برای او شرح داد. تنها در عرض چند روز یک مسیر جدید در بین بوته‌ها ساخته شد. این نمونه به درستی نشان می‌دهد که فیل، سلامت و برقراری آرامش را در محیطی که در آن زندگی می‌کند هدف خود قرار داده است. لذا برای فیل، ایجاد تغییرات در محلی که در آن زندگی می‌کرد، بسیار مهم بود.


جین برودی در ستون مخصوص به خود در مجله نیویورک تایمز، “یعنی بخش پیدا کردن خوشحالی و خوشبختی در دوران پیری”، بر اهمیت ادامه فعالیت‌های اجتماعی و هدفمند فرد مطابق با توانایی‌های او در دوران پیری و کهولت سن تاکید می‌کند.


او بیان می‌دارد که فرد باید حضور اجتماعی خود را اما به صورتی که مناسب با سن و سالش باشد دنبال نماید. و این چیزی است که همه ما می‌توانیم آن را انجام دهیم.


لذا هرگز دست از تلاش بر ندارید و پروژه زندگی خود را کامل کنید، حتی اگر بهترین دوست ما هم دیگر در قید حیات نباشد، سبب نمی‌شود که دیگر در فعالیت‌هایی که به ایجاد شور و اشتیاق در ما کمک می‌کنند شرکت نکنیم، حتی اگر دیگر نتوانیم پیانو بنوازیم، رانندگی کنیم و یا به ماجراجویی در دل طبیعت بپردازیم باز هم چیزهایی وجود دارند که بتوانیم با انجام آن‌ها، حس زنده بودن را در خود تقویت نماییم.


برگرفته از : آلامتو
نشر : takbook.com