جستجو در تک بوک با گوگل!

تابعيت پايگاه تك بوك از قوانين جمهوري اسلامي ايران

سرمشق وجامعه‏ شناسى

372

بازدید

سرمشق وجامعه‏ شناسى ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۱ امتیاز
مقدمه
پارادایم (paradigm) از جدیدترین مفاهیمى است که وارد حوزه علوم و جامعه‏شناسى شده است. این مفهوم با نام فیلسوف و مورخ علم، تامس کهن (T.s.kuhn) ، مقارن است و اولین بار توسط وى در کتاب معروف او، ساختار انقلابهاى علمى (The structure of scientific Revolutions) ، به کار گرفته شده است. هدف کهن در این کتاب، اثبات این نظریه است که على‏رغم تصور موجود درباره اینکه پیشرفت علوم از راه تراکم و انباشت ( صورت مى‏گیرد، رشد و توسعه علوم از راه انقلاب (Revolution) به وجود مى‏آید و در جریان انقلاب‏هاى علمى، پارادایم‏هاى جدید جاى پارادایم‏هاى سابق را مى‏گیرند. در زبان فارسى، براى مفهوم پارادایم معادل‏هاى متعددى برگزیده‏اند; مانند نمونه، الگوى نظرى، سرمشق، نمونه فرد اعلى و امثال آن که این امر حاکى از نوعى ابهام و پیچیدگى در این مفهوم است. کهن، که واضع این مفهوم است، به پیچیده بودن و ابهام آن اذعان دارد. وى در چاپ دوم کتابش، که موجب واکنش‏هاى انتقادى فراوانى در میان اندیشمندان شد، در پى‏نوشتى که بر آن افزود، ضمن تلاش براى پاسخگویى به انتقادات، چنین مى‏گوید: «یک خواننده همفکر، که با من در این باره – که سرمشق ( پارادایم) عناصر فلسفى این کتاب را معرفى مى‏کند – شریک است، یک فهرست تحلیلى جزئى فراهم آورده و چنین نتیجه گرفته بود که این اصطلاح، دست کم، از ۲۲ راه در این کتاب به کار رفته است.» (1) البته کهن بر این باور است که برداشت‏هاى متفاوت از مفهوم پارادایم نتیجه ناسازگارى‏هاى برخاسته از روش نویسندگى است و به آسانى، مى‏توان آنها را حذف کرد، ولى در عین حال، به ابهام این مفهوم اعتراف دارد.

تعریف سرمشق
همان‏گونه که در مقدمه اشاره شد، به دلیل نوعى ابهام در این مفهوم، ارائه تعریفى جامع و مانع از سرمشق مشکل مى‏نماید. لذا، بسیارى از کسانى که درباره این مفهوم سخن گفته‏اند بدون ارائه تعریف، در مقام توضیح آن برآمده‏ اند. ما ابتدا برخى از این تعاریف را مرور و سپس سعى خواهیم کرد تا تصویرى کلى از این مفهوم نشان دهیم.

کهن مى‏گوید: «یک سرمشق ( پارادایم) چیزى است که اعضاى یک جامعه علمى در آن با یکدیگر اشتراک دارند و بعکس، یک جامعه عملى از کسانى تشکیل یافته است که در یک سرمشق ( پارادایم) با یکدیگر شریک‏اند. همه دورها باطل و خبیث نیست، ولى این یکى منبع دشوارى‏هاى واقعى است. جامعه‏ هاى علمى مى‏توانند و باید بدون توسل به نمونه ‏ها، جدا شوند و این نمونه ‏ها پس از آن، با تحقیق و موشکافى در رفتار اعضاى یک جامعه اکتشاف مى‏شود.» (2)

کهن سپس سعى مى‏کند براى رفع ابهام‏هاى موجود و اعتراف به دشوارى‏هایى که در متن اصلى کتاب وجود دارد از سرمشق دو معناى متفاوت ارائه دهد: «چند نمونه از دشوارى‏هاى متن اصلى بر گرد مفهوم نمونه تجمع پیدا مى‏کند. در بیشتر جاهاى کتاب، اصطلاح نمونه به دو معناى متفاوت به کار رفته است; از یک سو، نماینده مجموعه باورها و ارزش‏ها و روش‏هاى فنى و چیزهاى دیگرى از این قبیل است که اعضاى یک جامعه علمى در آنها با یکدیگر شریک‏اند و از سوى دیگر، اشاره به گونه‏اى از اجزاى آن، یعنى معماگشایى‏هاى شناخته‏اى است که به عنوان سرمشق یا مثال به کار مى‏رود و مى‏تواند همچون شالوده‏اى براى حل معماهاى باقیمانده علم، جایگزین قواعد صریح حل معما شود.» (3)

به نظر کهن، معناى نخستین، جامعه‏شناختى و معناى دوم فلسفى مى‏باشد. ادامه سخن را از زبان ایان باربور نقل مى‏کنیم: «تامس کهن نشان داده است که حجیت و اعتبار جامعه اهل علم با پیش نهادن نمونه‏هاى عالى بر مجموعه‏اى از مفروضات و مسلمات مهر تایید مى‏زند. نمونه‏هاى عالى یا سرمشق‏ها ( پارادایم‏ها) همان نمونه‏هاى معیار کارهاى علمى سابق‏اند که گروه معینى از دانشمندان در زمان معینى، آنها را پذیرفته‏اند. اینها همان نمونه‏هاى فراوانى هستند که کتاب‏هاى درسى آکنده از آنهاست و دانشجویان با آموختن آنها، هم مفاهیم نظرى، هم روش‏هاى تجربى و هم هنجارهاى رشته علمى خود را همزمان کسب مى‏کنند. این سرمشق‏ها راهنماى پژوهش‏هاى گروهى نیز هست; چرا که تلویحا مى‏گوید چه نوع سؤال‏هایى وارد و قابل طرح است، چه تکنیکى مفید است، چه نوع راه حل‏هایى پذیرفتنى است.» (4)

باربور در جاى دیگرى، از زبان تولمین، چنین مى‏گوید: «تولمین بر آن است که این‏گونه سرمشق‏ها یا نمونه‏ هاى عالى تبیینى است که تعیین مى‏کند ما چه چیزى را مساله و چه چیزى را تبیین کافى و چه چیزى را امر واقع تلقى کنیم… . طبق گفته تولمین، این سرمشق‏ها یا نمونه‏هاى عالى و آرمانى تبیینى توسعا تجربى شمرده مى‏شوند، نه حقیقتا; چرا که نمى‏توان آنها را مستقیما با نتایج مشاهدات مقابله کرد. اینها ارزش خود را در طول زمان ثابت مى‏کنند و دانشمندان در غالب کارهاى‏شان آنها را به صورت تصدیق بلاتصور به کار مى‏گیرند.» (5)

آلن راین در کتاب فلسفه علوم اجتماعى، براى پارادایم، این اوصاف را ذکر مى‏کند: «از اوصاف عمده [و] ویژه سرمشق‏ها ( پارادایم‏ها) این است که عام و گسترده‏اند و چنان از توصیف محض وقایع فاصله دارند که مدلولات تجربى آنها را فقط مى‏توان به مدد فرضیات کمکى عدیده‏اى که راه عملى تعیین صدق آنها را نشان مى‏دهد آشکار نمود.» (6)

جامعه ‏شناس معاصر امریکا، جرج ریتزر، که جامعه‏ شناسى را در قالب سرمشق مورد بحث قرار داده است و در ادامه این مقاله نظرات او را بیان خواهیم کرد، درباره سرمشق، چنین مى‏گوید: «سرمشق ( پارادایم) یک تصور اساسى درباره قلمرو موضوعى علوم است. الگوى نظرى به تعریف چیزى مى‏پردازد که چه چیز باید مطالعه شود، چه سؤالاتى باید پرسیده شود، چگونه سؤال شود و چه قوانینى را باید در تفسیر جواب‏ها به کار برد. الگوى نظرى وسیع‏ترین واحد توافق و اجماع در یک علم است و موجب تفاوت یک اجتماع علمى از دیگرى است. الگوى نظرى مقوله‏بندى مى‏کند، به تعریف و تفسیر نمونه‏ ها مى‏پردازد، نظریه، شیوه ‏ها و ابزار آنها را نیز شامل مى‏شود.» (7)

به عنوان جمع‏بندى تعاریف ارائه شده، مى‏توان گفت: «پارادایم تعیین مى‏کند که چه چیزى مسلم، مفروض، امر واقع و مساله است; چه سؤالاتى قابل طرح‏ اند; چه تکنیکى مفید است; چه راه حل‏هایى پذیرفتنى است; چه نوع از تبیین، جستجو کردنى است; چه تبیینى کامل است; چه مفاهیمى جهان‏ نماست; در کار علمى، چه انتظارى معقول است; در کار علمى، چه زبانى به کاربستنى است. پس پارادایم‏ها فضاى فراگیر دانشمندان، سؤالات، مفاهیم، روش‏ها و زبان مشترک و معیار قضاوت و زیربناى نظریه‏ها و عام‏تر از مباحثات رایج‏بین دانشمندان یک رشته مى‏باشد.» (8) 

مثال‏هایى از چند سرمشق
اکنون که تعاریف گوناگون صاحب‏نظران را در خصوص سرمشق بیان کردیم، براى روشن‏تر شدن این مفهوم به چند مثال از علوم طبیعى و علوم دینى توجه کنیم:

۱- سرمشق فیزیک ارسطو و گالیله: «در فیزیک ارسطویى، اصل در هر چیز قرارگرفتن در مقر خود بود و به تعبیر دیگر، اصل [بر] سکون بود و حرکت علت مى‏خواست. لذا، سؤالات قابل طرح، با توجه به این پارادایم شناخته مى‏شد، ولى در نظر گالیله، حرکت اصل بود و سکون امر[ى] عارضى، تبعى و محتاج به علت.» (9)

به عنوان مثال، اگر ارابه‏اى را در نظر آوریم که در حال حرکت است هر یک از این سرمشق‏ها آن را به‏گونه‏اى تفسیر خواهند کرد. در فیزیک ارسطویى، چون اصل بر سکون است از علت‏حرکت ارابه خواهند پرسید و هنگامى که ارابه از حرکت ایستاد دیگر سؤال کردن از اینکه چرا حرکت نمى‏کند و ساکن است‏سؤالى نامعقول خواهد بود و بعکس، در فیزیک گالیله، چون اصل بر حرکت است، تا وقتى که ارابه حرکت مى‏کند سؤال از علت‏حرکت موردى ندارد و همین که ارابه ایستاد باید به دنبال علت‏سکون آن بود.

۲- سرمشق‏هاى علوم دینى: یکى از نقش‏هاى دین بیان رابطه انسان یا خداوند است و هر کدام از علوم دینى از منظر خاصى این رابطه را مى‏بینند. رابطه انسان با خداوند در سرمشق فقه، تصویر رابطه «عبد و مولا» است و عبد در امورى که مولى او را مکلف و تکلیف او را دقیقا روشن کرده است، به انجام تکلیف مى‏پردازد و انگیزه عبد از انجام این تکالیف عمدتا ترس از دوزخ و یا حداکثر، شوق بهشت است، در حالى که در سرمشق عرفان، رابطه انسان با خداوند کاملا متفاوت است. در اینجا، نه رابطه بنده و مولى، بلکه رابطه «عاشق و معشوق‏» مطرح است و عاشق دایما در تلاش براى نیل به وصال معشوق است. بزرگ‏ترین عذاب براى عاشق لحظه‏اى دوربودن از معشوق و یاد اوست. آنجا که على‏علیه‏السلام در دعاى کمیل مى‏فرماید: «خدایا، گیرم که عذاب تو را تحمل کنم، فراق و دورى تو را چگونه تحمل توانم کرد» (10) اشاره به چنین رابطه‏اى میان انسان و خداونددارد.

با توجه به مثال‏هاى مذکور، گاهى سرمشق‏ها با هم اختلاط پیدا مى‏کنند. این اختلاط زمانى رخ مى‏دهد که کسانى بخواهند سؤالى را که به سرمشق خاصى مربوط مى‏شود از طریق سرمشق دیگرى، پاسخ بگویند. به عنوان مثال، این سؤال، که چرا «در جامعه ایران، بانوان نمى‏توانند نامزد ریاست جمهورى شوند» سؤالى فقهى و حقوقى است و اگر کسى در پاسخ به این سؤال، بگوید که بانوان مى‏توانند به مقالات عالى قرب الهى نایل شوند و در این راه، هیچ مانعى وجود ندارد در واقع، به سرمشق عرفان، متمسک شده است و سؤالى فقهى را پاسخى عرفانى داده است که این امر خود مى‏تواند به یک مساله اجتماعى (social Problem) منجر شود. (۱۱)

سرمشق چیست؟
از مجموع آنچه گفته شد، مى‏توان چنین نتیجه گرفت که سرمشق نوعى چشم‏انداز به عالم واقع است; عالم واقع رااز درون روزنه‏یا دریچه‏اى خاص دیدن است. البته دریچه یا روزنه مورد نظر نیست، بلکه آنچه راازدرون‏این‏روزنه‏مى‏بینیم‏همان‏سرمشق‏است.

شاید تمثیل معروف مولوى درباره فیل و خانه تاریک براى تقریب به ذهن مناسب باشد. همچنان‏که مردم در خانه تاریک، با توجه به محدودیت ابزار شناخت، هر کدام تصویرى از فیل را در ذهن مجسم کرده بودند، عالمان نیز در مواجهه با عالم واقع – اعم از طبیعت‏یا اجتماع – آن را به گونه‏اى تصویر مى‏کنند. به عبارت دیگر، هر کدام واقعیت را از درون‏پارادایم‏خاصى‏ملاحظه‏مى‏کنند و همین که چشم‏انداز تازه‏اى به عالم واقع پیدا کردند و سرمشق عوض شد چهره واقعیت در نظر آنان، دگرگون مى‏شود،آنچنان‏که آلن راین از قول کهن، بیان مى‏کندکه‏«تافرضیه‏اى‏لغونشده،چاره‏اى نداریم جز آنکه جهان را در قالب آن ببینیم و همین که لغو شد دیگر نمى‏توانیم بفهمیم که چرا قبلا بدان باور داشته‏ایم.» (12)

مثالى را که کهن درباره ثابت و متحرک بودن زمین بیان مى‏کند ناظر به همین معناست; «کهن معتقد است که واژه زمین براى ما معنایى غیر از این دارد که براى ساکنان این کره قبل از عصر کپرنیک داشته است. ما “زمین” مى‏گوییم و از آن کره‏اى سرد و دوار را اراده مى‏کنیم، با عمرى طولانى و طواف کننده به دور خورشید و برابرنشین با کرات سیار دیگر. گذشتگان “زمین” مى‏گفتند و از آن کره‏اى – گاهى مکعبى یا استوانه‏اى – را اراده مى‏کردند که ایستاده بود و خورشید و سایر سیارات به دور آن مى‏گشتند، عمرى کوتاه در پشت‏سر داشت و مرکز عالم بود.» (13)

چگونگى پیدایش سرمشق
اولین سرمشق و سرمشق‏هاى بعدى چگونه ایجاد مى‏شود؟ ممکن است این سؤال در ذهن خواننده ایجاد شود که اگر هر دانشمندى واقعیت را از درون سرمشق خاصى مى‏بیند اولین سرمشق چگونه شکل مى‏گیرد؟

در پاسخ به این سؤال، باید گفت که اولین سرمشق از هر راهى ممکن است ایجاد شود; مثلا، از طریق تجربه یا شهود و اشراق و از این حیث، با یکدیگر تفاوتى ندارند. آنچه مهم است این که یک عالم پس از کشف سرمشق خاصى بتواند نظرات علمى خود را بر اساس آ ن سرمشق استوار کند. البته سرمشق‏هاى بعدى، در هر علمى، در تقابل با سرمشق سابق ایجاد مى‏شود که نظریه انقلاب علمى کهن متکفل بیان همین معناست که آن را مورد بحث قرار خواهیم داد.

سرمشق و مفاهیم نزدیک به آن
از آنجا که برخى از مفاهیم با سرمشق قرابت و نزدیکى دارند و ممکن است‏با آن اشتباه شوند، سعى مى‏کنیم که تفاوت و رابطه این مفاهیم را با سرمشق نشان دهیم:

۱- نظریه (theory) : «نظریه مجموعه‏اى از مفاهیم است که به نحوى منطقى تنظیم شده و رابطه احتمالى میان دو پدیده یا بیشتر را بیان مى‏کند. به بیان دیگر، نظریه به تبیین روابط نسبتا پایدار میان واقعیت‏هاى عینى مى‏پردازد و هدفش کشف روابط بین پدیده‏هاست. (۱۴)

با دقت در تعریف ارائه شده از نظریه، روشن است که اصولا سرمشق و نظریه از دو نوع متفاوت است، گرچه نوعى رابطه نیز میان آن دو موجود است. به بیان جرج ریتزر، «نظریه‏ها تنها قسمتى از الگوى نظرى ( پارادایم) وسیع‏تر هستند. به عبارت دیگر، یک الگوى نظرى با دو یا چند نظریه مطابقت دارد و شامل تصورات مختلف از قلمرو موضوعى روش‏ها (ابزار) و نمونه‏ها (قسمت‏هاى خاصى از کار علمى که به عنوان یک مدل در نظر گرفته مى‏شود و پیروانى دارد) مى‏باشد.» (15)

از این گفتار، نباید چنین نتیجه گرفت که از مجموع چند نظریه یک سرمشق حاصل مى‏شود. در این صورت، سرمشق را تا حد یک نامگذارى تقلیل داده‏ایم، بلکه باید گفت: سرمشق بر نظریه، تقدم وجودى دارد و نظریه بر مبناى سرمشق، ساخته مى‏شود; یعنى ابتدا دانشمند عالم واقع را به گونه خاصى ملاحظه مى‏کند( سرمشق) وسپس‏به‏نظریه‏پردازى‏مى‏رسد.لذا، سرمشق‏بدون‏وجودنظریه،ممکن‏است;اماعکس‏آن‏ممکن‏نیست.

۲- فرانظریه (Meta theory) : در تعریف فرانظریه، گفته شده است: «بحث نظرى در مورد نظریه‏ها به منظور تعیین اصول و قواعد آنان.» (16)

فرانظریه را مى‏توان همانند فلسفه علم یک بحث معرفت‏شناسى عنوان کرد. عالمى که به کار فرانظریه‏اى دست مى‏زند، نمى‏تواند خود را در حصار یک نظریه خاص محدود کند، بلکه بر وراى نظریه‏ها قرار مى‏گیرد و به ارزیابى نظریه‏ها، میزان کارآمدى آنان و چون آن مى‏پردازد.

فرانظریه مستقیما با سرمشق ارتباطى ندارد، ولى هنگامى که کسى به کار فرانظریه‏اى مى‏پردازد و به ارزیابى نظریه‏ها اقدام مى‏کند ممکن است‏به کشف سرمشق‏هایى که مبناى تشکیل این نظریه‏ها بوده‏اند، نایل شود.

۳- نمونه (Model) : «بنابه تعریف مدل، یک شى‏ء خود شى‏ء نیست، بلکه چیزى‏دیگراست‏که با شى‏ء مورد نظر مشابهت دارد. سودمندى مدل‏ها دقیقا در این مشابهت‏ها نهفته است. یک مدل از آن لحاظ سودمند است که عناصر مشابه را مشخص مى‏کند و در فهم مشابهت‏بهتر مدل با واقعیت کمک مى‏نماید.» (18)

در مدل، عناصرى وجود دارد که مدل را به واقعیت مشابه مى‏کند، ولى سرمشق تنها یک تصور کلى از واقعیت است.

۴- اصول موضوعه (Posulate) : «اصول موضوعه قضیه‏اى است که به خودى خود، مسلم یا قابل اثبات نیست; اما در آغاز استدلال و تحقیق، به عنوان مقدمه به کار مى‏رود، بى‏آنکه صحت و سقم آن قابل تحقیق باشد.» (18)

اگرچه به نظر مى‏رسد که سرمشق و اصول موضوعه قرابت نزدیکى با هم دارند، ولى باید گفت که سرمشق از اصول موضوعه فراتر قرار مى‏گیرد و مى‏توان از سرمشق به عنوان اصول موضوعه اصول موضوعه یاد کرد.

نظریه انقلاب علمى کهن
آنچنان که در ابتداى سخن ذکر شد، هدف کهن در کتاب ساختار انقلابهاى علمى، اثبات این قضیه است که علوم نه از راه تراکم و انباشت، بلکه از راه انقلاب پیشرفت مى‏کنند و چون به نظر کهن، انقلاب زمانى رخ مى‏دهد که جابه جایى سرمشق‏ها رخ دهد پس اولین فرض این است که به وجود سرمشق در حوزه علوم قایل باشیم. «کهن معتقد است که هر علمى داراى یک یا چند سرمشق مى‏باشد. از این‏رو، علم بدون سرمشق امکان‏پذیر نیست. اطلاق علم به مجموعه اطلاعات، که بر اساس سرمشق خاصى به وجود نیامده باشد، بى‏معناست. با توجه به این اصل، کهن ویژگى دیگرى براى علم افزون بر موضوع، روش، هدف و انسجام مطالب، مطرح نموده است.» (19)



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...



هو الکاتب


پایگاه اینترنتی دانلود رايگان كتاب تك بوك در ستاد ساماندهي سايتهاي ايراني به ثبت رسيده است و  بر طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند و به هیچ ارگان یا سازمانی وابسته نیست و هر گونه فعالیت غیر اخلاقی و سیاسی در آن ممنوع میباشد.
این پایگاه اینترنتی هیچ مسئولیتی در قبال محتویات کتاب ها و مطالب موجود در سایت نمی پذیرد و محتویات آنها مستقیما به نویسنده آنها مربوط میشود.
در صورت مشاهده کتابی خارج از قوانین در اینجا اعلام کنید تا حذف شود(حتما نام کامل کتاب و دلیل حذف قید شود) ،  درخواستهای سلیقه ای رسیدگی نخواهد شد.
در صورتیکه شما نویسنده یا ناشر یکی از کتاب هایی هستید که به اشتباه در این پایگاه اینترنتی قرار داده شده از اینجا تقاضای حذف کتاب کنید تا بسرعت حذف شود.
كتابخانه رايگان تك كتاب
دانلود كتاب هنر نيست ، خواندن كتاب هنر است.


تمامی حقوق و مطالب سایت برای تک بوک محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.


فید نقشه سایت


دانلود کتاب , دانلود کتاب اندروید , کتاب , pdf , دانلود , کتاب آموزش , دانلود رایگان کتاب

تمامی حقوق برای سایت تک بوک محفوظ میباشد

logo-samandehi