جستجو در تک بوک با گوگل!

تابعيت پايگاه تك بوك از قوانين جمهوري اسلامي ايران

نقش رسانه‌های جمعی۳

419

بازدید

نقش رسانه‌های جمعی۳ ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۱ امتیاز
اثرات عاطفی تلویزیون برکودکان
هر چند بررسی اثرات فیزیکی مشکلتر است، ولی در بررسیهای کوتاه مدت، آسانتر از پاره ای از انواع اثراتی که بعداً مورد بحث قرار خواهند گرفت، قابل مشاهده هستند. والدین و منتقدانی که بر مبنای برداشتهای شهودی خود از تلویزیون انتقاد می‌کنند، بیش از هر چیز به میزان مطالب ترسناک تلویزیون مربوط می‌شود، باید این مورد را اثبات شده فرض کرد که در تلویزیون میزان زیادی از مطالبی وجود دارد که می‌تواند کودک خردسال را بترساند و هیجان نیز در بیشتر موارد اثراتی طویل المدت است.
یکی از منتقدان تلویزیونی ذکر کرده است رنجر تنها به اندازه کافی مهیج بود تا برای مدت ده سال قهرمان رادیویی بماند ولی دیوی کروکت قهرمانی با ابعاد افسانه ای تنها برای مدت یک سال بر پرده تلویزیون دوام آورد.
عاقبت همه اینها چیست؟ هیجان را تا چه اندازه می‌توان بالا برد؟ روان پزشکی به نام ای دی گلین پرسشهای بسیار نگران کننده ای را در این مورد مطرح کرده است او می‌گوید: هنوز بسیار زود است که بدانیم کودکانی که از طریق تلویزیون به صورت گسترده ای در معرض سکس قرار دارند در زمان بلوغ چه چیزی را هیجان انگیز و از نظر جنسی تحریک کننده خواهند دانست. پرسش حیاتی و مهم در اینجا مطرح می‌شود: آیا تلویزیون نهایتاً کند کننده و ویرانگر حساسیت است؟ این پرسش نیز مطرح است که آیا واقعیت می‌تواند با تخیلات تلویزیونی که کودکان این نسل با آن بزرگ شده اند برابری کند؟ این کودکان در موقعیت غریبی قرار دارند. تجربه کمی باقی مانده است که آنها انجام نداده باشند و یا با آن زندگی نکرده باشند لکن تجربه آنها تجربه ای دست دوم است وقتی خود تجربه پیش می‌آید رقیق شده است. زیرا کودک قبلاً آن را نیمه  کاره از سر گذرانده است ولی واقعاً آن را احساس نکرده است.
همچنین این پرسش می‌توانست توسط دکتر گلین مطرح شود که کودکان در نتیجه تجربه هیجان انگیزشان با تلویزیون چه انتظاراتی از مدرسه می‌توانند داشته باشند. تا چه حد انتظار دارند که معلمشان هیجان انگیز باشند و یا به جای آنکه با درس خواندن و تمرین یادگیری داشته باشند. این امر به صورت انفعالی و در حالی که آنها هیچ گونه کار انجام نمی دهند، انجام پذیرد؟ سپس این پرسش می‌توانست مورد بررسی قرار گیرد که تا چه میزان ایجاد بیش از حد و غیر طبیعی هیجان در تلویزیون کودکان را معتاد می‌کند و آنها را وادار     می‌سازد که فعالیتهایشان را در آن سطح سازمان دهند تا جایی که اگر هیجان وجود نداشته باشد، احساس ملالت و کسالت کنند؟
اینها مسائلی جدی هستند و در زمان حاضر کسی نمی تواند با اطمینان به آنها پاسخ گوید. قبل از آنکه بتوانیم از نقشی که هیجان زیاد تلویزیون در زندگی کودکان بازی می‌کند مطمئن شویم، باید تعداد زیادی از کودکان نسل تلویزیون برای مدت چند سال و از نزدیک مورد مشاهده قرار گیرند. به هر حال در این مورد نیز همانند بسیارموارد دیگر قاعدتاً شرایط زندگی کودک باید اثری کنترل کننده داشته باشد اگر کودک برای تجربیات واقعیش بخوبی تجهیز شده باشد و از نظر روابط شخصی نیز احساس ایمنی کند احتمالاً قادر خواهد بود بسهولت از هیجانات زیاد تلویزون بگذرد. اگر کودک بتواند تلویزون را به عنوان بازی هیجان انگیزی تلقی کند، قادر خواهند بود که بین آن و واقعیت رابطه مناسبی برقرار کند. اگر بتواند همراه با نادیده انگاری بزرگسالانه برنامه را ببیند احتمالاً عمیقاً صدمه نمی بیند و حتی احتمال زیادی وجود دارد که آشنایی با هیجان تلویزیون بتواند کودک را درمقابل آن مقاوم سازد بر آن نیستیم که از اهمیت اثرات مخرب هیجانات مکرر بکاهیم، به ویژه در مورد کودکی که احساس نا امنی میکند یا گوشه گیر است. احساس میکنیم که این مسئله باید دقیقا تحت بررسی قرار گیرد، لکن بدون آنکه منتظرنتایج بررسیهای طویل المدت باشیم، میتوانیم در این مورد کاری انجام دهیم.به عنوان والدین میتوانیم سعی کنیم که به کودکانمان در روابط میان فردی احساس امنیت دهیم و تجارب واقعی آنها را چه در مورد تلویزیون و چه درزندگی واقعی به میزان حداکثر برسانیم تا بتوانند برای بخش بیش ازحد هیجان انگیز تلویزیون جایگزین‌هایی بیابند. به عنوان دست اندرکاران رادیو و تلویزیون باید به صورت جدی به این مسئله بپردازیم و چگونه برنامه‌هایی بسازیم به تعداد زیاد کودکانی را که مورد نیاز تلوازیون تجاری است جلب کند، در حالی که در آنها از جذبه‌هایی بجز خشونت استفاده شود و میزان هیجان در آنها محدود باشد.

اثرات شناختی تلویزیون بر کودکان
این حوزه ایست که در آن ناظران بسیاری امید دارند که به اثرات مفید تلویزیون دست یابند و همچنین حوزه ای است که در آن بسیاری از امیدهای از این دست، نا امید شده اند.
ما کارکنان شبکه‌ها و ایستگاهها را که بسیاری از آنها آمال والایی برای تلویزیون دارند، سرزنش نمی کنیم.
بلکه اگر چیزی قابل سرزنش باشد، فقدان استعداد در رسانه‌ها، مخارج سنگین آن و نیاز آن به پشتیبانی تبلیغاتی است که به نوبه خود نیاز به مخاطبان زیاد را به دنبال دارد ولی تغییر این وضعیت به تحقیق در مورد این مسئله که چگونه سلیقه‌ها شکل میگیرند و به توجه والدین و اولیا مدارس و مشاوران کار آزموده در جهت راهنمایی کودکان به سمت مجموعه ای حتی المقدور متنوعتر از برنامه‌های مناسب و موجود تلویزیونی نیاز دارد.

آیا تلویزیون حاوی تصویر غیر دقیقی از زندگی بزرگسالان است؟
دید کودکان از جهان والدین به صورق قابل توجهی محدود است. او والدینش را به صورت مادر و پدر و نه زن و شوهر میبیند. او دولت و مقامات آن را مردانی مهربان در لباس آبی رنگ میبیند. او از انواع جنایت، چیز کمی می‌بیند. به صورت اعجاب برانگیزی از تلاشهای عملی برای امرار معاش بی خبر است.
پس از صحبت با مقدار زیادی از کودکان ظرف ۳ سال گذشته، برای ما شکی باقی نمانده است که اطلاعات مربوط به این بخش کمتر شناخته شده زندگی(یعنی کمتر  شناخته شده توسط کودکان) یکی از موضوعات عمده یادگیری اتفاقی از تلویزیون است. کودک از طریق تلویزیون تصویری از عنصر جنسی ازدواج و مشکلات روابط میان فردی ما بین پدر و مادرش را دریافت می‌کند که از طریق خانواده شانس کمی برای دریافت آن دارد. او در مورد کلاهبردارها، کارگاهان خصوصی، جنایات توأم با خشونت بیتشی نسبت به بخشهایی از زندگی بزرگسالان پیدا می‌کند که از طریق دیگر حداقل برای مدتی دستیابی به آن برایش مقدور نخواهد بود. او این اطلاعات را با ولع دریافت می‌کند. حال پرسش این است که آیا تصویری که او دریافت می‌کند دقیق و متوازن است؟
شکی نیست که تصویر تلویزیون حاوی میزان زیاد و غیر معمولی از اعمال خشونت بار، راه حلهای فرا قانونی برای مشکلات قانونی است. دلایلی در دست است مبنی بر اینکه این تصویر بیش از اندازه نمایشگر پدران بی کفایت مشاغل سریعاً پول ساز، پلیس و قضات منحرف است. ما در حال حاظر آمادگی اظهار نظر در مورد صحت و یا عدم صحت ادعای فوق را نداریم این امر نیاز به تحلیل محتوایی بسیار گسترده دارد و در هر صورت باز مسئله بیشتر به انتخاب و برداشت کودک بستگی دارد نه به تعداد ثانیه‌های اختصاص یافته در روز به نمایش برنامه در مورد پلیس‌های منحرف. چنانچه این امر واقعیت داشته باشد و یک کودک تصویری از زندگی بزرگسالان را دریافت کند که به صورت قابل ملاحظه ای اشتباه باشد، پس روشن خواهد بود که این عملکردی مثبت در جهت اجتماعی کردن نیست و در نتیجه آن ممکن است کودک در آینده به مقدار زیادی تعدیل و سازگاری نیاز پیدا کند.
تصویر زندگی بزرگسالان چیزی است که باید تا اندازه ای دل نگرانی دست اندرکاران رادیو و تلویزیون را بر انگیزد و مسئله ای است که باید موجب شود والدین و آموزگاران به تفحص در این امر بپردازند که یا آنها به میزان کافی بینشی متوازن از زندگی بزرگسالان را به کودک میدهند یا خیر؟

آیا تلویزیون موجب بزرگسالی زود رس میشود ؟
گفتیم که بخش عمده ای از تماشای تلویزیون از سوی کوکان صرف دیدن برنامه‌های بزرگسالان میشود.
اثر این امر این است که آن جدول زمانبندی قدیمی که هدفش قراردادن تدریجی کودک در معرض عقاید بزرگسالان بود، برای همیشه به دست فراموشی سپرده شده است. دل بستن به آن و دوباره نگاه کردن به آن بی فایده است.
بیش از هر کس دیگری، کلاپر۱در این باره مطلب نوشته است. وی میگوید: «مطالب تلویزیون بزرگسالان، تقریبا منحصرا با بزرگسالان سرو کار دارد و آن‌هم ‌بزرگ سالانی که دچار تضاد هستند »به نظر او قرار گرفتن مداوم در معرض چنین مطلبی می‌توانند به صورت غیر طبیعی اثربخشی محیط بزرگ سالان را بر کودکان سرعت بخشد و او را به سمت نوعی بلوغ زود رس همراه با سر درگمی، عدم اعتماد به بزرگسالان، نگرشی غیر واقعی نسبت به مشکلات بزرگسالان و حتی عدم تمایل به بزرگ شدن سوق دهند.»
هیمل وایت اوپنهایم و ونس زمینه‌هایی برای تایید این فرضیه ارائه می‌کند. آنها چنین  می‌گویند نمایشهای تلویریونی بزرگسالان چیزی از فلسفه‌های سیاه و سفید وتسلی بخش کودکی دست نخورده باقی نمی گذارند. به عنوان مثال بینندگان این برنامه‌ها کمتر از کسانی که بیننده آنها نبودند، عقیده داشتند که مردم خوب همیشه در پایان عاقبت به خیر میشوند.آنها مینویسند : به نظر میرسد که تلویزیون آگهی فکری زود رس را در مورد پیچیدگی و بی عدالتی ذاتی زندگی ارائه می‌کند و نتیجه گرفتند که بینندگان نوجوان آنها، به ویژه دختران بیشتر از کسانی که بیننده برنامه تلویزیون نبودند از بزرگ شدن، ترک منزل کردن، اولین شغل و ازدواج وحشت داشتند.
رابرت شایون نیز در این زمینه نیز نظراتی دارد. وی میگوید:« تلویزیون، هنوز کوتاه ترین راه کشف شده و قابل دسترس ترین روزنه پنهانی به جهان بزرگسالان است. تلویزیون هیچ گاه تا آن حد گرفتار نیست  که نتواند با کودکان سخن گوید. هیچ گاه صحبت آنها را به علت اشتغال به کاری چون پختن غذا قطع نمیکند. تلویزیون با آنها بازی می‌کند و کارش را با آنها به  مشارکت میگذارد.تلویزیون توجه آنها رامیخواهد و تا هر جا که ممکن باشد برای بدست آوردن آن پیش می‌رود ».
این اظهار نظر، ضعف بسیار متداول والدین پر مشغله را در امر یاری دادن به کودکانشان در مرحله رشد به سوی یک فرد بالغ نشان میدهد. چنانکه کلاپر میگوید :« بسیار پیش میاید که کودکی با دیدن نحوه عملی در زندگی بزرگسالان درتلویزیون به والدین خود روی میاورد، اما والدین خود را قادر به جوابگویی نمی بیند. آنها یا برای یاری دادن به او برای درک مسئله آمادگی ندارد و یا خود را ناچار می‌بیند به او دروغ مصلحت آمیز بگویند باز رفتار این بزگسالان واقعی ممکن است به طور قابل ملاحظه ای با بزرگسالان تلویزیونی متفاوت باشد و این میتواند کودک را دچار سر در گمی و گیجی کند.
اثرات رفتاری
در اینجا پیشنهاد میکنیم که خواننده چند صفحه ای را ورق بزند و اظهار نظرهای مستندی را که دکتر فریدمن به عنوان خیال پردازی در لامپ خلا : اظهار نظرهای این روان پزشک در مورد تاثیرات تلویزیون برای این کتاب فراهم کرده است،بخوانند دکتر فریدمند روانپزشک محقق سر شناسی است که در زمینه بررسی بزهکاری و جنایت تخصص دارد و این مطلب را با بینش علمی قابل تحسین نگاشته است.
او بی پرده میگوید تا به حال هیچ مطالعه روانشناختی  قابل قبولی صورت نگرفته است که نشان دهد در عرصه نشانه شناسی اسیزوئید تعداد کودکان مبتلا از زمان گسترش تلویزیون افزایش یافته است هیچ کس بررسی و تحقیق دقیقی افزایش بزهکاری نوجوانان را با محتوای برنامه‌های تلویزیونی مرتبط نکرده است لکن میگوید دلیلی نیز وجود ندارد که پاسخ این پرسش موجب رضایت ما شود سپس چنین خاطر نشان میکند که رشد کودک و تبدیل وی به یک انسان بالغ از نظر روانشناسی آنقدر پیچیده است که احتمال نم یرود با پیش بینی قبلی بتوان گفت که یک عامل مناسب به تنهایی پاسخ رفتاری خاصی را سبب میشود قبل از آنکه بتوانیم رفتار کودک را پیش بینی کنیم باید شبکه پیچیده عوامل موثر و ویژگی‌های شخصی را بشناسیم قبل از آنکه بتوانیم اثر تلویزیون را در رفتار کودک ارزیابی کنیم، لازم است که اطلاع زیادی در مورد شخصیت و محیط او داشته باشیم.
دکتر فریدمند میگوید که شدت و اهمیت روانی پاسخ کودک به تلویزیون، متقابلاً باارضای وی در محیط خانوادگی، مدرسه و دوستانش ارتباط دارد. انسان می‌تواند پیش بینی کند نوجوانانی که کم هوش ترند و از نظر روانی جزو پریشان ترین افراد قرار دارند و همچنین نوجوانانی که از ضعیف ترین رابطه با خانواده و همسالان خود بر خوردارند به احتمال بسیار زیاد و وبیش از سایر نوجوانان خود را در تماشای تلویزیون غرق می‌کنند و از آن به عنوان گریز و محرک استفاده می‌کنند. در مقایسه، نوجوانان با هوش و بالنسبه با ثباتی که در خانواده‌های سازگار و هماهنگی زندگی می‌کنند کمتر تحت تأثیر تلویزیون قرار می‌گیرند.»
دکتر فریدمن این نکات را بدون اطلاع از یافته‌های ما نوشته است، لکن آنچه او می‌گوید ناشی از تجارب کلینکی است که دقیقاً با یافته‌های ما در زمینه اثر روابط میان فردی کودک ناشی بر روی نحوه رفتار او در ارتباط با تماشای تلویزیون، همخوانی دارد. بدین ترتیب کودکانی که از نظر روابط میان فردی وضعیت رضایت بخشی دارند، احتمال کمی وجود دارد که از هر گونه تجربه ای با تلویزیون آسیب ببینند. ولی فرض کنید مشکلاتی از نظر سلامت ذهنی و ارتباطات اجتماعی کودک، وجود داشته باشد. دکتر فریدمن نوعی سنخ شناسی سلامت وبیماری ذهنی را با سعی اینکه پیش بینی کند تلویزیون چگونه ممکن است در هر سطحی کودک را تحت تأثیر قرار دهد، ارائه می‌کند.
فرض کنیم کودک تمایلات جامعه ستیزی داشته باشد. سازوکارهای خودسانسوری و تسلط بر خود در فرد جامعه ستیز معیوبند. او احساس اضطرابی را که یک فرد سالم در مقابل اعمال خشن دارد احساس نمی کند. او تمایل به طغیان دارد. این گونه کودکان ممکن است از یک جنایت تلویزیونی برای طغیان خود الگو بسازند.
فرض کنید کودکی روان پریش است. انگیزه پرخاشگرانه او می‌تواند خارج از کنترل باشد. در این مورد خشونت تلویزیون می‌تواند «محرک نهایی» در رساندن او به حد انفجار باشد. درموارد نادر مشاهده شده است که کودک اسکیزوفرنیایی توصیه‌های شخصیتها و تبلبغاتچی‌های تلویزیونی را بدون فکر، به عنوان دستورالعمل پذیرفته و به آنها پاسخ گفته است، در بیشتر موارد ممکن است که کودکی اینچنین به صورت غیر فعال و کاملاً مجذوب شده از نظر عاطفی واکنش نشان دهد، اما از نظر فیزیکی بیحرکت باشد. لکن چنانکه دکتر فریدمن اظهار می‌کند، پاسخ یک نوجوان روان پریش هر چند حایزاهمیت است، نمی تواند شاخص رفتار همه نوجوانان باشد.
چنانکه گفتیم این اظهار نظرهای دکتر فریدمن کاملاً از تحقیقات و نتایج ما مستقل بوده است، لکن کلیه یافته‌های ما، تعمیمهای او را تأئید می‌کنند و آنها را پادزهری سالم برای فریادهای «آی گرگ! آی گرگ!» که در همه جهت شنیده می‌شود، یافته ایم.

آیا تلویزیون کودکان را منفعل می‌کند؟
دکتر گلین که قبلاً از او نقل قول کردیم، جذابترین بحث را در مورد اثرات انفعالی تلویزیون مطرح می‌کند. از میان نمونه‌های ارائه شده توسط او در مورد استفاده از تلویزیون برای درمان بیماران ذهنی، به مثال زیر می‌پردازیم(دیوید گلین،تلویزیون ومنش آمریکایی صفحه‌های ۷۹-۱۷۸) :
کارکنان یک بیمارستان ویژه دختران نوجوان اسکیزوفرنیایی چنین یافتند.
که این دختران که نیازهایشان اقناع ناشدنی بود و همچنین قادر به انجام    فعالیتهای مداوم نبودند، هیچ چیزی را به این اندازه نمی خواستند که به آنها اجازه داده شود ساعات بیشماری را به تماشای تلویزیون بپردازند. بدون تلویزیون آنها پر سر وصدا، نظم ناپذیر و غالباً مخرب می‌شدند. جالب است که تنها راه دیگری که برای کنترل برای این دختران وجود داشت فرد بزرگسالی بود که مداوماً آنها را راهنمایی کند و یا برنامه‌های سرگرم کننده‌ای برایشان  تدارک بیند».وی می‌گوید از این مثالها بسیار می‌توان آورد:«تمامی این موارد به صورت کاملاً روشن، حاکی از آن است که تلویزیون نیازهای ویژه ای را در این گونه افراد ارضا می‌کند. نیازهایی چون داشتن کسانی که از آنها نگهداری و پرستاری کنند و به آنها احساس آسایش و آرامش خاطر بدهند… این خواسته‌های کودکانه تنها به صورت نمادی قابل ارضا شدن هستند، و دستگاه تلویزیون چقدر زیاد این خواسته‌ها را برآورده می‌کند.گرمی، صدا، ثبات، قابلیت دسترسی، بخشش مداوم بدون توقع، ترغیب به تسلیم و رشد کاملاً انفعالی همه اینها بعلاوه خیال پردازی فعال تلویزیون، ویژگیهایی هستند که این کودکان را به خود جلب می‌کند. در مشاهده این بینندگان، فرد عمیقاً تحت تأثیر رفتار آنها در مقابل دستگاه تلویزیون و اشتیاق آنها برای بازگشت به کودکی و آغوش مادر قرار می‌گیرد.»
    «اینها ویژگیهایی هستند که تلویزیون دربزگسالان به آسانی می‌تواند ارضا کند و یا در کودکان پرورش دهد. ویژگیهای انفعالی بودن، پذیرا بودن، تغذیه شدن، قبول و جذب آنچه ارائه می‌شود. فقدان فعال بودن، اتکا به خود و پرخاشگری در بین این ویژگیها چشمگیر است. فعال بودن و پرخاشگری ممکن است به میزان زیادی مشاهده شود، ممکن است به میزان زیادی مشاهده شود، لکن حضور آنها جنبه صوری و فریبنده دارد زیرا نیازها و حتی خشم و غضبی که دیده می‌شود برای این نیستند که در مورد آنها کاری انجام شود، بلکه برای دریافت شدن هستند. همچنین احساس نیازها، قدرت تحمل ضعیف، سرخوردگی و تأخیر در ارضا، نیاز به ارضای بلاواسطه از ویژگیهای نوعی از این ساختار شخصیتی است. دستگاه تلویزیون به آسانی و به نحوی دلپذیر جایگزین مادر می‌شود و کودک با همان انتظاراتی که از مادر دارد، به آن روی می‌آورد.»
    «این ویژگیها، البته جزو همه فعالیتهای مشاهده ای است، چه ورزش باشد، چه هنر و چه خواندن. آنچه در مورد تلویزیون بسیار اهمیت دارد، جنبه حضور آن در همه جاست؛ تلویزیون با حجم زیاد، خیلی زود و به صورتی خیلی پایدار وجود دارد. پنج ساله‌ها به عنوان یک کار عادی تلویزیون تماشا می‌کنند، همین طور سه ساله‌ها و حتی دو ساله‌ها. دراین سن با در نظر گرفتن تجربیات محدود کودک، تلویزیون را می‌توان تنها برای مادر و یا مکمل وجود مادر دانست. کودک باید مرحله این نیاز را بگذراند و ارتباطاتش با مادر تغییر کند. در اصل چگونگی این رشد به میزان زیادی بستگی به نگرش مادر نسبت به فرزند دارد: ترغیب او به فعالیت بیشتر و اتکای به نفس و یا مستقل کردن تدریجی او در امر تغذیه. در شکل گیری شخصیت، مهمترین مسئله این است که امروزه کودک به این ترتیب می‌تواند این خواسته‌ها و نیازهای کودکانه را با دستگاه تلویزیون همیشه حاضر، ارضا کند. مسلم است که برای دامنه لذت بردن از تلویزیون لازم است که این ویژگیها به صورت برجسته باقی بمانند. خطر اینجاست: ویژگیهای شخصیتی وابسته و انفعالی تثبیت می‌شوند. تفاوت زیادی بین بازی گرگم به هوا یا دزد بازی کودکان با تماشای حتی پرماجرا ترین وسترنها، و یا حتی بین یک بار در هفته به سینما رفتن؛ با تماشای تلویزیونی که براحتی با اشاره دست روشنش می‌توان کرد، وجود دارد. در نتیجه، اثر عمده تلویزیون، این است که به اشکال و صور گوناگون فرد را انفعالی و وابسته می‌کند.»
این بحثی اساسی و هشدار دهنده و مبتنی بر بینشهای بالینی یک روان پزشک است. همه ما مواردی را دیده ایم که از دستگاه تلویزیون به عنوان پرستار بچه استفاده شده است. کودک در هنگام تماشا شستش را می‌مکد و کاملاً مجذوب برنامه می‌شود. بسیاری از ما نمونه ای از اعتیاد به تلویزیون را دیده ایم، کودکانی را مشاهده کرده ایم که در خانه ناآرام هستند، مگر آنکه دستگاه تلویزیون راروشن کنند و بتوانند خود را در برنامه غرق کنند و ارتباطشان را با دنیای خارج قطع کنند. لکن بیشتر بر این باوریم که این اثر کمتر از آنچه که دکتر گلین مدعی است، وسعت دارد. به طور متوسط، کودکان میزان نسبتاً کمی از زندگی فعالشان را فدای تلویزیون انفعالی کرده اند. همچنانکه درشهر دارای تلویزیون دیدیم، تلویزیون جایگزین حدود نیم ساعت از زمان بازی(۲تا۳ساعت)، تقریباً جایگزین یک ساعت از زمان گوش دادن به رادیو(که خود نیز انفعالی است) و فقط چند دقیقه از زمان تماشای فیلم در سینما، خواندن کتب داستانی مصور، نشریه‌های مبتذل و خواب(فعالیتهایی که خود به درجه‌های مختلف انفعالی هستند)، شده است. باستثنای مورد معتادان به تلویزیون که ۵ ساعت یا بیشتر در روز صرف تماشای تلویزیون می‌کنند، تغییر زیادی در رفتار کودکان از نظر انفعالی بودن رخ نداده است.
 پرخاشگری در بین بینندگانی که زیاد تلویزیون تماشا می‌کنند، نسبتاً بالاتر است. همچنین تمامی این پرخاشگری نمی تواند فارغ از فعالیتهای کودک باشد. واقعیتی که ما را تحت نأثیر قرار می‌دهد، عشق عمیق کودک به فعالیت است. تنها معدودی از کودکانی که ما مورد مشاهده قرار دادیم، حاضر بودند یک تجربه فعال را با تجربه تلویزیون انفعالی که نمی توانست نیازهایشان رابهتر از فعالیت ارضا کند، تعویض کنند.
ارضای جانشینی که یک کودک ازطریق تلویزیون حاصل می‌کند، از نظر سلسله مراتبی که کودک برای خود قایل است تقریباً در تمامی موارد پایینتر از ارضایی است که مستقیماً به دست می‌آورد. البته در صورتی که بتواند به چنین راضای مستقیمی نایل آید.
یافته‌های هیمل وایت، اوپنهایم و ونس حاکی از آن بود که در انگلستان، آموزگاران از نظر تخیل و ابتکار، کودکان بیننده تلویزیون را همانند کودکانی که بیننده تلویزیون نیستند ارزیابی کرده اند. آنها نیز چون ما شواهد کمی دال بر اینکه کودکان اگر حق انتخاب واقعی داشته باشند، زندگی«ویرایش شده» تلویزیون را در کودکان مشاهده نکردند. اگر موردی نیز بود، حاکی از تمایل این کودکان به طیف گسترده‌تری از فعالیتها بود.
ما، درمورد اثر تلویزیون بر روی دختران نوجوان اسکیزوفرنیایی مورد بررسی او و یا قدرت ویژه تلویزیون در ارضای نیازهای مربوط به احساس آرامش، راحتی و گریز با دکتر گلین بحثی نداریم. برای ما روشن است که تلویزیون می‌تواند جذبه خطرناکی برای کودک اسکزوئید که به هر حال می‌خواهد اززندگی واقعی فرار کند، داشته باشد. همچنین تلویزیون ممکن است رفتار عادت به فرار از واقعیت و پرداختن به خیال پردازی را تا حد خطرناکی تقویت کند، لکن هیچ مدرکی بر اینکه تلویزیون کودک را وادار به فرار از واقعیت می‌کند ویا او را به صورت انفعالی در می‌آورد، در دست نداریم. بلکه ظاهراً آن تمایلات را در صورتی که به میزان خطرناکی وجود داشته باشند، تقویت و ترغیب می‌کند.
به نظر ما درست آن است که فرض کنیم کودکی که شخصیتی در حد طبیعی فعال دارد و در محیط خانوادگی شاد و توأم با روابط رضایت بخش با گروه همسالان زندگی می‌کند،  در خطر انفعالی شدن توسط تلویزیون نیست، زیرا شواهدی که عکس این ادعا را ثابت کند وجود ندارد. همچنین به نظر ما باید بپذیریم که پاره ای علایم خطر وجود دارند که در مورد آنها والدین باید هوشیار باشند. چنانچه کودک تماشای تلویزیون را به میزان بیش از حد طبیعی شروع کند، والدین باید روابط میان فردی وی را بازنگری کنند. آیا آنها برای کودک محیطی گرم و زندگی خانوادگی توأم با احساس امنیت فراهم کرده اند؟ آیا آنها در مورد سرخوردگیهای کودک د رارتباط با گروه همسالان به وی کمک می‌کنند؟ آیا به کودک این امکان را می‌دهند که با آنها صحبت کند؟ و یا چنانچه کودکی علایم فرار از واقعیتها و خیال پردازی بیش از حد، عدم علاقه به برقراری ارتباط با دیگران، و… را نشان دهد، بار دیگر بازنگری روابط میان فردی کودک ضروری می‌شود. پاره ای از رفتارهای خود والدین می‌تواند علامت خطر باشد. برای مثال، مادری که ساعات زیادی از روز از تلویزیون به عنوان پرستار بچه استفاده می‌کند، باید بداند که دارد خطر می‌کند. والدینی که در این مورد اهمال می‌کنند، باید منتظر نتایج نامطلوب رفتارشان باشند.
از نظر ما، اینها ابعاد عرصه نبرد است. چنانچه کودک از نظر روانی سالم باشد و از محیط خانوادگی خوب و ارتباط سالم با گروه همسالان برخوردار باشد، ازنظر اثرات تلویزیون و انفعال شدن کودکان جایی برای نگرانی وجو ندارد. چنانچه کودک نشانه‌های حاد فرار از واقعیت را بروز دهد، ممکن است واقعاً نیاز به درمان داشته باشد. عرصه نبرد جایی است بین این دو: کودکی که عوارض جزئی فرار از واقعیت را نشان می‌دهد و یا خیال پرداز است و یا کمی بیش از حد تلویزیون تماشا می‌کند و یا از نظر روابط میان فردی دچار مشکل است. این کودک، کودکی است که رفتار انفعالی او می‌تواند تا حد غیر مطلوبی توسط تلویزیون تقویت شود و شاید نیاز به معالجه داشته باشد. به هر حال، استراتژی لازم برای مقابله با این مسئله قبل از آنکه معالجه ضروری شود، مواجهه با آن است. نظیر فراهم کردن محیط خانوادگی گرم و پر از محبت برای کودک، دادن احساس مقبول بودن به او فراهم کردن امکان سرگرمی، خواندن کتاب و فعالیتهای خانوادگی و فعالیتهای مربوط به گروه همسالان او. برای کودکی که در چنین محیطی قرار داشته باشد، به شرط آنکه مشخصه‌های شخصیتی ناهنجار نداشته باشد، تقریباً احتمال کم وجود دارد که دستخوش انفعال بد خیم و یا فلج کننده ناشی از وابستگی به تماشای تلویزیون و یا خواندن کتب داستانی مصور و یا هر گونه رفتار خیال پردازانه دیگر شود.

آیا خشونت ارائه شده در تلویزیون، آموزش خشونت می‌دهد؟
الگوی تاثیر دیگری نیز وجود دارد که کاملاً با آنچه توصیف شد، متفاوت است. ما نمی خواهیم در مورد درست یا نادرست یودن یکی ا زالگوها تصمیم گیری کنیم، زیرا هر دوی آنها می‌توانند همزمان در مورد کودکان مختلف صدق کند.
آموزش خشونت یکی از متداول ترین تهمتهایی است که به تلویزیون زده می‌شود. برای مثال، انچه را که نورمن کازینز د رنشریه ساتردی ریویو(۲۴ دسامبر۱۹۴۹) نوشته بود، به خاطر بیاوریم:
    «در یکی از حومه‌های شهر بوستون، پسر نه ساله ای با بی میلی کارنامه خود را که حاوی نمره‌های بد بود به پدرش نشان داد، سپس راهی را برای حل مسئله پیشنهاد کرد: می‌توانستند به معلمشان برای کریسمس یک جعبه شکلات سمی بدهند. آسان است، پدر، هفته قبل در تلویزیون این کار را کردند. مردی می‌خواست زنش را بکشد، به او یک شیرینی سمی داد و کشی نفهمید که چه کسی این کار را کرده است؛»
    «در بروکلین نیویورک، پسر شش ساله یک پلیس از پدرش گلوله‌های واقعی خواست. او می‌گفت:م وقتی با گلوله‌های دروغین به خواهر کوچکم تیراندازی می‌کنم، مانند کسانی که‌هاپلاتگ کاسیدی درتلویزیون به آنها شلیک می‌کند روی زمین نمی افتد؛»
    «در لس آنجلس، مستخدم خانه ای، پسر هفت ساله‌ای را در حین عمل پاشیدن خرده شیشه در ظرف تاس کباب خانواده غافلگیر کرد. هیچ عنادی.ورای این عمل وجو نداشت و پرفاً عملی تجربی بود که از احساس کنجکاوی او برای آنکه ببیند آیا این عمل آن گونه که تلویزیون نشان می‌دهد، مؤثر است یا خیر، سرچشمه می‌گرفت.»
موارد بیشتری از این گونه حوادث را می‌توان انتظار داشت. همگی آنها دارای الگویی مشترک هستند، کودک راه حلی را که در تلویزیون دیده است در زندگی واقعی به کار می‌گیرد. حال تحت چه شرایطی کودک چنین کاری را انجام می‌دهد؟
قبلاً در فصل ۷ خاطر نشان کردیم که تلویزیون لزوماً میزان پرخاشگری را کاهش نمی دهد. حتی امکان دارد موجب پرخاشگری نیز شود. ارضا از طریق تلویزیون، برای مدت طولانی به عنوان جانشینی برای سرخوردگیهای جنسی و دیگر مشکلات اجتماعی، کارکرد ندارد. احتمال بیشتری وجود دارد که مسائل جنسی مطرح شده در تلویزیون باعث سرخوردگی بیشتر کودک می‌شود. خشونت تلویزیون می‌تواند پرخاشگری را در یک کودک از قبل سرخورده و پرخاشگر تحریک کند. بنابراین در برخی از این موارد ونه در تمام آنها تلویزیون می‌تواند هم وسایل اعمال خشونت را پیشنهاد کند و هم به ایجاد سایق پرخاشگرانه‌ای که نیاز به این وسایل دارد، کمک می‌کند. پس زمانی که در یک موقعیت واقعی زندگی پرخاشگرانه را در تلویزیون را به خاطر می‌آورد.
البته صرفاً یک الگو است و نه تنها الگوی ممکن. در حقیقت دو مورد اخیر که توسط کازینز ارائه شد. در الگویی کاملاً متفاوت جای می‌گیرد. در این دو مورد سطح بالای مشهودی از پرخاشگرانه وجودنداشت. بلکه نوعی سردرگمی بین نقشهای جهان واقعی و نقشهای جهان تلویزیونی مشاهده می‌شد. کودکی که برای کشتن خواهرش تیرهای واقعی می‌خواهد، بندرت تصور می‌کند که آنچه در تلویزیون اتفاق افتاده است، واقعی نیست. به همین ترتیب، کودکی که می‌خواهد از شیشه خرد شده در تاس کباب استفاده کند، تفاوتی بین این وسیله در جهان خیالی تلویزیون و دنیای واقعی احساس نمی کند. قبلاً خاطر نشان کردیم که تلویزیون برای کودک خردسال به طرز وحشتناکی واقعی است. سر در گمی بین جهان واقعی و خیالی همیشه تا حدی برای کودکان خردسال وجود دارد. و تا زمانی که در دنیای خیالی تلویزیون، فیلمها. کتب داستانی مصور خشونت وجه غالبی دارد، همواره الحتمال سردرگمی بین خشونت خیالی و خشونت جهان واقعی وجود دارد.
مشکلی فراتر از این نیز وجود دارد: چرا کودک بزرگتر نیز عملی خشونت انگیز را از تلویزیون یاد می‌گیرد؟برخی مواراد او نیز در مورد جهان واقعی و جهان خیالی دجار سردر گمی است. برخی از اعضای دسته پسران بزهکار که مورد بازجویی قرار گرفته اند، طوری صحبت کرده اند که گویی تصور می‌کنند رابین هود هستند و نه مقلذد شخصیتهای جنایتی مثل آلکاپون. ولی به طور کلی این پسران بزرگتر از خشونت تلویزیون استفاده ای نسبتاً واقع بینانه کرده اند. آنها در تلویزیون راهی مؤثر برای انجام کاری یافته اند و آن را به کار بسته اند.
آنچه برای تفسیر این الگو می‌توانیم فرض کنیم این است که کودکانی که با زمینه بیشتری از سرخوردگی‌ها و پرخاشگریهای مخفی به تلویزیون روی می‌آورند، بیشتر امکان دارد که عملیات پرخاشگرانه را به خاطر آورند. این یافته در یکی از تحقیقات مکابی آمده است(۸۲). آنها با شخصیتی که در برنامه تلویزیونی پرخاشگری می‌کند همانند سازی می‌کنند و آنچه را وی انجام می‌دهد به یاد می‌آورند. بعلاوه، صحیح بودن یا صحیح نبودن یک عمل لزوماً تعیین کننده این امر نیست که مورد استفاده بیننده قرار گیرد یا نگیرد. برادبک(۸)تحقیقی انجام داد که نتایجش تا حدودی نگران کننده است. در تحقیق وی به گروهی از کودکان در مورد اینکه این اعمال صحیح نیستند تغییری روی نداد ولی به هر حال مشاهده شد که این کودکان به احتمال بیشتری در زمان نیاز به پزخاشگری، این رفتارها را به خاطر می‌آورند و ما می‌توانیم فرض کنیم که حتی احتمال بیشتری در زمان نیاز به پرخاشگری، این رفتارها را به خاطر می‌آورند و ما می‌توانیم فرض کنیم که حتی احتمال بیشتر وجود دارد که از آن رفتار پرخاشگرانه در صورت نیاز به پرخاشگری
تقلید کنند.
فرض کنید که یک رفتار خشونت آمیز منجر به تنبیه نشود، آیا احتمال بیشتری وجود دارد که کودکان آن را به خاطر سپارند و از آن تقلید کنند؟ زایونک(۵۸)، در یک بررسی در این مورد چنین یافت: زمانی که تبهکاری را در داستانی از یک کتاب داستانی مصور به صورت نسبتاً موفق نشان دادند، کودکان بیشتر داشتند با او همانند سازی کنند و مانند او باشند، تا اینکه با یک قهرمان ضعیف همانند سازس کنند و همانند او باشند. به عبارت دیگر مسئله کلیدی عدبارت بومد ا زکارایی داشتن یک عمل ویژه. چنانکه زایونک می‌گوید: کودکان بیشتر ترجیح می‌دادند که همانند شخصیتهای موفق باشند و اینکه این شخصیتها در حل مشکلات میان فردی از چه مکانیزی استفاده کرده بودند مطرح نبود.

نتیجه گیری :
برنامه‌های خشن نه تنها در کوتاه مدت تأثیرات منفی بر کودکان می‌گذارد بلکه بر اعتقادات و ارزشهای آنان مؤثر واقع می‌شود. قدرت نمایی‌های ستاره‌ها و قهرمانان خیالی فیلمها به کودکان چه می‌آموزد؟ بدون شک به آنان تلقین می‌کند که هر کس قدرت بیشتری دارد حق با اوست و او هست که به هدف می‌رسد و با زور است که می‌توان هر چیزی و هر خواسته ای را به دست آورد. با همه اینها به نظر می‌رسد همه آنچه در دنیای جهان سومی رخ می‌دهد نتیجه رسانه‌هاست و متاسفانه سیاستگذاران و برنامه سازان شناخت بیشتری از نیازها، علاقه مندیها به نظرات و عکس العملهای مخاطبان و ماهیت خود رسانه داشته باشند. می‌توانند مسؤولانه تر برنامه ریزی کنند.»

پیامدهای منفی تلویزیون:
رسانه‌ها به جای تأثیر گذاری مثبت بر مردم و بخصوص کودکان می‌توانند کارکرد و پیامدهای منفی داشته باشند. تلویزیون بخصوص به کسانی که شناخت کافی از تلویزیون و برنامه‌های آن ندارند رحم نخواهد کرد گسترش خشونت و هیجان و همچنین سطحی نگری کسانی را که منتقدانه و آگاهانه به تلویزیون و برنامه‌های آن توجهی نمی کنند قربانی خواهد کرد و آنان را در معرض آسیبهای جدی اجتماعی قرار خواهد داد. به همین علت گروه عمده ای که پایمال می‌شوند کودکان امروز ما هستند.
با توجه به اینکه اکنون تلویزیون، قصه گو، نصیحت گر، معلم و پدر و مادر ملی بچه‌ها شده است. والدین بایستی به کودکان بگویند و آنان را توجیه کنند که تلویزیون منبعی قابل اطمینان برای شناخت دنیای خارج نیست و برای اینکه بچه‌ها کمتر تلویزیون ببینند باید تفریحات دیگری مهیا شود.
پدران، مادران و مدرسه تا حد امکان باید به کودکان کمک کنند و درصدد کاهش تأثیرات سؤء تلویزیون در زندگی کودکان و نوجوانان برآیند. اما متأسفانه بسیاری از والدین از جنبه‌های منفی تلویزیون آگاهی ندارند یا به آن اعتقادی ندارند و اکنون به نظر می‌رسد که کنترل والدین بر فرزندان بیشتر بر روی مدت زمان تماشای تلویزیون است و آنان به نوع برنامه‌های تلویزیونی حساسیت چندانی ندارند.» کودکان به چشمان خود اعتماد می‌کنند پس آنچه از تلویزیون می‌بینند قابل اعتماد است اما  مدرسه باید به کارگیری تلویزیون را به بچه‌ها بیاموزد از بچه‌ها بخواهد که برنامه‌های تلویزیون را به بحث بکشانند و نقد کنند و در نهایت باید کودکان بیاموزند که با دید انتقاد آمیز به تلویزیون و اطلاعات آن بیندیشند ولی متأسفانه بچه‌ها هر چه بخواهند نگاه   می‌کنند بدون آنکه تأثیرات آن را بدانند و با این بمباران مشکلاتی مخرب برای کودکان خانواده‌ها و جامعه ایجاد می‌شود.
تلویزیون با افراط در توسل به داستانهای افسانه ای با پرداختن افراطی به ستاره شدنها و با قلب کردن و واژگونه نشان دادن گفت و گوهای مردمی در درون جامعه سطحی نگری تحمیل می‌شود امروزه تلویزیون به یک قدرت غیر قابل کنترل بدل شده است پس با همین تعریف همواره  یک زبان بسیار جدی از ناحیه تلویزیون بر مردم یا شاگردان نابالغ در راه بوده و هست.  متأسفانه تلویزیون زمانی را از ما می‌گیرد که نیاز داریم در آن فرصت به شناخت دنیا و پیدا کردن جای خودمان از آن بهره گیریم. بنابراین اگر می‌خواهید استراحت کنید و اگر می‌خواهید زندگی کنید یک شب تلویزیون راخاموش کنید وگرنه تلویزیون هم وقت شما را صرف می‌کند و هم محتوی خود را بر شما تحمیل می‌نماید. 
 

فصل ششم

اینترنت رسانه جدید قرن بیستم
 
اینترنت امروزه دنیای شگفت انگیزی را که ما درآن زندگی می‌کنیم متحول کرده است. اینترنت همچنین به وجود آورندنده دنیای کاملا جدید و ارتباطی جهانی است که هر فردی که به آن وارد می‌شود می‌تواندخودرا فرد دیگری وانمود کرده و هرکاری که بخواهد درآن انجام دهد. استفاده از اینترنت به طور تصاعدی از اواخر دهه ۱۹۹۰ در حال رشد و توسعه بوده است و حقیقتا روشی جدید را برای تبادل اطلاعات و تاثیرات متقابل جهانی تعریف کرده است.
امروزه کودکان و نوچوانان، می‌توانند در ادامه زندگی شان یکی از ساکنان این دنیای جدید باشند. آنها نسبت به بزرگترها نگاهی بسیار متفاوت به اینترنت دارند. اینترنت این امکان را فراهم می‌کند که کودکان و نوجوانان مطمئن شوند که با همسالان خود ارتباط دارند. زیرا در بسیاری از مواقع، طرف مقابل واقعا یک بزرگسال است. هرچند ممکن است بچه‌ها و افراد جوانتر از خطرات ارتباط اینترنتی آگاهی داشته باشند ولی در مورد رفتارها و عکس العملهای اینترنتی تصمیماتی می‌گیرند که گویی بار اولشان است و هیچ آگاهی در این مورد ندارند.
والدین، کامپیوتر و اینترنت را در اختیار کودکان خود قرار می‌دهند و گمان می‌کنند کامپیوتر وسیله ای برای هوشیار کردن آنهاست و می‌تواند در ایجاد ارتباط با دوستانشان به “آنها کمک کند و از رفتنشان به خیابانها و پرسه زدن در کوچه و بازار جلوگیری کرده و مشکلات این چنینی را کاهش دهد. با وجودی که هیچ شکی در فواید استفاده از این تکنولوژی نیست، اما این تصور غلط که کاربرد اینترنت هیچ ضرری به دنبال ندارد، هنوز هم در پرونده‌های متداول اخیر در رابطه با ربودن کودکان، سرقتهای هویتی،گرفتن فیلمها وموسیقی‌های غیر مجاز و هزاران مورد سرقت ذهنی به چشم می‌خورد.
نتایج حاصل از بررسیهای علمی نشان می‌دهد که تفاوتهای چشمگیری بین والدین  و فرزندان در آشنایی با علم کامپیوتر و کاربرد مهارتهای آن وجود دارد. این تفاوت زمانی بیشتر به چشم می‌آید که خاطر نشان کنیم که کودکان ونوجوانان دائما به اینترنت متصل هستند.
بی هویتی اینترنت و سهولت در خلق شخصیتهای متفاوت، روش کاملا نوینی است که راه را برای سودجویان، سارقان هویتی، دزدان کامپیوتری و…. هموار کرده است. از آنجایی که کودکان و نوجوانان نوعا از حلقه‌ها و تکنیکهایی که سود جویان برای فریب دادن قربانیانشان استفاده می‌کنند، آگاه نیستند و اغلب از اینترنت به عنوان بخش روزانه ای از زندگی شان استفاده می‌کنند، نسبت به سایر کاربران اینترنتی، در معرض ریسک بالاتری هستند. بنابراین برای وضوح بیشتر مطلب ابتدا لازم است آشنایی نسبی با مفهوم اینترنت پیدا کنیم، سپس به خطراتی که این رسانه نو ظهور برای کودکان ما دارد خواهیم پرداخت.

اینترنت چیست؟
اینترنت متشکل از میلیونها کامپیوتر است که همگی مشابه شبکه بزرگی از تارهای عنکبوت به هم مرتبطند. برخی از کامپیوترها، میزبان اطلاعاتی می‌باشند و بقیه، برای افرادی مثل ما و شما، دسترسی به اطلاعات را فراهم می‌آورند.
ایجاد پایگاههای اینترنتی به سال ۱۹۶۹ یعنی زمانی که وزارت دفاع آمریکا، آژانس پروژه‌های تحقیقاتی گسترده ( ARPA )  را بنا کرد، برمی گردد.. اینترنت مالک خاصی ندارد و آژانس پروژه‌های تحقیقاتی گسترده، اینترنت را جهت تمرکززدایی اطلاعات به وجود آورد. بنابراین اینترنت برای عملکرد متکی به یک یا چند کامپیوتر نیست و هیچ شرکت یا دولتی مالک یا مدیر اینترنت نیست.

فواید اینترنت برای کودکان:
اینترنت یک منبع اطلاعاتی و ارتباطی جهانی گسترده است که فرزندان شمارا قادر به استفاده از آن در کسب اطلاعات راجع به موضوعات مختلف بازیهای کامپیوتری، ملاقات دوستان، انتخاب واحدهای درسی و شرکت در صدها سرگرمی و فعالیت آموزشی دیگر می‌کند.فواید اینترنت فراتر از کمک به فرزندانتان در انجام تکالیف مدرسه است. اینترنت توانایی سفر به دور دنیا و یادگیری مطالب جدید در مورد دیگر اماکن، فرهنگها، افراد و علوم مختلف از جمله تاریخ، هنر و بسیاری موارد دیگر را فراهم می‌کند.
به طور خلاصه در این جا به هفت دلیل عمده ای دسترسی کودکان به اینترنت را ضروریمی سازد اشاره می‌شود:
۱٫    برای دسترسی به علم و دانش. هزاران کتابخانه مرجع و دایره المعارف در انترنت قابل دسترسی است.
۲٫    برای گفتگو با کارشناسان در رشته‌های خاص جهت کسب اطلاعات
۳٫    جهت دسترسی به خبرهای روز
۴٫    برای تماس با خانواده و دوستان به صورت ارزان( برای مثال از طریق پست الکترونیک)
۵٫    برای امکان بازیهای آموزشی با افراد دیگر در سرتاسر جهان
۶٫    برای یادگیری در مورد دیگر فرهنگها، اماکن و زبانها
۷٫    برای قضاوت کردن دیگران  در مورد عقاید شما بدون آگاهی از سن و ظاهر شما

خطرات اینترنت :
در این قسمت خطراتی را که اینترنت ممکن است برای فرزندان شما ایجاد کند توضیح خواهیم داد.
سودجویان از اینترنت برای به دام انداختن کودکان استفاده می‌کنند:
یک فرد سودجو، شخص بزرگسالی است که میل جنسی شدیدی به کودکان دارد. امروزه سودجویان به طور روز افزونی از اینترنت برای سازماندهی گروههایی که اقدام به تهیه و توزیع تصاویر منسجمی از کودکان می‌کنند استفاده می‌نمایند.

مطالب نامناسب و غیر مجاز در اینترنت :
مطالب نامناسب نیز یکی دیگر از خطراتی است که کودکان ما را تهدید می‌کند. وجود سایتهایی با محتواهای وحشتناک و مشمئز کننده و یا سایتهای هرزه نگار که به راحتی و تنها با تایپ چند عبارت کوتاه در اختیار کودکان ما قرار می‌گیرد.

ارتکاب جرایم: بمبها، مواد مخدر، دزدی و شخصیتهای غیر واقعی
در برخی از صفحات مخرب سایتها اطلاعات و دستورالعملهای ساخت انواع بمبها و… توضیح داده شده است. در کمتر از ۶۰ ثانیه بعد از وارد کردن واژه‌های کلیدی مناسب، چند سایت انترنتی حاوی دستورالعملهای دقیقی با عناوین ذیل را می‌توان پیدا کرد:
چگونه یک بمب اولیه دستی بسازید
چگونه از مواد شوینده، مواد منفجره بسازیم
مبارزه با تستهای متابولیت مواد مخدر و…..
زورگویی‌های الکترونیکی نیز یکی دیگر از خطرات اینترنتی است و عبارت است از اذیت و آزاری که از طریق رسانه‌های الکترونیکی صورت می‌گیرد. این مسئله از افترا و تهمتهای ناروا بر روی سایت گرفته تا تهدیدات ارسال شده توسط پیامهای الکترونیکی یا تلفنهای همراه را در بر می‌گیرد.

تهاجم به حریم خصوصی :
این گفته که هیچ چیز مجانی به دست نمی آید در اینترنت هم مثل دنیای واقعی، مصداق دارد. در بسیاری موارد، شما حریم خصوصی خود را فدای اینترنت می‌کنید و این کار را با استفاده به ظاهر رایگان از نرم افزارها و خدمات کامپیوتری انجام می‌دهید.

چگونگی اجتناب و کاهش خطراتی که کودکان در ایترنت با آن مواجهند:
به منظور حفظ کردن کودکان در اینترنت سه شیوه دفاعی وجود دارد: آموزش، نظارت و نرم افزارهای فیلترینگ کامپیوتری. مهمترین شیوه آموزش است. در این شیوه، شما با کودکان خود در مورد بایدها و نبایدها و دلایا آنها صحبت می‌کنید. در این صورت فرزندان شما در صورت دسترسی به اینترنت در مکانهایی غیر از خانه و یا حتی بدون استفاده از نرم افزار فیلترینگ نصب شده از خطرات اینترنت در امان می‌باشند.
نظارت به شما امکان مراقبت از فرزندان در هنگام استفاده از اینترنت را می‌دهد. با کنترل کردن آنها در هنگام استفاده از اینترنت، می‌توانید آنهارا  از خطرات احتمالی حفظ نمایید.
برنامه‌های نرم افزاری که به آنها نرم افزارهای کاربردی یا ابزاری نیز می‌گویند، خطرات احتمالی را که کودکان را تهدید می‌کند، کاهش میدهد. پنج نوع نرم افزار وجود داردکه می‌توانید از آنها استفاده کنید: نرم افزارفایروال و نرم افزار شناسایی، نرم افزار فیلترینگ وب سایت، فیلترینگ پست الکترونیکی و نرم افزار آنتی ویروس.



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...



هو الکاتب


پایگاه اینترنتی دانلود رايگان كتاب تك بوك در ستاد ساماندهي سايتهاي ايراني به ثبت رسيده است و  بر طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند و به هیچ ارگان یا سازمانی وابسته نیست و هر گونه فعالیت غیر اخلاقی و سیاسی در آن ممنوع میباشد.
این پایگاه اینترنتی هیچ مسئولیتی در قبال محتویات کتاب ها و مطالب موجود در سایت نمی پذیرد و محتویات آنها مستقیما به نویسنده آنها مربوط میشود.
در صورت مشاهده کتابی خارج از قوانین در اینجا اعلام کنید تا حذف شود(حتما نام کامل کتاب و دلیل حذف قید شود) ،  درخواستهای سلیقه ای رسیدگی نخواهد شد.
در صورتیکه شما نویسنده یا ناشر یکی از کتاب هایی هستید که به اشتباه در این پایگاه اینترنتی قرار داده شده از اینجا تقاضای حذف کتاب کنید تا بسرعت حذف شود.
كتابخانه رايگان تك كتاب
دانلود كتاب هنر نيست ، خواندن كتاب هنر است.


تمامی حقوق و مطالب سایت برای تک بوک محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.


فید نقشه سایت


دانلود کتاب , دانلود کتاب اندروید , کتاب , pdf , دانلود , کتاب آموزش , دانلود رایگان کتاب

تمامی حقوق برای سایت تک بوک محفوظ میباشد

logo-samandehi