747
بازدید
عبدالله مریوانی تردید نداشت که اگر دروازه قلعه را نگشاید نه فقط او و سربازانش کشته خواهند شد بلکه عائله و طائفه او ، و سربازانش نابود خواهند گردید . وی بعد از دیدن سر بریده نادر وشناختن آن سر ، فهمید که نادر کشته شده و اگر وی دروازه قلعه را بگشایدو علیشاه را به کلات راه بدهد نادر که وجود ندارد از او بازخواست نخواهد کرد . پس همان بهتر که تسلیم شود و بدان وسیله نزد علیشاه تقرب حاصل نماید و لذا گفت : ای پادشاه بزرگ ایران وقتی مرکب تو باینجا رسید من نمیدانستم که نادر شاه دیگر پادشاه ایران نیست و سلطان جدید کشور ، تو میباشی و گرنه رسم عبودیت را بجا میآوردم و اینک برای این که ثابت کنم که رعیت مطیع و فرمانبردار تو هستم ، عهد خود را زیر پا میگذارم و هم اکنون دستور میدهم که سنگها را از پشت دروازه بردارند و آن را بگشایند .
علیشاه عدهای از مردان افشار را که با او بودند با نردبان بداخل قلعه فرستاد که باهل قلعه کمک کنند وسنگهائی که پشت دروازه چیده شده بود زودتر برداشته شود و هنگام ظهر علیشاه وارد قلعه کلات شد . علیشاه بعد از ورود به کلات به عبدالله مریوانی گفت من نسبت به تو سوء ظن ندارم و دیدم که اطاعت کردی و دورازه قلعه را بروی من گشودی ولی سربازان تو باید خلع سلاح شوندو بآنها بگو که انعام دریافت خوا هند کرد وانبار باروت هم باید تحت مراقبت سربازان من باشد . عبدالله مریوانی اسلحه سربازان خود را تسلیم کرد وانبار باروت را تحت مراقبت سربازان علیشاه قرار داد .
آنوقت علیشاه گفت برویم بسوی گنج نادرشاه . عبدالله مریوانی گفت ای پادشاه ایران ، کلید گنج کوچک نزد من هست ولی کلید درب خزانه بزرگ نزد خود نادرشاه بود . علیشاه پرسید مگر در اینجا دو خزانه وجود دارد؟ عبدالله مریوانی گفت بلی و خزانه کوچک خزانهایست که گاهی پول میآوردند و در آن میگذاشتند و در دستک ثبت میکردند و هر زمان که خود نادرشاه بکلات میآمد پول موجود در خزانه کوچک منتقل بخزانه بزرگ میشد . علیشاه پرسید اکنون در خزانه کوچک چقدر پول است؟ عبدالله مریوانی جواب داد پانصد و دوازده هزار نادری .
علیشاه پرسید در خزانه بزرگ چقدر پول موجود میباشد ؟ عبدالله مریوانی گفت خدا میداند .
علیشاه پرسید مگر موجودی خزانه بزرگ در دستکها ثبت نشده است . عبدالله مریوانی گفت هر چه در خزانه بزرگ هست در دستکها ثبت شده مگر موجودی پول نقد و از میزان موجودی پول نقد جزنادرشاه هیچکس اطلاع نداشت . علیشاه گفت در خزانه کوچک را بگشایند . عبدالله مریوانی کلید درب خزانه کوچک را آورد و آن را گشود و پانصد و دوازدههزار نادری موجود در آن خزانه را در دسترس علیشاه گذاشت و گفت از پادشاه ایران خواهش میکنم که یک رسید بمن بدهند . علیشاه گفت برای چه بتو رسید بدهم ؟ مگر من مالک این پول نیستم . عبدالله مریوانی گفت چرا ای پادشاه ایران ، ولی رسم این است که وقتی از تحویلدار ،پولی دریافت میکنند ، با و یک قبض رسید میدهند تا در آینده راجع بمبلغی که از وی گرفته شده اختلافی پیش نیاید . علیشاه به قوچه بیک افشار اورموی گفت رسیدی بنویسد و به فرمانده پادگان کلات بدهد . بعد از او پرسید تو در خصوص موجودی خزانه بزرگ چه اطلاع داری ؟ عبدالله مریوانی چند دستک بزرگ را به علیشاه نشان داد و گفت هر چه در خزانه بزرگ وجود دارد در این دستکها ثبت شده غیر از وجه نقد و هر قسمت از اشیای خزانه ، در یکی ازاین دستکها به ثبت رسیده و هر یک از این دستکها دارای دو نسخه است که یکی اینجا میماند و دیگری پیش نادرشاه هست یا بود . علیشاه پرسید این دستکها چه موقع نوشته میشد . فرمانده پادگان کلات گفت هر زمان که نادرشاه باینجا میآمد و میخواستند آنچه در خزانه کوچک است بخزانه بزرگ منتقل نمایند این دستکها نوشته میشد . علیشاه یکی از دستکها را برداشت و گشود و دید در دیباچه آن نوشته شده مربوط به شمشیرها و خنجرها و تفنگها و تپانچههای مرصع می باشد که در خزانه بزرگ هست و هزار و پانصد شمشیر و خنجر و هزار تفنگ و تپانچه مرصع، طبق ثبت آن دستک در خزانه بزرگ بود ، دستک دیگر را که بسیار قطور و سنگین بود بدست گرفت و باز کرد و مشاهده نمود که صورت کتابهائی است که در خزانه بزرگ وجود دارد و از روی آن دستک معلوم می شد که در خزانه بزرگ چهل هزار کتاب موجود است .
( توضیح ـ کتابهای خزانه بزرگ نادری کلات ، کتابهای کتابخانه سلطنتی هندوستان بود که نادرشاه به ایران آورد ـ)
علیشاه بعد از مشاهده آن دستکه گفت من تعجب میکنم نادر که علاقه بخواندن کتاب نداشت برای چه این همه کتاب را در این جا جمع کرده بود . قوچه بیک افشار اورموی جواب داد که نادر ببهای این کتابها توجه داشت نه بآنچه در آنها نوشتهاند . علیشاه دستک ضخیم و سنگین را نهاد و دستک دیگر را برداشت و مشاهده کرد که در آن دستک شماره تخت های مرصع که در خزانه بزرگ وجود دارد ثبت شده مشخصات هر تخت ذکر گردیده است . بعد از این که علیشاه از مشاهده اجمالی دستکها فارغ شد درب خزانه بزرگ نادرشاه را از نظر گذرانید و معاینه کرد .
وی دید درب مزبور بسیار قطور و سنگین است و از عبدالله مریوانی پرسید آیا نمیتوان این در را بدست یک کلید ساز گشود .
عبدالله مریوانی گفت ای پادشاه ایران ، هیچ کلید ساز قادر بگشودن این در نیست . علیشاه گفت در این صورت آنرا واژگون میکنیم .
برادرزاده نادرشاه به سربازان افشاری دستور داد هر چه باروت در انبار بالای خزانه هست با احتیاط از آنجا بنقطهای دیگر که دور از خزانه باشد منتقل کنند زیرا وی عزم دارد درب خزانه بزرگ را با انفجار باروت واژگون نماید و اگر باروت ، همچنان در انبار فوقانی باشد ممکن است منفجر شود .
در حالی که سربازان افشاری باروت انبار فوقانی را به نقطهای دیگر منتقل میکردند عدهای از سربازان با کلنگ و دیلم که عبدالله مریوانی در دسترس آنها قرار داد زیر آستان درب خزانه بزرگ که در واقع یک دروازه بود ،حفرههائی ایجاد نمودند و هر یک از آنها را با مقداری باروت پر کردند و فتیلههای طولانی تا خارج خزانه کشیدند و بعد از این که همه بیرون رفتند ، فتیلهها را آتش زدند و دروازه خزانه نادری با صدائی هولناک واژگون گردید .
پس از اینکه دود باروت متفرق گردید علیشاه و سرداران افشاری و دیگران بسوی خزانه بزرگ نادری روان شدند .
علیشاه موجودی پول خزانه را ضبط کرد و آنگه طبق عهدی که با چهارتن از امرای دربار نادری ( قاتلین نادر) نموده بود آن پول را با آنها تقسیم نمود به هر یک از آن چهار تن چهل کرور رسید .
میگویند در خزانه بزرگ هفتادو پنج صندق جواهر وجود داشته و علیشاه آن جواهر و تختهای مرصع را به نفع خود ضبط کرد و آنگاه امر نمود که هر چه در خزانه هست بین افسران و سربازان او و افسران و سربازان کلات تقسیم شود .
( گنج نادر در کلات که قسمت مهم آن از هندوستان آورده شده بوده بگفته مورخین انگلیسی آن قدر بزرگ بود که ارقام مربوط بآن گنج شبیه به یک افسانه است و هیچ معلوم نیست که آنهمه زر و گوهر وتختهای مرصع ( که یکی از آنها تخت طاووس بود ) و اسلحه جواهرنشان و کتابهای قیمتی و زرنگار و منسجوات زرین و سیمین چه شد بدست چه کسان افتاد . )
علیشاه عدهای از مردان افشار را که با او بودند با نردبان بداخل قلعه فرستاد که باهل قلعه کمک کنند وسنگهائی که پشت دروازه چیده شده بود زودتر برداشته شود و هنگام ظهر علیشاه وارد قلعه کلات شد . علیشاه بعد از ورود به کلات به عبدالله مریوانی گفت من نسبت به تو سوء ظن ندارم و دیدم که اطاعت کردی و دورازه قلعه را بروی من گشودی ولی سربازان تو باید خلع سلاح شوندو بآنها بگو که انعام دریافت خوا هند کرد وانبار باروت هم باید تحت مراقبت سربازان من باشد . عبدالله مریوانی اسلحه سربازان خود را تسلیم کرد وانبار باروت را تحت مراقبت سربازان علیشاه قرار داد .
آنوقت علیشاه گفت برویم بسوی گنج نادرشاه . عبدالله مریوانی گفت ای پادشاه ایران ، کلید گنج کوچک نزد من هست ولی کلید درب خزانه بزرگ نزد خود نادرشاه بود . علیشاه پرسید مگر در اینجا دو خزانه وجود دارد؟ عبدالله مریوانی گفت بلی و خزانه کوچک خزانهایست که گاهی پول میآوردند و در آن میگذاشتند و در دستک ثبت میکردند و هر زمان که خود نادرشاه بکلات میآمد پول موجود در خزانه کوچک منتقل بخزانه بزرگ میشد . علیشاه پرسید اکنون در خزانه کوچک چقدر پول است؟ عبدالله مریوانی جواب داد پانصد و دوازده هزار نادری .
علیشاه پرسید در خزانه بزرگ چقدر پول موجود میباشد ؟ عبدالله مریوانی گفت خدا میداند .
علیشاه پرسید مگر موجودی خزانه بزرگ در دستکها ثبت نشده است . عبدالله مریوانی گفت هر چه در خزانه بزرگ هست در دستکها ثبت شده مگر موجودی پول نقد و از میزان موجودی پول نقد جزنادرشاه هیچکس اطلاع نداشت . علیشاه گفت در خزانه کوچک را بگشایند . عبدالله مریوانی کلید درب خزانه کوچک را آورد و آن را گشود و پانصد و دوازدههزار نادری موجود در آن خزانه را در دسترس علیشاه گذاشت و گفت از پادشاه ایران خواهش میکنم که یک رسید بمن بدهند . علیشاه گفت برای چه بتو رسید بدهم ؟ مگر من مالک این پول نیستم . عبدالله مریوانی گفت چرا ای پادشاه ایران ، ولی رسم این است که وقتی از تحویلدار ،پولی دریافت میکنند ، با و یک قبض رسید میدهند تا در آینده راجع بمبلغی که از وی گرفته شده اختلافی پیش نیاید . علیشاه به قوچه بیک افشار اورموی گفت رسیدی بنویسد و به فرمانده پادگان کلات بدهد . بعد از او پرسید تو در خصوص موجودی خزانه بزرگ چه اطلاع داری ؟ عبدالله مریوانی چند دستک بزرگ را به علیشاه نشان داد و گفت هر چه در خزانه بزرگ وجود دارد در این دستکها ثبت شده غیر از وجه نقد و هر قسمت از اشیای خزانه ، در یکی ازاین دستکها به ثبت رسیده و هر یک از این دستکها دارای دو نسخه است که یکی اینجا میماند و دیگری پیش نادرشاه هست یا بود . علیشاه پرسید این دستکها چه موقع نوشته میشد . فرمانده پادگان کلات گفت هر زمان که نادرشاه باینجا میآمد و میخواستند آنچه در خزانه کوچک است بخزانه بزرگ منتقل نمایند این دستکها نوشته میشد . علیشاه یکی از دستکها را برداشت و گشود و دید در دیباچه آن نوشته شده مربوط به شمشیرها و خنجرها و تفنگها و تپانچههای مرصع می باشد که در خزانه بزرگ هست و هزار و پانصد شمشیر و خنجر و هزار تفنگ و تپانچه مرصع، طبق ثبت آن دستک در خزانه بزرگ بود ، دستک دیگر را که بسیار قطور و سنگین بود بدست گرفت و باز کرد و مشاهده نمود که صورت کتابهائی است که در خزانه بزرگ وجود دارد و از روی آن دستک معلوم می شد که در خزانه بزرگ چهل هزار کتاب موجود است .
( توضیح ـ کتابهای خزانه بزرگ نادری کلات ، کتابهای کتابخانه سلطنتی هندوستان بود که نادرشاه به ایران آورد ـ)
علیشاه بعد از مشاهده آن دستکه گفت من تعجب میکنم نادر که علاقه بخواندن کتاب نداشت برای چه این همه کتاب را در این جا جمع کرده بود . قوچه بیک افشار اورموی جواب داد که نادر ببهای این کتابها توجه داشت نه بآنچه در آنها نوشتهاند . علیشاه دستک ضخیم و سنگین را نهاد و دستک دیگر را برداشت و مشاهده کرد که در آن دستک شماره تخت های مرصع که در خزانه بزرگ وجود دارد ثبت شده مشخصات هر تخت ذکر گردیده است . بعد از این که علیشاه از مشاهده اجمالی دستکها فارغ شد درب خزانه بزرگ نادرشاه را از نظر گذرانید و معاینه کرد .
وی دید درب مزبور بسیار قطور و سنگین است و از عبدالله مریوانی پرسید آیا نمیتوان این در را بدست یک کلید ساز گشود .
عبدالله مریوانی گفت ای پادشاه ایران ، هیچ کلید ساز قادر بگشودن این در نیست . علیشاه گفت در این صورت آنرا واژگون میکنیم .
برادرزاده نادرشاه به سربازان افشاری دستور داد هر چه باروت در انبار بالای خزانه هست با احتیاط از آنجا بنقطهای دیگر که دور از خزانه باشد منتقل کنند زیرا وی عزم دارد درب خزانه بزرگ را با انفجار باروت واژگون نماید و اگر باروت ، همچنان در انبار فوقانی باشد ممکن است منفجر شود .
در حالی که سربازان افشاری باروت انبار فوقانی را به نقطهای دیگر منتقل میکردند عدهای از سربازان با کلنگ و دیلم که عبدالله مریوانی در دسترس آنها قرار داد زیر آستان درب خزانه بزرگ که در واقع یک دروازه بود ،حفرههائی ایجاد نمودند و هر یک از آنها را با مقداری باروت پر کردند و فتیلههای طولانی تا خارج خزانه کشیدند و بعد از این که همه بیرون رفتند ، فتیلهها را آتش زدند و دروازه خزانه نادری با صدائی هولناک واژگون گردید .
پس از اینکه دود باروت متفرق گردید علیشاه و سرداران افشاری و دیگران بسوی خزانه بزرگ نادری روان شدند .
علیشاه موجودی پول خزانه را ضبط کرد و آنگه طبق عهدی که با چهارتن از امرای دربار نادری ( قاتلین نادر) نموده بود آن پول را با آنها تقسیم نمود به هر یک از آن چهار تن چهل کرور رسید .
میگویند در خزانه بزرگ هفتادو پنج صندق جواهر وجود داشته و علیشاه آن جواهر و تختهای مرصع را به نفع خود ضبط کرد و آنگاه امر نمود که هر چه در خزانه هست بین افسران و سربازان او و افسران و سربازان کلات تقسیم شود .
( گنج نادر در کلات که قسمت مهم آن از هندوستان آورده شده بوده بگفته مورخین انگلیسی آن قدر بزرگ بود که ارقام مربوط بآن گنج شبیه به یک افسانه است و هیچ معلوم نیست که آنهمه زر و گوهر وتختهای مرصع ( که یکی از آنها تخت طاووس بود ) و اسلحه جواهرنشان و کتابهای قیمتی و زرنگار و منسجوات زرین و سیمین چه شد بدست چه کسان افتاد . )
نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -
ادامه مطلب + دانلود...