بازدید
این کتاب مناسب کسانی است که خودشان ایده کسب وکار دارند
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
بازدید
• ۱۰ ویژگی زنان کارآفرین موفق
• ۱۰ ویژگی ضروری موفقیت کارآفرینی
• ۱۴ پرسشی که کارآفرینان باید از خود بپرسند
• ۲ افسانه و ۱۰ اسطوره
• ۵ کلید برای ورود به حوزه کارآفرینی
• ۹ نکته مفید برای کارآفرینی
• ۹ وجه تمایز کارآفرینان موفق و ناموفق
• آزادی کارکنان آنها را نوآورتر میکند
• آسیب شناسی عوامل چرخه تولید در ناکامی اشتغال
• آسیبشناسی عدم اقبال به کارآفرینی
• آسیبشناسی مدیریت منابع انسانی در شرکتهای کوچک
• آفریقا، حرکت از نقطه صفر به سوی کارآفرینی
• آموزش حرفهای کارآفرینی
• آموزش کارآفرینی در دانشگاه ها
• آن چه یک جوان جویای کار باید بداند
• آنچه یک کارآفرین پس از موفقیت نباید انجام دهد
• آیا همه می توانند کارآفرین باشند
• آیین نامه اجرایی گسترش بنگاههای کوچک اقتصادی زود بازده و کارآفرین
• اتحاد جبری خلاقیت و نوآوری در کارآفرینی
• ارزیابی توانمندیهای شغلی کارجویان قبل از اشتغال
• ارزیابی ضرورت کار آزاد در اقتصاد آزاد
• از بازار قورباغهها تا معامله با سیگار
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
خودشکوفایی
ریسک پذیری
اشخاص عادی با تجربه اولین شکست دست از تلاش برمیدارند
به همین دلیل است که درزندگی با انبوه اشخاص عادی و
تنها یک «ادیسون» روبرو هستیم.
«ناپلئون میل»
۱٫ریسک پذیری
۲٫ریسکهای سازمانی
1)سوانح وریسکهایوابسته به ان برای یک سازمان
2)چارچوب مدیریت ریسک
3)یک استراتژی جامع
ریسک پذیری
ریسک پذیری:از ویژگیهای کلیدی کارافرینی است ومحافظه کاری منجربه عملکرد منفعل وتقلید از دیگران خواهد شد. گام برداشتن در اینده ای نامطمئن وحرکت در تاریکیها،فرصتهایی رابه کارافرین نشان می دهد که شایدبه راحتی برای دیگران قابل درک نباشد۰
موفقینت درکارآفرینی به واسطه دونشانه عمده قابل شناسایی است:۱)دستیابی به اهدافی که کارآفرینان برای شرکت خود تعریف می کنند۰ ۲)سودآوری ریسکی
شرکتهایی بااین نشانههای موفقیت،نمایشگرویژگیهای خاصی هستند:
الف) درشروع کار متحورانه خود،منابع خویش رابه ریسک میگذارند۰
ب) نقاط قوت وضعف خودرا درموقعیتهای متحورانه می شناسند
ج) ارزشهای عمومی متحورانه درشرکت دارند۰
آرتورلیپر دراشاده به یکی ازنگرشهای فکری لازم برای کارآفرینی می نویسد:« ازدست دادن پول وفرصتهای شناخته شده،بخشی از فرآیندکارآفرینی است۰وآخردنیابه حساب نمیآید۰
بنابراین کارافرینی مستلزم ریسک بوده ومنابع سازمانی یافرد کارآفرین دائماًدرخطر باختن قراردارد واین زیان زمانی که مقدمۀپیروزیهای بعدی قرارگیرد،جزئی ازکارآفرینی به حساب می آید۰سودآوری به عنوان یکی ازنشانههای موفقیّت سازمانهای کارآفرین،ازبازده بالا به دست می آید۰دریک دنیای رقابتی،بازده بالا مستلزم ریسک بالا است۰وریسک پذیری کارآفرین وقدرت تحمّل خطرات وشکستهای احتمالی است که به وی قدرت میدهد به فعالیتهای ریسکی بابازده بالا بپردازد۰
سوانح و ریسکهای وابسته به آن برای یک سازمان:
شد سوانح و خطرات، وسایل، شرایط با فعالیتهایی هستند که قابلیت ایجاد ضرر برای سازمان را دارند. سوانح و خطرات میتوانند خودر ا برای یک سازمان بصورتهای مختلف نشان دهند. یک سازمان ممکن است بوسیله مجموعهای از اتفاقات کوچک و یا یک اتفاق بزرگ مورد آسیب قرار گیرد. این ضررها ممکن است راجع به سلامت کارکنان، ماشینآلات، وسایل یا کل تأسیسات یک کارخانه، محیطزیست، محصول و یا داراییهای مالی باشد و نیز میتواند شامل داراییهای غیرمشهود مثل لطمه زدن به اعتبار و پرستیژ یک سازمان باشد.
اثرات این ضررها ممکن است باعث وقفه در امر فعالیت تجاری، از بین رفتن موجودی انبار، از دست دادن اعتبار نزد مردم و مشتریان، بازار و روحیه در کارکنان باشد،و درنهایت تمام اینها بطور مستقیم و یا غیرمستقیم باعث ضررهای مالی برای سازمان خواهد شد.
ریسکهای واقعی و ریسکهای تجاری:
در سخنرانیهای عادی روزمره، معمولاً کلمه سانحه و ریسک به جای یکدیگر بکار برده میشود، ولی ریسک بیشتر از وجود فیزیکی یک سانحه است. ریسک شامل ابعاد احتمالی در معرض قرار گرفتن یک سانحه، تکرار و طول مدت سانحه است و احتمالات ریاضی و اتفاق افتادن یک واقعه خواسته یا ناخواسته را در نظر میگیرد.
همچنین لازم است بین ریسک واقعی و ریسک تجاری تفاوت قائل شد و آنها را از یکدیگر متمایز کرد. ریسک واقعی معمولاً مربوط به سانحهای میباشد مثلاً در امر بهداشت، ایمنی، محیطزیست و امنیت در محیط کار که بهترین راه برای کنترل اینگونه ریسکها جلوگیری از وقوع چنین حوادثی است. ولی ریسک تجاری مربوط به بازرگانی، مالی و یا سرمایهگذاری میباشد که موفقیت در کنترل آن همیشه نسبی است و بستگی به کل اقتصاد، بازاری که در آن فعالیت میکنید و رقبای تجاری شما دارد.
ریسکهای وابسته و ریسکهای ناوابسته:
ریسکهای سازمانی را به دو گروه دیگر نیز میتوان تقسیم کرد. یکی ریسکهایی که مربوط به صنعت خاصی میباشند و دیگری ریسکهایی که اصلاً به صنعت خاصی مربوط نبوده، بلکه ریسکی است که کل بازار با آن مواجه است. مثلاً اگر نرخ سود بانکی در یک کشور بالا رود و یا در پول رایج یک مملکت، نسبت به ارزهای خارجی نوساناتی ایجاد شود، کلیه صنایع را دربرمیگیرد و فقط مختص به صنعت خاصی نخواهد بود. ولی اگر بطور مثال برای حفاظت از محیطزیست و افزایش لایههای اوزون در جو، محدودیتی در مورد استفاده از گازهای C.F.C ایجاد گردد، این محدودیت فقط برای صنایعی ایجاد دردسر خواهد کرد که در تولید محصولات خود از گاز C.F.C استفاده میکنند. مدیریت ریسک باید هر دو گروه از ریسک را به خوبی بشناسد و درصدد برطرف کردن آنها برآید.
ریسکهای استراتژیک:
بطور کلی، ریسکهای استراتژیک ریسکهایی هستند، که اگر اتفاق بیافتد، بطور جدی استراتژی تجاری شرکت و یا بنیان وجودی آنرا به خطر میاندازد.
برمبنای این تعریف ریسکهای استراتژیک نه تنها شامل ریسکهای واقعی و تجاری میباشد، بلکه ریسکهای وابسته و ناوابسته را نیز دربرمیگیرد.از طرف دیگر این را نیز باید در نظر داشت که گاهی اوقات ریسکهای تجاری و ریسکهای واقعی بر روی هم اثر میگذارند. بطور مثال وقوع سانحه آتشسوزی یا انفجار در تأسیسات یک کارخانه نه تنها مانع فعالیت تجاری میشود و دارایی اصلی شرکت را از بین میبرد، بلکه ممکن است سهامداران را نیز وادار به فروش سهام کند. تصمیم به ساخت یک کارخانه جدید محصولات پتروشیمی، نه تنها ریسک عمر مفید سرمایهگذاری را همراه دارد بلکه مطمئناً ریسک آلودگی و یا وقوع یک سانحه دلخراش را نیز در برخواهد داشت.
یکی از مباحث مهم که میتواند به خوبی رابطه بین ریسک تجاری و ریسک واقعی را نشان دهد همین بحث «مدیریت کیفیت» است. این روزها بازار برای محصولات تولیدی، جهانی شده است و رقابت بین تولیدکنندگان چنان شدت گرفته است که هر کدام سعی میکنند با استفاده از فاکتورهای مختلف، مثل طراحی، مرغوبیت، تکنولوژی، قیمت و فراوانی کالا، به طریقی از رقیب خود پیشی گیرند. نشان دادن کیفیت عالی کالاها، وسیلهای شده است تا کارخانه بتواند در بازارهای داخلی و خارجی بر رقیب خود غلبه یابند.اگر سازمانی بتواند نشان دهد که تمام فعالیتها و فرآیندی که به کیفیت کالا کمک میکند مثل طراحی، تولید، بازاریابی، ایمنی، فروش، منابع انسانی و مالی در حداکثر کارآیی و اثربخشی که میکند. آنوقت میتواند ادعا کند که شانس بیشتری نیز برای موفقیت تجاری دارد.یکی از عوامل مهمی که به بهبود کیفیت کالا کمک میکند داشتن مدیریت موثر و کارا میباشد. بخشی از استانداردهای بینالمللی ISO 9000 دقیقاً به ضرورت داشتن یک «سیستم مدیریت کیفیت» اشاره دارد و خیلی از سازمانها درخواست کردهاند تا مورد حسابرسی این سازمان قرار گیرند تا موفق به دریافت درک آن شوند. داشتن چنین مدرکی، فروش محصولات کارخانه را به مشتریانی که شرط اصلی خرید آنها داشتن این استاندارد بینالمللی است آسانتر میکند. ولی باید در نظر داشت که ISO 9000 در این لحظه زمانی فقط مدرک تأیید در مورد رعایت «حداقل روشهای اجرائی مناسب» میدهد و به مسأله کیفیت کالا توجهی ندارد. ارائه محصولات با کیفیت پائین هنوز ریسکی است که عواقب آن باید بوسیله خریدار و فروشنده در نظر گرفته شود.
چارچوب مدیریت ریسک:
مدیریت ریسک استراتژیک سه معنی مختلف استراتژیک را دربرمیگیرد:
اول: همان شناخت ریسکهای استراتژیک است (که در بالا به آن اشاره شد)
دوم: روش برخورد استراتژیک با مسأله ریسک و مدیریت آن است (یعنی تدوین استراتژیهای لازم)
سوم: مدیریت ریسک در بالاترین رده سازمان یعنی رده استراتژیک
روش برخورد استراتژیک با مدیریت ریسک، که معمولاً به خاطر سیاست انجام کار، در بالاترین رده سازمانی انجام میگیرد بیشتر شامل انتخاب بهترین مجموعه از استراتژیهای زیر میباشد:
۱- اجتناب از ریسک (بطور مثال جلوگیری از انجام یک فعالیت ریسکپذیر)
۲- کاهش ریسک یا کنترل زیان حاصل از آن (که معمولاً شامل در نظر گرفتن ریسکهای خطرناک در سازمان و برنامهریزی مناسب برای کاهش آنها تا آنجایی که امکان داشته باشد).
۳- نگهداری یا ابتقاء ریسک (قبول کنید که این ریسک چه بخواهید یا نخواهید وجود دارد و باید آنرا یا از طریق بیمه محدود، بیمه کنید و یا ضررهای آن ریسک را بپذیرید.
۴- انتقال ریسک (از طریق بیمه کردن ریسک، مثل ریسک مسوولیت کارفرما، ریسک مسوولیت در مقابل جامعه و ریسک حاصل از فروش محصولات شرکت).
۵- پخش کردن ریسک (که این موضوع بیشتر در مورد مدیریت سرمایهگذاری صدق میکند)
در رده عملیاتی، مدیران معمولاً با در نظر گرفتن چارچوب استراتژی کلی سازمان، حق دارند به اندازه اختیارات محلی، از تکنیکهای اجتناب از ریسک، کاهش ریسک و کنترل زیان حاصل از ریسک استفاده کنند.
ریسک، همیشه با شناخت سوانح یا خطرات و تجزیه و تحلیل آنها بر مبنای میزان اثرگذاری بر سازمان شروع میشود و سپس بر مبنای اطلاعات جمعآوری شده و آگاهی، به ارزیابی ریسک از طریق انجام فرآیند اصلی زیر میپردازیم:
۱- تخمین یا برآورد میزان ریسک (اندازهگیری ریسک)
۲- سنجش ریسک (چقدر این ریسک نسبت به ریسکهای دیگر بزرگتر است؟)
۳- تصمیمگیری در مورد ریسک (آیا این ریسک با در نظر گرفتن معیارهای متداول روز قابل قبول است؟)
۴- اقدام لازم در مورد ریسک (چه مجموعهای از استراتژیهای لازم را بایداز بین استراتژیهای ذکر شده در بالا انتخاب کرد؟)
معمولاً برای تجزیه و تحلیل، ارزیابی و یافتن وسایل لازم برای کنترل ریسک نیاز به تجربه، تخصص و اطلاعات کافی میباشد.
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
اگرماتصوری اززندگی موفق داشته باشیم می توانیم اهداف خاصی را برای خود تعیین کنیم۰اوقاتی درزندگی وجود داردکه برای تعیین هدف مفید است وبهتراست درسایراوقات فقط به مسیری که درحال طی کردن آن هستیم فکر کنیم
زمانیکه اهدافمان رابررسی کرده واحساس کنیم آنها مناسب نیستند۰فرایند هدفسازی راباید بلافاصله متوقف کنیم واگراحساس کنیم اهدافمان مفید وجالب میباشند بلافاصله دست به عمل بزنیم۰
اهداف باید کاملاً واضح وآشکاروواقع بینانه باشند وسعی کنیم گامهایی را که مارابه هدفمان نزدیک میکنند تعیین کنیم وسعی دراجرای مسیرها وبرداشتن این گامها برای رسیدن به موفقیت داشته باشیم.
گام هفتم: دیگران رابرای موفقیتی که بدست آورده اید سهیم کنید۰
با گذشت زمان وقتی که مراحل بالا را ملی کنیم تدریجاً استعداد و تواناییهایمان شکوفا خواهد شد۰وقتی به ندای درونمان گوش فرا دهیم وبهبودی وپییشرفت درزندگی حاصل کنیم دیگرنمیشود مانع تغییراتی که ماراتبدیل به فردی موفق میکند شویم۰
اغلب ما در درک وتحسین استعدادهایمان مشکل داریم چراکه آنها آرام وآهسته شکوفا می شوند که به نظرامری مهم نمی رسند۰اموری که برای ما جذاب هستند ومانمی توانیم انجام آنها رامتوقف کنیم نشانههای مهمی ازاهداف می باشند که ما درصدد بیان آن هستیم و درواقع کلیدهای اهداف زندگیمان هستند۰
چه ما دردستیابی به موفقیت وکامیابی موفق شویم یا خیر،زندگی همیشه پاداشی عادلانه برای تلاشهایی که ما انجام داده ایم خواهد داد۰
با پاسخ گفتن به ندای درونمان وسیله معاش خود رافراهم می کنیم وجهان هستی همیشه ازما می خواهد تاحد امکان،خود واقعی مان باشیم۰
ماباید بعد ازکسب موفقیت هدایا وشادی که نصیبمان شده است با دیگران قسمت کنیم وازآن طریق تغییری رادردنیای اطرافمان ایجاد کنیم واین یکی ازبهترین تجربیات انجام شده ای است که می توانیم درزندگی کسب کنیم که برای دستیابی به موفقیت واقعی عاملی لازم ومهم است۰زمانیکه بادرستی واشتیاق زندگی کنیم،موفقیت رابیشتروبیشتر احساس می کنیم۰
۱۰سوء تعبیرازموفقیت:
آیا زمان این نرسیده که دیدگاهتان را درباره موفقیت تغییر دهید؟.
اکثرمردم درباره موفقیت دچار سو ءتعبیر هستند.
ده مورد سوء تعبیر رایج در میان مردم:
۱- بعضی از مردم به خاطر گذشتهشان، تحصیلاتشان و… موفق نیستند.
هیچ کس نمیتواند موفق باشد مگر بخواهد و سپس برای بدست آوردنش بکوشد.
۲- افراد موفق اشتباه نمیکنند.
آنها هم مثل ما اشتباه میکنند فقط اشتباهشان را تکرار نمیکنند.
۳- برای موفق شدن باید ۶۰ (۷۰، ۸۰، ۹۰ و…) ساعت در هفته کار کرد.
موفقیت به «زیاد» انجام دادن کاری ربط ندارد، بلکه بیشتر به «درست» انجام دادن آن ربط دارد.
۴- فقط اگر قواعد خاصی را اجرا کنیم موفق میشویم.
چه کسی قواعد را به وجود میآورد؟ موقعیتها متفاوتند. گاهی لازم است از قواعد خاصی پیروی کنیم و گاهی نیز باید قواعد ساخته خودمان را بکار بندیم.
۵- اگر کمک بگیریم، این دیگر موفقیت نیست.
موفقیت به ندرت در تنهایی رخ میدهد. آنهایی را که به موفق شدن تو کمک میکنند، شناسایی کن. تعدادشان کم نیست.
۶- باید خیلی شانس بیاوریم تا موفق شویم.
بله، کمی باید شانس آورد اما بیشتر به کار سخت، دانش و جدیت احتیاج است.
۷- فقط اگر زیاد پول درآوریم موفقیم.
پول یکی از نتایج موفقیت است، اما ضامن آن نیست.
۸- باید همه بدانند که ما موفق هستیم.
شاید با بدست آوردن پول و شهرت بیشتر، افراد بیشتری از کارتان باخبر شوند. اما، حتی اگر شما تنها کسی باشید که از این موضوع باخبرید، هنوز آدم موفقی هستید.
۹- موفقیت، یک هدف است.
موفقیت بعد از رسیدن به اهداف بدست میآید. وقتی میگویی «میخواهم آدم موفقی شوم» از شما سوال میکنند: «در چه چیزی؟»
۱۰- به محض اینکه موفق شویم، گرفتاریها هم تمام میشوند.
با رسیدن به موفقیت پستیها وبلندیهای راه تمام نمشود وفرد موفق هنوز اول راه است.
با این حال باید از موفقیت امروز لذت ببریم چرا که فردا روز دیگری است
ضرورت دست یافتن به موفقیت
اکثریت مردم را بطور عموم، از نظر روانشناسی میتوان به دو گروه عمده تقسیم کرد.یکی گروهی که فرصتها آنان را به چالش میخوانند وبرآنند تا کارهای دشوار انجام دهند تا به هدفی خاص دست یابند، این گروه در اقلیت قرار دارند. گروه دیگرکه در اکثریت میباشند نیز گروهی است که بی توجه از کنار مسائل میگذرد.اینک چندین سال است که روانشناسان تلاش میکنند به راز این دوگانگی غریب وپررمز وراز پی ببرند.آیا نیازبه موفقیت (ویا فقدان آن) در درون فرد اتفاقی است، ارثی بوده ویا نتیجه تأثیرات محیطی میباشد ؟ آیا صرفا ً یک انگیزه انسانی قابل تفکیک از انگیزههای دیگر است یا ترکیبی است از چندین انگیزه مختلف – تمایل کسب قدرت وشهرت ویا تجمع ثروت ؟ مهمتر از همه آیا راهی وجود دارد که بتوان چنین تمایلی را در جامعه ویا افرادی که فاقد آن میباشند، بوجود آورد ؟
با وجود آنکه هنوز پاسخ کاملی برای هیچیک از این سوالات در دست نیست اما سالها کارکردن برروی این مطلب، پاسخهای نسبی برای هریک از سوالات مزبور ویا بینشی نسبت به کل قضیه فراهم آورده است. بی شک یک انگیزه انسانی بخصوص که از سایر انگیزهها قابل تفکیک باشد وجود دارد، به نحوی که میتوان آنرا در هر گروهی از افراد یافت ویا مورد آزمون قرار داد.
اجازه بدهید مثالی را مطرح کنم.چندین سال قبل برروی ۴۵۰ نفر از کارگرانی که در نتیجه تعطیلی موقت یک کارخانه در منطقه اری پنسیلوانیا، ازکار اخراج شده بودند، مطالعه ای انجام شد. اکثریت این کارگران برای مدتی در خانه ماندند وسپس به اداره کاریابی ایالات متحده مراجعه کردند تا ببینند آیا امکان استخدام در کار قبلی خود ویا کارهای نظیر آن وجود دارد یا خیر. تنها تعداد قلیلی ازآنها به گونه ای متفاوت رفتا ر کردند،یعنی درست از همان روز که کار خود را از دست دادند، به شکار کاری جدید رفتند.
آنها به ادارههای کار یابی ایالات متحده وپنسیلوانیا سر زدند. بخش استخدام نیاز مندیهای روزنامهها را میخواندند،به کلیسا واتحادیه خود وسازمانهای وابسته مختلف سرزدند، برای فراگیری مهارتهای جدید در دورههای آموزشی شرکت کردند وحتی شهر خود را در جستجوی کار ترک کردند واین در حالی است که اکثریتی که در خانه مانده بودند حاضر نبودند تحت هیچ شرایطی برای بدست آوردن کار اری را ترک گویند.بی شک افراد این اقلیت فعال از انگیزههای کاملا ًمتفاوتی برخورداربوده اند. تمامی این افراد از نظر هدف در یک موقعیت قرار داشتند : آنها به کار، پول، سرپناه، غذا وامنیت شغلی نیاز داشتند. اما تنها عده اندکی از آنان در بدست آوردن نیازهایشان پیش قدم شده ودر اقدام کردن از خود تهور نشان دادند. چرا؟ اینک روانشناسان پس از سالها تحقیق معتقدند که میتوانند بدین سوال پاسخ دهند. آنها نشان داده اند که این افراد از نوع خاصی از انگیزه انسانی به مقیاسی بالا برخودار بوده اند. اجازه بدهید فعلا ً این ویژگی فردی را انگیزه A بنامیم وبه بررسی سایر ویژگیهای افرادی که انگیزه A آنها بیشتراست بپردازیم. فرض کنید این افراد از نظر کاری در موقعیتی قرار دارند که میتوانند میزان سختی ودشواری کارشان را خود تعیین کنند. چنین وضعیتی را براحتی میتوان درآزمایشگاه روانشناسی ایجاد کرد، بدین ترتیب که ازافراد خواست تا حلقههایی را از هر فاصله ای که خود میخواهند، بسوی یک گل میخ پرتاب نمایند. بسیاری از افراد حلقهها را بطور اتفاقی وبدون محاسبه پرتاب میکنند، یا بسیار نزدیک میایستند ویا از گل میخ فاصله بسیار میگیرند، اما افرادی که دارای انگیزه A میباشند، چنین بنظر میرسد که فاصله خود را از گل یخ چنان محاسبه میکنند که القاء کننده حس استادی وتسلط باشد. این افراد تقریبا ً همیشه در فاصله ای متعادل میایستند. نه آنقدر نزدیک که کار به نحو مسخره ای آسان بنظر رسد ونه آنقدر دور که انجام کار غیر ممکن گردد. هرگاه شانس موفقیت آنها تنها یک به سه باشد، اهدافی که برای خود تعیین میکنند، مشکل اما دست یافتنی است. بعبارت دیگر این گونه افراد همواره چالشهایی را برای خود در نظرمی گیرند، وظایفی که انها را وامی دارد تا خود را تا حدی پیشرفت دهند.
البته آنها هنگامی چنین رفتاری را ازخود بروز میدهند که بتوانند از طریق عملکرد شخصی خود، نتیجه کاررا تحت تأثیر قرار دهند. آنها به هیچ وجه قمار کردن را ترجیح نمی دهند. فرض کنیم آنها میتوانند بین تاس ریزی ونرادی وتلاش در حل یک مسئله یکی را انتخاب کنند، در حالیکه برای هردو کار زمانی واحد وشانس موفقیت یک به سه دارند. با وجوداینکه فرصت برندگی در هر دو مورد یکسان است وتاس ریختن کار ساده تری است اما آنها حل مسئله را انتخاب میکنند.آنها بجای آنکه نتیجه کار رابه دیگران ویا شانس واگذار کنند ترجیح میدهند خود برروی مسئله کار کنند.بی شک اینگونه افراد بجای پاداش موفقیت، به نفس موفقیتهای فردی میاندیشند چراکه از طریق تاس ریختن نیز میتوانستند به همان پاداشها دست یابند.این مسئله نشان دهنده ویژگی دیگری است در افرادی که از انگیزه A برخوردار میباشند وآن اینکه اینان شرایط کاریی را ترجیح میدهند که در آن صرفا ً براساس تلاش خود به باز خوردی قطعی دست یابند
اما علت چنین رفتاری در برخی از افراد چیست ؟ از یک نظر پاسخ این سوال بسیار ساده است : علت آنست که آنان بیشتر وقت خود را به فکر کردن درباره این مسئله میگذرانند که چگونه کار خود را بهتر انجام دهند. در حقیقت روانشناسان نوعا ً قدرت انگیزه A را با گرفتن نمونههایی از تفکرات خودبخود افراد( مانند سرهم کردن یک داستان درباره عکسی که به آنها نشان داده میشود ) وشمارش دفعاتی که آنان عملکرد خودرا” بهتر” میخوانند، اندازه گیری مینمایند.این شمارش عینی بوده وحتی امروزه با کمک برنامههای کامپیوتری مخصوص آنالیزدادهها نیز انجام پذیر میباشد. آنچه در نتیجه این مطالعات بدست میآید چیزی است که از نظر تکنیکی امتیاز نیاز به موفقیت فردی نامیده میشود.درک کردن علت این مسئله دشوار نیست که افرادی که دائما ً در فکر انجام بهتر کارهایشان هستند، همواره جستجو بدنبال کار را نیز بهتر انجام میدهند، اهدافی متعادل وقابل حصول برای خود تعیین میکنند، از قمار کردن نفرت دارند (چراکه موفقیت در آن، آنها را ارضاء نمیکند ) وشرایطی را در کار خود ترجیح میدهند که بتوانند خود نیز با آن پیشرفت نمایند.اما اینکه چرا تنها عده ای از مردم، ونه تمامی آنها، بدین ترتیب میاندیشند، مسئله دیگری است. شواهد موجود نشان میدهد که این ویژگیها ارثی نبوده واز بدو تولد با شخص همراه نیست بلکه ناشی از آموزشهای خاصی است که کودکان در خانه واز والدین خود میگیرند، والدینی که اهدافی نسبتا ً در سطح بالا برای فرزندانشان در نظر میگیرند اما با فرزندانشان گرم وصمیمی بوده، آنها را برای رسیدن به این اهداف تشویق مینمایند.
برخورداری از چنین آگاهی دقیق درباره یکی از انگیزهها، مارا در تصحیح ایدههای مختلف ناشی از حس مشترکی که درباره انگیزههای انسانی وجود دارد، یاری میدهد.
بعنوان مثال سیاست بیشتر مردم (واکثر سیاستهای فعالیتهای تجاری ) براساس این ایده ساده لوحانه قراردارد که مردم ” اگرمجبورباشند” سخت تر کار خواهندکرد. البته درنگاه نخست این ایده کاملا ًاشتباه نیست اما میتوان گفت که تنها نیمی از آن صحت دارد. مثلا ًاکثریت کارگران بیکارمثلاًاری به اندازه افرادی که از نیاز بالایی به موفقیت برخوردار بودند،”مجبوربودند” که کاری پیداکنند ولی برای پیدا کردن کار تلاش خاصی از خود نشان ندادند ویا باز غالبا ً مردم چنین میپندارند که هر انگیزه قویی به این امر منجر میشود که فرد کارش را بهتر انجام دهد. بنابراین آیا درست نیست بگوییم که بیشتر کارگران اری صرفا ً “بدون انگیزه ” بوده اند ؟ اما اطلاعات ما درباره انگیزههای مختلف انسانی نشان میدهد که افراد مختلف تحت تأثیر یک انگیزه رفتار متفاوتی از خود بروز میدهند. مسئله انگیزه دار شدن یا نشدن نیست بلکه مسئله این است که آیا شخص به سوی هدف A، برانگیخته شده یا به سوی B یا C وغیره ؟
یک آزمایش ساده مسئله را روشن میکند :به افراد مختلفی گفته شد که برای حل یک مشکل میتوانند شریکی انتخاب کنند ؛ این شریک هم میتواند یک دوست باشد وهم فرد غریبه ای که در حل آن مشکل تخصص دارد. افرادی که از نظر نیاز به موفقیت در سطح بالاتری قرار داشتند فرد متخصص را به عنوان شریک خود برگزینند اما آنانکه نیاز بیشتری به دوست یابی داشتند دوستان خود رابر افراد متخصص ترجیح دادند.مسئله اینجاست که گروه دوم بدون انگیزه نبودند بلکه تمایل آنها نسبت به بودن با کسی که وی را دوست میدارند عملا ً انگیزه ای است قوی تر از تمایل به فائق آمدن بروظیفه. روانشناسان چنین نیازهایی را مورد مطالعه قرار داده اند. بعنوان نمونه، نیاز به قدرت غالبا ً با نیاز به موفقیت اشتباه میشود چراکه هردو نیاز ممکن است به انجام فعالیتهای ” بارزوچشمگیر ” منجر گردد.اما تفاوت کاملا ً مشخصی بین آنها وجود دارد. افرادی که نیازی شدید به قدرت دارند میخواهند توجه دیگران را به خود جلب کنند، خود را به دیگران بشناسانند وآنها را در کنترل خود داشته باشند. اینگونه اشخاص زندگی سیاسی فعالتری دارند وبسیار مایلند که کنترل کانالهای ارتباطی را در دست خود داشته باشند، هم کانالهای ارتباطی با افراد سطح بالا وهم با مردم عادی، تا بدین ترتیب مسئولیتهای بیشتر وبیشتری برعهده بگیرند. افرادی که از نیاز بالایی به قدرت برخوردارمی باشند، مانندآنها که نیازبالایی به موفقیت دارند، هرروز در پی بهبود کارایی وعملکرد خود نمی باشند. بدین ترتیب، از آنچه تا به حال آموخته ایم نتیجه میگیریم که تمامی افرادی که به موفقیتهای بزرگ دست مییابند لزوما ً از نظر نیاز به موفقیت از امتیاز بالایی برخوردار نیستند.به عنوان مثال بسیاری از سیاستمداران برجسته، ژنرالها ودانشمندان ومحققین بزرگ واجد این ویژگی فردی نمی باشند چراکه از انگیزههای دیگری برخوردار میباشند. یک ژنرال یا یک سیاستمدار باید به روابط قدرت بیاندیشد، یک محقق باید قادر باشد برای مدتی طولانی وبدون هیچگونه باز خورد مستقیم وسریع زمانهای زیادی را به کار تحقیق بپردازد ؛ بازخوردی که شخصی با نیاز بالا برای موفقیت بدان نیاز دارد. از طرف دیگر دست اندرکاران فعالیتهای تجاری علی الخصوص فروشندگان یا افرادی که واقعا ً دارای مسئولیتهایی میباشند در نیاز به موفقیت از امتیاز بالایی برخوردارند. این مسئله حتی در یک کشور کمونیستی مانند لهستان نیز صادق است.مشخصا ً در آنجا نیز همانند یک نیاز مبتنی براقتصاد آزاد، یک مدیر هنگامی موفق است که دائما ً در فکر بهبود بخشیدن به عملکرد، تعیین اهدافی دحض اینکه موفق شویم، گرفتاریها هم تمام میشوند..
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
لابراتوار الکان یکی از نمونههای موفق دهه ۱۹۶۰ است و این بدین خاطر است که بیل گانر، موسس شرکت، از یک ناسازگاری در تکنولوژی پزشکی بهره برداری کرد. عمل آب مروارید چشم، سومین یا چهارمین جراجی مرسوم در جهان است. طی سیصد سال پزشکان به این نتیجه رسیده بودند که تنها پس از رسیدن کامل آب مروارید،با بریدن یک رباط آنرا از چشم بیرون آورند. جراحان چشم لزوم بریدن این رباط را آموخته و با موفقیت کامل انجام می دادند. ولی این شیوه با سایر روشها ی جراحی تفاوت بسیار داشت و اغلب از آن هراس داشتند. این نمونه ای از یک ناسازگاری بود. مدت پنجاه سال بود که پزشکان آنزیمی را می شناختند که می توانست این رباط را بدون نیاز به بریدن و عمل جراحی حل کند.. آل کانر یک ماده افزودنی به این ماده اضافه کرد که باعث شد ماندگاری آن به چند ماه برسد. جراحان چشم به خوبی از این ترکیب جدید استفاده کردند و الکان عرضه کننده انحصاری جهانی این دارو شد. پنجاه سال بعد،نستل این شرکت را با قیمت اعجاب آوری خریداری کرد.
این نوع ناسازگاریها، در روند منطقی یا دوره ای یک فرآیند، تنها یکی از راههایی است که می تواند فرصتهای نوآوری را افزایش دهد.
ناسازگاری بین انتظارات و نتایج نیز می تواند راهی بریا نوآوری باشد. پنجاه سال بعد از شروع این قرن، شرکتهای کشتی سازی و دست اندرکار در صنعت کشتی، بطور جدی به دنبال ساخت کشتیهایی با سرعت زیاد و سوخت کمتر بودند. با این وجود، حتی شرکتهایی که توانستند چنین کشتیهایی بسازند با رکود اقتصادی کشتیهای بارکش اقیانوسی مواجه شدند. از سال ۱۹۵۰ و بعد از آن، بارکشهای اقیانوسی در حال از بین رفتن بودند،اگرچه هیچ زمانی بطور کامل از بین نرفتند. به هر حال، همه اشتباه در این بود که بین مفروضات صنعت و واقعیات ناسازگاری وجود داشت. هزینه واقعی ناشی از انجام کار روی دریا نبود،بلکه ناشی از انجام ندادن کار(بیکار نشستن در بندر ) بود. آن زمان که مدیران پی بردند،هزینه دقیقا در کجا قرار دارد،نوآوری شکل گرفت :کشتی نقاله دار و کشتی کانتینر دار. این راه حل جدید، همان تکنولوژی قدیمی بود که ۳۰ سال در راه آهن و حمل و نقلهای کامیونی استفاده می شد. در اینجا یک تغییر در نگرش و نه تغییر در تکنولوژی، اقتصاد کشت ی نوردی اقیانوسی را بطور کامل تغییر داد و انرا به یکی از بزرگترین صنایع رشد یافته در بیست یا سی سال گذشته تبدیل کرد.
نیازهای فرآیندی
هرکس در ژاپن زندگی کرده باشد می داند که این کشور سیستم مدرن بزرگراهی ندارد. جادهها هنوز هم همان راههایی هستند که در قرن دهم ساخته شده بود. آنچه باعث شد این سیستم بتواند برای اتوموبیلها و کامیونها قابل استفاده شود،نصب و استفاده از منعکس کنندههایی بود که در بزرگراهها ی آمریکا استفاده می شد. از اوایل دهه ۱۹۳۰ با نصب این منعکس کنندهها. هر اتوموبیل می تواند اتوموبیلهای دیگر زا در هر کدام از جهتها ی شش گانه ببیند. این نوآوری کوچک که موجب کاهش بار ترافیک و حوادث گردید، ناشی از یک نیاز فرآیندی است.
آنچه اکنون ما آنرا رسانههای گروهی می نامیم از دو نوع نوآوری سرچشمه گرفته است که حدود سالهای ۱۸۹۰ در پاسخ به یک نیاز فرآیندی بوجود آمد. نوآوری نخست، ماشین چاپ مرجنتالر است که چاپ روزنامههایی با تیراژ و سرعت زیاد را ممکن ساخت. نوآوری اجتماعی دیگر، استفاده از شیوه جدی تبلیغات(آگهیها ) است که اولین ناشران واقعی روزنامه یعنی آدولف اوچز از روزنامه نیورک تایمز و جوزف پولیترز از نیویورک ورد و ویلیام راندولف هرست آنرا ابداع کردند. این آگهیها موجب شد ناشران بتوانند اخبار را بطور رایگان و با سود حاصل از تبلیغات انتشار دهد.
تغییرات صنعت و بازار
شاید مدیران معتقد باشند که ساختارهای صنعتی تغییر ناپذیرند. ولی این ساختارها می توانند و اغلب نیز همین طور است که یک شبه تغییر می کنند. این تغییر فرصتهای زیادی را برای نوآوری بوجود می آورد.
یکی از نمونههای بسیار موفق در تجارت آمریکا در دهههای اخیر،شرکت دلالی و کارگزاری دونالد سون، لوفکین و ژنرت است که اخیرا مورد پذیرش انجمن تضمین زندگی منصفانه قرار گرفته است.
دی. ال. جی در سال ۱۹۶۰ توسط سه مرد جوان که هر سه فارغ التحصیل مدرسه بازرگانیهاروارد بودند تاسیس گردید. آنها پی بردند که هر زمانی که سرمایه گذاران بر امور زیر بنایی تسلط یابند،ساختار بازار مالی نیز تغییر می یابد. این مردان که در واقع نه سرمایه ای داشتند و نه جایی مرتبط بودند،در طی چند سال، شرکت آنها به رهبری صنعت رسید و تبدیل به یکی از کارگزاران موفق و فعال در وال استریت گردید و سپس بین المللی شد.
به طور مشابه، تغییر ساختار صنعت نیز، فرصتهای فراوان نوآوری را برای تامین کنندگان لوازم خدمات بهداشتی آمریکا بوجود آورد. در طی ۱۰ یا ۱۵ سال گذشته،کلینیکهای جراحی و روانپزشکی و مراکز اورژانس مستقلی در سراسر این کشور بوجود آمد. فرصتهای مشابهی نیز از طریق ارتباطات از راه دور هم در تجهیزات (از طریق شرکتهایی نظیر رولم ) و هم در حمل و نقل (از طریق شرکتهای ام. سی. آی ) و اسپیرنیت با این تحول صنعتی همراه بودند.
هنگامی که یک صنعت به سرعت رشد می کند، بطوری که در حالتهای بحرانی رشد ۴۰ درصد، طی ۱۰ سال یا کمتر داشته باشد، ساختار آن نیز تغییر می کند. شرکتهای مسلط در بازار، به جای این که شرکتهای تازه وارد را مورد تهاجم قرار دهند، از آنچه تاکنون به دست آورده اند. دفاع می کنند. در واقع، هنگامی که ساختارهای صنعت یا بازار را که رشد سریع داشته اند از نظر فراموش می کنند. فرصتهای جدید،بندرت در نگاه بازار قرار گرفته،تعریف شده و برای خدمت رسانی مورد سازماندهی قرار می گیرند. بنابراین این نوآوران شانس خوبی دارند تا به مدت زیاد بدون رقیب باشند.
تغییر ویژگیهای جمعیت
( منبع دیگری است که درخارج شرکت فرصت نواوری راایجاد میکند.)
ویژگیهای جمعیت از معتبرترین منابع خارجی فرصت نوآوری است. وقایع جمعیتی،اتفاقات آینده را تعیین می کنند. از آنجا که خط مشی گزاران بسیاری از ویژگیهای جمعیت را فراموش می کنند،افرادی که به این ارقام توجه نمایند و از آن بهره برداری کنند پاداشهای کلانی دریافت خواهند کرد.
ژاپنیها در صنعت روبوت سازی پیشرفت کردند چرا که به ویژگیهای جمعیت توجه داشتند. همه می دانستند در طی سالهای ۱۹۷۰ و بعد از آن در کشورها ی توسعه یافته، دو انفجار،در جمعیت و تحصیلات رخ می دهد و نیم یا بیشتر جوانان تحصیلات عالیه خواهند داشت. در نتیجه فقط افراد معدودی برای کارها ی معمولی کارگری باقی می مانند و این تعداد در سالهای ۱۹۹۰ ناکافی است. همه این موضوع را می دانستند،ولی تنها ژاپنیها بودند که بر اساس آن عمل کردند و اکنون نزدیک به ۱۰ سال است که در صنعت روبوت سازی پیشرو هستند.
نمونه مشابه دیگر، موفقیت باشگاه مدیترانه در صنعت سیاحت و گردشگری است. در سال ۱۹۷۰ تنها ژرف اندیشان می توانستند ظهور بخش عظیمی از جوانان ثروتمند و تحصیل کرده را در اروپا و آمریکا پیش بینی کنند. اینان با آن نوع تعطیلات که والدینشان در برایتون و آتلانتیک سیتی می گذارندند ارضا نمی شدند. این نسل در سن ۱۰ تا ۱۹ سالگی مشتریان ایده آلی بودند،در جستجوی یک مکان زیبا و رویایی.
مدت زمانی طولانی است که مدیران به این جنبههای جمعیتی پی برده اند،لیکن همواره فکر می کنند تغییرات ویژگیهای جمعیت به کندی صورت می گیرد و حداقل در این قرن انجام نمی شود. در واقع تغییر در تعداد افراد و به دنبال آن توزیع سن، تحصیلات، شغل و محل جغرافیایی آنها، در زمره مهمترین عواملی است که فرصتهای نوآوری را بوجود می آورد و حداکثر نتیجه و حداقل ریسک را در نیل به کارآفرینی دارد.
۱۰عامل مهم شکست نوآوری
در حالی که به احتمال زیاد قادر به محاسبه دقیق درصد شکست نوآوریهای تجاری نیستیم ولی توافق عمومی براین است که می توانیم چنین فرضی را بپذیریم. پس از چندین سال تحقیق و مشاهده، دلایل مشابهی برای به نتیجه نرسیدن نوآوریها به دست آمده است. در اینجا ۱۰ عامل مهم شکست نوآوری ذکر می شود:
نبود فرهنگی که از نوآوری حمایت کند؛
احساس مالکیت نکردن و از آن خود ندانستن سازمان توسط مدیران؛
فقدان یک فرایند گسترده و فراگیر جهت نوآوری؛
! تخصیص ندادن منابع کافی برای این فرایند؛
عدم ارتباط بین پروژهها و طرحها با استراتژی سازمان؛
صرف نکردن زمان و انرژی کافی برای رفع ابهامات سازمانی؛
ایجادنکردن تنوع در فرایندها (عقاید مختلف و متضاد)؛
توسعه نـدادن ابـزارها و سنجشهـای انـــدازه گیری پیشـرفت؛
عدم وجود مربیان و مدیران توانا در تیمهای نوآوری؛
فقدان یک سیستم ایده پرداز مدیریتی.
فرهنگ : فرهنگ به عنوان بستر نوآوری ایفای نقش می کند. در صورتی که فرهنگ حاکم، برای ایدهها و ایده پردازیها ارزش قائل نبوده و به آن ارج ننهد، هر نوآوری قبل از بروز در نقطه خفه می شود. در چنین حالتی، فرهنگ به مانند سیستم ایمنی بدن عمل می کند و وظیفه اش از بین بردن هر تازه وارد است، قبل از آنکه به بدن آسیب برساند. فرهنگ می تواند تغییر یابد اما این تغییر در یک فرایند کند رخ می دهد.
مالکیـت : هنگامی که یک ایـده بزرگ شکل می گیرد، ایده پرداز در صورت دارابودن امکانات، آن را به مرحله اجرا در می آورد. در چنین حالتی مدیر واحد تجاری خود صاحب یک ایده بوده و وقت، منابع کمیاب و بودجه را جهت اجرایی ساختن پروژه جدید به کار گرفته است. اگر چنین مدیری بودجه کافی برای اجرایی ساختن ایده خویش نداشته باشد، معمولاً موفق نمی شود.
مدیران واحدهای تجاری نیازمند این هستند که خریدار ایدههای جدید، افراد تازه وارد باشند تا به آنها فرصت اجرایی شدن بدهند.
فرایند : هنگامی که سازمانها تصمیم می گیرند تا نوآوریهای جدید را بپذیرند، اغلب آموزشها، ابزار و تکنیــکهایی را فراهم می بینند.
آنها تیمهای نوآوری ایجاد می کنند، جهت برگزاری جلسات طوفان مغزی برنامه ریزی می کنند و در نهایت حدود شش هفته پس از انجام این اقدامات می فهمند که نوآوری کار نمی کند. در جهان امـروز که افـراد با مشغلـــههای زیادی روبرو هستند، اگر بخواهیم از سطوح عملیاتی نتیجه گیری کنیم، نگاه خرد به نوآوری کارایی کافی نخواهد داشت. نوآوری نیازمند فرایندی است که دید افراد را بر چالشهای مهم و درست متمرکز کند و آنها را در یک فرایند سازمانی هدایت کند، نوآوری را تشخیص دهد و ارزیابی کند، به گونه ای که عقاید مناسب به سمت اجرایی شدن به حرکت درآید.
منابع : اغلب اوقات اعضای هیئت مدیره در جایگاه سخنران سالانه اظهار می دارند: ما نیازمند نوآوری بیشتری هستیم و پس از آن به سایر مباحث مورد نظر خویش می پردازند. نوآوری نیازمند صرف زمان، انرژی و منابع مالی است. افراد باید فرصتی را برای فراغت از کار جاری و تفکر در زمینههای موجود و قابلیتهای جدید داشته باشند. آنها همچنین نیازمند مهارتهای جدید و سیستمهایی هستند که اندیشه و همکاری را مورد پشتیبانی قرار دهد. نوآوری امری حیاتی برای بقا در آینده است، اما چنین چیزی به سرمایه گذاری امروز ما در این مورد بستگی دارد.
استراتژی : در جایی که افراد فکر می کنند باید بدون هیچ چارچوبی بیندیشند، مشکل ایجاد می شود. افراد کم کم باور می کنند که هیچ قانونی، هیچ حدومرز و هیچ محدودیتی نباید برای تفکر وجود داشته باشد. این باور با دیدگاه تولیدگرا (تفکر در راستای تولید) در تناقض است و عقاید جدا از هم که هیچ مقصودی را دنبال نمی کند، ایجاد می کند. البته یک در میلیون ممکن است ایدههای مولدی نیز پدید آیند اما از لحاظ صرفه اقتصادی توجیه پذیر نخواهند بود.
اگر بخواهیم به گونه ای اثربخش تر عمل کنیم باید بر خلاقیت در داخل محدوده استراتژی تعریف شده سازمان تمرکز کنیم. البته، چنین استراتژی علاوه بر تبیین ماموریت اصلی سازمان باید محیط مناسب و وسیع برای بروز افکار بیشتر در محدودههای مرتبط باشد.
کنکاش همه جانبه: عقاید بیان نشده بسیاری در سازمان وجود دارد که منتظر ظهور هستند. باوجود این، برای یافتن خلاقیتهای جدید و صحیح، سازمانها باید به خلق یک پیشرفت چشمگیر بپردازند. این پیشرفت نیازمند فرایندی است که خارج و داخل، مشتریان، فراهم کنندگان مواد اولیه و رقبا، تغییرات جمعیت شناختی، روندها، محیط اقتصادی، قوانین و مقررات و محیط سیاسی را مورد بررسی قرار دهد. ابداعی که با جلسات طوفان مغزی داخلی انجام می شود هیچگاه به بروز نتایج مفیدی فراتر از محدوده مکانی خویش منجر نخواهد شد.
تنوع و تفاوت : تنوع، تفاوتی است که بین افراد مختلف وجود دارد و اینکه عجب این فکر تا به حال به ذهن من نرسیده بود. در گذشته ای نه چندان دور، تیمهای چندوظیفه ای به تنوع و تفاوت منجر می شدند. امروزه، آنها اهمیت سابق را در ایجاد تنوع ندارند و ایجاد تنوع و تفاوت از طریق تمرکز داوطلبانه بر روشهای تفکر مخالف و متفاوت، تجربههای سازمانی، ارائه دیدگاهها و نظرات تخصصــی در مورد یک فرصت یا مسئله چالشی، مورد تاکیـد است. فرایند نوآوری باید شامل همکاری واحدهای وظیفه ای، تمامی جنسیتهـا، ســـــنهای مختلف، نژادهای گوناگـون، تمامی روشهای تفکر، همین طور سهامداران، مشتریان، فراهم کنندگان مواد اولیه و رقبا شود.
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
مفهوم کارآفرینی تحت الشعاع مسائل جامعه قرارگرفته وبه محیطهای کسب وکار هنوز وارد نشده است،دراکثر کشورهای توسعه یافته،مفهوم کارآفرینی درسطح اقتصادی جاافتاده به طوری که جوانان میتوانند خود رابه یک قهرمان تجاری تبدیل کنند۰ولی درکشورما کارآفرینی اقتصادی بیشتر اشتباهاً بچای ایجاد شغل بکار برده میشود۰کارآفرینی ازدیدگاههای مختلف مورد بررسی قرارگرفته به طوری که پیتردراکر،مک کله لند،توماس بگلی،دیوید بوید نظرات متفاوت وگوناگون درخصوص مفهوم کارآفرینی ارائه داده اند۰
دانشمندان ومحققان علوم مختلف اقتصادی،اجتماعی،روانشناسی ومدیریت که درمورد کارآفرینی مطالعه ونظراتی ارائه کرده اند تعاریف مختلفی ازکارآفرینی مطرح نموده اند که تفاوتهای گاه متناقضی دارند۰تعریفی ازکارآفرینی که تقریباً شامل همۀ تعریفهای ارائه شده ازآنان باشد عبارتست از
«کارآفرینی فرایندی است که فرد کارآفرین باایدههای نو وخلاق وشناسایی فرصتهای جدید وبابسیج منابع،مبادرت به انجام کسب وکارو شرکتهای نو،سازمانهای جدید ونوآورو رشد یابنده نموده که همراه باپذیرش مخاطره وریسک است ومنجر به معرفی محصول ویا خدمت جدیدی به جامعه می گردد۰»
درتعریف فوق به یک سری ازویژگیهای روانی وشخصیتی افراد کارآفرین اشاره شده است مانند:خلاقیت،نوآوری و۰۰۰ ۰
روانشناسان بسیاری به بررسی ویژگیهای کارآفرین پرداخته وهریک به مجموعه ای ازخصوصیات آنان اشاره داشته اند که دراین مطلب سعی برآنست که بارزترین ویژگیهای کارآفرینان که دراکثر نظریات روانشناسان به آنها اشاره شده است،هم درسطح فردی وهم درسطح سازمانی پرداخته شود۰ همچنین راههای تقویت این ویژگیها درافراد بیان شده است۰
ازآن جایی که تأثیرمحیط پیرامو رانمی توان درهیچ یک ازفعالیتهای بشر انکارکرد
درفصل اول بعد از بیان تاریخچه وتعاریف کارآفرینی به عوامل مؤثردرکارآفرینی
همانند نقش دولتها ونقش خانواده نیز اشاره شده است۰درفصلها ی دوم تاهفتم به بررسی ویژگیهای کارآفرینان پرداخته شده است در قسمت «سخن اخر»به یک جمع بندی از مطالب [وهمچنین شامل نتایج گرد آوردنده حول موضوع کارآفرینی وروانشناسی میباشد۰]پرداخته شده است.
فصل اول:
کلیّات
کارهایی که می توانیم یا نمی توانیم بکنیم
وآنچه راکه ممکن است یا غیرممکن می پنداریم
به ندرت ناشی از توانایی واقعی ماست،بلکه بیشتر
از عقایدی که نسبت به خود داریم سرچشمه میگیرد
« آنتونی رابینز»
۱٫ تاریخچه
۲٫ تعاریف ومفهوم کارآفرینی
۳٫ نقش دولت درتوسعه کارآفرینی
۴٫ علل اهمیّت کارآفرینی
۵٫ کارگروهی شروع کارآفرینی
۶٫ کارآفرینی اجتماعی
۷٫ مراحل توسعه کارآفرینی تو سّط خانواده
۸٫ کارآفرینی و ایجاد اشتغال
۹٫ کارآفرینی در اسلام
تاریخچه ی کارآفرینی:
واژه ی کارآفرینی از کلمه ای فرانسوی به معنای متعهد شدن نشأت گرفته است و بنابر تعریف واژه نامه دانشگاهی « وبستر» کارآفرین کسی است که مخاطرههای یک فعالیت اقتصادی را سازماندهی،اداره و تقبل نماید۰
کارآفرین و کارآفرینی اولین بار مورد توجه اقتصاددانان قرارگرفت واز قرن شانزدهم به نوعی کارآفرینی را در نظریههای اقتصادی خود تشریح کرده اند۰در بین نظریات اقتصاددانان می توان به نظریه توسعه اقتصادی ژوزف شومپیتر (پدر علم کارآفرینی) درسال ۱۹۳۴اشاره کرد۰
نظریات وی مبتنی برآن که کارآفرینان را موتورمحرکه توسعه اقتصادی تلقی وعملکرد آنان راتخریب خلاق می داند مورد توجه بسیاری از محققین قرار گرفته است۰
کارآفرینی ازسوی روانشناسان با درک نقش کارآفرینان دراقتصاد وبه منظور شناسایی ویژگیها والگوهای رفتاری آنها مورد توجه قرارگرفت ودانشمندان مدیریت نیز به کارآفرینی وایجادجو محیط کارآفرینانه درسازمانها پرداخته اند۰
جامعه شناسان کارآفرینی را به عنوان یک پدیده اجتماعی درنظرگرفته وبه بررسی رابطه متقابل بین کارآفرینان وسایرقسمتها و گروههای جامعه میپردازند۰
سیرتاریخی مفهوم کارآفرینی
به طور کلی سیرتاریخی مفهوم کارآفرینی را میتوان به پنج دوره تقسیم کرد:
دوره اول : قرن ۱۵و۱۶ میلادی : دراین دوره به صاحبان پروژههای
بزرگ که مسؤولیت اجرایی پروژههای بزرگ که مسؤولیت اجرای این
پروژهها همانند کلیسا،تأسیسات نظامی و۰۰۰بود کارآفرین اطلاق میشد۰
دوره دوم: قرن۱۷میلادی: همزمان با شروع انقلاب صنعتی بود،دراین دوره مخاطره پذیری به کارآفرینی اضافه شد۰به افرادی همانند بازرگانان وصنعتگران کارآفرین اطلاق می شد۰
دوره سوم: قرن ۱۸ و۱۹ میلادی: دراین دوره کارآفرین علاوه برمخاطره پذیر بودن،سرمایه مورد نیاز خود را ازطریق وام تأمین می کرد۰
دوره چهارم: دهههای میانی قرن بیستم :دراین دوره مفهوم نوآوری به عنوان یک جزءاصلی برتعاریف کارآفرینی اضافه شد۰
دوره پنجم: دوران معاصر (ازاواخر دهه ۱۹۷۰تاکنون): تا قبل ازاین دوره تنها توجه اقتصاددانان به کارآفرینی معطوف بود،اما دراین دوره به تدریج روانشناسان،جامعه شناسان ودانشمندان ومحققین علوم مدیریت نیزبه ابعاد مختلف کارآفرینی توجه نموده اند۰
سابقۀ کارآفرینی درایران:
درکشور ما تاشروع اجرای برنامه سوم توسعه، توجه چندانی به کارآفرینی نشده بود۰مشکل بیکاری وپیش بینی حادترشدن آن دردهه۱۳۸۰ موجب گردیدکه درزمان تدوین برنامه سوم توسعه،موضوع توسعۀ کارآفرینی مورد توجه قرارگیرد۰دربرنامه اخیرتوسعه کارآفرینی درسطحوزارتخانههای علوم،تحقیقات، فناوری وبهداشت،درمان وآموزش پزشکی،جهاد کشاورزی،صنایع ومعادن وهمچنین مؤسسۀ جهاددانشگاهی شده است۰
متأسفانه ازواژۀ کارآفرینی، ایجاد کارواشتغال زایی برداشت می شود حال آنکه کارآفرینی دارای پیامدهای وسیعتری ازجمله: افزایش اعتماد به نفس،باورشدن خلاقیت،ایجاد توسعه تکنولوژی، تولید ثروت درجامعه وافزایش رفاه عمومی است ودرصورتی که فقط به جنبۀ اشتغال زایی آن توجه شود، ازسایرپیامدها بی بهره می مانیم۰
تعاریف ومفهوم کارآفرینی:
کارآفرینی ازابتدای خلقت بشردرتمام شئون زندگی انسان حضورداشته ومبنای تحولات وپیشرفتهای بشری بوده است۰لیکن تعریف زیاد ومتنوعی ازآن درسیرتاریخی وروند تکاملی موضوع بیان شده است که برخی ازاین تعاریف ارائه می گردد:
ــ کارآفرین کسی است که متعهد می شود مخاطرات یک فعالیت اقتصادی را سازماندهی،اداره وتقبل کند۰
ــ کارآفرین شخصی است که تخصّص وی تصمیم گیری عقلانی ومنطقی درخصوص ایجاد هماهنگی درمنابع کمیاب می باشد [کاسون،۱۹۸۲]
ــکارآفرینی خلق وایجاد بینش ارزشمندی ازهیج است۰کارآفرینی فرآیند ایجاد ودستیابی به فرصتها ودنبال کردن آنها بدون توجه به منابعی است که در حال حاضر موجود است۰کارآفرینی شامل :خلق،توزیع ارزش ومنافع بین افراد، گروهها وجامعه است۰
ــ کارآفرین شخصی است که فعالیت اقتصادی کوچک وجدیدی را باسرمایه خود شروع میکند۰
ــ کارآفرین پلی میان زایش ایده، تولید وانجام خدمات، مبادله اطلاعات وکالاست۰
ــ کارآفرینی فرایندی است که منجر به ایجاد رضایتمندی با تقاضای تازه میشود۰کارآفرینی عبارت از فرآیند ایجاد ارزش ازراه تشکیل مجموعه ای منحصربه فرداز منابع به منظوربهره گیری ازفرصتهاست۰
ــ کارآفرینی عامل دگرگونی اجتماعی است وبه ایجاد مشاغل تازه وبهره گیری مؤثرازنیروی انسانی ومنابع طبیعی می انجامد.
نقش دولت درتوسعۀ کارآفرینی:
کارآفرینی به عنوان عامل کلیدی رشد وتوسعۀ اقتصادی درعصر مدرن شناختته شده است ودرمرکز رقابت بین المللی، شرکتهای کارآفرینانه هستند که لبه تیزرقابتی آنها معزوف به انعطاف سازمانی واستراتژی، تغییرمستمردرفرآیند ومحصولات وطرحهاست۰
طی چندتت سال گذشته،دولتها بطورجدی به تشویق کاآفرینی پرداخته اند، زیرا کارآفرینی موجب بهره مندی مردم وکشور می شود۰قبل ازآنکه مردم بتوانند کاری راشروع کنند،باید دارای سرمایه،تکنولوژی،تسهیلات لازم برای تولید کالا ونیروی کارانسانی مناسب باشند۰ همچنین باید دارای روحیه مناسب وشرایط درونی متعادل برای موفقیت درکارآفرینی باشند۰
باآگاهی از نیازهای کارآفرینی ومشاغلی که نیازبه حمایت دارند، به نظر میرسد که دولت بهترین موقعیت برای تعیین سیاست وطراحی برنامهها باهدف تشویق کارآفرینی باشد۰دولت ازطریق اعمال خط مشی در وزارتخانهها ومؤسّسات می تواند موجب شکوفایی کارآفرینی می شود۰
با توجه به نظریات جدید درمدیریت دولتی که تحت عنوان مدیریت گرایی مطرح است،دولتها باید درجهت کاستن ازتصدی گری گام بردارند و عمدتاً بر اعمال حاکمیت متمرکزشوند۰درزمینه آموزش کارآفرینی نیزبراساس دیدگاه مدیریت گرایی،انتظارنیست که دولت به طورمستقیم درگیرآموزش کارآفرینی شود، بلکه باید ضمن ایفای نقش سیاستگذاری، باحمایتها وپشتیبانیهای خود،درجهت رشد وتوسعه کارآفرینی درجامعه بکوشد۰
دولت میتواند برای آموزش کارآفرینان وصاحب کسب وکاری کوچک با تسهیل امکانات لازم،ازطریق منابع مختلفی به این مهم دست یابد:
ــ سازمانهای غیردولتی
ــ مؤسّسات آموزش دولتی و دانشگاهها
ــ سازمانهای محلی (حکومتهای محلی)
ــ مؤسّسات آموزش خصوصی
ــ اتاقهای بازرگانی وتجاری
ــ مؤسسات توسعه مدیریت
ــ انجمنهای بازرگانی
ــ سازمانهای مشاوره ای
آموزش کارآفرینی لازمه توسعه کارآفرینی است وبرهمین اساس دولتها باید درزمینۀ سیاستگذاری واجرای برنامههای آموزش کارآفرینی نقش اساسی ایفا کنند۰
بطور کلی میتوان نقش سیاستگذاری واجرایی دولتها درتوسعۀ آموزش کارآفرینی را با توجه به تجربۀ کشورهای مختلف درموارد ذیل بیان نمود:
۱٫ فرهنگ سازی وترویج روحیۀ کارآفرینی
۲٫ اصلاحات ساختاری و نهاد سازی
۳٫ ایجاد مؤسّسات آموزش دولتی ــ خصوصی
۴٫ پرورشگاههای کسب وکارکوچک
۵٫ آموزش کارآفرینی درمدارس
۶٫ آموزشهای ازراه دورورسانه ای
۷٫ مشاورههای مالی ــ فنی ومدیریتی
۸٫ نقش اطلاع رسانی دولت
علل اهمیت کارآفرینی:
کارآفرینی ازمحورهای اصلی رشد وتوسعه است وازنظربرنامه ریزی توسعۀ اقتصادی وتوسعۀ پایداردارای اهمیّت است زیرا:
۱) موجب ایجاد اشتغال می شود۰
۲) باعث افزایش سود وسرمایه گذاران می شود۰
۳) موجب دگرگونی ارزشها وتحول ماهیت آنها می شود وارزشهای
تازه ای به وجود می آورد۰
۴) موجب پرشدن خلأها وشکافهای بازارکارمیشود۰یعنی با توجه به دگرگونی شرایط بازار کاروفراهم شدن فرصتهای تازه،تصمیمهای تازه ای گرفته می شود۰
۵) موجب گذارازرکود اقتصادی،جبران عقب ماندگیهای اقتصادی وآسان شدن روند رشد وتوسعۀ کشورمی شود۰
۶) عوامل وشرایط لازم را برای تولید کالا، محصولات وبازاریابی آنها فراهم میکند۰
۷) کارآفرینی به هنگام بحران وناتوانی بخش خصوصی درایجاد اشتغال میتواند باعث جلوگیری ازپس روی اقتصاد شود۰
۸) باعث تأمین رفاه اجتماعی می شود۰
۹) موجب رقابت منابع به ویژۀ منابع مشابه داخلی با یکدیگروسرانجام موجب بهبود وبالارفتن کیفیت کالاها می شود۰
۱۰) باعث تقویت وتکامل صنایع داخلی می شود وبدین ترتیب زمینۀ رقابت فراهم می آید وسرانجام به افزایش صادرات ودریافت ارز برای کشورمی انجامد۰
۱۱) کارآفرینی موجب به وجود آمدن محصولات،خدمات،روشها،
سیاستها،افکارو راهکارهای نو برای حل مشکلات جامعه می شود۰
کار گروهی شروع کارآفرینی:
یکی ازمعیارهایی که کشورهای توسعه یافته را ازکشورهای درحال توسعه مجزامیکند،فرهنگ گروهی کارکردن است،درکشورهای توسعه نیافته افرادعلاقه به فعالیتهای گروهی ندارند وهمین امرسبب میشود علاوه برمصرف انرژی بیشترکارها باکیفیت پایین تر انجام پذیرد:
اصولاَ جهت رسیدن به یک جامعه کارآفرین،رشد فعالیتهای گروهی ضروری است وبدون چنین ویژگی،کارآفرینی درجامعه فراگیر نخواهد شد۰
حال ما با این سئوال روبرو خواهیم بود که چگونه باید یک کارگروهی موفق راسازماندهی کنیم وچه شرایط فرهنگی باید براین گروه حاکم شود تابتوانند به اهداف مورد نظر خود دست یابند،برای نیل به این اهداف باید ازقدمهای کوچک آغاز کرد تادر نهایت با کسب تجربیات لازم بتوان به تشکیل گروههای بزرگتر اقدام کرد۰گروههای بزرگتری که بتوانند درجامعه زمینه ساز تحول باشند۰
برای تشکیل یک گروه کاری توجه به عوامل زیر می تواند مفید واقع شود۰
۱) انتخاب موضوع مورد علاقه ویافتن افراد علاقه مند به همکاری
۲) تعیین اهداف و وظایف
۳) ثبت نتایج به وسیله یکی ازافرادگروه
۴) انتخاب فردی به عنوان مسئول گروه
۵) حفظ احترام میان اعضای گروه
۶) آموزش مستمر درگروه وتبادل دانش بین افراد گروه
۷) انجام مطالعات درزمینه خلاقیت و نوآوری وکارآفرینی توسط اعضای گروه
۸) صبرو انتقادپذیری
۹) دعوتاز افراد متخصص مرتبط باموضوعات مورد بحث وشرکت درسمینارها ونمایشگاههاو۰۰۰
۱۰) گروه باید علم ودانش خویش رادر رابطه با رایانه و اینترنت وزبان انگلیسی ارتقا دهد۰
۱۱)لازم است اعضای گروهدرزمینۀ« روانشناسی گروه» مطالعه کنند۰
بدن شک تشکیل گروه و ادامه فعالیتهای آن همجون تولد موجودی است که اگر تداوم یابد،آرام آرام رشد وتکامل یافته وبه مرحله ای خواهد رسید که نتایج ارزشمندی از خود به جامعه ارائه میکند.
کارآفرینی اجتماعی
کارآفرینان اجتماعی افرادی هستند که از فرصتهای پیش آمده به خوبی استفاده کرده و با ایجاد تغییراتی چیزهای جدیدی را میآفرینند.
کارآفرین همیشه در جستجوی تغییر است و به آن حساسیت نشان میدهد و در یک فرصت استثنایی از آن استفاده میکند.
کارآفرینی ابزار بسیار مهمی در توسعه اقتصادی است که عمدهترین تاثیر خود را با ایجاد شغل نشان میدهد.
کارآفرینان برخی کارها را برای اولینبار انجام میدهند و از اینرو همیشه ریسکپذیرند.
کارآفرینان نیازی نیست مخترع باشند بلکه آنها به سادگی نیاز دیگران را برای ابداع ازطریق آفرینش ایدههای نو برطرف میکنند.
موسسات آموزشی باید کارآفرین اجتماعی تربیت کنند تا بتوان با روشهای جدید به پیشرفت اجتماعی دست یافت.
مفهوم و معنای کارآفرینان اجتماعی
مفهوم کارآفرینی اجتماعی از تعاملات انسانی و کنش و واکنش بشری نشأت گرفته است. کارآفرینی اجتماعی منفعت موسسه اجتماعی را با تصویری از انضباط، نوآوری و وابستگی اجتماعی بیان میدارد. باتوجه به اینکه اکثر موسسات اجتماعی با بازدهی پایین و عدم کارایی مواجهاند و بسیاری از فعالیتهای بشردوستانه از انتظارات و برنامههای دولت به دور ماندهاند ضروری است که کارآفرینان به مسائل اجتماعی توجه بیشتری داشته باشند؛ کارآفرینان اجتماعی نیازمند به توسعه و گسترش طرحها و مدلهای جدید برای قرن حاضر هستند. کارآفرینی اجتماعی پدیده نو و جدیدی نیست بلکه کارآفرینی از زمان پیدایش موسسات و بنگاههایی که به رسمیت شناخته شدهاند مطرح شده و کارآفرینان روشهای کارآمد و موثری را برای اجرای ماموریتهای اجتماعی خود جستجو میکنند. اکثر کارآفرینان اجتماعی با سازمانهای غیرانتفاعی جهت کسب سود و درآمد شروع به کار میکنند و صاحبان کار و سرمایه نیز با جذب آنان مسئولیت اجتماعی خود را به کارآفرینان اجتماعی واگذار میکنند. سوالهایی که در این زمینه مطرح میشود این است که: کارآفرین اجتماعی چگونه فردی است؟ کارآفرین اجتماعی تمایل به چه کاری دارد؟ کارآفرین اجتماعی چه مفهومی دارد؟
کارآفرینان اجتماعی افرادی هستند که تغییراتی را در خدمات اجتماعی از طریق موارد ذیل جهت دستیابی به ارزش اجتماعی بهوجود میآورند:
تبیین و تعریف فرایندهای جدید خدمات، تولیدات یا روشهای منحصربه فرد عملیاتی که با نوآوری همراه است؛
ایجاد ظرفیتهایی برای ماندگاری و گسترش فعالیت؛
توجه به ایجاد سرمایه و ارزش اجتماعی؛
بهکارگیری نگرشهای بازارمدار برای حل مسائل اجتماعی؛
یافتن بازارها و فرصتهای جدید برای ماموریت غیر سودآور یا زمینههای حمایت نشده توسط نیروهای بازار.
کارآفرین اجتماعی خلقکننده ارزش اجتماعی است ولی توجیه اینکه منابع مورداستفاده کارآفرین در ایجاد آن ارزش، مناسب بوده یا خیر، کار مشکلی است و تعهد اجتماعی شاخص مناسب و قوی برای بررسی کارایی و اثربخشی امور اجتماعی نیست. کارآفرینان اجتماعی در بازار کار میکنند اما این بازارها دارای نظم و انضباط معینی نیستند. خیلی از سازمانهای هدفدار اجتماعی برای بعضی از خدمات خود حقالزحمه مطالبه میکنند، آنها همچنین در دریافت بخششها، کمکهای داوطلبانه و انواع دیگری از پشتیبانیها رقابت میکنند. کارآفرینان اجتماعی دارای خصوصیات مشترکی هستند که این ویژگیها عبارتند از:
تفکر بیش از حد و دیدن فرصتهایی که دیگران نمیبینند؛
مخاطرهپذیری و تشویق به قضاوت و تعقل؛
مشکلگشایی؛
ایجاد چشماندازهای عملی بهوسیله عقایدشان که باعث بهبود زندگی افراد میشود؛
ساعت کاری چرخشی (منعطف) با ترغیب به سوی هدف اجتماعی.
عناصر کارآفرینی اجتماعی
کارآفرینی اجتماعی از شش جزء تشکیل شده که این عناصر به تفصیل عبارتند از:
۱- عاملان تغییر در بخش اجتماعی: کارآفرینان اجتماعی اصلاحگر و تحولگرا با یک ماموریت اجتماعی هستند، آنها تغییرات اساسی را در بخش اجتماعی با کارهایی که انجام میدهند بهوجود میآورند و چشماندازشان جسورانه است و به موارد اصولی و مشکلات اساسی تاکید میکنند و به علائم ساده رفتاری توجه ندارند. آنها اغلب نیازها را کاهش میدهند به جای اینکه دقیقاً آنها را برآورد سازند و در جستجوی تغییرات منظم و پیشرفتهای قابل قبولی هستند، اگرچه ممکن است بهصورت محلی فعالیت کنند فعالیتهایشان توانایی برانگیختن پیشرفتهای همگانی در مناطق انتخاب شده را دارد. درهرحال فعالیتهای آنها در زمینه آموزش، مراقبتهای جسمی، بهبود اقتصادی، هنر و بخش اجتماعی است.
۲- پذیرش ماموریت برای ایجاد و بقا ارزش اجتماعی: این مرکز ثقلی است که کارآفرینان اجتماعی را از کارآفرینان اقتصادی متمایز میسازد، حتی از آنانی که بهطور اجتماعی مسئول فعالیتهای بازرگانی هستند. برای کارآفرینان اجتماعی، ماموریت اجتماعی اساسی و بنیادی است. نقش کارآفرینی اجتماعی در توسعه اجتماعی این است که نمیتواند مزایای خصوصی ایجاد شده برای افراد را کاهش دهد. سودآوری، ایجاد ثروت و پاسخ به تمایلات مشتریان بخشی از این مدل است. ولی این عوامل ابزاری برای نیل به اهداف اجتماعی است. سودآوری معیار ایجاد ارزش و رضایت مشتری نیست بلکه معیاری برای میزان تاثیرات اجتماعی است. کارآفرینان اجتماعی یک برگشت طولانی در سرمایهگذاری را جستجو میکنند، آنان ازطریق واکنش سریع میخواهند پیشرفتهای درازمدت را ایجاد کنند و همیشه درمورد ماندگاری تاثیر اجتماعی فعالیت خود میاندیشند.
۳- شناسایی و ترغیب سرسختانه فرصتهای جدید: درجایی که دیگران مسائل و مشکلات را میبینند کارآفرینان فرصتها را شناسایی میکنند. کارآفرینان اجتماعی به سادگی به سوی درک نیازهای اجتماعی سوق پیدا نمیکنند درعوض آنان در زمینه اینکه به پیشرفتی دست پیدا کنند دیدگاه و بینش جدیدی دارند و چشمانداز کاری خود را معین میسازند. آنان مدلهایی را توسعه داده و قادرند به آنچه که انجام میدهند نائل شوند، همچنین آنان یاد میگیرند چه چیزی را انجام دهند یا ندهند. جزء اصلی کار آنان اصرار و پافشاری برای پیشبینی و قضاوت است. آنان زمانی که با یک مانع مواجه میشوند بیشتر فعالیت میکنند. سوال کارآفرینان این است که: چگونه میتوان بر این موانع فائق آمد؟ چگونه میتوان این کار را انجام داد؟ جواب آن است که آنان با شناسایی فرصتهای جدید و پافشاری و اصرار در آن و ترغیب هدف خود قادرند به موانع موجود غلبه کنند.
۴- بهکارگیری فرایند مستمر نوآوری، سازگاری و یادگیری: کارآفرینان مبتکر و نوآورند، آنان به انجام کارهای تازه و توسعه مدلهای جدید میپردازند و پیشقدم در ارائه نگرشهای جدیدند. باتوجه به گفته شومپیترSCHUMPETER) )، نوآوری میتواند اشکال بسیاری به خود بگیرد و نیازی به اختراع چیزهای جدید نداشته باشد و به سادگی میتواند با ایده جدید، روش جدید و با یک موقعیت جدید همراه باشد. کارآفرینان نیازی نیست که جزء مخترعان باشند بلکه آنها به سادگی نیاز دیگران را جهت ابداع، ازطریق آفرینش ایدههای جدید برطرف میکنند. نوآوری آنان ممکن است ازطریق چگونگی ساختار برنامههای اصلی یا کیفیت منابع دردسترس پدیدار شود. آنان روشهای نوآوری را برای اطمینان از مخاطرات جستجو میکنند که از آن طریق به منابع در طول زمان دست خواهند یافت و ارزش اجتماعی ایجاد خواهندکرد. تمایل به نوآوری بخشی از روش کار موثر کارآفرینان است و آنان درصدد کاهش فعالیت خود نیستند بلکه گرایش به تحمل بالایی از ابهام و یادگیری مدیریت ریسک برای خود و دیگران را دارند. آنان شکست در یک پروژه و یا برنامه را نه به عنوان تراژدی (نمایش) شخصی بلکه تجربه یادگیری میدانند.
۵- اقدام جدی و بیباکانه بهوسیله منابع دردسترس: کارآفرینان اجتماعی اجازه نمیدهند بهواسطه حفظ منابع خود از ترغیب چشماندازشان چشمپوشی کنند. آنها در انجام دادن کارهایشان با حداقل منابع و جذب حداقل منابع از دیگران، مهارت خاصی دارند. آنان از منابع کمیاب بهطور کارآ استفاده میکنند و منابع محدود خود را ازطریق اشتراک مساعی با دیگران و شرکای خود تامین میکنند. آنها همه منابع را با سرشت بشردوستانه برای کارهای تجاری خود جستجو میکنند و از طریق هنجارها یا سنتهای موجود درخصوص بخششها و کمکهای داوطلبانه محدود نمیشوند. آنان خطرات و مسائل آینده را ازطریق کاهش زیانهایی که به شکست منجر میشوند را تخمین میزنند. تحمل میزان ریسکپذیری سهامدارانشان را درک و شناسایی میکنند.
۶- ارائه حس بلندپروازانه پاسخگویی به موسسات و پیامدهای حاصله: از آنجا که انضباط بازار بهطور خودکار مخاطرات اجتماعی غیرکارآ را پاکسازی میکند، کارآفرینان اجتماعی گامهایی را برای اطمینان از اینکه آنها ارزش ایجاد میکنند را برمیدارند. آنان این اطمینان را دارند که بهطور دقیق نیازها و ارزشهای افراد ارزیابی میشود و قصد دارند با فعالیتهایی که انجام میدهند به جوامع خدمت کنند. آنان انتظارات و ارزشهای دیگر مخترعان و نوآوران را درک میکنند. آنان پیشرفتهای اجتماعی را برای مزیتهایی که به جوامع بشری دارد جستجو میکنند و برگشتهای اجتماعی و مالی آن را نیز درنظر میگیرند. کارآفرینان اجتماعی سازوکارهای بازخور برای تقویت پاسخگویی اجتماعی را بهوجود میآورند. آنان پیشرفتهای خود را با معیارهای همچون اجتماعی، مالی و پیامدهای مدیریتی ارزیابی میکنند.
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید