بازدید
هر چند بررسی اثرات فیزیکی مشکلتر است، ولی در بررسیهای کوتاه مدت، آسانتر از پاره ای از انواع اثراتی که بعداً مورد بحث قرار خواهند گرفت، قابل مشاهده هستند. والدین و منتقدانی که بر مبنای برداشتهای شهودی خود از تلویزیون انتقاد میکنند، بیش از هر چیز به میزان مطالب ترسناک تلویزیون مربوط میشود، باید این مورد را اثبات شده فرض کرد که در تلویزیون میزان زیادی از مطالبی وجود دارد که میتواند کودک خردسال را بترساند و هیجان نیز در بیشتر موارد اثراتی طویل المدت است.
یکی از منتقدان تلویزیونی ذکر کرده است رنجر تنها به اندازه کافی مهیج بود تا برای مدت ده سال قهرمان رادیویی بماند ولی دیوی کروکت قهرمانی با ابعاد افسانه ای تنها برای مدت یک سال بر پرده تلویزیون دوام آورد.
عاقبت همه اینها چیست؟ هیجان را تا چه اندازه میتوان بالا برد؟ روان پزشکی به نام ای دی گلین پرسشهای بسیار نگران کننده ای را در این مورد مطرح کرده است او میگوید: هنوز بسیار زود است که بدانیم کودکانی که از طریق تلویزیون به صورت گسترده ای در معرض سکس قرار دارند در زمان بلوغ چه چیزی را هیجان انگیز و از نظر جنسی تحریک کننده خواهند دانست. پرسش حیاتی و مهم در اینجا مطرح میشود: آیا تلویزیون نهایتاً کند کننده و ویرانگر حساسیت است؟ این پرسش نیز مطرح است که آیا واقعیت میتواند با تخیلات تلویزیونی که کودکان این نسل با آن بزرگ شده اند برابری کند؟ این کودکان در موقعیت غریبی قرار دارند. تجربه کمی باقی مانده است که آنها انجام نداده باشند و یا با آن زندگی نکرده باشند لکن تجربه آنها تجربه ای دست دوم است وقتی خود تجربه پیش میآید رقیق شده است. زیرا کودک قبلاً آن را نیمه کاره از سر گذرانده است ولی واقعاً آن را احساس نکرده است.
همچنین این پرسش میتوانست توسط دکتر گلین مطرح شود که کودکان در نتیجه تجربه هیجان انگیزشان با تلویزیون چه انتظاراتی از مدرسه میتوانند داشته باشند. تا چه حد انتظار دارند که معلمشان هیجان انگیز باشند و یا به جای آنکه با درس خواندن و تمرین یادگیری داشته باشند. این امر به صورت انفعالی و در حالی که آنها هیچ گونه کار انجام نمی دهند، انجام پذیرد؟ سپس این پرسش میتوانست مورد بررسی قرار گیرد که تا چه میزان ایجاد بیش از حد و غیر طبیعی هیجان در تلویزیون کودکان را معتاد میکند و آنها را وادار میسازد که فعالیتهایشان را در آن سطح سازمان دهند تا جایی که اگر هیجان وجود نداشته باشد، احساس ملالت و کسالت کنند؟
اینها مسائلی جدی هستند و در زمان حاضر کسی نمی تواند با اطمینان به آنها پاسخ گوید. قبل از آنکه بتوانیم از نقشی که هیجان زیاد تلویزیون در زندگی کودکان بازی میکند مطمئن شویم، باید تعداد زیادی از کودکان نسل تلویزیون برای مدت چند سال و از نزدیک مورد مشاهده قرار گیرند. به هر حال در این مورد نیز همانند بسیارموارد دیگر قاعدتاً شرایط زندگی کودک باید اثری کنترل کننده داشته باشد اگر کودک برای تجربیات واقعیش بخوبی تجهیز شده باشد و از نظر روابط شخصی نیز احساس ایمنی کند احتمالاً قادر خواهد بود بسهولت از هیجانات زیاد تلویزون بگذرد. اگر کودک بتواند تلویزون را به عنوان بازی هیجان انگیزی تلقی کند، قادر خواهند بود که بین آن و واقعیت رابطه مناسبی برقرار کند. اگر بتواند همراه با نادیده انگاری بزرگسالانه برنامه را ببیند احتمالاً عمیقاً صدمه نمی بیند و حتی احتمال زیادی وجود دارد که آشنایی با هیجان تلویزیون بتواند کودک را درمقابل آن مقاوم سازد بر آن نیستیم که از اهمیت اثرات مخرب هیجانات مکرر بکاهیم، به ویژه در مورد کودکی که احساس نا امنی میکند یا گوشه گیر است. احساس میکنیم که این مسئله باید دقیقا تحت بررسی قرار گیرد، لکن بدون آنکه منتظرنتایج بررسیهای طویل المدت باشیم، میتوانیم در این مورد کاری انجام دهیم.به عنوان والدین میتوانیم سعی کنیم که به کودکانمان در روابط میان فردی احساس امنیت دهیم و تجارب واقعی آنها را چه در مورد تلویزیون و چه درزندگی واقعی به میزان حداکثر برسانیم تا بتوانند برای بخش بیش ازحد هیجان انگیز تلویزیون جایگزینهایی بیابند. به عنوان دست اندرکاران رادیو و تلویزیون باید به صورت جدی به این مسئله بپردازیم و چگونه برنامههایی بسازیم به تعداد زیاد کودکانی را که مورد نیاز تلوازیون تجاری است جلب کند، در حالی که در آنها از جذبههایی بجز خشونت استفاده شود و میزان هیجان در آنها محدود باشد.
اثرات شناختی تلویزیون بر کودکان
این حوزه ایست که در آن ناظران بسیاری امید دارند که به اثرات مفید تلویزیون دست یابند و همچنین حوزه ای است که در آن بسیاری از امیدهای از این دست، نا امید شده اند.
ما کارکنان شبکهها و ایستگاهها را که بسیاری از آنها آمال والایی برای تلویزیون دارند، سرزنش نمی کنیم.
بلکه اگر چیزی قابل سرزنش باشد، فقدان استعداد در رسانهها، مخارج سنگین آن و نیاز آن به پشتیبانی تبلیغاتی است که به نوبه خود نیاز به مخاطبان زیاد را به دنبال دارد ولی تغییر این وضعیت به تحقیق در مورد این مسئله که چگونه سلیقهها شکل میگیرند و به توجه والدین و اولیا مدارس و مشاوران کار آزموده در جهت راهنمایی کودکان به سمت مجموعه ای حتی المقدور متنوعتر از برنامههای مناسب و موجود تلویزیونی نیاز دارد.
آیا تلویزیون حاوی تصویر غیر دقیقی از زندگی بزرگسالان است؟
دید کودکان از جهان والدین به صورق قابل توجهی محدود است. او والدینش را به صورت مادر و پدر و نه زن و شوهر میبیند. او دولت و مقامات آن را مردانی مهربان در لباس آبی رنگ میبیند. او از انواع جنایت، چیز کمی میبیند. به صورت اعجاب برانگیزی از تلاشهای عملی برای امرار معاش بی خبر است.
پس از صحبت با مقدار زیادی از کودکان ظرف ۳ سال گذشته، برای ما شکی باقی نمانده است که اطلاعات مربوط به این بخش کمتر شناخته شده زندگی(یعنی کمتر شناخته شده توسط کودکان) یکی از موضوعات عمده یادگیری اتفاقی از تلویزیون است. کودک از طریق تلویزیون تصویری از عنصر جنسی ازدواج و مشکلات روابط میان فردی ما بین پدر و مادرش را دریافت میکند که از طریق خانواده شانس کمی برای دریافت آن دارد. او در مورد کلاهبردارها، کارگاهان خصوصی، جنایات توأم با خشونت بیتشی نسبت به بخشهایی از زندگی بزرگسالان پیدا میکند که از طریق دیگر حداقل برای مدتی دستیابی به آن برایش مقدور نخواهد بود. او این اطلاعات را با ولع دریافت میکند. حال پرسش این است که آیا تصویری که او دریافت میکند دقیق و متوازن است؟
شکی نیست که تصویر تلویزیون حاوی میزان زیاد و غیر معمولی از اعمال خشونت بار، راه حلهای فرا قانونی برای مشکلات قانونی است. دلایلی در دست است مبنی بر اینکه این تصویر بیش از اندازه نمایشگر پدران بی کفایت مشاغل سریعاً پول ساز، پلیس و قضات منحرف است. ما در حال حاظر آمادگی اظهار نظر در مورد صحت و یا عدم صحت ادعای فوق را نداریم این امر نیاز به تحلیل محتوایی بسیار گسترده دارد و در هر صورت باز مسئله بیشتر به انتخاب و برداشت کودک بستگی دارد نه به تعداد ثانیههای اختصاص یافته در روز به نمایش برنامه در مورد پلیسهای منحرف. چنانچه این امر واقعیت داشته باشد و یک کودک تصویری از زندگی بزرگسالان را دریافت کند که به صورت قابل ملاحظه ای اشتباه باشد، پس روشن خواهد بود که این عملکردی مثبت در جهت اجتماعی کردن نیست و در نتیجه آن ممکن است کودک در آینده به مقدار زیادی تعدیل و سازگاری نیاز پیدا کند.
تصویر زندگی بزرگسالان چیزی است که باید تا اندازه ای دل نگرانی دست اندرکاران رادیو و تلویزیون را بر انگیزد و مسئله ای است که باید موجب شود والدین و آموزگاران به تفحص در این امر بپردازند که یا آنها به میزان کافی بینشی متوازن از زندگی بزرگسالان را به کودک میدهند یا خیر؟
آیا تلویزیون موجب بزرگسالی زود رس میشود ؟
گفتیم که بخش عمده ای از تماشای تلویزیون از سوی کوکان صرف دیدن برنامههای بزرگسالان میشود.
اثر این امر این است که آن جدول زمانبندی قدیمی که هدفش قراردادن تدریجی کودک در معرض عقاید بزرگسالان بود، برای همیشه به دست فراموشی سپرده شده است. دل بستن به آن و دوباره نگاه کردن به آن بی فایده است.
بیش از هر کس دیگری، کلاپر۱در این باره مطلب نوشته است. وی میگوید: «مطالب تلویزیون بزرگسالان، تقریبا منحصرا با بزرگسالان سرو کار دارد و آنهم بزرگ سالانی که دچار تضاد هستند »به نظر او قرار گرفتن مداوم در معرض چنین مطلبی میتوانند به صورت غیر طبیعی اثربخشی محیط بزرگ سالان را بر کودکان سرعت بخشد و او را به سمت نوعی بلوغ زود رس همراه با سر درگمی، عدم اعتماد به بزرگسالان، نگرشی غیر واقعی نسبت به مشکلات بزرگسالان و حتی عدم تمایل به بزرگ شدن سوق دهند.»
هیمل وایت اوپنهایم و ونس زمینههایی برای تایید این فرضیه ارائه میکند. آنها چنین میگویند نمایشهای تلویریونی بزرگسالان چیزی از فلسفههای سیاه و سفید وتسلی بخش کودکی دست نخورده باقی نمی گذارند. به عنوان مثال بینندگان این برنامهها کمتر از کسانی که بیننده آنها نبودند، عقیده داشتند که مردم خوب همیشه در پایان عاقبت به خیر میشوند.آنها مینویسند : به نظر میرسد که تلویزیون آگهی فکری زود رس را در مورد پیچیدگی و بی عدالتی ذاتی زندگی ارائه میکند و نتیجه گرفتند که بینندگان نوجوان آنها، به ویژه دختران بیشتر از کسانی که بیننده برنامه تلویزیون نبودند از بزرگ شدن، ترک منزل کردن، اولین شغل و ازدواج وحشت داشتند.
رابرت شایون نیز در این زمینه نیز نظراتی دارد. وی میگوید:« تلویزیون، هنوز کوتاه ترین راه کشف شده و قابل دسترس ترین روزنه پنهانی به جهان بزرگسالان است. تلویزیون هیچ گاه تا آن حد گرفتار نیست که نتواند با کودکان سخن گوید. هیچ گاه صحبت آنها را به علت اشتغال به کاری چون پختن غذا قطع نمیکند. تلویزیون با آنها بازی میکند و کارش را با آنها به مشارکت میگذارد.تلویزیون توجه آنها رامیخواهد و تا هر جا که ممکن باشد برای بدست آوردن آن پیش میرود ».
این اظهار نظر، ضعف بسیار متداول والدین پر مشغله را در امر یاری دادن به کودکانشان در مرحله رشد به سوی یک فرد بالغ نشان میدهد. چنانکه کلاپر میگوید :« بسیار پیش میاید که کودکی با دیدن نحوه عملی در زندگی بزرگسالان درتلویزیون به والدین خود روی میاورد، اما والدین خود را قادر به جوابگویی نمی بیند. آنها یا برای یاری دادن به او برای درک مسئله آمادگی ندارد و یا خود را ناچار میبیند به او دروغ مصلحت آمیز بگویند باز رفتار این بزگسالان واقعی ممکن است به طور قابل ملاحظه ای با بزرگسالان تلویزیونی متفاوت باشد و این میتواند کودک را دچار سر در گمی و گیجی کند.
اثرات رفتاری
در اینجا پیشنهاد میکنیم که خواننده چند صفحه ای را ورق بزند و اظهار نظرهای مستندی را که دکتر فریدمن به عنوان خیال پردازی در لامپ خلا : اظهار نظرهای این روان پزشک در مورد تاثیرات تلویزیون برای این کتاب فراهم کرده است،بخوانند دکتر فریدمند روانپزشک محقق سر شناسی است که در زمینه بررسی بزهکاری و جنایت تخصص دارد و این مطلب را با بینش علمی قابل تحسین نگاشته است.
او بی پرده میگوید تا به حال هیچ مطالعه روانشناختی قابل قبولی صورت نگرفته است که نشان دهد در عرصه نشانه شناسی اسیزوئید تعداد کودکان مبتلا از زمان گسترش تلویزیون افزایش یافته است هیچ کس بررسی و تحقیق دقیقی افزایش بزهکاری نوجوانان را با محتوای برنامههای تلویزیونی مرتبط نکرده است لکن میگوید دلیلی نیز وجود ندارد که پاسخ این پرسش موجب رضایت ما شود سپس چنین خاطر نشان میکند که رشد کودک و تبدیل وی به یک انسان بالغ از نظر روانشناسی آنقدر پیچیده است که احتمال نم یرود با پیش بینی قبلی بتوان گفت که یک عامل مناسب به تنهایی پاسخ رفتاری خاصی را سبب میشود قبل از آنکه بتوانیم رفتار کودک را پیش بینی کنیم باید شبکه پیچیده عوامل موثر و ویژگیهای شخصی را بشناسیم قبل از آنکه بتوانیم اثر تلویزیون را در رفتار کودک ارزیابی کنیم، لازم است که اطلاع زیادی در مورد شخصیت و محیط او داشته باشیم.
دکتر فریدمند میگوید که شدت و اهمیت روانی پاسخ کودک به تلویزیون، متقابلاً باارضای وی در محیط خانوادگی، مدرسه و دوستانش ارتباط دارد. انسان میتواند پیش بینی کند نوجوانانی که کم هوش ترند و از نظر روانی جزو پریشان ترین افراد قرار دارند و همچنین نوجوانانی که از ضعیف ترین رابطه با خانواده و همسالان خود بر خوردارند به احتمال بسیار زیاد و وبیش از سایر نوجوانان خود را در تماشای تلویزیون غرق میکنند و از آن به عنوان گریز و محرک استفاده میکنند. در مقایسه، نوجوانان با هوش و بالنسبه با ثباتی که در خانوادههای سازگار و هماهنگی زندگی میکنند کمتر تحت تأثیر تلویزیون قرار میگیرند.»
دکتر فریدمن این نکات را بدون اطلاع از یافتههای ما نوشته است، لکن آنچه او میگوید ناشی از تجارب کلینکی است که دقیقاً با یافتههای ما در زمینه اثر روابط میان فردی کودک ناشی بر روی نحوه رفتار او در ارتباط با تماشای تلویزیون، همخوانی دارد. بدین ترتیب کودکانی که از نظر روابط میان فردی وضعیت رضایت بخشی دارند، احتمال کمی وجود دارد که از هر گونه تجربه ای با تلویزیون آسیب ببینند. ولی فرض کنید مشکلاتی از نظر سلامت ذهنی و ارتباطات اجتماعی کودک، وجود داشته باشد. دکتر فریدمن نوعی سنخ شناسی سلامت وبیماری ذهنی را با سعی اینکه پیش بینی کند تلویزیون چگونه ممکن است در هر سطحی کودک را تحت تأثیر قرار دهد، ارائه میکند.
فرض کنیم کودک تمایلات جامعه ستیزی داشته باشد. سازوکارهای خودسانسوری و تسلط بر خود در فرد جامعه ستیز معیوبند. او احساس اضطرابی را که یک فرد سالم در مقابل اعمال خشن دارد احساس نمی کند. او تمایل به طغیان دارد. این گونه کودکان ممکن است از یک جنایت تلویزیونی برای طغیان خود الگو بسازند.
فرض کنید کودکی روان پریش است. انگیزه پرخاشگرانه او میتواند خارج از کنترل باشد. در این مورد خشونت تلویزیون میتواند «محرک نهایی» در رساندن او به حد انفجار باشد. درموارد نادر مشاهده شده است که کودک اسکیزوفرنیایی توصیههای شخصیتها و تبلبغاتچیهای تلویزیونی را بدون فکر، به عنوان دستورالعمل پذیرفته و به آنها پاسخ گفته است، در بیشتر موارد ممکن است که کودکی اینچنین به صورت غیر فعال و کاملاً مجذوب شده از نظر عاطفی واکنش نشان دهد، اما از نظر فیزیکی بیحرکت باشد. لکن چنانکه دکتر فریدمن اظهار میکند، پاسخ یک نوجوان روان پریش هر چند حایزاهمیت است، نمی تواند شاخص رفتار همه نوجوانان باشد.
چنانکه گفتیم این اظهار نظرهای دکتر فریدمن کاملاً از تحقیقات و نتایج ما مستقل بوده است، لکن کلیه یافتههای ما، تعمیمهای او را تأئید میکنند و آنها را پادزهری سالم برای فریادهای «آی گرگ! آی گرگ!» که در همه جهت شنیده میشود، یافته ایم.
آیا تلویزیون کودکان را منفعل میکند؟
دکتر گلین که قبلاً از او نقل قول کردیم، جذابترین بحث را در مورد اثرات انفعالی تلویزیون مطرح میکند. از میان نمونههای ارائه شده توسط او در مورد استفاده از تلویزیون برای درمان بیماران ذهنی، به مثال زیر میپردازیم(دیوید گلین،تلویزیون ومنش آمریکایی صفحههای ۷۹-۱۷۸) :
کارکنان یک بیمارستان ویژه دختران نوجوان اسکیزوفرنیایی چنین یافتند.
که این دختران که نیازهایشان اقناع ناشدنی بود و همچنین قادر به انجام فعالیتهای مداوم نبودند، هیچ چیزی را به این اندازه نمی خواستند که به آنها اجازه داده شود ساعات بیشماری را به تماشای تلویزیون بپردازند. بدون تلویزیون آنها پر سر وصدا، نظم ناپذیر و غالباً مخرب میشدند. جالب است که تنها راه دیگری که برای کنترل برای این دختران وجود داشت فرد بزرگسالی بود که مداوماً آنها را راهنمایی کند و یا برنامههای سرگرم کنندهای برایشان تدارک بیند».وی میگوید از این مثالها بسیار میتوان آورد:«تمامی این موارد به صورت کاملاً روشن، حاکی از آن است که تلویزیون نیازهای ویژه ای را در این گونه افراد ارضا میکند. نیازهایی چون داشتن کسانی که از آنها نگهداری و پرستاری کنند و به آنها احساس آسایش و آرامش خاطر بدهند… این خواستههای کودکانه تنها به صورت نمادی قابل ارضا شدن هستند، و دستگاه تلویزیون چقدر زیاد این خواستهها را برآورده میکند.گرمی، صدا، ثبات، قابلیت دسترسی، بخشش مداوم بدون توقع، ترغیب به تسلیم و رشد کاملاً انفعالی همه اینها بعلاوه خیال پردازی فعال تلویزیون، ویژگیهایی هستند که این کودکان را به خود جلب میکند. در مشاهده این بینندگان، فرد عمیقاً تحت تأثیر رفتار آنها در مقابل دستگاه تلویزیون و اشتیاق آنها برای بازگشت به کودکی و آغوش مادر قرار میگیرد.»
«اینها ویژگیهایی هستند که تلویزیون دربزگسالان به آسانی میتواند ارضا کند و یا در کودکان پرورش دهد. ویژگیهای انفعالی بودن، پذیرا بودن، تغذیه شدن، قبول و جذب آنچه ارائه میشود. فقدان فعال بودن، اتکا به خود و پرخاشگری در بین این ویژگیها چشمگیر است. فعال بودن و پرخاشگری ممکن است به میزان زیادی مشاهده شود، ممکن است به میزان زیادی مشاهده شود، لکن حضور آنها جنبه صوری و فریبنده دارد زیرا نیازها و حتی خشم و غضبی که دیده میشود برای این نیستند که در مورد آنها کاری انجام شود، بلکه برای دریافت شدن هستند. همچنین احساس نیازها، قدرت تحمل ضعیف، سرخوردگی و تأخیر در ارضا، نیاز به ارضای بلاواسطه از ویژگیهای نوعی از این ساختار شخصیتی است. دستگاه تلویزیون به آسانی و به نحوی دلپذیر جایگزین مادر میشود و کودک با همان انتظاراتی که از مادر دارد، به آن روی میآورد.»
«این ویژگیها، البته جزو همه فعالیتهای مشاهده ای است، چه ورزش باشد، چه هنر و چه خواندن. آنچه در مورد تلویزیون بسیار اهمیت دارد، جنبه حضور آن در همه جاست؛ تلویزیون با حجم زیاد، خیلی زود و به صورتی خیلی پایدار وجود دارد. پنج سالهها به عنوان یک کار عادی تلویزیون تماشا میکنند، همین طور سه سالهها و حتی دو سالهها. دراین سن با در نظر گرفتن تجربیات محدود کودک، تلویزیون را میتوان تنها برای مادر و یا مکمل وجود مادر دانست. کودک باید مرحله این نیاز را بگذراند و ارتباطاتش با مادر تغییر کند. در اصل چگونگی این رشد به میزان زیادی بستگی به نگرش مادر نسبت به فرزند دارد: ترغیب او به فعالیت بیشتر و اتکای به نفس و یا مستقل کردن تدریجی او در امر تغذیه. در شکل گیری شخصیت، مهمترین مسئله این است که امروزه کودک به این ترتیب میتواند این خواستهها و نیازهای کودکانه را با دستگاه تلویزیون همیشه حاضر، ارضا کند. مسلم است که برای دامنه لذت بردن از تلویزیون لازم است که این ویژگیها به صورت برجسته باقی بمانند. خطر اینجاست: ویژگیهای شخصیتی وابسته و انفعالی تثبیت میشوند. تفاوت زیادی بین بازی گرگم به هوا یا دزد بازی کودکان با تماشای حتی پرماجرا ترین وسترنها، و یا حتی بین یک بار در هفته به سینما رفتن؛ با تماشای تلویزیونی که براحتی با اشاره دست روشنش میتوان کرد، وجود دارد. در نتیجه، اثر عمده تلویزیون، این است که به اشکال و صور گوناگون فرد را انفعالی و وابسته میکند.»
این بحثی اساسی و هشدار دهنده و مبتنی بر بینشهای بالینی یک روان پزشک است. همه ما مواردی را دیده ایم که از دستگاه تلویزیون به عنوان پرستار بچه استفاده شده است. کودک در هنگام تماشا شستش را میمکد و کاملاً مجذوب برنامه میشود. بسیاری از ما نمونه ای از اعتیاد به تلویزیون را دیده ایم، کودکانی را مشاهده کرده ایم که در خانه ناآرام هستند، مگر آنکه دستگاه تلویزیون راروشن کنند و بتوانند خود را در برنامه غرق کنند و ارتباطشان را با دنیای خارج قطع کنند. لکن بیشتر بر این باوریم که این اثر کمتر از آنچه که دکتر گلین مدعی است، وسعت دارد. به طور متوسط، کودکان میزان نسبتاً کمی از زندگی فعالشان را فدای تلویزیون انفعالی کرده اند. همچنانکه درشهر دارای تلویزیون دیدیم، تلویزیون جایگزین حدود نیم ساعت از زمان بازی(۲تا۳ساعت)، تقریباً جایگزین یک ساعت از زمان گوش دادن به رادیو(که خود نیز انفعالی است) و فقط چند دقیقه از زمان تماشای فیلم در سینما، خواندن کتب داستانی مصور، نشریههای مبتذل و خواب(فعالیتهایی که خود به درجههای مختلف انفعالی هستند)، شده است. باستثنای مورد معتادان به تلویزیون که ۵ ساعت یا بیشتر در روز صرف تماشای تلویزیون میکنند، تغییر زیادی در رفتار کودکان از نظر انفعالی بودن رخ نداده است.
پرخاشگری در بین بینندگانی که زیاد تلویزیون تماشا میکنند، نسبتاً بالاتر است. همچنین تمامی این پرخاشگری نمی تواند فارغ از فعالیتهای کودک باشد. واقعیتی که ما را تحت نأثیر قرار میدهد، عشق عمیق کودک به فعالیت است. تنها معدودی از کودکانی که ما مورد مشاهده قرار دادیم، حاضر بودند یک تجربه فعال را با تجربه تلویزیون انفعالی که نمی توانست نیازهایشان رابهتر از فعالیت ارضا کند، تعویض کنند.
ارضای جانشینی که یک کودک ازطریق تلویزیون حاصل میکند، از نظر سلسله مراتبی که کودک برای خود قایل است تقریباً در تمامی موارد پایینتر از ارضایی است که مستقیماً به دست میآورد. البته در صورتی که بتواند به چنین راضای مستقیمی نایل آید.
یافتههای هیمل وایت، اوپنهایم و ونس حاکی از آن بود که در انگلستان، آموزگاران از نظر تخیل و ابتکار، کودکان بیننده تلویزیون را همانند کودکانی که بیننده تلویزیون نیستند ارزیابی کرده اند. آنها نیز چون ما شواهد کمی دال بر اینکه کودکان اگر حق انتخاب واقعی داشته باشند، زندگی«ویرایش شده» تلویزیون را در کودکان مشاهده نکردند. اگر موردی نیز بود، حاکی از تمایل این کودکان به طیف گستردهتری از فعالیتها بود.
ما، درمورد اثر تلویزیون بر روی دختران نوجوان اسکیزوفرنیایی مورد بررسی او و یا قدرت ویژه تلویزیون در ارضای نیازهای مربوط به احساس آرامش، راحتی و گریز با دکتر گلین بحثی نداریم. برای ما روشن است که تلویزیون میتواند جذبه خطرناکی برای کودک اسکزوئید که به هر حال میخواهد اززندگی واقعی فرار کند، داشته باشد. همچنین تلویزیون ممکن است رفتار عادت به فرار از واقعیت و پرداختن به خیال پردازی را تا حد خطرناکی تقویت کند، لکن هیچ مدرکی بر اینکه تلویزیون کودک را وادار به فرار از واقعیت میکند ویا او را به صورت انفعالی در میآورد، در دست نداریم. بلکه ظاهراً آن تمایلات را در صورتی که به میزان خطرناکی وجود داشته باشند، تقویت و ترغیب میکند.
به نظر ما درست آن است که فرض کنیم کودکی که شخصیتی در حد طبیعی فعال دارد و در محیط خانوادگی شاد و توأم با روابط رضایت بخش با گروه همسالان زندگی میکند، در خطر انفعالی شدن توسط تلویزیون نیست، زیرا شواهدی که عکس این ادعا را ثابت کند وجود ندارد. همچنین به نظر ما باید بپذیریم که پاره ای علایم خطر وجود دارند که در مورد آنها والدین باید هوشیار باشند. چنانچه کودک تماشای تلویزیون را به میزان بیش از حد طبیعی شروع کند، والدین باید روابط میان فردی وی را بازنگری کنند. آیا آنها برای کودک محیطی گرم و زندگی خانوادگی توأم با احساس امنیت فراهم کرده اند؟ آیا آنها در مورد سرخوردگیهای کودک د رارتباط با گروه همسالان به وی کمک میکنند؟ آیا به کودک این امکان را میدهند که با آنها صحبت کند؟ و یا چنانچه کودکی علایم فرار از واقعیتها و خیال پردازی بیش از حد، عدم علاقه به برقراری ارتباط با دیگران، و… را نشان دهد، بار دیگر بازنگری روابط میان فردی کودک ضروری میشود. پاره ای از رفتارهای خود والدین میتواند علامت خطر باشد. برای مثال، مادری که ساعات زیادی از روز از تلویزیون به عنوان پرستار بچه استفاده میکند، باید بداند که دارد خطر میکند. والدینی که در این مورد اهمال میکنند، باید منتظر نتایج نامطلوب رفتارشان باشند.
از نظر ما، اینها ابعاد عرصه نبرد است. چنانچه کودک از نظر روانی سالم باشد و از محیط خانوادگی خوب و ارتباط سالم با گروه همسالان برخوردار باشد، ازنظر اثرات تلویزیون و انفعال شدن کودکان جایی برای نگرانی وجو ندارد. چنانچه کودک نشانههای حاد فرار از واقعیت را بروز دهد، ممکن است واقعاً نیاز به درمان داشته باشد. عرصه نبرد جایی است بین این دو: کودکی که عوارض جزئی فرار از واقعیت را نشان میدهد و یا خیال پرداز است و یا کمی بیش از حد تلویزیون تماشا میکند و یا از نظر روابط میان فردی دچار مشکل است. این کودک، کودکی است که رفتار انفعالی او میتواند تا حد غیر مطلوبی توسط تلویزیون تقویت شود و شاید نیاز به معالجه داشته باشد. به هر حال، استراتژی لازم برای مقابله با این مسئله قبل از آنکه معالجه ضروری شود، مواجهه با آن است. نظیر فراهم کردن محیط خانوادگی گرم و پر از محبت برای کودک، دادن احساس مقبول بودن به او فراهم کردن امکان سرگرمی، خواندن کتاب و فعالیتهای خانوادگی و فعالیتهای مربوط به گروه همسالان او. برای کودکی که در چنین محیطی قرار داشته باشد، به شرط آنکه مشخصههای شخصیتی ناهنجار نداشته باشد، تقریباً احتمال کم وجود دارد که دستخوش انفعال بد خیم و یا فلج کننده ناشی از وابستگی به تماشای تلویزیون و یا خواندن کتب داستانی مصور و یا هر گونه رفتار خیال پردازانه دیگر شود.
آیا خشونت ارائه شده در تلویزیون، آموزش خشونت میدهد؟
الگوی تاثیر دیگری نیز وجود دارد که کاملاً با آنچه توصیف شد، متفاوت است. ما نمی خواهیم در مورد درست یا نادرست یودن یکی ا زالگوها تصمیم گیری کنیم، زیرا هر دوی آنها میتوانند همزمان در مورد کودکان مختلف صدق کند.
آموزش خشونت یکی از متداول ترین تهمتهایی است که به تلویزیون زده میشود. برای مثال، انچه را که نورمن کازینز د رنشریه ساتردی ریویو(۲۴ دسامبر۱۹۴۹) نوشته بود، به خاطر بیاوریم:
«در یکی از حومههای شهر بوستون، پسر نه ساله ای با بی میلی کارنامه خود را که حاوی نمرههای بد بود به پدرش نشان داد، سپس راهی را برای حل مسئله پیشنهاد کرد: میتوانستند به معلمشان برای کریسمس یک جعبه شکلات سمی بدهند. آسان است، پدر، هفته قبل در تلویزیون این کار را کردند. مردی میخواست زنش را بکشد، به او یک شیرینی سمی داد و کشی نفهمید که چه کسی این کار را کرده است؛»
«در بروکلین نیویورک، پسر شش ساله یک پلیس از پدرش گلولههای واقعی خواست. او میگفت:م وقتی با گلولههای دروغین به خواهر کوچکم تیراندازی میکنم، مانند کسانی کههاپلاتگ کاسیدی درتلویزیون به آنها شلیک میکند روی زمین نمی افتد؛»
«در لس آنجلس، مستخدم خانه ای، پسر هفت سالهای را در حین عمل پاشیدن خرده شیشه در ظرف تاس کباب خانواده غافلگیر کرد. هیچ عنادی.ورای این عمل وجو نداشت و پرفاً عملی تجربی بود که از احساس کنجکاوی او برای آنکه ببیند آیا این عمل آن گونه که تلویزیون نشان میدهد، مؤثر است یا خیر، سرچشمه میگرفت.»
موارد بیشتری از این گونه حوادث را میتوان انتظار داشت. همگی آنها دارای الگویی مشترک هستند، کودک راه حلی را که در تلویزیون دیده است در زندگی واقعی به کار میگیرد. حال تحت چه شرایطی کودک چنین کاری را انجام میدهد؟
قبلاً در فصل ۷ خاطر نشان کردیم که تلویزیون لزوماً میزان پرخاشگری را کاهش نمی دهد. حتی امکان دارد موجب پرخاشگری نیز شود. ارضا از طریق تلویزیون، برای مدت طولانی به عنوان جانشینی برای سرخوردگیهای جنسی و دیگر مشکلات اجتماعی، کارکرد ندارد. احتمال بیشتری وجود دارد که مسائل جنسی مطرح شده در تلویزیون باعث سرخوردگی بیشتر کودک میشود. خشونت تلویزیون میتواند پرخاشگری را در یک کودک از قبل سرخورده و پرخاشگر تحریک کند. بنابراین در برخی از این موارد ونه در تمام آنها تلویزیون میتواند هم وسایل اعمال خشونت را پیشنهاد کند و هم به ایجاد سایق پرخاشگرانهای که نیاز به این وسایل دارد، کمک میکند. پس زمانی که در یک موقعیت واقعی زندگی پرخاشگرانه را در تلویزیون را به خاطر میآورد.
البته صرفاً یک الگو است و نه تنها الگوی ممکن. در حقیقت دو مورد اخیر که توسط کازینز ارائه شد. در الگویی کاملاً متفاوت جای میگیرد. در این دو مورد سطح بالای مشهودی از پرخاشگرانه وجودنداشت. بلکه نوعی سردرگمی بین نقشهای جهان واقعی و نقشهای جهان تلویزیونی مشاهده میشد. کودکی که برای کشتن خواهرش تیرهای واقعی میخواهد، بندرت تصور میکند که آنچه در تلویزیون اتفاق افتاده است، واقعی نیست. به همین ترتیب، کودکی که میخواهد از شیشه خرد شده در تاس کباب استفاده کند، تفاوتی بین این وسیله در جهان خیالی تلویزیون و دنیای واقعی احساس نمی کند. قبلاً خاطر نشان کردیم که تلویزیون برای کودک خردسال به طرز وحشتناکی واقعی است. سر در گمی بین جهان واقعی و خیالی همیشه تا حدی برای کودکان خردسال وجود دارد. و تا زمانی که در دنیای خیالی تلویزیون، فیلمها. کتب داستانی مصور خشونت وجه غالبی دارد، همواره الحتمال سردرگمی بین خشونت خیالی و خشونت جهان واقعی وجود دارد.
مشکلی فراتر از این نیز وجود دارد: چرا کودک بزرگتر نیز عملی خشونت انگیز را از تلویزیون یاد میگیرد؟برخی مواراد او نیز در مورد جهان واقعی و جهان خیالی دجار سردر گمی است. برخی از اعضای دسته پسران بزهکار که مورد بازجویی قرار گرفته اند، طوری صحبت کرده اند که گویی تصور میکنند رابین هود هستند و نه مقلذد شخصیتهای جنایتی مثل آلکاپون. ولی به طور کلی این پسران بزرگتر از خشونت تلویزیون استفاده ای نسبتاً واقع بینانه کرده اند. آنها در تلویزیون راهی مؤثر برای انجام کاری یافته اند و آن را به کار بسته اند.
آنچه برای تفسیر این الگو میتوانیم فرض کنیم این است که کودکانی که با زمینه بیشتری از سرخوردگیها و پرخاشگریهای مخفی به تلویزیون روی میآورند، بیشتر امکان دارد که عملیات پرخاشگرانه را به خاطر آورند. این یافته در یکی از تحقیقات مکابی آمده است(۸۲). آنها با شخصیتی که در برنامه تلویزیونی پرخاشگری میکند همانند سازی میکنند و آنچه را وی انجام میدهد به یاد میآورند. بعلاوه، صحیح بودن یا صحیح نبودن یک عمل لزوماً تعیین کننده این امر نیست که مورد استفاده بیننده قرار گیرد یا نگیرد. برادبک(۸)تحقیقی انجام داد که نتایجش تا حدودی نگران کننده است. در تحقیق وی به گروهی از کودکان در مورد اینکه این اعمال صحیح نیستند تغییری روی نداد ولی به هر حال مشاهده شد که این کودکان به احتمال بیشتری در زمان نیاز به پزخاشگری، این رفتارها را به خاطر میآورند و ما میتوانیم فرض کنیم که حتی احتمال بیشتری در زمان نیاز به پرخاشگری، این رفتارها را به خاطر میآورند و ما میتوانیم فرض کنیم که حتی احتمال بیشتر وجود دارد که از آن رفتار پرخاشگرانه در صورت نیاز به پرخاشگری
تقلید کنند.
فرض کنید که یک رفتار خشونت آمیز منجر به تنبیه نشود، آیا احتمال بیشتری وجود دارد که کودکان آن را به خاطر سپارند و از آن تقلید کنند؟ زایونک(۵۸)، در یک بررسی در این مورد چنین یافت: زمانی که تبهکاری را در داستانی از یک کتاب داستانی مصور به صورت نسبتاً موفق نشان دادند، کودکان بیشتر داشتند با او همانند سازی کنند و مانند او باشند، تا اینکه با یک قهرمان ضعیف همانند سازس کنند و همانند او باشند. به عبارت دیگر مسئله کلیدی عدبارت بومد ا زکارایی داشتن یک عمل ویژه. چنانکه زایونک میگوید: کودکان بیشتر ترجیح میدادند که همانند شخصیتهای موفق باشند و اینکه این شخصیتها در حل مشکلات میان فردی از چه مکانیزی استفاده کرده بودند مطرح نبود.
نتیجه گیری :
برنامههای خشن نه تنها در کوتاه مدت تأثیرات منفی بر کودکان میگذارد بلکه بر اعتقادات و ارزشهای آنان مؤثر واقع میشود. قدرت نماییهای ستارهها و قهرمانان خیالی فیلمها به کودکان چه میآموزد؟ بدون شک به آنان تلقین میکند که هر کس قدرت بیشتری دارد حق با اوست و او هست که به هدف میرسد و با زور است که میتوان هر چیزی و هر خواسته ای را به دست آورد. با همه اینها به نظر میرسد همه آنچه در دنیای جهان سومی رخ میدهد نتیجه رسانههاست و متاسفانه سیاستگذاران و برنامه سازان شناخت بیشتری از نیازها، علاقه مندیها به نظرات و عکس العملهای مخاطبان و ماهیت خود رسانه داشته باشند. میتوانند مسؤولانه تر برنامه ریزی کنند.»
پیامدهای منفی تلویزیون:
رسانهها به جای تأثیر گذاری مثبت بر مردم و بخصوص کودکان میتوانند کارکرد و پیامدهای منفی داشته باشند. تلویزیون بخصوص به کسانی که شناخت کافی از تلویزیون و برنامههای آن ندارند رحم نخواهد کرد گسترش خشونت و هیجان و همچنین سطحی نگری کسانی را که منتقدانه و آگاهانه به تلویزیون و برنامههای آن توجهی نمی کنند قربانی خواهد کرد و آنان را در معرض آسیبهای جدی اجتماعی قرار خواهد داد. به همین علت گروه عمده ای که پایمال میشوند کودکان امروز ما هستند.
با توجه به اینکه اکنون تلویزیون، قصه گو، نصیحت گر، معلم و پدر و مادر ملی بچهها شده است. والدین بایستی به کودکان بگویند و آنان را توجیه کنند که تلویزیون منبعی قابل اطمینان برای شناخت دنیای خارج نیست و برای اینکه بچهها کمتر تلویزیون ببینند باید تفریحات دیگری مهیا شود.
پدران، مادران و مدرسه تا حد امکان باید به کودکان کمک کنند و درصدد کاهش تأثیرات سؤء تلویزیون در زندگی کودکان و نوجوانان برآیند. اما متأسفانه بسیاری از والدین از جنبههای منفی تلویزیون آگاهی ندارند یا به آن اعتقادی ندارند و اکنون به نظر میرسد که کنترل والدین بر فرزندان بیشتر بر روی مدت زمان تماشای تلویزیون است و آنان به نوع برنامههای تلویزیونی حساسیت چندانی ندارند.» کودکان به چشمان خود اعتماد میکنند پس آنچه از تلویزیون میبینند قابل اعتماد است اما مدرسه باید به کارگیری تلویزیون را به بچهها بیاموزد از بچهها بخواهد که برنامههای تلویزیون را به بحث بکشانند و نقد کنند و در نهایت باید کودکان بیاموزند که با دید انتقاد آمیز به تلویزیون و اطلاعات آن بیندیشند ولی متأسفانه بچهها هر چه بخواهند نگاه میکنند بدون آنکه تأثیرات آن را بدانند و با این بمباران مشکلاتی مخرب برای کودکان خانوادهها و جامعه ایجاد میشود.
تلویزیون با افراط در توسل به داستانهای افسانه ای با پرداختن افراطی به ستاره شدنها و با قلب کردن و واژگونه نشان دادن گفت و گوهای مردمی در درون جامعه سطحی نگری تحمیل میشود امروزه تلویزیون به یک قدرت غیر قابل کنترل بدل شده است پس با همین تعریف همواره یک زبان بسیار جدی از ناحیه تلویزیون بر مردم یا شاگردان نابالغ در راه بوده و هست. متأسفانه تلویزیون زمانی را از ما میگیرد که نیاز داریم در آن فرصت به شناخت دنیا و پیدا کردن جای خودمان از آن بهره گیریم. بنابراین اگر میخواهید استراحت کنید و اگر میخواهید زندگی کنید یک شب تلویزیون راخاموش کنید وگرنه تلویزیون هم وقت شما را صرف میکند و هم محتوی خود را بر شما تحمیل مینماید.
فصل ششم
اینترنت رسانه جدید قرن بیستم
اینترنت امروزه دنیای شگفت انگیزی را که ما درآن زندگی میکنیم متحول کرده است. اینترنت همچنین به وجود آورندنده دنیای کاملا جدید و ارتباطی جهانی است که هر فردی که به آن وارد میشود میتواندخودرا فرد دیگری وانمود کرده و هرکاری که بخواهد درآن انجام دهد. استفاده از اینترنت به طور تصاعدی از اواخر دهه ۱۹۹۰ در حال رشد و توسعه بوده است و حقیقتا روشی جدید را برای تبادل اطلاعات و تاثیرات متقابل جهانی تعریف کرده است.
امروزه کودکان و نوچوانان، میتوانند در ادامه زندگی شان یکی از ساکنان این دنیای جدید باشند. آنها نسبت به بزرگترها نگاهی بسیار متفاوت به اینترنت دارند. اینترنت این امکان را فراهم میکند که کودکان و نوجوانان مطمئن شوند که با همسالان خود ارتباط دارند. زیرا در بسیاری از مواقع، طرف مقابل واقعا یک بزرگسال است. هرچند ممکن است بچهها و افراد جوانتر از خطرات ارتباط اینترنتی آگاهی داشته باشند ولی در مورد رفتارها و عکس العملهای اینترنتی تصمیماتی میگیرند که گویی بار اولشان است و هیچ آگاهی در این مورد ندارند.
والدین، کامپیوتر و اینترنت را در اختیار کودکان خود قرار میدهند و گمان میکنند کامپیوتر وسیله ای برای هوشیار کردن آنهاست و میتواند در ایجاد ارتباط با دوستانشان به “آنها کمک کند و از رفتنشان به خیابانها و پرسه زدن در کوچه و بازار جلوگیری کرده و مشکلات این چنینی را کاهش دهد. با وجودی که هیچ شکی در فواید استفاده از این تکنولوژی نیست، اما این تصور غلط که کاربرد اینترنت هیچ ضرری به دنبال ندارد، هنوز هم در پروندههای متداول اخیر در رابطه با ربودن کودکان، سرقتهای هویتی،گرفتن فیلمها وموسیقیهای غیر مجاز و هزاران مورد سرقت ذهنی به چشم میخورد.
نتایج حاصل از بررسیهای علمی نشان میدهد که تفاوتهای چشمگیری بین والدین و فرزندان در آشنایی با علم کامپیوتر و کاربرد مهارتهای آن وجود دارد. این تفاوت زمانی بیشتر به چشم میآید که خاطر نشان کنیم که کودکان ونوجوانان دائما به اینترنت متصل هستند.
بی هویتی اینترنت و سهولت در خلق شخصیتهای متفاوت، روش کاملا نوینی است که راه را برای سودجویان، سارقان هویتی، دزدان کامپیوتری و…. هموار کرده است. از آنجایی که کودکان و نوجوانان نوعا از حلقهها و تکنیکهایی که سود جویان برای فریب دادن قربانیانشان استفاده میکنند، آگاه نیستند و اغلب از اینترنت به عنوان بخش روزانه ای از زندگی شان استفاده میکنند، نسبت به سایر کاربران اینترنتی، در معرض ریسک بالاتری هستند. بنابراین برای وضوح بیشتر مطلب ابتدا لازم است آشنایی نسبی با مفهوم اینترنت پیدا کنیم، سپس به خطراتی که این رسانه نو ظهور برای کودکان ما دارد خواهیم پرداخت.
اینترنت چیست؟
اینترنت متشکل از میلیونها کامپیوتر است که همگی مشابه شبکه بزرگی از تارهای عنکبوت به هم مرتبطند. برخی از کامپیوترها، میزبان اطلاعاتی میباشند و بقیه، برای افرادی مثل ما و شما، دسترسی به اطلاعات را فراهم میآورند.
ایجاد پایگاههای اینترنتی به سال ۱۹۶۹ یعنی زمانی که وزارت دفاع آمریکا، آژانس پروژههای تحقیقاتی گسترده ( ARPA ) را بنا کرد، برمی گردد.. اینترنت مالک خاصی ندارد و آژانس پروژههای تحقیقاتی گسترده، اینترنت را جهت تمرکززدایی اطلاعات به وجود آورد. بنابراین اینترنت برای عملکرد متکی به یک یا چند کامپیوتر نیست و هیچ شرکت یا دولتی مالک یا مدیر اینترنت نیست.
فواید اینترنت برای کودکان:
اینترنت یک منبع اطلاعاتی و ارتباطی جهانی گسترده است که فرزندان شمارا قادر به استفاده از آن در کسب اطلاعات راجع به موضوعات مختلف بازیهای کامپیوتری، ملاقات دوستان، انتخاب واحدهای درسی و شرکت در صدها سرگرمی و فعالیت آموزشی دیگر میکند.فواید اینترنت فراتر از کمک به فرزندانتان در انجام تکالیف مدرسه است. اینترنت توانایی سفر به دور دنیا و یادگیری مطالب جدید در مورد دیگر اماکن، فرهنگها، افراد و علوم مختلف از جمله تاریخ، هنر و بسیاری موارد دیگر را فراهم میکند.
به طور خلاصه در این جا به هفت دلیل عمده ای دسترسی کودکان به اینترنت را ضروریمی سازد اشاره میشود:
۱٫ برای دسترسی به علم و دانش. هزاران کتابخانه مرجع و دایره المعارف در انترنت قابل دسترسی است.
۲٫ برای گفتگو با کارشناسان در رشتههای خاص جهت کسب اطلاعات
۳٫ جهت دسترسی به خبرهای روز
۴٫ برای تماس با خانواده و دوستان به صورت ارزان( برای مثال از طریق پست الکترونیک)
۵٫ برای امکان بازیهای آموزشی با افراد دیگر در سرتاسر جهان
۶٫ برای یادگیری در مورد دیگر فرهنگها، اماکن و زبانها
۷٫ برای قضاوت کردن دیگران در مورد عقاید شما بدون آگاهی از سن و ظاهر شما
خطرات اینترنت :
در این قسمت خطراتی را که اینترنت ممکن است برای فرزندان شما ایجاد کند توضیح خواهیم داد.
سودجویان از اینترنت برای به دام انداختن کودکان استفاده میکنند:
یک فرد سودجو، شخص بزرگسالی است که میل جنسی شدیدی به کودکان دارد. امروزه سودجویان به طور روز افزونی از اینترنت برای سازماندهی گروههایی که اقدام به تهیه و توزیع تصاویر منسجمی از کودکان میکنند استفاده مینمایند.
مطالب نامناسب و غیر مجاز در اینترنت :
مطالب نامناسب نیز یکی دیگر از خطراتی است که کودکان ما را تهدید میکند. وجود سایتهایی با محتواهای وحشتناک و مشمئز کننده و یا سایتهای هرزه نگار که به راحتی و تنها با تایپ چند عبارت کوتاه در اختیار کودکان ما قرار میگیرد.
ارتکاب جرایم: بمبها، مواد مخدر، دزدی و شخصیتهای غیر واقعی
در برخی از صفحات مخرب سایتها اطلاعات و دستورالعملهای ساخت انواع بمبها و… توضیح داده شده است. در کمتر از ۶۰ ثانیه بعد از وارد کردن واژههای کلیدی مناسب، چند سایت انترنتی حاوی دستورالعملهای دقیقی با عناوین ذیل را میتوان پیدا کرد:
چگونه یک بمب اولیه دستی بسازید
چگونه از مواد شوینده، مواد منفجره بسازیم
مبارزه با تستهای متابولیت مواد مخدر و…..
زورگوییهای الکترونیکی نیز یکی دیگر از خطرات اینترنتی است و عبارت است از اذیت و آزاری که از طریق رسانههای الکترونیکی صورت میگیرد. این مسئله از افترا و تهمتهای ناروا بر روی سایت گرفته تا تهدیدات ارسال شده توسط پیامهای الکترونیکی یا تلفنهای همراه را در بر میگیرد.
تهاجم به حریم خصوصی :
این گفته که هیچ چیز مجانی به دست نمی آید در اینترنت هم مثل دنیای واقعی، مصداق دارد. در بسیاری موارد، شما حریم خصوصی خود را فدای اینترنت میکنید و این کار را با استفاده به ظاهر رایگان از نرم افزارها و خدمات کامپیوتری انجام میدهید.
چگونگی اجتناب و کاهش خطراتی که کودکان در ایترنت با آن مواجهند:
به منظور حفظ کردن کودکان در اینترنت سه شیوه دفاعی وجود دارد: آموزش، نظارت و نرم افزارهای فیلترینگ کامپیوتری. مهمترین شیوه آموزش است. در این شیوه، شما با کودکان خود در مورد بایدها و نبایدها و دلایا آنها صحبت میکنید. در این صورت فرزندان شما در صورت دسترسی به اینترنت در مکانهایی غیر از خانه و یا حتی بدون استفاده از نرم افزار فیلترینگ نصب شده از خطرات اینترنت در امان میباشند.
نظارت به شما امکان مراقبت از فرزندان در هنگام استفاده از اینترنت را میدهد. با کنترل کردن آنها در هنگام استفاده از اینترنت، میتوانید آنهارا از خطرات احتمالی حفظ نمایید.
برنامههای نرم افزاری که به آنها نرم افزارهای کاربردی یا ابزاری نیز میگویند، خطرات احتمالی را که کودکان را تهدید میکند، کاهش میدهد. پنج نوع نرم افزار وجود داردکه میتوانید از آنها استفاده کنید: نرم افزارفایروال و نرم افزار شناسایی، نرم افزار فیلترینگ وب سایت، فیلترینگ پست الکترونیکی و نرم افزار آنتی ویروس.
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
اجازه بدهید موارد استفاده از تلویزیون را در چارچوبی گسترده تر قرار دهیم. همان گونه که ا. ج برادیک در نظریههای کلاسیک زیبایی شناسی اشاره کرده است، در مورد عملکرد هنر در زندگی مردم همیشه دو نظریه متضاد وجود داشته است. در یک طرف نظریههای هیجان وجود دارند که در آنها هنر همچون مولد راحتی، لذت و ارضا کننده آرزوها و امیال ناکام مانده انسان ظاهر میشود ودر طرف دیگر نظریههایی وجود دارند که عملکرد شناختی هنر را مورد تایید قرار میدهند و در آنها هنر همچون پدید آورنده بینش، دانش و یادگیری مطرح میشود.
در تحقیقات جدید مربوط به رسانهها نظریههای نوع اول دیدگاههای روانکاوانه و اختیار گرا را بر میگزینند و هنر را همچون رویا، شکلی از برآوردن آرزوها میشمارند که تحت سلطه اصل لذت جویی است. نظریههای نوع دوم به این سو تمایل دارند که هنر را به گونه یک عامل اجتماعی کردن و یادگیری اجتماعی تصویر کنند، عاملی که به بیان دیگر ارزشها را تلقین میکند، عادات را تقویت مینماید و خالق انتظارات است و بیشتر همانند والدین و سایر اجتماعی کنندهها در زندگی واقعی عمل میکند. ما در گذشته عادتاً در مورد این دو نوع نظریه در قالب واژههای هیجان و شناخت صحبت کرده ایم. اکنون میخواهیم که عبارتهای بر آوردن آرزوها و اجتماعی کردن را به کار ببریم.
به احتمال بسیار زیاد نقد مبتنی برنوع اول این نظریهها ( از بابت این اعتقاد که هنر همچون عامل خواب آور و مخدر تودهها عمل میکند و به احتمال زیاد بیش از آنکه به بلوغ کمک کند ، مانع آن میشود ) از نقد مبتنی بر نوع دوم ( که احتمال بیشتری دارد تا هنر را به عنوان معلم تودهها مورد بحث قرار دهد ) منفی تر است. اگرهم این دو نوع نظریه به صورت منفی مورد استفاده قرار گیرند ، منفی بودن آنها با یکدیگر متفاوت است. اولی ما را نگران آن میکند که رسانههای جمعی ممکن است بلوغ را به تاٌخیر بیاندازند. دومی ما را نگران میکند که قدرت آموزش رسانهها ممکن است مورد سوء استفاده قرار گیرند.
به نظر میرسد که یک نظریه مناسب برای این زمان و در مورد رسانههای جمعی باید در بر گیرنده هر دوی این نظریهها باشد. باید پذیرفت که این دو نظریه متداول بی شک منعکس کننده دو نوع محتوا ، دو نوع رفتارو دو بازده متحمل مربوط به هنر در رسانههای جمعی هستند.
اجازه بدهید از آغاز در تله قضاوتهای ارزشی چگونگی استفاده کودکان از تلویزیون گرفتار نشویم و استفادههای اطلاعاتی را خوب و استفادههای سرگرم کننده را بد نخوانیم. چنین قضاوتهایی در مورد نتایج تماشای تلویزیون تنها میتواند مانع دستیابی به پاسخ این پرسش که چرا بچهها تلویزیون تماشا میکنند ، شود. فرضیه حاکی از تماشای تلویزیون به عنوان رفتاری که از فرد سر میزند تا نیازهای گذشته و حال وی را پاسخ گوید ، فرضیه سودمندی است.
این فرض کلی توجیهی است بر پی جویی نیازهای ویژه ای که راهبری بر دلیل تماشای تلویزیون توسط کودکان است.
در واقع هر جزئی از فرهنگ به دلیل سودمندی خاصی ، شکل گرفته است.
مالینوفسکی به عنوان سخنگوی مردم شناسان میگوید: در نوع تمدنی هر رسم ، شیء مادی، عقیده و اعتقاد عملکردی حیاتی را به عهده دارد ، کاری را به عهده دارد که باید به انجام برساند و معرف جزئی غیر قابل اجتناب در درون یک تمامیت فعال است ».
چرا ما دارای رسانههای جمعی هستیم ؟
در دوره رنسانس هنگام رخت بر بستن جامه سنتی از جهان غرب ، انسانها طوفانی از نیازها و فعالیتها بر پا کردند که دیگر نظام قدیمی ارتباطات برای پاسخگویی به آنها مناسب نبود. بدین معنی که آهنگ سرعت یافته جهان ، نیاز به انتقال اطلاعات به نقاط دور دست ، توجه به عقاید و علم ، گره خوردن فراینده معیارهای اقتصادی در نقاط مختلف با یکدیگر ، اهمیت یافتن طبقه متوسط از نظر اقتصادی و سیاسی ، تحرک روزافزون اجتماع و تمامی این حرکت صعودی متشکل از عمل وتعامل ، فراخوان چیزی فراتر از کتابهای دست نویس ، نقاره چیها وجاریهای شهری بود. نیازی به ذکر علت و معلول نیست. در درون مجموعه تغییرات فرهنگی پدیده دورباطل به مقدارزیاد دیده میشود. برخی نیازها فراخوان تغییری دررفتاریا ایجاد وسیله ای جدید هستند و تحول مزبور به نوبه خود نیازهای جدیدی رابرمی انگیزد. پدیدههای جدید در عرصه حروف چاپی ، چه علت باشند چه معلول ، دربرآورد نیازهای انسانی همعصر خود از طریق ارتباطات سریعتر ، کسترده تروانعطاف پذیرتر کمک بزرگی محسوب میشدند. در آسیا صدها سال قبل از گوتنبرگ انسانها میدانستند چگونه به وسیله حروف چاپی متحرک ، کاغذ و مرکب کار چاپ را انجام دهند ولی امری که به ایجاد رسانههای جمعی بیانجامد روی نداد تا اینکه در اروپای غربی این فرایند با دیگر نیازهای مربوط جمع آمدند.
آنگاه ، رسانهها مورد استفاده قرار گرفتند. زیرا بهترین وسیله موجود برای بر آوردن برخی نیازها مهم به شمار میرفتند.
ما قصد نداریم این معنا را برسانیم که همه انسانها در همه زمانها در مورد انجام آنچه که برای برآوردن نیازهای آنها ضروری است ، منطقی هستند و یا در مورد نتیجه انتخابهای رفتاری خود از آگاهی بی حد و حصری برخوردارند.
ما صرفاً در پی بیان این امر هستیم که در فرایند تغییر فرهنگی رفتارهایی که در نهایت امر توسط افراد اختیار میشوند ( چه به وسیله تجربه و خطا یا طرح ریزی منطقی یا سایر شیوهها ) برای کسانی که آنها را اختیار کرده اند نسبت به جایگزینهای شناخته شده ای که اختیار نشده اند ، بیشتر پاداش دهنده هستند. به همین صورت ما در پی بیان این امرنیستیم که رفتاری که برای یک فرد پاداش دهنده است ممکن نیست برای سایر افراد یا اجتماع به طور کلی نتایج نامطلوبی داشته باشد.
جامعه از طریق فشار اجتماعی و قوانین و سایرشیوهها میکوشد تا پیامدهای رفتار افتراقی را تعدیل کند. الگوی رفتاری حاصل ممکن است بهترین الگو از نظر فلاسفه یا تاریخدانها به شمار بیاید یا نیاید. در حال حاضر ممکن است به نظر آید که کسب و نان آوری و میادین ورزشی بهترین الگو برای جامه رومی بوده اند ، ولی به نظر میرسد که در آن زمان برای افراد رومی بیش از هر جایگزین دیگری پاداش دهنده به شمار میرفتند. به همین ترتیب ، قضاوت فردا ممکن است این باشد که تلویزیون بهترین راه برای گذراندن وقت کودکان آمریکایی در دهههای ۵۰ و ۶۰ نبوده است. صرفاً این مطلب را بیان میکنیم که تلویزیون مورد استفاده قرار گرفته است و کودکان وقت زیادی را بدان اختصاص داده اند. زیرا این طورتصور میشود که این راهی برای برآوردن برخی نیازهای مهم است و این راه بهترین راه بر آوردن نیازها در بین جایگزینهای شناخته شده و موجود به شمار میرود.
نیازهای ویژه کودکان که تلویزیون آنها را برآورده میکند ، کدامند ؟
یک کودک از نظر بدنی در حال رشد است. از نظر اجتماعی او درگیر فرایند آمادگی یا در حال آماده شدن برای پذیرش سهمی به عنوان یک بزرگسال در جامعه یا به قول معروف اجتماعی شدن ، است. بدین معنی که او مهارتهایی نظیر خواندن ، شمردن و رفتار با مردم را میآموزد ، مهارتهایی که برای زندگی خود در بزرگسالی بدانها نیاز دارد.
هنجارها ، ارزشها و رسوم جامعه خود را میگیرد و در آنها مهارت پیدا میکند. او خود را با قوانین مهمتر و تاریخ فرهنگی و شعایری که از وی انتظار میرود آنها را دنبال کند ، آشنا میکند. او در حال رسیدن به نقطه ای است که میتوان در آنجا وی را بدون نظارت پدرانه و در جامعه ای که متشکل از بزرگترها و همقطاران وی است ، رها کرد. در همان حال از نظر روان شناختی وی درگیر فرایند کشف و هدف یابی است. او در تلاش شکل دادن به تصویری از محیط خویش است و میکوشد تا خود را از این محیط جدا کند به طوری که بتواند تصویری را از هویت خویش شکل دهد. او در جستجوی اهدافی است چون: در این جهان وی به کجا تعلق دارد ؟ چه کاری باید انجام دهد ؟ در مورد مذهب ، سیاست و اخلاق موضع او چیست ؟ چه دوستانی را باید پیدا کند ؟ چه نوع شریک زندگی را باید و میتواند به دست آورد ؟
برای یک کودک اینها تجارب مشکلی هستند که اغلب مولد ضربههای شدید ، ترسها وسرخوردگیها هستند. کودک میتواند به تلویزیون رو کند تا ازبرخوردها و سرخوردگیهای جهان واقعی بگریزد ، شاید از تلویزیون برای حل مشکلات خود کمک بگیرد و برای آنها توضیحی بیابد. بر عکس به دلیل محیط اجتماعی که وی خود را در آن مییابد ممکن است هدف یابی را رها کند و بدین امر رضایت دهد که خود را دستخوش موج محیطی قرار دهد که بر روی آن احساس هیچ گونه کنترلی ندارد. آنگاه وی ممکن است به تلویزیون به عنوان صرفاً یک سرگرمی و راه فراری از ملالت رو کند.
وی وقتی میکوشد تا این نیازها را با روکردن به تلویزیون برآورده کند ، دو نوع محتوا را مییابد که دونوع پاداش را ارائه میکنند و دو نوع رفتار را برمی انگیزند. بدون یادآوری مقایسه دو اصل لذت جویی و اصل واقعیت فروید ، صحبت راجع به این محتواها مشکل است. طبق مفهومی که فروید از شخصیت انسانی ارائه میدهد اصل لذت جویی از اوان زندگی فعال است و به ایجاد ارگانیسمی منجر میشود که این ارگانیسم از خود پاسخهایی را بروز میدهد که به تجربه ثابت شده است موجب لذت میشوند. بدین ترتیب برتی نثال نوزاد ممکن است حرکتهای مربوط به مکیدن را حتی وقتی منبع غذایی وجود ندارد انجام دهد. اصل واقعیت از طرف دیگر چیزی است که بعداً فرا گرفته میشود. منظور از این امر قدرت دستیابی به زمان و مکان مناسب برای پاداش دادن به سلیقهها و خودداری از ابراز پاسخهای لذت جویانه است تا زمانی که انتظار برود این پاسخها به پاداش منجر خواهد شد. اصل لذت جویی بدین ترتیب با فرایندهای ابتدایی ونهاد مربوط است، در حالی که واقعیت با فرایندهای ثانویه مرتبط است. یکی از نویسندگان معاصر هنگام پرداختن به این مقایسه زمانی از رفتار مربوط به رسانههای جمعی در قالب جستجوی پاداش فوری و»پاداش درنگیده نام برده است چرا که رفتار ثانویه، کامروا سازی درنگیده انگیزههای آنی را لازم میدارد.
به نظر میرسد که این دوجریان ارتباطات جمعی را باید ترجیحا با واژههای خیال و واقعیت عنوان کنیم. برای بیان ویژگیهای آنها میتوانیم بگوییم که:
محتوای خیال:
بیننده را به جداشدن از مشکلات زندگی واقعی اش دعوت میکند.
به تسلیم، آرامش و انفعال دعوت میکند.
فراخوان هیجان است.
از طریق کنار گذاشتن قوانین جهان واقعی عمل میکند.
حداقل به طور موقت در جهت زدودن تهدیدها و اضطرابها عمل میکند و اغلب امکان برآوردن آرزوها را فراهم میکند
امکان لذت بردن را فراهم میکند. در حالیکه
محتوای واقعیت
مدام بیننده را به مشکلات دنیای واقعی ارجاع میدهد.
به هوشیاری ، کوشش و فعالیت دعوت میکند.
فراخوان شناخت است.
عمدتا از طریق موضوعها و وضعیتهای واقعی عمل میکند.
بدین سمت گرایش دارد که بیننده بیشتر آگاه و شاید بیشتر مضطرب کند، تا در مقابل دیدگاه درست تری نسبت به مسئله به دست آید. امکان روشن بینی را فراهم میکند. حال بنگریم که از این دورشته محتوا و پاسخ چه چیزی را درک میکنیم. منظور ما این نیست که دو عضو از مخاطبان مورد نظر، لزوما به یک شیوه نسبت به یک مطلب پاسخ میگویند. برای مثال داستانی در مورد مردی ثروتمند میتواند برای یک ببیننده جنبه ی بر آوردن آرزوها را داشته باشد. برای بیننده ی دیگر نمایش واقع بینانه ای از بی عدالتی اجتماعی به شمار رود. همچنین منظور ما این نیست که بسیاری از برنامههای تلویزیونی صرفا خیال یا صرفا واقعیت هستند. در واقع یکی از ویژگیهای هنر رسانه ای جمعی توانایی حضور آنها را در هر دو عرصه و در یک زمان است. اشارههای واقع بینانه را میتوان از خیال بدست آورد و مطالب واقع بینانه ممکن است فرایند خیال سرا به جریان اندازد. اما با تکیه بر مجموعه بزرگی از محتوا و گروههای متعددی از مخاطبان میتوانیم بگوییم که به طور کلی فیلمهای وسترن، نمایشهای جنایی، موسیقی مورد پسند عامه و شوهای واریته ، عمدتا جزو مطالب خیالی هستند ، در حالی که اخبار، مستندها، مصاحبهها، برنامههای مربوط به مسائل عمومی و تلویزیون آموزشی عمدتا در عرصه مطالب واقعی قرار میگیرند. در مورد سایر رسانهها میتوانیم کاملا مطمئن باشیم که کتب داستانی مصور و داستانهای مصور کوتاه، روزنامهها و مجلهها معمولا یک پاسخ خیال پردازانه را بر میانگیزند و بیشتر کتب غیر داستانی یک پاسخ واقع گرایانه را سبب میشوند و همچنین مجلههای مصور سینمایی، مجلههای حاوی اعتراف نامهها و مجلههای حاوی داستانهای حادثه ای معمولا به عرصه خیال متعلق هستند و مجلههای سنگین از زمره مطالب و موارد واقع گریانه به شمار میروند و همچنین یک گزارش ورزشی در روزنامه نسبت به یک مطلب خیال پردازانه خوانده میشود و بالاخره فیلمهای سینمایی هنگام عصر احتمالا مطالب خیال پردازانه بیشتری را نسبت به برنامههای عصر تلویزیون آموزشی در بردارد.
تلویزیون به عنوان خیال
التور مکابی مطالبی اندیشمندانه را در مورد برخی از کارهای خیال برای بچهها به رشته ی تحریر در آورده است.
اولین عملکرد خیال این است که خیال امکان تجربه ای را برای کودک فراهم میکند که از کنترلهای زندگی واقعی فارغ است ، به طوری که در راه تلاش برای یافتن راه حلهای یک مسئله میتواند شیوههای مختلف عمل را بیازماید بدون اینکه خطر صدمه و یا تنبیهی را که در یک تجربه آشکار ممکن بود حاصل شود، متحمل شود. دومین عملکرد خیال جنبه ی سرگرم کنندگی آن است. همه خوانندگان بیشتر با این انگیزه آنی آشنایی دارند که برای رهایی موقت از فشارهای زندگی میتوان به انتخاب داستانی پلیسی و خواندن آن پرداخت. به همین ترتیب میتوان فرض کرد کودکان نیز اگر تحت فشار محیط قرار گیرند، میکوشند تا با فرو بردن خود در خیال از آن فشار فرار کنند. عملکرد سوم خیال که توسط فروید در رابطه با تحلیل وی از رویاها مورد تاکید قرار گرفته است، برآوردن آرزوهاست.
بر اساس این دیدگاه خیال مفری برای انگیزههای آنی است که در زندگی واقعی امکان بیان آشکار آنها فراهم نیست. واقعیتی که این دیدگاه را تایید میکند این است که کودکان کم سن علاقه ویژه ای به داستانهایی دارند که در آنها خشونت و مرگ ناگهانی تصویر شده است (که شاید منعکس کننده سرکوبی انگیزههای آنی پرخاشگرایانه در زندگی روز مره آنها میباشد) در حالی که افراد بالغ بیشتر به موضوعات مربوط به عشق رمانتیک علاقه دارد. ارضاهای جانشینی که توسط خیال امکان پذیر میشود، ظاهرا نسبت به ارضاهای جهان واقعی از درجه پایینتری محسوب میشوند به طوری که مفسرهای خیال پردازانه تنها به عنوان بهترین راه حلهای ثانوی ودر هنگامی که ارضاهای جهان واقعی امکان پذیر نباشند، انتخاب میشوند.
امکان ارائه عملکردهای دیگری نیز وجود دارد ، اما این عملکردها روشن کننده این نکته هستند که کودکان نیازهای واقعی را از طریق خیال پردازی حاصل از تلویزیون برآورده میکنند. حاصل رفتار جستجوگرانه آنها همیشه در قالب نوع محتوایی که بدان دست مییابند قابل پیش بینی نیست. برای بیشتر کودکان خیال ممکن است کمکی باشد برای یافتن مفری برای پرخاشگری مفرط، اما برای برخی از ایشان خیال ممکن است عملا ایجاد کننده پرخاشگری باشد ودر اعمال خشونت آمیز سهم داشته باشد. این امر، تکرار میکنیم ، تماما نمی تواند با تکیه بر محتوا قابل پیش بینی باشد. بدین منظور میباید کودکان را نیز شناخت. بعلاوه پاسخی دور نگرانه به این پرسش که آیا «خیال برای آنها مناسب است یا خیر» چیزی است که در این مرحله به طور کامل آمادگی بحث در مورد آن را نداریم. برای برخی بچهها هما نگونه که خانم کمابی عنوان میکند، خیال ممکن است آزمودن حل مشکلات را بدون محدودیتهای زندگی واقعی امکان پذیر کند. برای دیگر کودکان خیال ممکن است صرفا به تعلیق آن مشکلات یا وانمود کردن به اینکه وجود ندارند منتهی میشود.
یکی از پر دردسرترین پرسشهایی که انسان میتواند در مورد تلویزیون به عنوان مولد خیال مطرح کند، این است که؛
آیا تلویزیون مانعی بر سرا راه مسائل زندگی است؟
لحظات و وضعیتهایی پیش میآید که بی حس کردن فرد نسبت به درد و تنش سودمند است. برای مثال وقتی قرار است عمل جراحی صورت گیرد یا وقتی قرار است که عضو شکسته را جا بیندازد. در این شرایط عامل بیهوش کننده ، زمان لازم را برای راه حل دراز مدت مشکل فراهم میکند. این امر میتواند یکی از اثرات تلویزیون به عنوان یک عامل بیحس کننده باشد. اما بین تجویز داروی بی حس کننده در هنگام عمل توسط جراح و تجویز خیال توسط خود بیمار به عنوان علاجی برای سرخوردگیها و اضطرابها و تفاوت عمده ای وجود دارد. دومی بیشتر شبیه تجویز شخصی مشروب الکلی و مواد مخدر است. در حالی که کاملا واقعیت دارد که فرد میتواند از سرخوردگیها و اضطرابها، به وسیله مست کردن یا مصرف یک بار کاکوئین موقتا خلاص باید ولی بسختی میشود آنها را به عنوان راه حلهای دراز مدتی برای مشکلات بشری توصیه کرد. در چه تعداد از موارد عملکرد تلویزیون در بر آوردن نیازهای کودکان به عملکرد الکل یا مواد مخدر شبیه است؟ آیا تلویزیون آنها را بر میانگیزد تابه دنبال ارضای فوری (اما جانشین و بدین سبب پست تر )باشند و در هنگام سرخوردگی قدرت تحمل آنها را برای دستیابی به راه حلهای مناسبتر کاهش میدهد؟ آیا تلویزیون بدین سمت گرایش دارد که مسائل واقعی را دست نخورده رها کند؟
تلویزیون به عنوان واقعیت
تلویزیون به عنوان محمل تجارت واقعی دارای امتیازها و نقاط ضعف خاصی است. یکی از امتیازهای آن این است که میتواند اطلاعات را زودتر از هر رسانه دیگری منتقل کند. لازم نیست پیش از یادگیری از تلویزیون انسان خواندن را فراگرفته باشد. حتی پس از اینکه فرد فراگرفت که بخواند تلویزیون از این ویژگی برخوردار است که انتقال اطاعات مربوط به زندگی بزرگسالان را تسریع میکند. بدون شک با حضور تلویزیون در اطاق نشیمن غیر ممکن است که زمان بندی قدیمی و درجه بندی شده انتشار واقعیتها را حفظ کرد و با کودکان به صورت مرحله به مرحله و سال به سالن راجع به مسائل صحبت کرد. ما میتوانیم کمی بعد نشان دهیم که تلویزیون بدون شک فرایند دیگری در سنین اولیه سرعت میبخشد.
ثانیاً تلویزیون تمامی امتیازهای نهفته در یک کانال صوتی – تصویری را داراست. این وسیله میتواند اطلاعاتی را ارائه دهد که انتقال آنها صرفاً از طریق تصاویر یا چاپ بمراتب سخت تر است. برای مثال در نظر بگیرید که در تشریح اینکه یک عمل جراحی در واقع به چه چیز شبیه است، و یا اینکه مردم در افریقا چگونه زندگی و کار میکنند، تلویزیون از چه امتیازی برخوردار است. علاوه بر آن همان خصلت، امکانی را برای تلویزیون پدید میآورد که اطلاعات را به نحوی ارائه دهد ک جذب آن آسانتر صورت گیرد. برای مثال در نظر بگیرید تلویزیون چگونه یک آزمایش مربوط به علوم طبیعی و یا چگونگی بازی کریکت را به نحو موثری نمایش میدهد.
ثالثاً تلویزیون به مدد سازماندهی و منابع خود و توانایی در تبادل نوار، در موقعیت منحصر به فردی برای گسترش محیط و فضای تماشاچیان قرار دارد. دوربینهای تلویزیون میتوانند به جاهای دست یابند که تعداد کمی از تماشاگران قادربه دیدن آن هستند. آنها میتوانند برای کودک کم سن و سال دایره نوین و بیشماری از جهان، برای اکتشاف ارائه دهند. جهانهایی که از اعماق دریاها دورترین نقاط کره خاکی و تا مقدمات سفرهای فضایی گسترده شده است.
اما همه این ویژگیهای تلویزیون مطلوب نیستند. درمقایسه با چاپ، یک خصلت بخصوص برای تلویزیون نقطه ضعف به شمار میآید. با تماشای تلویزیون، بیننده نمی تواند سرعت مورد نظر خود را تحمیل کند. او نمی تواند در هنگام لزوم آنچه را که میخواهد تکرار کند مگر آنکه تهیه کننده تلویزیون نیز خواستار این تکرار باشد. بیننده نمی تواند آنچه را که قبلاً گذشته است مورد بازبینی قرار دهد، مگر اینکه خلاصه برنامه دوباره پخش شود. از آنجا که تهیه کننده تماس بسیار کمی با بینندگان خود دارد احتمال ندارد سرعتی را در کار مراعات کند و خلاصهها و تکرارهایی را که در برنامه مد نظر قرار دهد که همه مخاطبان را خشنود کند. علاوه بر آن بیننده اسیر برنامه است. اگر بیننده خواهان یک برنامه اطلاعاتی خاص باشد، نمی تواند به محض تقاضا بدان دست یابد بلکه باید هفتهها و یا ماهها صبر کند تا بدان برسد.
این خصلت البته برای داستان گویی و خیال پردازی مناسب است چرا که در آن اشکال نقل کننده داستان باید سررشته کار را در دست داشته باشد و بیننده میباید خود را تسلیم کند و این ویژگی یادگیری را دشتوار تر میکند. به همین سبب است که کودک بعد از یادگیری کامل خواندن و نحوه استفاده از کتابخانهها و منابع و مراجع، تمایل دارد تا بیشتر از طریق مطالب چاپی، اطلاعات مورد نظر را جستجو کند. به وسیله استفاده از مطالب چاپی، او کنترل بیشتری را اعمال میکند.
به نحوی تناقض آمیز خصلت دیگر تلویزیون که یادگیری را دشوار تر میکند، واقعی بودن شیوه ارائه صوتی- تصویری است وسایل ارتباطی چاپی مطالب را انتزاعی تر مطرح میکنند و بدین ترتیب ممکن است در جلب توجه خواننده به انتزاعها و تعمیمهای علمی موفقتر عمل کنند. این موفقیت میتواند به نوبه خود موجب افزایش یادگیری و قدرت حفظ آموختههاشود و تطبیق آموختههارا به وضعیتهای موجود تسهیل کند. وضوح و طبیعت واقع نمای تلویزیون ممکن است به دلیل ارائه سمعی و بصری مشروح و توأم با جزئیات خود ذهن بینننده را از چنین انتزاعهایی منحرف کند.
دلیل دیگری بر این امر که چرا تلویزیون ممکن است کمتر از آنچه که ما انتظار داریم به عنوان محمل اطلاعاتی موثر باشد، این است که تلویزیون به عنوان یک رسانه خیال پرداز از چنان موفقیت بزرگی برخوردار بوده است که قسمت اعظمی از حمایت، استعداد و البته علاقه بینندگان بدان سمت متمایل شده است. به جستجوی اطلاعات از طریق تلویزیون تقریباً به مثابه استفاده نادرست از این رسانه نگریسته شده است.
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
تحقیق حاضر با عنوان “بررسی نقش رسانههای جمعی(با تاکید بر تلویزیون) در الگوپذیری و رفتار کودکان ” سعی دارد، تاثیرات مثبت وپیامدهای منفی وابستگی کودکان به تلویزیون را مورد بررسی قرار دهد. در راستای رسیدن به هدف مذکور ابتدا مبانی نظری تحقیق در مورد تاریخچه پیدایش رسانههای گروهی و به خصوص تلویزیون مطرح شده، سپس انواع کارکردهای تلویزیون، وظایف رسانه به عنوان یک وسیله ارتباطی مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است.در فصل دوم تحقیق مقدارزمانی که کودکان در شرایط مختلف سنی صرف تماشای تلویزیون میکنند،آغاز سن تماشای تلویزیون، دلایل تماشای تلویزیون توسط کودکان و انتظاراتی که کودکان و والدین آنها از تلویزیون دارند مورد بررسی قرار میگیرد. لازم به ذکر است آمار و ارقام مربوط به این فصل از تحقیق، در مورد جامعه آمریکا و بر اساس اطلاعات کتاب ” تلویزیون در زندگی کودکان ما نوشته ویلبر شرام و دیگران، ترجمه محمود حقیقت کاشانی میباشد. امید است با عنایتی که مسئولین تعلیم وتربیت ایران اسلامی به الگو گیری کودکان این مرز و بوم از رسانههای گروهی و به ویژه رسانههای تصویری دارند، زمینه انجام این چنین پژوهشهای گسترده ای در سیستم آموزش و پرورش کشور مانیز فراهم گردد که این مهم حمایت همه جانبه مسئولین امر را میطلبد.
فصل سوم با عنوان جهان جدید تلویزون مسایلی از جمله سن شروع تماشای تلویزیون و شرایط زمانی و انواع موضوعاتی که مورد توجه کودکان با توجه به شرایط سنی و جنسی و همچنین تواناییهای ذهنی آنها است مورد بررسی قرار گرفته است.
فصل چهارم مربوط به نحوه و میزان یادگیری کودکان از این رسانه و عوامل تاثیر گذار بر این مساله است.
در فصل پنجم تحقیق، تاثیرات روحی، روانی و جسمی تلویزیون بر کودکان مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته و در نهایت در فصل ششم به رسانه جدید ” اینترنت “و رابطه آن با مسئله یادگیری و الگو پذیری کودکان و انواع خطراتی که این رسانه برای کودکان دارد اشاره شده است.
مقدمه:
کودکان ما امروزه در خانه ای پا به دنیا میگذارند که تلویزیون در آن به طور میانگین هفت تا هشت ساعت در روز روشن است. حالا دیگر بیش از آنکه از مادربزرگها داستان و از پدربزرگها خاطره بشنویم این تلویزیون است که داستانهای مربوط به انسانها، زندگی و ارزشهای آن را برای ما بیان میکند.
تلویزیون، امروزه به عنوان عمومی ترین و پرمخاطب ترین رسانه جمعی، سهم عمده ای در آموزش و تأثیرگذاری مستقیم و غیر مستقیم بر فرهنگ و روح و روان جمعی دارد.
تاثیر پذیری اکثریت خاموش جامعه از تلویزیون و برنامههای ماهواره ای تلویزیونی بسیاری از اوقات کشورهای جهان سوم را با بحران فرهنگی روبرو کرده است.
تلویزیون هر روز بر ما تسلط بیشتری مییابد و ما بایستی نگران آثار مخرب برنامههای تلویزیونی برای کودکان و خانوادههای خود باشیم. این حق ماست و میبایستی عکس العمل نشان دهیم. اگر چه تلویزیون فی نفسه مطرود نیست اما برنامههای تلویزیونی در مجموع زیانبار بوده اند. در غرب به نوعی و در شرق به شکلی دیگر خطر برنامههای مخرب و منحط تلویزیونی احساس میشود.
ما بدبختانه فرزندانمان را با تلویزیون تربیت میکنیم وقتی میخواهیم آنان را ساکت کنیم برای آنان تلویزیون روشن میکنیم و یا آنان را به تماشای برناههایی که خودمان هم نمی دانیم چه هستند دعوت میکنیم. خودمان هم متاسفانه عادت کرده ایم به آنچه پخش میشود فقط خیره شویم و نگاه کنیم. بشر با تولید نیازمند به شناخت دنیای اطراف خود است و انتقال فرهنگ و روحیه مدنی میتواند به صورتی سالم و سازنده انجام گیرد اما به نظر میرسد تلویزیون یک مانع اصلی بر سر راه رسیدن به دنیای بهتر است پس ما بایستی از آثار سوء این جعبه جادویی آگاه شویم و در ارتباط با تلویزیون مسؤولیت خود را بپذیریم.
«تلویزیونی که میتواند دارای اثرات کاملاً مخرب باشد میتواند به صورت ابزار مفیدی نیز در خدمت تعلیم و تربیت درآید تلویزیون میتواند چنین باشد ولی خیلی غیر محتمل است که چنین بشود.»
ساخت برنامههای با ارزش وقت بیشتر و تخصص بالاتری لازم دارد اما افرادی که بتوانند برای مدت زمان پخش برنامههای بد بسازند زیاد هستند و این مسأله را حل میکند.
نمی توان کودکان را برای زمانی که در مقابل صفحه تلویزیون صرف میکنند سرزنش کرد و اینکه آنها تقصیری ندارند که از طریق تلویزیون اطلاعات دگرگون شده را دریافت میدارند.
جان کندری میگوید: قرار نیست که تلویزیون از بین برود از سویی خیلی کم احتمال دارد که تلویزیون فضای مناسبی را برای اجتماعی کردن کودکان ایجاد کند.»
در گذشته کودکان ناظر فعالیت بزرگترها بودند و آنچه را خانواده طی یک نسل به آنان آموخته بود الگویی برای نسل آینده میشد اما اکنون باید دریابیم که کودکان از محیط اطراف خود چه چیزهایی را فرا میگیرند؟ عواملی که محیط اطراف آنان را میسازد چه نام دارد؟ و تلویزیون به عنوان یکی از این عوامل چه میکند و چه باید بکند؟
در کتاب تلویزیون خطری برای دموکراسی زیر عنوان « چرا بچهها تلویزیون تماشا میکنند؟» آمده است که : انگیزه کودکان از نشستن در پای تلویزیون با خواست بزرگترها فرق دارد. بزرگترها به اقرار خودشان برای سرگرمی به تماشای تلویزیون میپردازند ولی کودکان ضمن اینکه طالب سرگرمی هستند غالباً برای فهمیدن دنیای اطراف به تلویزیون مینگرند. بزرگترها معمولاً اهمیت کمتری برای تلویزیون قایل هستند و به آن با یک ساده باوری آگاهانه نگاه میکنند». تبلیغات تلویزیونی روی شخصیت کودکان، باورهای کودکان و اعمال کودکان به شدت مؤثر میافتد. معمولاً کودکان از دو سالگی تماشای فیلمهای کارتونی را شروع و تقریباً در ۶ سالگی به تماشای تلویزیون عادت میکنند. یعنی قبل از اینکه به مدرسه بروند با تلویزیون دوست میشوند.
به نظر میرسد ورود تلویزیون به عنوان معلم به اعتبار معلم و معلمی پایان بخشیده است یا دارای این چنین قدرتی است زیرا امروزه دانش آموزان در حالی قدم به مدرسه میگذارند که به شدت از تکنیک تلویزیون و اثرات روانی آن متأثر شده اند و در حالی که مکانیسم تصویری و بصری تلویزیون ریشه در اعماق آنان دوانده است با سیستم کتاب و حروف چاپی وارد یک نزاع درونی و روانی میشوند این درگیری قربانیان زیادی را میطلبد. کودکان و دانش آموزان که نمی توانند و یا نمی خواهند از طریق قرائت آموزش ببینند و یا اصولاً توانایی خواندن را ندارند نوآموزانی که قادر به درک تسلسل منطقی حتی یک پاراگراف نیستند و نمی توانند افکار خود را برروی چند جمله مکتوب متمرکز کنند دیگر قادر نیستند بیش از چند دقیقه به بیان شفاهی معلم ویا یک سخنرانی توجه کنند و ارتباط منطقی جملات و مطالب را به خاطر بسپارند و یا حتی فراگیرند.»
کودکان بر خلاف بزرگسالان که با دیگر رسانهها ارتباط دارند بیشتر با تلویزیون در ارتباط هستند. به عقیده پژوهشگران علت علاقه کودکان به تلویزیون این است که به آنان امکان میدهد تا در ماجراهای پشت پرده زندگی کودکانه خود رسوخ کنند و دنیا و مردم را بهتر بشناسند. وقتی کودکان ما به دنیا میآیند باید کار دشواری را انجام دهند و آن انطباق پذیری به شکل صحیح روشن میشود و برآنان است که کودکان را برای وظایف آینده آماده کنند اما وقتی دیگر کسی به کودکان کمک نمی کند که دنیا را بشناسد آنان دست به دامان تلویزیون میشوند. در حال حاضر پدران و مادران وقت اینکه دنیای وسیع اطراف را به کودک بیاموزند از دست داده اند و از سویی تلویزیونی برای کودکان دست یافتنی ترین دریچه به دنیای افراد بالغ است. پس تلویزیون به کودک یک تصویر یا خیال دگرگونه ارائه میدهد زیرا در تلویزیون بیننده بیشتر از آنچه میبیند تأثیر میپذیرد و این نگرانی در مورد کودکان که بزرگ میشوند وجود دارد.
فصل اول
مبانی نظری تحقیق
تا زمانی که چارچوب نظری هر موضوع علمی مورد توجه و بررسی قرار نگیرد، فرایند پیشبرد تدریجی اهداف آن نیز دارای ابهام است. بدین منظور در این فصل مساله تحقیق و ضرورت و اهمیت آن و همچنین اهداف و روش تحقیق و روش گرداوری اطلاعات مطرح خواهد شد.
بیان مساله واهمیت موضوع تحقیق:
نتایج نظرسنجی درخصوص بررسی میزان استفاده کودکان و نوجوانان از رسانهها که به تازگی در مرکز تحقیقات صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران انجام شده است، نشان میدهد ۹/۹۹ درصد کودکان و نوجوانان به تلویزیون دسترسی دارند و این گروه در شبانه روز به طور متوسط ۴ ساعت و ۱۶ دقیقه تلویزیون تماشا میکنند.
کودکان و نوجوانان از بین شبکههای تلویزیونی، بیشتر برنامههای شبکه پنج (۴۴ درصد) و سه سیما (۴۲ درصد) را تماشا میکنند. همچنین ۵۲ درصد از این گروه به رادیو دسترسی دارند که ۳۲ درصد شنوندگان کودک و نوجوان به شبکه پیام گوش میدهند.
گفتنی است ۳۳ درصد کودکان، به ماهواره دسترسی دارند و ۸۲ درصد بینندگان این گروه برنامههای ماهواره ای، شبکههای فارسی زبان را تماشا میکنند. ۸۱ درصد کودکان و نوجوانان به دستگاههای صوتی و تصویری مانند VHS،VCD، DVD، ۵۷درصد به رایانه و ۴۹ درصد به دستگاههایی مانند میکرو، پلی استیشن، سگا و… دسترسی دارند.
شایان ذکر است عمده ترین ژانر مورد علاقه کودکان و نوجوانان در فیلمهای ویدئویی مهیج و ترسناک (۲۱ درصد) است.
نظرسنجی اخیر دربردارنده آماری نو و در عین حال نگران کننده است. به نظر میرسد با رشد چشمگیر ضریب نفوذ رسانهها در خانوارهای ایرانی، به شکل قابل توجهی شاهد تغییر الگوی تماشا و سلیقه مخاطبین کودک و نوجوان هستیم.
نگارنده نیک به یاد دارد که در سالهای نه چندان دور، پربیننده ترین برنامههای سیما در حوزه مخاطبان کودک و نوجوان، انیمیشنهای دوبعدی و دلنشین عمدتا ژاپنی بود و ساعات اوج شنیدن رادیو توسط همین گروه مخاطبین، هنگام پخش سلام کوچولو بود و شب بخیر کوچولو».اما نظرسنجی اخیر بیانگر این نکته است که پربیننده ترین شبکههایی رادیویی و تلویزیونی نزد کودکان، یعنی شبکههایی مثل شبکه سه سیما و رادیو پیام، اتفاقا شبکههایی هستند که نه گروه برنامه سازی خاص کودکان در آنها فعال است و نه هیچ برنامه ای برای این مخاطبان دارد.
نفوذ بلاشک ماهوارهها و انواع دستگاههای نمایش فیلم خانگی به همراه سیل انبوه فیلمهای رنگارنگ در دسترس این مخاطبان، اندک کورسوی چراغ برنامههای کودک و نوجوان رادیو و تلویزیون ملی را هم به قهقرا میبرد. www.kayhannews.ir
لذا انتشار نتایج این نظرسنجی، به عنوان سندی قابل تأمل درباره میزان و نحوه استفاده کودکان و نوجوانان از انواع رسانههای دیداری و شنیداری، میتواند محرک و انگیزه خوبی برای نظریه پردازان و تحلیل گران رسانه ای باشد تا با بررسی وضعیت کنونی و پس از آن ریشه یابی موضوع بحث، به طرح ساختارهای مدون و بدیع الگوسازی رسانه ای بپردازند. فراموش نکنیم نیمی از اقبال ابررسانهها از جهت تولید برنامههایی همسو و مطابق طبع مخاطبان خود است؛ اما کدام طبع؟! طبع و تمایلی که رسانه، طی فرآیند حساب شده سلیقه سازی، مخاطبان خود را به نحو شایسته و مطلوب سیاستهای خود، همسو کرده است. سلیقه ذاتی مخاطب او را پای این رسانهها نمی کشاند، بلکه سلیقه ای تماشای این برنامهها را در نهاد مخاطب طلب میکند، که از سوی سلیقه سازان رسانه اکتساب نموده است.
هم تولیدکنندگان برنامههای تلویزیونی، و هم پدران و مادران خوب میدانند که دسترسی کودک به تلویزیون دشوار نیست. نه در قفسه ای قفل شده نگهداری میشود و نه روشن کردن آن برای کودکان دشوار است. متاسفانه این واقعیت نشان از بی اعتنایی جامعه به کودک و شرایط جسمی و روحی او دارد.
در یک جمع بندی کلی میشود گفت که تلویزیون و رادیو، دیوارههای حائل میان جهان کودک و دنیای بزرگسالان را از میان برداشته است. و این، از سه راه مرتبط به هم صورت میگیرد، نخست آن که درک و فهم پیام آنها نیازی به راهنما ندارد، دوم این که نه عنصر تفکر و نه حالت جسمی خاصی را نظیر ساکت و مرتب نشستن در کلاس درس- طلب نمی کنند و بالاخره سوم آن که هیچ گونه درجه بندی و تقسیم بندی ویژه ای برای تماشاچیان خود در نظر ندارد.
در این بررسی، تلویزیون جایگاه ویژه تری دارد. در کنار و در ارتباط با دیگر رسانههای ارتباط جمعی الکترونیکی- که پیوندی با کتاب و ادبیات مکتوب ندارند- تلویزیون شرایطی را پدید آورده است که به دوران قبل از ظهور ماشین چاپ کاملا شبیه و یکسان میباشد. همه ما به لحاظ ساختار جسمی و بیولوژیک یکسان هستیم، قادریم تصاویر را دیده و با شنیدن عبارات و جملات مربوط به آن، با آن پیوند برقرار سازیم. اطلاعات و پیامهائی که تلویزیون ارسال میکند، برای همه یکسان است. رمزی و رازی و ماجرائی و پیامی نیست که در پرده اسرار بماند و یا فقط به سمع و نظر تماشاچی ویژه ای برسد. و ناگفته پیداست، اگر رمز و رازی از زندگی و جهان بزرگ ترها، برای کودکان و نوجوانان وجود نداشته باشد، مقوله ای به نام طفولیت یا کودکی دیگر موضوعیت نخواهد داشت.
اما چاره چیست؟! تلویزیون دارای تکنیکی است که ورود همه کس را به میدان خود ممکن ساخته است. هیچ تجربه قبلی و هیچ اندوخته علمی و تئوری و فنی و مالی و هیچ گونه قدرت و توان و دانش خاصی را طلب نمی کند. هم خردسال شش ساله و هم انسان شصت ساله، شرایط لازم را برای بهره بردن از هر آنچه عرضه میشود دارا میباشند. حتی زبان تلویزیون و نوع ارائه و بیان مطالب، محدودیتی ارائه نمی کند. در زبان گفتاری میتوانیم حروف یا کلماتی را طوری زمزمه کنیم که کودک حاضر در محفل توان فهم آن را نداشته باشد. و یا از عبارات و لغاتی استفاده کنیم که از حوزه تصور و درک خردسال به دور باشد. اما زبان تلویزیون و صحنههای آن واضح، گویا و از هرگونه پیچیدگی به دور است. هر آن چه که بر روی صفحه ظاهر میشود در معرض دید کودک قرار دارد و آن هم با وضوح کامل.
هیچ گونه محدودیتی و هیچ گونه انحصاری در دانستن و مطلع شدن، در تلویزیون وجود ندارد؛ و این مهم ترین تفاوت بارز میان کودک در سنین کودکی و جهان بزرگسالان، از میان برداشته شده است. نه تنها کودک در سنین کودکی یا بزرگسالی در جهان بزرگسالان، که اصولا هر گروه و دسته ای از اجتماع، به دلیل برخورداری از نوعی دانش انحصاری، از دیگران متمایز میباشند. اگر همه افراد میدانستند، آنچه را که یک وکیل دعاوی میداند، دیگر وکیل و وکالت معنی نداشت. اگر دانش آموز هر آنچه را که معلم او میداند، میدانست. دیگر تفاوتی میان معلم و شاگرد وجود نداشت؛ همچنین اگر دانش آموزان سال پنجم ابتدائی، هر آنچه را که دانش آموزان سال دوم یا سوم راهنمائی میدانند، بداند، دیگر چه ضرورتی برای درجه بندی کلاسهای درس وجود دارد.
با عنایت به این نکات و رجوعی دوباره به آماری که در ابتدای این مطلب ارائه شد، تفکیک گروههای سنی و دستههای مخاطبان برنامههای مختلف تلویزیونی، به نحوی که این تقسیم بندی از سوی گیرنده پیام هم قابل درک باشد، بیش از هر زمان دیگری ضروری مینماید. از سوی دیگر، اطلاع رسانی و آگاه سازی والدین از پیامدهای استفاده بدون نظارت کودکان و نوجوانان، به موازات طرحهای محدودکننده تماشاگران، به شکل قابل توجهی در خور توجه است. هر چند شاهد پذیرفته شدن این سیکل آزاردهنده در جامعه هستیم که استفاده کودکان و نوجوانان از تلویزیون تا تماشای آخرین برنامههای شامگاهی ادامه دارد و تا والدین خود را به سمت اتاقهای خود بدرقه نکنند و آنها را نخوابانند، خود به خواب نمی روند.
در اینجا باز لزوم هم اندیشی میان اساتید و نخبگان دانشگاه، سیاستگزاران رسانه و منتقدان حوزه کودک و رسانه به شدت احساس میشود.
اهداف تحقیق:
مجموعه اهداف هر تحقیق زمینه ساز ایجاد نحوه تفکر به آن موضوع است و مشخص شدن این اهداف به محقق در جهت تعیین مراحل و شیوه عمل کمک شایانی مینماید بر این اساس اهداف تحقیق حاضر به شرح زیر است:
۱٫ بررسی نقش رسانههای گروهی بر رفتار فردی و اجتماعی کودکان
۲٫ بررسی میزان تاثیر رسانهها بالاخص تلویزیون بر یادگیری کودکان
۳٫ شناخت پیامدهای منفی تلویزیون در زندگی کودکان
۴٫ ارائه راهکارهای مطلوب جهت کاهش اثرات وابستگی کودکان به تلویزیون
فرضیات تحقیق:
۱٫ سن و جنس کودکان بر نحوه استفاده و تمایل کودکان به تماشای تلویزیون موثر است.
۲٫ کودکان دارای توانایی ذهنی بالاتر، بیش از سایر کودکان به تماشای تلویزیون علاقهمندند.
۳٫ کیفیت روابط عاطفی و خانوادگی کودکان بر میزان استفاده آنها از تلویزیون موثر است.
روش تحقیق:
در این تحقیق از روش اسنادی و بهره گیری از منابع کتابخانه ای و اینترنتی استفاده شده است.
فصل دوم
رسانه چیست و چه تواناییهایی دارد؟
ارتباط جمعی- تاریخچه رسانههای جمعی
ارتباط میان افراد که سبب انتقال مفاهیم، افکار و اطلاعات از فردی به فرد دیگرمیشود، شرط اصلی پیدایی و ادامه زندگی جمعی است؛ زیرا زندگی جمعی انسانها بدون وجود ارزشها، هنجارها، اهداف و حتی تعارضاتی که از طریق ارتباط به وجود میآید، معنا و مفهومی ندارد. بعلاوه پیدایی و پابرجایی ارزشهای گروهی (اجتماعی)، هنجارها،محتوای فرهنگی و همچنین روندهای یادگیری اجتماعی و در عین حال تضادهای اجتماعی،فقط از طریق ارتباط به وجود میآید. افراد باید برای زندگی جمعی از اهداف، مقاصد، آگاهیهاو همچنین از تفکرو برداشت دیگران مطلع گردند تا به ارائه واکنشی در برابر آنان قادر گردند.
با وجود آنکه کلام متداول ترین راه برقراری ارتباط میان افراد، به اشکال مختلف انجام میگیرد. باید در نظر داشت که ارتباط غیر کلامی نیز سهم عمدهای در برقراری ارتباط میان افراد دارند. ساخت جوامع امروزی، نوع جدیدی از ارتباط را مطرح ساخته است که در دورانهای قبل، هرگز امکان پذیر نبود. امروزه، فرد نه فقط قادر به برقراری ارتباط در گروههای کوچک است، بلکه در ارتباط جمعی با دیگر همنوعان خود نیز قرار دارد.
در یک دوران طولانی، شکل حاکم ارتباط میان انسانها، ارتباط کلامی بود! فرهنگ، دانش و تمام دستآوردها و تجربیات اجتماعی و تاریخی جامعه، از طریق کلام و گفتار، قابل انتقال بود. هر چند که با پیدایی خط و کتابت، بسیاری از وقایع مهم جامعه و به صورت مکتوب تا امروز هم باقی مانده است، اما اکثرنسخهها در معرض نابودی و فساد قرار داشت و در عین حال، برای عموم قابل دسترس نبود. با رواج صنعت چاپ، امکان پیدایی نسخههای یکسان و مشابه که اشتباهات نسخه برداری در آنها دیده نمیشد، به وجود آمد. اما باز هم برای مدتی طولانی، امکان استفاده از کتاب و همچنین امکان برقراری ارتباط از طریق نوشته و چاپ و فقط در اختیار نخبگان و یا افراد باسواد یک جامعه باقی ماند که در کل، درصد ناچیزی از افراد جامعه را تشکیل میدادند. بعلاوه، هنوز این نوع ارتباط به افراد محدود بود و جمع و توده را در بر نمیگرفت.
از اوایل قرن نوزدهم و همزمان با اوج مرحله صنعتی شدن جوامع غربی،نوع جدیدی از ارتباط به وجود آمد که با تمام اشکال برقراری ارتباط در دورانهای گذشته متفاوت بود. از این نوع ارتباط به عنوان ارتباط جمعی نام میبرند. در اثرپیدایی شرایط سرمایهداری، ضرورت چاپ روزنامههایی که به دست توده» برید، پیش آمد. زیرا تنها در شرایط سرمایه داری پیشرفته که امکان تولید انبوه»به وجود میآید، ضرورت برقراری ارتباط جمعی با«توده نیز مطرح میشود. گذشته از رابطهای که میان تولید و مصرف کالا وجود دارد، تنها شرایط پیشرفته صنعتی- سرمایهداری، مفروضات لازم برای ایجاد رسانههای جمعی را به دنبال میآورد. به دنبال گسترش مطبوعات، انسان با گسترش رادیو در اوایل قرن بیستم و تلویزیون پس از نیمه اول قرن روبه رو شد. فرانتس دروگه در کتاب خود به نام معرفت بدون آگاهی به خوبی رابطه میان جامعه سرمایه داری و رسانهها را مشخص میکند. تنها در مرحلهای از رشد جامعه که امکانات تکنولوژیک پیشرفته به وجود آمده و جامعه از لحاظ مالی نیز آن چنان پیشرفت کرده که امکان سرمایهگذاریهای بزرگ برای واحدهای رسانههای جمعی به وجود آمده است، همچنین در اثر ظهور متخصص در هر زمینه و با تقسیم کار شدید میان آنها و شرایط اقتصادی سیستم سرمایهداری، امکان پیدایی رسانههای جمعی به وجود میآید. اما در عین حال، باید به شرایط اجتماعی سیاسی خاصی که در جوامع سرمایهداری حاکم است نیز توجه کرد. در این جوامع، افکار عمومی مورد توجه قرار میگیرد و دموکراسی و حاکمیت مشروع (از نوع وبری) مطرح میشود. اما گذشته از آن، امکان داشتن اوقات فراغت، یعنی اوقاتی که افراد هیچ نوع فعالیتی که مستلزم گرفتن دستمزد باشد، انجام نمیدهند و خود در مورد چگونگی گذران آن تصمیم میگیرند، در ارتباط نزدیک با رسانههای جمعی قرار دارد.
رسانههای جمعی خصلتی دو گانه دارند: از یک طرف خود محصول سازمان تولید پیشرفته سرمایهداری هستند و به صورت یک کالا به بازار ارائه میشوند و از طرف دیگ، به عنوان یک کالا، خود قادر به ارائه (یا فروش) افکار، ارزشها، هنجارها، نگرشها، و تمایلات هستند. باید متذکر شد که بخش عمدهای از سرمایه و تکنولوژی در جهت تولید وسایل ارتباط جمعی به عنوان کالا به کار گرفته میشود. ببه عنوان مثال، در تولید روزنامه، صنایع متعددی از چوب، کاغذ تا ماشینهای پیشرفته چاپ دخالت دارند و این امر،در مورد رادیو و تلویزیون و سایر رسانهها صدق میکند.
نوع جدید ارتباط در میان افراد جامعه از هر نظر با ارتباط فردی متفاوت است. این نوع ارتباط، خاص جامعه صنعتی- سرمایهداری است و فقط در رابطه با شرایط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی این نوع جوامع به وجود آمده است. این ارتباط در جوامعی که در آن نوآوریهای فنی، شهرنشینی، تفکیکهای فرهنگی، اجتماعی، و… وجود دارد، برای رساندن اطلاعات به توده گسترده و ناهمگون ضروری است. زیرا افراد جامعه، بدون وجود رسانهها، قادر به جهتگیری در زندگی فردی و اجتماعی نخواهند بود.
رسانهها نه تنها اطلاعات مربوط به کشور و جهان را به اطلاع همگان میرسانند (این نوع اطلاعرسانی به دلیل درهم تنیده بودن وقایع جهانی بسیار ضروری است)، بلکه افراد جامعه نیز از نظر شغلی، خانوادگی و حتی فردی به رسانهها وابسته هستند. انبوه اطلاعات شغلی، تخصصی از طریق رسانهها در اختیار افراد ذینفع قرار میگیرد؛ پیشرفت شغلی بدون آگاهی از تغییرات سریعی که در رشتههای خاص صورت میگیرد، عملاً امکانپذیر نیست و حتی موسسات رسمی آموزشی مانند مدارس و دانشگاهها نیز قادر به ارائه کلیه تغییرات در زمینههای شغلی تخصصی نیستند. به این سبب، هر نوع پیشرفت شغلی به کسب اطلاعات از طریق رسانهها بستگی پیدا میکند. اما بستگی افراد جامعه به رسانهها، فقط به اخبار و اطلاعات علمی محدود نیست. بلکه آنان در زمینه زندگی خانوادگی و خصوصی خود نیز به رسانهها نیاز دارند. امروزه رسانهها اطلاعات مفید و علمی بسیاری در زمینه چگونگی تربیت کودکان، اصول خانهداری، آموزشهای عمومی زندگی و مانند آنها به افراد ارائه میدهند. گذشته از مسایل فوق، در جوامعی که دایماً در حال تغییر و تحول است، رسانهها افکار، عقاید و نگرشهای جدید را در میان افراد جامعه پخش میکنند و با تاکید بر برخی نگرشها جنبههای مثبت یا منفی آن را باز میسازند. به جرئت میتوان ادعا کرد که رسانههای یک کشور، سبب ایجاد آگاهی اجتماعی در افراد میگردند و بدون وجود رسانهها افراد آن جامعه برای کسب هر نوع اطلاعاتی به شخص خود و یا محدوده کوچک آشنایان خود وابسته میگردند و به ناچار، برای انجام دادن هر کاری، به داوری و نگرش خود مراجعه میکنند. ما در اثر وجود رسانهها و تبلیغ و تاکید بر اطلاعات، اخبار و رویدادهای اجتماعی و سیاسی، افراد جامعه از تازهترین پدیدهها آگاه میشوند و نگرشها و باورهای عمومی جامعه نیز در اثر وجود رسانهها تغییر مییابد؛ زیرا افراد دارای آگاهی اجتماعی میکردند و از وابستگی به خود رها میشوند و آگاهی جمعی نیز در آنان به وجود میآید در این شرایط، افراد دیگر تنها وابسته به خود باقی نمیمانند و از نگرش عمومی جامعه که از طریق رسانهها مطرح میشود، پیروی میکنند، مرتون و لازار سفلد در مقاله مشهور خود با نام «رسانههای جمعی، سلیقه مردم و کنش سازمان یافته اجتماعی» کارکرد تقویت هنجارهای اجتماعی از طریق رسانهها را به خوبی مطرح میکنند. رسانهها از طریق ارائه درست و یا نادرست مطالب، باعث جهتگیری افراد میگردد و به نوعی، قادرند یک طرز تفکر عمومی در جامعه ایجاد کنند. به دلیل ارائه پیام از طریق رسانهها افراد عقیده فردی خود را در مقابل عقیده اجتماعی (رسانهها) میبینند و در بسیاری موارد در جهت پیام رسانه تغییر عقیده میدهند. ارتباطات جمعی در شرایط اجتماعی اقتصادی خاص به وجود آمدهاند. در عین حال، چگونگی برقراری ارتباط جمعی یا برقراری ارتباط میان افراد کاملاً تفاوت دارد. در یک روند ارتباطی میان دو (یا چند نفر)، متوجه میشویم که گفتار یا کنش فرد اول باعث واکنش دیگری به صورت گفتار یا رفتار میگردد. باید توجه داشت که حتی نشان ندادن هر نوع واکنشی هم به عنوان نشانهای برای فرد اول است که بر فرد اول تاثیر میگذارد و زنجیرهای از ارتباط را میان آن دو به وجود میآورد. معمولاً ارتباط را به صورت روندی در نظر میگیرند که در آن، یک نفر (یا عده بیشتری) از طریق انتقال نشانههای (معمولاً کلامی) سعی دارد تغییرات رفتاری یا نگرشی در فرد ( و یا عده بیشتری از افراد) به وجود آورد. در این روند ارتباطی، هر دو نفر دخالت دارند و کنش و واکنش آنان به طور مستقیم بر یکدیگر اثر میگذارد.
این شکل رایج ارتباط میان افراد است. در یک روند ارتباطی، حتی اگر فرستنده در برابر واکنش گیرنده تغییری در گفتار خود به وجود نیاورد، دست کم واکنش گیرنده را درک میکند. در عین حال، ارتباط میان افراد معمولاً بدون واسطه، مستقیم و رویاروی است (هر چند در مواردی نه چندان نادر، از یک وسیله ارتباطی نیز برای برقراری ارتباط استفاده میکند) نوع ارتباط میان افراد هم میتواند خصوصی (میان دو یا چند نفر) و یا عمومی (به صورت سخنرانیها یا تجمعات بزرگتر) باشد.
اما همیشه برقراری ارتباط از طریق رسانههای جمعی، به صورت غیر مستقیم است؛ زیرا اصولاً بدون حاملان بسیار پیشرفته تکنولوژیک امکان برقراری ارتباط جمعی وجود نخواهد داشت. در عین حال، این نوع ارتباط همیشه عمومی است؛ بدنین معنا که همگان (توده) امکان استفاده از پیامرسانی را دارند. همچنین از خصوصیت دیگر ارتباط جمعی میتوان از سرعت انتقال پیام در زمانی کوتاه در مواردی حتی همزمان به تودهای وسیع نام برد. پیام ارائه شده به سرعت مورد مصرف قرار میگیرد. اما در یک روند ارتباط جمعی بازخورد به تعداد بسیار ناچیزی وجود دارد.
در ارتباط میان افراد متوجه شدیم که هر نوع واکنش، بر دیگری تاثیر میگذارد و افراد دخیل در یک زنجیره ارتباطی، با استفاده از بازخوردهایی که میان آنان به وجود میآید، به رفتار و گفتار خود جهت میدهند. اما در رابطه با رسانهها، امکان بازخورد ناچیزی وجود دارد و واکنش خوانندگان روزنامه، بر مقاله چاپ شده و منتشر شده تاثیری ندارد. همچنین واکنش بیننده و یا شنونده تلویزیون و رادیو نیز عملاً بر پخش فیلم و یا گزارش بدون تاثیر خواهد بود. هر چند که برخی معتقدند نظرخواهی از مردم، تلفن کردن و یا نوشتن نامه به رسانهها، خود نوعی بازخورد است، اما مهمترین عامل در بازخورد که همان مسئله همزمانی است، دیگر وجود ندارد و بازخورذ همیشه با تاخیر زمانی همراه خواهد بود. در عین حال، در این رابطه (چگونگی برقراری ارتباط جمعی) مسئله ساخت سازمانی رسانه نیز بسیار مهم است.
مسئله دیگری که در زمینه ارتباطات جمعی مطرح گشته و مورد بحث و تحقیقات زیاد قرار گرفته، مفهوم «توده، عامه و یا جمع است. در یک روند ارتباط جمعی عامه (گیرنده) برای ارتباط ناشناس است. و فرستنده پیام، گیرندگان پیام را نمیشناسد. برای زمانی طولانی در مجاورت خصلت ناشناس بودن گیرندگان پیام، خصلت منزوی بودن واتمی بودن نیز به توده نسبت داده میشد؛ اما امروزه دیگر در تحقیقات رسانههای جمعی بر«”توده تنها”»رایزمن تاکید نمیشود و دست کم هنوز افراد جامعه در چهار چوب گروههای اولیه و ثانویه در نظر گرفته میشوند. وجود این گروهها تاثیر مهمی در جذب و قبول پیامهای ارسالی دارد.
کارکرد رسانههای جمعی
پس از ورود مطبوعات به عنوان رسانه جمعی به زندگی افراد جامعه، در اثرپیشرفتهای فنی، ورود رسانههای جمعی دیگر نیزامکان پذیر گشت. تلویزیون که در برخی موارد از آن به عنوان پر قدرت ترین» رسانه نام برده میشود، بعد از جنگ جهانی دوم، در حدود سالهای ۱۹۴۶ وارد زندگی اجتماعی شد. استقبال از این رسانه، فوق العاده زیاد بود؛ به طوری که امروزه در کشورهای صنعتی و همچنین در میان قشرهای متوسط کشورهای غیر صنعتی، نه فقط اکثر خانودهها یک دستگاه تلویزیون دارند، بلکه در مواردی دستگاههای گیرنده دوم و سوم تلویزیونی نیز وارد خانه شده است تا هر یک از اعضای خانواده،بدون ایجاد مزاحمت برای دیگران قادر به تماشای برنامه دلخواه خود باشند.
در دهههای اخیر، پدیدههای جدیدتر در زمینه ارتباطات جمعی امکان ایجاد تغییر عادات تماشای تلویزیون را به وجود آورده است. تعداد ایستگاههای پخش تلویزیونی،امکان انتخاب میان فرستندههای متعدد را به بینندگان میدهد و وجود ویدیو و امکان ضبط ویدیویی برنامههای تلویزیونی از وابستگی زمانی افراد به تلویزیون میکاهد و به آنان اجازه میدهد که در ساعت دلخواه و مناسب برنامه دلخواه خود را تماشا کنند. گسترش ماهوارهها نیز تغییرات عمدهای را به وجود خواهد آورد. اما این پدیدهها نو، هنوز تغییرات اساسی در عادات تماشای تلویزیون به وجود نیاورده است و احتمالاً در اثر گذشت زمان، تغییرات در این زمینه به صورت مشخص قابل مشاهده خواهد گشت.
در ابتدای رواج تلویزیون و استقبال شدید مردم از آن، در بسیاری از مباحث و گفتو گوها از آن به عنوان رقیب سرسخت سینما و حتی روزنامهها (مطبوعات) نام میبردند. در این رقابت، هر یک از رسانهها سعی کردند فعالیتهای خود را به وجود این رسانه باعث نابودی رسانههای دیگر نگشته است، بلکه در واقع باعث ایجاد تفکیکی میان کارکرد رسانهها شده است. به نوعی که در یک تقسیمبندی بسیار کلی، میتوان ادعا کرد که کارکرد تلویزیون بیشتر دارای جنبه سرگرمی و تفریحی و کارکرد روزنامهها بیشتر دارای جنبه خبری، تفسیری و انتقادی است. البته این تقسیمبندی بسیار گسترده است؛ زیرا امکان وجود ایستگاههای تلویزیونی با کارکرد خبری و همچنین وجود روزنامه با کارکرد و جنبه تفریحی و سرگرمی نیز هست.
در یک تقسیمبندی بسیار عمومی میتوان از سه کارکرد رسانهها، کارکرد اطلاعاتی، کارکرد آموزشی و کارکرد تفریحی نام برد. هر چند که در برخی تقسیمبندیها از کارکردهای فرهنگی و تفسیری نیز نام میبرند، حد و مرز ثابتی برای تعیین کارکرد رسانههای وجود ندارد. در عین حال، باید توجه کرد که حتی تقسیمبندی سه گانه تفریحی، آموزشی و اطلاعاتی نیز مغشوش است. زیرا یک پیام اطلاعاتی به خوبی میتواند جنبه آموزشی داشته باشد. همچنین یک پیام آموزشی میتواند دارای جنبههای تفریحی و سرگرمکننده باشد.
تعاریف دیگری نیز مانند تعریف لاسول وجود دارد که وظایف رسانهها را مشاهده و کنترل محیط (جمعآوری اطلاعات درباره وقایع مهم) فعالیتهای تحریری (انتخاب و تفسیر اطلاعات و اتفاقات) و انتقال میراث فرهنگی و اجتماعی جامعه از نسلی به نسل دیگر را مطرح میکند. چارلز. ر. رایت از سرگرمی به عنوان کارکرد چهارم رسانهها نام میبرد.
با وجود آنکه مشخص کردن کارکردهای رسانهها باعث ایجاد پیچیدگی میشود، اما میتوان گفت که در تمام رسانهها یک وظیفه و کارکرد مشترک وجود دارد؛ کارکردی که تا حد زیادی قدرت رسانهها را نیز به وجود میآورد و آن، وظیفه یا کارکرد انتخابی (گزینشی) در میان تمام رسانههاست. حجم اخبار، اطلاعات و همچنین برنامههای تفریحی و سرگرمی که به یک رسانه میرسد، بسیار بالاست و امکانات رسانه برای پخش تمام این پیامها از دیدگاه فنی، محدود است. مسوولان هر رسانه باید با توجه به محدودیتهای فنی و سازمانی خود، از میان انبوه اخبار و اطلاعاتی که به دست آنان میرسد، تعدادی را انتخاب کنند. چگونگی و ترتیب ارائه این اخبار را مشخص سازند و باید تصمیم بگیرند که آیا با این خبر، فیلم (تلویزیون) و یا عکس (مطبوعات) نیز پخش یا چاپ شود. در مورد انتخاب برنامههای تفریحی آموزشی نیز همین مشکل وجود دارد. گذشته از محدودیتهای فنی، باید توجه داشت که هر رسانه دارای چهارچوبهای فکری و جهانبینی خاص خود است. به این سبب، انتخاب نه فقط در زمینه مشکلات فنی، بلکه در زمینه طرز تفکر رایج در آن رسانه نیز انجام میگیرد. در نتیجه با پدیده گزینش، انتخاب، سرند کردن اطلاعات و پیامها از هر نوع، روبهرو هستیم. مرتون و لازار سفلد بر پدیده انتخاب تاکید بسیار زیاد دارند، زیرا رسانهها از طریق انتخاب مطلب و پخش آن در جامعه، بر آن دسته از واقعیات اجتماعی که تا آن زمان به صورت منفرد و مجزا در جامعه وجود داشت و احتمالاً افراد جامعه هم از وجود آن آگاه بودند- اما اهمیت خاصی برای آن قایل نبودند- جنبه اجتماعی میبخشد. یعنی با انتخاب رسانه، یک پدیده که افرادی از جامعه از وجود آن آگاه بودند، به یک پدیده اجتماعی تبدیل میگردد و توجه تمام افراد را به خود جلب میکند و موضوع بحث و صحبت با جامعه و یا به عبارتی موضوع گفت و گوی افراد عادی میشود؛ زیرا همه به صورت گسترده و اجتماعی از وجود آن آگاه شدهاند و در مورد آن بحث میکنند. اهمیت این پدیده، بخصوص زمانی بیشتر میگردد که به مسئله اعتبار رسانه و انتقال آن به موضوع مورد پخش توجه داشته باشیم. رسانههای جمعی در جامعه، به خودی خود، یعنی بدون توجه به افرادی که در این سازمانها کار میکنند، دارای اعتبار اجتماعی هستند. بنابراین، اگر یک رسانه فرد یا موضوعی را در مباحث خود وارد کند (اشاره شد که این انتخاب در رابطه با چهارچوبهای خاص سازمانی بررسی میکند و این حالتی است که مرتون از آن با نام کارکرد اعطای اعتبار اجتماعی رسانه به پیام نام میبرد). در این حالت، به نظر افراد عادی جامعه چنین میرسد که موضوع، فرد و یا گروه انتخاب شده از طرف رسانه، یک پدیده معمولی و روزمره نیست، بلکه پدیدهای است که به اندازه کافی اهمیت داشته است تا از میان توده اطلاعات موجود انتخاب گردد. یعنی این پدیده از طرف رسانهها به دلیل اهمیت خود انتخاب شده و اکنون به عنوان یک پدیده قابل توجه از رسانه پخش میگردد. بنابراین حال که مهر تایید رسانه بر این پدیده خورده است. پدیدهای که هر کس آن را در زندگی روزمره خود مشاهده میکرد و به دلایل خاص فردی آن را مهم و یا بیاهمیت میشمرد. به یک پدیده اجتماعی تبدیل میگردد و رسانه با نوع خاصی از جهتگیریهای فکری آن را پخش میکند. بدین طریق رسانه با انتخاب موضوع آن را به موضوع مورد بحث تبدیل میکند و در عین حال، همزمان با مطرح کردن و در عین حال، همزمان با مطرح کردن موضوع به عنوان یک موضع اجتماعی، نگرش مثبت یا منفی خود را نیز نسبت به آن بیان میکند. اکنون دیگر افراد جامعه نمیتوانند بدون توجه از این پدیده بگذرند و حال که موضوع گفت و گو از طریق رسانه تعیین شده است، افراد جامعه نیز باید موضع و جهتگیری خود را نسبت به آن مشخص کنند.
شکافی که از این طریق در میان اخلاق شخصی و اخلاق اجتماعی به وجود میآید، باید با تصمیمگیری موافق یا مخالف پر شود. رسانهها از طریق ارائه هنجارهای خاص اجتماعی به صورت مثبت، به افراد تلقین میکنند که رفتار ارائه شده در رسانه،رفتار مناسب اجتماعی است. به این ترتیب، رسانه با ارائه رفتار مناسب اجتماعی باعث ایجاد همنوائی در افراد میگردد. کارکرد ایجاد رفتار مناسب اجتماعی باعث ایجاد همنوائی نیز در رابطه با کارکرد انتخابی مطرح شده میشود. رفتار مورد تایید اجتماعی، همان رفتار ارائه شده از طریق رسانههاست. در این زمینه باید یادآوری کرد که در ایجاد هنوایی، نه فقط رفتارهای ارائه شده در رسانه باعث افزایش همنوایی میگردد، بلکه ارائه ندادن رفتار، بسیار مهمتر از ارائه آن است. اگر نوع خاصی از رفتار از طریق رسانهها هرگز مورد انتخاب و پخش قرار نگیرد، در واقع معلوم میشود که پدیدههایی که رسانهها آن را انتخاب و پخش نمیکنند، به اندازه کافی جالب و همه پسند نیستند که موضوع بحث و صحبت اجتماعی قرار بگیرند. و در عین حال، ارائه نشدن رفتار از رسانهها خود به معنای رفتار ناهمنوا در جامعه است. زیرا رسانه با پخش رفتارهای نامطلوب، نه تنها افراد را به ارائه رفتار مشابه تشویق میکند، بلکه به نوع دیگر امکان ارائه رفتار ناهمنوا را نیز به شدت کاهش میدهد.
رسانهها از طریق ارائه مسئله، موضوع خاصی که چگونگی ارائه آن با کارکرد انتخابی رابطه مستقیم دارد، باعث مطرح شدن آن موضوع و اعتبار اجتماعی برای آن میشوند. نگرش مثبت یا منفی رسانه در رابطه با پدیده مورد بررسی باعث میگردد افرادی که تا آن زمان تفکر خاصی در مورد آن موضوع نداشتند و همیشه بی تفاوت از کنار آن میگذشتند، برخورد و نگرش خود را در رابطه با آن مشخص کنند. همچنین، از طریق ارائه رفتار مورد قبول رسانهها، همنوایی رفتاری نیز در جامعه تبلیغ و تشویق میگردد. در اثر وجود رسانهها، رفتار همنوای اجتماعی همان رفتاری خواهد بود که رسانه آن را مطرح کرده و ارزش گذاری مثبت درباره آن انجام داده است. رفتارهای طرح نشده در رسانه، به نوعی جز الگوهای رفتاری همنوا نیست.
ادامه مطلب + دانلود...