385
بازدید
توسعه دانش و اطلاعات، وضعیت جدیدى را در دنیا به وجود آورده است و صاحبنظران و اندیشمندان، آن را با انقلاب اطلاعات از تحولات پیشین صنعتى متمایز ساخته اند. کارو لوکس، استاد دانشگاه تهران و از هموطنان ارمنى ما اعتقاد دارد که انقلاب جدید تکنولوژیکى، فرصت هاى بى شمارى را فراروى کشورهاى در حال توسعه و از جمله ایران گذاشته است تا عقب ماندگى صنعتى خود را جبران کنند. دکتر لوکس بر این نکته تأکید دارد که بهره گیرى از تکنولوژى هاى جدید، الزامات خاصى را طلب مى کند.
او در عین حال، برگردان «فناورى» را ترجمه مناسبى براى «تکنولوژى» نمى داند از این نظر، اصطلاح «فن شناسى» را به کار مى برد. گفت وگو با این استاد دانشگاه در پى مى آید.
اگر اجازه بدهید نخست این سؤال را بپرسم که چه انگیزه اى باعث شد شما در کنار حوزه تخصصى برق و کامپیوتر، به فعالیت هاى دیگرى در حوزه هاى آموزش، خلاقیت و در مجموع مسائلى که به توسعه مرتبط است روى بیاورید؟
در واقع، تخصص اصلى من مهندسى کنترل سیستم است. یعنى تخصصى که بیشتر به متدولوژى کار دارد تا به حوزه هاى کاربردى. همانقدر مى شود یک سیستم مهندسى را مورد کنترل قرار داد که یک سیستم اجتماعى و اقتصادى مورد کنترل قرار گیرد. آن متدولوژى که تخصص من هست در حوزه هاى مختلف مورد استفاده قرار مى گیرد.
در مورد شخص خودم، علایق میان رشته اى در من قوى بود و محیط هاى درس خواندن و فعالیت کارى ام هم این را تشویق مى کرد. من فارغ التحصیل دانشکده فنى دانشگاه تهران هستم و در دانشگاه کالیفرنیا – برکلى تحصیلاتم را تا مقطع دکترا ادامه دادم. در هر دوى این دانشگاه ها، رشته ما به صورت طیف وسیع تعبیر مى شد و همکاران من در دانشگاه تهران هم، طیف وسیعى از علایق دارند و من تنها فردى نیستم که به صورت میان رشته اى، تحقیقاتم را در حوزه هاى مختلف دنبال مى کنم. بنابراین هم به صورت فردى این انگیزه وجود داشت و هم در محیط کارى، فضا براى اتخاذ چنین رویکردى، مناسب بود. به اینها باید یک عامل سومى اضافه کنم و آن، همکارى با همسرم است که در دپارتمان انسان شناسى دانشکده علوم اجتماعى دانشگاه تهران تدریس مى کند و بسیارى از مقالات علمى که در کنفرانس هاى مختلف ارائه دادیم با همکارى یکدیگر نوشته شده اند.
در محیط دانشگاهى، این رویکرد میان رشته اى به چه نحو تقویت شد؟
بعضى از دانشکده هاى فنى دانشگاه ها روى جنبه فنى یک رشته تحصیلى تأکید مى کنند. اما دانشگاه تهران و دانشگاه کالیفرنیا دانشگاه هایى هستند که طیف وسیع عمل مى کنند. به این صورت که دانشجو علاوه بر رشته اصلى تحصیلى، باید رشته اى دیگر هم براى خودش تعریف کند. رشته اصلى من، مهندسى کنترل سیستم ها و دو رشته فرعى «اقتصاد مالى» و «آمار و ارتباطات» است. اما به تدریج در حوزه هاى دیگرى مثل آموزش هم فعالیت هایى انجام دادم و سالیان سال است که در دانشگاه به تحقیق و تدریس مشغول هستم. من متخصص مهندسى کنترل هستم ولى این مهندسى کنترل را با کار در یک کارخانه به کار نبسته ام. آموزش، علاوه بر جنبه تجربى که شامل تدریس مى شود، یک جنبه تخصصى هم دارد و ما به آموزش به عنوان سیستم نگاه مى کنیم.
شما به عنوان یکى از سخنرانان ایرانى کنفرانس «مدیریت دانش، آموزش الکترونیکى و ارتباطات» با ارائه مقاله اى حضور داشته اید. در آنجا چه مباحثى مطرح شده است؟
مقاله اى که ارائه شد با عنوان اصلى «فن شناسى اطلاعات و توسعه جهانى – محلى» و با تیتر فرعى «نقشه راه براى رویکردهاى ابتکارى به آموزش و مدیریت دانسته» با کمک همسرم تهیه و تنظیم شده است.
اصولاً فن شناسى اطلاعات، تحول زیادى در آموزش ایجاد کرده است. برخى از امکانات جدیدى که فن شناسى اطلاعات عرضه مى کند، یکى این است که ارتباط بین «یاددهنده» و «یادگیرنده» را تغییر مى دهد. دیگر لزومى ندارد که آموزش و یادگیرى در یک مکان و همزمان صورت بگیرد. از طریق فن شناسى اطلاعات مى توانیم یادگیرى الکترونیک، یادگیرى از راه دور، یادگیرى غیرهمزمان و انواع روش هاى یادگیرى را به اجرا دربیاوریم و مشکلات مکانى و زمانى را از میان برداریم.
علاوه بر این موارد، امکاناتى مثل موتورهاى جست وجو، کتابخانه هاى الکترونیک، دادکاوى و ابزارهاى اکتشاف معرفت در اختیار محققان است و آنها مى توانند به سرعت منابع موردنیاز و سوابق کارهاى انجام شده را مطالعه کنند. در گذشته، چنین امکاناتى در اختیار هیچ محققى نبود.
وجود این امکانات موجب ارتقاى کیفیت آموزش مى شود و به همین دلیل ما باید از این ابزارها، امکانات و وسایل استفاده کنیم. اما حرف من این است که این استفاده باید توأم با ابتکار باشد. اگر این نوع استفاده با ابتکار همراه باشد، آموزش هم متحول مى شود. چون فلسفه هاى حاکم بر آموزش و نحوه استفاده از این وسایل و فنون تغییر پیدا مى کند. وقتى ما از فن شناسى اطلاعات استفاده مى کنیم، دیگر لزومى ندارد به شیوه سنتى و مرسوم بیاییم آموزش هاى لازم را ارائه دهیم. ما هنگامى که مشکل هم مکانى و همزمانى نداریم، نیازى نیست که فرضاً ۴۰ نفر در یک ساعت و زمان معین آموزش ببینند و در واقع آنها زمان خود را با زمان یک نفر که یاددهنده است، تنظیم بکنند. در روش جدید، هر موقعى که حداکثر آمادگى براى یاد گرفتن توسط یک نفر به وجود بیاید، او مى تواند شروع به یادگیرى کند. اگر در کلاس هاى حضورى، یک استاد به ۴۰ یا ۵۰ نفر درس مى دهد، این رابطه مى تواند عوض شود و اقتصاد یادگیرى تغییر پیدا کند و یک نفر بتواند از معلومات و آگاهى ۳۰ یا۴۰ استاد بهره مند شود.
بنابراین آموزش، بیشتر مى تواند یادگیرنده محور باشد تا اینکه به برنامه محورى توجه شود. به تدریج، ما به سمت مدل هایى مى رویم که نیازهاى یادگیرنده، تعیین کننده اصلى است و نه اینکه یک برنامه از پیش تعیین شده محتواى مطلب یادگیرى را تعیین کند. ضمناً نقش معلم هم دچار تحول مى شود.
من حتى از سالها پیش در ابتداى هر ترم، براى دانشجویان توضیح مى دهم که تصور رایج از آموزش را کنار بگذارند و فکر نکنند که دانش، چیزى است که در ذهن استاد وجود دارد و در هر مرحله به ذهن آنها باید انتقال پیدا کند. من با صراحت به آنها مى گویم که آن مدل، کهنه شده است.
در حال حاضر ، استعاره دیگرى براى دانش به کار مى رود. امروزه گفته مى شود که دانش، چیزى است که باید به وسیله یادگیرنده کشف شود، استاد هم صرفاً نقش کمک کننده را دارد و اصلاً نباید نقش انتقال دهنده داشته باشد.
وقتى که وسایل آموزشى عوض مى شوند، ما باید سراغ تغییر رویکردها برویم. هر وسیله اى ، رویکرد خاص خود را مى طلبد.
در مقاله، نمونه هایى از ابتکار عمل ها را در زمینه آموزش عالى ارائه شده است. یک نمونه اش ، آموزش الکترونیکى است که در روستاى «قرن آباد» و روستاهاى اطراف آن پیاده شده است. روستاى قرن آباد بین گرگان و شاهرود قرار دارد.
متأسفانه هنوز نمونه هاى مشابهى مثل قرن آباد در جاهاى دیگر کشور نداریم. على رغم اینکه چندین سال است که هم ایران و هم سازمان هاى وابسته به سازمان ملل تصمیم گرفته اند براى ایجاد نمونه هاى مشابه در ایران سرمایه گذارى کنند.
نمونه هاى بین المللى دیگرى وجود دارد که حتى از تجربه قرن آباد هم رادیکال تر است. مؤسسه اى به نام گرین استار (Green Star) در روستاهاى دورافتاده تر پروژه هاى مشابهى پیاده کرده است. یعنى در روستاهایى که برق و تلفن هم ندارند و در مسیر جاده هاى پررفت و آمد هم نیستند این کارها را انجام داده اند. آنها با استفاده از تکنیک هاى غیرمتمرکز مثل آنتن هاى بشقابى و مولدهاى خورشیدى موفق شده اند شکل هاى پیشرفته ولى کم هزینه تولیدنیرو و ارتباطات را پیاده سازى کنند. در ضمن سرمایه گذارى چندان کلانى هم مورد نیاز نخواهد بود.
نحوه راه اندازى این نوع پروژه ها به چه شکل است؟
در ابتدا مؤسسه با کمک روستایى ها دست به ابتکاراتى مى زنند. مثلاً اگر برق و تلفن ندارند، با فنون سبز و غیرمتمرکز صاحب برق و مخابرات مى شوند و در نهایت همراه با آموزش الکترونیک، شکلى از دولت الکترونیکى در روستا پیاده مى شود. متخصصان مؤسسه به روستا مى روند تا ببینند چه محتواى الکترونیکى مى توانند تهیه کنند. امکان دارد یک آهنگ و قطعه موسیقى منحصر به فرد در آن روستا ابداع شده باشد و یا غذایى به صورت محلى در آنجا تهیه شود و اگر با کمک تجارت الکترونیکى براى آن آهنگ و غذا در سطح بین المللى بازاریابى به عمل بیاید مشترى هاى زیادى پیدا شود. چون تعداد این روستاها زیاد است، میزان سرمایه گذارى براى هر یک از آنها زیاد نخواهد بود. بنابراین کافى است از هر ۱۰ مورد، یک روستا درآمدزایى لازم را داشته باشد تا هزینه دیگر روستاها را پوشش دهد. بدین ترتیب، هم روستا وارد ارتباطات قرن بیست و یکمى مى شود و هم فرهنگ آن روستا در سطح دنیا مورد استفاده قرار مى گیرد.
و هم اینکه این کار براى آن مؤسسه و افراد روستا توأم با منفعت مادى است. به همین جهت، دنیاى سیبرنتیک، بحث خیریه ها را نیز تغییر داده است. این کارها ماهیتاً در تضاد با انتفاعى بودن نیست. یعنى هم مى شود خیریه باشد و هم انتفاعى. به بیان دیگر دراین حالت انسان دوستى و انتفاع، در دو جهت متضاد هم حرکت نمى کنند. بلکه مى توانند در یک جهت هم حرکت کنند.
ظاهراً خیریه بودن در کار نیست. چرا که شرکتى که این پروژه ها را دنبال مى کند، دنبال منفعت خودش است؟
منفعت خودش را در استفاده رساندن به آن روستاها و فرهنگ هاى آنها مى بیند. یعنى هر چقدر بیشتر به آن روستاها کمک کند، بیشتر منفعت مى کند.
منظور این است که مؤسسه مى آید در یک روستا سرمایه گذارى مى کند و غذاى مختص روستا را هم به دنیا معرفى مى کند. خیریه اصولى دارد و این اصول باعث مى شود که منفعت بیشترى نصیب مؤسسه بشود ولى رعایت این اصول باعث مى شود استفاده و منفعت افراد محل هم بیشتر شود.
اصول آن در همان نحوه برق رسانى و ارتباطاتش با استفاده از شیوه هاى غیرمتمرکز و سبز است. اجراى این روش ها هیچ آسیبى به محیط زیست وارد نمى کنند. فرهنگ کشورهاى غربى و حاکم دنیا را به صورت الگو در روستا پیاده نمى کند. بلکه برعکس، فرهنگ روستا را در جهان اشاعه مى دهد.
تأثیرگذارى به صورت متقابل است. تکنولوژى هاى جدیدکشورهاى توسعه یافته در روستا مورد استفاده قرار مى گیرد.
بله؛ آن روستا هم از طریق ارتباطات الکترونیکى مى تواند از فرهنگ یک روستاى دیگر استفاده کند. اما شما پیش فرضى دارید و آن، این است که انسان دوستى و کار خیریه چیزى است که ضرر مادى در پى دارد. با این تصور، کار آن مؤسسه، انسان دوستانه نیست ولى اگر انسان دوستى معنایش این باشد که به دیگران منفعت برساند، در این شیوه مى توانیم چنین چیزى ببینیم.
اگر یک روستا فرضاً از ۱۰ روستا به درآمدزایى برسد، هزینه هاى سایر روستاها را مى پوشاند.
انسان دوستانه اش همین است. یعنى لازم نیست که همه روستاها درآمدزا باشند و اگر سودى نداشته باشند، کارى به آنها نداشته باشیم.
اگر مؤسسه در هیچ یک از روستاها سودى کسب نکند، پروژه ادامه پیدا نمى کند؟
به هر حال، باید کل پروژه تا حدى سودآور باشد تا قابل دوام باشد. اگر شرکت در هیچ یک از موارد منفعتى کسب نکند، انسان دوستى به معناى جدید هم از بین مى رود و باید به معنى قدیم آن برگردیم. خوشبختانه تکنولوژى جدید این امکانات را فراهم آورده که در مجموع انجام چنین کارهایى منفعت هم خواهد داشت و سود حاصله مى تواند ضررهاى بخش هاى دیگر پروژه را بپوشاند.
ابتکار در راه اندازى پروژه قرن آباد، چه پیامدهاى مثبتى را به دنبال داشته است؟
معمولاً اقشار روستایى براى اینکه تحرک عمودى اجتماعى داشته باشند به شهرهاى بزرگ و یا تهران مهاجرت مى کنند و یا حتى به خارج از کشور بروند. اما با کارى که در قرن آباد شده و از طریق آموزش هاى الکترونیکى موفق شده اند پروژه هایى را در زمینه طراحى صنعتى از شرکت «ایران خودرو» و یا حتى شرکت هاى بین المللى بگیرند و اجرا کنند . این پروژه توانسته تعداد زیادى از فارغ التحصیلان آن روستا و روستاهاى همجوار را جذب کند.
پیامدهاى حاصل از به کارگیرى تکنولوژى اطلاعات را در حوزه آموزش به طور اعم و از سوى دیگر آموزش به طور اخص و مدیریت دانسته را به بحث گذاشته ایم. در مقاله آورده ایم که دیگر قالب تولید انبوه در دنیاى جدید نخواهیم داشت. بلکه تولید بر مبناى نیاز مصرف کننده و مشترى انجام مى شود. مشترى یا مصرف کننده سفارش مى دهد و تولیدکننده بدون اینکه بخواهد به تولید انبوه روى بیاورد ، محصول موردنظر هریک از مصرف کننده ها را تولید مى کند.
به اعتقاد من، خلاقیت مى تواند این باشدکه یک مشکل را به یک امتیاز و فرصت تبدیل کنیم. براى مثال، یک خرده فرهنگ را تصور کنید که در قبال فرهنگ حاکم دارد از بین مى رود. فردى که متعلق به آن خرده فرهنگ است ، مى تواندبه دو شیوه عمل کند:
یک استراتژى این است که خرده فرهنگ خودش را ترک کند و فرهنگ حاکم را بپذیرد. استراتژى دیگر این است که با فرهنگ حاکم مبارزه کند و از مزایایى که فرهنگ حاکم دارد هم محروم بشود.
او در عین حال، برگردان «فناورى» را ترجمه مناسبى براى «تکنولوژى» نمى داند از این نظر، اصطلاح «فن شناسى» را به کار مى برد. گفت وگو با این استاد دانشگاه در پى مى آید.
اگر اجازه بدهید نخست این سؤال را بپرسم که چه انگیزه اى باعث شد شما در کنار حوزه تخصصى برق و کامپیوتر، به فعالیت هاى دیگرى در حوزه هاى آموزش، خلاقیت و در مجموع مسائلى که به توسعه مرتبط است روى بیاورید؟
در واقع، تخصص اصلى من مهندسى کنترل سیستم است. یعنى تخصصى که بیشتر به متدولوژى کار دارد تا به حوزه هاى کاربردى. همانقدر مى شود یک سیستم مهندسى را مورد کنترل قرار داد که یک سیستم اجتماعى و اقتصادى مورد کنترل قرار گیرد. آن متدولوژى که تخصص من هست در حوزه هاى مختلف مورد استفاده قرار مى گیرد.
در مورد شخص خودم، علایق میان رشته اى در من قوى بود و محیط هاى درس خواندن و فعالیت کارى ام هم این را تشویق مى کرد. من فارغ التحصیل دانشکده فنى دانشگاه تهران هستم و در دانشگاه کالیفرنیا – برکلى تحصیلاتم را تا مقطع دکترا ادامه دادم. در هر دوى این دانشگاه ها، رشته ما به صورت طیف وسیع تعبیر مى شد و همکاران من در دانشگاه تهران هم، طیف وسیعى از علایق دارند و من تنها فردى نیستم که به صورت میان رشته اى، تحقیقاتم را در حوزه هاى مختلف دنبال مى کنم. بنابراین هم به صورت فردى این انگیزه وجود داشت و هم در محیط کارى، فضا براى اتخاذ چنین رویکردى، مناسب بود. به اینها باید یک عامل سومى اضافه کنم و آن، همکارى با همسرم است که در دپارتمان انسان شناسى دانشکده علوم اجتماعى دانشگاه تهران تدریس مى کند و بسیارى از مقالات علمى که در کنفرانس هاى مختلف ارائه دادیم با همکارى یکدیگر نوشته شده اند.
در محیط دانشگاهى، این رویکرد میان رشته اى به چه نحو تقویت شد؟
بعضى از دانشکده هاى فنى دانشگاه ها روى جنبه فنى یک رشته تحصیلى تأکید مى کنند. اما دانشگاه تهران و دانشگاه کالیفرنیا دانشگاه هایى هستند که طیف وسیع عمل مى کنند. به این صورت که دانشجو علاوه بر رشته اصلى تحصیلى، باید رشته اى دیگر هم براى خودش تعریف کند. رشته اصلى من، مهندسى کنترل سیستم ها و دو رشته فرعى «اقتصاد مالى» و «آمار و ارتباطات» است. اما به تدریج در حوزه هاى دیگرى مثل آموزش هم فعالیت هایى انجام دادم و سالیان سال است که در دانشگاه به تحقیق و تدریس مشغول هستم. من متخصص مهندسى کنترل هستم ولى این مهندسى کنترل را با کار در یک کارخانه به کار نبسته ام. آموزش، علاوه بر جنبه تجربى که شامل تدریس مى شود، یک جنبه تخصصى هم دارد و ما به آموزش به عنوان سیستم نگاه مى کنیم.
شما به عنوان یکى از سخنرانان ایرانى کنفرانس «مدیریت دانش، آموزش الکترونیکى و ارتباطات» با ارائه مقاله اى حضور داشته اید. در آنجا چه مباحثى مطرح شده است؟
مقاله اى که ارائه شد با عنوان اصلى «فن شناسى اطلاعات و توسعه جهانى – محلى» و با تیتر فرعى «نقشه راه براى رویکردهاى ابتکارى به آموزش و مدیریت دانسته» با کمک همسرم تهیه و تنظیم شده است.
اصولاً فن شناسى اطلاعات، تحول زیادى در آموزش ایجاد کرده است. برخى از امکانات جدیدى که فن شناسى اطلاعات عرضه مى کند، یکى این است که ارتباط بین «یاددهنده» و «یادگیرنده» را تغییر مى دهد. دیگر لزومى ندارد که آموزش و یادگیرى در یک مکان و همزمان صورت بگیرد. از طریق فن شناسى اطلاعات مى توانیم یادگیرى الکترونیک، یادگیرى از راه دور، یادگیرى غیرهمزمان و انواع روش هاى یادگیرى را به اجرا دربیاوریم و مشکلات مکانى و زمانى را از میان برداریم.
علاوه بر این موارد، امکاناتى مثل موتورهاى جست وجو، کتابخانه هاى الکترونیک، دادکاوى و ابزارهاى اکتشاف معرفت در اختیار محققان است و آنها مى توانند به سرعت منابع موردنیاز و سوابق کارهاى انجام شده را مطالعه کنند. در گذشته، چنین امکاناتى در اختیار هیچ محققى نبود.
وجود این امکانات موجب ارتقاى کیفیت آموزش مى شود و به همین دلیل ما باید از این ابزارها، امکانات و وسایل استفاده کنیم. اما حرف من این است که این استفاده باید توأم با ابتکار باشد. اگر این نوع استفاده با ابتکار همراه باشد، آموزش هم متحول مى شود. چون فلسفه هاى حاکم بر آموزش و نحوه استفاده از این وسایل و فنون تغییر پیدا مى کند. وقتى ما از فن شناسى اطلاعات استفاده مى کنیم، دیگر لزومى ندارد به شیوه سنتى و مرسوم بیاییم آموزش هاى لازم را ارائه دهیم. ما هنگامى که مشکل هم مکانى و همزمانى نداریم، نیازى نیست که فرضاً ۴۰ نفر در یک ساعت و زمان معین آموزش ببینند و در واقع آنها زمان خود را با زمان یک نفر که یاددهنده است، تنظیم بکنند. در روش جدید، هر موقعى که حداکثر آمادگى براى یاد گرفتن توسط یک نفر به وجود بیاید، او مى تواند شروع به یادگیرى کند. اگر در کلاس هاى حضورى، یک استاد به ۴۰ یا ۵۰ نفر درس مى دهد، این رابطه مى تواند عوض شود و اقتصاد یادگیرى تغییر پیدا کند و یک نفر بتواند از معلومات و آگاهى ۳۰ یا۴۰ استاد بهره مند شود.
بنابراین آموزش، بیشتر مى تواند یادگیرنده محور باشد تا اینکه به برنامه محورى توجه شود. به تدریج، ما به سمت مدل هایى مى رویم که نیازهاى یادگیرنده، تعیین کننده اصلى است و نه اینکه یک برنامه از پیش تعیین شده محتواى مطلب یادگیرى را تعیین کند. ضمناً نقش معلم هم دچار تحول مى شود.
من حتى از سالها پیش در ابتداى هر ترم، براى دانشجویان توضیح مى دهم که تصور رایج از آموزش را کنار بگذارند و فکر نکنند که دانش، چیزى است که در ذهن استاد وجود دارد و در هر مرحله به ذهن آنها باید انتقال پیدا کند. من با صراحت به آنها مى گویم که آن مدل، کهنه شده است.
در حال حاضر ، استعاره دیگرى براى دانش به کار مى رود. امروزه گفته مى شود که دانش، چیزى است که باید به وسیله یادگیرنده کشف شود، استاد هم صرفاً نقش کمک کننده را دارد و اصلاً نباید نقش انتقال دهنده داشته باشد.
وقتى که وسایل آموزشى عوض مى شوند، ما باید سراغ تغییر رویکردها برویم. هر وسیله اى ، رویکرد خاص خود را مى طلبد.
در مقاله، نمونه هایى از ابتکار عمل ها را در زمینه آموزش عالى ارائه شده است. یک نمونه اش ، آموزش الکترونیکى است که در روستاى «قرن آباد» و روستاهاى اطراف آن پیاده شده است. روستاى قرن آباد بین گرگان و شاهرود قرار دارد.
متأسفانه هنوز نمونه هاى مشابهى مثل قرن آباد در جاهاى دیگر کشور نداریم. على رغم اینکه چندین سال است که هم ایران و هم سازمان هاى وابسته به سازمان ملل تصمیم گرفته اند براى ایجاد نمونه هاى مشابه در ایران سرمایه گذارى کنند.
نمونه هاى بین المللى دیگرى وجود دارد که حتى از تجربه قرن آباد هم رادیکال تر است. مؤسسه اى به نام گرین استار (Green Star) در روستاهاى دورافتاده تر پروژه هاى مشابهى پیاده کرده است. یعنى در روستاهایى که برق و تلفن هم ندارند و در مسیر جاده هاى پررفت و آمد هم نیستند این کارها را انجام داده اند. آنها با استفاده از تکنیک هاى غیرمتمرکز مثل آنتن هاى بشقابى و مولدهاى خورشیدى موفق شده اند شکل هاى پیشرفته ولى کم هزینه تولیدنیرو و ارتباطات را پیاده سازى کنند. در ضمن سرمایه گذارى چندان کلانى هم مورد نیاز نخواهد بود.
نحوه راه اندازى این نوع پروژه ها به چه شکل است؟
در ابتدا مؤسسه با کمک روستایى ها دست به ابتکاراتى مى زنند. مثلاً اگر برق و تلفن ندارند، با فنون سبز و غیرمتمرکز صاحب برق و مخابرات مى شوند و در نهایت همراه با آموزش الکترونیک، شکلى از دولت الکترونیکى در روستا پیاده مى شود. متخصصان مؤسسه به روستا مى روند تا ببینند چه محتواى الکترونیکى مى توانند تهیه کنند. امکان دارد یک آهنگ و قطعه موسیقى منحصر به فرد در آن روستا ابداع شده باشد و یا غذایى به صورت محلى در آنجا تهیه شود و اگر با کمک تجارت الکترونیکى براى آن آهنگ و غذا در سطح بین المللى بازاریابى به عمل بیاید مشترى هاى زیادى پیدا شود. چون تعداد این روستاها زیاد است، میزان سرمایه گذارى براى هر یک از آنها زیاد نخواهد بود. بنابراین کافى است از هر ۱۰ مورد، یک روستا درآمدزایى لازم را داشته باشد تا هزینه دیگر روستاها را پوشش دهد. بدین ترتیب، هم روستا وارد ارتباطات قرن بیست و یکمى مى شود و هم فرهنگ آن روستا در سطح دنیا مورد استفاده قرار مى گیرد.
و هم اینکه این کار براى آن مؤسسه و افراد روستا توأم با منفعت مادى است. به همین جهت، دنیاى سیبرنتیک، بحث خیریه ها را نیز تغییر داده است. این کارها ماهیتاً در تضاد با انتفاعى بودن نیست. یعنى هم مى شود خیریه باشد و هم انتفاعى. به بیان دیگر دراین حالت انسان دوستى و انتفاع، در دو جهت متضاد هم حرکت نمى کنند. بلکه مى توانند در یک جهت هم حرکت کنند.
ظاهراً خیریه بودن در کار نیست. چرا که شرکتى که این پروژه ها را دنبال مى کند، دنبال منفعت خودش است؟
منفعت خودش را در استفاده رساندن به آن روستاها و فرهنگ هاى آنها مى بیند. یعنى هر چقدر بیشتر به آن روستاها کمک کند، بیشتر منفعت مى کند.
منظور این است که مؤسسه مى آید در یک روستا سرمایه گذارى مى کند و غذاى مختص روستا را هم به دنیا معرفى مى کند. خیریه اصولى دارد و این اصول باعث مى شود که منفعت بیشترى نصیب مؤسسه بشود ولى رعایت این اصول باعث مى شود استفاده و منفعت افراد محل هم بیشتر شود.
اصول آن در همان نحوه برق رسانى و ارتباطاتش با استفاده از شیوه هاى غیرمتمرکز و سبز است. اجراى این روش ها هیچ آسیبى به محیط زیست وارد نمى کنند. فرهنگ کشورهاى غربى و حاکم دنیا را به صورت الگو در روستا پیاده نمى کند. بلکه برعکس، فرهنگ روستا را در جهان اشاعه مى دهد.
تأثیرگذارى به صورت متقابل است. تکنولوژى هاى جدیدکشورهاى توسعه یافته در روستا مورد استفاده قرار مى گیرد.
بله؛ آن روستا هم از طریق ارتباطات الکترونیکى مى تواند از فرهنگ یک روستاى دیگر استفاده کند. اما شما پیش فرضى دارید و آن، این است که انسان دوستى و کار خیریه چیزى است که ضرر مادى در پى دارد. با این تصور، کار آن مؤسسه، انسان دوستانه نیست ولى اگر انسان دوستى معنایش این باشد که به دیگران منفعت برساند، در این شیوه مى توانیم چنین چیزى ببینیم.
اگر یک روستا فرضاً از ۱۰ روستا به درآمدزایى برسد، هزینه هاى سایر روستاها را مى پوشاند.
انسان دوستانه اش همین است. یعنى لازم نیست که همه روستاها درآمدزا باشند و اگر سودى نداشته باشند، کارى به آنها نداشته باشیم.
اگر مؤسسه در هیچ یک از روستاها سودى کسب نکند، پروژه ادامه پیدا نمى کند؟
به هر حال، باید کل پروژه تا حدى سودآور باشد تا قابل دوام باشد. اگر شرکت در هیچ یک از موارد منفعتى کسب نکند، انسان دوستى به معناى جدید هم از بین مى رود و باید به معنى قدیم آن برگردیم. خوشبختانه تکنولوژى جدید این امکانات را فراهم آورده که در مجموع انجام چنین کارهایى منفعت هم خواهد داشت و سود حاصله مى تواند ضررهاى بخش هاى دیگر پروژه را بپوشاند.
ابتکار در راه اندازى پروژه قرن آباد، چه پیامدهاى مثبتى را به دنبال داشته است؟
معمولاً اقشار روستایى براى اینکه تحرک عمودى اجتماعى داشته باشند به شهرهاى بزرگ و یا تهران مهاجرت مى کنند و یا حتى به خارج از کشور بروند. اما با کارى که در قرن آباد شده و از طریق آموزش هاى الکترونیکى موفق شده اند پروژه هایى را در زمینه طراحى صنعتى از شرکت «ایران خودرو» و یا حتى شرکت هاى بین المللى بگیرند و اجرا کنند . این پروژه توانسته تعداد زیادى از فارغ التحصیلان آن روستا و روستاهاى همجوار را جذب کند.
پیامدهاى حاصل از به کارگیرى تکنولوژى اطلاعات را در حوزه آموزش به طور اعم و از سوى دیگر آموزش به طور اخص و مدیریت دانسته را به بحث گذاشته ایم. در مقاله آورده ایم که دیگر قالب تولید انبوه در دنیاى جدید نخواهیم داشت. بلکه تولید بر مبناى نیاز مصرف کننده و مشترى انجام مى شود. مشترى یا مصرف کننده سفارش مى دهد و تولیدکننده بدون اینکه بخواهد به تولید انبوه روى بیاورد ، محصول موردنظر هریک از مصرف کننده ها را تولید مى کند.
به اعتقاد من، خلاقیت مى تواند این باشدکه یک مشکل را به یک امتیاز و فرصت تبدیل کنیم. براى مثال، یک خرده فرهنگ را تصور کنید که در قبال فرهنگ حاکم دارد از بین مى رود. فردى که متعلق به آن خرده فرهنگ است ، مى تواندبه دو شیوه عمل کند:
یک استراتژى این است که خرده فرهنگ خودش را ترک کند و فرهنگ حاکم را بپذیرد. استراتژى دیگر این است که با فرهنگ حاکم مبارزه کند و از مزایایى که فرهنگ حاکم دارد هم محروم بشود.
نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -
ادامه مطلب + دانلود...