جستجو در تک بوک با گوگل!

بازدید
نویسنده : ابراهیم غفاری
محل نشر : مشهد
تاریخ نشر : ۱۳۸۰/۰۶/۲۴
رده دیویی : ۲۹۷.۳۵۳
قطع : وزیری
جلد : شومیز
تعداد صفحه : ۲۸۸
نوع اثر : تالیف
زبان کتاب : فارسی
نوبت چاپ : ۱
تیراژ : ۵۰۰۰
شابک : ۹۶۴-۶۶۸۴-۳۹-۴
در کتاب حاضر نخست به وجوب نماز و اهمیت آن اشاره میشود, سپس فواید دنیوی و اخروی نماز به تفصیل بیان میگردد .در ادامه نیز مطالبی درباره آداب و اسرار, اصول و ارکان نماز به طبع میرسد .عناوین فصلهای کتاب عبارتاند از : ‘وجوب نماز و اهتمام به آن’, ‘فواید دنیوی و اخروی نماز’, ‘عقوبت ترک نماز و تباهی آن’, ‘وظایف قلبی و روحی نمازگزار’, ‘توصیف نماز و اهمیت آن در اسلام’, ‘اهتمام به اوقات نماز و محافظت آن’, ‘امور مقدماتی نماز و برخی از اسرار آنها’, ‘برخی از افعال نماز و پارهای از آداب و اسرار آنها’, ‘در رابطه با رکوع, سجود و قنوت’, ‘در رابطه با تسبیحات اربعه, تشهد و سلام’, ‘تکبیرات بعد از نماز و تعقیبات و سجده شکر ‘و ‘نماز جمعه و جماعت .’
بازدید
مقدمه:
و بر آن شدم تا بنگارم برای خدایی که دستش دارم و می ستایمش.
خدایی که هماره جاودانه است.
برای او نفس می کشم و به او میبالم و می ستایمش همانگونه که پرندگان، درختان، زمین آسمان و همه موجودات او را می ستایند.
در کلمه ای به نام «عبادت» که من همیشه عبد و او معبود است.
و نشانه عبد تسبیح و تمجید و تقدیر در کلمه ای به نام «نماز» در تکرار به خاک افتادگی در قیام و قنودش در رکوع و سجودش.
در ذکر دعا و حمدش و سوره اش.
و چه جاودانه است آن هنگام که در برابرش تعظیم می کنی.
چه زیبا که به خاک می افتی و بر عظمت و اقتداری بی نهایش ساییدگی به خاک را تجربه ای شیرین.
در عشق بی نهایتش غرق می شوی و محو بی کرانه ترین اقیانوسها آرام و متین دلت را می بری به آن سویی که جایگاه ابدی است.
جایگاهی که از بدو تولد هماره جستجو می کردی.
و آنجاست که دل آرام گیرد به یاد محبوب.
الا بذکر الله تطمئن القلوب
بهار ۸۵ دانشکده علوم
ریشه واژه فارسی «نماز»
ریشه واژه فارسی «نماز» از لفظ پهلوی «نماک» گرفته شده است و آن هم به نوبه خود از ریشه باستانی «نم» به معنی «خم شدن» و «تعظیم کردن» مأخوذ است که بتدریج بر معنی «صلات» یا عبادت ویژه مسلمین، اطلاق گریده است.
بر ساس بعضی از تواریخ، برخی از ایرانیان تازه مسلمان در سالهای حکومت اعراب بر ایران به جای کلمه «صلات» از کلمه «نماک» استفاده می کرده اند و هنگام فراخواندن مردم به سوی نماز به جای (الصّلوه)، کلمه (النِماک) و به جای (حَیَّ عَلَی الصَّلوهِ) ، جمله (بشاتیبید به سوی نماک) را بکار می برده اند.
با توجه به موارد استعمال کلمه نماز، می توانیم برای آن سه معنی کلی در نظر بگیریم:
معنی اول: خدمت و خدمتکاری اطاعت و فرمانبرداری، سرفرود آوری و تعظیم، سر به زمین نهادن، کرنش و تکریم، اظهار طاعت و بندگی.
واژه های «نماز بردن» ، «نماز آمدن»، «به نماز آمدن» و «نماز آوردن» به معنای پرستش کردن، عاجزی نمودن، خم شدن به علامت تعظیم و بندگی و به خاک افتادن به قصد تعظیم در برابر پادشاهی با بزرگی دیگر به کار رفته است.
معنی دوم: کلمه «نماز»به معنی «پرستش وادای طاعت ایزد، تعالی» و «عرض نیاز بسوی خدای عالمیان است به طریقی که در شریعت پیغمبران وارد شده است» که در این معنی، معادل کلمه «صَلوه» می باشد.
معنی سوم: از آنجا که شرط نماز، طهارت است و کلمه نماز، مفهوم طهارت و پاکیزگی را تداعی می کند، کلمه «نمازی» که منسوب به نماز و به معنای «دوستداران نماز» است، به معنی «پاک و طاهر» نیز به کار رفته است و «نمازی شدن» که مصدر مرکب است، به معنی «پاک و طاهر شدن، شسته شدن و غسل شدن» بکار رفته است.
همچنین «نمازی کردن»، به معنی «پاک کردن، شستن، آب کشیدن و غسل دادن» و «نماز کن» به معنی «شستشو کننده» استعمال می شده است.
بعضی گفته اند: کلمه «صلات» عبری است. و در زبان عبرانیان «صلوتا» کنیه یهودیان است.
«نولدکه» صلات را از لفظ عربی «صلوها» مشتق می گیرد و در منابع سریانی الفاظی مشابه و معادل با «اقامه صلات» به چشم می خورد.
در آیه چهلم سوره حج «صَلَوات» به صیغه جمع به معنی «معابد» بکار رفته است:
اگر خداوند، برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر، دفع نمی کرد، صومعه های راهبان، کلیساهای نصارا و کنیسه های یهود و مساجدی که در آنها نام خدا بسیار یاد می شود، ویران می شد.
برخی از متاخرین، ریشه آن را آرامی پنداشته اند و با تحقیقاتی که اخیراً به عمل آمده، این احتمال قوت گرفته است که اصل «صَلوه» سُریانی باشد. و از آن زبان، نخست در زبان جنوب عربستان، معمول گردیده است و شعرا، آن را در اشعار بکار برده اند. و پس از آن اعراب شمالی، لفظ «صَلوه» را از عربهای جنوبی گرفته اند. در هر حال، پیش از اسلام، این لفظ، به معانی «پرستشگاه» و «نیایش» بکار رفته است.
در آیه یکصدو سوم از سوره توبه، به معنای «دعا» استعمال شده است.
ای پیغمبر! از مال ایشان، صدقه بگیر و در حق ایشان دعا کن. دعای تو، آرام بخشی برای آنان است.
احتمال دارد که «صلوه» در این آیه هم به معنی نماز باشد. کلمه «صَلوه» در قرآن به معنی «درود» هم مطرح شده است و در آیه یکصدو پنجاه و هفتم از سوره بقره به معنی آمرزش به کار برده رفته است:
و در آیه نود و نهم از سوره توبه نیز، به معنی «وسیله دعای خیر» و «آمرزش خواهی» به کار رفته است:
و آنچه را به راه خدا خرج می کند، نزد خدا اسباب نزدیک شدن به او و دعای خیر رسول می شمرد
کلمه «صلات» در آیه هشتاد و هفتم از سوره هود، به معنای «دین» است:
گفتند: ای شعیب! آیا دینت به تو فرمان می دهد که آنچه را نیاکان ما می پرستیده اند، رها سازیم؟
مورد دیگر استعمال کلمه «صلات»، «قرآن خواندن در نماز» است، چنان که در آیه یکصدو دهم از سوره بنی اسرائیل فرموده است:
قرآن را در نمازت به آواز بلند مخوان.
عده ای دیگر آن را از ماده «صَلَّی» به معنی «راست کردن با آتش» مأخوذ، پنداشته اند.
«صلی» را در زبان عرب، به معنی «افروختن آتش، برای خواندن مهمان» نیز، بکار برده اند. و در ادب فارسی هم: «دعوت به مهمانی» و نظایر آن را «صَلی» گفته اند، مثلاً می گویند: «فلان،صدای مهمانی در داد».
ترجمه و توضیح: در اشتقاق معنوی نام «صَلوه» اختلاف ذکر کرده و گفته اند: این کلمه از کجاست؟ گفته شده از «دعا» مشتق است و نام بردن از دعا، بتا کلمه «صَلوه» در کلام عرب معروف است. بنابراین نماز را بخاطر دعاهایی که درآن وجود دارد، «صَلوه» نامیده اند و گفته اند: نماز از آن جهت که رحمت پروردگار است، «صَلوه» نامیده می شود. خدای، تعالی در سوره احزاب آیه فرمود:
همانا خدا و فرشتگان او بر پیامبر درود می فرستند. ای اهل ایمان!
شما نیز بر او درود فرستید… صلاتی که از جانب خدا باشد «رحمت» و آن که از جانب فرشتگان باشد، «آمرزش خواهی» و آن که از سوی مردم باشد، «دعا» است.
و گفته اند: نماز را از روی که مشتمل بر کمک خواهی از خداست، «صَلوه» نامیده اند، از آنجا که عرب می گوید:
«چوب یا عصا را به کمک آتش، نرم و راست کردم».
انسان با استعانت از خدا و نماز، نرم و انعطاف پذیر می گردد و افزودن بر آن که از خشکی و سنگدلی، نجات می یابد، در طریق تکامل انسان شدن، مستقیم می گردد. از این روست که خدای، تعالی، فرمود:
از روزه و نماز کمک بگیرید. (سوره بقره آیه ۱۵۳و ۴۶)
اگر بنده، نماز حقیقی به پا دارد، نماز نیز او را به پا می دارد. به او استقامت می دهد او را بر فرمان بردن از خدا و انجام وظیفه بندگی، مدد می بخشد و از مخالفت با اوامر پروردگار باز می دارد، همچنان که خدای قدرتمند و بلند مرتبه، در سوره عنکبوت آیه ۴۶ فرمود:
براستی که نماز، از فحشا و منکرات باز می دارد.
در کتب لغت «صَلوه» به معنی بزرگداشت و تعظیم نیز آمده است چنان که لفظ «نم» در کلمه «نماز» به همین معنی است و گفته اند: نماز را «صَلوه» نامیده اند زیرا پیوند بین بنده و پروردگار است.
بازدید
۱
محدودیت :
موجودات محسوس و مشهود ما ، از کوچکترین « ذره » تا بزرگترین « ستاره » ، محدودند ، یعنی به یک قطعه مکان خاص و به یک فاصله زمان خاص ، اختصاص دارند ؛ در خارج آن قطعه از مکان یا آن امتداد از زمان ، وجود ندارند .
بعضی از موجودات ، مکان بزرگتر و یا زمان طولانی تری را اشغال می کنند و بعضی مکان کوچکتر و زمان کوتاه تری را ، اما بالأخره همه محدودند به بخشی از مکان وب ه قدری از زمان .
۲
تغییر :
موجودات جهان همه متغیر و متحول و ناپایدارند . هیچ موجودی در جهان محسوس به یک حال باقی نمی ماند ، یا در حال رشد و تکامل است و یا در حال فرسودگی و انحطاط . یک موجود مادی محسوس ، در تمام دوره هستی خود یک دوره مبادله مستمر را در متن واقعیت خود طی می کند ، یا می گیرد و یا می دهد ، و یا هم می گیرد و هم می دهد ؛ یعنی یا چیزی از واقعیت اشیاء دیگر را می گیرد و جزء واقعیت خود می سازد و یا چیزی از واقعیت خود را تحویل بیرون می دهد و یا هر دو کار را انجام می دهد ، و به هر حال هیچ موجود مادی ثابت و یکنواخت باقی نمی ماند . این خاصیت نیز شامل عموم موجودات این جهان می باشد .
۳
وابستگی :
از جمله ویژگیهای این موجودات وابستگی است . به هر موجودی که می نگریم آن را « وابسته » و « مشروط » می یابیم ؛ یعنی وجودش وابسته و مشروط به وجود یک یا چند چیز دیگر است ، بطوریکه اگر آن موجودات دیگر نباشند ، این موجود هم نخواهد بود . هرگاه در متن واقعیت این موجودات دقت کنیم ، آنها را توأم با « اگر » و یا « اگرها » ی زیادی می بینیم . در میان محسوسات ، موجودی نمی یابیم که بلاشرط و به طور مطلق ( رها از قید وجودات دیگر که بود و نبود سایر موجودات برایش یکسان باشد ) بتواند موجود باشد . همه وجودهایی « مشروط » می باشند ؛ یعنی هر کدام بر تقدیر وجود یک شی ء دیگر موجود می باشند و آن دیگری نیز به نوبه خود بر تقدیر وجود یک موجود دیگر و همین طور …
۴
نیازمندی :
موجودات محسوس و مشهود ما به دلیل وابستگی و مشروط بودن نیازمندند . نیازمند به چه ؟ به همه شرایط بیشماری که به آن شرایط وابسته هستند و همچنین هر یک از آن شرایط نیز به نوبهخود نیازمند به یک سلسله شرایط دیگر می باشد . در همه موجودات محسوس موجودی نتوان یافت که « به خود » باشد ؛ یعنی از غیر خود بی نیاز باشد و با فرض نیست شدن غیر خود ، بتواند موجود بماند . این است که فقر ، احتیاج و نیازمندی سراسر این موجودات را فرا گرفته است .
۵
نسبیت :
موجودات محسوس و مشهود ، چه از نظر اصل هستی و چه از نظر کمالات هستی ، موجوداتی نسبی می باشند ؛ یعنی اگر فی المثل آنها را به بزرگی و عظمت یا به توانایی و قدرت و یا به جمال و زیبایی و یا به سابقه و قدمت و حتی به هستی و « بود » توصیف کنیم ، از جنبه مقایسه با اشیاء دیگر است . مثلاً اگر می گوییم خورشید بزرگ است ، یعنی نسبت به ما و زمین ما و ستارگانی که جزء منظومه خورشیدی ما هستند ، بزرگ است . اما همین خورشید نسبت به برخی ستارگان کوچک است . و اگر می گوییم قدرت فلان کشتی یا فلان حیوان زیاد است ، یعنی با مقایسه با قدرت انسان یا ضعیف تر از انسان . همچنین جمال و زیبایی و علم و دانایی ، حتی هستی و بود یک چیز ، نسبت به هستی و بود دیگر ، « نمود » است . هر هستی و هر کمال و هر دانایی و هر جمال و هر قدرت و عظمت و هر جلالی را که در نظر بگیریم نسبت به پایین تر از خود است ، اما بالاتر از آن هم می توان فرض کرد و نسبت به آن بالاتر ، همه این صفات تبدیل به ضد خود می شود ، یعنی نسبت به بالاتر بود ، نمود و کمال ، نقص و دانایی ، جهل و جمال ، زشتی و عظمت و جلال ، حقارت می شود .
نیروی عقل و اندیشه انسان که بر خلاف حواس ، تنها به ظواهر قناعت نمی کند و شعاع خویش را تا درون سراپرده هستی نفوذ می دهد ، حکم می کند که هستی نمی تواند منحصر و محدود به این امور محدود و متغیر و نسبی و مشروط و نیازمند بوده باشد .
این سراپرده هستی که در مقابل خویش می بینیم در مجموع به خود ایستاده است و تکیه به خویشتن دارد . ناچار حقیقت نامحدود و پایدار و مطلق و غیر مشروط و بی نیاز که تکیه گاه همه هستیها می باشد و در همه ظروف و همه زمانها حضور دارد ، موجود است و گرنه سراپرده هستی نمی توانست روی پای خود بایستد ؛ یعنی اساساً سراپرده هستی در کار نبود ، عدم و نیستی محض در کار بود .
قرآن کریم خداوند را با صفاتی از قبیل « قیوم » ، و « غنی » ، « صمد » یاد می کند و به این وسیله یادآوری می کند که سراپرده هستی نیازمند به حقیقتی است که « قائم » به آن حقیقت باشد . آن حقیقت ، تکیه گاه و نگهدارنده همه چیزهای محدود نسبی و مشروط است . او بی نیاز است ، زیرا همه چیز دیگر نیازمند است . او « پر » و کامل ( صمد ) است ، زیرا همه چیز دیگر غیر از او از دورن خالی است و نیازمند به حقیقتی است که درون او را از هستی « پر » کند .
قرآن کریم موجودات محسوس و مشهود را « آیات » ( نشانه ها ) می نامد ؛ یعنی هر موجودی به نوبه خود نشانه ای از هستی نامحدود و از علم ، قدرت ، حیات و مشیت الهی می باشد . از نظر قرآن مجید سراسر طبیعت مانند کتابی است که از طرف مؤلفی دانا و حیکم تألیف شده است و هر سطر بلکه هر کلمه اش نشانه ای از دانایی و حکمت بی منتهای مولف خود دارد . از نظر قرآن هر اندازه بشر با نیروی علم ، به شناخت اشیاء نائل گردد ، بیش از پیش به آثار قدرت و حکمت و عنایت و رحمت الهی واقف می گردد .
هر علمی از علوم طبیعت درعین اینکه از یک نظر طبیعت شناسی است ، از دیده ای دیگر و با نظری عمیق تر ، خداشناسی است .
برای آنکه با منطق قرآن درباره طبیعت شناسی به منظور خداشناسی آشنا شویم ، به عنوان نمونه یک آیه از آیات بسیار قرآن را در این زمینه ذکر می کنیم :
همانا در آفرینش آسمانها و زمین ، آمد و شد ( گردش ) شب و روز ، کشتیهایی که به سود بشر دریا را طی می کنند ، آبی که خدا از بالا فرود می آورد و بدین وسیله زمین مرده را از نو جان می دهد و انواع جاندارها را در روی زمین می پراکند ، چرخش بادها و ابر که میان زمین و آسمان به کار گماشته شده است ، نشانه هایی بر وجود خداوند برای مردمی که تعقل و تفکر می کنند وجود دارد .
در آین آیه کریمه و به جهان شناسی به طور عموم ، به صنعت کشتیرانی ، به جهانگردی و منافع اقتصادی آن ، به علم کائنات جو ، به منشأ و ریشه باد و باران و حرکت ابرها و به زیست شناسی و شناخت جانداران دعوت می کند و تدبر در فلسفه های این علوم را موجب خداشناسی می داند .
صفات خدا
قرآن کریم می گوید خداوند به همه صفات کمال متصف است : « » نیکوترین نامها و بالاترین اوصاف از آن اوست ، « » صفات والا در سراسر هستی خاص اوست ؛ از این رو خداوند حی است ، قادر است ، علیم است ، مرید است ، رحیم است ، هادی است ، خالق است ، حیکم است ، غفور است ، عادل است و بالأخره هیچ صفت کمالی نیست که در او نباشد .
از طرف دیگر جسم نیست ، مرکب نیست ، میرنده نیست ، عاجز نیست ، مجبور نیست ، ظالم نیست .
دسته اول که صفات کمالی است و خداوند به آنها متصف است « صفات ثبوتیه » نامیده می شود و دسته دوم که از نقض و کاستی ناشی می شود و خداوند از اتصاف به آنها منزه است « صفات سلبیه » نامیده می شود .
ما خدا را ، هم « ثنا » می گوییم و هم « تسبیح » می کنیم . آنگاه که او را ثنا می گوییم ، اسماء حسنی و صفات کمالیه او را یاد می کنیم و آنگاه که او را تسبیح می گوییم ، او را از آنچه لایق او نیست منزه و مبرا می شماریم و در هر دو صورت ، معرفت او را برای خودمان تثبیت می کنیم و به این وسیله خود را بالا می بریم .
یگانگی خدا
خداوند متعال مثل و مانند و شریک ندارد . اساساً محال است که خداوند مثل و مانند داشته باشد و در نتیجه به جای یک خدا ، دو خدا یا بیشتر داشته باشیم ؛ زیرا دو تا سه تا و یا بیشتر بودن ، از خواص مخصوص موجودات محدود نسبی است ؛ درباره موجود نامحدود و مطلق ، تعدد و کثرت معنی ندارد. مثلاً ما می توانیم یک فرزند داشته باشیم و هم می توانیم دو فرزند یا بیشتر داشته باشیم ؛ می توانیم یک دوست داشته باشیم و هم می توانیم دو دوست و یا بیشتر داشته باشیم . زیرا فرزند و یا دوست ، هر کدام یک موجود محدود است و موجود محدود می تواند در مرتبه خود مثل و مانندی داشته باشد و در نتیجه تعدد و کثرت بپذیرد ؛ اما موجود نامحدود ، تعدد پذیر نیست . مثال ذیل هر چند از یک نظر کافی نیست ولی برای توضیح مطلب مفید است .
درباره ابعاد جهان مادی و محسوس ، یعنی جهان اجسام که مشهود و ملموس ماست ، دانشمندان دو گونه نظر داده اند : برخی مدعی هستند که ابعاد جهان نامحدود است ، یعنی این جهان محسوس به جایی می رسد که در آنجا دیگر تمام می شود ؛ ولی برخی دیگر مدعی هستند که ابعاد جهان مادی ، نامحدود است و از هیچ طرف پایان نمی پذیرد ؛ جهان ماده ، اول و آخر و وسط ندارد . اگر ما جهان ماده و جسم را محدود بدانیم یک پرسش برای ما مطرح می شود و آن اینکه : آیا جهان مادی جسمانی یک است یا بیشتر ؟ ولی اگر جهان نامحدود باشد ، دیگر فرض جهان جسمانی دیگر غیر این جهان نامعقول است ؛ هرچه را که جهان دیگر فرض کنیم عین این جهان یا جزئی از این جهان است .
این مثال مربوط است به جهان اجسام و وجودهای جسمانی که محدود و مشروط و مخلوق آفریده شده اند و هیچ کدام واقعیت شان ، واقعیت مطلق و مستقل و قائم بالذات نیست . جهان مادی در عین اینکه از نظر ابعاد نامحدود است ، از نظر واقعیت محدود است و چون بنا به فرض از نظر ابعاد نامحدود است ، دوم برایش فرض نمی شود .
خداوند متعال وجود نامحدود و واقعیت مطلق است و بر همه اشیاء احاطه دارد و هیچ مکان و زمانی از او خالی نیست و از رگ گردن ما به ما نزدیکتر است ؛ پس محال است که مثل و مانندی داشته باشد ، بلکه مثل و مانند برایش فرض هم نمی شود .
بعلاوه ما آثار عنایت و تدبیر و حکمت او رادر همه موجودات می بینیم و در سراسر جهان ، یک اراده واحد و مشیت واحد و نظم واحد مشاهده می کنیم و این خود نشان می دهد که جهان ما یک کانونی است نه دو کانونی و چند کانونی .
گذشته از اینها اگر دو خدا و یا بیشتر می بود ، الزاماً دو اراده و دو مشیت و یا بیشتر دخالت داشت و همه آن مشیتها به نسبت واحد در کارها مؤثر می بود و هر موجودی که می بایست موجود باشد ، باید درآن واحد دو موجود باشد تا بتواند به دو کانون منتسب باشد و باز هر یک از آن دو موجود نیز به نوبه خود دو موجود باشند و در نتیجه هیچ موجودی پدید نیاید و جهان نیست و نابود باشد . این است که قرآن کریم می گوید :
اگر خدایان متعدد غیر از ذات احدیت وجود می داشت آسمان و زمین تباه شده بودند .
بازدید
محتوای پرستش
آنچه انسان در عبادت قولی و عملی خود ابراز می دارد چند چیز است:
۱- ثنا و ستایش خدا به صفات و اوصافی که مخصوص خداست؛
۲- تسبیح و تنزیه خدا از هر گونه نقص و کاستی از قبیل فنا، محدودیت، ناتوانی و امثال اینها.
۳- سپاس و شکر خدا به عنوان منشا اصلی خیرها و نعمت ها.
۴- ابراز تسلیم محض و اطاعت محض در برابر او.
۵- جز خداوند کامل مطلق وجود ندارد و خدا در هیچ یک از مسائل بالا شریک ندارد.
جز او هیچ ذاتی منزه از نقص نیست، جز او کسی منعم اصلی نیست .
عبادت
عبادت و پرستش خداوند یکتا یکی از اصول تعلیمات پیامبران الهی است. در دین مقدس اسلام عبادت سر لوحه همه تعلیمات قرار دارد.
عبادت راز آفرینش
خداوند انسان را برای این امر آفریدکه تنها او را پرستش کند و فرمان او را بپذیرد. پس او وظیفه اش اطاعت امر خداست:« همانا جن و انس را نیافریدیم مگر برای این که مرا پرستش کنند» (ذاریات، ۵۶)
توحید در عبادت
توحید مراتب و اقسامی دارد. توحید ذاتی، توحید صفاتی، توحید افعالی، توحید عبادی.
توحید ذاتی، یعنی ذات پروردگار یگانه است. مثل و مانند ندارد: آیه کریمه « لیس کمثله شیء »(شورا/۱۱)و یا آیه « لم یکن له کفواً احد »(توحید،۵ ) مبین توحید ذاتی است.
توحید صفاتی، یعنی صفات خداوند از قبیل علم، قدرت، حیات، اراده، ادراک، حقایقی غیر از ذات پروردگار نیستند، عین ذات پروردگارند.
توحید افعالی، یعنی نه تنها همه ذات ها، بلکه همه کارها به مشیت و اراده خداوند است و به نحوی خواسته ذات مقدس اوست.
توحید عبادی، یعنی جز ذات پروردگار، هیچ موجودی شایسته عبادت و پرستش نیست، پرستش غیر خداوند یعنی خروج از دایره توحید اسلامی.
توحید در عبادت با سایر اقسام توحید فرق دارد، زیرا آن سه قسم دیگر مربوط به ذات خداست و این قسم مربوط به بندگان می باشد، به عبارت دیگر، یگانگی ذات و منزه بودنش از مثل و مانند و یگانگی او در صفات، و یگانگی او در فاعلیت از شوؤن و صفات اوست، اما توحید در عبادت یعنی لزوم یگانه پرستی، پس توحید در عبادت از شئون بندگان است نه از شئون خداوند.
انگیزه عبادت
عبادت در ادیان جز معامله چیزی نیست. زیرا ادیان افراد را وادار به عبادت می کنند و انگیزه عبادت برای رسیدن به بهشت و یا برای فرار از جهنم است.
امیرالمومنین علی (ع) می فرماید: گروهی از مردم خدا را عبادت می کند برای طمع بهشت.
این عبادت از نوع تجارت است . تجارت پیشگی و معامله گری است و گروهی عبادت می کنند از ترس جهنم . این ها کارشان شبیه کاربردگان است که از ترس شلاق ارباب کار می کنند و قوم دیگر عبادت می کنند نه به خاطر بهشت و نه به خاطر ترس از جهنم، بلکه سپاس گزارانه، یعنی خدای خودش را می شناسد ، خدا را که شناخت ، آنچه دارد ، همه را از خدا می بیند ، و چون همه چیز را از خدا می بیند ، حس سپاسگزاری او را وادار به عبادت می کند ، یعنی اگر نه بهشتی باشد و نه جهنمی، همان شناختنش خدا را، حس سپاس گزاریش او را وادار به عبادت می کند، این عبادت احراراست، عبادت آزادگان. از جمله کلمات پیغمبر اکرم در باب ارزش معنوی عبادت این است:« بهترین مردم کسی است که به پرستش و نیایش عشق بورزد.» همچنین رسول خدا می فرمایند : « طوبی لمَنْ عَشقَ العبادَه » خوشا به حال کسی که به عبادت عشق بورزد.
انگیزه عبادت در عارف الهی
در اسلام، به عبادت به آنچه که واقعاً روح نیایش و پرستش است، یعنی رابطه انسان و خدا و محبت ورزی به خدا توجه زیادی شده است. حضرت علی (ع) می فرمایند: الهی ما عَبَدْتُکَ خَوفاً منْ نارکَ وَلا طَمَعاً فی جنَّتکَ بَلْ وَجَدتُکَ اَهلاً للْعبادَه فَعَبَدْتُکَ خدایا تورا پرستش نکردم به طمع بهشتت و نه ترس از جهنمت، بلکه تو را چون شایسته نیایش و پرستش دیدم پرستش کردم.
عارف حق تنها خدا را می خواهد او هر چه را بخواهد به خاطر خدا می خواهد. اگر نعمت های خدا را می خواهد از آن جهت می خواهد که آن نعمت ها از اوست، پس غیر عارف خدا را به خاطر نعمت هایش می خواهد و عارف نعمت های خدا را فقط به خاطر خدا می خواهد.
هدف عارف از عبادت دو چیز است: ۱- شایستگی ذاتی معبود برای عبادت ۲- شایستگی و شرافت حسن ذاتی عبادت.
در نظر انسان عارف، عبادت و بندگی خداوند، برای رسیدن به بهشت نوعی بی ادبی به ساحت معبود تلقی می گردد زیرا انسان بهشت طلب، از بهشت آفرین غافل گردیده و به بهشت که تجلی اراده الهی است چشم دوخته است.
انسان عارف از آن که متوجه مخلوق باشد و به لذات مادی سرگرم باشد ابا دارد و غیرت او اجازه نمی دهد که رخ زیبای دوست را رها کرده و متوجه جلوه های او شود.
بر دوخته ام دیده چو باز از همه عالم تا دیدۀ من بر رخ زیبای تو باز است
در کعبه کوی تو هر آن کسی که درآید در قبلۀ ابروی تو در عین نماز است
ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین از شمع بپرسید که در سوز و گداز است