جستجو در تک بوک با گوگل!

بازدید
گوتیک
واژه گوتیک را نخستین بار منتقدان عصر رنسانس که عدم انطباق هنر گوتیک با معیارهای یونان و روم کلاسیک را خوار می شمردند ، به عنوان یک اصطلاح تمسخر آمیز به کار بردند . یکی از این منتقدان چنین نوشت : « نفرین بر آنکه این واژه راابداع کرد ». اینان به خطا گمان می کردند که گوتها مبتکران این سبک بوده اند و بدین ترتیب مسئولان اصلی نابودی سبک عالی و اصیل نیز همینها هستند . لیکن انسانهای سده های سیزدهم و چهاردهم از کلیسای گوتیک با نامهایی چون « اوپوس مدرنوم » (« اثر نوین ») یا « اوپوس فرانسیگنوم » (« اثر فرانکی ») یاد میکرند . آنان در این کلیسا بناهایی راتشخیص می دادند که سبک ساختمانی و تزئینی نوینی رابر شهرهایشان سایه گستر کرده بودند . آنان با اطمینان به ایمان خودشان بود که کلیسایشان راتصویر واقعی شهر خدا یا اورشلیم آسمانی می دانستند و ساختن آنها را بر روی کره خاکی ، امتیاز خویش بشمار می آورند . بین محیط و دیدگاه گوتیک و رومانسک تضادهای شدیدی وجود دارد . جامعه دوره رومانسک زیر سلطه تردیدهای ذاتی گرایشها ی هرج و مرج طلبانه فئودالیسم بود . بارونهای بزرگ روستاها و دیرهای بزرگ از استقلالی نسبتا کامل برخوردار بودند و ستیزه های میان ایشان برای دستیابی به امتیازات به جنگ دائمی منجر می شد . جامعه دوره گوتیک نیز فئودالی بود ، اما فئودالیسمی نسبتا سازمان یافته تر بر این جامعه تسلط داشت .در پاره ای نقاط بارونها توانسته بودند خودشان را تا مقام شاهی برسانند و حکومتی سلطنتی ، مخصوصا در انگلستان ، فرانسه ، شدیدا می کوشید استقلال اربابهای کوچکتر کلیسا را محدودکند . حکومت متمرکز ، استقرار یافته بود و وجود نظم و قانون ، همه گروههای اجتماعی را آسوده خاطر و مطمئن می ساخت . شهرهای سراپا نوساز یا پی ریزی شده بر بقایای شهرهای کهن رومی تدریجا رونق می گرفتند و قدرتمند می شدند ؛ این شهرها پس از آنکه به منظور دفاع مشترک با یکدیگر متحد می شدند غالبا چنان قدرتی پیدا می کردند که می توانستند از شاهان و امپراتوران نیز سرپیچی کنند . در درون محدوده همین شهرها مردانی که از کشتزارها گریخته بودند ، می توانستند به آغوش آزادی پناه ببرند : در یکی از اشعار آن زمان گفته شده بود که « هوای شهر بوی آزادی می دهد » زندگی شهری ، شکلی بغرنج اما سازمان یافته بخود گرفته ؛ اصناف ، مشابه اتحادیه های نیرومند امروزی ، به منظور حمایت از صنعتگران دارای تخصصهای همگون و سود رساندن به ایشان تشکیل شدند . طبقه متوسط مرکب از صنعتگران ، بارزگانان ، و صاحبان تخصص ( حقوق دانان ، پزشکان ، معلمان و بسیاری دیگر ) به نیروی نو خاسته توانایی تبدیل شدند که می توانست اشراف فئودال را مهار و متعادل کند . هراس و عدم اطمینان حاکم بر دنیای دوره رومانسک در اثر صف آرایی نوین نیروهای اقتصادی و اجتماعی تخفیف یافت و دنیای گوتیک به ظهور رسید . جامعه رومانسک زیر نفوذ مردان بود . در جامعه گوتیک ، زنان اهمیت تازه ای پیدا کردند . خنیاگران دوره گرد ، ترانه هایشان را کمتر در وصف شاهکارهای قهرمانان جنگ و بیشتر در وصف عشق ، زیبایی و بهاران می خواندند . النورداکیتن همسر لوئی پادشاه فرانسه و هنری دوم از خاندان پلانتاجنت در انگلستان و مادر ریچارد شیردل وجان ، نخستین زنی بودکه بر دادگاه عشق حکومت کرد : در اینجا احترام به زنان از واجبات بود و قانوننامه شوالیه گری که تاثیری عظیمی بر شکل گیری روابط اجتماعی اواخر سده های میانه داشت از همین دادگاه صادر شد . تعصب کلیسایی در مخالفت با زنان ،دیگر مانع شبیه سازی از پیکرهای ایشان در عرصه هنرهای تجسمی نمی شد . در سده دوازدهم خوشگذرانی یا لذت جسمی را در کلیسای مواساک به صورت زنی مجسم می کردند که از سینه هایش دومار سر بر آورده اند در سده سیزدهم همین لذت را به صورت دختری زیبا مجسم کرده اند که در آینه ای می نگرد . طبقات بالای جامعه گوتیک تقریبا با خاطری آسوده از شانسون دوژست { = اشعار حماسی سده های یازدهم تا سیزدهم}دست بر می دارند و به ترانه ها و داستانهای عاشقانه جدیدی رو می آورند که در آنها عاشق در ستایش معشوقش زبان می گشاید ، و عاشقانی جاودانی چون تریستیان و ایزو لده نیز در همین شعرها مورد ستایش قرار می گیرند . ماری دو فرانس ، که خود یک زن اشراف زاده بود . افسانه تریستیان و ایزولده را همراه بسیاری افسانه های آرثری دیگر به جامعه فئودالی شمال فرانسه معرفی کرد . شعر این دوره به طرز زیبایی تضاد میان ذوق و روحیه رومانسک وگوتیک را مجسم می کند : در حالی که قهرمان رو به مرگ ترانه رولان یا شانسون دو رولان در دوره رومانسک روی شمشیرش اشعار رزمی سر میدهد، شاعر غزلسرای آلمانی در دوره گوتیک که رویای خلسه سستی آور روزگار خویش را به سر دارد« در کلافی از شادی پیجیده شده است ».
عشق به زن که در هنر مورد ستایش قرار گرفت و در زندگی جنبه ای رسمی پیدا کرد با پرستش مریم باکره از لحاظ معنوی تصویب شد زیرا وی به عنوان مادر آسمانها و مسیح وبه شکل کلیسای مادر ، همه فرزندانش را دوست می داشت ، آنکه دلسوزانه بین کرسی قضاوت و عذابهای جهنم ایستاد و برای همه مومنان شفاعت کرد ،همین حضرت مریم بود. مردم در اواخر سده دوازدهم و سراسر سده سیزدهم سرود هایی در وصف وی سرودند ، تمثالش را در همه جا نصب کردند ،و کلیساهای بزرگی ساختند و وقفش کردند . تمثالش را بر روی پرچمها به رزمگاهها بردند،و نامش در شعارههای جنگی پادشاه فرانسه شنیده شد: ((به نام مریم مقدس… سن دنی… به پیش )) بدین ترتیب، حضرت مریم، بانوی معنوی شوالیه ها شد و شوالیه مسیحی ، زندگیش را فدای او کرد . خشکی و سرسختی مضامین رومانسک در تاکید بر داوری اخروی ، در برابر لطافت گوتیک – که مریم را در بهشت با تاجی که مسیح بر سرش نهاده است نشان می دهد-از پای در می آید . آنچه باعث تلطیف شیوه های خشونت بار شد فقط مقام تازه زن ، ستایش تغزلی و معنوی عشق ، یا کیش پرستش حضرت مریم نبود . نفوذ یک انسان برجسته به نام قدیس فرانسیس آسیزی نیز که مسیح را علاوه بر داوری نهایی و بی گذشت منجی محبوبی می دانست که به میان «انسان های مطرود » گام نهاده که خود یکی از ایشان بوده است ، با روحیه جدید سازگار بود . سلسله جنبشهای اصلاح طلبا نه ای که رویهم رفته تاریخ رهبانیت سده های میانه را تشکیل می دهند به تاسیس فرقه ای دینی توسط قدیس فرانسیس انجامید که به نام خود وی فرقه فرا نسیسیان نامیده شده است . قدیس فرانسیس احساس می کرد که اعضای فرقه اش باید از زندگی گوشه گیرانه در دیرها بپرهیزند و آزادانه به عنوان درویش یا خانه بدوش د رخیانهای شهرهای پر جمعیت قدم بزنند وپیام اصلی مسیح – عشق به خود وعشق به همسایه – را موعظه کنند . کمی پس از مرگ قدیس فرانسس وبرخلاف میل اوکه ازپیروانش می خواست هرگز ساکن دیرها نشوند ، ساختمان باسیلیکای بزرگ آسیزی به نام او آغاز شد . اهمیت تاریخی جنبس فرانسیسیان ،تقویت ایمان مذهبی ، برانگیختن احساسات مذهبی شهر نشینان ، و تضعیف قدرت و نفوذ دیرهای کهن دوره رومانسک در روستاها است. می توان گفت قدیس فرانسیس ،گونه ای از دموکراسی را به قلمرو دین در سراسر اروپا وارد کرد و به تشکیلات فئودالی آن لطمه زد. عشق درباری، گسترش شوالیه گری کیش پرستش مریم باکره ، و تعالیم و سرمشق عملی قدیس فرانسیس ، البته نتوانست واقعیتهای ناگوار زندگی در سده های میانه را بر اندازد ولی از سختی و ناگواری آنها کاست . در سالهایی که قدیس فرانسیس ، همچنان زنده بود ، قسطنطنیه در اثر چهارمین جنگ صلیبی ویران و شاهد شرارتهایی شد که نظیرش را در دوره استیلای بعدی ترکان عثمانی نیز به خود ندید . پاپ و پادشاه فرانسه در قلع و قمع اهالی لا نگدوک و پرووانس در جنوب فرانسه ، و آلبیگائیانی که متهم به ارتداد شده بودند ولی در عین حال از تحقق جاه طلبیهای پادشاهان فرانسه جلوگیری می کردند ، با یکدیگر همدستی کردند . در همین منطقه بود که شیوه های شاعرانه جدید تروبادورهاتقویت شدند و پیکر تراشی رومانسک پیشگفته پای به عرصه هستی نهاد .«جنگ صلیبی» آلبیگائیان ، تاسیس نهاد شوم و پر بلایی را که برای شکار مرتدان به دست قدیس دومینیک به وجود آمده بود و «سازمان تفتیش عقاید» یا «اداره مقدس» نامیده می شد ، نیز به دنبال داشت . دومینیکن ها که به تمسخر دومینی کائنی (سگهای خداوند) نامیده می شدند، از جهات بسیار رقبای فرانسیسکن ها بودند و گمان می کردند که دست اندر کار ریشه کن سازی نامومنان و مرتدانند و از خلوص شریعت پاک خویش پاسداری می کنند . علاقه دومینیکیان به الهیات ،ایشان را به سوی شغل معلمی هدایت کرد و ایشان یکی از بزرگترین متالهان و فیلسوفان مسیحی یعنی قدیس توماس آکویناس را به جهان عرضه کردند که در اواسط سده مزبور چراغ فروزان دانشگاه پاریس به شمار می رفت. نهاد دانشگاه، ظاهرا در دوره گوتیک آغازین شکل می گیرد،و شهر را به عنوان محیط طبیعی خود بر می گزیند . مدارس دیرها و کلیساهای نخستین سالهای سده های میانه کوشیده بودند تعالیم آبای کلیسا را زنده نگه دارند و این تعالیم را در پرتو اندیشه رشد یابنده مسیحی از نو ارزیابی کنند . از این مدارس، دانشگاهها یا جامعه های دانشمندان و شاگردانشان در سده های دوازدهم و سیزدهم در شهرهای بولوینا و پادوا ، آکسفورد و پاریس سر برآوردند . مهمترین درس دانشگاه ، الهیات بود ولی چندین موضوع دیگر از جمله ریاضیات ، نجوم، موسیقی، دستور زبان، منطق، قانون، و پزشکی نیز تدریس می شدند . فلسفه یونان باستان ، مخصو صا ارسطو از طریق ترجمه های عربی احیا شد و تاثیر بسیار بزرگی بر الهیلت گذاشت . در اینجا بود که یک شیوه بحث استدلالی و اصولی و گنجینه ای از دانش و مشاهده پدیده های طبیعی فراهم آمد . فیلسوفان برای پیدا کردن راهی به منظور انطباق این دانش معتبر جدید با کل مسیحیت دست اندر کار شدند ؛ به بیان مختصر ، کوشیدند دین را با لباس منطق بیارایند. روش ایشان عبارت بود از پیدا کردن دلایلی اثباتی برای اصول اعتقادات مسیحی به کمک استدلال یا مباحثه . این روش، که در مدارس و دانشگاهها آموزش داده می شد ، روش مدرسی و شارحانش مدرسیون نام گرفتند . فلسفه مدرسی ، امروزه نیز فلسفه رسمی کلیسای کا تولیک رومی به شمار می رود . بزرگترین شارح و مدافع اصولی این روش ، قدیس توماس آکویناس بود . رساله خلاصه الهیات وی که به چندین کتاب ،و کتابها به چندین پرسش،پرسشها به چندین ماده ، هر ماده به چندین اعتراض همراه با تناقضها و پاسخها ، سرانجام پاسخها به چندین اعتراض تقسیم شده بود ، نمونه اجرای این روش است . در چهارچوب این شیوه ، زیرکانه ترین و ظریف ترین استدلالها در سده های میانه مطرح می شوند. عادت ذهنی حاصل از اجرای این شیوه تا چند صد سال دوام آورد و به صورت مانعی در راه پیدایش و رشد آن چیزی در آمد که ما اندیشه و علم تجربی می نامیم ؛ لیکن شیوه مزبور امروزه نیز ارزش فراوان دارد . احتمال بسیار دارد که عادت مباحثه مدرسی در فعل و انفعالات ذهنی معماران گوتیک ، همچنان که اروین پانوفسکی گفته است ، بازتاب یافته باشد . قدیس توماس آکویناس رساله خلاصه الهیات مسیحی اش را زمانی نوشت که کلیساهای بزرگ ، گونه ای نقطه اوج در معماری دنیای مسیحیت به نمایش گذاشته بوند. در این دوران ، پاپها بر سراسر اروپا ، از لحاظ مادی و معنوی تسلط داشتند . در آغاز سده سیزدهم ، پاپ اینوکنتوس که انگلستان را از چنگ جان پادشاه این کشوردر آورده بود ادعا کرد که : « فرمانروایان تنها ، ایالات تنها ، و شاهان تنها ،قلمروهای تنها دارند ؛ ولی پطرس بر تمام اینها سر است ، زیرا او جانشین پاپی است که کره خاکی و هر چه در آن است ، سراسر عالم و ساکنانش ، بدو تعلق دارند .» سده سیزدهم ، نماینده اوج پیشرفتهای مسیحیت در جهت دستیابی به یگانگی و یکپارچگی است . نماینده پیروزی و غلبه دستگاه پاپها ؛ در آمیختگی موفقیت آمیز دین ، فلسفه ، و هنر ؛ و نخستین مراحل شکل گیری و تحکیم دولتهایی است که پایه های تاریخ عصر جدید را خواهند نهاد . صحنه این تعادل بزرگ ولی کوتاه مدت نیروها به پشتیبانی از دین ، شهر گوتیک است . در محدوده شهر، کلیسای سر به فلک کشیده که « عواطفش را به رخ آسمان می کشد » ماهیت روحیه گوتیک را به منصه ظهور می رساند .(گاردنر،۱۳۶۵)