کتاب آیینهی موعود معرفی و بررسی پانصد کتاب درباره امام زمان
- admin
- معرفی کتاب
- 22nd دسامبر 2016
- بدون نظر
بازدید
کتاب آیینهی موعود معرفی و بررسی پانصد کتاب درباره امام زمان
نویسنده : علی دژکام
محل نشر : قم
تاریخ نشر : ۱۳۸۲/۱۲/۱۰
رده دیویی : ۲۹۷.۴۶۲
قطع : رقعی
جلد : شومیز
تعداد صفحه : ۳۲۰
نوع اثر : تالیف
زبان کتاب : فارسی
شماره کنگره : BP۲۲۴/۴/د۴۸آ۹
نوبت چاپ : ۱
تیراژ : ۳۰۰۰
شابک : ۹۶۴-۷۰۳۰-۸۹-۴
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
کتاب آه عاشقان, در انتظار موعود
نویسنده : محمدعلی مجاهدی
محل نشر : قم
تاریخ نشر : ۱۳۷۹/۱۲/۰۸
رده دیویی : ۸fa۱.۰۵۱۶۲
قطع : وزیری
جلد : شومیز
تعداد صفحه : ۱۳۶
نوع اثر : گردآوری
زبان کتاب : فارسی
نوبت چاپ : ۴
تیراژ : ۳۰۰۰
شابک : ۹۶۴-۹۱۴۶۷-۴-۱
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
پیامبران ازآدم (ع)تا حضرت خاتم (ع),وهمه اولیاءالله آرزوی دورانی داشته اند که انسانییت به اوج برسدوضدانسانیت محوگرددوحکومت حق والهی برجهان حاکم شود وتمامی تلاش خودرا برای این عقیده وآرمان به کاربستندودراین راه سختیهای فراوانی رامتحمل شدندوتا حدودی موفق گشتند ولی موفقیت کامل وچشمگیرهمه صالحان وخوبان بنا به وعده الهی درزمان ظهورحضرت مهدی(ع)صورت می پذیردواحادیث پیامبراسلام(ص)درروایات پیشوایان معصوم اهل بیتش(ع) گویای همین مطلب است, به طوری که تعداد احادیث روایت شده ازمرزشش هزار۱میگذرد وبه ندرت دیده میشود که درباره یک مساله اسلامی این تعدادحدیث نقل شود.
روایت مصرانه مؤیدآن وعده قرآن مقدس اندکه ایجادوتشکیل جامعه ای بدون ظلم ومملو از ایمان و نیز پیشرفت در این دنیاوبرپایی حکومت جهانی حق برروی کره زمین را نوید می دهد, روزی می آید که ولایت الله مطلق در جهان حاکم میشود آری آن روز, روز ظهور منجی عالم بشریت است.
ظهوروفرج, یعنی پایان همه دردها ونابسامانیها انحراف مسیرهای انسان وگشودن هرعقده ای به دست منجی آسمان.۲
ظهورامام غایب, برای سامان دادن به زندگی هاست, واز میان بردن همه ستم ها وتباهی ها وپایان دادن به روزگارسیاه جهل, گرسنگی, بندگی غیرخدای بزرگ وبه وجود آوردن عقیدهای واحد, در سراسر گیتی وحکومت دادن به یک قانون, وبرداشتن حدومرزهای میهنی نژادی, وتاسیس حکومت واحد جهانی, وتشکیل یک خانواده, از همه افراد بشر, وپرورش وتربیت انسان, درهمه جنبه های انسانی, وپدید آوردن صورت کمال یافته اجتماعی درقلمروزیست انسان, یعنی همان اجتماعی که پیامبران وفلاسفه میخواستند وادیان همگی واسلام به خصوص برای پدید آوردن آن, به پا خواستند.۳
طلایه داراین انقلابب جهانی ورهبراین عملیات رهایی بخش ودگرگونی همه جانبه, مردی است ازخاندان پیامبر اسلام حضرت محمد بن عبدالله(ص)که ازپیامبراکرم فقط ده پدرفاصله دارد.
آری, همانا اوحضرت محمد بن الحسن المهدی(ع)است: راه وروش او,راه وروش پیامبران است.
اوست که آرمانهای تمامی ادیان الهی راتحقق می بخشد .
امام صادق(ع)میفرماید:
۱: حسن موسی صفار محمد علی مجیدیان امام مهدی امید ملتها چاپ دوم ص۴۶و۴۷
۲: محمد حکیمی-چاپ نهم درفجرساحل ص۸
۳: درفجرساحل ص۳۱
ان القائم اذا خرج دخل المسجدالحرام فیستقبل الکعبه, ویجعل ظهره الی المقام, ثم یصلی رکعتین, ثم یقول فیقول:
یا ایها الناس! انا اولی الناس بآدم
یا ایها الناس انا اولی الناس بابراهیم
یا ایها الناس! انا اولی الناس باسماعیل
یا ایها الناس! انا اولی الناس بمحمد(ص)… 1
چون مهدی به درآید, به مسجدالحرام رود, ورو به کعبه وپشت به مقام ابراهیم بایستد, ودورکعت نمازگذارد, آنگاه فریاد برآورد: ای مردمان ! منم یادگارآدم, ویادگار ابراهیم ویادگار اسماعیل ویادگار محمد(ص)…
درحدیث دیگری امام باقر(ع)می فرماید:
والقائم یومئذ بمکه عنارالکعبه مستجیرا بها یقول انا ولی الله انا اولی بالله وبمحمد(ص)…
یقول: فمن حاجنی فی آدم فانا اولی الناس بآدم, ومن حاجنی فی نوح فانا اولی الناس بنوح, ومن حاجنی فی ابراهیم فانا اولی الناس بابراهیم, ومن حاجنی فی محمد فانا اولی الناس بمحمد, و من حاجنی فی النبیین فانا اولی الناس با لنبیین ان الله تعالی یقول ان الله اصطفی آدم ونوحا وآل ابراهیم وآل عمران علی العالمین دریه بعضها من بعض و الله سمیع علیم فانا بقیه آدم وخیره نوح ومصطفی ابراهیم وصفوه محمد الا ومن حاجنی فی کتاب الله فانا اولی الناس بکتاب الله الا ومن حاجنی فی سنه رسول الله فانا اولی ۲
قائم درآن روز(روزظهور)درمکه است ودرخانه کعبه وبه مردم میگوید: من ولی خدایم, من وارث خدا ووارث محمد(ص) می باشم.
آن کس که ازآدم سخن گوید, من وارث آدمم, وآن کس که ازنوح سخن گوید من وارث نوحم, وآن کس که ازابراهیم سخن گوید من وارث ابراهیمم, وآن کس که از محمد سخن گوید من وارث محمدم (ص),وآن کس که ازپیامبران سخن گویدمن وارث ویادگارپیامبرانم…
همانا خدای تعالی میگوید: به درستیکه خداوند برگزید آدم ونوح وآل عمران رابرتمام عالم نسلی بعدازآنها ازبعض دیگر وخداوند شنونده وداناست پس من (مهدی)باقی مانده آدم وخیره نوح وانتخاب شده ابراهیم وبرگزیده محمدم.
آگاه باشید وکسی که ازکتاب خدا سخن گوید من وارث کتاب خدایم آگاه باشید وکسی که ازسنت
۱٫بحار جلد۵۱ ص۵۹
۲٫بحار جلد۵۲ ص۳۰۵
رسول الله سخن گوید پس من وارث آنم.
آری, مهدی موعود سلاله وعصاره نیکان وپاکان وبرگزیدگان عالم است.
هرچه خوبان دارند توتنها داری.
ازاین درسلام به امام موعود آمده است (السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه: سلام به یادگارپیامبران وصالحان وذخیره خدا درزمین).این تعبیر روشنگر راه ورسالت امام موعود(ع)است که وارث پیامبران ویادگار رسولان الهی است ونتیجه نهایی آموزشها وتعالیم آنان.واین ذخیره ویادگارهمه
نیکان وصالحان واولیا الهی است که درخطی که خدا ترسیم کرده است گام برمیدارد ودرسراسر زمین خواستها وآرمانهای همه درس آموزان مدرس وحی را تحقق میبخشد۱
از امام صادق (ع)سؤال شد:
قلت جعلت فداک: کیف یسلم علیه. قال:تقول: السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه ثم قرا:(بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین)
…راوی میگوید به امام صادق(ع)گفتم: فدایت شوم: به هنگام سلام دادن به قائم چه بگوییم؟
امام صادق فرمود: همه باید بگویند: (السلام علیک یا بقیه الله)پس امام این آیه را تلاوت کرد: بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین: بقیه الله(ذخیره الهی), برای شما مردم, اگر مومنین باشید ازهر چیزوهر کس دیگر بهتر است.
ازاینروبررسی ویژ گیهای حکومت حضرت مهدی(عج)بررسی ویژگیهای حکومتی است که تحقق آن در زمین وعده الهی است, تامل دراین حکومت بشریت رابه اداره شایسته وبایسته نظامهای اجتماعی وجامعه ای قرین به عدالت وهمبر با حیات طیبه رهنمون خواهد شد, تحقیق وژرف اندیشی در حوزه وپیرامون حکومت مهدی(عج)ترسیم الگویی است برای اذاره جامعه به گونه ای که انسان را به کمال لایقش برساند پس فرصت را مغتنم شمردم وبرای پایان نامه سطح دوی حوزوی موضوع ویژگیهای حکومت حضرت مهدی(عج)راانتخاب نموده, درحد توان غورخردورزی وتحلیل مساله پرداختم, آنچه دربخش یکم آوردهام فلسفه تاریخ است ودرپایان به بررسی دیدگاه قرآن ومعارف اسلامی درخصوص فلسفه تاریخ پرداختم ضمنا اشاره ای به فلسفه تاریخ وسیر زندگی بشردر دعای ندبه داشته ام دربخش دوم, ویژه گیهای فردی حضرت بقیه الله الاعظم را ازجهت ظاهری وباطنی وسپس پایتخت, مدت وکارگزاران دولت حضرتش را به بحث نشسته ام در بخش سوم دیدگاهی جامعه شناسانه به نظامهای اجتماعی دولت کریم داشته سازماندهی نظامهای اجتماعی رابراساس الگوی مدیریت حضرت بقیه الله الاعظم مطرح نموده ام ودرپایان رجاء واثق میرود که مشمول عنایات وافر حضرتش گردم ان شاءالله.
۱٫محمدحکیمی عصرزندگی وچگونگی آینده انسان واسلام چاپ پنجم ۱۳۸۱ موسسه بوستان کتاب قم ص۳۰۹
فصل دوم
دیدگاه قرآن درباره فلسفه تاریخ:
آنگاه که خداوند خلقت آدم ابوالبشررا برای فرشتگان نقل می کند, فرشتگان, به آدم به عنوان موجودی که شرمحض است می نگرد, مانند نظریه گروه اول مادی گرایان که آنها نیز انسان را ذاتا شرمیدانند وخداوند متعال درمقام پاسخ به فرشتگان وجود چنین غرایزی رادربشر رد نمیکند وعلاوه بر آن که آن را تصدیق میکند, درادامه میفرماید: من چیزهایی رادر این موجود میبینم که شما نمی بینید, ضمن اینکه انسان دارای غرایزی چون شهوت وغضب است, غرایز وصفات وجودی دیگری را دارد که باعث امتیاز اومیگردد.
قرآن کریم انسان راموجودی دوطبیعتی ودو سرشتی میداند, موجودی است که خدای متعال درآن شهوت وعقل راترکیب کرده است, و بنابراین طبق طبیعت بشری درطول تاریخ بین حق وباطل ,خیر وشرنزاع وجود داشته ولی معتقد است که پیروزی نهایی وواقعی باحق است,خیرونوراصل است وباقی وظلمت وبشر بالعرض وموقتی میباشند مانند سایه ونور, یاظلمت ونور که هردو هستند ولی ظلمت درمقابل نور اصالتی ندارد, یعنی مادوواقعیت نداریم که ازدو منشاءمختلف سرچشمه گرفته باشند,یکی نور باشددیگری ظلمت: بلکه اصل نوراست وآنجا که نورنیست ظلمت است نه اینکه آنجا که نورنیست چیزدیگری ضد نور وجود دارد:ظلمت همان نبودن نور است پس معلوم شدکه باطل اصالتی درجهان ندارد به همین دلیل دوام هم ندارد آنچه که دوام دارد حق است, درعین حال باطل یک گسترش ظاهری چشمگیری دارد که اگر چشم حقیقت بین نباشد انسان اصالت را به باطل میدهد وفکرمیکند که حق چیز کوچکی است درمقابل باطل.
قرآن مجیدمبارزه حق وباطل وسرانجام آنها رادرآیات زیادی مطرح کرده است, تشبیهات بسیار جالب وقابل فهمی ازاین دوارائه داده است که به بعضی ازآنها اشاره میشود:
1. باطل کف روی آب است
درسوره مبارکه رعد, آیه شریفه ۱۷میفرماید:
(انزل من السماء ماء افسالت اودیه بقدرها فاحتمل السیل زبدارا بیا وما یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیه اومتاع زبد مثله کذلک یضرب الله الامثال. فاما الزبد فیذهب جفاءاو اماما ینفع الناس فیمکث فی الارض کذلک یضرب الله الحق والباطل.
خداوند ازبالا آبی میفرستد این آب صاف پاک باران, بر قله ها برکوهها: ریزش میکند وبعد دروادیها دره ها, رودخانه ها جریان پیدا میکند درمسیر خودش آلودگیها رابا خود حمل میکند.
آب کم کم تشکیل سیل میدهد, دراثر برخورد اجزاء آب با سنگها وحمل آشغالها کف تولید میشود به طوریکه اگر کسی نداند وقتی به این رودخانه عظیم مینگرد میپندارد که هرچه هست کف است ونمیداند آنچه هست آب است یعنی اساس آب است که آن نیرو وحرکت راایجاد کرده وکف به وجود آورده است وکف در عین آنکه هست به طفیل آبست ولی آنچنان گسترش دارد که روی آب را گرفته است.
بعد میفرماید: ومما یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیه اومتاع زبد مثله.
یعنی نظیرآن هم درذوب فلزات است.هنگامیکه میخواهند فلزی رابرای زیور ذوب کنند, چنین حالتی به وجود می آید, کف هایی برروی آن پدیدار میگردد.
کذلک یضرب الله الحق والباطل .این مثل حق وباطل است.ویا به قول بعضی ازمفسرین :این چنین تحقق میبخشد ونمودار میگردد.یعنی وجود حق ازقبیل آب صاف پاک است وآن فلز قیمتی ووجود باطل همچون کف روی آب است.
واما الزبدفیذهب جفاء. طولی نمیکشد که کف زائل میگردد فوت وفانی میشود.
واما ماینفع الناس فیمکث فی الارض, وآنچه که به جان مردم مفید است یعنی حق, باقی میماند.
آب زیرکف که در رودخانه جاری است به مزارع جاری گشتند وزمینها را سیراب میکند وثمرات مفیدی میدهد وآن فلز قیمتی است که باقی میماند وبه صورت ابزار ویازیور درمی آید ومورد بهره برداری قرار میگیرد.۱
2.باطل مثل یک درخت خبیثه بدون میوه وریشه است.
خداوند متعال درسوره مبارکه ابراهیم آیه ۲۴-۲۶میفرماید:
الم ترکیف ضرب الله مثلا کلمه طیبه کشجره طیبه اصلها ثابت وفرعها فی السما توتی اکلها کل حین باذن ربها ویضرب الله الامثال للناس لعلهم یتذکرون.ومثل حکمه خبیثه کشجره خبیثه اخبثت من فوق الارض ما لها من قرار.
لفظ (کلمه)گاهی درقرآن به معنای حقایق مثلا درباره عیسی میفرماید: (کلمه الله).
درآیه مورد بحث عقیده حق وعقیده باطل راتعبیربه کلمه فرموده است وبرای هریک مثلی آورده است میگوید:مثل کلمه حق مانند یک درخت سالم پاک میوه دار است که ریشه آن درخت درزمین فرو رفته است وشاخه هایش سربه بالا کشیده است ومیوه وبرگ دارد, ومیوه اش فصلی نیست بلکه درختی است که درهمه فصل میوه میدهد وباصطلاح همیشه بهار است توتی اکلها کل حین
۱٫آشنایی باقرآن (۲)ص۱۱۶و۱۱۷
باذن
ربها درختی است که هرچه میوه اش رابچیند بازهم میوه می دهد.
واما عقیده باطل مثل یک درخت پلیدی است که بی میوه وبی ریشه است.گاهی اوقات بوته هایی دربعضی جاها میروید که هیچ گونه ثمری ندارد ووقتی دقت میکنیم ریشه هم ندارد ولذا بنیاد است.
همینکه مختصرنسیمی بوزد ازجا کنده شده ودور میافتد ومانند همان کف که درآیه پیشین بود نمودش زیاد است ولی بودش کم است.
۳٫باطل نابود شدنی است.
درسوره مبارک انبیاء, آیه شریفه ۱۸ میفرماید:
(بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمخه فاذا هوزاهق ولکم الویل مما تصفون).
آیات قبل ازاین آیه مربوط به اصل خلقت است یعنی با آن فکرمادی مبارزه میکند که جهان را پوچ وهیچ میداند.
زندگی انسان وجامعه انسان تابع اصل خلقت است اگراصل خلقت اساسش برلهو ولعب وبازی وپوچی باشد انسان که یکی ازمظاهر خلقت جهان است وجودش پوچ وجامعه اش هیچ وباطل میباشد اما قرآن کریم می فرماید:(ما خلقنا السما والارض وما بینهما لا عبین).
ما این جهان به این عظمت را آفریدیم وبازیگر نبودیم .ما نمیخواستیم مانند کودکان که بازی میکنند وبرای سرگرمی, میسازند ودوباره خراب میکنند, کاری کرده باشیم بعد میفرماید(بل نقذف بالحق…)
این آیه گویی جواب سوال متعددی است که کسی سوال کند اگر عالم اساسش برلعب وبازی وپوچی نیست, پس اینهمه باطل ها که درجامعه بشر وجود دارد چیست ؟مگر درعالم دروغ وخیانت وجود ندارد؟مگر ظلم وتعدی وخونریزی وفساد نیست؟پس اینهمه عقائد باطل ومسلکهای پوچ که درجامعه وجود داردچیست؟
قرآن در پاسخ این پرسش میگوید:اینها وجودهایی طفیلی هستند وقتی حق پدیدارمیگردد, به حکم ضرورت درطفیل وجود حق اینها پدید میآیند ولی دوام ندارند وبزودی ناپدید میشوند .
(قذف)وقتی است که چیزی را بگیرند وباقوت پرتاب کنند, مثلا سنگی رابردارند وحکم برانسانی یاشیشه ای بکوبند. قرآن میگوید:(بل نقذف بالحق علی الباطل)گویی چنین تعبیر میکند که مااز حق گلوله ای میسازیم ومحکم برباطل میکوبیم وآن راخرد وخمیر میکنیم وقتی میروی سراغش را بگیری می بینی اصلا هیچ چیز نبوده وازبین رفتنی بوده است (فاذا هوزاهق)نه اینکه اول زاهق نبود حالا چنین شدخیر بلکه چیزی بودکه تاحق بجنگش نیامده بود به نظر مهم می آمد, همینکه حق به جنگش آمد, باطنش معلوم شدکه اصلا چیزی نبوده است بلکه مثل بادباکی بوده که بادش کرده باشد وحالا خالی شده است.
درسوره مبارکه اسرا, آیه شریفه ۸۱میفرماید:
(وقل جاءالحق وزهق الباطل ان الباطل کان زهوقا)
بگو حق آمد, باطل تباه شد, ولی خیال نکنید که باطل قبلا عینیتی داشت وواقعیتی بود وحالا که حق آمد جان اورا گرفت وپرکرد, خیر:(ان الباطل کان زهوقا).
باطل ازبین رفتنی بود, یعنی یک صورت ویک اندام محض بود نه یک واقعی یعنی ازنظر قرآن جنگ حق وباطل جنگ یکی هستی با هستی دیگر نیست بلکه در واقع جنگ هستی ها, با نیستی هاست, جنگ نقص ها باکمال هاست .چون تمام باطل ها به نقص برمیگردد ظالم اگر ظالم است, به خاطر نقص اوست کمال او نیست! یعنی مثلا ازجهل ویا ازاحساس حقارت اوست که بدینوسیله میخواهد جبران کند.
خلاصه اینکه قرآن مجید باوجوداینکه قائل به جنگ حق وباطل است درعین حال برای باطل اصالتی قائل نیست برخلاف مادیین که یا اصولا بشر راموجودی شروربالذات میدانند ویا برای بشر فطرتی قائل نبوده واورا تابع تحولات ابزار تولیدمیدانند وقهرا آنان مدینه فاضله هم ندارند ونمیتوانند داشته باشندواگر هم ازآن دم بزنند برخلاف مکتب آنهاست, زیرا پیشنهاد (مدینه فاضله)را که یک پیشنهاد اسلامی است کسی می تواند بکند که بشر را قابل اصلاح بداند.
قرآن مجید سرنوشت اقوام وتاریخ تمدنهائی راذکر میکند وبانقل آنها این حقیقت رابیان می نماید که هرجامعه ای که درآن شرغلبه کندوباطل حکومت کند, آن جامعه محکوم به فنا ونیستی است وآنچه که باقی است جامعه ای است که برآن حق حکومت نماید.
فصل سوم:سیر زندگی بشردردعای ندبه:
قبل از ورودبه بحث مورد نظردرفرازهای دعای ندبه, به سندشناسی آن پرداخته میشود برای این دعا, دوسند ذکرشده است, که سند موثق مورد بحث قرار میگیرد.
سندی که برای دعای ندبه, ازخلال کتاب های روایی به دست می آید, سندی است که مرحوم مجلسی دربحارالانوار نقل میکند۱ :قال محمد بن المشهدی فیالمزار الکبیر:قال محمد بن ابی قره:
نقلت من کتاب ابی جعفر محمد بن الحسین بن سفیان البزوفری…
محمد بن مشهدی درکتاب مزار خویش – مزارکبیر- چنین گفته که دعای ندبه رامحمد بن ابی تره ازکتاب ابی جعفرمحمد بن الحسین بن سفیان البزفری, نقل کرده است.
الف-کتاب مزار کبیر:مزارمحمد بن مشهدی, کتابی است که درمورد زیارت های واردشده برای پیامبر گرامی اسلام (ص)وخاندان نورانی آن حضرت نوشته شده است.
مرحوم مجلسی دربحارالانوار, ازاین کتاب باعنوان (مزارکبیر)یادکرده است.۲
مرحوم مشهدی فقط روایاتی راکه به سند قابل اعتمادوازروایان موثق به دست آورده, نقل کرده است.۳
ب-آشنایی بامحمد بن مشهدی:
وی شخص قابل اعتماد مورد وثوق وجلیل القدری است که توصیف ومدح وی درکتب رجال آمده است.۴
ج-آشنایی با محمد بن علی ابی قره.
ایشان ازجمله روایان صاحب کتاب مورد اعتماد است.
د-آشنایی با محمد بن الحسین بن سفیان البزوفری.
ازآن جا که مرحوم شیخ مفید ازوی روایت نقل کرده میتوان گفت که ایشان ازمشایخ مرحوم مفید نیز بوده است.۵
ه-معنای (انه الدعاءلصاحب الزمان(ع)).۶
بعدازروشن شدن وثاقت موجود درسلسله سند,به عبارت(انه الدعاءلصاحب الزمان صلوات الله)
۱٫سیدمهدی میرباقری مروری بردعای ندبه انتظار شماره۱ سال اول پاییز ۱۳۸۰ چاپ دوم قم ص۲۵۱
۲٫بحا الانوار ج۹۹- ص۱۱۰٫
۳٫انتظار ص۲۵۴٫ 4.همان ص۲۵۵٫ 5.انتظار ص۲۵۶٫ 6.انتظار ص۲۵۶تا ۲۷۰
علیه)می پردازیم, دراین عبارت دواحتمال وجودداردکه عبارتند از:
۱)این دعای شریف, دعایی است که ازجانب امام زمان (ع)انشاءشده است.
۲)این دعا, دعایی است که برای وجود مقدس امام زمان(ع)انشاءشده است, نه اینکه انشاءاین دعااز
طرف آن حضرت صورت گرفته بود.اما از آن جاکه مرحوم (ابن بزوفری)درادامه میفرماید:
ویستحب ان یدعی به فی الاعیادالاربعه.
مستحب است که این دعادرعیدهای چهارگانه خوانده شود.
معلوم میگردد که درنگاه مرحوم (ابن بزوفری)انشاءاین دعای شریف از جانب کسی غیرازامام معصوم (ع)نبوده است به دودلیل وقرینه:
۱)این که میفرماید: (یستحب) (مستحب است خواندن این دعا).وظاهراین کلمه می رساندکه این دعا ازجانب معصوم صادرشده است زیرامحکوم کردن هرکدام ازافعال واذکار به هریک ازاحکام خمسه (وجوب وحرمت, استحباب, کراهت, اباحه)از امور توقیفیه می باشد که فقط بایدازجانب اولیای خدا صورت گیرد.
۲)این که برای قرائت این دعا, زمان خاص (اعیاداربعه۱)بیان شده ودعایی که ازجانب غیرمعصوم انشاء شده باشد, نمیتواند ازچنین ویژگی برخوردارباشد.حال این سؤال مطرح است که دعای ندبه انشاء کدام امام معصوم (ع)است؟
دواحتمال وجود دارد :
۱)ازظاهر عبارت مرحوم (ابن بزوفری)آشکارمیشود که این دعا ازامام زمان (ع)است.دراین صورت باید بگوییم :این دعاء نیز ازتوقیعاتی است که ازجانب حضرت صاحب الامر (ع)برای مرحوم ابن بزوفری که در زمانی نزدیک به غیبت صغری می زیسته, صادرشده است همانند توقیعاتی که برای مرحوم شیخ مفید صادرشده اند.
احتمال دوم این است که این دعا ازسوی امام صادق (ع)صادرشده باشد همان طورکه مرحوم مجلسی درکتاب (زادالمعاد)فرموده است.
اما به هرحال آنچه ازسند دعای ندبه معلوم می شود, این است که این دعا, دعای غیرماثور نیست بلکه دعایی است که ازجانب یکی ازائمه هدی(ع)نقل شده است.علاوه بر این با دقت درمتن این دعای شریف به آسانی آشکارمیشودکه چنین مضمون بلند وملکوتی خودازجمله تاییدات غیر قابل انکار برصدور دعای ندبه ازسوی امام معصوم (ع)است.
فرازهای دعای ندبه وبررسی فلسفه تاریخ بشریت:
این دعامجموعه ای منظم ومنسجمی را تشکیل میدهد که درآن نگاه معتقدان به ماورای ماده وپذیرفتگان ولایت الهی رابررسی میکند وهمانطورکه نظرقرآن راجع به خلقت بشر ومبارزه ونزاع مداوم حق وباطل وپیروزی وغلبه حق وخیربرشربیان شد, این دعای صادره از معصوم (ع)نیز به بیان ربوبیت الهی که باحمدرب العالمین درابتدای دعاشروع میشود وبه ولایت الهی درسراسرتاریخ با بعثت انبیاء اولوالعزم می انجامد اشاره دارد به همان سیرتکاملی بشریت که منجر به غلبه حق میگردد.
میتوان این دعا را به چهارفرازتقسیم کرد:
فراز اول:این دعا باحمدوثنای رب العالمین شروع می شود که به ربوبیت خداوند برتمام جهان وهستی اشاره دارد که در نتیجه, ولایت الهی رابه دنبال خواهد داشت .
وبا عبارت وصلی الله علی سیدنا محمد نبیه وآله وسلم تسلیما به مجرا ومحورآن ربوبیت وولایت می پردازد که خداوند ولایتش رابر هستی, ولایت اللهی, را ازطریق حضرت محمد وآلش(ع)ولایت ولی اللهی, درجهان طنین انداز نموده است.
فراز دوم:ثنای برقضاءاولیای الهی اللهم لک الحمد علی ماجری به قضاؤک فی اولیاءک الذین…
که خداوند راحمد وستایش می نمایدبرآنچه که براولیاءش که وجود آنها رابرای خود خالص گردانیدی وبرای تبلیغ دینش مخصوص گردانیدی بعدازآن که اولیای الهی به میثاقی که خداوند از آنها گرفت وفادار ماندند وبرتمامی ابتلائات الهی فائق آمدند به درجه ای رسیدند که هم خود مقرب درگاه حضرت حق گشتند وهم باعث هدایت سایرمخلوق های او.
فراز سوم:که طولانی ترین فرازاست به بیان تفصیلی مراحل تکامل تاریخ بشریت ازخلقت حضرت آدم (ع)وپیامبری اومی پردازدوبه رسالت هریک ازانبیای الوالعزم ومهمترین حادثه ای که درطول تاریخ رسالت آنها رخ داده است اشاره دارد.به عبارتی این فراز به سرحلقه هایی اساسی تکامل تازیخ بشزیت که همان بعثت انبیای اولوالعزم است, می نگرد, زیراکه هریک ازاین انبیا عظام پیوند بین خدای متعال (حق)وجامعه بشری بودند وباعث بروزحق وخیرگشته اند وپیروزی ربوبیت وولایت الهی بررب النوع های ساختگی وطاغوتهای زمان گرچه درمنطقه ای اززمین بودند.
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
مقدمه
یکی از این موارد اعتقاد به ظهور یک منجی بزرگ جهانی است که در یکی از سخت ترین برهه های زندگی انسان ها با هدف از بین بردن تماک نابسامانی ها و بی عدالتی ها ناشی از نفس پرستی انسان های هوا پرست از پس پرده غیبت بیرون آمده و با یاری گروهی از انسان های صالح و با ایمان از طریق به اجرا در آوردن کاملترین احکام و مقررات و حاکمیت بخشیدن به ارزش های متعالی زمینه را از هر جهت برای کمال واقعی افراد بشر در سرتاسر عالم فراهم خواهد نمود و بدین ترتیب آرزوها و اهداف رهبران راستین بشریت به ویژه انبیاء و اوصیاء تحقق بخشیده و صلح و امنیت و آسایش را در همه جوامع مستقر خواهد ساخت .
با توجه به مقدمه اخیر ، در این تحقیق سعی شده است تا با بررسی مسأله ولایت در قرآن کریم و احادیث به مسأله موعود جهانی از دیدگاه ادیان بزرگ توحیدی پرداخته گردد و اندیشه ظهور منجی از دیدگاه شیعه مورد کنکاش قرار گیرد . امید است که انتظار حجت در لحظه لحظه حیات ما جاری گردیده و زندگی فردی و اجتماعی ما را متحول سازد .
«اِنّما وُلیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکاه و هم راکعون» آیه ۵۵ سوره مائده (آیه ولایت)
« ولی شما تنها خدا و رسول او و کسانیکه ایمان آورده اند؛ همان کسانی که نماز را بر پا می دارند و در حال رکوع نماز زکات میپردازند، می باشند. »
بر طبق بینش اسلامی و بر پایه حکم عقلانی ، آدمی مأمور به تبعیت و اطاعت همه جانبه از خالق خویش و پروردگار جهان است ؛ چرا که انسان از ساعات و یا حتی دقائق بعدی عمر خویش آگاه نیست و در جزئی ترین امور ، نیازمند خداوند است ؛ اما در مقابل ، خداوندی که اورا خلق نموده ، حتی بر کوچکترین اسرار وجودی مخلوق خود واقف است و مقصد و منتهای حرکت او را نیز می داند . لذاست که عقل بشر ، او را به درگاه او رهنمون می سازد ؛ چرا که علاوه بر این مطالب ،او بی نیاز مطلق و غنی دز تمام امور است و به مخلوقات خود کمترین نیازی ندارد ، لذا جز خیر آدمی را نمی خواهد .اما این اطاعت در دیدگاه اسلام و قرآن کریم ، تنها به خداوند منحصر نمی شود . بلکه به امر الهی و فرمان خداوند ، یک مسلمان باید از وجود مقدس رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله وسلم ) و امامان معصوم (علیهم السلام ) نیز پیروی و تبعیت نماید . بنا بر این نگرش ، تبعیت به طور مطلق و بدون قید و شرط تنها مختص خداوند است و بر طبق فرمان اوست که ما مأمور به اطاعت و پیروی از رسول اکرم و امامان معصوم در تمامی امور می باشیم . رفتار و گفتار آنان هم در تمامی امور ، راهی را که به رضایت پروردگار و سعادت ابدی انسان منتهی می شود ، مسخص می نماید . به این دلیل که در اعمال و رفتار آنان ، هوا و هوس راهی ندارد و آنان به لطف خداوند و عنایت او ، معصوم از هر خطا و اشتباه می باشند .بر طبق آموزه های اسلامی ، به جز خداوند و به واسطه او رسول اکرم و امامان معصوم ، آدمی نباید در برابر هیچکس ویا هیچ چیز دیگر به طور مطلق و بدون قید و شرط ، مطیع و فرمانبردار باشد . منشأ آغازین اطاعت از خداوند و معصومین ( همان گونه که ذکر گردید ) ، عقل بشری است ؛ اما در ادامه و همراه با عقلانیت آدمی ، این رابطه محبت نسبت به پروردگار است که آنرا تکمیل می کند .آن هنگام که انسان قدری بیشتر می اندیشد ، خود را در دریای لطف و نعمتهای الهی غرق می بیند . او می یابد هر چه که دارد همه ازخداوندست و علی رغم نا سپاسی های فراوان آدمی ، نه تنها لطف و مهربانی او قطع نگشته بلکه لحظه به لحظه نیز ادامه دارد . بنا بر این هر چه بیشتر سعی می نماید تا در مسیر اطاعت چنین پروردگار مهربانی ، گام بر دارد . مسیری که جز به کمال و سعادت او ، به چیز دیگری ختم نمی گردد .
حقیقت و مفهوم کلی ولایت نیز که در دیدگاه اسلامی تبیین می شود ، چیزی خارج از اطاعت و پیروی از خداوند و معصومین نمی باشد . از سوی دیگر رابطه میان مسلمانان و شیعیان با نبی اکرم و تک تک ائمه معصومین ، رابطه ای بسیار عمیق و دو طرفه است . طرف اول این رابطه از پیامبر اکرم و ائمه آغاز می گردد . آنان چنان مهربانی و شفقتی نسبت به فرد فرد مسلمین دارند که کوچکترین ناراحتی و اندوه یک مسلمان ، باعث رنجش خاطر آنان می گردد . ( که شواهد بسیاری از آن در متون اسلامی موجود می باشد .) اما در طرف دیگر ، مسلمانان نیز به خاطر جمع بودن مکارم اخلاقی و کمالات روحانی در وجود معصومین ، از صمیم جان به آنان عشق می ورزند .این رابطه عمیق آنچنان تبعیتی را رقم می زند که مسلمانان نه تنها در برابر کلام و رفتار امام و ولی خویش مطیع و فرمانبردار هستند ، بلکه حتی در ذهن خویش نسبت به آن کوچکترین دغدغه ای احساس نمی نمایند .
در قرآن کریم (که کلام خداوند و نازل شده از جانب اوست) ، دلائل متعددی در جهت اثبات مقام ولایت رسول اکرم و امام علی (امام اول ) از جانب خداوند وجود دارد . اما ولایت سایر ائمه بنا بر ابلاغ رسول اکرم از جانب خداوند تأیید می گردد .
ما در این حال به بررسی و دقت و تأمل در یکی از آیات شریفه قرآن میپردازیم که در آن مسأله ولایت بر مؤمنین مطرح شده و این مقام علاوه بر خداوند ، برای رسول اکرم و امام علی اثبات گشته است . به همین منظور ابتدا به بررسی کلمات (۱) به کار رفته در این آیه به صورت مجزا میپردازیم، و سپس به شأن نزول آیه اشاره مینمائیم و در پایان فرازهای مختلف آیه را هر چه بیشتر مورد دقت و توجه قرار میدهیم.
بررسی کلمات آیه به صورت مجزا
انما:
کلمه ایست که در زبان عربی که برای نشان دادن یک انحصار به کار میرود ؛ بدین معنا که گوینده منظور خویش را به معنی و مفهومی خاص و یا اشخاصی معین محدود مینماید وآنرا را از سایر مفاهیم و یا اشخاص نفی مینماید . به عنوان مثال اگر گفته شود فقط خداوند معبود ماست ، به این معناست که الوهیت و معبود بودن، تنها منحصر در خداوند است و سایر موجودات، از جایگاه الوهیت ، خارج شدهاند. بر این اساس و بر طبق سایر قوانین مربوط به استفاده از این کلمه در زبان عرب (که در توضیح بیشتر آمده است.) آوردن انما در آغاز این آیه، مقام ولایت بر مؤمنین را در عدهای خاص منحصر میکند. به بیان دیگر، تنها سه مورد را در هنگام نزول آیه به عنوان ولی مؤمنین معرفی میکند و این مقام را از سایرین نفی مینماید. پس معنای این آیه بدین گونه میباشد که : « ولی شما تنها خدا و رسول او و کسانیکه ایمان آورده اند؛ همان کسانی که نماز را بر پا می دارند و در حال رکوع نماز زکات میپردازند، می باشند. »
توضیح بیشتر مربوط به انما
در زبان عربی برای بیان یک مفهوم، دو نوع جمله از لحاظ ساختاری وجود دارد. (یکی را فعلیه و دیگری را اسمیه گویند. جمله فعلیه جمله ایست که با فعل شروع شود و جمله اسمیه به جمله ای گفته می شود که با اسم شروع گردد . هر یک از انواع مختلف جمله، دارای پایهها و ارکانی اصلی میباشند که بوسیله آنها، معنای جمله تکیمل میشود و در صورتی که هر یکی از آنها حذف گردد، معنا ناقص باقی میماند.
گوینده با توجه به مقصود خود از کلام، می تواند این ارکان را در محلهای مختلف کلام خود ذکر کند و ترتیب قرار گرفتن آنها را تغییر دهد.
انما بر سر هر دو نوع جمله می آید و آخرین رکن جمله (و یا رکنی را که پیش از ذکر تمامی ارکان ذکر گردیده است) حصر مینماید. حال برای روشن تر شدن بحث مثالی را ذکر میکنیم. فرض کنیم فردی به نام محمد ایستاده است . این واقعیت را میتوان به دو صورت بیان نمود : 1- فرد ایستاده محمد است.
2- محمد ایستاده است.
در حالت اول اگر از انما استفاده شود و بر سر جمله بیاید، محمد را که در انتها آمده حصر مینماید. بدین معنا که فرد ایستاده فقط محمد است.( یعنی کس دیگری ایستاده نیست .) اما در حالت دوم در صورتی که از انما استفاده گردد،ایستادن که در انتها آمده حصر می شود. یعنی محمد فقط ایستاده است. (و کار دیگری غیر از ایستادن انجام نمیدهد). در آیه محل بحث نیز ، آخرین رکنی که از جمله ذکر شده است، معرفی افرادی است که بر مومنین ولایت دارند. در نتیجه بنا بر مطالبی که ذکر گردید، انما این اشخاص را حصر مینماید و آیه بیان میکند که ولی شما تنها خدا و رسول و مومنینی که نماز میگذارند و در حال رکوع زکات میدهند، میباشند.
ولی:
در کتب لغت عرب همانند مفردات القرآن و لسان العرب و … برای این کلمه ، معانی متعددی آورده شده است. که میتوان از آن جمله داماد، هم قسم، دوست، سرپرست، یاور و … را ذکر نمود. بسیاری از این معانی گفته شده در توضیح کلمه «ولی« نه تنها در این آیه بلکه در آیات دیگر قرآن کریم (که در آنها نیز، کلمه ولی بکار رفته است) مفهوم درستی را نمیرساند . {بعنوان مثال اگر معنای داماد را از بین معانی ولی در این آیه جایگزین نمائیم معنای آیه اینگونه میشود: «فقط خدا و رسولش و کسانی که در حال رکوع نماز زکات میدهند، داماد شما هستند.«که عدم صحت این معنی کاملا آشکار است} با توجه به این مطلب مفسرین و صاحبنظران اسلامی درباره معنای ولی در این آیه فقط یکی از سه معن
۱- دوست
2- یاور و ناصر
3- سرپرست و صاحب اختیار
را برگزیدهاند. (ما در قسمتهای بعد این سه معنی را بررسی بیشتری خواهیم کرد.)
زکات:
زکات یعنی «اعطای مال در راه رضای خداوند متعال« و یکی از موارد آن اعطای مال به مستمندان میباشد. که در این آیه به آن اشاره شده است.
رکوع:
به این دلیل که پیش از آوردن لفظ رکوع صحبت از به جای آوردن نماز توسط مومنین میباشد (یقیمون الصلوه) ، رکوع در این آیه به همان معنی عمل خاص در نماز است که پس از قرائت حمد و سوره میباشد و عبارتست از خم شدن و انحنای سر).
توضیح بیشتر مربوط به رکوع
رکوع دارای سه معنی لغوی و اصطلاحی و مجازی است . معنای لغوی آن انحنای سر و خم شدن میباشد، که اگر این حالت با قصد قربت و در نماز باشد به عنوان فعلی در نماز به حساب میآید و این همان معنای اصطلاحی است. به عبارت دیگر معنای اصطلاحی رکوع از همان معنی انحنای سر و خم شدن گرفته شده است، با این تفاوت که یک عمل اصلی در نماز است و به همین خاطر باید با قصد قربت انجام شود. (قصد قربت یعنی همه توجه به سمت پروردگار باشد وعمل فقط برای رضایت او انجام شود، نه به منظور دیگر). معنای مجازی آن ذلت و خضوع در مقابل یک فرد میباشد.
همیشه در هنگام مطالعه یک متن ابتدا معنای لغوی کلملات به ذهن میرسد و اگر دلیل و قرینه ای وجود داشته باشد، معنای اصطلاحی یا مجازی آن کلمه در نظر گرفته میشود. قرآن هم ، اینگونه است که باید اول معنای لغوی بررسی شود و در صورت وجود قرینه و دلیل ، به معنای اصطلاحی یا مجازی آن روی آوریم. رکوع نیز مستثنای از این قاعده نیست و هر جا در قرآن با این کلمه مواجه شدیم ، باید ابتدا معنای لغوی آن در نظر گرفته شود . مثلا در صورتی که در آن صحبت از نماز و نمازگزاران بود به قرینه نماز ،ناگزیر به معنای اصطلاحی برمیگردد و در صورت وجود قرائن دیگر به معنای مجازی آن روی میآوریم. در این آیه هم به علت اینکه در ابتدای آیه صحبت از بر پا داشتن نماز است ( یقیمون الصلوه )رکوع را باید در معنای اصطلاحی آن ( یعنی یکی از اعمال خاص نماز ) ، به کار برد . (۲)
در ابتدای بحث گفتیم که ولی با سه معنی دوست، ناصر (یاور) و سرپرست مورد بحث و کفتگوی مفسرین است. ما نیزدو معنی دوست و ناصر (معنای اول و دوم) را بررسی میکنیم و بعد به معنای سوم میپردازیم، تا به معنای بهتر «ولی» در این آیه دست یابیم.
1) دوست
۲) ناصر (یاور)
با در نظر گرفتن این دو معنی آیه اینگونه معنا میشود:
«تنها دوست یا ناصر شما خدا و رسولش و آن کسانی هستند که ایمان آوردند. کسانیکه در حال رکوع نماز زکات میدهند.»
گفتیم «انما»برای حصر نمودن بکار میرود. پس با توجه به انما و معنای دوست یا ناصر نتیجه میگیریم که فقط دوست و یاور ما، خدا و رسولش و آنهایی که در حال رکوع نماز زکات میدهند، میباشند. با توجه به این معنی ما دیگر نباید هیچ دوست و یاوری داشته باشیم. و نمیتوانیم کس دیگری را (که مثلاً زکات در حال رکوع نداده است) دوست یا ناصر خطاب کنیم.
این دو معنی با آیات دیگر قرآن در تناقض میباشند. (لازم به توضیح نیست که در قرآن چون کلام خداست و در آن اشتباه جای ندارد ، تناقض یافت نمیشود) همانند:
«و ان استنصروکم فی الدین فعلیکم النصر» (سوره انفال آیه ۷۲ )
« اگر در دین یاری خواستند پس بر شما است یاری کردن »
این آیه معلوم مینماید یاری رساندن و نصرت دادن به دیگران فقط مختص افرادی خاص نیست و میگوید هر آنکس، از شما در دینش یاری خداست به او یاری نمائید.
« تعاونوا علی البر و التقوی » (سوره مائده آیه ۲ )
« کمک کنید همدیگر را بر نیکو کاری و پرهیزکاری »
در این آیه هم کمک کردن به یکدیگر بر اساس نیکی و تقوا خواسته شده است و اختصاص به افراد خاص ندارد.
«انما المومنون اخوه» (سوره حجرات آیه ۱۰)
« جز این نیست که مؤمنان برادرند »
خداوند متعال در این آیه مومنین را با یکدیگر برارد خوانده است ، حال آنکه مشخص است رابطه برادری اسلامی، بالاتر از رابطه دوستی است . (یا بالاتر از به هم یاری رساندن میباشد.) پس چگونه ممکن است که ما بتوانیم فقط از زکات دهندگان در حال رکوع دوست انخاب کرده و از آنها یاری بخواهیم ، در حالیکه قرآن همه مومنان را برادران یکدیگر معرفی میکند!
پس معلوم میشود معنای ولی در آیه مورد بحث، نمیتواند دوست یا ناصر باشد. چون معنای دوست و ناصر معنای کلی میباشد و در افرادی خاص منحصر نمیشود.
ولی به معنای سرپرست
حال اگر ما ولی را به معنای سرپرست و صاحب اختیار معنی کنیم ، با سایر آیات قرآن در تناقض نیست. چون امر سرپرستی نمیتواند مختص همه باشد. و اینگونه نیست که هر کس، بتواند بر ما امر و فرمان کند و سرپرست ما شود. مگر فرد یا افرادی خاص که از جانب خدا باشد. و این آیه میگوید که امر ولایت به معنای سرپرستی بعد از خدا و رسولش بعهده فرد یا افرادی است که در حال رکوع نماز زکات میدهند.
در اینجا باید ببینیم که زکات دهندگان در حال رکوع نماز چه کسی یا کسانی در هنگام نزول آیه میباشند که امر مهم سرپرستی بعد از خدا و رسولش در اختیار آنان میباشد. که بهترین شاهد و گواه برای این موضوع، مراجعه به شأن نزول این آیه میباشد.
شأن نزول آیه
مفسرین و صاحبنظران شیعی (۳) و اهل تسنن (۴) این مطلب را گفتهاند که:
فقیری به مسجد النبی آمد و از مسلمانان طلب کمک کرد و هیچ کس به فقیر کمک نکرد مگر حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) که در حال رکوع نماز، انگشتری خود را به فقیر بخشید و این آیه (آیه ۵۵ سوره مائده) بر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و سلم نازل گشت.
بررسی قسمتهای مختلف آیه
وصف مؤمنینی که دارای مقام ولایت هستند
در این آیه خداوند برای آن دسته از مؤمنین که دارای مقام ولایت هستند ، نشانی خاصی را بیان نموده است و آنان را کسانی معرفی می نماید که در حال رکوع نماز ، زکات می دهند .
برای فهم بهتر این آیه لازم است این مطلب را بررسی نمائیم که چگونه می توان شخصی را به وسیله توصیف نمودن او به مردم معرفی نمود ، تا مردم به او مراجعه نمایند .
بطور کلی میتوان شخص را به دو گونه وصف نمود. یکی آنکه گوینده نشانی خاصی را میدهد و منظور گوینده فقط فرد خاصی است و کس دیگری را در بر نمیگیرد. نوع دوم آنست که گوینده نشان عامی را میدهد و هر کس که آن خصوصیت را داشته باشد مورد نظر گوینده قرار میگیرد. برای روشنتر شدن مسأله مثالی را برای هر دو وصف به ترتیب میآوریم.
مثال وصف نوع اول
از استادی سئوال میشود: کدامیک از شاگردانت، از بقیه عالم تر میباشد؟ استاد در جواب میگوید: آن شاگردی که از همه تمیزتر است.
چون تمیز بودن و عالم بودن با یکدیگر تناسبی ندارد، پس استاد با دادن این پاسخ خواسته است نشانهای را مشخص نماید و بگوید فقط این فرد (و با این مشخصه) ، مورد نظر من است. در واقع استاد با این نشانه ملاکی خاص را برای فردی خاص معین کرده است. و اینگونه نیست که اگر کسی بعد از این خود را تمیز نماید جزء جواب استاد قرار گیرد. چون پاسخ استاد در زمانی خاص داده شده است و اشاره به عالم ترین فرد دارد و در غیر آن زمان، دیگر معنایی ندارد.در این مورد و در موارد مشابه ، از پاسخ استاد این نکته نیز می تواند به ذهن بیاید که یکی از موارد مورد پسند استاد تمیز بودن است و او تمیز بودن را دوست دارد. همچنین استاد بطور غیر مستقیم خواسته به بقیه شاگردان بگوید که اگر نمیتوانید عالمترین بشید ولی خود را تمیز نگاه دارد.
مثال وصف نوع دوم
حال اگر استاد در پاسخ انیگونه گفته بود: آن فردی عالم تر است که از همه بیشتر درس میخواند، این دیگر ملاک خاص نبود. چون درس خواندن و عالم شدن با هم تناسب دارد و هر کس که بیشتر درس بخواند میتواند عالمترین باشد. پس، استاد در اینجا ملاک عامی را معرفی کرده است و درس خواندن را مساوی با عالم شدن مطرح کرده است و منوط به فردی خاص نمیباشد.
برای استفاده از این مطلب، به سراغ آیه مورد بحث میرویم.
خداوند متعال در این آیه گفته است بعد از خود و رسولش، کسانی که در حال رکوع نماز زکات میدهند، سرپرست مومنین میباشند. مشاهده میکنیم که بین زکات در حال رکوع و اینکه کسی سرپرست مومنین باشد هیچ گونه تناسبی وجود ندارد. پس وصفی که در این آیه بوسیله آن مومنین (آنهایی که بر سایرین ولایت دارند) مشخص شدهاند، از نوع وصف اول میباشد. و خدا نشانهای را در زمانی خاص داده است تا مشخص کند بعد از خود و رسولش چه کسی سرپرست مردم میباشد. با توجه به شأن نزول مشاهده میشود که منظور خدا کسی جز علی بن ابیطالب علیه السلام نمی باشد. همچنین از این آیه مشخص میشود که یکی از عوامل مورد پسند خداوند، زکات دادن در حال رکوع نماز میباشد. بدین معنی که خداوند متعال بطور غیر مستقیم به مومنین میگوید: با اینکه تمامی شما نمیتوانید سرپرست سایر مومنین باشید ولی سعی در انجام این عمل پسندیده داشته باشید و دادن زکات را به علت خواندن نماز به تأخیر نیندازید، که این عمل مورد رضای خداوند میباشد.
کلمه جمع ، منظور از آن شخصی واحد
در اینجا لازم است به نکته مهم دیگری توجه کنیم ؛ در این آیه کلمه مومنین بصورت جمع آورده شده است، حال ممکن است این سئوال مطرح شود که چرا این کلمه بصورت جمع آمده است، در حالیکه گفته شد، مراد از مومنین حضرت علی علیه السلام میباشد.
در این رابطه باید این نکته را در نظر داشته باشیم که کلمه مفرد نباید بیشتر از یک نفر بکار رود، ولی عکس آن جایز و صحیح است.
بدین معنا که کلمه بصورت جمع آورده شده در حالیکه منظور از آن یک شخص واحد است. در قرآن نیز در موارد متعدد اینگونه عمل شده است. به عنوان مثال (در قرآن آمده است):
«و اذا قیل لهم تعالو یستغفر لکم رسول الله لوّؤا ر ءوسهم و رایتهم یصدّون و هم مستکبرون» (آیه ۵ سوره منافقون)
«هم الذین یقولون لاتنفقو علی من عند رسول الله حتّی … » (آیه ۷ سوره منافقون)
«و هرگاه به آنها گفته شود بیاید تا رسول خدا برای شما از حق آمرزش طلبد، سرپیچند و مشاهده میکنی با تکبر و نخوت روی بر میگردانند»
«اینها همان کسانی هستند که میگویند بر آنان که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند…»
در این دو آیه خداوند، حکمی کلی را در مورد منافقین آورده است که با تکبر و نخوت روی بر میگردانند و میگویند بر اصحاب رسول انفاق نکنید. در حالیکه با مراجعه با شأن نزول مشاهده میشود در عین اینکه خدا در این آیات منافقین را مورد خطاب قرارد داده است و حکمی را صادر کرده است، ولی مصداق خارجی این آیات شخصی واحد ، به نام عبدالله بن أبی بوده است. (می توان در تفسیر طبری و همچنین در تفسیر سیوطی از قول ابن عباس در ذیل این آیات، مطلب فوق را مشاهده نمود.)
در ادامه برای رعایت اختصار، فقط به نشانی آیات و بیان مفسرین در ذیل آن ، اشاره میشود.
۲) سوره آل عمران آیه ۱۸۱ (تفسیر القرطبی ج ۴ ص ۲۹۴)
۳) سوره توبه آیه ۶۱ (تفسیر القرطبی ج ۸ ص ۱۹۲، تفسیر الخازن ج ۲، ص ۲۵۳)
۴) سوره نساء آیه ۱۰ (تفسیر القرطبی ج ۵ ص ۵۳، الاصابه ج ۳، ص ۳۹۷)
۵) اللممتحنه آیه ۸ (بخاری، مسلم، احمد، ابن جریر، ابن ابی حاتم، همینطور در تفسیر القرطبی ج ۱۸ ص ۵۹)
۶) المائده آیه ۴۱ (تفسیر قرطبی ج ۶، ص ۱۷۷، لااصابه ج ۲، ص ۳۲۶)
۷) و…
از مطالب گفته شده به این نتیجه میرسیم که آوردن کلمه جمع برای مفرد بلا مانع است و موارد متعدد از آن وجود دارد. از سوی دیگر این آیه با آوردن جمع در و مورد نظر داشتن شخص واحدی به عنوان ولی ، معنای کاملتری را به ذهن می آورد ، بدین معنی که خداوند با آوردن جمع در این آیه بطور غیر مستقیم به مومنین گفته است با اینکه نمیتوانید ولی و سرپرست باشید ولی میتوانید دو عبارت را با هم جمع نمائید. همانگونه که حضرت علی (علیه السلام) دو عبارت نماز و زکات دادن را با هم جمع نمود و یکی را به علت دیگری به تأخیر نینداخت. (این مطلب در قسمت قبل با تفسیر بیشتری آورده شده است.)
در انتهای این بحث به قول زمخشری (در این رابطه) میپردازیم. (زمخشری از مفسرین بزرگ اهل تسنن میباشد که در تفسیر کشاف ذیل این آیه، مطلب زیر را آورده است).
«پس اگر بگوئیم: چگونه صحیح است که این لفظ (الذین آمنوا) در مورد حضرت علی (رضی الله عنه) باشد در صورتی که به صورت جمع آورده شده ، خواهم گفت این لفظ با وجود آنکه سبب نزول در آن یک مرد میباشد، به صورت جمع آورده شده تا مردم را در مانند کار او ترغیب کند، که سرانجام ایشان به ثوابی مانند ثواب او نایل شوند. و تا توجه دهد که خلق و خوی مومنین باید در چنان درجهای از علاقمندی و نیکی و احسان و رسیدگی به فقرا باشد که حتی اگر در حال نماز کار نیکی برای ایشان پیش آمد که تأخیرپذیر نبود (تأخیر موجب فوت آن کار می شد) آنها تا پایان نماز هم آن کار را به تأخیر نیفکنند.»
ماهیت و سنخ ولایت رسول اکرم و امام علی
با دقتی بیشتر مطلبی دیگر نیز از آیه دریافت میشود: با وجود اینکه خدا ولایت بر مومنین را بعد از خودش برای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وحضرت علی (علیه السلام) نیز مطرح میکند، ولی بجای بکار بردن کلمه اولیاء کم بصورت جمع از ولیکم که مفرد است استفاده نموده است.
از مطرح شدن کلمه ولی بصورت مفرد میتوان فهمید که خداوند متعال خواسته است ولایت خویش را در اختیار رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) نیز قرار دهد بدون آنکه این مقام را از خود صلب کند. که ولایت آنها از همان سنخ ولایت خداوند میباشد. بدین معنــی که اگر خداوند گفته بود اولیاء کم معلوم بود که صحبت از چند نوع ولایت متفاوت است که افرادی آنرا بر مومنین دارند.در حالیکه خدا اینگونه نگفته است و یک نوع ، ولایت را مشخص کرده است. در حقیقت ولایت خداوند و ولایت رسول اکرم (صلی الله علیه و اله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) یک نوع ولایت است با این تفاوت که ولایت خدا، ذاتی و بطور مستقل است. بدین معنی که ولایت خداوند را کسی در اختیارش نگذاشته است. (خدا به این علت که خالق همه چیز است، باید ولی و سرپرست و صاحب اختیار همه موجودات باشد.) اما ولایت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) را خدا به آنها اعطا نموده است و ولایت آنها به ولایت خدا وابسته میباشد.
همانطور که شیعه نیز قائل است رسول اکرم و ائمه معصومین (علیهم السلام ) بنده خدا میباشند و هر آنچه که در اختیار دارند از جانب خداوند میباشد و خدا به آنها اعطا کرده است. و آنها از خود به تنهایی هیچ ندارند.
نتیجه
از آنچه که تا کنون ذکر گردید ، آشکارا روشن می گردد که :
1- قرآن کرپم مسأله ولایت و سرپرستی بر مؤمنین را به طور دقیق و در آیات مختلف تبیین نموده است .
2- معنای ولایت که در این آیه از آن سخن به میان آمده است ، همان سرپرستی ، صاحب اختیار بودن می باشد .
3- ولایت در دیدگاه قرآن کریم تنها برای عده ای خاص اثبات گردیده و از دیگران نفی شده است .
4- از منظر قرآن ، مقام ولایت بر مؤمنین در اصل مختص به خداوند است و ولایت سایر افراد هنگامی پذیرفته است که خداوند آنرا در اختیار آنان قرار داده باشد .
5- مؤمنین باید در تمامی امور به ولی خویش مراجعه نمایند و از او پیروی نمایند و او را الگوی خویش قرار دهند .
ادامه مطلب + دانلود...