جستجو در تک بوک با گوگل!

بازدید
مقدمه :
۱- شرایط ظهور حضرت مهدی(عج) بهقدری عجیب و عظیم است که اندیشههای زیادی را جهت درک آن شرایط به خود مشغول میکند تا انسان متوجه شود چگونه با ظهور آن حضرت، ابعاد پنهان و باطنی عالم به ظهور میآید و سنگ و درخت با یاران مهدی(عج) سخن میگویند.
بازدید
سلام بر مهدی علیه السلام
او می آید ! او با کوله باری از صبر می آید ، او شمشیر علی را در دست می گیرد تا نامردان را سرکوب کند و برای هدایت مردمان قرآن را می آورد ، او مثل ستاره ای درخشان در تیره ترین شب و مثل کوه بلندی در جنگل وحشت انگیز ظاهر می شود .
بازدید
انبیا و اولیای الهی در طول حیات بشری برای هدایت انسان ها آمده اند و در این راه نیز سختی های بی شماری را تحمل کرده اند. حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، تنها بازمانده از انبیا و اولیا علیهم السلام است و هر آنچه آن بزرگواران از علم و قدرت و معجزه دارا بوده اند و هر آنچه در اختیار آنان بوده، همگی در حال حاضر در اختیار آن حضرت می باشد. تمام صفات انبیا و مکارم ائمه علیهم السلام در وجود امام مهدی (عج) جمع است و از آن حضرت بروز می کند. بر این اساس، شباهت هایی بین آن حضرت و پیامبران و اولیا الهی وجود دارد که در کتاب های معتبر حدیثی از آن یاد شده است.
بازدید
۲ ـ گروهى دیگر از ایرانیان مى پنداشتند که: «کیخسرو» پس از تنظیم کشور و استوار ساختن شالوده فرمانروایى، دیهیم پادشاهى به فرزند خود داد و به کوهستان رفت و در آنجا آرمیده تا روزى ظاهر شود و اهریمنان را از گیتى براند.
۳ ـ نژاد اسلاو بر این عقیده بودند که از مشرق زمین یک نفر برخیزد و تمام قبایل اسلاو را متّحد سازد و آنها را بر دنیا مسلّط گرداند.
۴ ـ نژاد ژرمن معتقد بودند که یک نفر فاتح از طوایف آنان قیام نماید و «ژرمن» را بر دنیا حاکم گرداند.
۵ ـ اهالى صربستان انتظار ظهور «مارکو کرالیویچ» را داشتند.
۶ ـ برهمائیان از دیر زمانى براین عقیده بودند که در آخر زمان «ویشنو» ظهور نماید و بر اسب سفیدى سوار شود و شمشیر آتشین بر دست گرفته و مخالفین را خواهد کشت، و تمام دنیا «برهمن» گردد و به این سعادت برسد.
۷ ـ ساکنان جزایر انگلستان، از چندین قرن پیش آرزومند و منتظرند که: «ارتور» روزى از جزیره «آوالون» ظهور نماید و نژاد «ساکسون» را در دنیا غالب گرداند و سعادت جهان نصیب آنها گردد.
۸ ـ اسن ها معتقدند که پیشوایى در آخر الزمان ظهور کرده، دروازه هاى ملکوت آسمان را براى آدمیان خواهد گشود.
۹ ـ سلت ها مى گویند: پس از بروز آشوبهایى در جهان، «بوریان بور ویهیم» قیام کرده، دنیا را به تصرّف خود درخواهد آورد.
۱۰ ـ اقوام اسکاندیناوى معتقدند که براى مردم دنیا بلاهایى مى رسد، جنگهاى جهانى اقوام را نابود مى سازد، آنگاه «اودین» با نیروى الهى ظهور کرده و بر همه چیره مى شود.
۱۱ ـ اقوام اروپاى مرکزى در انتظار ظهور «بوخص» مى باشند.
۱۲ ـ اقوام آمریکاى مرکزى معتقدند که: «کوتزلکوتل» نجات بخش جهان، پس از بروز حوادثى در جهان، پیروز خواهد شد.
۱۳ ـ چینى ها معتقدند که «کرشنا» ظهور کرده، جهان را نجات مى دهد.
۱۴ ـ زرتشتیان معتقدند که: «سوشیانس» (نجات دهنده بزرگ جهان) دین را در جهان رواج دهد، فقر و تنگدستى را ریشه کن سازد، ایزدان را از دست اهریمن نجات داده، مردم جهان را هم فکر و هم گفتار و هم کردار گرداند.
۱۵ ـ قبایل «اى پوور» معتقدند که: روزى خواهد رسید که در دنیا دیگر نبردى بروز نکند و آن به سبب پادشاهى دادگر در پایان جهان است.
۱۶ ـ گروهى از مصریان که در حدود ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد، در شهر «ممفیس» زندگى مى کردند، معتقد بودند که سلطانى در آخرالزمان با نیروى غیبى بر جهان مسلّط مى شود، اختلاف طبقاتى را از بین مى برد و مردم را به آرامش و آسایش مى رساند.
۱۷ ـ گروهى دیگر از مصریان باستان معتقد بودند که فرستاده خدا در آخر الزمان، در کنار خانه خدا پدیدار گشته، جهان را تسخیر مى کند.
۱۸ ـ ملل و اقوام مختلف هند، مطابق کتاب هاى مقدّس خود، در انتظار مصلحى هستند که ظهور خواهد کرد و حکومت واحد جهانى را تشکیل خواهد داد.
۱۹ ـ یونانیان مى گویند: «کالویبرگ» نجات دهنده بزرگ، ظهور خواهد کرد، و جهان را نجات خواهد داد.
۲۰ ـ یهودیان معتقدند که در آخر زمان «ماشیع» (مهدى بزرگ) ظهور مى کند و ابد الآباد در جهان حکومت مى کند، او را از اولاد حضرت اسحاق مى پندارند، در صورتى که «تورات»، کتاب مقدّس یهود، او را صریحاً از اولاد حضرت اسماعیل دانسته است.
۲۱ ـ نصارا نیز به وجود حضرت مهدى(علیه السلام) قایلند ومى گویند: او در آخر الزمان ظهور خواهد کرد و عالم را خواهد گرفت، ولى در اوصافش اختلاف دارند.( [۷] )
آنچه از نظر خوانندگان گرامى گذشت ـ گرچه همه آنها با حضرت مهدى(علیه السلام)کاملاً تطبیق نمى کند و حتّى برخى از آنها اصلاً با مهدى موعود اسلام وفق نمى دهد. ـ از یک حقیقت مسلّم حکایت مى کند و آن این که:
این افکار و عقاید و آرا که همه آنها با مضمون هاى مختلف، از آینده اى درخشان و آمدن مصلحى جهانى در آخر الزمان خبر مى دهند، نشانگر این واقعیّت است که همه آنها در واقع از منبع پر فیض وحى سرچشمه گرفته است، و لکن در برخى از مناطق دور دست که شعاع حقیقت در آنجا کمتر تابیده است در طول تاریخ به تدریج از فروغ آن کاسته شده، و فقط کلّیاتى از نویدهاى مهدى موعود و «مصلح جهانى» در میان ملّتها به جاى مانده است.
البته سالم ماندن این نویدها در طول قرون متمادى، خود بر اهمیّت موضوع مى افزاید، و مسأله «مهدویّت» و ظهور مصلح جهانى را قطعى تر مى کند.
بنابراین، عقیده به ظهور مبارک حضرت مهدى(علیه السلام) در آخر الزمان یک عقیده عمومى است و اگر کلمه «مهدى» و واژه هاى دیگر را ـ که پیروان سایر ادیان و مذاهب مختلف جهان بر آن حضرت اطلاق مى کنند ـ از قالب اصطلاح اختصاصى آنها درآوریم، و آن حضرت را «نجات بخش بزرگ آسمانى» یا «مصلح جهانى» و یا «رهایى بخش غیبى» بنامیم، اختلاف اسمى هم رفع مى شود.
اسامى مقدّس حضرت مهدى(علیه السلام) در کتب مذهبى اهل ادیان
اینک قسمتى از اسامى مبارک آن حضرت را که با الفاظ مختلفى در بسیارى از کتب مذهبى اهل ادیان و ملل مختلف جهان آمده است، از نظر خوانندگان گرامى مى گذرانیم.
۱ ـ «صاحب» در صحف ابراهیم(علیه السلام);
۲ ـ «قائم» در زبور سیزدهم;
۳ ـ «قیدمو» در تورات به لغت ترکوم;
۴ ـ «ماشیع» (مهدى بزرگ) در تورات عبرانى;
۵ ـ «مهمید آخر» در انجیل;
۶ ـ «سروش ایزد» در زمزم زرتشت;
۷ ـ «بهرام» در ابستاق زند و پازند;
۸ ـ «بنده یزدان» هم در زند و پازند;
۹ ـ «لند بطاوا» در هزار نامه هندیان;
۱۰ ـ «شماخیل» در ارماطس;
۱۱ ـ «خوراند» در جاویدان;
۱۲ ـ «خجسته» (احمد) در کندرال فرنگیان;
۱۳ ـ «خسرو» در کتاب مجوس;
۱۴ ـ «میزان الحق» در کتاب اثرى پیغمبر;
۱۵ ـ «پرویز» در کتاب برزین آذر فارسیان;
۱۶ ـ «فردوس اکبر» در کتاب قبروس رومیان;
۱۷ ـ «کلمهُ الحقّ» در صحیفه آسمانى;
۱۸ ـ «لِسانِ صدق» هم در صحیفه آسمانى;
۱۹ ـ «صمصام الاکبر» در کتاب کندرال;
۲۰ ـ «بقیه اللّه» در کتاب دوهر;
۲۱ ـ «قاطع» در کتاب قنطره;
۲۲ ـ «منصور» در کتاب دید براهمه;
۲۳ ـ «ایستاده» (قائم) در کتاب شاکمونى;
۲۴ ـ «ویشنو» در کتاب ریگ ودا;
۲۵ ـ «فرخنده» (محمّد) در کتاب وشن جوک;
۲۶ ـ «راهنما» (هادى و مهدى) در کتاب پاتیکل;
۲۷ ـ «پسر انسان» در عهد جدید (اناجیل و ملحقات آن);
۲۸ ـ «سوشیانس» در کتاب زند و هومو من یسن، از کتب زردتشیان;
۲۹ ـ در کتاب «شابوهرگان» کتاب مقدس «مانویه» ترجمه «مولر» نام «خود شهر ایزد» آمده که باید در آخر الزمان ظهور کند، و عدالت را در جهان آشکار سازد;
۳۰ ـ «فیروز» (منصور) در کتاب شعیاى پیامبر.( [۸] )
علاوه بر این ها اسامى دیگرى نیز براى حضرت مهدى(علیه السلام)در کتب مقدّسه اهل ادیان ذکر شده است که ما به جهت اختصار از نقل آنها خوددارى نمودیم.( [۹] )
اسامى مقدّسى چون: «صاحب، قائم، قاطع، منصور و بقیه اللّه» که در کتب مذهبى ملل مختلف آمده است، از القاب خاصّ وجود مقدّس حضرت حجّت بن الحسن العسکرى ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشریف ـ است که در بیشتر روایات اسلامى، به آنها تصریح شده و ائمّه معصومین(علیهم السلام) در اکثر روایات، از آن حضرت به عنوان «صاحب»، «قائم» و «بقیه اللّه» یاد کرده اند. و این خود بیانگر این واقعیّت است که موعود همه اُمّتها و ملّتها همان وجود مقدّس منتظر غایب، حضرت حجّت بن الحسن العسکرى (علیه السلام) است.
ادیان و نوید ظهور موعود
چنان که در بحثهاى گذشته آمد، مسأله ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) در آخر الزمان و پایان دادن به ظلم و ستمها از مسایل اساسى ادیان و اسلام است، و تمامى ادیان و مذاهب گوناگونى که در روى کره زمین حکومت مى کنند، وقوع حتمى و قطعى آن را خبر داده اند.
بر اساس تعالیم انبیا و نویدهاى کتب آسمانى، علیرغم عوامل بدبینى بیشمارى که نسبت به آینده بشر در جهان دیده مى شود، اوضاع کنونى جهان قابل دوام نیست، و دیر یا زود گردونه زمان به نفع محرومان خواهد چرخید، و چهره جهان دگرگون خواهد شد، و مفاسد اجتماعى و کشمکشهاى کنونى جاى خود را به آرامش و امنیّت خواهد داد. مطابق وعده هاى انبیا و نویدهاى کتب آسمانى، چشم انداز آینده جهان و سرنوشت بشر روشن است.
نگاهى کوتاه به کتابهاى مذهبى اهل ادیان این امر را به خوبى نشان مى دهد که وقتى جهان دچار فتنه و آشوب گردد و آتش ظلم و بیدادگرى همه جهان را فراگیرد، و جنگهاى خانمان سوز و ویرانگر مردمان جهان را به ستوه آورد و زمامداران جهان از اداره اُمور کشورها عاجز و ناتوان گردند و براى خاموش کردن آتش فتنه ها و جنگها راه چاره اى نیابند، در چنین موقعیّت حساس و بحرانى یک مصلح بزرگ جهانى، با اتّکا به قدرت لایزال الهى قیام خواهد کرد، و به یک اصلاح عمومى در تمام جهان دست خواهد زد و زورگویان، زورمداران و قدرت طلبان افسار گسیخته عالم را سر جاى خود خواهد نشاند و به همه بدبختیها و تیره روزى ها و گرفتارى هاى بشریّت خاتمه خواهد داد.
خوشبختانه هنگامى که به ادیان آسمانى مراجعه مى کنیم، کتب آسمانى را سراسر مملوّ از امید، و سرشار از نویدهاى بهروزى و وعده هاى ظهور آن «مصلح جهانى» مى بینیم، و شاید براى برخى کمى تعجّب آور باشد که در تمام ادیان و مذاهب بزرگ جهان، اعم از وثنیت، کلیمیت، مسیحیت، مجوسیت و آیین مبین اسلام . . . از مصلحى که در پایان جهان ظهور خواهد کرد و به جنایتها و خیانتهاى انسانها خاتمه خواهد داد و شالوده حکومت واحد جهانى را، بر اساس عدالت و آزادى بنیان خواهد نهاد، گفتگو شده و برتر و بالاتر از همه، نوید ظهور آن مصلح بزرگ جهان، به خصوص در اسلام و قرآن نیز، به صورتى جامع تر، کامل تر، عمیق تر و جدى تر، مطرح شده است.
و جاى بسى خرسندى است که اکثریّت قریب به اتّفاق نویدهایى که در رابطه با ظهور «مصلح بزرگ جهانى» در کتابهاى آسمانى آمده است ـ اگر نگوییم همه آنها ـ تنها با وجود مقدّس مهدى موعود(علیه السلام)، آخرین بازمانده حجت الهى از امامان معصوم شیعه مطابقت دارد.
آرى اى عزیز ! نویدهاى مصلح بزرگ جهانى و بشارت ظهور مبارک حضرت مهدى(علیه السلام) علاوه بر قرآن مجید در تمام کتب مذهبى اهل ادیان مانند: کتاب زند، کتاب جاماسب، کتاب شاکمونى، کتاب جوک، کتاب دیدبراهمه، کتاب باسک، کتاب پاتیکل، کتاب دادنگ، کتاب ضفیناى نبى، کتاب اشعیاء، کتاب وحى کودک، کتاب حُکى نبى، کتاب مکاشفات یوحناى لاهوتى، کتاب دانیال نبى، انجیل متى، انجیل لوقا، انجیل مرقس، و سایر کتابها و الواح ذکر شده، و در همه این کتابها نویدها و بشارتهاى ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) به عبارات و مضامینى که همه اصالت و حقیقتِ «مهدویّت» را تأیید مى کنند، و آن را یک عقیده عمومى مشترک بین همه اُمّتها و ملّتها مى دانند، به روشنى بیان شده است.
اگر چه غیر از قرآن مجید، همه کتابهاى دیگر آسمانى مورد دستبرد و تحریف قرار گرفته است، ولى باز هم مطالبى در آنها دیده مى شود که از دستبرد دگران مصون مانده، و در آنها عبارات و جملاتى از آمدن «مصلح جهانى» به چشم مى خورد.
بازدید
تأثیر عوامل اجتماعی و سیاسی و . . . در تفکرات یعنی:
– عوامل اجتماعی و اقتصادی و سیاسی در تفکرات عقاید دینی و اعتقاد به ظهور مهدی چه اثری داشته است؟
از دیدگاه جهانبینی الحادی همه امور و حوادث را باید به علل تاریخی و مادی نسبت داد. اما از دیدگاه جهانبینی از بین تفکرات گوناگون و عقاید مختلف، آنچه اصیل و حق است منبع آن وحی و دعوت انبیاء و درک فطری خود بشر است که از آن تعبیر به هدایت عقل و فطرت و وحی و نبوت میشود.
ازنظر این دیدگاه همه راههای انحرافی و انکار مفر، نتیجه علل مادی و تاریخی و اغراض شخصی و . . . هستند و زمینهای در فطرت بشر دارند.
منشأ اعتقاد به اصولی چون مبدأ رسات انبیا و امامت ائمه (ع) و همه عقاید حقهای عقل و فطرت و انسانی و وحی عن الله است. بر این اساس حتی در پیدایش اعتقاد به ظهور مهدی منجی هیچ عامل سیاسی و اجتماعی و یا فرهنگی مؤثر نبوده است. منشأ و مأخذ آن اخبار انبیا و صحف آسمانی و رهنودها و سخنان شخص حضرت محمد (ع) و امیرالمومنین (ع) و سایر ائمه است.
کتاب صحیفه آفتاب
سخنان حضرت مهدی (عج) در سه سالگی :
احمدبن اسحاق به خانه امام عسکری (ع) وارد شده و میپرسد: خلفا و جانشین شما کیست؟
امام عسکری (ع) برخاسته، داخل اتاق میشوند و بعد بیرون میآیند، درحالیکه پسر بچهای سه ساله را در دست گرفتهاند و چهره آن پسر مانند ماه شب چهارده بود و امام عسکری (ع) راجع به امامت او سخنانی فرمودند:
احمد بن اسحاق میگوید: ای مولای من! آیا علامتی هست که قلب من به آن مطمئن گردد؟ ناگهان پسر بچه به نطق آمد و به زبان عربی فصیح فرمود:
«أنا بقیه الله فی ارضه و المنتقم من اعدائه فلا تطلب اثراً بعد عین یا احمد بن اسحاق»
(منم بیقه الله در زمین او و انتقام گیرنده از اعدا و دشمنان او، پس ای احمد بن اسحاق! بعد از مشاهده ذات، از اثر جستجو مکن)
امام مهدی (ع) در این کلام نورانی، خود را بقیه الله در زمین خدا نامیده و به عنوان منتقم از دشمنان خدا از خویشتن سخن گفتهاند و هر یک از این دو جمله، دریچه امید و شادی را در دلهای منتظران و دلدادگان حضرت ولیعصر (عج) باز میکند.
امام عصر که در پشت پرده غیبت است روزی ظهور کرده و انتقام خون این بیگناهان را خواهد گرفت و زورگویان خود سر را به خاک هلاکت و ذلت خواهد نشاند.
کتاب صحیفه آفتاب
راز غیبت
گویا سائل در نامهی خود علت غیبت امام والا مقام را پرسش کرده بوده که آقا در جواب اولاٌ او را ارشاد کردند که هر چیزی را مورد سؤال قرار ندهد و راجع به هر مطلبی پرسش نکنند چه بسا که اشخاص تا مطلبی را نمیدانند مسئولیتی در قبال آن نداشته باشند ولی چون سؤال کردند و دانستند بار گرانی بر دوش آنان خواهد آمد و فکر و اندیشه آنان را مشغول میگرداند و گاهی خود جواب ـ هدف نظر از مسئولیت به بار آمده از جواب ـ موجب نگرانی و ناراحتی فکری انسان شده، تولید غصه و اندوه برای وی خواهد نمود.
آنگاه خود پاسخی از آن سؤال دادهاند و آن این است که هر یک از امامان پیش از من بیعت ستمگران زمان خود را در گردن داشتند ولی من به هنگام ظهور، بیعت کمی در گردنم نیست پس اگر من در پس پرده غیبتم براین همین است که اگر ظاهر بودم دچار تعهدی نسبت به طاغوتی از طاغوتها بودم ولی اکنون زمان ظهور نیست و من در غیبت به سر میبرم و قهراٌ بیعتی برگردنم نمیباشد و در چنین حالی ظهور میکنم که تنها قهراٌ همه آنها محکوم و مغلوب و در تحت فرمان من خواهد بود پس چه فایدهای بالاتر از اینکه اگر غائبم به نحوی در بند طاغوتی نمیباشم و تعهدی نسبت به هیچ ظالم ستمکار و گردنکشی در گردنم نیست، آزادم و بعد هم آزادانه ظهور میکنم و گردنکشان را از بین خواهم برد.
کتاب چهارده اخذ تابناک
صورت و سیرت مهدی (ع)
چهره و شمایل حضرت مهدی (ع) را راویان حدیث شیعه و سنی چنین نوشتهاند :
« چهرهاش گندمگون، ابروانی حلالی و کشیده، چشمانش سیاه و درشت و جذاب، شانهاش پهن، دندانهایش براق، بینیاش کشیده و زیبا، پیشانیاش بلند و تابنده.
استخوانبندیاش استوار و صخرهسان، دستان و انگشتهایش درشت. گونههایش کم گوشت و اندکی متمایل به زرد ـ بر گونه راستنش خالی مشکین ـ عضلاتش پیچیده و محکم ـ موی سرش بر لاله گوش ریخته، اندامش متناسب و زیبا. نگاهش دگرگون کننده، خدوشش دریاسان و فریادش همهگیر. »
۳- القاب امام دوازدهم :
آیا زیاد بودن القاب حضرت مهدی (عج) بخاطر ویژگیهای ذاتی و روحی و جسمی اوست یا این امر ناشی از بزرگی کارهای اصلاحی او میباشد؟
از عبارات استفاده میشود که نامهای حضرت عبارتند از: قائم، متهد، حجت و غایب و نیز حجه ا… ، خلیل ا… و القام هم یاد شده. علت زیاد بودن این القاب همان دو دلیل است که به آنها اشاره شد.
هر یک از اسماء و القاب امام زمان (ع) به یکی از اوصاف یا اعمال آن حضرت اشاره دارد و از اغلب آنها در روایاتی که اصل مسألهی امام دوازدهم و ظهورش را مطرح کردهاند، یاد شده است. یعنی آن حضرت حتی سالها قبل از آنکه خود و پدرشان متولد شده باشند با این نامها و لقبها مشهور بودند.
۴- تولد معجزه آسای امام زمان:
دربارهی ولادت امام معجزات و خوارق عاداتی ذکر مینمایند، اعتبار این معجزات در چه حد و چگونه قابل اثبات است؟ و چرا بعضی از تاریخنویسان آنرا نقل کردهاند!
۱- اصل ولادت حضرت را تاریخ نگاران مثل سایر وقایع تاریخی ثبت و ضبط کردهاند.
۲- دربارهی برخی از معجزات که در ولادت آن حضرت یا سایر رجال از انبیاء و اوصیا واقع شده است اگر منابع تاریخی متداول چیزی بدست نمدهند این نقض منابع مذکور محسوب میشود و این کار به هر دلیلی باشد به نقل قولهای دیگران که با استناد به مصادر و مآخذ متغیر انجام گرفته ضرری نمیرساند.
آنچه از شر به امامان معصوم نسبت داده میشود شبیه مطلبی است که در مورد پیامبرانی همچون: ابراهیم و اسحق و موسی و عیسی و . . . گفته شده است که البته همه هم دارای سند معتبری هستند و وقایع مربوط به ولادت امام دوازدهم از بیشتر وقایعی که در تاریخ به ثبت رسیده و به چشم میخورد از نظر سند و مآخذ معتبرتر است.
۵- فلسفهی تأخیر ظهرو با وجود فراهم بودن شرایط:
در طول تاریخ گاهی به شرایط و فرصتهایی برمیخوریک که گمان میرود زمینهی ظهور فراهم شده مثلاً استقبال مردم از دین و فداکاری در راه اسلام و بذل جان و شهادت بخاطر آن و . . . به قدری با شور و هیجان است که بهنظر میآید نه تنها ۳۱۳ نفر بلکه هزاران نفر آماده جاننثاری در رکاب حضرتش هستند. با وجود این، سر تأخیر ظهور چیست؟
اولاً : کسی نمیتواند بهطور یقین اظهار اطلاع کند که شرایط ظهور فراهم است، زیرا خود این ادعا هم احتیاج به علم به جمیع شرایط دارد چون ممکن است موارد بیان شده همهی شرایط نباشد.
ثانیاً : بر فرض که شرایط منحصر در همان موارد باشد که در روایات آمده با این حال واقعاً نمیتوان مطمئن بود که فرضاً همان ۳۱۳ نفر اصحاب خاص و سایر شرایط موجود شده باشد.
پس با این دو دلیل ما چگونه میتوانیم بیان کنیم که شرایط ظهور فراهم شده چه رسد که علت تأخیر را بپرسیم. بنابراین در مسألهی ظهور سزاوار است که تسلیم حکم خدا باشیم و فضیلت انتظار را از ندست ندهیم و چشم به راه حضرت مهدی (عج) باشیم.
۶- عقیده به رجعت در روابط با اعتقاد به مهدویت
بر حسب احادیث بسیاری در آخر الزمان جمعی از اموات از ائمه (ع) و غیر ایشان به دنیا باز خواهند گشت. آیا اعتقاد به غیبت حضرت مهدی (ع) و ظهور آن حضرت با اعتقاد به رجعت هماهنگی دارد؟ به عبارت دیگر آیا اصل اعتقاد به غیبت و ظهور، رجعت و سایر وقایعی را که قبل از قیامت واقع میشوند شامل میشود یا این یک عقیدهی جدا و مستقل از رجعت است؟ عقیده به ظهور مهدی و منجی از اهل بیت و فرزندان فاطمه (س) یک اعتقاد عمومی و اجتماعی مسلمین است و اختصاص به شیعه ندارد، اگرچه شیعه او را از نظر حسب و نسب معرفی میکند ولی اصل این عقیده، یک اعتقاد همگانی است که در ادیان گذشته در تورات و زبور نیز به آن بشارت داده شده است و اصلی است که به حسب اصول مذهب شیعه، ایمان بدون آن کامل نمیگردد و اگر کسی بمیرد و به این مسأله ایمان نداشته باشد و حضرت مهدی را به امامت نشناخته باشد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.
بازدید
بازدید
مقدمه
«اِنّما وُلیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکاه و هم راکعون» آیه ۵۵ سوره مائده (آیه ولایت)
« ولی شما تنها خدا و رسول او و کسانیکه ایمان آورده اند؛ همان کسانی که نماز را بر پا می دارند و در حال رکوع نماز زکات میپردازند، می باشند. »
بر طبق بینش اسلامی و بر پایه حکم عقلانی ، آدمی مأمور به تبعیت و اطاعت همه جانبه از خالق خویش و پروردگار جهان است ؛ چرا که انسان از ساعات و یا حتی دقائق بعدی عمر خویش آگاه نیست و در جزئی ترین امور ، نیازمند خداوند است ؛ اما در مقابل ، خداوندی که اورا خلق نموده ، حتی بر کوچکترین اسرار وجودی مخلوق خود واقف است و مقصد و منتهای حرکت او را نیز می داند . لذاست که عقل بشر ، او را به درگاه او رهنمون می سازد ؛ چرا که علاوه بر این مطالب ،او بی نیاز مطلق و غنی دز تمام امور است و به مخلوقات خود کمترین نیازی ندارد ، لذا جز خیر آدمی را نمی خواهد .اما این اطاعت در دیدگاه اسلام و قرآن کریم ، تنها به خداوند منحصر نمی شود . بلکه به امر الهی و فرمان خداوند ، یک مسلمان باید از وجود مقدس رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله وسلم ) و امامان معصوم (علیهم السلام ) نیز پیروی و تبعیت نماید . بنا بر این نگرش ، تبعیت به طور مطلق و بدون قید و شرط تنها مختص خداوند است و بر طبق فرمان اوست که ما مأمور به اطاعت و پیروی از رسول اکرم و امامان معصوم در تمامی امور می باشیم . رفتار و گفتار آنان هم در تمامی امور ، راهی را که به رضایت پروردگار و سعادت ابدی انسان منتهی می شود ، مسخص می نماید . به این دلیل که در اعمال و رفتار آنان ، هوا و هوس راهی ندارد و آنان به لطف خداوند و عنایت او ، معصوم از هر خطا و اشتباه می باشند .بر طبق آموزه های اسلامی ، به جز خداوند و به واسطه او رسول اکرم و امامان معصوم ، آدمی نباید در برابر هیچکس ویا هیچ چیز دیگر به طور مطلق و بدون قید و شرط ، مطیع و فرمانبردار باشد . منشأ آغازین اطاعت از خداوند و معصومین ( همان گونه که ذکر گردید ) ، عقل بشری است ؛ اما در ادامه و همراه با عقلانیت آدمی ، این رابطه محبت نسبت به پروردگار است که آنرا تکمیل می کند .آن هنگام که انسان قدری بیشتر می اندیشد ، خود را در دریای لطف و نعمتهای الهی غرق می بیند . او می یابد هر چه که دارد همه ازخداوندست و علی رغم نا سپاسی های فراوان آدمی ، نه تنها لطف و مهربانی او قطع نگشته بلکه لحظه به لحظه نیز ادامه دارد . بنا بر این هر چه بیشتر سعی می نماید تا در مسیر اطاعت چنین پروردگار مهربانی ، گام بر دارد . مسیری که جز به کمال و سعادت او ، به چیز دیگری ختم نمی گردد .
حقیقت و مفهوم کلی ولایت نیز که در دیدگاه اسلامی تبیین می شود ، چیزی خارج از اطاعت و پیروی از خداوند و معصومین نمی باشد . از سوی دیگر رابطه میان مسلمانان و شیعیان با نبی اکرم و تک تک ائمه معصومین ، رابطه ای بسیار عمیق و دو طرفه است . طرف اول این رابطه از پیامبر اکرم و ائمه آغاز می گردد . آنان چنان مهربانی و شفقتی نسبت به فرد فرد مسلمین دارند که کوچکترین ناراحتی و اندوه یک مسلمان ، باعث رنجش خاطر آنان می گردد . ( که شواهد بسیاری از آن در متون اسلامی موجود می باشد .) اما در طرف دیگر ، مسلمانان نیز به خاطر جمع بودن مکارم اخلاقی و کمالات روحانی در وجود معصومین ، از صمیم جان به آنان عشق می ورزند .این رابطه عمیق آنچنان تبعیتی را رقم می زند که مسلمانان نه تنها در برابر کلام و رفتار امام و ولی خویش مطیع و فرمانبردار هستند ، بلکه حتی در ذهن خویش نسبت به آن کوچکترین دغدغه ای احساس نمی نمایند .
در قرآن کریم (که کلام خداوند و نازل شده از جانب اوست) ، دلائل متعددی در جهت اثبات مقام ولایت رسول اکرم و امام علی (امام اول ) از جانب خداوند وجود دارد . اما ولایت سایر ائمه بنا بر ابلاغ رسول اکرم از جانب خداوند تأیید می گردد .
ما در این حال به بررسی و دقت و تأمل در یکی از آیات شریفه قرآن میپردازیم که در آن مسأله ولایت بر مؤمنین مطرح شده و این مقام علاوه بر خداوند ، برای رسول اکرم و امام علی اثبات گشته است . به همین منظور ابتدا به بررسی کلمات (۱) به کار رفته در این آیه به صورت مجزا میپردازیم، و سپس به شأن نزول آیه اشاره مینمائیم و در پایان فرازهای مختلف آیه را هر چه بیشتر مورد دقت و توجه قرار میدهیم.
بررسی کلمات آیه به صورت مجزا
انما:
کلمه ایست که در زبان عربی که برای نشان دادن یک انحصار به کار میرود ؛ بدین معنا که گوینده منظور خویش را به معنی و مفهومی خاص و یا اشخاصی معین محدود مینماید وآنرا را از سایر مفاهیم و یا اشخاص نفی مینماید . به عنوان مثال اگر گفته شود فقط خداوند معبود ماست ، به این معناست که الوهیت و معبود بودن، تنها منحصر در خداوند است و سایر موجودات، از جایگاه الوهیت ، خارج شدهاند. بر این اساس و بر طبق سایر قوانین مربوط به استفاده از این کلمه در زبان عرب (که در توضیح بیشتر آمده است.) آوردن انما در آغاز این آیه، مقام ولایت بر مؤمنین را در عدهای خاص منحصر میکند. به بیان دیگر، تنها سه مورد را در هنگام نزول آیه به عنوان ولی مؤمنین معرفی میکند و این مقام را از سایرین نفی مینماید. پس معنای این آیه بدین گونه میباشد که : « ولی شما تنها خدا و رسول او و کسانیکه ایمان آورده اند؛ همان کسانی که نماز را بر پا می دارند و در حال رکوع نماز زکات میپردازند، می باشند. »
توضیح بیشتر مربوط به انما
در زبان عربی برای بیان یک مفهوم، دو نوع جمله از لحاظ ساختاری وجود دارد. (یکی را فعلیه و دیگری را اسمیه گویند. جمله فعلیه جمله ایست که با فعل شروع شود و جمله اسمیه به جمله ای گفته می شود که با اسم شروع گردد . هر یک از انواع مختلف جمله، دارای پایهها و ارکانی اصلی میباشند که بوسیله آنها، معنای جمله تکیمل میشود و در صورتی که هر یکی از آنها حذف گردد، معنا ناقص باقی میماند.
گوینده با توجه به مقصود خود از کلام، می تواند این ارکان را در محلهای مختلف کلام خود ذکر کند و ترتیب قرار گرفتن آنها را تغییر دهد.
انما بر سر هر دو نوع جمله می آید و آخرین رکن جمله (و یا رکنی را که پیش از ذکر تمامی ارکان ذکر گردیده است) حصر مینماید. حال برای روشن تر شدن بحث مثالی را ذکر میکنیم. فرض کنیم فردی به نام محمد ایستاده است . این واقعیت را میتوان به دو صورت بیان نمود : 1- فرد ایستاده محمد است.
2- محمد ایستاده است.
در حالت اول اگر از انما استفاده شود و بر سر جمله بیاید، محمد را که در انتها آمده حصر مینماید. بدین معنا که فرد ایستاده فقط محمد است.( یعنی کس دیگری ایستاده نیست .) اما در حالت دوم در صورتی که از انما استفاده گردد،ایستادن که در انتها آمده حصر می شود. یعنی محمد فقط ایستاده است. (و کار دیگری غیر از ایستادن انجام نمیدهد). در آیه محل بحث نیز ، آخرین رکنی که از جمله ذکر شده است، معرفی افرادی است که بر مومنین ولایت دارند. در نتیجه بنا بر مطالبی که ذکر گردید، انما این اشخاص را حصر مینماید و آیه بیان میکند که ولی شما تنها خدا و رسول و مومنینی که نماز میگذارند و در حال رکوع زکات میدهند، میباشند.
ولی:
در کتب لغت عرب همانند مفردات القرآن و لسان العرب و … برای این کلمه ، معانی متعددی آورده شده است. که میتوان از آن جمله داماد، هم قسم، دوست، سرپرست، یاور و … را ذکر نمود. بسیاری از این معانی گفته شده در توضیح کلمه «ولی« نه تنها در این آیه بلکه در آیات دیگر قرآن کریم (که در آنها نیز، کلمه ولی بکار رفته است) مفهوم درستی را نمیرساند . {بعنوان مثال اگر معنای داماد را از بین معانی ولی در این آیه جایگزین نمائیم معنای آیه اینگونه میشود: «فقط خدا و رسولش و کسانی که در حال رکوع نماز زکات میدهند، داماد شما هستند.«که عدم صحت این معنی کاملا آشکار است} با توجه به این مطلب مفسرین و صاحبنظران اسلامی درباره معنای ولی در این آیه فقط یکی از سه معن
۱- دوست
2- یاور و ناصر
3- سرپرست و صاحب اختیار
را برگزیدهاند. (ما در قسمتهای بعد این سه معنی را بررسی بیشتری خواهیم کرد.)
زکات:
زکات یعنی «اعطای مال در راه رضای خداوند متعال« و یکی از موارد آن اعطای مال به مستمندان میباشد. که در این آیه به آن اشاره شده است.
رکوع:
به این دلیل که پیش از آوردن لفظ رکوع صحبت از به جای آوردن نماز توسط مومنین میباشد (یقیمون الصلوه) ، رکوع در این آیه به همان معنی عمل خاص در نماز است که پس از قرائت حمد و سوره میباشد و عبارتست از خم شدن و انحنای سر).
توضیح بیشتر مربوط به رکوع
رکوع دارای سه معنی لغوی و اصطلاحی و مجازی است . معنای لغوی آن انحنای سر و خم شدن میباشد، که اگر این حالت با قصد قربت و در نماز باشد به عنوان فعلی در نماز به حساب میآید و این همان معنای اصطلاحی است. به عبارت دیگر معنای اصطلاحی رکوع از همان معنی انحنای سر و خم شدن گرفته شده است، با این تفاوت که یک عمل اصلی در نماز است و به همین خاطر باید با قصد قربت انجام شود. (قصد قربت یعنی همه توجه به سمت پروردگار باشد وعمل فقط برای رضایت او انجام شود، نه به منظور دیگر). معنای مجازی آن ذلت و خضوع در مقابل یک فرد میباشد.
همیشه در هنگام مطالعه یک متن ابتدا معنای لغوی کلملات به ذهن میرسد و اگر دلیل و قرینه ای وجود داشته باشد، معنای اصطلاحی یا مجازی آن کلمه در نظر گرفته میشود. قرآن هم ، اینگونه است که باید اول معنای لغوی بررسی شود و در صورت وجود قرینه و دلیل ، به معنای اصطلاحی یا مجازی آن روی آوریم. رکوع نیز مستثنای از این قاعده نیست و هر جا در قرآن با این کلمه مواجه شدیم ، باید ابتدا معنای لغوی آن در نظر گرفته شود . مثلا در صورتی که در آن صحبت از نماز و نمازگزاران بود به قرینه نماز ،ناگزیر به معنای اصطلاحی برمیگردد و در صورت وجود قرائن دیگر به معنای مجازی آن روی میآوریم. در این آیه هم به علت اینکه در ابتدای آیه صحبت از بر پا داشتن نماز است ( یقیمون الصلوه )رکوع را باید در معنای اصطلاحی آن ( یعنی یکی از اعمال خاص نماز ) ، به کار برد . (۲)
در ابتدای بحث گفتیم که ولی با سه معنی دوست، ناصر (یاور) و سرپرست مورد بحث و کفتگوی مفسرین است. ما نیزدو معنی دوست و ناصر (معنای اول و دوم) را بررسی میکنیم و بعد به معنای سوم میپردازیم، تا به معنای بهتر «ولی» در این آیه دست یابیم.
1) دوست
۲) ناصر (یاور)
با در نظر گرفتن این دو معنی آیه اینگونه معنا میشود:
«تنها دوست یا ناصر شما خدا و رسولش و آن کسانی هستند که ایمان آوردند. کسانیکه در حال رکوع نماز زکات میدهند.»
گفتیم «انما»برای حصر نمودن بکار میرود. پس با توجه به انما و معنای دوست یا ناصر نتیجه میگیریم که فقط دوست و یاور ما، خدا و رسولش و آنهایی که در حال رکوع نماز زکات میدهند، میباشند. با توجه به این معنی ما دیگر نباید هیچ دوست و یاوری داشته باشیم. و نمیتوانیم کس دیگری را (که مثلاً زکات در حال رکوع نداده است) دوست یا ناصر خطاب کنیم.
این دو معنی با آیات دیگر قرآن در تناقض میباشند. (لازم به توضیح نیست که در قرآن چون کلام خداست و در آن اشتباه جای ندارد ، تناقض یافت نمیشود) همانند:
«و ان استنصروکم فی الدین فعلیکم النصر» (سوره انفال آیه ۷۲ )
« اگر در دین یاری خواستند پس بر شما است یاری کردن »
این آیه معلوم مینماید یاری رساندن و نصرت دادن به دیگران فقط مختص افرادی خاص نیست و میگوید هر آنکس، از شما در دینش یاری خداست به او یاری نمائید.
« تعاونوا علی البر و التقوی » (سوره مائده آیه ۲ )
« کمک کنید همدیگر را بر نیکو کاری و پرهیزکاری »
در این آیه هم کمک کردن به یکدیگر بر اساس نیکی و تقوا خواسته شده است و اختصاص به افراد خاص ندارد.
«انما المومنون اخوه» (سوره حجرات آیه ۱۰)
« جز این نیست که مؤمنان برادرند »
خداوند متعال در این آیه مومنین را با یکدیگر برارد خوانده است ، حال آنکه مشخص است رابطه برادری اسلامی، بالاتر از رابطه دوستی است . (یا بالاتر از به هم یاری رساندن میباشد.) پس چگونه ممکن است که ما بتوانیم فقط از زکات دهندگان در حال رکوع دوست انخاب کرده و از آنها یاری بخواهیم ، در حالیکه قرآن همه مومنان را برادران یکدیگر معرفی میکند!
پس معلوم میشود معنای ولی در آیه مورد بحث، نمیتواند دوست یا ناصر باشد. چون معنای دوست و ناصر معنای کلی میباشد و در افرادی خاص منحصر نمیشود.
ولی به معنای سرپرست
حال اگر ما ولی را به معنای سرپرست و صاحب اختیار معنی کنیم ، با سایر آیات قرآن در تناقض نیست. چون امر سرپرستی نمیتواند مختص همه باشد. و اینگونه نیست که هر کس، بتواند بر ما امر و فرمان کند و سرپرست ما شود. مگر فرد یا افرادی خاص که از جانب خدا باشد. و این آیه میگوید که امر ولایت به معنای سرپرستی بعد از خدا و رسولش بعهده فرد یا افرادی است که در حال رکوع نماز زکات میدهند.
در اینجا باید ببینیم که زکات دهندگان در حال رکوع نماز چه کسی یا کسانی در هنگام نزول آیه میباشند که امر مهم سرپرستی بعد از خدا و رسولش در اختیار آنان میباشد. که بهترین شاهد و گواه برای این موضوع، مراجعه به شأن نزول این آیه میباشد.
شأن نزول آیه
مفسرین و صاحبنظران شیعی (۳) و اهل تسنن (۴) این مطلب را گفتهاند که:
فقیری به مسجد النبی آمد و از مسلمانان طلب کمک کرد و هیچ کس به فقیر کمک نکرد مگر حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) که در حال رکوع نماز، انگشتری خود را به فقیر بخشید و این آیه (آیه ۵۵ سوره مائده) بر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و سلم نازل گشت.
بررسی قسمتهای مختلف آیه
وصف مؤمنینی که دارای مقام ولایت هستند
در این آیه خداوند برای آن دسته از مؤمنین که دارای مقام ولایت هستند ، نشانی خاصی را بیان نموده است و آنان را کسانی معرفی می نماید که در حال رکوع نماز ، زکات می دهند .
برای فهم بهتر این آیه لازم است این مطلب را بررسی نمائیم که چگونه می توان شخصی را به وسیله توصیف نمودن او به مردم معرفی نمود ، تا مردم به او مراجعه نمایند .
بطور کلی میتوان شخص را به دو گونه وصف نمود. یکی آنکه گوینده نشانی خاصی را میدهد و منظور گوینده فقط فرد خاصی است و کس دیگری را در بر نمیگیرد. نوع دوم آنست که گوینده نشان عامی را میدهد و هر کس که آن خصوصیت را داشته باشد مورد نظر گوینده قرار میگیرد. برای روشنتر شدن مسأله مثالی را برای هر دو وصف به ترتیب میآوریم.
مثال وصف نوع اول
از استادی سئوال میشود: کدامیک از شاگردانت، از بقیه عالم تر میباشد؟ استاد در جواب میگوید: آن شاگردی که از همه تمیزتر است.
چون تمیز بودن و عالم بودن با یکدیگر تناسبی ندارد، پس استاد با دادن این پاسخ خواسته است نشانهای را مشخص نماید و بگوید فقط این فرد (و با این مشخصه) ، مورد نظر من است. در واقع استاد با این نشانه ملاکی خاص را برای فردی خاص معین کرده است. و اینگونه نیست که اگر کسی بعد از این خود را تمیز نماید جزء جواب استاد قرار گیرد. چون پاسخ استاد در زمانی خاص داده شده است و اشاره به عالم ترین فرد دارد و در غیر آن زمان، دیگر معنایی ندارد.در این مورد و در موارد مشابه ، از پاسخ استاد این نکته نیز می تواند به ذهن بیاید که یکی از موارد مورد پسند استاد تمیز بودن است و او تمیز بودن را دوست دارد. همچنین استاد بطور غیر مستقیم خواسته به بقیه شاگردان بگوید که اگر نمیتوانید عالمترین بشید ولی خود را تمیز نگاه دارد.
مثال وصف نوع دوم
حال اگر استاد در پاسخ انیگونه گفته بود: آن فردی عالم تر است که از همه بیشتر درس میخواند، این دیگر ملاک خاص نبود. چون درس خواندن و عالم شدن با هم تناسب دارد و هر کس که بیشتر درس بخواند میتواند عالمترین باشد. پس، استاد در اینجا ملاک عامی را معرفی کرده است و درس خواندن را مساوی با عالم شدن مطرح کرده است و منوط به فردی خاص نمیباشد.
برای استفاده از این مطلب، به سراغ آیه مورد بحث میرویم.
خداوند متعال در این آیه گفته است بعد از خود و رسولش، کسانی که در حال رکوع نماز زکات میدهند، سرپرست مومنین میباشند. مشاهده میکنیم که بین زکات در حال رکوع و اینکه کسی سرپرست مومنین باشد هیچ گونه تناسبی وجود ندارد. پس وصفی که در این آیه بوسیله آن مومنین (آنهایی که بر سایرین ولایت دارند) مشخص شدهاند، از نوع وصف اول میباشد. و خدا نشانهای را در زمانی خاص داده است تا مشخص کند بعد از خود و رسولش چه کسی سرپرست مردم میباشد. با توجه به شأن نزول مشاهده میشود که منظور خدا کسی جز علی بن ابیطالب علیه السلام نمی باشد. همچنین از این آیه مشخص میشود که یکی از عوامل مورد پسند خداوند، زکات دادن در حال رکوع نماز میباشد. بدین معنی که خداوند متعال بطور غیر مستقیم به مومنین میگوید: با اینکه تمامی شما نمیتوانید سرپرست سایر مومنین باشید ولی سعی در انجام این عمل پسندیده داشته باشید و دادن زکات را به علت خواندن نماز به تأخیر نیندازید، که این عمل مورد رضای خداوند میباشد.
کلمه جمع ، منظور از آن شخصی واحد
در اینجا لازم است به نکته مهم دیگری توجه کنیم ؛ در این آیه کلمه مومنین بصورت جمع آورده شده است، حال ممکن است این سئوال مطرح شود که چرا این کلمه بصورت جمع آمده است، در حالیکه گفته شد، مراد از مومنین حضرت علی علیه السلام میباشد.
در این رابطه باید این نکته را در نظر داشته باشیم که کلمه مفرد نباید بیشتر از یک نفر بکار رود، ولی عکس آن جایز و صحیح است.
بدین معنا که کلمه بصورت جمع آورده شده در حالیکه منظور از آن یک شخص واحد است. در قرآن نیز در موارد متعدد اینگونه عمل شده است. به عنوان مثال (در قرآن آمده است):
«و اذا قیل لهم تعالو یستغفر لکم رسول الله لوّؤا ر ءوسهم و رایتهم یصدّون و هم مستکبرون» (آیه ۵ سوره منافقون)
«هم الذین یقولون لاتنفقو علی من عند رسول الله حتّی … » (آیه ۷ سوره منافقون)
«و هرگاه به آنها گفته شود بیاید تا رسول خدا برای شما از حق آمرزش طلبد، سرپیچند و مشاهده میکنی با تکبر و نخوت روی بر میگردانند»
«اینها همان کسانی هستند که میگویند بر آنان که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند…»
در این دو آیه خداوند، حکمی کلی را در مورد منافقین آورده است که با تکبر و نخوت روی بر میگردانند و میگویند بر اصحاب رسول انفاق نکنید. در حالیکه با مراجعه با شأن نزول مشاهده میشود در عین اینکه خدا در این آیات منافقین را مورد خطاب قرارد داده است و حکمی را صادر کرده است، ولی مصداق خارجی این آیات شخصی واحد ، به نام عبدالله بن أبی بوده است. (می توان در تفسیر طبری و همچنین در تفسیر سیوطی از قول ابن عباس در ذیل این آیات، مطلب فوق را مشاهده نمود.)
در ادامه برای رعایت اختصار، فقط به نشانی آیات و بیان مفسرین در ذیل آن ، اشاره میشود.
۲) سوره آل عمران آیه ۱۸۱ (تفسیر القرطبی ج ۴ ص ۲۹۴)
۳) سوره توبه آیه ۶۱ (تفسیر القرطبی ج ۸ ص ۱۹۲، تفسیر الخازن ج ۲، ص ۲۵۳)
۴) سوره نساء آیه ۱۰ (تفسیر القرطبی ج ۵ ص ۵۳، الاصابه ج ۳، ص ۳۹۷)
۵) اللممتحنه آیه ۸ (بخاری، مسلم، احمد، ابن جریر، ابن ابی حاتم، همینطور در تفسیر القرطبی ج ۱۸ ص ۵۹)
۶) المائده آیه ۴۱ (تفسیر قرطبی ج ۶، ص ۱۷۷، لااصابه ج ۲، ص ۳۲۶)
۷) و…
از مطالب گفته شده به این نتیجه میرسیم که آوردن کلمه جمع برای مفرد بلا مانع است و موارد متعدد از آن وجود دارد. از سوی دیگر این آیه با آوردن جمع در و مورد نظر داشتن شخص واحدی به عنوان ولی ، معنای کاملتری را به ذهن می آورد ، بدین معنی که خداوند با آوردن جمع در این آیه بطور غیر مستقیم به مومنین گفته است با اینکه نمیتوانید ولی و سرپرست باشید ولی میتوانید دو عبارت را با هم جمع نمائید. همانگونه که حضرت علی (علیه السلام) دو عبارت نماز و زکات دادن را با هم جمع نمود و یکی را به علت دیگری به تأخیر نینداخت. (این مطلب در قسمت قبل با تفسیر بیشتری آورده شده است.)
در انتهای این بحث به قول زمخشری (در این رابطه) میپردازیم. (زمخشری از مفسرین بزرگ اهل تسنن میباشد که در تفسیر کشاف ذیل این آیه، مطلب زیر را آورده است).
«پس اگر بگوئیم: چگونه صحیح است که این لفظ (الذین آمنوا) در مورد حضرت علی (رضی الله عنه) باشد در صورتی که به صورت جمع آورده شده ، خواهم گفت این لفظ با وجود آنکه سبب نزول در آن یک مرد میباشد، به صورت جمع آورده شده تا مردم را در مانند کار او ترغیب کند، که سرانجام ایشان به ثوابی مانند ثواب او نایل شوند. و تا توجه دهد که خلق و خوی مومنین باید در چنان درجهای از علاقمندی و نیکی و احسان و رسیدگی به فقرا باشد که حتی اگر در حال نماز کار نیکی برای ایشان پیش آمد که تأخیرپذیر نبود (تأخیر موجب فوت آن کار می شد) آنها تا پایان نماز هم آن کار را به تأخیر نیفکنند.»
ماهیت و سنخ ولایت رسول اکرم و امام علی
با دقتی بیشتر مطلبی دیگر نیز از آیه دریافت میشود: با وجود اینکه خدا ولایت بر مومنین را بعد از خودش برای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وحضرت علی (علیه السلام) نیز مطرح میکند، ولی بجای بکار بردن کلمه اولیاء کم بصورت جمع از ولیکم که مفرد است استفاده نموده است.
از مطرح شدن کلمه ولی بصورت مفرد میتوان فهمید که خداوند متعال خواسته است ولایت خویش را در اختیار رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) نیز قرار دهد بدون آنکه این مقام را از خود صلب کند. که ولایت آنها از همان سنخ ولایت خداوند میباشد. بدین معنــی که اگر خداوند گفته بود اولیاء کم معلوم بود که صحبت از چند نوع ولایت متفاوت است که افرادی آنرا بر مومنین دارند.در حالیکه خدا اینگونه نگفته است و یک نوع ، ولایت را مشخص کرده است. در حقیقت ولایت خداوند و ولایت رسول اکرم (صلی الله علیه و اله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) یک نوع ولایت است با این تفاوت که ولایت خدا، ذاتی و بطور مستقل است. بدین معنی که ولایت خداوند را کسی در اختیارش نگذاشته است. (خدا به این علت که خالق همه چیز است، باید ولی و سرپرست و صاحب اختیار همه موجودات باشد.) اما ولایت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) را خدا به آنها اعطا نموده است و ولایت آنها به ولایت خدا وابسته میباشد.
همانطور که شیعه نیز قائل است رسول اکرم و ائمه معصومین (علیهم السلام ) بنده خدا میباشند و هر آنچه که در اختیار دارند از جانب خداوند میباشد و خدا به آنها اعطا کرده است. و آنها از خود به تنهایی هیچ ندارند.
نتیجه
از آنچه که تا کنون ذکر گردید ، آشکارا روشن می گردد که :
1- قرآن کرپم مسأله ولایت و سرپرستی بر مؤمنین را به طور دقیق و در آیات مختلف تبیین نموده است .
2- معنای ولایت که در این آیه از آن سخن به میان آمده است ، همان سرپرستی ، صاحب اختیار بودن می باشد .
3- ولایت در دیدگاه قرآن کریم تنها برای عده ای خاص اثبات گردیده و از دیگران نفی شده است .
4- از منظر قرآن ، مقام ولایت بر مؤمنین در اصل مختص به خداوند است و ولایت سایر افراد هنگامی پذیرفته است که خداوند آنرا در اختیار آنان قرار داده باشد .
5- مؤمنین باید در تمامی امور به ولی خویش مراجعه نمایند و از او پیروی نمایند و او را الگوی خویش قرار دهند .