بازدید
در آیین مقدس اسلام ودر قرآن کریم تقوی و پرهیزگاری زیر بنای اعمال نیک هر انسان مسلمان و مومن قلمداد شده است که گویی منهای هیچ عبادت و هیچ طاعتی از انسان پذیرفته نیست:
انّما یتقبّل الله من المتقین.
جز این نیست که خداوند از متقیان وپرواداران می پذیرد.
اصولا تقوی و پرواداری هم هدف است وهم خود زمینه ساز و وسیله ای است برای پاکی وتعالی روح آدمی که هیچ مسلمان ومومنی بدون زمینه تقوی نمی تواند در راه ارشاد, هدایت و رستگاری گام بسپارد:
ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین.
این کتاب که تردید وشکی در آن نیست , مایه هدایت و رستگاری است فقط برای پرهیز گاران ومتقیان.
لذا می بینیم که مساله تقوی در قرآن و سنت پایگاهی عظیم دارد,کرارا ودر موارد متعددی از آن سخن به میان آمده واز بعدهای مختلفی مورد بحث قرار گرفته است واولیای دین پیرامون آن وبیان صفات متقین و فضائل آنان داد سخن داده اند.
وبا مطالعه نهج البلاغه نیز می توان دریافت که تقوی در نظر حضرت علی (ع)اهمییت بسیار داشته است .
به همین دلیل من وظیفه خود احساس کردمتا با تهیه مقاله ای گفتار آن حضرت را در مورد تقوی و متقین وآثار آن بیان کنم .
که در اینجا لازم می دانم از جناب آقای کیفی مسئول محترم واحدقرآن آموزش وپرورش ناحیه چهار که ازراهنمائی های ایشان بسیاراستفاده کردم تشکر کنم.ولازم میدانم از مدیریت و معاونین دبیرستان امام رضا(ع) وهمچنین مسئول کتابخانه این دبیرستان که کمکهای شایانی در این راه به من کردند کمال سپاسگزاری را داشته باشم .
تصویری از نهج البلاغه
نهج البلاغه کتابی است حاوی ۲۳۹ و ۷۹ نامه و ۴۸۰ حکمت و کلمات قصار که امیرالمؤمنین علی (ع) در زمان کوتاه خلافت خود ، ایراد نموده است و محمدبن حسین موسوی معروف به «سیدرضی» (359-406) که از بزرگان علماء شیعه است در سال ۴۰۰ هجری آنرا برشته تحریر در آورده است.
مؤلف نهج البلاغه درباره هدف از تألیف می گوید در آغاز جوانی شروع به تألیف کتابی درباره خصائص ائمه علیهم السلام نموده و مشتمل بر سخنان و سایر خصوصیات آنها بوده در بخش آخر مربوط به حضرت علی کلمات قصا آن حضرت را نوشتم که پس از این که برخی از دوستان آن را دیدند بسیار پسندیدند و از من تقاضا کردند که خطبه ها و نامه های آنحضرت را هم اضافه کنم. آنها می دانستند که چنین کتابی از لحاظ شاهکارهای فصاحت و بلاغت و گوهرهای درخشان ادب عربیت بی مانند خواهد بود ، زیرا امیرالمؤمنین(ع) سرچشمه فصاحت و زادگاه بلاغت است.
کتاب نهج البلاغه در مدت هزار سال همواره در آسمان علم و ادب و همچون خورشیدی فروزان ، درخشیده و نورافشانی کرده است و به زبان های زنده دنیا ، مانند انگلیسی ، فرانسه ، آلمانی ، فارسی و اردو ترجمه شده است و دانشمندان اسلامی صدها شرح و منتخب و مختصر و سیری در نهج البلاغه برای این کتاب نوشته اند۱٫
سید رضی در مورد نام این کتاب می گوید: این کتاب را بدان جهت نهج البلاغه نامیدم که بابهایش بر روی بیننده باز می گردد و به خواست و منظور خود نزدیک می شود. هم برآورنده نیاز دانشمند و دانشجو است و هم منتهای آرزوی بلیغ و زاهد و در ضمن آن سخنان شگفت آوری درباره توحید و عدل و منزه داشتن خدای سبحان و متعال از تشبیه او با خلق می آید تا هر شبهه ای در پرتو نور پراکنیهایش آشکار گردد و هر بیمار حقیقی با داروی شفابخش آن بهبودی یابد۲٫
تقوی از دیدگاه لغت
کلمه تقوی از ریشه (وقی ) گرفته شده که به معانی باپای برهنه و پاورچین وبا پروا راه رفتن ,اصلاح کردن چیزی و نگه داری آمده است وواژه (اتقا’)هم از باب افتعال به معانی پرهیز ,اجتناب ودوری گزیدن است و وقتی به خدا اضافه شده وگفته شود (اتق الله )به معنی ترسیدن از مجازات الهی است واحتراز از آن چیزی است که خداوند دوست نمی داردوکلمه (تقاه) نیز به معنای خشیت از مقام ربوبی است.
تقوی درقرآن
لغت تقوی و مشتقات ان در حدود دویست وسی و هشت مورد درقرآن آمده است,اما احصا و بررسی جامع آن که در حدیث وسنت آمده فرصتی بیشتر لازم دارد.
در قرآن مجید به آثار گوناگون تقوی اعم از فردی,اجتماعی,مادی ومعنوی اشارتهاشده است ومفسران گرانقدراسلام هم در تشریح و تحلیل ابعادمختلف آن قلمفرسائیها فرموده اند.
از نظر علامه طباطبائی متقیان همان مومنانند وهرگز تقوی خصوصیتی از خصوصیات طبقه أی از طبقات مومنان نیست بلکه تقوی صفتی است که درصورت تحقق ایمان و جامه وجود پوشیدن آن با همه مراحل ایمان جمع میشود و تحقق می یا بد.ودلیل این مطلب آن است که خدای متعال طایفه معینی از طوایف مومنان را با اختلاف درجات و طبقاتشان با صفت تقوی نستوده هر چند که طی آیه های نخست سوره بقره به ذکر چند صفت معرف تقوی پرداخته است و آن صفات عبارتند از:ایمان به غیب,اقامه نماز,انفاق ازآنچه که خداوندسبحان روزی فرموده,ایمان به آنچه که بر پیامبران نازل شده و یقین و اذعان به آخرت.
هرجا تقوی وجود داشته باشد ایمان نیز آنجا وجود دارد,که در حقیقت تقوی تحقق خارجی ایمان و عینیت آن است.
به هرحال در لابلای آیات قرآن برای تقوی آثار و نتایج گوناگونی ذکر شده است که می توان به اثر تقوی در معیشت دنیا و انعکاس آن در حیات نظامی اشاره کرد.
تقوی در نهج البلاغه
در لابلای سخنان وخطبه ها و نامه های علی (ع) در نهج البلاغه نیز بارها وبارها از تقوی و خصوصیات متقیان صحبت به میان آمده است وامام بزرگوار ومعصوم به مناسبتهای مختلف به آثار تقوی و چگونگی حیات پروا پیشگان در بعد های گوناگون آن اعم از مادی ,معنوی , فردی , اجتماعی , اخلاقی وغیره ونیز در تشریح صفات و مشخصات پرهیز گاران اشارتها فرموده است وحتی گاهی در این زمینه به القای خطبه مستقل و نسبتا مفصل پرداخته است که مهمترین و پر مضمون ترین آنها خطبه أی است که به خطبه همّام شهرت دارد.
و اینک به بررسی تک تک فضائلی که حضرت علی (ع) در مورد تقوی و متقین واثرات آن در تکامل بشری فرموده است می پردازیم:
برنامه روز و برخورد با مردم
و اما النهار فحلماء علماء ابرار اتقیاء قد براهم الخوف بری اقداح ینظر الیهم الناظر فیحسبهم مرضی و ما بالقوم من مرض و یقول : لقد خولطواولقد – خالطهم امر عظیم لایرضون من اعمالهم القلیل و لایستکثرون الکثیر فهم لانفسهم متهمون و من اعمالهم مشفقون .
اما روز ، پس دانایان با حلم اند ، نیکوکاران پارسایند ، خوف و خشیت خدا آنان را چوبین کرده که قدشان همچون تیر تراشیده است . بیننده ای به خدا می نگرد ،پس بیمارشان می پندارد ؛ اما ابداً بیماری و ناخوشی ندارند . بیننده ای می گوید : اینان قاطی کرده اند . آری ، امر عظیمی در درون انان خلجان دارد :به عمل اندک و کم خشنود نیستند و کار زیاد را هم زیاد نمی دانند ؛خود را در انجام مسؤولیتها متهم می دارند و از پذیرفته نشدن اعمالشان خائف و بیمناک اند.
امیرالمومنین (ع) دراین بخش از کلامش نیز به بیان چند صفت فضیلت برای متقین پرداخته است :
۱٫حلم ( یا حکمت ).
۲٫ علم و دانش و آگاهی .
۳٫ احسان و نیکوکاری .
۴٫ تقوی .
۵٫ خوف .
۶٫ راضی و خشنود نبودن به عمل اندک .
۷٫ عمل خیر هر چند زیاد را زیاد ندانستن.
۸٫ خود را در انجام وظایف و مسؤولیتها متهم دانستن.
۹٫ از پذیرفته نشدن عملهای خیر بیمناک بودن.
و سرانجام بیان قضاوت مردم عامی و عادی است که تصور می کنند ایشان مریض اند و یا دچار اختلال هستند که لاغر اندام و آشفته خاطرشان می بینند. در حالی که چنین نیست و نه تنها آنان بیمار و رنجور نیستند بلکه تندرست تر و سالم تر از سایرین اند ، و نه تنها اختلال ندارند بلکه حواسی جمع تر از حواس مردم عادی دارند چون عواقب امور و نتایج اعمال را به دقت تمام و با دیدی الهی می نگرند.
۱٫ صفت حلم ، فضیلتی است میان دو رذیله مهانت و غضب که یکی تفریط است و دیگری افراط .
«مهانت » یعنی پستی و حقارت، که انسان هرگز در برابر هیچ امری خشونت و تندی نکند و در برابر هر عملی عکس العمل متناسب نشان ندهد و به اصطلاح آنچنان لین العریکه باشد که با هم ، اعم از خوب و بد ، و در برابر هر عملی ، چه صلاح و چه فساد ، یکسان برخورد کند و انعطافی و انفعالی عمل نماید- و متقین ، ابداً چنین نیستند – و « غضب » عبارت است از اینکه انسان با هم کس و درهمه جا خشونت و تندی به کار برد و هرگز مورد را ارزیایب نکند ، که پارسایان از این افراط نیز به دورند و صفت و خصلتی متعادل میان آن دو دارند؛ ی عنی حلیم اند ، بجا و بموقع نرمش و انعطاف دارند و در جای خود هم خشونت و تندی می کنند .
از سوی دیگر اگر نسخه بدل « حکما » را در نظر بگیریم – که در بعضی نهج البلاغه ها چنان آمده – حکمت نیز فضیلتی است از فضایل پارسایان که ایشان حکیمان اند و همه چیز و همه کس را در جایگاه متناسب خود می بینند و رعایت می نمایند مضاف بر اینکه حکمت هم مانند حلم از جنود و لشکریان عقل محسوب می شد.
۲٫ متقین ، عالم و دانشمند و خبیر و آگاه اند و از جنبه نیروی عقلانی و حکمت نظری و در تحلیل مسائل فکری و عقیدتی سرآمدند، که آنان با دانش و نظر و استدلال به معارف توحید و شناختهای الهی رسیده اند نه از روی تقلید و پیروی کورکورانه و بدون تفکر و اندیشه .
۳٫ متقی ، آدمی نیکوکار و اهل احسان و نیکی است ،که آن از صفات بارز مؤمن است و مؤمنان ، محسنان و نیکوکاران و ابرارند.
۴٫تقوی در این مورد به معنای خاص آن به کار رفته است ، یعنی ترس از خدا و مجازات او ،و لذا متقی و پارسا از کلیه قبایح کرداری و سیئات نفسانی می هیزد.
۵٫ وصف خوف . در مورد متقیان به طور مکرر صحبت از خوف و بیم به میان می آید و نیز از هویدایی و بروز آثار این خوف در سیما و جنات ایشان و درتن و اندامشان و در نفسیات و روحیاتشان صحبت می شود و با ملاحظه متعلقات خوف صفات دیگری برای پرواپیشگان و پارسایان ذکر می گردد مانند بیم از مردودی اعمال و عبادات و امثال آن.
امیر المؤمنین می فرماید : شخص متقی و پرهیزگار ، از خوف خدا و از ترس نافرمانی او و از بیم ارتکاب گناه و انجام موجبات خشم و غضب الهی ، شدیداً نگران است و لذا اندامی لاغر و باریک دارد.
امام سجاد علی بن الحسین (ع) وقتی می خواست وضو بگیرد رنگ رخسارش می پرید . خانواده اش می گفتند :چه امری پیش آمده است ؟ می فرمود : می دانید که در برابر چه ذاتی می خواهم بایستم ؟ ۱
خوف یکی از درجات عالی عرفانی است و مقام خائفان بس ارجمند و والاست . خوف یک صفت اثباتی است که به مؤمن جرأت ،شهامت و شجاعت می بخشد ، زیرا او تنها از مجازات و کیفر الهی می ترسد و از ما سوی الله واهمه ای ندارد و به همین سبب همه از او بیم دارند و برایش حساب بازمی کنند.
و امام صادق (ع) فرمود :
من خاف الله اخاف الله منه کل شی و من لم یخف الله اخافه الله من کل شی.۲
هر کس از خدا بترسد ، خداوند همه چیز را از او می ترساند و هر کس از خدا نترسد ، خداوند او را از همه چیز می ترساند.
شارح بحرانی در اینجا از شرح خطبه چنین می نویسد : خوف و ترس آنچنان متقی رامشغول می کند که او بر بدن و صلاح آن نمی پردازد و در نتیجه ،اشتها و قوه غازیه از ایجاد بدل ما یتحلل باز می ماند و اندامش لاغر و باریک می گردد ،همچون چوبی تراشیده و دراز ، و به سبب همین وضع بیننده او را مریض می پندارد ، در صورتی که او اصلاً مریض نیست ،و بیننده چنین می انگارد که او گرفتار اختلاس حواس است و این اشاره به حالتی است که برای برخی عارفان به هنگام ارتباط بامبداء اعلی رخ می دهد که به بدن خود نمی رسند و حرکات و سخنان خود را نمی توانند ضبط کنند و در نتیجه سخنی نامتعارف و ناخوشایند برای ظاهر بینان شریعت به زبان می آورند ، پس آنان را به اختلال حواس ،و جنون و گاهی هم به کفر و بیدینی نسبت می دهند… 1
به نظر می رسد که این گونه برداشت از بیان علی (ع) دور افتادن از شریعت و طریقتی است که انبیای عظام ، بخصوص رسول خاتم محمد مصطفی (ص) و او صیای کرامش ، در تعالیم اسلام بیان داشته اند . آنان در برنامه هایشان کوشیده اند که در انسانها از همه نظر تعادل ایجاد کنند ،اعم از جنبه های روحی و جسمی ، و اینچنین برداشت صوفی منشانه و تفسیر یک بعدی کلام امیرالمومنین (ع) تداعی امری می کند که از سیره خود آنان به دور است .
پس چگونه می توان تصور کرد که مردی عارف و انسانی متقی و پارسا حرفی بزند که با ظاهر شریعت سازگار نباشد ، که اعتبار شریعت به ظاهر و باطن هر دو است نه به یکی . پس بهتر است تفسیر کلام علی (ع) را از بیان خود او بگیرم.
۶٫متقی به عمل اندک راضی و خشنود نیست . او هر چند اعمال خیر و پسندیده انجام دهد باز آن را کم می شمارد . یکی از شارحان نهج البلاغه می نویسد : تصور متقضیان در مورد خویش آن است که برای مبارزه و کار و کوشش و تلاش آفریده شده اند نه برای تنبلی و بطالت.۱
به هر حال ، چون افراد متقی به غایات شریفه و اهداف عالیه عبادات آگاه اند و نتایج اعمال صالحه ، که عبارت از دور شدن از آتش و ورود به بهشت است ، برایشان معلوم و مکشوف می باشد و می دانند که هر چه عمل خیر بیشتر انجام دهند ، به رضوان الهی بهتر خواهند رسید ؛ لذا هر چند عمل خیر زیاد انجام دهند آن را با در نظر گرفتن این هدف و غایت ، اندک می شمارند.
۷٫پارساریان هر چند عمل خیر فراوان انجام می دهند مع ذلک دچار عجب و غرور نمی شوند ، که عجب در عبادت و بندگی موجب حبط و بطلان اعمال عبادی می شود و انسان را بر لبه پرتگاه سقوط قرار میدهد.
امام محمد باقر (ع) فرمود : سه چیز کمر انسان را می شکند : اول اینکه انسان عمل خودرا زیاد بداند ، دوم گناهان خویش را فراموش کند ، سوم خود بین باشد و از رأی و فکر خویش خوشش آید.۱
۸٫متقی با اینکه هر چند در توان دارد انجام می دهد و در عمل به وظیفه و مسؤولیت بندگی قصور و کوتاهی نمی کند مع ذلک خودرا متهم می دارد و همیشه از خطا و تقصیر بیمناک است .
امیرالمومنین (ع) در خطبه پنجاه و دو نهج البلاغه می فرماید : به خدا سوگند ، اگر دلهای شما آب شود و چشمایتان از شوق خدا و یا ترس او خون بگرید ، پس تا دنیا باقی است زنده بمانید و عمر کنید ، اعمال خیر شما ، هر چند که تمام قدرت و کوشش خود را به کار گیرید ، با نعمتهای بزرگ خدا و فقط این نعمت که او شما را به سوی ایمان رهنمون شده است برابری نتواند کند.
و امام ابوالحسن موسی الکاظم (ع) فرمود : ای فرزندم ! هر چه می توانی در عبادت و بندگی خدا بکوش ، مع ذلک خود را از دایره تقصیر و کوتاهی در عبادت خدا خارج مدان ؛ چون خداوند آن گونه که شایسته است ، عبادت نمی شود.۲
۹٫خوف از مردودی اعمال خیر و عبادات ،از دیگر صفات متقین است . و این چند صفت اخیر در ارتباط هم اند ، زیرا که دانستن طاعت هر چند زیاد باشد و کافی ندانستن عبادات زیاد در برابر عظمت خداوند و نعمتهای بیکرانش و نداشتن عجب به چند عمل خیر ، مجموعاص حالتی در انسان متقی ایجاد می کند که او را وامی دارد تا اعمال و عباداتش خالص و به دور از هرگونه شائبه ریا و ناخالصی باشد ؛لذا همیشه بیم از آن دارد که عملهایش به او مردود شود .
در تفسیر همین آیه از رسول خدا سوال می شود که آیا مقصود کسانی هستند که معصیت و نافرمانی خدا می کنند ، مرتکب زنا و سرقت می شوند و می و شراب می نوشند و مع ذلک از خدا می ترسند ؟ در پاسخ فرمود : نه بلکه منظور از آیه کسانی هستند که روزه می گیرند و صدقه می دهند و نماز می خوانند ، مع ذلک می ترسند که از ایشان ، پذیرفته نشود۱
عکس العمل متقی در برابر تنا گویی مردم
اذا زکی احد منهم خاف ممایقال له فیقول انا اعلم بنفسی من غیری وربی اعلم بی منی بنفسی اللهم لا تواخذنی بما بقولون و اجعلی افضل مما یظنون و غفرلی ما لایعلمون.
هرگاه یکی از ایشان تجلیل و تعریف شود و مورد ستایش و تمجید قرار گیرد ، از این کار بیمناک می گرددو می گوید من بر نفس خودم از دیگران آگاهترم و پروردگار من هم از خود من بر نفس من واقفتر و داناتر است . خدایا ! مرا در مقابل آنچه می گویند مؤاخذه مفروما و مرا بهتر از آنچه اینان می پندارند قرار بده و بر من ببخش آنچه را که مردم از آن بی خبرند.
شخص متقی و پرواپیشه وقتی مورد ستایش قرار می گیرد و کسی او را مدح و ثنا می گوید و کمالات و فضایل او رامطرح می سازد ، از این کار نه تنها خوشش نمی آید و برخود نمی بالد و دچار عجب و خود بهتربینی نمی شود بلکه این عمل ستایشگران و مداحان را وسیله ای قرار می دهد برای ابتهال به درگاه ربوبی. بنابراین با نیایش به پیشگاه الهی ، در مقام خنثی سازی هر اثری بر می آید که از نظر روانی ممکن است این مدح و ثنا در روح او باقی بگذارد .
خود را نستایید و تزکیه نفس نکنید ، که خداوند داناتر است که چه کسی با تقوی و متقی است .
شیخ طبرسی در تفسیر این آیه می نویسد : خودرا بزرگ مشمارید و نفس خود را با صفاتی که ندارد تعریف و تمجید نکنید ، چون خداوند به نفس شما آگاهتر است ،و یا مقصود آن است که عبادات و اعمال نیکتان را ذکر نکنید و خود را به سبب انجام آن کارها تعریف و تمجید ننمایید ، که در این صورت ، اعمال و عبادتهای شما خالصتر و به خشوع نزدیکتر و از ریا و ناخالصی دورتر خواهد بود، و خداوند داناتر است که چه کسی از شرک و گناهان کبیره می پذیرد و یا نیکوکار ، مطیع و مخلص است.۲
و امام محمد باقر (ع) در تفسیر آیه مزبور فرمود :یکی از شما به زیادی نماز ، روزه ، زکات و عبادت افتخار نکند ، زیرا خداوند داناتر است که متقی و پرهیزگار کیست.۳
محمد جواد مغنیه می نویسد : انسان دو گونه زندگی دارد : ظاهری و باطنی. زندگی ظاهری اش برای مردم است ، اما زندگانی باطنی و درونی اش برای خداست ، و این تنها خداوند است که از درون وباطن انسان مطلع و با خبر است نه دیگران ۴
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
لقمان حکیم به فرزند خود مى گوید: ((فرزند عزیز! دیدگان بصیرت خود را در انتخاب مجالسى که در آنها شرکت مى کنى کاملا باز کن و به گزین باش . اگر دیدى مجلسى از مردمى متشکل شده است که با دل و جان و زبان ، خدا را یاد مى کنند، در آن مجلس شرکت کن ؛ زیرا اگر عالم و دانشمند باشى علم و آگاهى تو در چنین مجلسى به مدد تو برمیخیزد و به تو سود میرساند و خاطر ترا نسبت به علم تجدید مى نماید. و اگر جاهل و نادان باشى آنان به تو علم مى آموزند، و با شرکت در آن مجلس سرانجام ، به علم و بصیرتى دست مى یابى . بنابراین باز هم شرکت تو در چنین نشستى ، درخور و مناسب تو مى باشد، و این امید هم وجود دارد که خداوند، شرکت کنندگان در این مجلس را زیر سایه لطف و رحمت خود قرار دهد، و از طریق ، چنین لطف و مرحمتى ضمنا شامل حال تو نیز گردد.
آنگاه که با گروهى از خدابى خبر مواجه شوى و ببینى که در مجلسى ، افرادى شرکت دارند که از خدا یاد نمى کنند، بلکه او را بدست فراموشى سپردند، با آنان نشست و برخاست نکن ؛ زیرا اگر خود، از علم و آگاهى برخوردار باشى ، علم تو در طى مجالست با آنها به تو سودى نمى رساند. و اگر جاهل و نادان باشى همنشینى تو با آنها، جهل و بى خبرى و غفلت ترا فزاینده تر مى سازد. علاوه بر این ممکن است خداوند متعال آنانرا به کیفر جهل و غفلت دچار سازد و این کیفر، ترا نیز دربرگیرد)) (۱۲۴) .توراه :
در توراه آمده است که موسى (علیه السلام ) فرمود: ((علم و حکمت و استوارمندى در اندیشه و گفتار و کردار را، بس شگرف و عظیم برشمار و از آن تجلیل کن ؛ زیرا اگر من نیروى حکمت و صواب اندیشى را در قلب کسى برقرار مى سازم صرفا بدین منظور است که مى خواهم او را مشمول رحمت و آمرزش خویش قرار دهم .
اى موسى ! حکمت آموز باش و رفتار خویش را بر موازین حکمت منطبق ساز و آنرا به دیگران بیاموز تا در این رهگذر به کرامت من در دنیا و آخرت دست یابى )).
زبور:
خداوند متعال در کتاب زبور به داود پیامبر(علیه السلام ) مى فرماید: ((داود! به احبار و دانایان و علماء بنى اسرائیل و رهبانان (صومعه نشین ) هشدار ده که با مردمان پرهیزکار، گفتگو و مجالست و بحث و مذاکره نمائید. اگر در محیط خود؛ با مردم تقوى پیشه و پرهیزکار برنخوردید با علماء و دانشمندان به بحث و مذاکره بنشینید. و اگر در جمع افراد محیط و پیرامون خود، دانشمندى را نیافتید با عقلاء و بخردان نشست و برخاست و گفتگو کنید؛ زیرا پرهیزکارى و دانش و خردمندى عبارت از سه مرحله و درجه اى است که هدف من از سپردن هر یک از این سه مرحله به مردم ، اینست که مى خواهم بشر دچار سقوط و نابودى نگردد)). (و هر کسى گمشده خویش یعنى تقوى و علم و عقل را در جوامع بشرى بیابد. و از هر یک از گروه پرهیزکاران و دانشمندان و خردمندان ، بهره خویش را بازگیرد تا جامعه انسانى احساس فقر و کمبود نکرده و دچار انحطاط و سقوط نگردد).
درباره مطلب فوق ، این سؤ ال پیش مى آید که چرا خداوند در طبقه بندى این مراحل ، تقوى و پرهیزکارى را بر سایر مراتب دیگر مقدم داشته است ؟
پاسخ چنان سؤ الى این است که تقوى و پرهیزکارى ، با علم و دانش به گونه اى پیوند و همبستگى دارد که تقواى بدون علم ، قابل تصور و امکان پذیر نیست . و چنانکه قبلا نیز یادآور گشتیم خشیت و بیم از خداوند صرفا در سایه علم و دانش امکان پذیر است . لذا خداوند در طبقه بندى مراتب سه گانه مذکور، علم و دانش را بر عقل و خرد مقدم نموده است ؛ زیرا هر عالم و دانشمندى ، ناگزیر باید عاقل و خردمند باشد تا به مرحله علم ارتقاء یابد.
انجیل :
خداوند متعال در سوره هفدهم انجیل مى فرماید: ((واى بر کسى که نام و عنوان علم و دانش بگوش او برسد و از آن جویا نگردد. او چگونه حاضر است ، با نادانان محشور شود و در آتش جهنم با آنان همنشین گردد؟
مردم ! پویاى علم باشید و آنرا بیاموزید؛ زیرا علم و دانش اگر فرضا موجبات سعادت و نیکبختى شما را فراهم نیاورد باعث تیره روزى و بدبختى شما نمى گردد. اگر علم و دانش ، مقام شما را رفیع نگرداند، سبب پستى و فروهشتگى منزلت شما نمى شود. اگر شما را بى نیاز نسازد، تهى دستى را براى شما به ارمغان نمى آورد. اگر به شما سودى نرساند، زیانبخش نخواهد بود.
این سخن را بر زبان جارى نسازید: که مى ترسیم عالم و دانشمند شویم و نتوانیم به مضمون علم و آگاهى خود عملا پاى بند باشیم ؛ بلکه باید بگوئید: امیدواریم که عالم و دانشمند گردیم و طبق آگاهى و علم خود عمل کنیم .
علم و دانش به مدد عالم و دانشمند برمیخیزد، و از او شفاعت و وساطت مى کند، و بصورت قدرتى درمیآید که با عالم و دانشمند همیارى مى نماید. بنابراین حقا نباید خداوند، عالم و دانشمند را در روز قیامت ، فرومایه و ذلیل سازد.
اى گروه علماء و دانشمندان ! درباره پروردگار خود چگونه مى اندیشید؟ آنها مى گویند: فکر و گمان ما درباره پروردگار ما این است که ما را مشمول رحمت و آمرزش خویش قرار دهد. خداوند به آنان مى گوید: من هم به اندیشه و درخواست و امید شما عمل کردم ؛ زیرا من حکمت و دانش و استحکام و استوارمندى در تفکر و رفتار را به شما سپردم و هدف من از این کار، چنین نبود که بدخواه شما بودم ؛ بلکه نسبت به شما اراده خیرخواهى داشتم . بنابراین – زیر سایه لطف و رحمت من – همراه بندگان شایسته من به بوستان بهشت و سراى نیکبختى من درآئید)).
مقاتل بن سلیمان مى گوید: در کتاب ((انجیل )) به این مطلب برخوردم که خداوند متعال به عیسى (علیه السلام ) فرمود:
((دانشمندان را گرامى دار و دربزرگداشت آنان دریغ مکن ، و اهمیت و ارزش مقام و مرتبت والاى آنانرا بشناس ؛ زیرا من دانشمندان را از لحاظ مقام و منزلت بر تمام آفریدگانم – بجز پیامبران و رسولان خود – مزیت و برترى بخشیدم ، مزیت و برترى آنان بر مخلوقات ، همانند مزیت و برجستگى آفتاب بر ستارگان ؛ و همسان برترى آخرت بر دنیا، و همچون برترى من بر تمام پدیده هاى هستى مى باشد)).
و از سخنان مسیح (علیه السلام ) است که فرمود:
((اگر کسى به زیور علم و دانش آراسته گردد، و رفتار خود را با موازین علمى خویش منطبق سازد، یعنى به علم خود عمل کند، او همان کسى است که در ملکوت آسمان ها به عنوان شخصیتى عظیم و شکوهمند و انسانى بزرگ نامبردار بوده و از او به عظمت یاد کنند)).
و – سخن فرزانگان دین و دانش درباره علم و علماء و دانشجویان
ابى ذر غفارى :
((هر باب و درى از علم که فراسوى ما گشوده مى شود و آن را فرامى گیریم از دیدگاه ما از هزار رکعت نمازى که استحبابا و با هدف طاعت از امر غیر واجب انجام مى شود، محبوب تر و خوش آیندتر است )) (۱۲۵) .
ابوذر غفارى مى گوید: از رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) شنیدیم که مى فرمود: ((اگر مرگ دانشجوئى – همزمان با تحصیل و دانشجوئى او – در رسد به عنوان شهید و سرباز جان باخته در راه خدا محسوب مى گردد)).
وهب بن منبه (۱۲۶) :
(تحصیل و تاءمین بسیارى از مزایا در خود دنیا نیز رهین علم و آگاهى انسان مى باشد)؛ زیرا علم و دانش منشاء بسیارى از مزایا است و این مزایا از علم سر برمى آورند، آرى علم است که به شخص فرومایه ، منزلت ، و به انسان ذلیل و خوار، عزت و سرفرازى ، و به اشخاص فراموش شده و نادیده انگاشته و بدور از انظار، قرب و منزلت ، و به افراد تهى دست و بى چیز، غناء و بى نیازى ، و به انسانهاى گمنام ، شهرت و نام آورى ، و به افراد فاقد شخصیت و نفوذ اجتماعى ، هیبت و شکوه (۱۲۷) ، و به افراد بیمار و سست مزاج ، نیرو و تندرستى مى بخشد)).
سخن عارفان در مزایاى علم :
یکى از عرفاء مى گوید: ((مگر نه چنین است که اگر از بیمار، غذا و نوشیدنى و دارو را دریغ دارند آن بیمار مى میرد؟! قلب و دل آدمى نیز (به غذا و دارو نیازمند است ). اگر دل و جان انسان از دانش و تفکر و حکمت محروم گردد چنین دل و جانى از کار مى افتد و دچار مرگ و نابودى مى شود)).
آثار نیک همنشینى با دانشمندان :
عارفى دیگر مى گوید: ((اگر کسى در حضور عالم و دانشمندى بنشیند و نتواند از اندوخته هاى علمى او مایه اى ذخیره کند و در صیانت و حفظ کردن و از بر نمودن سخنانش احساس عجز و ناتوانى نماید (علیرغم چنین محرومیت و ناتوانى ، صرف همنشینى با عالم و دانشمند و شرفیابى از محضر او) هفت کرامت و فضیلت ، نصیب او مى گردد:
۱- به فضیلت و پاداشى – که (در تعالیم و فرهنگ دانش پرور اسلامى ) براى شاگردان و دانش آموختگان منظور شده است – دست مى یابد.
۲- مادامى که در محضر عالم و دانشمند بسر مى برد از گناهان و معاصى مصونیت دارد (و قهرا از تیررس جرم و نافرمانى خدا بدور است ).
۳- و آنگاه که در جهت پویائى از علم و دانش اندوختن ، از خانه خویش بیرون مى آید – تا آنگاه که در سراى عالم و مجلس درس او حاضر شود – مشمول لطف و رحمت الهى است .
۴- وقتى که در میان حلقه درس و در حضور عالم و دانشمند، جلوس مى کند – نظر به اینکه سایه رحمت الهى ، چنین حلقه اى را زیر پوشش خود قرار میدهد – او را از این بارش رحمت ، نصیبى خواهد بود.
۵ – مادامى که او به درس و سخنان عالم و دانشمند گوش فرامى دهد، همین گوش فرادادن ، به عنوان طاعت او به شمار آمده و در پرونده اعمال او ثبت و ضبط مى گردد.
۶- و اگر او علیرغم استماع سخنان استاد، احساس کند که چیزى از گفتار او را درک نکرده و به خاطر چنین احساسى ، اندوهگین گردد، همین اندوه و تنگدلى ، وسیله اى براى قرب او به پیشگاه خدا مى شود؛ چون خداوند متعال فرموده است :
(( ((انا عندالمنکسره قلوبهم )) ))
من در دلهائى که (به خاطر من ) درهم شکسته و فرو ریخته است ، جاى دارم .
۷- چنین شخصى با حضور خود در حوزه درس عالم و دانشمند – با وجود اینکه نمیتواند از لحاظ دانش اندوزى ، طرفى ببندد – این حقیقت را در مى یابد که مسلمانان به عالم و دانشمند دینى ارج مى نهند، و فاسقان و گناهکاران را تحقیر و تقبیح مى نمایند. درک این حقیقت موجب مى شود که قلبش از فسق و گناه ، متنفر و روى گردان شده و سرشت و طبیعتش به علم و دانش ، گرایش و آمادگى یافته ، و روحش با علاقه و دلبستگى به علم و معرفت ، آمیخته و عجین گردد. به همین جهت رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله ) به مردم فرمان میدهد که با افراد صالح و مردمى که کاملا آراسته و پیراسته اند مجالست و نشست و برخاست نمایند)).
آثار متفاوت همنشینى با طبقات مختلف :
و نیز همان عارف گفته است : ((مجالست و همنشینى با هفت فرقه ، موجب فزونى هفت خصلت مى گردد:
۱- مجالست با اغنیاء و دولتمندان ، موجب فزونى دلبستگى به دنیا و ازدیاد
گرایش و تمایل عصبى انسان به مسائل دنیوى مى شود.
۲- نشست و برخاست با تهى دستان و فقراء، سبب ازدیاد رضاى درونى و شکر و سپاس انسان در برابر همان مقدارى از نعمتها مى گردد که خداوند نصیب او ساخته است .
۳- همدمى با پادشاهان ، مایه فزایندگى قساوت و سخت دلى و باعث ازدیاد تکبر انسان مى شود.
۴- همنشینى با زنان بر مراتب جهل و بى خبرى و هوسرانى آدمى مى افزاید.
۵ – مجالست با کودکان و خردسالان موجب فزایندگى جراءت و جسارت انسان نسبت به گناه و باعث تاءخیر و مسامحه در توبه و تعویق در بازگشت به خدا مى شود.
۶- مخالطت و شدآمد انسان با افراد صالح و شایسته ، بر گرایش انسان در طاعت از خداوند متعال ، فزونى مى بخشد.
۷- رفت و آمد و مجالست با علماء و دانشمندان بر علم و آگاهى انسان مى افزاید)) (و فرد از این رهگذر، اندوخته هاى علمى خود را غنى تر مى سازد(۱۲۸) ).
هر علم و فنى راه گشاى نیکبختى انسان است :
((خداوند متعال ، هفت چیز را به هفت نفر آموخت :
۱- اسماء اعظم (و رمزهاى گشایشگر و نمایانگر حقایق ) را به آدم ابوالبشر (علیه السلام ) تعلیم داد.
۲- فراست و هوشمندى ژرف بینانه اى به خضر(علیه السلام ) اعطاء کرد.
۳- تعبیر رؤ یا و خواب گزارى را به یوسف (علیه السلام ) تعلیم داد.
۴- فن و هنر زره سازى را به داود (علیه السلام ) آموخت .
۵ – زبان مرغان و پرندگان را به سلیمان (علیه السلام ) تعلیم داد.
۶- عیساى مسیح (علیه السلام ) را به توراه و انجیل آشنا و آگاه ساخت .
قرآن کریم در این باره مى گوید:
(( ((و یعلمه الکتاب و الحکمه والتوراه و الانجیل (۱۲۹) )) ))
خداوند متعال به عیسى (علیه السلام ) کتاب و حکمت و توراه و انجیل را تعلیم میدهد.
۷- به (خاتم الانبیاء) محمد (صلى الله علیه و آله ) شریعت و قوانین الهى و آئین یگانه پرستى را آموخت )). و منظور از تعلیم کتاب و حکمت به پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله ) (که در آیات قرآنى به چشم میخورد) همین آگاهیهاى مربوط به قوانین الهى و آئین یکتاپرستى است .
نتیجه :
الف – علم و آگاهى آدم ابوالبشر (علیه السلام ) به اسماء و حقایق الهى ، سبب گشت که فرشتگان در پیشگاه او به سجده افتند و رفعت مقام و منزلت انسان بر همه موجودات ، محرز گردد.
ب – هوشمندى و فراست و ژرف بینى خضر (علیه السلام ) موجب شد که موسى و یوشع (علیهماالسلام ) همچون شاگردان مکتب او گردند، و سرانجام موسى را ناگزیر کند که در برابر او سخت فروتنى نماید؛ چنانکه این حقیقت از لابلاى آیات مربوط به داستان موسى و خضر(علیهماالسلام )، استفاده مى شود.
ج – علم به تعبیر رؤ یا و خواب گزارى یوسف (علیه السلام ) زمینه اى براى او فراهم ساخت که خاندانى آبرومند تشکیل دهد، و ریاست مملکت و کشورى را بدست گرفته و به گونه اى تمکن یابد که به عنوان فرد شاخص و برگزیده اى در میان خاندان یعقوب و تمام خاندان بشرى بدرخشد.
د – مهارت و کارآئى فنى داود (علیه السلام ) در امر زره سازى ، موجب ریاست و والائى مقام او گشت .
ه- سلیمان (علیه السلام ) از رهگذر درک زبان مرغان ، توانست بلقیس را بیابد و بر حکومت او (یعنى حکومت ابرقدرت زمان ) چیره شود.
و – اطلاع عیسى (علیه السلام ) بر حقایق توراه و انجیل ، موجب گشت که لکه هاى تهمت را از دامن مادر پاکدامن خویش بسترد.
ز – بصیرت و آگاهى حضرت خاتم الانبیاء محمد (صلى الله علیه و آله ) به راه و رسم زندگانى انسانى و قوانین الهى و آئین یکتاپرستى ، این افتخار را نصیب او ساخت تا از امت خود در روز قیامت ، شفاعت کند)).
راه بهشت و سعادت جاوید در دست چه کسانى است ؟
((راه بهشت و نیکبختى جاوید در دست چهار کس قرار دارد: عالم ، زاهد، عابد، و مجاهد:
۱- اگر عالم و دانشمند در دعوى خویش ، راستین باشد، حکمت و دانائى و ژرف اندیشى بدو ارزانى مى شود.
۲- زاهد و پارسا (در سایه زهد و پارسائى خود) از رفاه و امنیت روحى و آرامش درونى برخوردار مى شود، و در روز قیامت از عذاب دوزخ ایمن است .
۳- عابد و نیایشگر درگاه الهى ، از نعمت خوف و بیم از خداوند بهره مند مى گردد.
۴- مجاهد و کوشاى در راه خدا (که همه هم خویش را به راه خدا مى نهد و در اعلاء کلمه حق ، فرسایش ناپذیر و نستوه است ) از ستایش و تکریم خدا و خلق برخوردار مى شود)) (و گامهایش در راه حق ، استوارتر مى گردد).
طبقه بندى دانشمندان و تفاوت درجات آنها: علماء، حکماء و کبراء:
یکى از محققان مى گوید: دانشمندان ، سه دسته اند:
الف – کسانى که خداشناس اند، و در عین حال به احکام و دستورات او آگاهى دقیق ندارند، اینگونه دانشمندان ، بندگانى هستند که معرفت و بینش الهى بر دلهایشان چیره گشته است . لذا در مشاهده انوار جلال و کبریاء پروردگار، مستغرق اند و براى دانش اندوزى و کسب علم در مورد احکام و دستورات خداوند – جز در مسائل مبتلابه و حداقل احکامى که ناگزیر از فراگرفتن و عمل به آنها هستند – مجال و فرصتى نمى یابند و در آن توفیقى ندارند.
ب – گروهى دیگر از دانشمندان ، به اوامر و احکام الهى وقوف و آگاهى عمیق دارند؛ ولى نسبت به خود خداوند، فاقد چنین آگاهى ژرف بینانه اى هستند. اینان همان دانشمندانى هستند که حلال و حرام و دقائق احکام فقهى را عمیقا شناسائى کرده اند؛ لکن در شناخت اسرار الهى گرفتار قصور و نارسائى علمى مى باشند.
ج – سه دیگر، دانشمندانى هستند که در عین علم و آگاهى ژرف بینانه نسبت به خداوند، واجد بصیرت و بینش فقهى در مورد اوامر الهى هستند. چنین دانشمندانى در مرز مشترک میان جهان معقولات ، و جهان محسوسات جاى دارند. آنها گاهى از جهت حب الهى و قرب به خداوند، با خود او ماءنوس و دلخوش اند. و گاهى از رهگذر پیوند و ارتباط با محسوسات ، از طریق شفقت و رحمت به بندگان خداوند، با آنها انس و الفتى برقرار مى سازند.
آنگاه که اینگونه دانشمندان ، حاجت روحى و درونى خود را از طریق پیوند با خدا برآورده ساختند، نظر خویش را سوى خلق خدا معطوف داشته و بدآنها مى پیوندند و آنچنان با بندگان خداوند، اتحاد و همبستگى مى یابند که بصورت اندامهائى از پیکره آنها درمى آیند که گوئى خداى را نمى شناسند.
اما آنگاه که خلق خدا مى برند و در جهت همبستگى با پروردگار خود با وى خلوت مى کنند چنان سرگرم یاد خدا و خدمت به او مى گردند که گوئیا خلق خدا را نمى شناسند.
ادامه مطلب + دانلود...