بازدید
بازدید
مهمترین سرمایه ها و ارزشهای مادی و معنوی که یاید ازآن دفاع شود وباید در راه حفظ آن جهاد و تلاش کرد را ذکر می کنیم و توضیح مختصری در رابطه با هریک ارائه می دهیم . به امید آنکه مسلمانان در حفظ و حراست آن هوشیار و همیشه آماده دفاع باشند.
بعضی از این موارد جزء اصول اعتقادی و مقدسات دین ما هستند وبعضی مثل اموال و دارائی اشخاص جزءسرمایه های مادی بوده و بعضی دیگر مثل حفظ امنیت و استقلال راجع به کل اجتماع و جامعه می باشند.
۱- موجودیت اسلام واصول، شعائر وفرهنگ اسلامی
در مکتب ما نسبت به حفظ اسلام و شعائر دینی تاکیدهای بسیار شده و آیات و روایات زیادی در این رابطه وارد شده است، تمام علما و فقها براین مطلب اتفاق نظر دارند که باید با هر وسیله ممکن حتی بذل جان ومال از موجودیت اسلام و شعائر دین دفاع نمود.
همچنین آیات و روایاتی که تاکید بر رعایت احکام اسلام دارند و احکام فقهی ای که اجازه نمی دهند کفار اهل کتاب که تحت ذمه حکومت اسلامی بسر می برند علناً در جامعه اسلامی شراب وگوشت خوک استفاده کنند ویا منکرات دیگری را مرتکب شوند ودر صورت ارتکاب چنین جرایمی برای آنها مجازات سختی در نظر گرفته است. همه
دلالت بر این دارند که اسلام برای حفظ فرهنگ اسلامی و ترویج سنت های دینی و جلوگیری از گسترش یافتن فرهنگ های کفرآمیز و فسادآوربیگانگان ارزش و اهمیت خاصی قائل است.
حضرت اباعبدالله حسین بن علی (ع) در بین راه سفر از مکه به کوفه(کربلا) در ضمن خطبه ای که ایراد نمودند در رابطه با دفاع از اسلام و احکام الهی آن از قول جد بزرگوارشان رسول خدا(ص) فرمودند:
«من رای سلطانا جائرامستحلالحرم الله ناکثا لعهد الله مخالفا لسنه رسول الله صلی الله علیه و آله یعمل فی عبادالله بالاثم والعدوان ثم لم یغیربقول ولافعل کان حقیقا علی الله ان یدخله مدخله.»
« هر کس ببیند سلطانی( رئیس، مسئول، سرپرست، اربابی) را که ظلم و ستم می کند و محرمات الهی را حلال می داند و به عهدهای الهی اهمیت نمی دهد. و با سنت و دستورات رسول خدا(ص) مخالفت می کند، روش و رفتارش در بین بندگان خدا همراه با ظلم و خیانت می باشد. این همه ظلم و تعدی و تجاوز را توجه داشته اما سکوت کند و هیچ گونه عکس العملی نه از راه زبان و ارشاد و نه از راههای عملی دیگر در مقابل سلطان جائز نشان ندهد پس بر خداوند متعال است که چنین فردی را همنشین و هم مکان
با آن سلطان ظالم و فاسد قرار دهد و با همان ستمگر متجاوز و متخلف درعذاب و آتش دردناک جهنم داخل گرداند.»
آن حضرت همچنین در وصیت خود به برادرش محمدبن حنیفه در رابطه با هدف و انگیزه حرکت و قیامش می نویسد:
« انی لم اخرج اشراً و لا مفسدا و لا ظالما وانما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی صلی الله علیه و آله، ارید ان بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی علی بن ابی طالب.»
« خروج من بر یزید برای ایجاد فتنه و فساد و یا برای سرگرمی و خودنمایی نیست بلکه برای اصلاح امور امت جدم رسول خدا(ص) است. من اراده کرده ام که امر به معروف و نهی از منکر نموده و از سیره جدم و پدرم علی بن ابی طالب پیروی کنم.»
همچنین از حضرت امام رضا(ع) روایت شده که فرمودند: رسول خدا(ص) همواره می فرمودند:
« اذا امتی تواکلت الامر بالمعروف و النهی عن منکر فلیاذنوا بوقاع من الله.»
« اگر روزی بر امتم برسد که امر به معروف و نهی از منکر را به یکدیگر واگذار کنند در آن روز باید با خدای تعالی اعلان جنگ کنند.»
از سخنان صریح و قاطع امام حسین(ع) در رابطه با دفاع از دین اسلام و احکام الهی آن و همچنین از روایات دیگری که در این باره رسیده لزوم و وجوب دفاع از احکام و اصول اسلام واضح و روشن می شود.
همانطور که فبلا گفته شد علما و فقهای اسلام بر حفظ موجودیت اسلام و دفاع از آن تاکید بسیار نموده اند و در بحث های جهاد و امر به معروف و نهی از منکر کتابهای فقهی خود مسائل و احکام زیادی را در این رابطه مطرح نموده اند.
همچنین دفاع از شخصیت پیامبر اسلام (ص) و ائمه اطهار (ع) درمقابل دشمنانی که خدای ناخواسته نیت اهانت به آنها را دارند و همچنین دفاع از مراکز عبادی مثل مساجد و زیارتگاهها و حرمهای مطهر پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت گرامیشان مانند دفاع از اسلام بر همه مسلمانان واجب و لازم می باشد.
حرکت و قیام حضرت امام خمینی (ره) علیه حکومت طاغوتی پهلوی و سرنگون ساختن شاه معدوم علاوه بر اینکه در جهت بدست آوردن استقلا ل کشور اسلامی ایران و خارج کردن کشور از زیر سلطه کشورهای بیگانه خصوصاً آمریکا بود، در جهت دفاع از اسلام و احکام آن نیز بود زیرا رژیم منحوس پهلوی در حال مبارزه شدید با فرهنگ اسلام و تعطیل کردن احکام الهی آن و گسترش دادن فرهنگ فاسد و ضد اخلاقی و منحط غرب بود.
همچنین صدور فتوای ارتداد وقتل سلمان رشدی نویسنده کتاب آیات شیطانی توسط حضرت امام خمینی (ره) درراستای همین دفاع از اسلام و احکام متعالی آن بود.
هشدار!
چند سالی است که دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب با استفاده از تمامی ابزارهای و امکانات موجود خود و با بکارگیری عناصر فریب خورده و خود فروخته داخلی تهاجم فرهنگی شدیدی را علیه مردم مسلمان ایران و خصوصاً نسل جوان ما آغاز کرده اند و این تهاجم چندی است که شدت گرفته است . لذا بر همه مردم مسلمان مومن و انقلابی ایران خصوصاًروحانیان اساتید ،معلمان، مسئولان صدا وسیما و مطبوعات دلسوز اسلام و انقلاب و همه کسانی که در جمهوری اسلامی مسئولیتی به عهده آنها است، واجب است با این شبیخون فرهنگی مقابله نمایند وآن را دفع نمایند.
امروز دفاع از ارزشهای اسلامی و انقلابی بر همه افراد واجب و لازم است واگر کمی غفلت و سهل انگاری کنیم دشمن توطئه خود را کاملاً عملی خواهد ساخت. که این بار دزد با چراغ آمده تا گُزیده ببرد!
۲- حکومت اسلامی
حفاظت و حراست از مرکزیت اسلام و حکومت اسلامی بسیار مهم ودفاع ازآن درمقابل توطئه و تهاجم دشمنان بر همگان واجب است . چه این حکومت تحت رهبری امام معصوم (ع) باشد مثل زمان صدر اسلام ودوران خلافت حضرت علی علیه السلام و چه حکومت تحت رهبری ولی فقیه باشد.
امام خمینی (ره ) در تحریر الوسیله می نویسد:
«اگر بر یکی از دولت های اسلامی ترس آن رود که اجانب برآن هجوم ببرند، بر همه دولت های اسلامی واجب است که با هر وسیله ممکن ازآن کشور دفاع نمایند، همچنانکه بر ملت ها واجب است.»
جمهوری اسلامی
جمهوری اسلامی ایران یکی از مصادیق مهم و بارز حکومت اسلامی است که دفاع ازآن بر همه افراد لازم و واجب می باشد تا جایی که امام خمینی (ره) حفظ جمهوری اسلامی را یک واجب عینی می دانند و اهمیت حفظ آن را از اهمیت نماز بیشتر می دانند.
همچنین در این رابطه می فرمایند :
« الان جمهوری اسلامی یعنی اسلام واین امانتی است بزرگ که باید ازآن حفاظت کنیم
« تکلیف است برای همه ما که این جمهوری که به این جا رسیده است تا آخر حفظ کنیم»
۳- وطن و کشور
لزوم دفاع از وطن و کشور یک امر مسلم و فطری و مورد قبول همه ادیان و ملل جهان و حتی سازمانهای جهانی مثل سازمان ملل متحد می باشد . دراسلام هم دفاع از کشور و سرزمین ها و بلاد اسلامی واجب ولازم شمرده شده و تاکید فراوان درباره آن شده است.
خداوند متعال در قرآن می فرماید:
واقتلو هم حیث ثقفتموهم و اخرجو هم من حیث اخرجوکم
«هرجا مشرکان را یافتید به قتل برسانید واز شهرهایشان برانید چنانکه آنان شما را از وطن آواره کردند.»
« انما ینهاکم الله عن الذین قاتلوکم فی الدین و اخرجوکم من دیارکم و ظاهروا علی اخراجکم ان تولوهم و من یتولهم فاولئک هم الظالمون»
« همانا خداوند شما را از دوستی با کسانی که در دین با شما کارزار نموده و از شهر و دیارتان بیرون نمودند و هم بر اخراج شما متفق گشتند نهی می کند و کسی که با آنان دوستی کند در گروه ستمکاران خواهد بود.»
«… و مالنا الا نقاتل فی سبیل الله و قد اخرجنا من دیارنا و ابنالنا…»
« ما را چه شده که در راه خدا مبارزه نکنیم در حالیکه از سرزمینمان اخراج و از فرزندانمان دور شده ایم…»
با اینکه قبل و بعد آیه فوق اشاره به سستی افراد ادعا کننده دارد، لکن متن آیه می رساند عمل دفاع در مقابل تجاوز زورگویان به وسیله امر مبارزه و احیانا مقاتله، یک کار ضروری و واجب است که سرپیچی ار آن منتهی به ظلم خواهد بود زیرا ادامه آیه می فرماید:
« فلما کتب علیهم القتال تولوا الا قلیلا منهم و الله علیهم بالظالمین»
« پس زمانیکه قتال را بر آنان مقرر داشتیم، پشت کردند و جز عده قلیلی از ایشان فرمان را به اجابت نرساندند، خداوند نسبت به ستمکاران دانا است.»
همچنین امام باقر علیه السلام می فرمایند:
« ان الله لیمقت العبد یدخل علیه فی بیته فلا یقاتل»
« خداوند از بنده ای که متجاوز به خانه اش وارد شود و او به مبارزه و دفاع نپردازد، متنفر است.» و حضرت علی علیه السلام در توبیخ کسانی که اجازه می دهند دشمن شهر و دیار آنها را به راحتی تصرف نماید و سپس به فکر مقابله با دشمن می افتند می فرمایند:
« والله ما غزی قوم قط فی عقر دارهم الا دلوا»
« سوگند به خدا هرگز با قومی در میان خانه( شهر و دیار) ایشان جنگ نشده مگر آنکه ذلیل و مغلوب گشته اند.»
امام خمینی( ره) در رابطه با وجوب دفاع از سرزمین های اسلامی می فرمایند:
« اگر سرزمین های مسلمین یا مرزهای آن تحت سیطره دشمنی قرار گیرد که نسبت به کیان اسلام و یا مجتمع مسلمین از او احساس خطر شود، بر مسلمین واجب است به هر وسیله ممکن، اعم از جان و مال دفاع نمایند.»
۴- امنیت جامعه اسلامی
یکی از مسائل مهم اجتماعی از نظر اسلام امنیت جامعه و اجتماع اسلامی است، که بایستی در حفظ و حراست آن کوشید و اگر احتیاج به قتال باشد، جهاد و دفاع، در تامین آن واجب و ضروری است. بعضی از دلایل و منابع در این رابطه عبارتند از:
۱- سوره مائده، آیات۳۳و ۳۴
« انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا و یصلبوااو…»
۲- سوره بقره، آیه ۱۹۲
« و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه»
۳- المبسوط، ج۸، ص۴۷- ۵۶( قطاع طریق)
۴- النهایه، ص۷۲۰، باب حد محارب
۵- جواهر الکلام، ج۴۱، ص۵۹۵
۶- تحریر الوسیله امام خمینی(ره)، ج۲، ص۴۴۳
۷- شرح اللمعه، ج۹، ص۲۹۰-۳۰۶
۸- وسائل الشیعه، ج۱۸، ابواب حد المحارب،ص ۵۳۲-۵۴۳
۹- کتاب« بررسی جرم محاربه و افسادفی الارض» نوشته محمد جعفر حبیب زاده
۱۰- فقه سیاسی، نوشته عمید زنجانی
۱۱- فقه سیاسی اسلام، نوشته ابوالفضل شکوری
۱۲- حقوق جزای اختصاصی، تالیف دکتر ایرج گلدوزیان
و کتابهای بسیار دیگر که در این زمینه نوشته شده است.
۵- جان، مال و ناموس
دفاع هر شخص از جان، مال و ناموس خودش در مقابل دزد، محارب با دشمنی که قصد تعرض و تعدی دارد عقلا و شرعاً واجب و لازم است و کسی که در این راه کشته شود اجر شهید دارد. چنانچه رسول اکرم(ص) می فرمایند:
« من قتل دون ماله فهو شهید»
«کسیکه در دفاع از مالش کشته شود شهید است.»
۶- استقلال
مسلمانان باید در همه امور اقتصادی ، سیاسی ، نظامی، فرهنگی و…. مستقل باشند و هیچ گونه وابستگی به کفار نداشته باشند . واگر بیگانگان بخواهند استقلال آنها و حومت اسلامی را از بین ببرند و کشورهای اسلامی را زیر سلطه و نفوذ خود قرار دهند، باید به هر طریق ممکن با آنها مبارزه کرد تا استقلال کشورهای اسلامی و مردم مسلمان حفظ شود.
خداوند در قران می فرماید:
لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
یکی از پایدارترین مسائل این بود که حقوق بشر را باید بر چه مبنایی اعلام کرد. تاریخچه اعلامیه مشخص میکند که مسائل مورد بحث در آن دوران و دیدگاههایی که الهامبخش روایت نهایی «اعلامیه حقوق بشر» بودند، در اساس، به یک منظومه فلسفی غربی مربوط میشدند. سنّتهای فلسفی و حقوقی غیر غربی ــ که شاید میتوانستند خواستههای آرمانی متفاوت یا تکمیلی حقوق بشر را مطرح سازند ــ به ندرت در مذاکرات و مشورتها مدنظر قرار گرفتند. حتی آن بخش از اعضای کمیسیون حقوق بشر که نمایندگی کشورهای غیر غربی را بر عهده داشتند، در اغلب موارد، خود در غرب یا در مؤسساتی درس خوانده بودند که نمایندگان قدرتها و اندیشههای غربی در کشورشان بودند. بنابراین اگرچه گهگاه به سنّتهای غیر غربی مانند آیین کنفسیوس یا اسلام ارجاعاتی میشد، اما ارجاع به سنّتهای غربی بر نظرخواهیهایی که به تدوین نهایی «اعلامیه جهانی» انجامیدند، سخت مسلط بود. (۲)
بدین ترتیب، نخستین و مهمترین مناقشات درونتمدنی در باب «اعلامیه حقوق بشر» به حوزه فرهنگهای غربی مربوط میشد؛ اما همین منازعات، به تدریج و با گسترش نشانه¬های فرهنگ و اندیشه غربی، به درون دیگر نظامها و سنّتهای زیست اجتماعی تسرّی و تعمیم یافت. درست به همین جهت است که اکنون شاهد مناقشات مهم فلسفی، تاریخی و عملی «درونتمدنی» در جوامع اسلامی، و در باب مواد مهم اعلامیه حقوق بشر هستیم. در این مقاله، پس از اشاره به منازعات درونتمدنی غرب، به تحلیل نشانهشناختی این وضعیت در جوامع اسلامی میپردازیم.
الف. مبانی و مناقشات غربی
مناقشات درونتمدنی غربیها درباره مبانی و مواد اعلامیه حقوق بشر را میتوان در چهار مقوله اساسی دستهبندی کرد: مبنای الهی حقوق بشر؛ حقوق طبیعی؛ حقوق وضعی؛ و اندیشههای مارکسیستی. هر کدام از این دیدگاهها، تصویر و توصیههای خاصی درباره مواد اعلامیه داشتند.
۱٫ حقوق الهی: در جریان نظرخواهیهای کمیسیون حقوق بشر، هنگامی تفاوتهای فلسفی آشکار شد که مسئله گنجاندن یا نگنجاندن استناد به خداوند یا طبیعت، به مثابه منشأ حقوق بیانشده در «اعلامیه حقوق بشر»، مطرح گشت. هلندیها به همراه چند کشور اروپایی و غیر اروپایی، در جریان سومین کمیته «کمیسیون»، سعی کردند پیشنویس اعلامیه را به سمت استناد به خداوند بکشانند. نماینده هلند در سخنرانی مجمع عمومی گفت:
در اعلامیه به منشأ الهی انسان و جاودانگی روح او اشاره نشده است. در واقع، سرچشمه تمامی این حقوق، خود خدای متعال است که مسئولیت بزرگی بر دوش کسانی گذاشته که این حقوق را مطالبه کردهاند. نادیدهگرفتن این پیوند، در حکم جداکردن گیاه از ریشههای آن، یا ساختن خانهای بدون پی است. (۳)
هرچند این دیدگاه هرگز به تصویب نرسید؛ اما قرائتی الهی از حقوق بشر همچنان به مثابه یکی از قرائتهای مهم در ذاکره تاریخی ملل متحد باقی ماند و امتداد پیدا کرد. قرائت اسلامی از حقوق بشر، و چالشها و چشماندازهای درونتمدنی این برداشت در جهان اسلام، از جمله این دیدگاههاست.
۲٫ حقوق طبیعی: حقوق ذاتی شخص انسان و مفاهیم مرتبط با آن، زاده سنّت «حقوق طبیعی» است که گفته میشود مبنای مفروض و مسلط اعلامیه حقوق بشر بوده است. این مفهوم از حقوق بشر، حاصل نظریهای است که گروهی از فیلسوفان سیاسی سدههای هفدهم و هیجدهم، تحت عنوان مکتب قرارداد، تدوین کرده بودند. ظاهراً ماده اول اعلامیه حقوق بشر از این جمله روسو گرفته شده است که «انسان آزاد آفریده شده است؛ اما همه جا در بردگی به سر میبرد» (4). روسو در مورد آزادی طبیعی انسان با اغلب نظریهپردازان مکتب حقوق طبیعی وحدتنظر داشت؛ اما آنچه روسو را شاخص میکند این است که وی این آزادی طبیعی را از انسان جداییناپذیر میداند و قائل است هیچ کس در هیچ شرایطی حق ندارد انسان را از آزادی محروم نماید. به نظر روسو، «دستکشیدن از آزادی خود، به معنای دستکشیدن از مقام انسانی خود، دستکشیدن از حقوق بشریت و حتی از وظایف خود است […] چنین انصرافی با طبیعتِ انسان سازگار نیست» (5).
۳٫ حقوق وضعی: همراه با نظریه «حقوق طبیعی»، دیدگاه بسیار متفاوتی درباره مبانی حقوق بشر پیدا شد که خواستار آن بود که فقط خواستها و اعمال انسانها و دولتها، منشأ حقوق باشد. این دیدگاه که نشاندهنده تمایل بیشتر به عقلباوری بود، اعتقاد داشت که انسانها، همانند دولتها، به هیچوجه تحت الزام قوانین برونبشری قرار ندارند، بلکه داوطلبانه و از روی عقل میپذیرند که رفتارهایشان را خود به گونهای محدود و منظم کنند تا از بهترین امکانات برای تکامل فردی و ملی برخوردار شوند. بر اساس این دیدگاه، دولتها با رعایت محدودیتهایی که برای اعمال خود وضع میکنند، تعیین محدوده و دامنه حقوق بشر را ممکن میسازند. (۶)
۴٫ حقوق مارکسیستی: در عرصه فلسفی، برداشت مارکسیستی از حقوق بشر، نه بر مبنای فرد، بلکه بر پایه جمع استوار شده بود. از نظر مارکسیستها، دستیابی به رفاه و آسایش اقتصادی، پیششرط بهرهمندی واقعی از حقوق مدنی و سیاسی شمرده میشد. بنابراین حقوق بشر، به اعتقاد مارکسیستها، فقط در چارچوب نیازها و حقوق جامعه تصورپذیر بود. مارکسیستها از یک سوی، بر حقوق اقلیتها تأکید میکردند و این مستلزم پیوند حقوق فرد و جمع بود، و از سوی دیگر، تحقق سطحی از برابری اقتصادی را بر اعطای حقوق مدنی و سیاسی مقدم می¬دانستند. (۷)
به هر حال، منازعات چهارگانه فوق، اختلافات و تفاسیر درونتمدنی غربیها را درباره حقوق بشر نشان میدهد و همچنان تنور مباحثات و تحلیلها درباره اعلامیه جهانی حقوق بشر، مواد تفصیلی آن و سلسله مراتب اولویتها و ترجیحات این سند بین المللی را گرم نگاه داشته است. این مناقشات، هرچند در شرایط کنونی جهان اهمیت دارند، پیگیری آنها با توجه به وضعیت دینی ـ سیاسی جامعه ما، اهمیت ثانوی دارد و تا حدودی دور از ما و مسائل حیاتی جامعه ماست. آنچه برای ما اهمیت دارد، جستوجوی وضعیت اعلامیه حقوق بشر در فضای فکری ـ سیاسی اسلامی و پیوند این وضعیت با سرنوشت کنونی ماست. در سطور زیر به ارزیابی این مسئله میپردازیم.
ب. اسلام، غرب و حقوق بشر؛ مناقشات برونتمدنی
چنانکه گذشت، اعلامیه جهانی حقوق بشر، بر مبانی فرهنگ غرب، بهویژه فلسفه حقوق طبیعی، استوار است. بشر لیبرال غرب، چنانکه جان راولز(John Rawls) به درستی توضیح میدهد، سه وجه اساسی دارد: نخست، حکومت مردمسالار مبتنی بر قانون اساسی مستدل، که منافع اساسی مردم را تأمین میکند؛ دوم، شهروندانی که به لحاظ یک رشته «تعلقات مشترک» (Common Sympathy) وحدت یافتهاند؛ و سوم، یک طبیعت اخلاقی. (۸) به نظر راولز، وجه نخست امری حقوقی و نهادی است؛ وجه دوم فرهنگی و سرانجام، وجه سوم مستلزم انطباق دقیق با مفهومی سیاسی از حق و عدالت است. (۹)
مطالعه مواد مختلف اعلامیه حقوق بشر، ابتنا و التزام این اعلامیه به انسانشناسی فوق را نشان میدهد. هرچند تاکنون تلاشهای زیادی برای انفکاک ملازمه حقوق بشر با انسانشناسی فلسفه لیبرال غرب صورت گرفته و به تعمیم و تسرّی حقوق بشر به دیگر سنّتهای فکری ـ اجتماعی توجه شده است، اما در سال ۱۹۴۸ م (سال تصویب اعلامیه) چنین نبود. در این زمان، ملازمه میان مواد اعلامیه حقوق بشر و لیبرالیسم غرب مشهود بود. نماینده دولت عربستان در سومین کمیته مقدماتی کمیسیون حقوق بشر، با توجه به این ملازمه، برخی مواد اعلامیه را در حکم تعرض به اصول فرهنگهای دولتهای اسلامی تلقی میکرد. قطعه زیر که از گزارش رسمی تفسیرهای عربستان سعودی در جریان مباحثات سومین کمیته نقل شده است، برخی تقابلهای مهم اعلامیه با سنّتهای اسلامی را نشان میدهد: (۱۰)
نماینده عربستان سعودی خواستار یادآوری این نکته شد که بیشتر نویسندگان اعلامیه فقط هنجارهای پذیرفته غرب را در نظر گرفته و از تمدنهای قدیمیتر غافل ماندهاند؛ تمدنهایی که دیگر بههیچوجه در مرحله تجربی نبوده و حکمتشان را در جریان قرنها ثابت کردهاند. «کمیته» نبایستی برتری یک تمدن را بر تمام دیگر تمدنها اعلام میکرد یا هنجارهای واحدی را برای تمام کشورهای دنیا تعیین میساخت. (۱۱)
منظور نماینده عربستان از تمدنهای قدیمی، البته تمدن اسلامی بود. وی تفاوت تمدنی زیادی را در خصوص مواد مربوط به آزادی عقیده، تغییر دین، مقررات ازدواج و … یادآور شد. بعضی دولتهای عرب نیز مفاد ماده ۱۸ و ۱۹ (درباره آزادی عقیده و تغییر دین) را با تردید مینگریستند. تصور میشد که چنین مقررهای به نحوی تفسیر شود که حق نو دینی و تغییر در عقاید دینی را، به هر شکل، در کشورهای اسلامی و برای مبلغان مذهبی ـ سیاسی مسیحی تضمین کند. اما بهرغم این نگرانیها، اصلاحیه پیشنهادی این دولتها، بهویژه عربستان، هر بار با اکثریتی قاطع رد میشد.
در این نوشته، در جستوجوی جزئیات این ابرامها و انکارها نیستیم. اما آنچه از دیدگاه مقاله حاضر اهمیت دارد، تضاد سنّتهای اسلامی رایج در آن دوره با مذاق کلی اعلامیه حقوق بشر، از یک سو، و عدم توازن قدرت میان نمایندگان دولتهای اسلامی و غربی، از سوی دیگر است که همین امر، سرانجام اعلامیه را در امتداد مبانی غربی و بیتوجه به دیگر سنّتهای فکری ــ از جمله اسلامی ــ در سال ۱۹۴۸م به تصویب نهایی رساند. از آن سالها تاکنون، و حتی پیش از آن، از فروپاشی خلافت عثمانی (۴-۱۹۲۳ م) تا امروز، تحولات زیادی در حوزه زندگی، اندیشه و دینشناسی مسلمانان صورت گرفته است. بسیاری از مبانی و تلقیهایی که به عنوان مثال، مواضع نماینده عربستان در سومین کمیته کمیسیون حقوق بشر بر آن استوار بوده، اکنون به چالش کشیده شده و عملاً به حاشیه رانده شده است. در عوض، دیدگاههای جدیدتری درباره اسلامشناسی ظاهر شده است که کم و بیش با مذاق اعلامیه حقوق بشر تطابق دارند یا دستکم ناسازگار نیستند. این تحولات چگونه رخ داده است و قرائتهای اسلامی جدید از حقوق بشر و مفاد اعلامیه چه ماهیتی دارند و چگونه شکل گرفتهاند؟ برای درک اهمیت این پرسشها، مروری نشانهشناسانه بر تحولات اندیشه و حقوق اسلامی در یک صد سال گذشته، ارزش نظری و عملی فراوانی دارد. در ادامه به این نکته میپردازیم.
ج. حقوق بشر در اسلام معاصر؛ تحولات درونفرهنگی
تأملات نشانهشناختی درباره نسبت حقوق بشر با اندیشههای اسلامی معاصر، سودمندی فراوانی دارد. نشانهشناسی، روند تبدیل حقوق بشر به یک «مسئله» (problematic/problem) برای سنّتهای اسلامی را توضیح میدهد. همچنین به فهم جریانها و مناقشات درونفرهنگی مسلمانان درباره حقوق بشر کمک مؤثری میکند و ماهیت ابرامها و انکارهای پایانناپذیر نسبت به مواد اعلامیه را آشکار میکند.
واقعیت این است که ما در زمانهای زندگی میکنیم که زمانه ما نیست. زبان این زمانه، زبان سنّتهای ما نیست. بنابراین ما نه تعیینکننده رویدادها و نه طراح «مسائل» آن هستیم. مسلمانان اکنون در دنیایی زندگی میکنند که با سنّتهای تاریخی آنها فاصله زیادی دارد. در یک صد سال گذشته، مباحثی از مجاری مختلف به جامعه اسلامی وارد شده که هیچیک از درون سنّتهای ما برنخاسته است. مفهوم آزادی و حقوق بشر از جمله این مباحث است؛ مباحثی که خارج از دایره سنّتهای ما قرار دارد و نسبت به آنها «بی¬ربط» (irrelevant) مینماید. محمد طالبی، اندیشمند معاصر تونسی، مینویسد:
امروز این مسئله به «مسئله زمانه»، بهویژه نسبت به اسلام، بدل شده است؛ خصوصاً بعد از تحقق نوعی «شبه اجماع» که در نیمه دوم قرن بیستم، پیرامون حقوق بشر حاصل شده است […]. لکن گفتمان دینی همچنان بدون تغییر مانده است: در حالیکه هر روز بر فاصله میان سلوک فعلی، و موضع اعتقادی سنّتی که در حوزههای دینی، مسجدها و مدرسهها تلقین میشود، افزوده میشود، «مسئله» در سطح اصولی همچنان مبهم و معلّق مانده است; و تا زمانی که این دوگانگی «مانوی» بین «ظلمت» عملی رایج، از یک سوی، و «نور» آموزشهای غالباً غیر منطبق با زمانه در تمام یا اکثر جهان اسلام، از سوی دیگر، وجود دارد، تعجب نیست که هر روز شاهد طوفانهای تکاندهنده در جوامع خود، و گسترش خشونتی باشیم که تا مرز تهدید کیان ما پیش می¬رود. به همین دلیل، باید این «مسئله» را به گونهای مناسب علاج نمود. (۱۲)
طالبی با تأکید بر فروکشکردن ذخیره تفسیرهای سنّتی، تأکید میکند که جهان اسلام نیازمند گفتمان دینی ـ تمدنی اقناعکننده است؛ گفتمان اسلامی صادق و مصدّق و در عین حال «بدیل سنّت»، که دو طرف طناب، وفای به میراث دینی و همنشینی با کوکب تجدد، را تعادل بخشد. (۱۳) این گفتمان جدید اسلامی البته در حال شکلگیری است و به تبع آن، رابطه جدیدی بین اصلاحطلبی دینی و حقوق بشر در حال ظهور است. کوشش میکنیم این تحول گفتمانی در حوزه دینشناسی را با تکیه بر مفاهیم نشانهشناسی دنبال کنیم.
۱٫ نشانهشناسی و نظامهای معنایی مسلمانان
مفروض اصلی نشانهشناسی آن است که هر فرهنگی ــ و طبعاً فرهنـگ اسلامی ــ زاده مجموعهای از نشانههاست که در روابط سازمانیافته با یکدیگر، زندگی مسلمانان را معنا می¬بخشند. توشی هیکو ایزوتسو، از جمله نخستین محققانی است که تحقیق خود درباره قرآن را با این دیدگاه دنبال کرده است. (۱۴) از دیدگاه او و دیگر محققان، فرهنگ اسلامی فرهنگی مبتنی بر نص (قرآن) است و دیگـر منابع مولد دانش مسلمانان ــ اعم از عقـل، تجربه و شهـود ــ همه با مرجعیت نصّ تعریف میشوند.
بدینسان، تصور این نکته مشکل نیست که قرآن حاوی مجموعهای از واژگـان ــ نشانهها ــ است که بر مدار کلمه «الله» سازمان یافتهاند. توحید, عالیترین کلمه کانونی است که فرمانروای کل دستگاه مفهومی قرآن است و همه کلمات کلیدی قرآن بر پیرامون این والاترین تصور گرد آمدهاند. اما این همه هرگز به معنای تصلّب و عدمگشودگی دستگاه معنایی قرآن نیست. درست به همین دلیل است که همواره متوجه وجود یا تغییر شکل در خردهسیستمهای نشانهشناختی و مرتبط با نظام کلان معنایی قرآن هستیم. (۱۵)
چنین مینماید که قرآن، به رغم خطاب عام و فراگیرش، با مردمان هر زمانه و تاریخی, به گونهای خاص سخن میگوید؛ زیرا جریان نص در تاریخ، همواره به وساطت تفسیر یا تفسیرهایی صورت میگیرد که برخاسته از «عقلانیت» (rationality) حاکم بر هر دوران است. ایزوتسو به درستی متوجه این وضعیت است و کوشش میکند با قطع ملازمه قطعی و نفی اینهمانی کامل بین نصوص دینی و دانشهای اسلامی، ساخت معنایی این دو را مستقل از یکدیگر ببیند. ایزوتسو، به عنوان نمونه، به نسبتسنجی میان کلام سنّتی مسلمانان و نظام واژگانی قرآن میپردازد و در تلاش برای تعمیم ارزیابی خود به دیگر نظامهای معرفتی مسلمانان می¬نویسد:
اگر از یک سو، واژگان کلامی، به لحاظی، ادامه و گسترش واژگان قرآنی است و به همین جهت، بیشتر مصالح و مواد خود را از قرآن میگیرد و با وجود این، از سوی دیگر، با سازماندادن به کل مصالح، بنا بر اصل سازمان و ساخت بخشیدن به آنها, یک دستگاه تصوری مستقل است، آنگاه باید اختلاف میان این دو را به صورت عمده در جنبه «نسبی» اصطلاحات کلیدی جستوجو کرد. ولی اختلاف و تفاوت، در بسیاری از موارد، بسیار دقیق و ظریف و بازشناختن آن دشوار است؛ مخصوصاً اگر درست, کلمات واحدی تقریباً در زمینههای واحد به کار برده شده باشد. (۱۶)
عبارت ایزوتسو نکات و نتایج نشانهشناختی مهمی دارد: نخست آنکه دانشهای اسلامی را، از آن حیث که واژگان و بیشتر مصالح خود را از قرآن میگیرند، باید امتداد نشانهشناختی قرآن تلقی کرد. دوم اینکه این دانشها به لحاظ سازمان نشانهشناختی، زیرساختی متمایز از ساخت کلان معنایی قرآن دارند و لازم است که هر یک از این دانشها را دستگاههای تصوری مستقل از قرآن تعریف کرد. نکته سوم، که نتیجه دومین نکته است، این است که با پذیرش استقلال نظام معنایی قرآن و علوم اسلامی، باید نسبت به اختلافات و تمایزات نسبی اصطلاحات کلیدی و غالباًَ مشابه، حساس و کنجکاو بود. همینجاست که اهمیت تحلیلهای نشانهشناسانه ظاهر میشود. این تحلیلها کوشش می¬کنند با ارزیابی ارزش و وزن نسبی مفاهیم در دو نظام معنایی متفاوت، از نوع آرایش نشانهها و تقدم و تأخر آنها در هر نظام نشانهای، نظام معنایی و معنایی از زندگی را که درون هر گفتمان تولید میشوند، بازشناسی کنند.
اکنون اگر بتوانیم منطق ایزوتسو را توسعه دهیم، نسبت مطالب بالا با موضوع حقوق بشر بیشتر روشن میشود: مسئله اسـاسی ایـن است که واژگان و دستگاه تصوری حقوق بشـر ــ چنانکه گذشت ــ یک «میدان » خاص مندرج در کلی بزرگتر، یعنی نظام معنایی لیبرالیسم و مکتب قرارداد، است. از دیدگاه نشانهشناختی، آزادی و دیگر حقوق تعریفشده در «اعلامیه جهانی حقوق بشر» از نشانههای کلیدی فلسفه لیبرال و مکتب قرارداد است که در درون «مغناطیس معنایی» این فلسفه زاده و ظاهر شده است. به لحاظ نظری، چه نسبتی بین حقوق بشر و نظام معنایی قرآن، از یک سوی، و دستگاههای تصوری یا حوزههای معناشناختی ملحوظ در دانشهای سنّتی مسلمانان، از سوی دیگر، وجود دارد؟
اینجا هشداری به ما داده میشود که از شناختن نوع و ماهیت روابط بین نظامهای نشانهشناختی یا معناشناختی غفلت نکنیم؛ زیرا روابط بین نظامهای نشانه، قواعد خاص و ظریفی دارد. توضیح آنکه هر نظام معناشناختی سه ویژگی اساسی دارد:
کلمات کلیدی. تحلیل نشانهشناختی، خواه در قرآن یا سنّت اسلامی (دانش سنّتی) یا حقوق بشر لیبرال، هرگز به معنای تحقیق در کل واژگان این نظامهای معنایی نیست، بلکه فقط پژوهشی در خصوص آن کلمات و نشانههای مهمی است که ظاهراً نقشی قاطع در خصوصیت بخشیدن به نشانه و اندیشه غالب در یک نظام معنایی دارند و موقعیتی هژمونیک نسبت به دیگر نشانهها پیدا کردهاند. همین کلمات کلیدیاند که خصوصیت تمام دستگاه را تعیین میکنند.
کلمات یا نشانههای کلیدی در هر نظام معنایی، بهخصوص در نظامهای معنایی تاریخی ـ بشری، معمولاً به دو دسته تقسیم میشوند: نخست، واژگان ایستا و دائمی که به رغم تغییرات نسبی در معانی آنها، «همزمان» (synchronic) و همنشین با دیگر واژگان یک نظام میشوند؛ و دوم، واژگان متغیر تاریخی که وضعیت «درزمانی» (diachronic) دارند و در لحظهای از حیات تاریخی یک نظام معنایی ظاهر شده، برای مدتی به واژگان فعال و غلیظ تبدیل میشوند و ممکن است پس از مدتی به حالت کما روند یا مرگ دائمی آنها فرا رسد.
ادامه مطلب + دانلود...