511
بازدید
ما افراد بشر، فردی از نوع خود را که نسبت به دیگران قصد سوئی نداشته باشد و به حقوق آنها تجاوز نکند هیچگونه تبعیضی میان افراد قائل نگردد در آنچه مربوط به حوزه حکومت و اداره او است با نهایت بی طرفی به همه بیک چشم نگاه کند در مناقشات و اختلافات افراد دیگر طرفدار مظلوم و دشمن ظالم بوده باشد چنین کسی را دارای نوعی از کمال میدانیم و روش او را قابل «تحسین» میشماریم و او را «عادل میخوانیم.
عقل نیک میشناسد ترک نمیکند و کاری را که عقل زشت میشمارد انجام نمیدهد.
ولی حکماء الهی مفاهیم حسن وقبح را در ساحت کبریائی راه نمیدهند، مدعی هستند که فعل ذات باری را با این معانی و مفاهیم نمیتوان تفسیر کرد، حکما بر خلاف گروهی دیگر از متکلمین (اشاعره) منکر حسن وقبح عقلی نیستند، چیزی که هست حسن وقبح عقلی را معیار و مقیاس فعل ربوبی قرار نمیدهند.
از نظر حکما خداوند عادل است ولی نه بدان جهت که چون عدالت نیک است و اراده الهی همواره بر این است که کارهای نیک را انجام دهد، عدالت میکند.
و همچنین خداوند ظالم نیست و ستم نمیکند ولی نه بدان جهت که چون ظلم زشت است و خداوند نمیخواهد کار زشتی انجام دهد ظالم نمیکند، ملاک عدل الهی از نظر حکماء چیز دیگر است که در آینده ذکر خواهد شد.
در جهان مشاهده میشود که خواه ناخواه بر ضد استدلالی است که بروجود خداوند و عدل کامل او اقامه میشود. و لهذا میبینیم دسته اول یعنی حکما و متکلمین نیز، مشکل شرور و آفات را در کتب خود طرح و به حل آن میپردازند.
اصولا شناخت خدا بعنوان «امرکننده به عدل» و «به پادارنده عدل» اساسیترین معرفتی است که در ادیان آسمانی رابطه بشر با خدا بر آن استوار شده است.
فرضاً خدای فلاسفه، مثلاً «محرک اول» ارسطو که صرفاً یک اعتقاد فکری و نظری است و تنها با اندیشه علمی و فلسفی بشر سرو کار دارد و هیچگونه سرو کاری با عواطف و احساسات او ندارد، از نظر عدل و ظلم موضوع بحث نباشد، خدای پیامبران که علاوه بر همه اینها با ضمیر و دل و احساسات بشر سرو کار دارد و بشر با او در حال داد و ستد و محبت ورزی است و رابطه بشر با او رابطه یک نیازمند با یک بی نیاز قادر عطوف و مهربان است، قطعاً باید عادل و مهربان باشد.
عدل به مفهوم اجتماعی هدف «نبوت» و به مفهوم فلسفی مبنای «معاد» است. قرآن کریم در بیان هدف فرستادن انبیاء چنین میفرماید: لقد ارسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط.
عدل چیست؟
اولین مسئلهای که باید روشن شود اینست که عدل چیست؟ ظلم چیست؟ باید مفهوم کلمه عدل روشن شود تا از برخی اشتباهات مصون بمانیم. مجموعاً سه معنی و یا سه مورد استعمال برای این کلمه هست:
الف ـ موزون بودن، اگر یک مجموعه و یا یک مرکبی را در نظر بگیریم که در آن اجزاء و ابعاض مختلفی بکار رفته است و هدف خاصی از او منظور است، باید شرائط خاصی در آن از حیث مقدار لازم هر جزء و از لحاظ کیفیت ارتباط اجزاء با یکدیگر رعایت شود و تنها در این صورت است که آن مجموعه یا مرکب میتواند باقی بماند و اثر مطلوب خود را بدهد و نقش منظور را ایفا نماید. مثلاً یک اجتماع اگر بخواهد باقی و برقرار بماند باید متعادل باشد، یعنی هر چیزی در او بقدر لازم (نه بقدر مساوی) وجود داشته باشد، یک اجتماع متعادل به کارهای فراوان: اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، قضائی، تربیتی احتیاج دارد و این کارها باید میان افراد تقسیم شود و برای هر کدام از آن کارها بآن اندازه که لازم و ضروری است افراد گماشته شوند. از جهت تعادل اجتماعی آنچه ضروری است اینست که میزان احتیاجات در نظر گرفته شود و متناسب با آن احتیاجات بودجه و نیرو مصرف شود.
جهان موزون و متعادل است، اگر موزون و متعادل نبود بر پا نبود، نظم و حساب و کار معین و مشخصی نبود، در قرآن کریم آمده است:
و السماء رفعها و وضع المیزان همانطور که مفسران گفتهاند مقصود اینست که در ساختمان جهان رعایت تعادل شده است، در هر چیزی از هر مادهای بقدر لازم استفاده شده است، فاصلهها اندازهگیری شده است، در حدیث نبوی آمده است: بالعدل قامت السموات و الارض. نقطه مقابل عدل به این معنی، بی تناسبی است نه ظلم، لهذا عدل به این معنی از موضوع بحث ما خارج است. بسیاری از کسانی که خواستهاند به اشکالات مربوط به عدل الهی از نظر تبعیضها، تفاوتها، بدیها جواب بدهند به جای آنکه مسئله را از نظر عدل و ظلم طرح کنند از نظر تناسب و عدم تناسب طرح کردهاند و به این جهت قناعت کردهاند که همه این تبعیضها و تفاوتها و بدیها از نظر نظام کلی عالم لازم و ضروری است.
ایرادها و اشکالها
استحقاقهای متساوی، البته معنی درستی است، عدل ایجاب میکند اینچنین مساواتی را، و اینچنین مساوات از لوازم عدل است ولی در اینصورت بازگشت این معنی به معنی سومی است که عن قریب ذکر میشود.
ج ـ رعایت استحقاقها و عطا کردن بهرذی حقی آنچه استحقاق آن را دارد، معنی حقیقی عدالت اجتماعی بشری، یعنی عدالتی که در قانون بشری باید رعایت شود و افراد بشر باید آنرا محترم شمارند همین معنی است.
این عدالت متکی بر «حقوق» است و خود حقوق اعم از حقوق طبیعی و اکتسابی ریشه طبیعی دارد.
عقل نیک میشناسد ترک نمیکند و کاری را که عقل زشت میشمارد انجام نمیدهد.
ولی حکماء الهی مفاهیم حسن وقبح را در ساحت کبریائی راه نمیدهند، مدعی هستند که فعل ذات باری را با این معانی و مفاهیم نمیتوان تفسیر کرد، حکما بر خلاف گروهی دیگر از متکلمین (اشاعره) منکر حسن وقبح عقلی نیستند، چیزی که هست حسن وقبح عقلی را معیار و مقیاس فعل ربوبی قرار نمیدهند.
از نظر حکما خداوند عادل است ولی نه بدان جهت که چون عدالت نیک است و اراده الهی همواره بر این است که کارهای نیک را انجام دهد، عدالت میکند.
و همچنین خداوند ظالم نیست و ستم نمیکند ولی نه بدان جهت که چون ظلم زشت است و خداوند نمیخواهد کار زشتی انجام دهد ظالم نمیکند، ملاک عدل الهی از نظر حکماء چیز دیگر است که در آینده ذکر خواهد شد.
در جهان مشاهده میشود که خواه ناخواه بر ضد استدلالی است که بروجود خداوند و عدل کامل او اقامه میشود. و لهذا میبینیم دسته اول یعنی حکما و متکلمین نیز، مشکل شرور و آفات را در کتب خود طرح و به حل آن میپردازند.
اصولا شناخت خدا بعنوان «امرکننده به عدل» و «به پادارنده عدل» اساسیترین معرفتی است که در ادیان آسمانی رابطه بشر با خدا بر آن استوار شده است.
فرضاً خدای فلاسفه، مثلاً «محرک اول» ارسطو که صرفاً یک اعتقاد فکری و نظری است و تنها با اندیشه علمی و فلسفی بشر سرو کار دارد و هیچگونه سرو کاری با عواطف و احساسات او ندارد، از نظر عدل و ظلم موضوع بحث نباشد، خدای پیامبران که علاوه بر همه اینها با ضمیر و دل و احساسات بشر سرو کار دارد و بشر با او در حال داد و ستد و محبت ورزی است و رابطه بشر با او رابطه یک نیازمند با یک بی نیاز قادر عطوف و مهربان است، قطعاً باید عادل و مهربان باشد.
عدل به مفهوم اجتماعی هدف «نبوت» و به مفهوم فلسفی مبنای «معاد» است. قرآن کریم در بیان هدف فرستادن انبیاء چنین میفرماید: لقد ارسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط.
عدل چیست؟
اولین مسئلهای که باید روشن شود اینست که عدل چیست؟ ظلم چیست؟ باید مفهوم کلمه عدل روشن شود تا از برخی اشتباهات مصون بمانیم. مجموعاً سه معنی و یا سه مورد استعمال برای این کلمه هست:
الف ـ موزون بودن، اگر یک مجموعه و یا یک مرکبی را در نظر بگیریم که در آن اجزاء و ابعاض مختلفی بکار رفته است و هدف خاصی از او منظور است، باید شرائط خاصی در آن از حیث مقدار لازم هر جزء و از لحاظ کیفیت ارتباط اجزاء با یکدیگر رعایت شود و تنها در این صورت است که آن مجموعه یا مرکب میتواند باقی بماند و اثر مطلوب خود را بدهد و نقش منظور را ایفا نماید. مثلاً یک اجتماع اگر بخواهد باقی و برقرار بماند باید متعادل باشد، یعنی هر چیزی در او بقدر لازم (نه بقدر مساوی) وجود داشته باشد، یک اجتماع متعادل به کارهای فراوان: اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، قضائی، تربیتی احتیاج دارد و این کارها باید میان افراد تقسیم شود و برای هر کدام از آن کارها بآن اندازه که لازم و ضروری است افراد گماشته شوند. از جهت تعادل اجتماعی آنچه ضروری است اینست که میزان احتیاجات در نظر گرفته شود و متناسب با آن احتیاجات بودجه و نیرو مصرف شود.
جهان موزون و متعادل است، اگر موزون و متعادل نبود بر پا نبود، نظم و حساب و کار معین و مشخصی نبود، در قرآن کریم آمده است:
و السماء رفعها و وضع المیزان همانطور که مفسران گفتهاند مقصود اینست که در ساختمان جهان رعایت تعادل شده است، در هر چیزی از هر مادهای بقدر لازم استفاده شده است، فاصلهها اندازهگیری شده است، در حدیث نبوی آمده است: بالعدل قامت السموات و الارض. نقطه مقابل عدل به این معنی، بی تناسبی است نه ظلم، لهذا عدل به این معنی از موضوع بحث ما خارج است. بسیاری از کسانی که خواستهاند به اشکالات مربوط به عدل الهی از نظر تبعیضها، تفاوتها، بدیها جواب بدهند به جای آنکه مسئله را از نظر عدل و ظلم طرح کنند از نظر تناسب و عدم تناسب طرح کردهاند و به این جهت قناعت کردهاند که همه این تبعیضها و تفاوتها و بدیها از نظر نظام کلی عالم لازم و ضروری است.
ایرادها و اشکالها
استحقاقهای متساوی، البته معنی درستی است، عدل ایجاب میکند اینچنین مساواتی را، و اینچنین مساوات از لوازم عدل است ولی در اینصورت بازگشت این معنی به معنی سومی است که عن قریب ذکر میشود.
ج ـ رعایت استحقاقها و عطا کردن بهرذی حقی آنچه استحقاق آن را دارد، معنی حقیقی عدالت اجتماعی بشری، یعنی عدالتی که در قانون بشری باید رعایت شود و افراد بشر باید آنرا محترم شمارند همین معنی است.
این عدالت متکی بر «حقوق» است و خود حقوق اعم از حقوق طبیعی و اکتسابی ریشه طبیعی دارد.
نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -
ادامه مطلب + دانلود...