جستجو در تک بوک با گوگل!

بازدید
سؤالات تحقیق
۱- نگرش دانشجو معلمان نسبت به شغل معلمی چگونه است؟
۲- دانشجو معلمان از چه میزان پیشرفت تحصیلی برخوردارند؟
۳- میزان تحصیلات والدین دانشجو معلمان در چه سطحی است؟
۴- آیا دانشجو معلمان در حد مطلوبی از امکانات آموزشی مرکز تربیت معلم استفاده می کنند؟
۵- آیا قطعی بودن استخدام دانشجو معلمان در انتخاب شغل معلمی مؤثر بوده است؟
فرضیه ها
ـ بررسی نوع نگرش دانشجو معلمان نسبت به شغل معلمی.
ـ بررسی میزان پیشرفت تحصیلی دانشجو معلمان.
ـ بررسی میزان تحصیلات والدین دانشجو معلمان.
ـ بررسی میزان استفاده از امکانات آموزشی مرکز تربیت معلم توسط دانشجو معلمان.
ـ بررسی میزان تاثیر قطعی بودن استخدام دانشجو معلمان در انتخاب شغل معلمی.
تعاریف اصطلاحی:
دانشجو معلم: دانشجویی که به طور شبانه روزی در مرکز تربیت معلم مشغول به تحصیل باشد مرکز تربیت معلم : سیستم مدیریتی و قوانین و مقرراتی که حاکم بر مرکز است.
امکانات : به کلیه واحدهای موجود در مرکز تربیت معلم اعم از : کتابخانه ، آزمایشگاه، تکنولوژی و واحدهای آموزشی اشاره دارد .
استخدام : پذیرش دانشجو به عنوان کارمند رسمی سازمان آموزش و پرورش در قبال اخذ تعهد نامه کتبی و محضری.
تعاریف عملیاتی،
پیشرفت تحصیلی : از بررسی معدل ترم دانشجویان به معیاری جهت سنجش پیشرفت تحصیلی رسیدیم.
نگرش : از بررسی نتایج آزمون نگرش سنج شغلی لیکرت ، برای هر دانشجو نمره ای به دست آمده ، که در نهایت از مقایسه این نمره با میانگین تست فوق نگرش دانشجو، اعم از مثبت یا منفی، تعیین شده است.
./ جامعه شناسی آموزش و پرورش ۱
جامعه شناسان قرن بیستم از چشم اندازهای گوناگونی رابطه تعلیم و تربیت و جامعه شناسی را مورد توجه قرار داده اند که مشهورترین آن ، دیدگاه «کنش گرایی» است دورکریم (۱۹۱۷-۱۸۵۸) که یکی از جامعه شناسان شهیر اروپایی است، از تاریخ ۱۹۰۲ تا ۱۹۱۷ ، استاد تعلیم و تربیت و جامعه شناسی در دانشگاه پاریس بود. از نظر او تعلیم و تربیت از جامعه بر می خیزد و برای آن است که افراد را جهت تامین نیازهای جامعه تربیت کند دورکریم ، وظیفه عمده ، آموزش و پرورش را انتقال هنجارها و ارزشهای اجتماعی می داند. او عقیده دارد که جامعه در صورتی می تواند به بقای خود ادامه دهد که بین اعضای آن تجانس و مشابهتهای لازم وجود داشته باشد. جامعه با انسجام و یگانگی اجتماعی شکل می گیرد و متکی بر احساسات و کار مشترک است . افراد جامعه تحت تاثیر هنجارهای اجتماعی که حاصل زندگی جمعی است، قرار می گیرد . به نظر دورکریم وظیفه جامعه شناسی ، مطالعه هنجارها و کنشهای اجتماعی است و وظیفه آموزش و پرورش تحکیم روابط و ارزشهای حاکم بر جامعه است. در غیر این صورت افراد و در نتیجه جامعه دچار بی هنجاری می شوند تعلیم و تربیت ، بویژه آموزش تاریخ ، این رابطه را بین فرد و جامعه برقرار می کند. علاوه بر این دورکیم، معتقد است که آموزش مهارتهای ویژه ، برای حرفه و اشتغال افراد ضرورت دارد.
جرج هربرت مید (George Herbert Mead)
مید با نظرات دورکیم موافق بود. وی نسبت به اثر روانی جامعه بر انسان ، توجه خاصی مبذول می داشت. به نظر او تفکر و منش فرد از فعالیتهای اجتماعی ،بویژه از طریق ارتباط متقابل با سایر افراد جامعه ، مایه می گیرد.
به عقیده مان هیم (۱۹۴۷-۱۸۹۳) جامعه بافتی کلی دارد که انسان در آن زندگی می کند و سازنده ، فکر و دانش و رفتار است به نظر او زمانی می توانیم تعلیم و تربیت را درک کنیم که بدانیم کودکان را برای چه جامعه ای تربیت می کنیم.۱
تالکوت ، جامعه شناس معاصر آمریکایی هم ، مانند دورکیم نسبت به تعلیم و تربیت دیدگاه کنشی دارد. در نوشته های او در طی دهه ۱۹۵۰ آمده است که پس از اجتماعی شدن اولیه کودک توسط خانواده ، نهاد مدرسه ادامه اجتماعی کردن او را به عهده می گیرد. به طور کلی مدرسه به مثابه پلی بین خانواده و اجتماع عمل می کند و کودک را برای زندگی بزرگسالی آماده می سازد. در داخل خانواده ، معیارهای رفتار با کودک ، و قضاوت درباره او بر اساس معیارهای ویژه خانوادگی است. اما در جامعه وسیعتر ، با معیارهای جامعتر و کلی تری با او رفتار می شود . در این میان ، مدرسه کودک را برای انتقال از معیارهای محدود و خانوادگی به معیارهای جامعتر اجتماعی، آماده می کند.
ایوان ایلیچ معتقد است که تعلیم و تربیت باید استعدادهای بالقوه را به گونه ای شکوفا سازد که فرد بتواند کشف کند، خلاقیت داشته باشد، قدرت ابتکار و تشخیص او تقویت شود و آزادانه تواناییهای خویش را اعتلا بخشد. ۱
قرن بیستم قرنی است که طی آن، انقلابهای عمیقی به وقوع پیوسته است ودر این میان تعلیم وتربیت به نحو فزاینده ای نقش مهم خود را در تقویت وشکل دادن به تحولات ایفا کرده است .در بسیاری از کشورها این دگرگونیها با سرنگون ساختن قدرتهای موجود و ویرانی پاره ای از اعمال و رفتار منشی همراه بوده است. ضرورت ایجاب می نمود که تحولات تازه قرن بیستم و تأثیر آنها بر جوانانی که در حال رشد بودند،تعبیر وتفسیر شود.
آموزش و پرورش توانسته است عشق دانش اندوزی را در انسان اعتلا بخشد و او را به جستجوی شرایط بهتر اجتماعی ـ اقتصادی سوق دهد.
در طلیعه قرن بیستم، تعلیم و تربیت رسمی به ندرت برای اکثریت مردم جهان وجود داشت.
سه چهارم جمعیت جهان در سرزمینهایی به سر می بردند که ماهیت کشاورزی داشتند. وتعلیم و تربیت هزاره های قبلی، تأثیر چندانی بر آنها نگذا شتند.
احتمالا در سال ۱۹۰۰ هفتاد درصد ساکنان جهان، بالاتر از۱۵ سال داشتند و نودوپنج درصد مردم کشورهای توسعه یافته، بیسواد بودند. تیم قرن بعد، یعنی در سال ۱۹۵۰ رقمهای فوق به ترتیب به ۴۴ درصد و ۶۴ درصد کاهش یافت و در سال ۱۹۷۰ درصدهای بیسوادی به ترتیب به ۳۴ درصد و ۵۰ درصد تنزل کرد.
در کشورهای توسعه نیافته، آهنگ رشد آموزش کند بود.
تا سال ۱۹۰۰ ،وظیفه اصلی معلم آن بود که کلاس خود را با قدرت و شایستگی اداره کند.برای این کار معلم بایستی می توانست با استفاده از روشها و فنون تدریس، بطور واضح و کامل، دانش آموزان را گروهی تعلیم دهد. معلم وظیفه داشت تا دانش آموزان را در نوع ونحوه یادگیری راهنمایی کند. منابع یادگیری عبارت بود از معلم وکتابهایی که توسط او انتخاب ومعرفی شد. آموزش و پرورش پیشرو که بیش از هر نهضتی توانست در دهه اول قرن بیستم حاکمیت مطلق معلم را در کلاس درس تضعیف کند و روابط مناسبتر و اساسی تری بین معلم و شاگرد برقرار سازد، بدون سابقه قبلی به وقوع نپیوست. قبل از قرن بیستم نظریه پردازانی در صحنه تعلیم وتربیت بودند که گامهای نخستین را در ایجاد تحولات برداشتند.
پروفسور کانل (۱۹۸۰) معتقد است که در کوران قرن بیستم، تعلیم و تربیت جهانی از سه مرحله قابل تشخیص گذر کرده است.۱- مرحله بیداری (۱۹۱۶-۱۹۰۰)
از سال ۱۸۹۰ تا جنگ جهانی اول، تعلیم و تربیت از لحاظ تئوری وعمل در حال جنبشی عمومی بود.