بازدید
کتاب ابوالقربه: شرح زندگانی حضرت ابوالفضل (ع)
نویسنده : مجید زجاجیمجرد
محل نشر : تهران
تاریخ نشر : ۱۳۷۹/۰۶/۲۱
رده دیویی : ۲۹۷.۹۵۳۷
قطع : وزیری
جلد : شومیز
تعداد صفحه : ۲۱۶
نوع اثر : تالیف
زبان کتاب : فارسی
نوبت چاپ : ۲
تیراژ : ۵۰۰۰
شابک : ۹۶۴-۵۹۷۸-۲۷-۰
ادامه مطلب + دانلود...
کتاب آینه اخلاص: داستانهایی از زندگانی مرحوم مقدس اردبیلی
- admin
- معرفی کتاب
- 22nd دسامبر 2016
- بدون نظر
بازدید
کتاب آینه اخلاص: داستانهایی از زندگانی مرحوم مقدس اردبیلی
نویسنده : مجید محبوبی
محل نشر : قم
تاریخ نشر : ۱۳۸۱/۰۶/۲۴
رده دیویی : ۲۹۷.۹۹۸
قطع : رقعی
جلد : شومیز
تعداد صفحه : ۸۰
نوع اثر : تالیف
زبان کتاب : فارسی
نوبت چاپ : ۴
تیراژ : ۵۰۰۰
شابک : ۹۶۴-۶۱۶۷-۵۰-۰
ادامه مطلب + دانلود...
کتاب آیت بصیرت: زندگانی حضرت آیهاللهالعظمی بهائالدینی (قدسسره)
- admin
- معرفی کتاب
- 22nd دسامبر 2016
- بدون نظر
بازدید
کتاب آیت بصیرت: زندگانی حضرت آیهاللهالعظمی بهائالدینی (قدسسره)
نویسنده : سیدحسن شفیعی
تدوین : لقمانی – احمد
محل نشر : قم
تاریخ نشر : ۱۳۸۳/۰۵/۱۲
رده دیویی : ۲۹۷.۹۹۸
قطع : رقعی
جلد : شومیز
تعداد صفحه : ۱۶۸
نوع اثر : تالیف
زبان کتاب : فارسی
شماره کنگره : ۵/BP۱۵۳ش۷ج۲
نوبت چاپ : ۱
تیراژ : ۳۰۰۰
شابک : ۹۶۴-۷۸۷۷-۱۹-۶
در این کتاب زندگی نامه ‘آیت الله بهائالدینی’ از مراجع و علمای حوزه علمیه قم به همراه سخنان و گفتههای ایشان به طبع رسیده است.
ادامه مطلب + دانلود...
کتاب آیتالله موسس: شرح زندگانی پربار موسس عالیقدر حوزه علمیه قم, آیتالله العظمی آقای حاج شیخ عبدالکریم
- admin
- معرفی کتاب
- 22nd دسامبر 2016
- بدون نظر
بازدید
کتاب آیتالله موسس: شرح زندگانی پربار موسس عالیقدر حوزه علمیه قم, آیتالله العظمی آقای حاج شیخ عبدالکریم
نویسنده : علی کریمیجهرمی
محل نشر : قم
تاریخ نشر : ۱۳۸۳/۰۳/۲۰
رده دیویی : ۲۹۷.۹۹
قطع : رقعی
جلد : شومیز
تعداد صفحه : ۱۸۲
نوع اثر : تالیف
زبان کتاب : فارسی
شماره کنگره : BP۱۵۳/۵/ح۲/ک۴
نوبت چاپ : ۱
تیراژ : ۳۰۰۰
شابک : ۹۶۴-۷۱۱۸-۱۴-۷
در نوشتار حاضر زندگی نامه ‘حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی’: موسس حوزه علمیه قم نقل با اشاره به نقش ایشان در احیای این حوزه بیان شده است.
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
کتاب آیات سرمد: زندگانی اولاد میرعلی محمد
نویسنده : داود نعیمی
محل نشر : اراک
تاریخ نشر : ۱۳۸۰/۰۳/۰۹
رده دیویی : ۲۹۷.۹۹۸
قطع : وزیری
جلد : شومیز
تعداد صفحه : ۴۸۰
نوع اثر : غیره
زبان کتاب : فارسی
نوبت چاپ : ۱
تیراژ : ۲۰۰۰
شابک : ۹۶۴-۳۶۰-۴۰۹-۸
کتاب حاضر به شرح زندگی و شجرهنامه اولاد ‘میر علی محمد ‘یکی از نوادگان حضرت امام سجاد (ع) اختصاص دارد .این کتاب طی پنج بخش به شرح ذیل تنظیم شده است’ .سیری تحقیقی پیرامون مدارک شجره’, ‘آشنایی با فرزندان میرعلی محمد’, ‘فرزندان سید محمد بن میرعلی محمد’, ‘فرزندان حاج سید احمد بن میرعلی محمد ‘و ‘فرزندان سید یحیی بن میرعلی محمد و چهرههای علمی این دودمان .’ذیل هر یک از بخشها, ضمن معرفی اولاد و اجداد خانواده ‘میرعلی محمد ‘شرح کوتاهی از اخلاق, روحیات, تحصیلات, آثار و فعالیتهای اجتماعی آنها درج شده است .
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
کتاب آن سوی شب: نگاهی گذرا به زندگانی حضرت مهدی (ع)
نویسنده : سعید آلرسول
محل نشر : تهران
تاریخ نشر : ۱۳۷۹/۰۵/۰۳
رده دیویی : ۲۹۷.۹۵۹
قطع : رقعی
جلد : شومیز
تعداد صفحه : ۸۰
نوع اثر : تالیف
زبان کتاب : فارسی
نوبت چاپ : ۱
تیراژ : ۵۰۰۰
شابک : ۹۶۴-۵۵۶۷-۴۴-۰
چهاردهمین کتاب از مجموعه ((هدایت گران)) شرحی است از زندگی حضرت مهدی (عج) که نگارنده با استفاده از منابعی چون ((بحارالانوار)), ((مفاتیحالجنان)) و ((منتهی الامال)) وقایعی از زندگی حضرت مهدی را ذکر نموده, همچنین آشنایی با برخی از وظایف منتظران حضرت مهدی (عج) را خاطر نشان کرده و برگزیدهای از سخنان آن حضرت را آورده است .
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
بخشهاى زندگانى على (ع)
با توجه به اینکه امیرمومنان ده سال پیش از بعثت پیامبر (ص) دیده به جهان گشود و در حوادث تاریخ اسلام هموارده در کنار پیامبر اسلام (ص) قرار داشت و پس از درگذشت آن حضرت نیز سى سال زندگى نمود، مىتوان مجموع عمر ۶۳ ساله او را به پنج بخش زیر تقسیم نمود:
۱- از ولادت تا بعثت پیامبر اسلام،
۲- از بعثت تا هجرت پیامبر به مدینه،
۳- از هجرت تا درگذشت پیامبر اسلام،
۴- از رحلت پیامبر اسلام تا آغاز خلافت آن حضرت،
۵- دوران خلافت آن بزرگوار
۱- از ولادت تا بعثت پیامبر اسلام( ص)
چنانکه اشاره کردیم، اگر مجموع عمر على (ع) را به پنج بخش تقسیم کنیم، نخستین بخش آن را زندگى امام پیش از بعثت پیامبر تشکیل مىدهد. مقدار عمر امام در این بخش از ده سال تجاوز نمىکند زیرا زمانى که على (ع) دیده به جهان گشود، بیش از سى سال از عمر پیامبر نگذشته بود و پیامبر در چهل سالگى به رسالت مبعوث گردید، بنابراین على (ع) در موقع بعثت پیامبر بیش از ده سال نداشت.
در آغوش پیامبر
على(ع) در این دوره که دوره حساس شکلگیرى شخصیت و دوره پذیرش تربیتى و روحى او بود، در خانه حضرت محمد (ص) و تحت تربیت او به سربرد. مورخان اسلامى در این زمینه مىنویسند:
یک سال، قحطى بزرگى در مکه رخ داد. در آن زمان ابوطالب عموى پیامبر داراى عائله زیاد و هزینه سنگینى بود. حضرت محمد (ص )به عموى دیگر خود «عباس» که از ثروتمندترین افراد بنى هاشم بود، پیشنهاد کرد که هر کدام از ما یکى از فرزندان ابوطالب را به خانه خود ببریم تا فشار مالى ابوطالب کم شود، عباس موافقت کرد، و هر دو نزد ابوطالب رفتند و موضو(ع) را با او در میان گذاشتند. ابوطالب با این پیشنهاد موافقت کرد. در نتیجه عباس، «جعفر» و حضرت محمد ص «على» را به خانه خود برد. على (ع) همچنان در خانه آن حضرت بود تا آنکه خداوند او را به نبوت مبعوث فرمود و على (ع) او را تصدیق کرد و از او پیروى نمود. پیامبر اسلام (ص) پس از گرفتن على (ع) فرمود: همان را برگزیدم که خدا او را براى من برگزید.
از آنجا که حضرت محمد (ص) در سنین کودکى – پس از درگذشت عبدالمطلب – در حانه عمویش ابوطالب و تحت کفالت او بزرگ شده بود، مىخواست با تربیت یکى از فرزندان او، زحمات وى و همسرش فاطمه بنت اسد را جبران کند و از میان فرزندان او نظر به على (ع) داشت
على (ع) در دوران خلافت خود، در خطبه «قاصعه» به این دوره تربیتى خود اشاره نموده و مىفرماید:
«شما (یاران پیامبر) از خویشاوندى نزدیک من با رسول خدا و موقعیت خاصى که با آن حضرت داشتم آگاهید و مىدانید موقعى که من خردسال بودم، پیامبر مرا در آغوش مىگرفت و به سینه خود مىفشرد و مرا در بستر خود مىخوابانید به طورى که من بدن او را لمس مىکردم، بوى خوش آن را مىشنیدم و او غذا در دهان من مىگذارد
من همچون بچهاى که به دنبال مادرش مىرود، همه جا همراه او مىرفتم، هر روز یکى از فضائل اخلاقى خود را به من تعلیم مىکرد و دستور مىداد که از آن پیروى کنم.»
على (ع) در غار حرأ
حضرت محمد (ص) پیش از آنکه به رسالت مبعوث شود، سالى یک ماه در غار حرأ به عبادت مىپرداخت و در این مدت اگر تهیدستى نزد وى مىرفت به او طعام مىداد و وقتى که ماه به پایان مىرسید و مىخواست به خانه برگردد، ابتدأا به مسجدالحرام مىرفت و هفت بار یا هر قدر که خدا مىخواست خانه خدا را طواف مىکرد و سپس به منزل خود باز مىگشت.
قرائن نشان مىدهد که حضرت محمد (ص) با عنایت شدیدى که نسبت به على (ع) داشت او را در آن یک ماه همراه خود به حرأ مىبرد
وقتى که فرشته وحى براى نخستین بار در همان غار بر حضرت محمد (ص) نازل شد و او را به مقام رسالت مفتخر ساخت، على (ع) در کنار آن حضرت بود و آن روز از همان ماهى بود که حضرت محمد (ص) براى عبادت به کوه حرأ مىرفت
على (ع) در خطبه «قاصعه» در این باره مىفرماید:
«پیامبر هر سال در کوه حرأ به عبادت مىپرداخت و جز من کسى او را نمىدید…هنگامى که وحى بر آن حضرت نازل شد، صداى ناله شیطان را شنیدم، به رسول خدا عرض کردم: این ناله چیست؟ فرمود: این ناله شیطان است و علت نالهاش این است که او از اینکه در روى زمین اطاعت شود، ناامید گشته است. آنچه را من مىشنوم تو نیز مىشنوى و آنچه را مىبینم تو نیز مىبینى جز اینکه تو پیامبر نیستى، بلکه وزیر (من) و بر خیر و نیکى هستى.»
این گفتار گر چه مىتواند مربوط به عبادت پیامبر در حرأ در دوران پس از رسالت باشد، ولى قرائن گذشته و اینکه عبادت پیامبر در حرأ غالبا قبل از رسالت بوده است، نشان مىدهد که این گفتار مربوط به دوران قبل از رسالت پیامبر اسلام (ص) باشد. در هر حال پاکى روح على (ع) و تربیتهاى پیگیر پیامبر سبب شد که او در همان دوران کودکى با قلب حساس، دیده نافذ و گوش شنوا، چیزهایى را ببیند و اصواتى را بشنود که براى مردم عادى دیدن و شنیدن آنها ممکن نیست.
ابن ابى الحدید معتزلى در شرح نهج البلاغه مىنویسد:
«در کتب صحاح روایت شده است که وقتى جبرئیل براى نخستین بار بر پیامبر نازل گردید و او را به مقام رسالت مفتخر ساخت، على (ع) در کنار پیامبر اسلام بود.»
از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: «على (ع) پیش از رسالت پیامبر اسلام ص همراه آن حضرت نور نبوت را مىدید و صداى فرشته را مىشنید. پیامبر اسلام (ص) به او مىفرمود: اگر من خاتم پیامبران نبودم، تو شایستگى مقام نبوت را داشتى ولى تو وصى و وارث من، سرور اوصیأ و پیشواى پرهیزگاران هستى.»
۲- از بعثت تا هجرت پیامبر
دومین قسمت از زندگانى على (ع) را بخش از بعثت تا هجرت به مدینه تشکیل مىدهد که از نظر زمانى سیزده سال مىشود. این بخش از زندگانى امام شامل یک سلسله خدمات و مجاهدات درخشان و اقدامات بزرگ و برجسته على (ع) در راه پیشرفت اسلام مىباشد که در تاریخ اسلام نصیب کسى جز او نشده است
نخستین کسى که اسلام آورد
نخستین افتخار على (ع) در این دوران پیشگام بودن وى در پذیرفتن اسلام، و یا به عبارت صحیحتر، ابراز و اظهار اسلام دیرینه خویش است زیرا على (ع) از کوچکى یکتاپرست بود و هرگز آلوده به بت پرستى نبود(۹)تا اسلام او به معناى دست کشیدن از بت پرستى باشد (در حالى که در مورد سایر یاران پیامبر چنین نبود)
پیشگام بودن در پذیرفتن اسلام، ارزشى است که قرآن مجید روى آن تکیه کرده و صریحا اعلام نموده است که کسانى که در گرایش به اسلام پیشگام بودهاند، در پیشگاه خدا ارزش والایى دارند، آنجا که مىفرماید: «و پیشگامان، پیشگام، آنان مقربانند./
توجه خاص قران به موضو(ع) «سبقت در گروش به آیین اسلام» به حدى است که حتى کسانى را که پیش از فتح مکه ایمان آورده و جان و مال خود را در راه خدا بذل نمودهاند، ز افرادى که پس از پیروزى مسلمانان برمکیان، ایمان آورده و جهاد کردهاند، برتر شمرده است چه رسد به کسانى که پیش از هجرت و در سالهاى نخست ظهور اسلام، مسلمان شدهاند، آنجا که مىفرماید:
«کسانى از شما که پیش از پیروزى (فتح مکه) در راه خدا انفاق کردند و سپس به جهاد پرداختند، با کسانى که بعد از آن در راه خدا انفاق و جهاد کردند، یکسان نیستند، بلکه آنان در پیشگاه خدا مقامى برتر دارند و خداوند به هر دو وعده نیک داده است…»
علت برترى امیان مسلمانان پیش از فتح مکه (که در سال هشتم هجرى صورت گرفت) این است که آنان در موقعى ایمان آورند که اسلام در جزیره العرب به اوج عظمت نرسیده بود و هنوز پایگاه بت پرستان یعنى شهر مکه به صورت دژ شکست ناپذیرى باقى بود و خطرهایى از هر طرف جان و مال مسلمانان را تهدید مىکرد. البته مسلمانان پس از مهاجرت به مدینه و گرایش اوس و خزرج و قبایل اطراف مدینه به اسلام، از پیشرفت و ایمنى نسبى برخوردار بودند و در بسیارى از درگیریهاى نظامى غالب و پیروز مىشدند، ولى خطر هنوز بکلى برطرف نشده بود. بنابراین در صورتى که گروش به اسلام و بذل مال و جان در چنین شرائطى، از ارزش خاصى برخوردار باشد، قطعا اظهار ایمان و اسلام در آغاز دعوت پیامبر که قدرتى جز قدرت قریش و نیرویى جز نیروى بت پرستان در کار نبود، ارزش بالاتر و بیشترى خواهد داشت. از این نظر سبقت در اسلام در میان یاران پیامبر، از افتخارات مهم بشمار مىرفت
با این توضیح میزان ارزش پیشگامى على (ع) در اسلام بخوبى روشن مىگردد
دلائل پیشگامى على (ع) در اسلام
دلائل و شواهد پیشگامى على (ع) در متون اسلامى به قدرى فراوان است که بیان همه آنها از حد گنجایش این کتاب بیرون است ولى به عنوان نمونه تعدادى از آنها را ذیلا مىآوریم:
الف- پیش از همه، خود پیامبر اسلام (ص) به پیشقدم بودن على (ع) تصریح کرده و در میان جمعى از یاران خود فرمود:
«نخستین کسى که در روز رستاخیز با من در کنار حوض (کوثر) ملاقات مىکند پیشقدمترین شما در اسلام، على بن ابى طالب است.»
ب – دانشمندان و محدثان نقل مىکنند:
حضرت محمد (ص) روز دوشنبه به نبوت مبعوث شد و على (ع) فرداى آن روز (سه شنبه) با او نماز خواند.
ج- امام در خطبه «قاصعه» مىفرماید: «آن روز اسلام جز به خانه پیامبر و خدیجه راه نیافته بود و من سومین نفر آنها بودم. نور وحى و رسالت را مىدیدم، و بوى نبوت را مىشنیدم.»
د- امام در جاى دیگر از سبقت خود در اسلام چنین یاد مىکند:«خدایا من نخستین کسى هستم که به سوى تو بازگشت، و پیام تو را شنید و به دعوت پیامبر تو پاسخ گفت و پیش از من جز پیامبر اسلام کسى نماز نگزارد.»
ه على (ع) مىفرمود: من بنده خدا و برادر پیامبر و صدیق اکبرم، این سخن را پس از من جز دروغگوى افترأ ساز، نمىگوید. من هفت سال پیش از مردم با رسول خدا نماز گزاردم .
و- عفیف بن قیس کندى مىگوید:
من در زمان جاهلیت بازرگان عطر بودم. در یکى از سفرهاى تجارتى وارد مکه شدم و مهمان عباس (یکى از بازرگانان بزرگ مکه) شدم، در یکى از روزها در مسجدالحرام در کنار عباس نشسته بودم، در این هنگام که خورشید به اوج رسیده بود، جوانى به مسجد در آمد که صورتش همچون قرص ماه نورانى بود، نگاهى به آسمان کرد و سپس رو به کعبه ایستاد و شروع به خواندن نماز کرد، چیزى نگذشت که نوجوانى خوش سیما به وى پیوست و در سمت راست او ایستاد. سپس زنى که خود را پوشانده بود، آمد و در پشت سر آن دو نفر قرار گرفت و هر سه با هم مشغول نماز و رکوع و سجود شدند
من (از دیدن این منظره که در مرکز بت پرستان، سه نفر آیین دیگرى غیر از مرام بت پرستى را برگزیدهاند) در شگفت ماندم، رو به عباس کرده و گفتم: حادثه بزرگى است! او نیز این جمله را تکرار کرد و افزود: آیا این سه نفر را مىشناسى؟ گفتم: نه. گفت: نخستین کسى که وارد شد جلوتر از هر دو نفر ایستاد، برادر زاده من محمد بن عبدالله (ص)، و دومین فرد، برادرزاده دیگر من على بن ابى طالب (ع)، و سومین شخص همسر محمد است. و او مدعى است که آیین وى از طرف خداوند نازل شده است و اکنون در روى زمین، جز این سه نفر کسى از این دین پیروى نمىکند.
این قضیه بخوبى نشان مىدهد که در آغاز دعوت پیامبر اسلام (ص) غیر از همسرش خدیجه، تنها على (ع) آیین او را پذیرفته بوده است.
حامى و جانشین پیامبر (ص)
پیامبر اسلام به مدت سه سال، از دعوت عمومى خود دارى مىورزید و تنها در تماسهاى خصوصى با افرادى که زمینه پذیرش را در آنها احساس مىکرد، آنها را به اسلام دعوت مىکرد.
پس از سه سال فرشته وحى نازل شد و فرمان خدا را ابلاغ کرد که پیامبر دعوت همگانى خود را از طریق دعوت خویشان و بستگان آغاز نماید. فرمان خدا چنین بود:
«بستگان نزدیک خود را از عذاب الهى بیم ده، و پرو بال مهر و مودت خود را بر سر افراد با ایمان فروگستر (نسبت به آنان ابراز علاقه و محبت کن) پس اگر با تو از در مخالفت وارد شوند بگو من از کارهاى (بد) شما بیزارم.»
علت اینکه دعوت خویشان براى نقطه شروع دعوت همگانى انتخاب شد، این است که تا نزدیکان یک رهبر الهى و یا بشرى به او ایمان نیاورند و از او پیروى نکنند، هرگز دعوت او درباره بیگانگان موثر واقع نمىشود زیرا نزدیکان همواره از اسرار و رازها و ملکات خوب و بد وى کاملا واقف و مطلع هستند، از این رو ایمان آنان نشانه وارستگى مدعى رسالت به شمار مىرود، چنانکه اعراض و روى گردانى اکثریت قریب به اتفاق آنها نشانه دورى مدعى از خلوص و صفا و صدق در ادعأ است. از این نظر پیامبر به على (ع) دستور داد که چهل و پنج نفر از شخصیتهاى بزرگ بنى هاشم را براى ضیافت ناهار دعوت کند و غذایى از گوشت همراه با شیر آماده سازد.
مهمانان همگى در وقت معین به حضور پیامبر شتافتند و پس از صرف غذا «ابولهب» عموى پیامبر با سخنان سبک خود مجلس را از آمادگى براى طرح سخن و تعقیب هدف، انداخت و مجلس بدون اخذ نتیجه به پایان رسید و مهمانان پس از صرف غذا و شیر، خانه رسول خدا را ترک گفتند و پیامبر تصمیم گرفت که فرداى آن روز، ضیافت دیگرى ترتیب دهد و همه آنان را جز ابولهب به خانه خود دعوت نماید. باز على (ع) به دستور پیامبر غذا و شیر آماده نمود و از شخصیتهاى برجسته و شناخته شده بنى هاشم براى صرف ناهار و استما(ع) سخنان پیامبر دعوت به عمل آورد. مهمانان همگى باز در موعد مقرر حضور بهم رسانیدند. پیامبر ص پس از صرف غذا سخنان خود را چنین آغاز کرد:
«هیچ کس از مردم براى کسان خود چیزى بهتر از آنچه من براى شما آوردهام، نیاورده است. من خیر دنیا و آخرت براى شما آوردهام. خدایم به من فرمان داده که شما را به توحید و یگانگى وى و رسالت خویش، دعوت کنم. چه کسى از شما مرا در این راه کمک مىکند تا برادر و وصى و نماینده من در میان شما باشد؟»
او این جمله را گفت و مقدارى مکث نمود تا ببیند کدامیک از آنان به نداى او پاسخ مثبت مىدهد؟ در این موقع سکوتى مطلق آمیخته بإ؛ ّّ بهت و تحیر بر مجلس حکومت مىکرد و همگى سر به زیر افکنده و در فکر فرو رفته بودند.
ناگهان على (ع) که سن او در آن روز از ۱۵ سال تجاوز نمىکرد، سکوت را درهم شکست و برخاست و رو به پیامبر کرد و گفت:
«اى پیامبر خدا من تو را در این راه یارى مىکنم»، سپس دست خود را به سوى پیامبر دراز کرد تا دست او را به عنوان پیمان فداکارى بفشارد. در این موقع پیامبر دستور داد که على (ع) بنشیند. بار دیگر پیامبر گفتار خود را تکرار نمود،
باز على برخاست و آمادگى خود را اعلام کرد. این بار نیز پیامبر به وى دستور داد بنشیند. در مرتبه سوم نیز مانند دفعات پیشین کسى جز على برنخاست و تنها او بود که بپاخاست و پشتیبانى خود را از هدف مقدس پیامبر اعلام کرد. در این موقع پیامبر (ص) دست خود را بر دست على زد و جمله تاریخى خود را در مجلس بزرگان بنى هاشم درباره على بیان نمود و گفت:
«هان اى خویشاوندان و بستگان من! على برادر و وصى و خلیفه من در میان شما است.»
بدین ترتیب نخستین وصى پیامبر اسلام به وسیله آخرین سفیر الهى در آغاز رسالت که هنوز جز عده ناچیزى به آیین وى نگرویده بودند، تعیین گردید.
از اینکه پیامبر در یک روز نبوت خود و امامت على و اعلام کرد و روزى که به بستگان خود گفت مردم من پیامبر خدا هستم، همان روز نیز فرمود که على وصى و جانشین من است، مىتوان مقام و موقعیت امامت را در اسلام به نحو روشن ارزیابى نمود و به این مطلب توجه کرد که این دو مقام از یکدیگر جدا نبوده و همواره امامت مکمل برنامه رسالت است.
فداکارى بزرگ
در سال سیزدهم بعثت، به دنبال انعقاد پیمان عقبه دوم در شب سیزدهم ذیحجه، میان پیامبر اسلام (ص) و یثربیان که طى آن مردم یثرب پیامبر را به آن شهر دعوت نموده و قول حمایت و دفا(ع) از آن حضرت دادند، و از فرداى آن شب مسلمانان مکه بتدریج به یثرب هجرت کردند، سران قریش دانستند پایگاه تازهاى براى نشر دعوت اسلام در یثرب آماده شده است، از اینرو احساس خطر کردند، چه، مىترسیدند که پس از آنهمه آزار و اذیت که به پیامبر و پیروان او رساندهاند، پیامبر در صدد انتقام بر آید و اگر هم فرضا قصد جنگ نداشته باشد، ممکن است راه بازرگانى قریش به شام را که از کنار یثرب عبور مىکرد، مورد تهدید قرار دهد. براى رویارویى با چنین خطرى، در آخر ماه صفر سال ۱۴ بعثت در «دارالندوه» (مجلس شوراى مکه) اجتما(ع) کردند و به چاره اندیشى پراختند. در این شورا برخى از حاضران پیشنهاد کردند که پیامبر تبعید یا زندانى شود ولى پیشنهاد رد شد. سرانجام تصمیم گرفتند او را به قتل برسانند، اما کشتن پیامبر کار آسانى نبود زیرا بنى هاشم آرام نمىنشستند و به خونخواهى بر مىخاستند. سرانجام تصمیم گرفتند که از هر قبیله جوانى آماده شود تا شبانه دسته جمعى بر سر حضرت محمد (ص) بریزند و او را در بستر خواب قطعه قطعه کنند، در این صورت قاتل، یک نفر نخواهد بود و بنى هاشم نمىتوانند به خونخواهى برخیزند زیرا جنگ با همه قبائل براى آنان مقدور نخواهد بود و ناچار به گرفتن خونبها راضى خواهند شد و ماجرا خاتمه خواهد یافت. قریش براى اجراى نقشه خود شب اول ربیع الاول را انتخاب کردند.
خداوند بعدها هر سه نقشه آنان را یادآورى نموده و فرمود: «به یادآور هنگامى را که کافران نقشه مىکشیدند که تو را به زندان بیفکنند، یا به قتل برسانند و یا (از مکه) خارج سازند. آنها چاره مىاندیشیدند (و تدبیر مىکردند) و خداوند هم تدبیر مىکرد و خدا بهترین چاره جویان (و مدبران) است».
به دنبال این تصمیم قریش، فرشته وحى پیامبر را از نقشه شوم مشرکان آگاه ساخت و دستور الهى را ابلاغ کرد که پیامبر شهر مکه را به عزم یثرب ترک کند.
در اینجا براى شکست نقشه دشمن لازم بود پیامبر (ص) از شیوه «رد گم کردن» استفاده کند تا بتواند از شهر خارج شود. براى این منظور لازم بود فرد جانباز و فداکارى شب در بستر پیامبر بخوابد تا گروهى که به خانه او یورش مىبرند، تصور کنند او هنوز خانه را ترک نگفته است و در نتیجه فکر آنان فقط متوجه خانه او شود و از کنترل راهها غفلت کنند. چنین فردى جز على (ع) کسى نبود.
از این نظر پیامبر نقشه سران قریش را با على در میان گذاشت و فرمود: امشب در بستر من بخواب و آن پارچه سبزى را که من هر شب بر روى خود مىکشیدم، بر روى خود بکش تا تصور کنند که من در بستر خفتهام (مرا تعقیب نکنند).
على (ع) به این ترتیب عمل کرد، ماموران قریش از سر شب خانه پیامبر را محاصره کردند و بامداد که با شمشیرهاى برهنه به خانه هجوم بردند، على (ع) از بستر بلند شد.
آنان نقشه خود را تا آن لحظه صد در صد دقیق و موفق مىپنداشتند، با دیدن على سخت برآشفتند و روى به وى کرده گفتند: محمد کجاست؟ على فرمود: مگر او را به من سپرده بودید که از من مىخواهید؟ کارى کردید که او ناچار شد خانه را ترک کند.
در این هنگام به سوى على (ع) یورش بردند و به نقل «طبرى» او را آزردند و آنگاه وى را به سوى مسجدالحرام کشیدند و پس از بازداشت مختصرى او را آزاد ساختند و در سمت مدینه به تعقیب پیامبر پرداختند، در حالى که پیامبر در غار «ثور» پنهان شده بود. قرآن مجید این فداکارى بزرگ على (ع) را در تاریخ جاودانگى بخشیده و طى آیهاى او را از کسانى معرفى مىکند که در راه خدا جان خود را فدا مىکنند:
«بعضى از مردم باایمان (همچون على در «لیله المبیت» به هنگام خفتن در جایگاه پیامبر) جان خود را براى کسب خشنودى خدا مىفروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است.»
مفسران مىگویند: این آیه درباره فداکارى بزرگ على (ع) در لیله المبیت نازل شده است. خود حضرت نیز در شوراى شش نفرى که به دستور عمر براى تعیین خلیفه تشکیل گردید، با این فضیلت بزرگ بر اعضاى شورا احتجاج کرد و فرمود: شما را به خدا سوگند مىدهم آیا جز من چه کسى در آن شب پرخطر که پیامبر عازم غار «ثور» بود، در بستر او خوابید و خود را سپر بلا نمود؟
همگى گفتند: کسى جز تو نبود.
۳- از هجرت تا وفات پیامبر (ص)
على (ع) برادر پیامبر (ص)
اخوت اسلامى و پیوند برادرى از اصول اجتماعى آیین اسلامى است. پیامبر اسلام به صورتهاى مختلف و گوناگون در ایجاد و استوار ساختن این پیوند، کوشش نموده است. از آن جمله پس از ورود به مدینه تصمیم گرفت میان مسلمانان مهاجر و انصار پیمان برادرى منعقد سازد، به این منظور روزى در اجتما(ع) مسلمانان بپاخاست و فرمود: «تآخوا فى الله اخوین اخوین»: در راه خدا، دو تا دوتا برادر شوید. آنگاه مسلمانان دوبدو دست یکدیگر را به عنوان برادرى فشردند و بدین ترتیب وحدت و همبستگى بین آنان استوارتر گردید.
البته در این پیمان نوعى هماهنگى و تناسب افراد با یکدیگر از نظر ایمان و فضیلت و شخصیت اسلامى رعایت مىشد. این معنا با دقت در وضع و حال افرادى که با هم برادر شدند بخوبى روشن مىگردد.
پس از آنکه براى هر یک از حاضران برادرى تعیین گردید، على (ع) که تنها مانده بود، با چشمان اشکبار به حضور پیامبر عرض کرد: بین من و کسى پیوند برادرى برقرار نساختى. پیامبر فرمود: تو برادر من در دو جهان هستى. (۲۵)آنگاه بین خود و على (ع) عقد برادرى خواند. این موضوع میزان عظمت و فضیلت على (ع) را بخوبى نشان مىدهد و روشن مىسازد که وى تا چه حد به رسول خدا نزدیک بوده است.
در جبهههاى جنگ
زندگى على (ع) از هجرت تا وفات پیامبر، شامل حوادث و رویدادهاى فراوان بویژه فداکاریهاى بزرگ آن حضرت در جبهههاى جنگ است. پیامبر اسلام پس از هجرت به مدینه، بیست و هفت «غزوه»با مشرکان و یهود و شورشیان داشت که على (ع) در بیست و شش غزوه از این غزوات شرکت داشت و فقط در غزوه «تبوک» به علت حساسیت شرائط که بیم آن مىرفت منافقان در غیاب پیامبر در مرکز حکومت اسلامى دست به توطئه بزنند، به دستور پیامبر (ص) در مدینه ماند. از آنجا که بررسى همه این غزوات از حد گنجایش این کتاب بیرون است، ما براى نمونه تنها نقش على (ع) را در چهار جهاد بزرگ در زمان پیامبر (ص) ذیلا منعکس مىکنیم:
الف – در جنگ بدر
مىدانیم که جنگ بدر نخستین جنگ کامل العیار میان مسلمانان و مشرکان بود و به همین دلیل نخستین آزمایش نظامى بین طرفین به شمار مىرفت و از این پیروزى هر یک از طرفین در این جنگ بسیار مهم بود.
این جنگ در سال دوم هجرت رخ داد. پیامبر (ص) در این سال آگاهى یافت که کاروان بازرگانى قریش به سرپرستى ابوسفیان، دشمن دیرینه اسلام، از شام عازم بازگشت به مکه است، و چون مسیر کاروان از نزدیکیهاى مدینه رد مىشد،پیامبر اسلام با ۳۱۳ نفر از مهاجران و انصار به منظور ضبط کاروان به سوى منطقه بدر که مسیر طبیعى کاروان بود، حرکت کرد/
هدف پیامبر ازاین حرکت آن بود که قریش بدانند خط بازرگانى آنها در دسترس نیروهاى اسلام قرار دارد و اگر آنها از نشر و تبلیغ اسلام و آزادى مسلمانان جلوگیرى کنند، شریان حیات اقتصادى آنان به وسیله نیروهاى اسلام قطع خواهد شد.
از طرف دیگر ابوسفیان چون از حرکت مسلمانان آگاهى یافت، با انتخاب یک راه انحرافى از کنارههاى دریاى سرخ، کاروان را بسرعت از منطقه خطر دور کرد و همزمان با این عمل، از سران قریش در مکه استمداد کرد/
به دنبال استمداد ابوسفیان، تعداد ۹۵۰ تا ۱۰۰۰ نفر از مردان جنگى قریش به سوى مدینه حرکت کردند. در روز ۱۷ رمضان این گروه با مسلمانان رو در رو قرار گرفتند، در حالى که نیروى شرک سه برابر نیروى اسلام بود.
در آغاز نبرد، سه تن از دلاوران قریش که تا دندان مسلح بودند، به نامهاى: «عتبه» (پدر هند، همسر ابوسفیان) برادر بزرگ او «شیبه» و «ولید» (فرزند عتبه) فریاد کشان به وسط میدان جنگ آمدند و هماورد خواستند. در این هنگام سه نفر از دلاوران انصار براى نبرد با آنان وارد میدان شدند و خود را معرفى کردند. قهرمانان قریش که از جنگ با آنان خوددارى نموده فریاد زد: اى محمد! افرادى که از اقوام ما، همشان ما هستند، براى جنگ با ما بفرست.
در این هنگام رسول خدا (ص) به «عبیده بن حارث بن عبدالمطلب»، «حمزه بن عبدالمطلب» و «على بن ابیطالب (ع) »دستور داد به جنگ این سه تن بروند، این سه مجاهد شجا(ع)، روانه رزمگاه شدند و خود را معرفى کردند. آنان هر سه نفر را براى مبارزه پذیرفتند و گفتند: همگى همشان ما هستند. از این سه تن «حمزه» با،«شیبه»، «عبیده» با «عتبه» و «على» که جوانترین آنها بود، با «ولید»، دایى معاویه، روبرو شدند و جنگ تن به تن آغاز گردید. «على» و «حمزه» هر دو، هماورد خود را بسرعت به قتل رساندند ولى ضربات متقابل میان «عبیده» و «عتبه» هنوز ادامه داشت و هیچ کدام بر دیگرى غالب نمىشد، از این رو «على» و «حمزه» پس از کشتن رقیبان خود، به کمک، «عبیده» شتافتند و عتبه را نیز به هلاکت رساندند.
على (ع) بعدها در یکى از نامههاى خود به معاویه با اشاره به این حادثه نوشت: شمشیرى که آن را در یک جنگ بر جد تو(عتبه) و دایى تو(ولید) و برادرت حنظله فرود آوردم، هم اکنون نزد من است.
پس از پیروزى سه قهرمان بزرگ اسلام بر دلاوران قریش که اثر خرد کنندهاى در روحیه فرماندهان سپاه شرک داشت، جنگ همگانى آغاز شد و منجز به شکست فاحش ارتش شرک گردید، به طورى که هفتاد نفر اسیر گشتند.
در این جنگ بیش از نیمى از کشته شدگان با ضربت شمشیر على (ع) از پاى درآمدند.
مرحوم شیخ مفید، سى و شش تن از کشه شدگان مشرکین در جنگ بدر را نام مىبرد و مىنویسد:«راویان شیعه و سنى به اتفاق نوشتهاند که این عده را على بن ابى طالب (ع) شخصا کشته است، بجز کسانى که در مورد قاتل آنان اختلاف است و یا على در کشتن آنان با دیگران شرکت داشته است.»
شجاعت بى نظیر در جبهه احد
روحیه قریش بر اثر شکست در جنگ بدر سخت افسرده شد، و براى گرفتن انتقام کشته شدگان خود و جبران این شکست بزرگ تصمیم گرفتند با نیروى فراوان و مجهز به مدینه حمله کنند و
عوامل اطلاعاتى پیامبر اسلام (ص) تصمیم قریش را در این زمینه به آن حضرت گزارش کردند. پیامبر براى مقابله با دشمن شوراى نظامى تشکیل داد. گروهى از مسلمانان نظر دادند که بهتر است ارتش اسلام از مدینه بیرون رود و در بیرون شهر با دشمن بجنگد.
پیامبر با هزار نفر مدینه را به سوى کوه احد در سمت شمال شهر ترک گفت:
در بین راه سیصد نفر از هوادان عبدالله بن ابى، منافق مشهور، به تحریک وى به مدینه بازگشتند و تعداد نیروهاى اسلام به هفتصد نفر کاهش یافت. بامداد روز هفتم شوال از سال سوم هجرت در دامنه کوه احد دو لشکر در برابر هم صف آرایى کردند.
پیامبر اسلام پیش از آغاز جنگ، با یک دید نظامى، میدان جنگ را مورد بررسى قرار داد و نظرش به نقطهاى جلب شد که ممکن بود دشمن در گرماگرم جنگ از آن نقطه نفوذ کرده از پشت سر به مسلمانان حمله کند. از این نظر افسرى بنام «عبدالله بن جبیر» را با پنجاه نفر تیرانداز روى تپهاى مستقر ساخت تا از رخنه احتمالى دشمن از آن نقطه جلوگیرى کنند و دستور داد به هیچ وجه نباید آن نقطه حساس را ترک کنند و چه مسلمانان پیروز شوند و چه شکست بخورند.
از طرف دیگر در جنگهاى آن زمان، پرچمدار، نقش بسیار بزرگى داشت و از اینرو پرچم را همیشه به دست افرادى دلیر و توانا مىسپردند. استقامت و پایدارى پرچمدار و اهتزاز پرچم در رزمگاه، موجب دلگرمى جنگجویان بود، و برعکس، کشته شدن پرچمدار و سرنگونى پرچم مایه تزلزل روحى آنان مىگردید، به همین جهت پیش از آغاز جنگ به منظور جلوگیرى از شکست وحى سربازان، چند نفر از شجاعترین رزمندگان به عنوان پرچمدار تعیین مىگردید.
در این جنگ نیز قریش به همین ترتیب عمل کردند، و پرچمدارانى از قبیله «بنى عبدالدار» که به شجاعت معروف بودند، انتخاب کردند ولى پس از آغاز جنگ پرچمدار آنان یکى پس از دیگرى به دست تواناى على (ع) کشته شدند و سرنگونى پى در پى پرچم باعث ضعف و تزلزل روحى سپاه قریش گردید و افرادشان پا به فرار گذاشتند.
از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: «پرچمداران سپاه شرک در جنگ احد نه نفر بودند که همه آنها به دست على (ع) به هلاکت رسیدند».
ابن اثیر نیز مىگوید: «کسى که پرچمداران قریش را شکست داد، على (ع) بود.»
به روایت مرحوم شیخ صدوق، على (ع) در احتجاجهاى خود در شوراى شش نفرى که پس از مرگ عمر، جهت تعیین خلیفه تشکیل گردید، روى این موضو(ع) تکیه نمود و فرمود:
شما را به خدا سوگند مىدهم آیا در میان شما کسى جز من هست که نه نفر از پرچمداران بنى عبدالدار را (در جنگ احد) کشته باشد؟
سپس امام افزود: پس از کشته شدن این نه نفر بود که غلام آنان بنام «صواب» که هیکلى بس درشت داشت، به میدان آمد و در حالى که دهانش کف کرده و چشمانش سرخ گشته بود، مىگفت: به انتقام اربابانم جز محمد را نمىکشم. شما با دیدن او جاخورده خود را کنار کشیدید ولى من به جنگ او رفتم و ضربت متقابل بین من و او رد و بدل شد و من آنچنان ضربتى بر او وارد کردم که از کمر دو نیم شد.
اعضاى شورا، همگى سخنان على (ع) را تصدیق کردند.
بارى، سپاه قریش هزیمت یافت و افراد تحت فرماندهى عبدالله بن جبیر با دیدن این صحنه خواستند به منظور جمع آورى غنایم رفتند و عبدالله بن جبیر با کمتر از ده نفر همانجا ماند.
در این هنگام خالد بن ولید که با گروهى سواره نظام در کمین آنان بود، چون این وضع را دید، به آنان حمله کرد و پس از کشتن آنان از پشت جبهه به مسلمانان یورش برد و این همزمان شد با بلند شدن پرچم آنان توسط یکى از زنان قریش بنام «عمره بنت علقمه» که جهت تشویق سربازان قریش به میدان جنگ آمده بودند.
از این لحظه، وضع جنگ بکلى عوض شد، آرایش جنگى مسلمانان بهم خورد، صفوف آنان از هم پاشید، ارتباط فرماندهى با افراد قطع گردید و مسلمانان شکست خوردند و حدود هفتاد نفر از مجاهدان اسلام، از جمله «حمزه بن عدالمطلب» و «مصعب بن عمیر» یکى از پرچمداران ارتش اسلام، به شهادت رسیدند.
ادامه مطلب + دانلود...