بازدید
شواهد نشان می دهد در شهر تهران فقط بین ۲۵ تا ۳۰ هزار کودک خیابانی وجود دارد که ماهانه بین ۱۰۰ تا ۱۵۰ نفر از آنان می میرند!( کودک خیابانی، ۱۳۸۵؛). نرخ رشد سوء استفاده جنسی از کودکان برای عرضه در بازار روسپیگری در ایران در سال گذشته ۳۶۵ درصد رشد داشته و برآوردها نشان از وجود ۳۰۰ هزار دختر در راه فروش و قاچاق به کشورهای عربی همسایه دارد (قاجاق دختران، ۱۳۸۵).
کودک آزاری
براساس یک تحقیق انجام شده با همکاری وزارت بهداشت و یونیسف در رابطه با وضعیت کودک آزاری در ایران، حدود ۲۰درصد از کودکان شش تا ۱۱ساله و بیش از ۹درصد از نوجوانان ۱۲تا ۱۸سال، تنبیه بدنی میشوند.
مسوولان اظهار میدارند: اگرچه در احکام اسلامی و قوانین کشور ما احترام به کودک توصیه و قوانینی برای برخورد با کودکآزاران تدوین شده است اما “ترس از طلاق”، “گرفتاریهای احتمالی”، “رعایت مسائل عرفی” مانند شرم، مداخله نکردن در امور خانوادهها و همسایهها و “دشواری تهیه اسناد و اثبات کودک آزاری” از موانع اعلام و رسیدگی به پدیده کودک آزاری است. ۸۰درصد از کودک آزاران از نزدیکان کودکان هستند که قربانیان خود را از میان پسران شش تا ۱۰سال و دختران ۱۰ تا ۱۵سال انتخاب میکنند (کودک آزاری، ۱۳۸۵).
کودک، کودکی و نقش نهادهای اجتماعی
شاید بتوان به قاطعیت نسبتا بالایی اینطور ادعا کرد که مسائل گریبانگیر امروز، ناشی از بیتدبیری نسل قبلی است که در آن وقت ما نسل کنونی، کودکی بیش نبودیم! به بیانی دیگر مسائل دامنگیر امروز نیز که مبتلا به کودکان میباشد ناشی از غفلت و فقدان جایگاه مناسب کودکان در اندیشه و عمل ماست. مسائل خرد و کلان بسیاری که میتوان شواهد آن را در صدر اخبار روز کشور بازیابی کرد: نامشخص بودن جایگاه و ناهماهنگی در شناسایی مفهوم کودک؛ ظهور و افزایش کودکان نامشروع و بیهویت؛ آینده مبهم کودکان بی سرپرست؛ گسترش کودکان خیابانی؛ کودک آزاری و خشونت علیه آنان؛ تداوم مجازات زندان، تعزیر، اعدام و سنگسار آنان؛ کار زودهنگام و فراتر از توانایی آنان؛ سوء استفاده جنسی از کودکان؛ ازدواج و طلاق زودرس و تحمیلی؛ خودکشی و خودسوزی کودکان؛ عدم پوشش تحصیلی کامل، فراگیر و پایدار کودکان در سن تحصیل؛ اعتیاد کودکان؛ خرید و فروش کودکان و قاچاق اعضای بدن آنان؛ آسیب پذیری مضاعف کودکان در اثر فقر، طلاق، نزاعهای خانوادگی و قومی، فقدان امکانات اولیه برای کودکی کردن! و دهها مسئله و آسیب دیگر که دامنگیر کودکان امروز و آینده این مرز و بوم شده است.
در این نوشتار تلاش می شود با شناسایی هریک از مسائل کودکان نسبت به ارائه راهکارهای خروج از آن نیز پرداخته شود تا بتوان با بسیج تمام تواناییها و قابلیتها از یکسو و شناخت نارساییها و تنگناهای موجود به راهیابی مسائل مذکور اهتمام داشت
اولین اقدام در زمینه تعریف مفهوم کودک عبارت از یکسان سازی کلیه قوانین مرتبط با نقش و جایگاه آنان است. این همسان سازی در متون حقوقی، قضایی و مدنی باید بطور یکسان صورت گیرد. قانونهای کار، استخدام کشوری، تامین اجتماعی، مسئولیت مدنی و سن بلوغ، انتخابات، قوانین فقهی و کیفری و جزایی از زمره مهمترین متون قابل اصلاح میباشند. امروزه تشتت و عدم تجانس میان این قوانین در زمینه تعریف از کودک، خاستگاه بسیاری از مناقشات، محرومیتها و محدودیتهای دیگر است. دراین زمینه نهادهای قانونگذاری در کشور (با شرط قبول و تفاهم بر سر ضرورت آن و استنباط از جایگاه کودکان به ویژه ازنظر فقهی و تطابق با شرع!) سازمانهای متولی امور کودکان و آسیبهای مرتبط با آنان، انجمنهای دولتی و به ویژه غیر دولتی میتوانند بیشترین نقش را ایفا کنند. بنظر میرسد پیش از هرگونه اقدامات نمادین و کم دامنه، این انجمنها دردستگیری و حمایت از کودکان آسیب دیده، مهمترین حرکت راهبردی عبارت از همین یکسان سازی مفهومی و حقوقی در جامعه ایران میباشد. بی تردید در این راستا یارگیری از انجمنهای برون مرز و جهانی در امور کودکان میتواند بسیار راهگشا باشد.
. در همین راستا یکی از ابزارهای کارساز عبارت از ترویج و گسترش مفاهیم، حقوق و تکالیف دولت و مردم در مقابل کودکان میباشد. آموزش خانوادهها در زمینه نقش و جایگاه حقوقی کودکان و آثار انسانی و اجتماعی حاصل از سوء تدبیر در آموزش و پرورش آنان و کیفیت حفظ و استیفای حق کودکان در یک برنامه مدون، پایدار و فراگیراز اهمیت بسیاری برخوردار است. آشنایی مسؤلان دولتی نیز باهمه ناباوریها و گاه موانع حقوقی و فقاهتی از این آموزهها و مفاهیم مرتبط و سازوکارهای احقاق آن نیز از زمره امور فرهنگی حائز اهمیتی است که بدون این دو قطب اصلی مسئله ساز برای کودکان!، نمیتوان قدم از قدم باز گشود. در وهله سوم آگاهی کودکان از حقوق و تکالیف خود در جامعه نیز زمینه ساز زدودن بسیاری از موانع کنونی در تحقق حقوق بایسته آنان میباشد. این حرکت ملی، پایدار و فراگیر با همت سازمانهای غیردولتی، نهادهای بین المللی، سازمانهای فرهنگی و اجتماعی، و مؤسسات فعال در زمینه حقوق بشر امکانپذیر است.
آموزش خانوادهها و زن و شوهران جوان از همان بدو ازدواج در زمینه پیشگیری از ازدواجهای فامیلی، ژنتیک و نامناسب از نظر سنی، ساختار هورمونی زن و مرد، و ساختار فیزیکی اندام زن و همینطور در زمینه نحوه پیشگیری و کنترل زاد و ولد، نحوه آمیزش جنسی پیشگیرانه و توجیه و ترویج آن اولین اقدام در این راستا است. حرکت دوم آموزش و فراخوان مسئولان دولتی در ترویج و دسترس پذیر کردن روشها و وسایل پیشگیری از زاد و ولد میباشد. در این راستا پیش بینی محدودیتها و محرومیتهای فرزند زایی بیش از ۲ نفر اولین قدم میباشد.
در ایران امروز از سر سعادت یا سعایت! تعداد فرزندان بی سرپرست، نامشروع و بی هویت بسیار است. راهکارهای برون رفت از این معضل عبارتند از: تصویب و مشروعیت بخشیدن به قانون سقط جنین و پیش بینی سازو کارهای درمانی و پزشکی مرتبط؛ شناسنامه دادن به کودکان حاصل از روابط نامشروَع خواه به نام مادر یا پدر؛ تسهیل و ترویج فرهنگ «فرزندخواندگی» از سوی مسؤلان دولتی و فراخوان مردم برای پذیرش این کودکان به ویژه برای کسانی که توانایی فرزند زایی ندارند و یا آرزوی فرزند بیشتری را در سر میپرورانند. ارائه تسهیلات و پیش بینی سازوکارهای آسان فرایند فرزند خواندگی و البته نظارت مؤثر بر شایستگی والدین خواهان و حمایتهای مالی و معنوی میتواند بسترساز این فرهنگ شود.
0. درمورد کار کودکان هرچند که تا کنون مطالب زیادی نوشته شده و لیکن سازمانهای ذیربط در ایران توانایی رویارویی با آن را ندارند. عمده دلیل این امر نیز در ساختار ناهمگون قوانین کار در کشور است.اول اینکه از کل افراد واقع در سن تحصیل، قریب ۳٫۵ میلیون در فضاهای آموزشی نیستند! طرفه آنکه این عده یا به دلیل جنسیت شان توسط خانوادهها از ادامه تحصیل محروم میشوند و تا زمانیکه بختشان گشوده شده و به خانه شوهر بروند، مددیار مادران خودمیشوند. یا به دلیل ضرورت مشارکت در تامین معیشت خانواده، ناگزیر از کار با مزد یا بدون مزد میشوند. منع استخدامی این گروه سنی از یکسو و سوء استفاده کارفرمایان کارگاههای زیر ۲۰ نفر از امکان بکارگیری این کودکان با پرداخت اندک و بدون تعهدات بیمه و قرارداد دست وپاگیر کارازسوی دیگر مانع از ثبت و ضبط رسمی آمار کار کودکان میگردد. با این حال آنچه که مسلم است، برای برون رفت از تبعات آسیب شناختی این پدیده، همانطور که پیشتر گفته شد یکسان سازی قوانین کار، استخدام کشوری و سایر قوانین مرتبط اولین اقدام راهبردی میتواند تلقی شود. فقر، عائله وار بودن، فشار مضاعف معیشتی به پدر یا سرپرست خانوار، فقدان پوشش فراگیر تامین اجتماعی و بهرهمندی از عواید حتی حداقل حق عایلهمندی سببساز ضرورت کار کودکان و انتقال میراث فقر در نسل آتی میگردد. لذا یکی از راههای دیگر مؤثر عبارت از گسترش چتر حمایتی بیمههای اجتماعی و تامین حداقلهای «معیشت آبرومند» برای خانوادههای تنگدست، بیکار، آسیب دیده و پر اولاد (در کوتاه مدت) است.
در مورد ازدواج کودکان نیز که در گزارش تحلیلی دیگری به آمارکمی ودلایل و پیامدهای آن پرداختهام، شواهد گویای ازدواج قریب بیش از ششصد هزار نفر کودکان واقع در سنین ۱۰-۱۸ سال میباشد. در این مورد که بنوبه خود سرمنشا بسیاری از آسیب های دیگری است که دامنگیر کودکان امروز و فردا است، اصلاح قانون ازدواج و روزآمد سازی آن با شرایط کنونی زمینهها و تبعات ازدواج و طلاق از نظر فقاهتی بسیار ضروری است. اهتمام اصلی انجمنها و سازمانهای دولتی و غیردولتی فعال در زمینه کودکان میبایست بر این امر باشد که دختران و پسران زیر ۱۸ سال تمام حق ازدواج ندارند. دیگر اینکه شرط انجام خدمت وظیفه برای ثبت ازدواج پسران ضروری است. سوم اینکه در صورت اجبار و یا هرگونه معامله و یا مصالحه مالی یا خونی و خویشاوندی بر سر سرنوشت کودکان زیر سن مذکور، مسببین باید غرامت سنگینی بپردازند (طایفی۹، علی؛ ۱۳۸۴).
بررسی حقوق کودک در ایران
چکیده: در این تحقیق به بررسی “حقوق کودک : با تاکید بر حقوق کودک در ایران” پرداخته شده است و سوال اساسی تحقیق این است که کودکان در ایران از چه جایگاهی برخوردارند و کنوانسیون حقوق کودک در ایران تا چه اندازه اجرا می شود؟ و نقش دولت در آن چیست؟
برای پاسخگویی به سوالات فوق با استفاده از روش اسنادی و کتابخانه ای ابتدا به ارایه تعریف مفاهیم پرداخته شده است. سپس ضمن اشاره به ضرورت سابقه ، ویژگی ، ابعاد و نقش دولت ها در کنوانسیون حقوق کودک، به بررسی حقوق کودک در ایران و مقایسه آن با کنوانسیون مذکور پرداخته شده و در نهایت نتایج زیر حاصل شد:
کودکان در ایران از جایگاه بسیار متزلزلی برخوردارند، به طوریکه به کودک به عنوان یک موجود مستقل نگاه نمی شود و حتی ساده ترین حقوق آنان نادیده گرفته می شود. همچنین کنوانسیون حقوق کودک در ایران با وجود تغییرات زیاد از جانب دولت ایران – که باعث از دست رفتن صورت اولیه و اصلی آن شده است- همچنان آن طور که باید و شاید اجرا نمی شود و دولت در این زمینه نقش اساسی بر عهده دارد، زیرا: اولا: دولت جمهوری اسلامی ایران کنوانسیون حقوق کودک را به صورت مشروط پذیرفته است، ثانیا: مواردی مغایر با این کنوانسیون در قانون مدنی خود به آن افزوده است، که این قوانین در بسیاری از موارد ساده ترین حقوق کودک را نادیده می گیرد. ثالثا:دولت به وظایف خود در همان حدی که خود پذیرفته و در قوانین داخلی اش آورده، عمل نمی کند.
واژگان کلیدی: کودک، حقوق کودک، کنوانسیون حقوق کودک، حقوق کودک در ایران.
۱- مقدمه:
از روزى که ۳۰۰ نفر از کودکان، با همسرایى غمبارشان در نخستین کنگره جهانى استثمار کودکان در فلورانس ایتالیا (۱۲ _ ۱۰ مه ۲۰۰۴ برابر با ۲۳ _ ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۳) مشت هاى گره کرده و کوچکشان را به بزرگترهاى بى توجهشان در سراسر جهان نشان دادند، چندان سپرى نشده است. «شیوارى» ۱۰ ساله از هند، دلگرم از حضور گسترده فعالان مردمى حقوق کودک، با چهره اى برافروخته به پشت تریبون فراخوانده شد تا با بغض و فریاد اعلام کند: «من به کنگره آمده ام تا به مردم بگویم کودکان باید از بازار کار جهان بیرون بروند.» «آلیس» از ساحل عاج، «رافنا» از کامبوج، «انالوییزا» از هندوراس و… هم صدا با «شیوارى»، کارگر قالیباف هندى، یادآور رنج و اندوه بى پایان کودکانى هستند که پراکنده در این سو و آن سوى جهان، «شیطنت کودکانه» و «بازیگوشى» را یکسره به فراموشى سپرده اند. آنان با صراحت و صداقتى کودکانه مى گویند که سران کشورها و مقامات دولت هایشان، کودکان را فراموش کرده اند.
به همین دلیل است که در بسیارى از مناطق جهان و به رغم امضاى بسیارى از مقاوله نامه ها و کنوانسیون ها، حضور کودکان در کوچه ها و خیابان ها و در کارگاه ها و مزارع، به پدیده اى پذیرفته شده و رسمیت یافته تبدیل شده است. به گزارش سازمان بین المللى کار هم اینک از هر ۶ کودک در جهان، یک نفر کار مى کند. بدون اینکه با مفهوم واقعى استثمار و تعریف آن در ادبیات زندگى اجتماعى و اقتصادى بزرگسالان آشنا باشد. کودکان کار در هند، به کارگاه هاى فرش بافى مى روند، در هائیتى به عنوان خدمتکار خانگى کار مى کنند. در خیابان هاى تایلند به گدایى واداشته مى شوند، در برزیل به میوه چینى در باغ ها مى پردازند و در آلبانى هدف شوم استثمار جنسى قرار مى گیرند، و در ایران، هم گدایی می کنند، هم به عنوان خدمتکار خانگی کار می کنند، هم هدف شوم استثمار جنسی حتی از جانب پدر قرار می گیرند و هم توسط پدر به قتل می رسند و…
واقعیات موجود در پهنه گیتی نشان از آن دارد که علی رغم اعلامیه ها، بیانیه ها و تاسیس نهاد ها و سازمان های مختلف در تحقق حقوق کودکان و علی رغم هزینه های قابل توجه مربوط به این ساز مان ها، هنوز؛ یعنی در زمانی که کرات آسمانی به تصرف انسان در می آید و میلیاردها دلار صرف تسلیحات نظامی می شود، اطفال بیشماری در گوشه و کنار جهان از فرط گرسنگی، بیماری و…ناشی از فقر فرهنگی و اقتصادی جان می دهند (زاهدی اصل، ۱۳۸۱ :۲۰۴). در چنین شرایطی پرداختن به این مساله در ایران از اهمیت و ضرورت بالایی برخوردار است. بنابراین تحقیق حاضر در پی پرداختن به این سوال است که کودکان در ایران از چه جایگاهی برخوردارند و کنوانسیون حقوق کودک در ایران تا چه اندازه اجرا می شود؟ و نقش دولت در آن چیست؟
۲- تعریف مفاهیم:
تعریف دوره کودکی یکی از موضوعات مهم و جالب توجه در بررسی مسایل کودکان است، دلیل این امر هم آن است که نهاد ها و قوانین مختلف، تعاریف گوناگونی از دوره کودکی ارایه داده اند، که ارایه تعاریف و ملاک های گوناگون نه تنها در ایران و کشورهای کمتر توسعه یافته بلکه در کشور های پیشرفته هم امر برنامه ریزی برای این قشر را با با مشکل اساسی روبرو کرده است.
از دیدگاه حقوقی کودک یا صغیر به کسی گفته می شود که از نظر سن به نمو جسمی و روانی لازم برای زندگی نرسیده باشد. چون حیات واقعی کودک با تولد آغاز می شود، لذا دوران کودکی هم با تولد شروع می شود.(آقا بیگلویی و دیگران،۱۳۸۰ :۱۳)
کنوانسیون حقوق کودک در ماده (۱) خود کودک را چنین تعریف می کند:« منظور از کودک افراد انسانی زیر ۱۸ سال است، مگر آنکه طبق قانون قابل اجرا در مورد کودک، سن بلوغ کمتر تشخیص داده شود»(عبادی،۱۳۷۶ :۵)
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
۴_ نوع روابط خانواده : نوع روابط پدران ومادران با یکدیگر و طرز برخورد وموضع گیری ها در قبال کودک خود میتواند از عوامل لغزش و سقوط بحساب آید . تحقیقات روانپزشکان درباره روحیات و رفتار افراد متعادل و نابهنجار نشان داده است که اغلب خشونت ها ، عصبیت ها ، تندمزاجی ها و حتی اختلالات و ابتلاآت روانی کودکان و نوجوانان بعلت وجود خانواده نابسامان آنها بوده است .
عالمی اظهار داشته است اغلب منحرفان و لغزشکاران بجای اینکه پسیکوپات باشند ، سوسیوپات هستند ، بعبارت دیگر به جای اینکه از بیماری و اختلالات روانی رنج ببرند از زمینه ای اجتماعی و جریاناتی که ریشه در جمع و رابطه دارند رنج میبرند . این امر مخصوصا زمانی صادق تر است که کودک در سالهای اولیه تجارب و حیات خود در خانواده باشد و از روابط نادرست و حتی بدآموز متاثر گردد ، حتی همسری والدین که بعدا در این رابطه بیشتر بحث خواهیم کرد .
۵_ فساد و آلودگی والدین : درهمه جای جهان مردان و زنانی داریم که از راههای ناشرافتمندانه و انحراف آلود به زندگی ، و بهتر بگوئیم به دوای زندگی سرگرمند . پدران و مادرانی داریم که دزدند ، جانی اند ، معتادند ، دچار آلودگی های غریزی اند ، خود فساد میکنند وحتی برخی از آنان فرزندان خود را به فساد میکشانند ، ما از این خانواده چه انتظاری میتوانیم داشته باشیم . آیا منتظریم که آنان فرزندانی چون گل و عطر و میوه به جامعه تحویل دهند ؟ آیا انتظار داریم که آنان زمینه های سالم و استواری برای کودکان پدید آورند و فرزندانی درست و ارزنده بپرورانند؟
آری ، اگر محیط تربیت محیطی ناسالم و جنائی باشد ، اگر در خانواده ای رفتاری ضد اجتماعی وجود داشته باشد انتظار داشتن نسلی سالم و پرورده انتظاری بیهوده است ، تحقیقات پژوهشگران ایتالیائی نشان داده است افرادی که از والدین فاسد و آلوده بار آمده اند سر از فساد در آورده اند . اصولا هر طفلی آئینه محیط خانوادگی خویش است . اگر الگوی آنها افرادی سالم باشند کودک هم آنچنان است و اگر فاسد باشند طفل بر هماان اساس پرورده خواهد شد . داستان فساد و معصیت والدین ، تقلب و دروغ آنان ، امری نیست که بسادگی قابل گذشت باشد .
۶_ اثر اعضای خانواده : ما تا به حال بحث در خانواده داشته و در آن از پدر ومادر سخن گفته ایم ، از والدین فاسد و فاقد اخلاق اسلامی بحث کرده ایم . ولی از این امر غافل نیستیم که در زمینه سازی شرافت یا انحراف کودکان دیگر اعضای خانواده نیز موثرند مثل برادر و خواهر ارشد ، پدر بزرگ و مادر بزرگ ، عمو و عمه و دائی و خاله ، مستخدم و نوکر و کلفت و راننده و اصولا هر کسی که در محیط خانواده زندگی میکند و با کودک مانوس و در معاشرت است .
در مواردی ضرر و صدمه روحی وارده بر کودک از سوی اینان است که والدین کاملا در آن بی خبر و غافلند . نقش سازندگی یا ویرانی بنای اخلاقی کودک توسط اطرافیان و در مواردی جبر فکری وروانی کودک به همانندی آنان امری نیست که از نظرها دور و غافل بماند . بخصوص که در سالهای اول زندگی کودک روابط بیشماری بین کودک با برادران و خواهران برقرار میشود و در هم میآمیزد و ویژگی اخلاقی و مشی معینی را سبب میشود .
فصل ۴- اهمیت سالهای اولیه زندگی
فرزند در خانواده
کودک عنصر اصلی خوشبختی زوجین و موجب احساس سعادت آنها و نیز سبب دوام و ثبات خانواده است و هم موجبی است برای جلوگیری از درهم پاشیدگی خانواده و متارکه و طلاق ها . چه بسیارند کانونهائی که در شرف تزلزل و ازهم پاشیدگی هستند ولی زن و مرد تنها بخاطر کودک یا کودکان خود باصطلاح دندان بر جگر گذاشته و آشفتگی ها را تحمل میکنند و بانتظار گشوده شدن روزنه های امید هستند . بر این اساس فرزند میتواند عامل معنی دار شدن ازدواج و سبب شدت پیوند زن و شوهر شود گو اینکه بر اساس تجارب گاهی وجود فرزند سبب پیدایش بسیاری ازدرگیری هاست .
اما نکته ای که در این بحث قابل ذکر است این است که طفل موجودی زنده و در حال رشد است و نمیتواند بطور مستقل به زندگی ادامه داده و به رفع نیازهایش بپردازد . خداوند پیش از ولادت او محبتش را در دل پدر ومادر افکنده و آنها را چون دو خدمتگزار راستین به حمایت و به نگهبانی او واداشته است.
فرمان اسلام این است که کودک تحت حمایت و سرپرستی والدین زندگی کرده به رشد و ارتقایش ادامه دهد . پدران ومادران تا ۲۱ سال وظیفه مراقبت دائم از فرزند و حمایت از رشد و تکامل او دارند . ولی در طول این مدت نسبتا طولانی تکیه به ۷ سال اول بیشتر است از آن بابت که این مرحله از مهمترین دوران زندگی کودک و از مراحل شکل پذیری و تکون شخصیت است . البته این دوره نیز به مراحل ریزتری تقسیم میشود و در هر مرحله نوعی تصمیم گیری خاص وظیفه است .
اهمیت دوران کودکی :
گفتیم که دوران کودکی دوران شکل پذیری و تکون شخصیت است . پایه هائی که در این مرحله از زندگی برای کودک گذرانده می شود میتواند بنائی از انسانیت و اخلاق بسازد که تا ثریا کج میرود و یا هم چنان راست و استوار کودک را به سر منزل مقصود می رساند .
این دوره از حیات مخصوصا ۷ سال اول و به ویژه پنجسال اول زندگی دورانی سرنوشت ساز است زیرا بر اساس تعبیرات اسلامی آموزش های آن کالنقش فی الحجر است ، تعلیمات آن چون روح در جان و کالبد و خون کود ک میدود ، شکل دادن شخصیت او چون کار حجاری ومجسمه سازی است . ذهن کودک را چون لوحه ای سفید در نظر گرفته اند که فقط قلم تجربه والدین بر روی آن چیزی مینگارد و او با وسایل و ابزاری پرورش مییابد که شما در اختیارش میگذارید . ر یشه بسیاری از اعمال خیر و یا شقاوت آمیز فرد مربوط به دوران کودکی و ناشی از بدآموزی ها ، سهل انگاری ها و موضع گیری های غلط والدین است . مشاجرات و ناسازگاری والدین در این مرحله ، درگیری ها و اختلافات بدرفتاری ها ، جدائی های آنان برای کودک درس آموز است .
سالهای اولیه زندگی از مهمترین دوران ها و اثر آن تا پایان عمر است ، مفاهیم اولیه زندگی ، اطلاعات و معلومات کودک در این دوره ، همانند بذرهائی هستند که در ذهن کودک کاشته شده و بعدها به صورت نهال در آمده و رشد میکند و میوه و ثمره ای تلخ یا شیرین از خود بر جای میگذارد و این ها همه در شکل گیری زندگی طفل و تعیین سرنوشت او موثر است .
سالهای اولیه زندگی مهمترین دوره و مرحله برای پرورش استعداد شرافت و یا بزهکاری است . تمام صفات و عاداتی که در این مرحله اخذ میشوند همانهائی هستند که در بزرگسالی مورد استفاده قرار میگیرند و سلامت یا انحراف دوران طفولیت مقدمه ای برای دوران بزرگسالی است بویژه در آنچه که به عواطف او مربوط میشود .
ضرورت تربیت
بر این اساس ضروری است به امر تربیت کودک هر چه زودتر اقدام گردد . آغاز تربیت او را اگر از سالهای قبل تکون و تشکیل جنین بحساب نیاوریم لا اقل باید در مرحله جنینی به آن توجه کنیم . و اگر باز هم والدین کودک در آن مرحله به کودک توجه نکرده اند حتما باید از همان آغاز تولد بدان توجه نمایند .
کودک خود از همان روزهای اول زندگی از راه نگاه کردن ، شنیدن ، لمس کردن بسیاری از مسائل موردنیاز را میآموزد و یا از افراد تقلید میکند . خود در این رابطه به جنب و جوش دهی اوکافی نیستند . کودک باید تحت هدایت و ارشاد ، آموزش و جهت دهی والدین باشد زیرا که تربیت امری هدفدار و اندیشیده است .
توجه به تربیت کودک باید در خردسالی باشد زیرا در این دوره کودک بیش از دیگر دوره ها به محرهای طبیعی و فرصت لازم برای یادگیری و کاوش و بازی نیاز دارد، اولا بداند که چگونه خود را با دیگران هماهنگ سازد و ثانیا آگاه باشد به چه طریق میتواند با مشکلات روبرو شده و آنها را حل نماید . این توجه در تربیت ضروری است از آن جهت که اولا اساس رفتار در دوران کودکی نهاده میشود و ثانیا در بزرگسالی مواجه با دشواری ها و مشکلاتی در این راه نخواهند بود . لقمان حکیم در این رابطه میگوید : یا بنی ان تادبت صغیرا انتفعت به کبیرا در خردسالی ادب بیاموزی در بزرگسالی از آن بهره مند خواهی شد .
آموزش های لازم در این مرحله
اینکه کودک در این مرحله چه چیزهائی باید بیاموزد پاسخ این است همه چیزهائی که به نحوی برای زندگی حال و آینده اومفید و در سازندگی و رشد او موثر است و این امر شامل آموزشهای مربوط به شناخت اشیاء و پدیده ها ، آگاهی از آداب و رسوم مربوط به معاشرت ها وموضع گیریها ، و آمد و شدها ، زمینه هائی برای کسب استقلال در خواب و استراحت و لباس پوشیدن ، تعالیم مذهبی ، زمینه هائی برای دفاع از خود و حیثیت خود و …
این آموزش ها صورت رسمی و قانونی ندارند و اگر اهمالی در آموزش پدید آید کودک شما مورد بازخواست وتنبیه و تشدد نیست . هم چنین میزان آموزش ها باید به حدی باشد که برای کودک خستگی و خوردگی پدید نیاورد و بر رنج فکری او نیفزاید و لی باید بصورت مستمر ، در قالب داستانها، بازی ها و معاشرتها باشدوا ین خود شیوه ای است با ارزش بدون اینکه سبب رنج و خستگی شود . در سنین اولیه آموزش های اخلاقی و ایجاد عادات مناسب اخلاقی فوق العاده موثر است . طفل باید در فضائی رشد کند که اولا بر مهر و گرمی استوار باشد و ثانیا شرایط استعدادی و روانی و عاطفی کودک در آن ملحوظ و موردنظر باشد . در کل فراموش نکنیم که پستی ها ، رذالت ها ، شرافت ها و کرامت ها از خانواده ها منشاء میگیرند و این امر در سنین اولیه رشد و زندگی کودک بسیار موثر است .
آثار محرومیت ها و بدآموزی ها
طبع کودک حساس و روان او زودرنج است . او نمیتواند معنی ندارم و نمیدانم را بفهمد. خواسته هایش را بگونه ای برآورده میخواهد . یا نباید چشم او چیزی جاذب را ببیند و یا اگر دید آن را بدست آورد . بدین نظر نارسائی ها و محرومیت هائی که برای کودک در سالهای اولیه پدید میآید در ذهن و روحش اثر گذارده و بسادگی قابل جبران نخواهد بود .
این امر درباره همه کودکان صادق است مخصوصا آها که نازپرورده و برخوردار از حمایت عاطفی شدید والدین و اطرافیان خود بوده اند چنین کودکانی اگر دچار محرومیت شوند گمان خواهند کرد که بر آنها ظلم و ستم روا داشته شده وحق شان ادا نشده است بهمین نظر عقده شان بیشتر و انتقام شان در موارد قدرتمندی و توانائی بسیار سهمگین است .
هم چنین رفتار والدین و اطرافیان در مواردی برای آنان بدآموز باشد ، سرمشق های بد و فاسد خانواده ، مسمومیت جو عاطفی خانواده برای کودک ارزان تمام نخواهد شد و زمینه را برای انحراف و تبهکاری و اتخاذ موضع ضد اجتماعی فراهم خواهد کرد تار و پود وجدان کودک پر از امر و نهی ، ملاطفت ها ، دیده ها ، شنیده ها و کلا یافته هاست . بدین سان اگر کودکی سر از جرم و دادگاه در آورد به زحمت میتوان منشاء جرمی غیر از خانواده برای او معین کرد حتی اگر کودکی در محیط خارج خانواده بدآموزی هائی داشته باشد که به بزهکاری و انحراف منجر شود باز هم خانواده را باید مقصر دانست از آن بابت که سهل انگاری و مسامحه والدین در امر مراقبت کودک سبب این لغزش شده است .
اهمیت تجارب اولیه
تحقیقات روانپزشکان ، جامعه شناسان جنائی و روانشاسان تربیتی نشان میدهد که تجارب دوارن طفولیت در پیشامدهای ناگوار زندگی افراد در طول مدت عمر موثر است و این تجارب در شخصیت دوران بزرگسالی نمود پیدا میکند . بسیاری از جنایتکاران و منحرفان کسانی هستند که تجربه تلخی از زندگی خود در مراحل اولیه عمر و بخصوص در ۶ سال اول زندگی داشته اند .
تحقیقات حدود شصت محقق در سال های ۱۹۴۰-۱۹۳۷ در بررسی ریشه واکنش های جوانانی که از سال های اولیه زندگی شان نابسامانی هایی پیدا کرده اند به ما می گوید اکثر افرادی که مرتکب لغزش و انحراف شده اند در دوران خردسالی با اشکالاتی در رابطه با خانواده مواجه بوده اند . فروید روانکاو معروف در مطالعات علمی خود به این نتیجه رسید که سازنده انسان تجارب دوران کودکی اوست و هوسهای این دوران حیات بزرگسالی را تحت تاثیر قرار میدهد . تحقیقات دیگران نشان داده است غالب تصادفات و صدماتی که برای افراد پدید میآید و امنیت و کفایت شخصی افراد را در مخاطره می اندازد مربوط به تجارب دوران کودکی است و بالاخره اغلب افراد غیرعادی در دوران کودکی خود در رابطه با خانواده مساله ای داشته اند .
آری ، سالهای اولیه زندگی از این بابت هم مهم است و تکامل شخصیتی و سازمانی افراد نمیتواند از دوران کودکی او جدا باشد . مشکلات زندگی و مسائل آن در مراحل مختلف حیات انعکاسی از تضادها و تجربه های تلخ و کشمکش ها و تضادهای سنین اولهی است و فروغ یا تاریکی حیات اغلب به این مرحله مربوط میشود .
تربیت در خارج خانواده
تربیت اولیه بمناسبت ضرورت و اهمیت خود ضروری است در محیط خانواده و مخصوصا زیر دست پدر ومادر واقعی کودک باشد . هیچکس نمیتواند چون مادری واقعی و پدری واقعی انجام وظیفه کند . این کار شدنی نیست از ان بابت که طفل در رحم مادر بوده و با ویژگیهای خونی و هورمونی او و هم به صدای تپش قلبش انس گرفته است . وجود او چون پاره ای از پیکر مادر است و درخون او آثاری از خون پدر است .
این نکته برای یادآوری این مساله است که کودک ممکن است در شیرخوارگاهها ، پرورشگاهها ، پانسیون های شبانروزی زنده بماند و حتی از لحاظ جسمی رشد کند ولی هرگز چنین فردی طبیعی و عادی نخواهد شد. پرستاران و مسؤولان پانسیون ها و پرورشگاهها اگر در سایه آگاهی و معلومات خود بتوانند نقش خود را به نحوی شایسته ایفا کنند تازه می توانند دایه ای خوب برای کودک باشند ، آنها هرگز مادر نخواهند شد .
بهترین کانون برای رشد وپرورش کودک در ۷ سال اول خانواده و بدترین کانون در شرایط معادل و مساوی پرورشگاه و یا پانسیون هاست . رشد اولیه و عمیق کودک در پناه یک محیط محبت آمیز خانوادگی و در سایه مهر عمیق و نافذ مادر بدست میآید و در محیط بیرون خانه محبت ها تصنعی و برای دریافت اجرت حقوق است و بهمین نظر محدود و به شرایط متعددی وابسته ودر همه حال برای کودک ناکافی است .
از جهت دیگر طفل در خانواده بر اساس فرهنگ آن ساخته و پرداخته می شود و در پانسیون ها و پرورشگاهها بر اساس فرهنگ آن اماکن و این خود موجب جدائی فرهنگی بین خانواده و کودک است و در مواردی هم این کار سبب فنا و فراموشی فرهنگ خانواده محصول تربیت پرورشگاه و خانواده را میتوان به محصول مرغ ماشینی و اصلی تشبیه کرد که دو چیز متفاوت و جدای از یکدیگرند .
شرایط نامناسب خانواده
آری ، ممکن است کودک که در خانواده پرورش یابد ولی شرایط محیط خانوادگی آنچنان نامساعد و نامناسب باشد که آدمی ناگزیر به پرورشگاه و پانسیون صد آفرین بگوید . و آن محیط خانواده ای که آشفته و نابسامان ، ارکان حیات و انضباط آن متزلزل و اوضاع آن در شرف از هم پاشیدن است .
خانواده ای که در آن والدین کودک معتاد ، آلوده به فحشائ و الکل و قمار ، در حرفه سرقت و جنایت ، دچار اختلالات روانی ، درحال درگیری و اختلاف ، و دائما در مشاجره و جنگ و ستیز و فحش و ناسزاگوئی باشند خانواده نیست ، بلکه جنگلی است که محصول آن میوه های کال و نارس وجنبندگان آن وحشی یا درنده اند .
آنها که در محیط خانوادگی نامناسب پرورش مییابند از تربیت شایسته و درست محرومند و بسیاری از مسائل ومشکلات آنها تشدید شده وحیات ذهنی و عاطفی و اجتماعی چنین کودکانی در معرض خطر جدی است . ما چه انتظاری از کودکانی میتوانیم داشته باشیم که پدر دارند ولی در حقیقت یتیم اند ، ما در دارند ولی از مهر و عواطف او محرومند ، امکان دارند و از آن بی بهره اند ، استعداد و ذخیره ارزنده درونی دارند ولی زناده بگورند .
طفلی که در خانواده درست و امین پرورش نیابد بعدها قادر نخواهند بود شریف و شرافتمندانه زندگی کند و خود را با هنجارهای اندیشیده جامعه تطابق دهد . این چنین کودکان ممکن است امروز را به هر صورت بگذرانند ولی فردای شان در معرض خطرات و نابسامانی هاست نمیتوانند فردی عادی و بهنجار باشند و به کمال لایق خود دست یابند .
لیاقت والدین
امر تشکیل خانواده برای مقاصد متعددی است که از جمله آن دستیابی به آرامش و سکون و فرو نشاندن آتش غریزه است . دستیابی به مودت و رحمت ، تکمیل و تکامل و انس ، تولید و ایفای نسل و … میتواند از دیگر اهداف تشکیل خانواده بحساب آید . ولی این سخن بدان معنی نیست که امر تولید فرزند امری واجب و تخطی از آن حرام باشد .
فرزندداری امانت داری خداوند است و آنکس که لیاقت حفظ و پرورش این امانت را ندارد تولید مثل نکند . روایاتی متعدد از ائمه هدی علیهم السلام در این زمینه وجود دارد .
والدین کودک با تولید او این وظیفه را پیدا میکنند که شرایط مساعد مناسبی برای رشد کودک فراهم نمایند و برای تامین امنیت و شرایط حیات او در بنیانگذاری یک شخصیت سالم و افکندن او در مسیری مناسب بکوشند . آنها مسؤول نیک و بد کودک کند و کار تربیت شان به جائی نکشد که آدمی آرزو کند ای کاش این طفل هرگز بدنیا نیامده بود .
برخی از کودکان که زار و افسرده اند ف بیحال و بی رمقند ، مرتع سوء استافده غیرند ، در معرض طوفانهای حیات و درحال افتادن اند، برای زندگی خود دست به هر آویزه ای دراز میکنند ، گاهی عفت و شرف خود را مورد معامله قرار میدهند و زمانی در حیاتی ننگین میلولند چه افتخاری؟ و چه مزیتی برای زنده ماندن آنها؟ آیا وظیفه والدین تربیت و تحویل چنین عناصر به جامعه انسانی است ؟ و آیا والدین در قبال چنین وضعی مسؤول نیستند ؟…
فصل ۵- خانواده نابسامان
بنای حیات خانواده
بنای حیات خانواده لااقل بر اساس طرز فکر اسلام مبتنی بر عشق و محبت و انس و الفت و تعاون و همکاری است . ولی متاسفانه همه خانواده ها این چنین نیستند . چه بسیارند زن و شوهری که در آغاز حیات ، با چنین اندیشه ها و حتی وعده ها و وعیدها زندگی خود را آغاز میکنند ولی پس از اندک مدتی راه و روش خود را عوض کرده و با یکدیگر بنای ناسازگاری را می گذارند .
ناسازگاری و نابهنجاری به هر علتی که پدید آمد موجبی است برای تزلزل خانواده ، از هم گسیختگی آن ، و یا انحراف آن از مسیر تعادل و توازن و در این رابطه دودی بر میخیزد که نه تنها چشم زن و شوهر را می سوزاند ، بلکه پیش از همه کودکان خانواده را دچار مخمصه کرده و شعاع حرکت آن تا چشم آشنایان و بستگان در مرحله نهائی به چشم افراد اجتماع هم خواهد رسید .
انواع خانواده
واقعیت این است هر خانواده ای را نمیتوان بمعنای اخلاقی و یا مذهبی کلمه خانواه خواند و قبلا لازم است دسته بندی دیگری (غیر از آنچه در فصل همین کتاب داشته ایم) عرضه وا رائه کنیم . خانواده را از دیدی میتوان بدو دسته بهنجار و نابهنجار تقسیم کرد .
خانواده ای را بهنجار گوئیم که بنای تشکیل و ادامه حیاتش مبتنی ضوابط شرع و عقل و روابط زوجین و فرزندان در مرز وظایف تعیین شده است حقوق هر یک اعضاء در یک خانواده مراعات شده و حق و شخصیت هیچیک اعضاء در آن مهمل گذارده نشود . طبیعی است که در چنین خانواده ای آنچه به چشم میخورد حیات است ، سعادت است ، سکون و آرامش است ، مودت و رحمت است ثمراتی که از این خانواده پدید میآیند همه شاداب ، ساخته و پرورده و همه با روشنائی چشمند .
خانواده ای را نابهنجار خوانیم که تشکیل و ادامه حیاتش بر اساس ضوابط مذکور نباشد . طبیعی است که در چنین خانواده ای دائما جنگ و ستیز است درگیری و اختلاف است ، سردی درروابط و فرار از وظایف است .حقوق افراد رعایت نمیشود و فرزندان آن هم چون میوه های تلخ و زیانبخش اند ، نه نفعی برای خود دارند و نه میتوانند خیر و سعادتی را متوجه دیگران دارند .
از گروه خانواده های نابهنجار میتوان خانواده های نابسامات را معرفی کرد که آثار و عوارض آن برخود و فرزندان فوق العاده شدید و نامیمون است و ما در این کتاب بررسی جوانب و ابعاد آن را وجهه همت خود قرار داده ایم .
معرفی خانواده نابسامان
خانواده ای را نابسامان میخوانیم که در آن والدین کودک و یا زن و شوهر از عهده وظایف ناشی از نقش خود برنیایند و یا موقعیت آن نقش از دیدی به مخاطره افتاده باشد . برخی گفته اند خانواده ای را نابسامان میخوانند که بر اثر غیبت ، بیماری مزمن ، ترک خانواده ،جدائی ، طلاق از هم پاشیده شده و نظمی اندیشیده بر آن حاکم نباشد .
این معنی و مفهوم البته در فرهنگ های مختلف متفاوت است و هر جامعه ای بمقتضای جهان بینی و برداشت خود از آن برداشتی ویژه خود دارد ولی در کل یک امر بری همگان مسلم است که خانوواده نابسامان خانواده واقعی نیست . بلکه شبه خانواده است . از آن بایت که در آن وظایف و تکالیف درست انجام نمیگیرد و هر کس در شان و موقعیت نقش خود قرار ندارد .
دامنه بحث و بررسی آن بسیار وسیع است آنچنان که نمیتوان آن را در طبقه بندی خاصی گنجاند . ولی میتوان گفت که زمینه لغزش و انحراف در آن فراهم ، برخی از اعضای آن بمناسبت عملکرد برخی دیگر دچار گرفتاری و اسارت شده ، شرایط حیات بسیار ناگوار و امکان رشد و انجام وظیفه بسیار اندک است .
ملاک ها و نشانه ها
اینکه چه ملاک و نشانه ای برای خانواده نابسامان است میتوان وجود یک یا چند شرط زیر را در این رابطه ذکر کرد و آن را ملاک برای نابسامانی دانست . البته قبلا این نکته را متذکر میشویم که همه خانواده های نابسامان محکوم و گردانندگان آن مقصر نیستند ، بلکه سخن از عوارض و آثار چنین خانواده هاست مخصوصا برای کودکان که باید آن را از بین برده و آثارش را زدود . به هر حال خانواده ای را نابسامان گوئیم که در آن یکی از این ویژگی های زیر موجود باشد .
۱- پدر ، مادر یا هر دوی آنها از دنیا رفته و مرده باشند .
۲- پدر و مادر زنده اند ولی در بین آنها جدائی ، متارکه و یا طلاق است .
۳- پدر و مادر دارند ولی دچار کمبود محبت ، افراط در آن و یا تبعیض اند .
۴- غیبت پدر و مادر از کودک بسیار و کودک در واقع از فیض دیدارشان بحد کفایت محروم است.
۵- خانواده نامشروع و کودک مواجه با طرد و رد است .
۶- جنسیت کودک ، زیبائی ، هوش و جنبه های عقلانی او مورد تایید نیست .
۷- در خانواده جنگ و دعوا و سرو و صدا و فحش و ناسزاگوئی است .
۸- والدین آن افرادی توخالی و بدون روابط و کنش متقابل یا سازنده اند .
۹- والدین کودک افرادی منحرف ، معتاد ، دچار حبس و شتم و مورد طرد اجتماعند.
۱۰- خانواده جاهل ، غافل ، در امر تربیت ناموفق و یا بی برنامه است .
۱۱- خانواده ای است تحت حکومت ناپدری ، نامادری و یا کودک در آن فرزند خوانده و مهمان است .
۱۲- خانواده ای که دچار مشکل اقتصادی ، رفاه بسیار ، بی نظمی و بی برنامگی است .
۱۳- محیط و منطقه آن جرم خیز و یا محیط مسکونی نامساعد و رفتارها در آن محیط بدآموز است .
۱۴- در خانواده تنها یک فرزند است و او هم نازپرورده و یا تحت کنترل شدید است و یا تنها پسر و تنها دختر خانواده است .
۱۵- والدین در اسلوب زندگی و تربیت با هم اختلاف دارند و کودک درگیر این تضاد و نابسامانی است .
عوامل نابسامان کننده
اینکه چه عاملی نابسامان کننده است بر اساس مواردی که از ملاکها برشمرده ایم میتوانیم به آن ها پی برد و در عین حال آنچه با رعایت اختصار میتواند قابل ذکر باشد شامل این موارد :
عامل مرگ، عامل عدم مراقبت، جهالت و غفلت، اشتباه در شیوه عمل، خشونت، اهمال کاری، حسادت، رفاه جوئی، لذت طلبی، کثرت عائله، مداخله ناروا، سلطه جوئی، اختلاف فکری یا مذهبی، مشکلات مالی، عدم کفایت در درآمد، بیکاری، بیغمی، کار بسیار، اشتغال مادران در خارج خانواده، اعتیاد و الکلیسیم، طبقه پائین زندگی، محیط ومنطقه، فرهنگ غلط، وجود تضاد و اختلاف، بحران ها، و دهها مساله از این قبیل و طبیعی است که اگر اندیشه زدودن نابسامانی ها از خانواده ها باشد ضروی است که درباره مسائل فوق باید اندیشید .
آثار وعوارض آن بر کودک
نابسامانی خانواده موج نگران کننده ای را پدید میآورد که توان و قدرت آن نه تنها خانواده ، زن و شوهر فرزندان ، بلکه همه جامعه را میلر زاند . البته صدمه ای را که برای اعضای خانواده پدید میآید قابل رؤیت و بررسی است و خطری که متوجه جامعه میسازد کمتر آشکار و عیان است . آنچه را که ما میخواهیم مورد بررسی قرار دهیم عوارض آن بر روی کودکان خانواده است .
نابسامانی خانواده بر اساس اظهار نظر محققان زمینه را برای اختلال در شخصیت و رفتار فراهم میآورد، سبب بروز بزهکاری ها ، جرم ها و جنایت هاست .
کودکانی که از چنین خانواده ها پدید میآیند افرادی میشوند ، ناتوان در اجرا و ایفای نقش فردی واجتماعی ، بدبین و بدگمان ، عیبجوئی کار همیشگی آنهاست ، همانند موجود و ماده ای میشوند که زود میگندند ، تحقیقات برت نشان داده است که ۵۰% از چنین کودکان بعدها سر از بزهکاری در آورده اند ، اغلب آنها اختلالات عاطفی دارند ، در برابر بحرانها بی مقاومتند ، مشکلات شان در زمینه ناسازگاری بسیار و فوق العاده است . برخی از آنها دچار نوعی رجعت بدوران کودکی میشوند ، به شست مکیدن ، شب ادراری ، نازخواهی ، لکنت زبان گرفتار میشوند .
رفتار چنین کودکان نادرست و اختلال منش در آنان بسیار است ، بر خلاف معیارها و اصول و ضوابط اخلاقی به پیش میروند ، به تربیت و زندگی رغبتی نشان نمیدهند ، زندگی شان آلوده و منحرفانه است و امید اینکه اینان راه صلاح در پیش گیرند بسیار اندک است .
تاثیر آن بر دختران
نابسامانی خانواده در دختران و پسران خانواده اثر دارد ولی تاثیر نامناسب آن بر دختران بمراتب بیشتر از پسراناست . این امر بدان خاطر است که دختران بیش از پسران دارای طبیعتی انفعالی هستند ، به محبت و توجه بیشتر نیاز دارند ، مقاومت عاطفی شان در برابر امور کمتر است . زود بر می رنجند و زود دلسرد میشوند ، و خیلی زود تسلیم حوادث می شوند .
این نکته هشداری است برای پدران ومادران تا دریابند فرزندان آنها در معرض چه خطرات فوق العاده ای هستند . با توجه به اینکه حساسیت ها درباره دختران زیادتر است و باید هم این چنین باشد در این امر آنها را مورد نظر داشته باشند . اگر پسری از خانواده دچار ضایعات نابسامانی شود فاجعه است ولی اگر این ضایعه برای دختران پیش آید فاجعه عظیم تر خواهد بود ، زیرا او در آینده ای نزدیک باید مادر شود و مادران گرفتار چه خیر ونفعی را میتوانند متوجه نسل خود و جامعه نمایند و یا کی مادر بزهکار و آلوده چه ارزشی برای جامعه خود میتواند بیافریند .
عوارض آن برای جامعه
گفتیم که نابسمانی بظاهر خطر و زیانی متوجه زوجین و فرزندان می سازد ولی جامعه هم از موج آن دور و بر کنار نیست . بهنگامی که فردی به هر علتی سر از انحراف و جرم در میآورد این مساله مطرح میشود که او انحرافش را در کجا پیاده میکند؟ لغزش او برچه کسانی وارد می شود؟ جز این است که او در جامعه خود بزهکاری میکند ؟ و جز این است که از محل در آمدهای عمومی برای اصلاح و سازندگی او یا دستگیری و کیفر او باید اقدام گردد؟
خانواده نابسامان با اهمال و قصور و یا با گناه و تقصیر خود فرزندان جامعه را به سوی فساد و تباهی سوق میدهند و برای مردم مشکل و دشواری میآفرینند . ریشه بسیاری از بدبختی ها و نابسامانیهای اجتماعی را بایداز خانواه ها جستجو کرد تقلب ها ، تزویرها ، دروغ ها و ریاها از آنجا بر میخیزند و این خود درسی برای خانواده ها است . اگر در خانواده ای بجای انسان عقربی برخیزد او دست و پای چه کسی را خواهد گزید؟ و اگر در جنگل چنین خانواده ای درنده بیرون آمد اجسادو اعضای چه کسانی طعمه او خواهد بود ؟ جز مردم جامعه ؟ و این خود برای بیان عوارض نابسامانی خانواده و تاثیرش بر جامعه کفایت خواهد کرد .
نابسامانی و جرم سازی
و این هم روی دیگر سکه و بیان دیگری از قضیه نابسامانی است . میخواهیم بگوئیم خانواده های نابسامان جرم سازند و برای اینکه در این باره سندی ارائه داده باشیم میگوئیم : تحقیقات پرفسور هوبر در مطالعاتی که روی ۴۰۰ بزهکار صغیر در محیط شهری بعمل آمده نشان داده است که ۸۸ درصد آنها متعلق به خانواده های از هم گسیخته ( که جلوه ای از نابسامانی است) بوده اند .
در مطالعه ای که روی کودکان دارالتادیب ها ( زندان کودکان و نوجوانان ) انجام شده به این نتیجه رسیده اند که در میان این گروه ۱۶% کسانی بوده اند که والدینشان بعلت طلاق از هم جدا شده اند.
۲۸- ۱۷% آنها با ناپدری یا نامادری زندگی میکرده اند .
۲۹- ۱۵% فرزندان نامشروع بوده اند .
۳۰- ۹% کسانی بوده اند که پدر یا مادرشان فوت شده
۳۱- ۸ % فرزند خوانده بودند .
تحقیق لوتو نور نشان داده است که از بین ۴۲۲ نفر محکوم به اعمال شاقه ۸۱% آنها قسمتی از دوران نوجوانی را در خانواده های از هم گسیخته (پسر برده بودند تحقیقات کولی هم به همین نتیجه منجر شد . تحقیقاتی و ایوان نی نشان داده است ۲۴% از دانش آموزان یک مدرسه متوسطه که از خطرناکترین تبهکاران بوده اند از خانواده نابسامان برخاسته اند .
بر این اساس در ارزیابی اجتماعی این مساله مسلم است که فرزندان خانواده های نابسامان در عرصه بزهکاری حریفان ورزیده ای هستند . اغلب آنها افرادی فاسد الاخلاق ، خرابکار، خطرآفرین ، ولگرد ، و در صدد حادثه آفرینی ها هستند .
ویژگی های چنین کودکان
این کودکان گفتیم که اغلب بزهکار ومنحرفند اما درباره ویژگی های رفتارشان گفته اند که اغلب اینان دارای صفات و خصائص ذیلند :
۳۲- رفتار تهاجمی و غیر انسانی دارند .
۳۳- برای بزهکاری هائی چون سرقت آمادگی دارند .
۳۴- رفتارشان عصبی است .
۳۵- بی انضباط ، عیاش و ولگردند .
۳۶- دچار نوعی عقب ماندگی هوشی هستند .
۳۷- سلطه جو هستند مخصوصا بر ضعیفان
۳۸- در طریق عناد و مبارزه طلبی میباشند .
۳۹- حاضرند در بازی منحرفان شرکت کنند
۴۰- آماده ایجاد آشفتگی و بهم ریختن اند .
۴۱- عقده حقارت دمار از روزگارشان برآورده است .
۴۲- در برابر رذالت ها بی باکند .
۴۳- خشمگین و کینه توز و سخت انتقامند .
فصل ۱۰ – سردی در خانواده
مهر و سلوک در خانواده
اگر بنا شود لانه کبوتری هم سالم بماندو بتواند کانونی برای پروش جوجه ها باشد ضروری است در آن جوجه ها از گرمی و حمایت کبوتر نر وماده برخوردار باشند و این ضرورتی غیر قابل انکار است . این امر درباره کانون خانواده انسانی بیشتر مورد توجه و عنایت است که از آن بابت که عواطف برای انسان کارساز و اغلب دارای صورت اکتسابی و ناشی از نوع تماس ها و برخوردهاست .
کودک در محیط گرم خانواده احساس صفا و امنیت میکند و ضمنا در چنین محیطی است که درس رحم و وفا و ادب و صفا از دیگران میآموزد . ایثار و تقوی ، گذشت و تعاون در چنین خانواده هائی شکل میگیرد . و هم بسیاری از رفتارهای ناروای کودکان در سایه مهرورزی ها و سلوک صمیمانه والدین از بین می روند و یا فرصت ظهور و بروز پیدا نمیکنند .
عاصیان و یا افراد طاغوتی سرکش در جوامع مختلف اندک نیستند ولی اگر درمورد ریشه پیدایش آنها نیکو تامل کنیم در مییابیم آنان کسانی بوده اند که بودند که عدم کرمی خود مصیبت آفرین است و این هشداری برای والدین است .
نیاز به مناسبات گرم
این تصوری نارواست که برخی از والدین در ذهن خود آن را پرورانده ود رعرصه عمل هم بدان اقدام میکنند که همه نیازهای کودکان را در غذا و لباس وپوشاک و مسکن و بهداشت بدن خلاصه میبینند . این چنین تصور برای حیات حیوانی صادق است نه برای انسان .
آدمی به هنگام از موارد فوق حاضر است استفاده کند و از آن لذت برد که در شرایط مساعد و مورد قبولی باشد . از جمله آن شرایط بهره مندی از نوازش گرم و صمیمانه والدین ، محبت و مهرورزی آنهاست که در حسن اخلاق خوشرفتاری و سلامت روحیه آنان موثر است و در بزرگی آنان را بکار میآید .
اگر والدین کودک در پرتوعشق و محبت با هم گرم و صمیم بوده و قلبی سرشار از محبت و عنایت داشته باشند ، کودک نه تنها نسبت به آنها حسود نخواهد بود بلکه از آن شادمان وخرسند شده وسعی خواهد کرد در حیات خود صمیم و با عاطفه باشد کودکان ما نیاز دارند که والدین با نوازش و بوسیدن شان کانون خانوادگی و شرایط حیات را برای آنها گرم و دلفریب ساخته و زمینه ساز اطمینان و اعتماد آنان نسبت به زندگی باشند و امنیت آنان را از هر حیث فراهم سازند .
آنها نیاز دارند توسط والدین خود محبوب بوده و هم آنان را دوست بدارند . در آغوش آنان احساس سرافرازی و شادمانی کرده وا ز تشویش ها و نگرانی ها دور و برکنار بمانند . تامین چنین خصوصیتی سبب خواهد شد که مناسبت گرم و صمیمانه ای بین آنان بوجود آمده و کودک بتواند نقش شایسته ای را در روابط بعدی ایفا نماید .
شرایط محیط خانه
محیط خانواده ممکن است برای کودکان امن و یا ناامن باشد که در صورت دوم آن خانواده را نابسامان میخوانیم زیرا میوه ای که از آن بوجود میآید بسیار تلخ و ناگوار است .
والدین باید بکوشند محیط خانواده را گرم و صمیمانه پدید آورند که در شور و گرمی به سوی آنها جلب خواهد شد . مراقبت والدین از کودک در محیط خانه امری نیست که بدون اندیشه و حساب پدید آید. پدران ومادران در این رابطه باید طرح و نقشه ای اندیشیده باشند و بخشی از اوقات و عمر خود را در این رابطه سرمایه بگذارند .
پدران و مادران میتوانند با تهیه اشیاء موردعلاقه ، با بازی با آنان ، با ایجاد هیجان در آنان کاری کنند که او محیط خانواده را دوست داشته باشند ، به آن دلگرم باشد ، احساس نزدیکی با آنان کند ، حرف و سخن خود را با آنان در میان بگذارد از آنها مدد بخواهد که امر خود در پیشگیری از بروز خطرات بسیاری به آنان کمک خواهد کرد .
اصولا فضای عاطفی و گرمی کانون ، خود نقش مهمی را در زمینه سازی برای رشد کودک ایفا خواهد کرد ، موجبات دوست داشتن را در آنان بر می انگیزاند و سبب آن خواهد شد که طفل با قدمهای آرام و ثابت در جهت ارتقا و تکامل به پیش رود .
محیط سرد و ویژگی آن
از عواملی که زمینه را برای نابسامانی خانواده فراهم میکند وجود کانون سرد و بی رمق است . اینکه ما چه کانونهائی را سرد و بی رمق میخوانیم پاسخ این است کانونی که در آن :
۴۶- از گرمی والدین نسبت به فرزندان تحت هر عنوان خبری نیست وحتی تغذیه کودک از شیر مصنوعی است نه پستان مادر .
۴۷- مادر سرگرم کار در خارج است و رسیدگی نسبت به فرزندان توسط دایه ، بستگان و گاهی دیگر اعضای خانواده است .
۴۸- وضع غذا و استراحت در آن نامنظم است و متاسفانه از عزت نفس هم خبری نیست .
۴۹- امکان بیرون ریختن احساسات ، تصریح و شادی در آن کم است زیرا والدین حال و حوصله کافی ندارند .
۵۰- وظایف خانوادگی بنحوی صحیح انجام نمیشود و نظم و انضباطی در محیط خانواده حاکم نیست .
۵۱- کودک از مراقبت مادر و حمایت و انضباط پدر محروم است و میتواند خود را در کنار او ببیند .
۵۲- در خانه خشونت بیش از مهر است ، و استبداد بیش از بی حساب رای و نظر دیگران است .
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
ترجمه وتالیف : محمد قلی پور
دیگری مقصر است ، کودکان ممکن است کمتر قادر به رو آوردن به والدین جهت اطمینان خاطر دوباره ، حمایت باشند معدود تحقیقاتی که تا امروز در زمینه ترمیم پذیری و بروز خشونت خانگی انجام شده ، نشان می دهد که محبت های مادرانه ، به خصوص ابراز عاطفه مادر ، ممکن است برای توانایی کودک در دست و پنجه نرم کردن شان باشند آها هم دل مشغول خشونت بوده و سعی در مصونیت خود دارند و هم دچار افسردگی هستند . در جریان بزرگ کردن شان ممکن است توافق بر اتخاذ شیوه های دیگری نیز باشد . مطالعات انجام شده بر روی الگوهای محبت آمیز زنان یا انجام رفتارهای پرخاشگرانه بر روی کودکان ، تفاوت آشکاری با گروه کنترل ندارد و به نظر می رسد زنان مصدوم ممکن است روش های توام با تنبیه بیشتری در تربیت کودک به کار گرفته و یا با کودکان شان پرخاشگرانه مواجه شوند . تحقیقات محدود در زمینه رابطه بین پدران آزار دهنده و کودکان شان تا امروز نشان میدهد که اینگونه پدران که خشن نیستند، به کودکان خود کمتر ابراز محبت میکنند با توجه به یافته های موجود نیازمند تحقیقات بیشتری در زمینه اثرات خشونت خانگی بر تربیت کودکان هستیم . از آنجا که والد آسیب دیده میتواند حامی خطرناکی برای کودک باشد ، و به خاطر اینکه کودکان اغلب در جریان تماس با کسی قرار دارند که آنها را اذیت و آزار میکند ، خدمات ارائه شده باید به کمک والدین آمده تا آنها بتوانند روابط خود با فرزندان شان را بهبود بخشند . اگر والدینی که خشونت خانگی را اعمال میکنند ، قادر به شناسایی نیازهای کودکان خود نباشند ، رابطه با فرد بزگسالی که در ارتباط نزدیکی با منزل یا مدرسه کودک است ، میتواند مفید باشد . کودکان دارای مهارت های ارتباطی و اجتماعی خوب احتمالا در این گونه ارتباط گیری موفق تر از کودکانی هستند که از چنین مهارتهایی برخوردار نیستند . برای مشخص شدن اینکه حمایت های اجتماعی مفیدترین چیز برای کودکانی است که مورد خشونت خانگی واقع شده اند به مطالعات بیشتری نیاز است . صفحه ۱۸ و ۱۹ از کتاب : خشونت خانگی علیه کودکان – نویسندگان : ریچاردای برمن لوسی سالسیدوکارتر ترجمه و تالیف : محمد قلی پور .
در معرض خشونت گذاری کودکان : گسترده خشونت کودکان ، اعم از نوع خشونت و ابراز استفاده از آن متفاوت است . برخی از کودکان ، به خصوص آنهایی که در مناطق کم در آمد زندگی میکنند، « خشونت اجتماعی مزمن » یعنی به تناوب و مدام ، اسلحه گرم ، چاقو ، مواد مخدر وخشونت تصادفی در همسایگیهای خود را تجربه میکنند . در مدارس ابتدایی شهری ، بندرت کودکانی یافت میشوند که مورد چنین حوادث خشونت باری واقع نشده باشند . کودکان مورد مصاحبه در مطالعات انجام شده ، معمولا مشاهده دعوا و کتک کاری در حوادث روزانه بوده اند. کودکانی که در مناطق از نظر اقتصادی – اجتماعی پائین تر زندگی نمیکنند ، کمتر دچار خشونت اجتماعی میشوند ، ولی خشونت خانگی و رسانه ای در همه جای کشورمان از نظر اقتصادی – اجتماعی و فرهنگی اتفاق میافتد . حدود ۲۵ تا ۳۰ درصد از زنان آمریکایی ، در طول روابطی که داشته اند . حداقل یک بار کتک خورده اند . به نظر میرسد زنان بیش از مردان به وسیله شرکای زندگی خود جراحت برداشته ونیازمند مداوای پزشکی میشوند ، و احتمالا جراحات شان بازگو نمیشود . بسته به تعاریف سوء استفاده و نمونه های مورد مطالعه ، برآورد چنین خشونت هایی متفاوت است . مطالعه ای در این رابطه نشان داد که بیش از ۳ درصد ( حدود ۱/۸ میلیون) از زنان به وسیله مردان یا شرکای زندگی شان در طول یک سال مورد آزار و اذیت قرارگرفته اند ، در حالی که مطالعات دیگر نشان میدهد که زنان مورد خشونت ، اعم از آزار جنسی ، خشونت جسمی یا فحاشی به بیش از ۶۵درصد میرسد . برآوردها نشان میدهد سالانه بیش از ۳/۳ میلیون از کودکان شاهد سوء استفاده جسمی و فحاشی مثل رفتارهای توام با توهین برخورد و آزارهای کشنده با اسلحه و چاقو هستند .
همچنین برآوردها نشان می دهد که بیش از سه میلیون کودک خودشان قربانی سوء استفاده فیزیکی به وسیله والدین شان هستند . در منازل ، جایی که خشونت خانگی اتفاق میافتد ، کودکان مورد سوء استفاده جسمی یا مورد غفلت ، ۱۵ برابر بالاتر از میانگین ملی قرار دارند . چندین مطالعه انجام شده نشان می دهد که ۶۰ تا ۷۵ درصد از خانواده هایی که درزنان مورد اذیت و آزار قرار گرفته اند ، کودکان نیز آزار دیده اند ( مقاله فن توزو ، و موردر این کتاب جزئیات بیشتری را در رابطه با شیوع و اثرات خشونت خانگی بر کودکان آورده است )
تلویزیون ، سینما و اینترنت نیز ، کودکان را مورد خشونت قرار می دهند . بر اساس آمار ارائه شده از سوی انجمن روان درمانی آمریکا هر کودک آمریکایی در طول ی هفته ۲۸ ساعت تلویزیون نگاه میکند ، و در من حدود ۱۸ سالگی ۱۶۰۰۰ مورد قتل ساختگی و ۲۰۰/۰۰۰ عمل خشونت را خواهد دید . تلویزیون خصوصی برای کودکان ۵۰-۶۰ برابر خشن تر است تا برای بزرگسالان ، وبعضی از کارتن ها به طور میانگین بیش از ۸۰ موردعمل خشونت زا در هر ساعت پخش میکنند . با ورود ویدئوکاست ها ، فیلم ها ، سگاها و بازی های کامپیوتری موضوع های خشونت را فروخته یا اجاره داده می شوند . بسیاری از کودکان و نوجوانان بیش از پیش مورد خشونت رسانه ها واقع می شوند.
خشونت بیشتر از همه بر پیشرفت کودکان تاثیر کودکان تاثیرگذار بوده ، و مناسبات خویشاوندی را در کودکی و بزرگسالی تحت تاثیر قرار میدهند . موضوع بعدی درباره افزایش مطالعات در زمینه تاثیرات خشونت اجتماعی است . این مطالعات همچنین به یافته های کلیدی در زمینه تاثیر خشونت خانواده و رسانه ها بر کودکان دست یافته اند . صفحه ۷۲ و ۷۱ و ۷۰٫
تاثیرات رفتاری و عاطفی خشونت :
بخشی از مطالعات انجام شده ، مواجهه با کودکان در معرض خشونت خانگی است که هنوز نسبتا محدود است ومشکلات عدیده تحقیقاتی در زمینه اثرات رفتاری و عاطفی وجود دارد . به طور مثال ، برخی از تحقیقات ، اغلب با مشکلات اخلاقی مواجه اند ، به خصوص وقتی تحقیق مقایسه یا کنترل کودکانی که ادر معرض خشونت اندوسرویس های ارائه دهنده خدمات را موردتوجه قرار میدهد .هر چند تحقیق در این حوزه ، اغلب شامل جمع آوری داده های کیفی با تاکید بر گروه ها و مصاحبه ها است . بهبود داده های کیفی در زمینه نتایج مربوط به کودکان به سنجش پدیده های اجتماعی کمک میکند . گر چه شناخت کمی احساسات و حوادث ممکن است با اهمیت ترین شیوه تغییر باشد، جمع آوری چنین داده هایی از افراد مختلف در دنیای کودکان ( والدین ، مراقبان ، معلم ها ، افسران پلیس ) وقت گیرتر از اندازه گیری های کیفی بر روی کودکان در دنیای کودکان زمان است و ممکن است هدایت سیستماتیک آن مشکل باشد و هنوز با حساسیت کودکان ، خانواده ها و اجتماع روبه رو میشود . تنها محققان که با جمع آوری چنین داده ها میپردازد ممکن است به داستان های کودکان که اغلب فجیع است ، گوش دهند ، و برای دیگر افرادی این کار مشکل است . به رغم تحقیق محدود در این حوزه ، در عین حال ، میتوان از مطالعات انجام شده درباره اثرات خشونت بر کودکان مطالب زیادی جمع آوری کرد . نوشته هایی که در رابطه با شناخت خشونت خانوادگی است و اثرات نامطلوب جسمی ، شناختی ، عاطفی وموفقیت اجتماعی بر کودکان دارند ، از این جمله اند . مطالعات انجام شده در زمینه اثرات خشونت رسانه ای نیز نشان دهنده افزایش رفتارهای منفی است . مطالعات زیادی نیز وجود دارد که علاقه مندی بیشتری در رابطه با اثرات خشونت بر زندگی کودکان در مناطق شهری را نشان میدهد . از آن جمله ، مطالعه بر روی کسانی است که در معرض خشونت اجتماعی مزمن قرار دارند . به موازات مهم ، مطالعاتی در رابطه با کودکان شهری در ایالات متحده و مناطق جنگی انجام شد . یافته های بدست آمده از این مطالعه ، علائم اختلال رفتاری پس ضربه ای را در زندگی کودکان در مناطق جنگ زده شهری نشان میداد ، که مشابه علائم زندگی کودکان در مناطق عملیاتی است توضیح اینکه ، این علائم در سنین مختلف
صفحه ۷۳ و ۷۲ از کتاب : خشونت خانگی علیه کودکان نویسندگان : ریچاردای. برمن . لوسی سالسیدوکارتز و .. ترجمه و تالیف : محمد قلی پور
اثرات خشونت در فرایندرشد : در حالی که کودکان در تمامی سنین مورد خشونت واقع میشود ، ولی پیامدهای حاصل از خشونت در سنین پائین تر به خصوص پیامدهای دراز مدت آن ، کمتر شناخته شده است . بسیاری از مردم خیال میکنند که خیلی از کودکان کم سن و سال به هیچوجه مورد خشونت نیستند . آنها به اشتباه خیال میکنند که برای دانستن یا به خاطر آوردن آنچه اتفاق افتاده کم سن وسال هستند . هر چند ، مطالعات نشان میدهد که بین خشونت ، اتفاق افتاده و رفتارهای منفی در تمامی سنین رابطه وجود دارد .
نوزادان و اطفال : تحقیقات نشان میدهد که حتی درابتدایی ترین مراحل رشد نوزادان و اطفال بین خشونت و اراده بر کودک و مسائل عاطفی – رفتاری رابطه وجود دارد . نوزادان و اطفالی که دار منازل یا در جامعه شان شاهدخشونت می باشد، دچار تندخویی افراطی ، رفتار نارس ، آشفتگی در خواب ، اندوه عاطفی ، ترس از تنهایی ، زود ادراری و پرحرفی میشوند . وجود ضربه ( تراما ) به خصوص خشونت خانوادگی ، رشد طبیعی اعتماد سازی کودک و رفتارهای بعدی که مقدمه ای برای رشد خوداتکایی اوست را به مخاطره می اندازد . گزارش های ا خیر بیان کننده این واقعیت است که وجود علائم در اینگونه کودکان کم سن و سال بسیار مشابه علائم پس ضربه ای در بزرگسالان است علائمی نظیر تجربه مجدد حادثه تراماتیکم (ضربه دار ) نظیر اجتناب ، عدم تفاهم و تحریک پذیری مضاعف به عنوان مثال ، در یک مطالعه کودکان کم سن و سال از نزدیک شدن به محل وقوع حادثه ای که شاهد آن بودند در هراس بوده ، ترس از خوابیدن داشته ، و یا با کابوس از خواب میپریدند و در بازی های خود کمتر عاطفه ای از خود نشان میدادند .
صفحه ۷۴ و ۷۵ از کتاب : خشونت خانگی علیه کودکان نویسندگان : ریچارد ای . برمن لوسی سالسیدوکارتر و … ترجمه و تالیف : محمد قلی پور
کودکان مدرسه ای : چندین مطالعه ، رابطه بین خشونت اجتماعی و علائم تشریحی ، افسردگی و رفتارهای اجتماعی پرخاشگرانه در کودکان مدرسه ای همجوار با مکان های خشونت زای شهری را تایید کرده اند همانند پیش دبستانی ها کودکان مدرسه ای در معرض خشونت ، احتمالا بیشتر در خواب دچار آشفتگی میشوند و احتمالا بازی آزادنه شان را به معلم مدرسه یا رئیس نشان میدهند . آنها معمولا به سختی میتوانند حواس شان را جمع کنند ، زیرا افکارشان همواره مغشوش است . به علاوه کودکان مدرسه ای احتمالا پیرامون قصد خشونت بیشتر آگاه بوده و نگران مداخله و توقف آن هستند . در موارد حاد خشونت اجتماعی، کودکان مدرسه ای همچنین ممکن است علائمی مشابه فشار اختلال زایی پس ضربه ای مثل علائم اطفال ونوزادان از خود نشان دهند دو مطالعه انجام شده ، هم کودکان ۱۰-۶ سال داواشنگیتن دی سی – washangton D.C و هم کودکان ۱۲-۹ سال در نیوارلئانز Neworleans – گزارش کودکان رابطه معنا داری بین شاهد خشونت بودن و بروز علائمی نظیر کابوس ، ترس خروج از منزل ، تشویش و بی حالی را نشان داد . ۴۰ درصد از مادران نمونه نیوارلئانز و ۲۰ درصد از نمونه واشنگتن دی . سی میگویند کودکان شان نگران سلامت خود هستند . همین تعداد از کودکان احساس نگرانی و هراس میکنند .
مطالعات دیگری در مورد کودکان مدرسه ای که در معرض خشونت خانوادگی قرار دارند ، حاکی از آن است که آنها نیز مورد خشونت اجتماعی قرار می گیرند . چنین کودکانی معمولا فراوانی بیشتری از رفتارهای مساله ساز درونی ( انزوا و تشویش ) و رفتارهای مساله ساز بیرونی ( پرخاشگری و بزهکاری) در مقایسه با کودکانکه در خانواده های توام با آرامش از خود نشان میدهند . روی هم رفته ،ایفای نقش ، نحوه نگرش ها ، صلاحیت اجتماعی و انجام تکالیف مدرسه اغلب به طور منفی تحت تاثیر ] مقوله خشونت [ قرار میگیرند . از این که بگذریم ، مطالعاتی نشان میدهند که کودکان بزرگتر ، آنهایی که مورد سوء استفاده واقع میشوند یا از آنها غفلت شده است ، احتمالا کمتر می توانند در مدرسه حاضر شوند ؛ مرتکب جرم می شوند، تجربه مسائل عاطفی ، جنسی و شرب خمر را پیش رو دارند . مطالعات مربوط به کودکان مدرسه ای که مورد خشونت رسانه ای واقع شده اند نیز میدهد که رسانه ها تاثیر نامطلوبی بر کودکان دارند به عنوان مثال یک مطالعه طولی از پسران ۸ ساله که در آن عادات و الگوهای رفتاری مطالعه میشد ، خشن ترین برنامه ها باعث رفتار پرخاشگرانه و بزهکاری میشد این رفتار در سن ۱۸ سالگی بروز میکرد و رفتار جدی مجرمانه در سن ۳۰ سالگی از آنها سر میزد . گزارش ها حاکی از آن است کودکانی که در معرض خشونت رسانه ای واقع اند ، ممکن است رفتارهای منفی شان رو به افزایش نهد ، چون پتانسیلی برای یادگیری اجتماعی و مدل سازی رفتارهای ناشایست برای جوانان است . خشونت حتی وقتی به صورت داستان نوشته میشود و زیبا نشان داده می شود ، احتمال تاثیر منفی بر کودکان داشته و افزایش کشش کودکان به خشونت را ایجاد میکند . صفحه ۷۶ از کتاب : خشونت خانگی علیه کودکان نویسندگان : ریچارد ای . برمن
لوسی سالسیدوکارتر ترجمه وتالیف : محمد قلی پور
۲ قانون و کودک ( بزهکاری در کودکان )
به هیچوجه کودک بزهکار وجود ندارد ، بلکه هدایت شده به بزهکاری وجود دارد .
کودکان امروزی در شرایطی پا به عرصه ی وجود میگذارند که در هر دقیقه ی آن ۴ جنایت جدید اتفاق میافتد . آمار داده شده در این راستا نشان می دهد که وضع کنونی جوامع انسانی بسیار ناهمگون بوده و اگر بر تعداد و ارقام جنایات رخ داده ، آمار جنایات مخفی و یا جرمهای پنهانی را نیز بیفزاییم ، آنگاه مشخص می شود که دور نمای زندگی بشری در شرایط فعلی بسی نا امید کننده تر از آن است که تصورش را بکنیم .
اگر در کنار این تربیت و پرورش کودکان را در نظر بگیریم و همچنین متوجه شویم که در شرایط فعلی کودکانمان تا چه اندازه ای تحت تاثیر شرایط ناهمگون در مجادلات تمایز بین خوب و بد و ارزش و ضد ارزش و … میباشند، آن زمان در مییابیم که با کمی غفلت و سهل انگاری با لحظه ای درنگ و ساده اندیشی ، ناخواسته فرزندانمان را به عوامل ضد اجتماعی بدل خواهیم کرد و آن ها را در مسیر انحرافی ناسازگاری اجتماعی و بزهکاری مشاهده خواهیم نمود همه به این امر واقف هستیم که کودکان در سنین بسیار پایین نیز گاه گداری دست به جرایم و اشتباهات کوچکی میزنند و حتی بسیاری از روان شناسان ومتخصصین امور تربیت کودک ادعا مینمایند که کودکان در سن بسیار پایین و زمانی که روی پای خودشان میایستند ، ناخواسته به سمت و سوی گناهان و اشتباهاتی میروند که تصور مینمایند از پس آن برخواهند آمد یعنی خود حرکت اشتباه خویش را درک کرده ولی برای این که موجودیت و حضور قدرتمند خویش را به ثبوت برسانند ، به سمت خطا رفته و سعی مینمایند که آن را با موفقیت پشت سر نهاده و زمانی که موفق در کارشان میشوند ، توجیهاتی را نیز برای خطایشان ابراز میدارند . اما وقتی در کارشان موفق نشوند ، سر خورده شده و باز خطای دیگری را مرتکب میگردند و این بار با دروغگویی سعی مینمایند که بر خطای خود سرپوش بگذارند . این در واقع نخستین حرکت کودک به سوی ناسازگاری با اصول و قوانین میباشد که اگر از سوی والدین تحت کنترل و دقت قرار نگیرد ، منجر به شیوع عادات بدتر از آن شده و به بزهکاری مبدل میگردد .
یکی از دانشمندان امر تربیت کودک به نام ایی . بننت ادعا دارد که : « در میان انسانها کسی نیست که مرتکب گناه و یا خطا نشده باشد و کسانی که به دفعات مرتکب خطا می شوند ، به یقین خطاهای تکراری را ناچیز و غیر مهم می شمارند » به راستی نیز اینگونه است به طوری که شاید شما و من بارها از باغچه های همسایه گل رز دزدیده ایم و یا به کمک دوستان با دزدیدن وسایل یکی از دوستان خود سعی کرده ایم سر به سر او بگذاریم . آیا به نظر شما این کار در جرگه ی گناه و جرم میباشد یا خیر ؟ اگر به قطعیت پاسخ مثبتی داده باشیم ، باز توام با اشتباه بوده و اگر به صراحت جواب منفی نیز بدهیم ، باز میتوان گفت که پاسخ داده شده دارای ضریب اطمینان کمتر است . زیرا اگر این خطا به دفعات تکرار شده و از حالت شوخی به جدیت روی بیاورد ، به یقین عادت یافتن به کار دزدی منجر به عادی شدن خطا و جرم خواهد شد و به نهایت فرد خاطی به تدریج دست به دزدیهای بزرگتری خواهد زد . دقیقا موضوع تخم مرغ دزد نهایتا شتردزد میگردد ، در این مورد صدق میکند . لیکن با هدایت ومتوجه کردن خطای کودک به جرم خود ولو به شوخی، خواهد توانست کودک را به کار خطا آمیزش متوجه سازد و مانع از تکرار آن شود . در واقع میتوان گفت که هر فردی در کودکی به دلایلی مرتکب کارهایی میشود که سبب ناراحتی، اضطراب و نگرانی دیگران میشود و این جرم و خطا به هر دلیلی اعم از شوخی و یا سر به نهادن نیز باشد ، باز جرم بوده و باید کودک به نحوی متوجه این قضیه باشد تا آنرا عملی نسازد از طرفی ارتکاب به این نوع اعمال باعث می شود که کودک باور کند که اگر کار خطایی را به سهو و شوخی انجام دهد به عنوان جرم و گناه محسوب نخواهد شد و این یکی دیگر از انحرافات فکری و اخلاقی کودک خواهد بود . زیرا با نادیده گرفتن عمل وی به نوعی سبب ساز رشد فکر منفی دیگری در کودک خواهیم شد و با دست خود کودکمان را به سمت انحراف سوق خواهیم داد و او به تدریج عادت خواهد کرد که اگر به شوخی حقوق و آسایش دیگران را نیز زیر پا بگذارد ، باز کار اشتباهی را نکرده است و عدم توجه به حقوق دیگران و یا نادیده گرفتن ناراحتی و اضطراب سایرین در او حالت ضد اجتماعی را به تدریج رشد خواهد داد و کودک ناخواسته در طول زمان به سمت خودخواهی و نفع پرستی شخصی روی خواهد آورد باید بدانیم که کودکان در سنین پایین هیچگاه مفهوم اجتماع یا رفتارهای مثبت اجتماعی و غیر اجتماعی را نمیدانند . آن ها هر کاری را که برایشان لذتبخش و شوخ باشد ، انجام میدهند و در اینجا وظیفه والدین است که متوجه رفتارهای کودکانشان باشند و هر نشانه و یا علایمی از بزهکاری اولیه را در آن ها مشاهده نمودند ، سریعا کودک را متوجه خطایش ساخته و او را از ادامه و انجام مجدد خطا بر حذر دارند . کودکی که در دوران خردسالی دست به کارهای خلاف رفتار و ارزشها و هنجارهای اجتماعی بزند و به دلایلی که برای خودش توجیه پذیر بوده و از عوالمان دوران کودکی بوده و بدان اهمیت ندهدو در کنار این ، بی توجهی والدین نیز او را از ارتکاب به کارهای هر چند ناچیز و کم اهمیت باز ندارد ، به یقین همین عادت در دوران نوجوانی و بلوغ رشد یافته و در آن زمان که نیازهای کودک بیشتر شده و توجیهات خاصی که در سایه ی تحولات و رشد جسمانی ، فیزیکی ، روحی و شخصیتی بر وی تعریف خواهند شد ، دست به کارهای خلاف بزرگتری خواهد زد با توجه به این که کودک با پا نهادن به سن بلوغ بیشتر خودش را در جامعه احساس کرده و نخستین گام جهشی خویش را در وارد شدن به جرگه ی دوستان و شرکت جستن در گروهها انجام داده و تجربیات نوینی اخذ مینماید ، بیشتر از هرسنی تحت مخاطرات القایی قرار دارد . اگر کودکی در سنین پایین تحت کنترل نباشد و کارهای خلافش نادیده انگاشته شود، آنگاه در سن بلوغ برای ابراز وجود در برابر دیگران و سایر اعضای گروه دوستان سعی خواهد کرد کارهایی را انجام دهد که سایرین از آن ابا داشته و با از انجام آن هراس دارند . این عمل نیز با توجه به این که مدح و ستایش دوستانش را در بر خواهد داشت ، نوجوان به کارهای خلاف با نگاه ارزش و شجاعت نگریسته و آن را به دفعات تکرار خواهد کرد که همین امر او را در برابر ارتکاب به جرم خونسرد ساخته و جرایم در دیدگاه وی کم اهمیت و عادی جلوه خواهند کرد .چنین حالتی به تدریج نوجوان را با بالا رفتن سن وحضور یافتن در میان دوستان کم جربزه وابراز شخصیت قدرتمند ، پیش از پیش در معرض ارتکاب به خطاها و جرایم قرار خواهد داد .
با عنایت به موارد مذکور باید عوامل دیگری را نیز در ارتکاب به جرم کودکان در نظر گرفت . همانگونه که مشخص گردید ، کودک به هیچوجه در کودکی جرم را نشناخته و کاری را که لقب جرم و بزهکاری بر آن متصور است ، درک نمیکند اما با توجه به علایق و روحیاتش دست به کارهایی میزند که در نظرش منطقی و یا کم اهمیت بوده ولی همان حالات و رفتار به نوعی مقدمه ی بزهکاری و اعمال ضد اجتماعی تلقی میشود . همانگونه که بیان گردید ، اگر چنین اعمالی از سوی والدین و یا سرپرستان کودک نادیده انگاشته شود ، به تدریج تبدیل به معضل اجتماعی خواهد شد و رفتار فرد قالب بزرگی گر فته و با قدرت هر چه تمامتر جامعه را تکان خواهد داد .
به عبارتی کار خلاف ابتدایی و سهل را میتوان به بهمنی تشبیه کرد که از بالای کوه سرازیر میشود و هر اندازه که به پایین و عمق نزدیکتر می گردد ، به همان میزان برکثرت، ضخامت ، قدرت وتاثیر گذاریش افزوده می شود . حال آن که بهمن ابتدای امر از روی ندانم کاری و یا ناخواسته در اثر سوت زدن و یا شلیک گلوله ای و یا فریاد کشیدن در کوه و انعکاس موج صوتی در روی برفهای سبک و بی پایه و شکافته شدن آن ها از یکدیگر ایجاد می شود و به تدریج چنان قدرتی مییابد که میتواند دودمان خیلی از انسانها را زیر ورو کند . جرم نیز در کودکان دقیقا به این موضوع شباهت دارد . زمانی که والدین ناخواسته و از روی ندانم کاری در برابر عمل خلاف فرزند خویش میخندند و آن را به شوخی میگیرند ، با همین عمل خود فرزندانشان را به قعر فلاکت میفرستند . چه بسا والدینی دیه میشود که به طور مثال با مشاهده ی شوخی دو فرزند با یکدیگر که یکی از فرزندان برای این که برادر و یا خواهر خودش را اذیت کند ، کتابش را مخفی مینماید و با حالت جدی و حق به جانب در برابر کودک مضطرب و نگران که کتابش را گم کرده ادعای بی اطلاعی مینماید . والدین در برابر مشاهده ی این عمل به جای آن که کودک خاطی را که کتاب برادر و یا خواهرش را مخفی کرده موردسرزنش قرار داده و او را متوجه عمل خلافش نمایند ، در برابر شوخ طبیعی و زرنگی و شیطنت او میخندند و عمل وی را شیطنت کودکانه قلمداد مینمایند .اما این کودک با عمل خویش دو کار ضد اجتماعی را مرتکب میشود و والدین او را در کارش تشویق مینمایند و همین تشویق باعث میشود که کودک تصور کند کارش خلاف نیست و با تکرار آن سبب جلب نظر دیگران و علاقمند شدن آنان به وی میشود این دو جرم و رفتار ضد اجتماعی به ترتیب زیر می باشند :
۱_ کودک یاد میگیرد که در برابر حق و حقوق دیگران چندان مسوولیتی ندارد وحرمتی نگذاشتن به حقوق و آسایش دیگران در او عملی عادی جلوه میکند .
۲_ کودک یاد میگیرد که اگر کاری برای شوخی باشد و یا نفع شخصی بوده و بتواند برای مدتی روحیه ی او را ارضا نماید ، عملش جرم به حساب نمیآید .
با توجه به تحلیل فوق می توان بیان داشت که همین دو دیدگاه عمده ، باعث میشود که کودک در سنین بالا نیز در برابر مسوولیتها احساس وظیفه نکرده و از انجام وظایف محوله شانه خالی نماید از طرفی خود را در برابر دیگر اعضای جامعه مسوول ندانسته و جامعه را پیکره ای واحد قلمداد نکرده و خود را بخشی یا عضوی از آن محسوب ننماید . از طرفی روحیه ی خود پرستی و نفع طلبی در او افزایش یافته و هر کاری را که برایش توجیه پذیر بوده و ارزش داشته باشد و با تحلیلهای شخصی وی منطبق باشد ، آن را انجام دهد.
با مشاهده ی نمونه ی ساده ولی عمیق میتوان دریافت که بیماری عظیم و طاقت فرسای اجتماعی به نام بزهکاری از موضوعی ساده شکل گرفته و به غول عظیمی بدل شده است . البته ناگفته پیداست عوامل دیگری نیز در تشدید این بیماری دخیل میباشند . به طوری که در بروز جنگ کودکان برای بقای خود دست به کارهای خلافی میزنند . برای این که گرسنه نمانده و نمیرند ، حتی دست به دزدی و غارت اموال نزدیکترین فرد خانواده ی خود میزنند . همین رفتار و تکرار باعث می شود که بزهکاری در روحیه ی کودک افزایش یابد و از این جهت بروز جنگهای خانمانسوز یکی دیگر از عوامل بزهکاری در جوامع است . میزان کودکان و یا افراد بزهکار و مجرم در کشورهایی که در آن ها در مقاطع مختلف جنگ داخلی ویا بین المللی اتفاق افتاده بیش از کشورهایی است که در سعادت و آسایش و امنیت زندگی کرده اند .
درجریان جنگهای اول و دوم جهانی میزان بزهکاری و جرایم در کشورهای مختلف اروپایی ، ژاپن و آمریکا چنان بالا رفت که در جریان جنگ و حتی بعداز آن دولتمردان کشورهای یادشده بر آن شدند که قوانین شدیدی را برای جلوگیری از ارتکاب جرایم وضع نمایند .
حتی طبق آمارهای رسمی مشخص گردیده است که میزان جرم و ارتکاب به آن در میان کودکان در بعد از جنگ دوم جهانی در آمریکا ، ژاپن ، سوئد فنلاند آلمان و اتحاد جماهیر شوروی سابق چندین برابر بیشتر از میزان جرایمی بوده که بزرگترها مرتکب آن شده بودند . ناگفته نماند که تاثیرات مخرب جنگ تنها بر کشورهای در حال جنگ حاکم نبوده ، حتی بر کشورهای همجوار و همسایه نیز اثر مینماید به طوری که در کشور سوئیس که امروزه به عنوان کشور با ثبات و امنیت شناخته می شود و در آن هیچ جنگ و جدالی صورت نگرفته و حتی در اثنای جنگ جهانی دوم نیز به عنوان کشور بی طرف به شمار میرفت . میزان ارتکاب جرم در افراد کمتر از ۲۱ سال در سال ۱۹۳۶ حدود 23% بوده است . این میزان در سال ۱۹۳۸ به ۲۴/۵% افزایش پیدا کرده و در سال ۱۹۴۰ به ۲۷/۵% و در سال ۱۹۴۲ به بالاترین میزان خود یعنی ۳۷/۷%رسیده بود اما خوشبختانه امروزه این میزان در حد بسیار پایین ترین قرار دارد .
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
سوء رفتار یا رفتار مسامحه گرانه و نادرست با کودک ، یک مشکل جدی و رایج در کودکان زیر ۱۸ سال است . به عبارتی سوء رفتار عبارتست از انجام یا مسامحه در هر عملی که منجر به صدمه رساندن به کودک و ایجاد مشکلات بهداشتی گردد یا آسایش ، سعادت و سلامت کودک را تهدید نماید . بنابراین این هر نوع سوء استفاده ، سهل انگاری ، بهره برداری ، پرخاشگری ، عمل خارج از نزاکت ، بی احترامی یا هر عملی که منجر به جراحت صدمه یا فساد گردد ، سوء رفتار اطلاق میشود .
در سالهای اخیر معنا و مفهوم سوء رفتار آن چنان گسترش یافته که غفلت و مسامحه را نیز شامل میگردد . اگر چه اثبات سوء رفتار با استفاده از سند و مدرک در دادگاه امر دشواری است ، اما در برخی کشورها قوانینی درباره آن تدوین شده است . این قوانین بدرفتاری با کودک را چنین تعریف میکنند . «ایجاد آسیب جسمی یا روانی ، سوء استفاده جنسی ، رفتار احمال گرانه یا خشونت آمیز با کودک زیر ۱۸ سال ، توسط مراقبین و به مخاطره انداختن سلامت کودک ».
بدرفتاری با کودک شامل موارد زیر میباشد :
وقفه در رشد کودک بدون هیچ گونه علل پزشکی یا بیولوژیکی
سندرم فقدان والدین
غفلت مداوم والدین که منجر به وارد آمدن آسیبهای جدی و شدید به کودک میشود .
عدم انجام مراقبتهای متعهدانه در کودک ( عدم مراجعه عمدی کودک به مراکز بهداشتی درمانی جهت دریافت مراقبتهای رایج بهداشتی … )
سوء رفتار ممکن است عمدی یا غیر عمدی باشد . سوء رفتار عمدی شامل تحمیل آگاهانه و تعمدی صدمه یا جراحت ضرب و جرح یا سوء رفتار کلامی است . سوء رفتار غیر عمدی زمانی رخ میدهد که عملی سهوی انجام گیرد که منجر به آسیب کودک میگردد . وجود سوء رفتار با کودکان در سال ۱۹۴۰ هنگامیکه دکتر جان کافی ارتباط نزدیکی بین هماتوم های زیر سخت شامه و شکستگیهای متعدد استخوانهای بلند را مشاهده نمود مورد توجه قرار گرفت . سپس دکتر سی ، هنری کمپ در سال ۱۹۶۲ اصطلاح « سندرم کودک مضروب » را ابداع نمود از آن تاریخ به بعد عموم مردم از وجود پدیده ای به نام سوء رفتار با کودکان به عنوان یکی از علل مهم مرگ و میر و معلولیت دایمی در کودکان آگاه شدند . بررسی و کنترل این معضل بغرنج و پیچیده مستلزم آگاهی از سایکودینامیک سوء رفتار با کودک و نیز توسعه ارتباط درمانی و غیر تهدید کننده با خانواده تامین گردد و تمرکز اصلی بر پیوستن مجدد کودک به خانواده پس از شروع دوره بازپروری میباشد .
پرستار جزء لاینفک تیم درمانی جهت بررسی و کنترل دراز مدت پدیده سوء رفتار یا کودکان به شمار میرود . پرستار حمایتهای روانی ، اجتماعی خود را از والدین به عمل آورده به عنوان یک مدل و الگو برای پرورش کودک ایفای نقش نمود .
مراکز خدمات حمایتی ، حمایت اجتماعی مورد نیاز خانواده را مورد شناسایی قرار داده و یک مهره اساسی برای کنترل و پی گیری این مشکل محسوب میشود .
تاریخچه سوء رفتار با کودک
رفتار نادرست یا کودکان همواره وجود داشته و کودکان در قرون متمادی مورد سوء رفتار قرار گرفته اند . اگر چه ، ممکن است با خواندن مقاله های جدید این طور نتیجه گیری شود که این پدیده مربوطه به قرن بیستم میباشد . در آمریکا رفتار نادرست با کودکان سبب تشکیل انجمن مبارزه با کودک آزاری در سال ۱۸۷۴ شد . در دهه ۱۹۴۰ گزارشهاس درمانی بدون توضیح علت آسیب دیدگی کودکان بویژه شکستگیهای متعدد استخوان ، تورم و خونریزی داخل جمجمه ، گمانهای تازه ای را مورد سوء رفتار با کودکان برانگیخت .
دو دهه بعد کمپ و دیگران ۱۹۶۲ برای کودکانی که مراقبینشان از روی قصد به آنها آسیب بدنی وارد کرده بودند از واژه « کودک مضروب » استفاده کردند .
گسترش مسئله در دهه فوق به حدی بود که در تمام ایالتها ، قانونی مبنی بر گزارش تمامی موارد مظنون به سوء رفتار به اجرا گذاشته شد . کمپ و همکارانش در ایجاد نگرانی عمومی در رابطه با این مسئله بسیار موفق بودند . گزارشات کنگره های علمی در مورد سوء رفتار با کودک در سال ۱۹۷۳ منجر به تصویب قوانینی در مورد پیشگیری درمان سوء رفتار در سال ۱۹۷۴ گردید .
فلیکس ورتر که جنبه های روشنی از سوء رفتار با کودکان را به تحریر در آورده ، شناخت، جنبه های پزشکی سوء رفتار با کودکان را بیشتر مدیون کارهای هنری کمپ میداند که به بسیاری از تظاهرات ناشی از بیرحمی با کودکان اشاره کرده است . لانکستر ، متداول شدن سوء رفتار با کودکان را واقعه ای تاسف بار و کشفی جدید می پندارد ، واظهار میدارد درایالت متحده ، کودکانی که مورد سوء رفتار با کودکان از جنبه های گسترده تری مورد توجه قرار گرفته که شامل تحت نظر گرفتن و شناسایی والدین بدرفتار تعقیب قانونی آنان ، تهیه برنامه های پیشگیری و مطالعه میزان شیوع و علل بدرفتاری با کودکان می باشد .
گرانت ، اظهار می دارد در قرن بیستم که به بیانی قرن کودک لقب گرفته ، کشتارهای ساکت به وقوع پیوسته و بسیاری از اصول اعلامیه حقوق بشر کودکان زیر پا گذاشته میشود . و در این میان گزارش سالیانه یونیسف در سال ۱۹۸۸ تکان دهنده است که . از هر سه مرگ ، یکی مربوط به کودک است .
هم چنین نلسون در سال ۱۹۹۸ در این زمینه بیان می دارد ، میزان سوء رفتار با کودک بر مبنای بازدیدهای خانگی به ۱ تا ۴ میلیون مورد درسال بالغ میشود .
گاهی کودکان حتی قبل از تولد مورد سوء رفتار قرار میگیرند . خشونت آگاهانه یا ناآگاهانه نسبت به زن باردار یکی از انواع کودک آزاری قبل از تولد تلقی میشود و میتواند منجر به عقب ماندگی ذهنی و یا مرگ جنین گردد .
میزان شیوع
با وجودی که در حال حاضر آمار دقیقی در مورد این معضل در دست نیست ولی طبق برآورد انجام شده توسط استرنر در سال ۱۹۸۰ در آمریکا یک الی سه درصد کودکان آمریکایی مورد سوء رفتار یا غفلت قرار میگیرند .
هر ساله چهار هزار کودک بر اثر سوء رفتار جان خود را از دست میدهند.
عقب ماندگی دایمی جسمی ، روانی وعاطفی رنج میبرند . از طرفی مرتکبین چنین اعمالی از رفتار خود شرمسار بوده و یا از قبول انجام این اعمال وحشت دارند . علاوه بر آن اغلب اوقات سوء رفتار در خلوت صورت گرفته و کودکان بویژه خردسالان از بازگویی آنچه که بر آنها گذشته ناتوانند به علاوه کبودی ، بریدگی و حتی آسیب دیدگیهای شدید میتواند بر اثر حادثه ای رخ داده باشد ، از این رو اظهارات والدین در مورد حوادث را نمی توان به آسانی رد کرد ، درچنین مواردی احتمال میرود رفتار نادرست با کودک آشکار نگردد .
با همه این محافظه کاریها ، براد هست و همکارانش ، شمار بدرفتاری با کودکان را بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار در سال میدانند .
گلس ، طبق انجام مطالعه ای نتیجه گرفت که بین ۴-۳/۱ میلیون کودک در طول زندگی خود چندین نوبت با لگد ، دست یا مشت مورد ضرب و شتم قرار می گیرند . ممکن است تمامی این کودکان زخم یا جراحتی برندارند ، اما این آمارها نشان دهنده رواج بسیار زیاد ضرب و شتم کودکان است که حد نهایی آن مرگ می باشد این امر در نوزادان بیشتر از کودکان بزرگتر اتفاق میافتد . لانگستر می نویسد تنها در سال ۱۹۸۴ علیرغم مشکلاتی که در تشخیص و گزارش موارد سوء رفتار وجود داشته دویست هزار تاچهار میلیون کودک مورد بدرفتاری و ضرب و شتم و غفلت قرار گرفته و حداقل چهار هزار کودک هر ساله در ارتباط با این مسئله جان می سپارند .
بدرفتاری فیزیکی با کودک نسبت به سایر بدرفتاری های بیشتر بود . و ۶۲%از کل مرگ و میر کودکان را به خود اختصاص میدهد از تمام موارد بدرفتاری حدود ۵۰ نوع بدرفتاری فیزیکی گزارش شده است .
نلسون می نویسد انواع مسامحه یا بدرفتاری با کودکان ۵۰% افزایش داشته ۳۰ مورد از هر هزار کودک در سال ۱۹۸۵ به ۴۵ مورد در سال ۱۹۹۲ رسیده است . در سال ۱۹۹۲ از ۲-۹ میلیون بدرفتاری با کودک گزارش شده ، ۱۲۶۱ کودک در گذشتند که ۸۵ درصد پنج ساله و ۴۵ درصد زیر یک سال بوده اند ، ۶۰ درصد گزارشها مورد تایید سازمان حمایت از کودکان قرار گرفته بود . هم چنین این سازمان شمار کودکان قربانی در سال ۱۹۹۷ را ۳/۱۲۶/۰۰۰ نفر گزارش کرده .
طبق بررسی های به عمل آمده از خانواده های جوامع غربی که کودکان سنین ۳-۱۸ سال داشته اند ، ۱۴ درصد کودکان انواع آزار از قبیل لگد زدن، گاز گرفتن توسط انسان ، نیشگون گرفتن ، زدن با یک شی یا تهدید کردن با چاقو و اسلحه را تحمل کرده اند . کودکان زیر یک سال بیشتر از کودکان بزرگتر در معرض آسیب بوده اند .
لانکستر به نقل از گلیس مینویسد هر ساله قریب به ۱/۵ میلیون کودک و نوجوان در معرض بدرفتاری فیزیکی قرار دارند ، احتمال به این دلیل که فقط شدیدترین موارد گزارش میگردد ، این گزارش نیز محافظه کارانه است . در این میان سوء رفتار جنسی ( زنا با محارم) به توجه بیشتری نیاز دارد ولی در بسیاری از موارد زنای والدین با کودک به علت ترس قربانی از مجازات ، طرد شدن ، گناهکار شناخته شدن و از هم گسستن خانواده بصورت یک راز باقی میماند . به دلیل شک و تردید در گزارش سوء رفتار جنسی شیوع واقعی آن ناشناخته است . تخمین زده میشود که در دوران کودک ، بلوغ و نوجوانی از هر ۴ دختر یک دختر مورد سوء رفتار جنسی قرار میگیرد . تقریبا در ۱/۳ مورد سوء رفتار جنسی ، سوء رفتارگر با قربانی نسبت دارد و از هر ۱۰۰ دختر یکی از آنها توسط پدر خود مورد بدرفتاری جنسی قرار میگیرد . تجاوز جنسی بدترین نوع سوء رفتار است . که غالبا زنان و کودکان مخصوصا کودکان زیر ۳ سال قربانیان معمول این واقعه هستند . با وجود اینکه تمام گروههای نژادی ، اقتصادی و اجتماعی درگیر این مسئله هستند ، اما آمارها شیوع بیشتری را در طبقات اقتصادی و اجتماعی درگیر این مسئله هستند ، اما آمارا شیوع بیشتری را در طبقات اقتصادی ، اجتماعی پایین تر نشان میدهند کودکان قربانیان همیشگی بدرفتاری هستند زیرا کوچکند و در سلسله مراتب خانواده و این امکان نیز وجود دارد که چند کودک از یک خانواده مورد آزار قرار گیرند . بدلیل اینکه زنان در پرورش کودکان بارسنگینتری را به دوش داشته و وقت بیشتری را با کودکان میگذارنند به احتمال زیاد با کودکان بدرفتاری بیشتری دارند کودکان زیر ۳ سال در زمره بیشترین و قربانیان سوء رفتار به شمار می ایند و چنین برآورد شده که یک سوم بدرفتاری در کودکان ۶ ماهه تا ۳ ساله و یک سوم دیگر نیز در کودکان بالاتر از ۳ سال رخ میدهد .
انواع بدرفتاری با کودکان
انواع بدرفتاری و سهل انگاری با کودکان که پزشکان و مراقبین بهداشت با آن روبرو میشوند ، عبارت از بدرفتاری جسمی ۷۰% بدرفتاری جنسی ۲۵% وقفه در رشد ۵% به علت تغذیه ناکافی میباشد :
طی بررسی انجام شده در سال ۱۹۹۶ در ۳۱ ایالت آمریکا ۶۰% از موارد بدرفتاری به صورت غفلت ، ۲۳% به صورت بدرفتاری جسمی ، (۹%) به صورت بدرفتاری جنسی (۴%) به صورت بدرفتاری و ( ۵% ) انواع دیگر بدرفتاری مشاهده گردید .
۱_ سوء رفتار جسمی
بدرفتاری جسمی یا ضربه های غیر تصادفی که توسط یک مراقب وارد میشود و به مراکز اورژانس و سوانح مراجعه میکنند . شاخصهایی نظیر کبودی ورم ، سوختگی ، آسیبهای سر شکستگیهای و امثال آن می باشد . هر نوع تنبیه بدنی که موجب کبودی ، جاری شدن خون یا منجر به آسیبی شود که درمان طبی را ایجاب کند خارج از حوزه اقدامات انضباطی عادی قرار دارد . تنبیه بی پروا وخطرناک ( مثل لگد زدن به شکم کودک ) حتی اگر آسیبی به بار نیاورد ، جزء موارد سوء رفتار محسوب میگردد . مسموم ساختن ، سوزاندن با آب جوش یا سیگار ، زخم ناشی از بستن با طناب ، شکستگی ، در رفتگی ، پارگی یا خراشیدگی نشانه هایی از گاز گرفتگی یا کشیدن موی بدن کودک ممکن است منجر به صدمات بدنی یا مرگ شد .
سوء رفتارهای فیزیکی را میتوان به عنوان یک یا چند حادثه ضمنی ناشی از تادیب شدید یا پرخاشگری که منجر به آسیب های فیزیکی شدید بر ارگانهای داخلی ، استخوانها سیستم عصبی مرکزی یا ارگانهای حسی میشود تلقی نمود .
۲_ مسامحه یا غفلت جسمانی
مسامحه یا غفلت آن است که بدون نظارت و سرپرستی، حداقل مراقبت از کودک انجام گیرد ، به طوریکه منجر به سوء تغذیه ، دیگر صدمات جسمی و یا حتی مرگ گردد .
غفلت یکی از شایع ترین شکلهای سوء رفتار مخصوصا در میان خانواده های کم در آمد تعریف شده . لذا در مسامحه کودک اغلب کثیب و خسته میباشد ، انرژی لازم برای بازی ندارد ، بدون خوردن صبحانه به مدرسه میرود ، اغلب نهار ، یا پول ندارد و لباسهای کثیف ونامناسب با فصل میپوشد . معمولا کودک مدتهای طولانی در منزل تنهاست که این مسائل سبب تغییر در رفتار وی میشود . اکثرا از مدرسه غیبت می کند . غذاگدایی میکند و اعتیاد به دارو و الکل دارد . سهل انگاری تغذیه ای شایع ترین علت کمی وزن شیرخوارگی است و می توان آن را علت بیش از یک دوم موارد وقفه در رشد (F.T.T) به حساب آورد . خوراندن دارو ، مسموم کردن عمدی ، دادن داروهایی که سبب آسیب و زیان به کودک میشود . سوختگی ناشی از ادرار ،زخمهای فشاری ، کم آبی ، عدم توضیح یا گزارش جراحت یا بیماری ، نارسایی در مراقبت پزشکی ، عدم ایمنی در منزل واشکال درسیستم تهویه ، دادن داروهایی که مصرف آن غیر قانونی است نیز جزء موارد مسامحه و غفلت محسوب میشوند . در این زمینه روزنامه اطلاعات در تاریخ ۲۹/۳/۱۳۷۶ مینویسد : یک مادر ۲۶ساله انگلیسی به دلیل اضافه کردن نمک به مایع نوشیدنی کودک ۴/۵ ساله خود طی ۱۰ روز سبب مرگ وی شده است حوادثی که در اثر سهل انگاری و عدم رعایت موارد ایمنی برای کودک روی می دهند در صورتیکه عدم نظارت کاملا آشکار بوده و کودک کمتر از سه سال باشد ، از موارد سهل اگاری محسوب میشود . لانکستر در این باره میگوید ، در این وضعیت به کودک حتی به اندازه ای نیاز اولیه اش جهت سازش و تطابق ، اهمیت داده نمیشود
۳_ سوء رفتار عاطفی
به هر گونه توهین بصورت کلامی یا غیر کلامی که روحی احساسات کودک ، عزت نفس ، اعتماد به نفس و تعامل وی با دیگران تاثیر بگذارد یا هر گونه خصومت ، خشونت ،تهدید کلامی ، کناره گیری اجتماعی که سبب به هم خوردن تعادل روانی عاطفی کودک گردد اطلاق می شود . به عبارتی طرد کردن ، سپر بلا کردن ، منزوی کردن ، انتقاد یا ترساندن مداوم توسط مراقبین و خوار شمردن به طوریکه کودک احساس پوچی بی کفایتی ، بی توجهی و بی ارزشی کند . تمسخر و انتقاد به طور مداوم متوجه کودک بوده و نهایتا کودک ممکن است این اعتقاد را پیدا کند که شخص « بدی » است .
ارعاب های روانی همانند حبس کردن در زیر زمین تاریک یا تهدید به قتل اعضای بدن بی درنگ باید گزارش شود . ناسزاگویی معمولا بخشی از این نوع سوء رفتار می باشد .
۴_ سوء رفتار جنسی
بدرفتاری جنسی عبارت از بهره برداری و تجاوز جنسی بین اعضای خانواده می باشد که ممکن است در هر خانواده ای رخ دهد . غالبا آزار و بدرفتاری جنسی توسط عضو بالغ خانواده و یا دوست صمیمی خانواده صورت میگیرد که مسائلی نظیر فحشاء و زنای با محارم را پدید میآورد. در کشور ما آمار دقیقی از سوء رفتار جنسی با کودکان در دست نیست . لانکستر دامنه بدرفتاری جنسی را از نوازش تا تجاوز دانسته و اشاره میکند زنا با محارم محدود به ساکنین جنگل نیست بله در تمام نژادها ، گروههای مذهبی و طبقات اقتصادی، اجتماعی دیده می شود.
نلسون سوء رفتار جنسی را به سه نوع که شامل« آزار جنسی » «مقاربت جنسی » و « تجاوز » تقسیم میکند .
آزار جنسی : شامل لمس یا نوازش اندام تناسلی یا از کودک خواسته میشود اندام تناسلی بزرگسال را نوازش کند ، تماشای اجباری اعمال جنسی یا پورنوگرافی نیز بخشی از این تعریف را تشکیل میدهد .
مقاربت جنسی : شامل دخول ( یا اقدام به دخول ) به مهبل ، دهان یا رکتون به شکل غیر تجاوزکارانه است . در صورت عدم تشخیص و مداخله ، آزار جنسی همیشه تا مقاربت کامل پیش میرود کمتر از ۱۰% از موارد سوء رفتار جنسی به شکل مقاربت تجاوزکارانه و همراه با اعمال زور است .
شایع ترین اشکال سوء استفاده جنسی به ترتیب توسط اعضای خانواده ، دوستان یا آشنایان کودک یا خانواده بالاخره توسط افراد غریبه صورت میگیرد . کنترل بدرفتاری جنسی درون خانواده دشوارتر می باشد ، زیرا از یک طرف باید کودک را از سوء استفاده بیشتر محافظت کرده و از طرف دیگر واحد خانواده را نیز حفظ نمود .
انواع دیگر بدرفتاری
انواع نادرتر سوء رفتار با کودک شامل محرومیت کودک از آب و در نتیجه کاهش مایعات بدن و سدیم سرم ، نوشاندن اجباری آب و کاهش سدیم سرم ، کاهش درجه حرارت بدن به علت تنبیه با آب سرد ، حالات شبیه خفگی بر اثر فرو بردن اجباری در آب ، خفه کردن عمدی ، اختلال در رشد در اثر سوء تغذیه ، هم چنین کودکان قربانی ، مبتلا به بیماریهای میشوند که توسط والدین ایجاد شده است ( سندرم کودک بیمار ) ، ( سندرم کودک بیمار ) که این موارد بیشتر در کودکان زیر ۶ سال دیده میشود زیرا این کودکان کوچکتر از آنند که بتواند این حیله ها را آشکار نمایند .
گاهی اوقات اینگونه رفتارها سبب مرگ کودک می شود ، مانند زمانی که والدین وقفه تنفسی ( آپنه ) ایجاد میکنند .
گاهی والد یا مراقب کودک مبتلا به نوعی بیماری است که علائم مشابه را در کودک ایجاد می کند ، علائم ساختگی اغلب شامل خونریزی از نواحی مختلف است ، اگر نمونه درخواست شود ، والد از خون خود به آن اضافه میکند . نشانه های ساختگی دیگر عبارتند از :عفونتهای مکرر بر اثر تزریق مایعات آلوده ، اسهال مزمن ناشی از مصرف ملین ها ، سنگهای کلیوی دروغین با استفاده از اضافه نمودن سنگریزه ها به نمونه ادرار کودک ، تب به دلیل مالش یا گرم کردن دماسنج و یا بصورت بر اثر مالش پوست یا کاربرد مواد سوزاننده ، تجاوز به اموال و دارایی کودک یا تجاوز به حقوق کودک ، تمام این موارد باید به امور خدمات حمایت از کودکان و پلیس گزارش شود . تا از بردن کودک به بیمارستان دیگر یا مرگ وی ممانعت شود.
به طور کلی سوء رفتار را می توان به چهار دسته اصلی تقسیم کرد که شامل موارد ذیل میباشد.
سوء رفتار سبب بروز مشکلات جسمی ، رفتاری و روانی درکودک میگردد . احتیاط در تعامل با دیگران ، ترس آشکار از اعضای خانواده ، خیره شدن به یک جای خالی ، دروغگویی، فقدان عکس العمل در هنگام فرآیندهای خطرناکی تا احساس نگرانی از شنیدن صدای گریه دیگران ، کاهش اعتماد به نفس ، وجود تصویر ذهنی منفی ، جلب توجه کردن یا پرخاشگری ، وابستگی دارویی ، انزواطلبی وکناره گیری و افسردگی نمونه ای از علائم رفتاری و روانی کودک می باشد که در نتیجه سوء رفتار از خود بروز میدهد .
عوامل ایجاد سوء رفتار در کودکان
دلایل ایجاد سوءرفتار توسط اعضای خانواده متنوع می باشد . کودکان زیر ۳ سال بیشترین قربانیان سوء رفتار به شمار میآیند . چنین برآورد شده که یک سوم بدرفتاری در کودکان زیر ۶ماهه یک سوم در کودکان ۶ ماه تا ۳ ساله و یک سوم دیگر نیز در میان کودکان بالاتر از ۳ سال رخ می دهد . زنان بیشتر از مردان کودکان خود را مورد بدرفتاری و آزار قرار میدهند ، زیرا معمولا اولین مراقبان کودک هستند . مردان با شدت و خشونت بیشتری به آزار کودکان پرداخته و مبادرت به سوء استفاده جنسی مینمایند.
۹۵% سوء استفاده های جنسی را خود والد یا یک دوست مذکر مرتکب میشود . علت واقعی سوء رفتار با کودک ناشناخته است . اما به نظر میرسد که پنج فاکتور در ایجاد سوء رفتار با کودکان دخیل باشد که شامل : فشارهای خارجی ، عوامل درون فردی ، کناره گیری اجتماعی ، انتقال رفتار خشونت آمیز از نسلی به نسل دیگر و وابستگی بین سوء رفتار کننده و کودک باشد . مارلو در این مورد میگوید قبل از اینکه آزار و تعدی صورت گیرد باید سه خصوصیت وجود داشته باشد که عبارتند از :
والدین عامل اجتماعی بالقوه ای جهت سوء رفتار را دارا باشند .
والدین دچار اضطراب وکشمکش بوده و از هیچ جا حمایت نمی شوند .
تمایز یا ویژگی خاصی در کودک مورد آزار وجود داشته باشد .
به طور کلی دلایل ایجاد سوء رفتار را میتوان در چارچوبهای ذیل تقسیم بندی کرد:
الف : فقدان منبع اجتماعی
یکی از دلایل اساسی سوء رفتار فقدان یا کمبود منابع اجتماعی است که سبب میگردد اعضای خانواده در هنگام مراقبت از کودکان خود در نتیجه فشار زندگی دچار خشونت و سوء رفتار گردند ، یا به عبارتی وجود یک بحران در بروز بدرفتاری وآزار دخالت دارد . اینگونه بحرانها معمولا با یک سلسله سرخوردگیها و ناتوانیها جهت مقابله با مشکلات همراه است . از جمله بحرانها میتان به فقر ، ناسازگاری و اختلافات زناشوئی ، طلاق ، داشتن تنها یکی از والدین ، استعمال زیاد و اعتیاد به الکل ومواد مخدر ، منزوی شدن از اجتماع ، بیکاری ، نداشتن سرپناه مناسب ، تعداد زیاد فرزندان و نیز بیماری مزمن اشاره نمود . عقیده بر این است که انزوای اجتماعی میتواند عامل اصلی و زمینه ساز برای سوء رفتار با کودکان باشد . گاهی اوقات یک بحران نسبتا کوچک و جزئی اما دارای قدرت کافی میتواند تبدیل به سوء رفتار شود . محیط بخش ضروری جهت ایجاد سوء رفتار میباشد . خانواده های سوء رفتارگر از سیستم های حمایتی کافی بی بهره بوده و محیط دامی است که هیچ راه خروجی برای کودک در آن وجود ندارد . اگر چه اکثر گزارشات مربوط به سوء رفتار از جوامع اقتصادی – اجتماعی و آموزشی دیده میشود . فشارهای حاصله از فقر در خانواده های با وضعیت اجتماعی و اقتصادی پایین سبب افزایش اذیت و آزار در این گروهها میگردد . بحرانهای نهفته میتوانند در خانواده های سطوح بالا هم وجود داشته باشند . در یک خانواده با سطح اقتصادی بالا تغییرات بزرگی نظیر تعویض محل زندگی ، تولد کودکان ناخواسته ، ناسازگاری وعدم توافق زوجین میتواند فشارهای کافی جهت موقعیتهای سوء رفتار باشد . همچنین در خانواده های ثروتمند با مشغله بیشتری که در خارج از منزل دارند و عدم حضور در منزل سوء رفتار به وسیله فرد جایگزین آنها اعمال شود .
ب _ خصوصیات والدین
اکثر والدین مایل به وارد آمدن آسیب به کودکان خود نیستند وعموما اذیت و آزار هنگامی رخ میدهد که والدین فاقد خویشتن داری باشند .
مطالعات گذشته نگر در مورد والدین بد رفتار نیز عزت نفس اندک ، فشار روحی روز افزون زندگی ، بیان آزاد انگیزه های پرخاشگرانه ، ازدواجهای زود هنگام و آزار و بدرفتاری در دوران کودکی آنها را نشان میدهد و خانواده نخستین واسطه در انتقال ویژگیهای فرهنگی به نسل بعدی محسوب میشود . ویژگیهای فرهنگی والدین به فرزندانشان منتقل میشود که قسمتی از آن به طور عمدی ، بخشی از طریق سرمشق و الگو بودن و قسمتی از طریق راه های نامحسوس انتقال مییابد . بنابراین رفتار خشونت آمیز به عنوان پاسخ به استرس و فشار ممکن است از نسل به نسل دیگر منتقل شود . این الگو را میتوان از طریق تاریخچه خشونت بصورت مزمن ، الگوی کناره گیری از محیط خارج ، الگوی محدود بودن تعاملات اعضای خانواده مورد بررسی قرار داد .
یک مطالعه آینده نگر بر روی ۱۴۰۰ مادری که وضعیت اقتصادی – اجتماعی پایینی داشتند نشان داد که ۲۳ نفر از مادران موردمطالعه بعدا به گروه سوء رفتارکنندگان پیوستند خصوصیات رفتاری مادران آزار دهنده با خصوصیات بقیه زنان تحت مطالعه که به عنوان افراد شاهد عمل میکردند ، مورد مقایسه قرار گرفت بر خلاف مطالعات گذشته نگر این مطالعه نشان داد که مادران آزار دهنده فقط عزت نفس کمتری نسبت به افراد شاهد داشته هیچگونه طرد و انزوای اجتماعی و هیچ سابقه ای از بدرفتاری در دوران کودکی خود نداشته ا ند . مطالعه مزبور نشان داد که مادران آزار دهنده دارای روابط منفی با والدین ، انتظارات غیر واقع بینانه از کودک خود ، سطح اقتصادی پایین تر نسبت به افراد شاهد و سابقه اعتیاد الکل و مواد مخدر داشته اند . والدین بدرفتار نسبت به افراد دیگر بی اعتماد بوده و تصور می کنند که کودک ممکن است از آنها کسب محبت نماید، در حالیکه خود از محبت دیگران در زندگی خود محروم بوده اند . آنان ممکنست احساساتی نظیر خشم ، دوگانگی عاطفی و طرد را نیز نسبت به کودک خود جلوه گر سازند . اگر چه هیچ کدام از دو فرد آزارگر دقیقا مانند هم نیستند اما ، عوامل مشترکی جهت شناسایی آزارگران مستعد وجود دارد . مهم است به خاطر داشته باشیم که تنها حدود ۱۰درصد خاص و متفاوت از دیگری ، نیازمند می باشند . یکی از مهمترین عوامل نوع سرپرستی و والدگری است که کودکان به عنوان « یک کودک »دریافت میکنند . اکثر والدین سوء رفتار کننده خود آزار دیده اند حتی اگر این سوء رفتار واضح و آشکار هم نبوده اما آن را به عنوان امری غیر مطلوب و غیر منصفانه به خاطر میآورند . به نظر نمیآید افراد بدرفتار دارای شخصیت بخصوصی باشند ، در عین حال شماری از والدین بدرفتار خود در هنگام کودکی مورد بدرفتاری قرار گرفته ، طرد شده و محرومیت کشیده اند و شاید آنان تقلید از پرخاشگری را آموخته باشند و یا شاید محرومیت از محبت مادر ، به طریق خود او ، دوباره در آنان بروز کرده باشد . لانکستر ، اشاره میکند کودکانی که به این سبک و شیوه رشد مییابند ممکن است از تندی و خشونت متنفر باشند ، اما تجربه دیگری از ارتباط را در خانواده ندارند . از سوی دیگر والدین سوء رفتارگر دارای اعتماد به نفس پایین بود و افراد بی اعتمادی میباشند . همچنین گزارش شده که سوء رفتار جسمی همراه با اعتماد به نفس پایین ، از یک رابطه طولانی مدت بین بد رفتاری جسمی در دوران کودکی و اعتماد به نفس پایین در جوانی حکایت میکند .
مشکل دیگر والدین بدرفتار این است که از وضعیت تکاملی طبیعی کودک اطلاعات کافی نداشته و از کودکان انتظار دارند که نقش آنان را به عهده بگیرند ، بدین معنا که آنها را سرپرستی و مراقبت نمایند . این مفهوم ، واژگونی نقش یا عدول نقش نامیده میشود که والدین مانند یک کودک عمل کرده و از کودک انتظار دارند که نقش والد و سرپرست را بازی نماید .
این مطالب مناسبترین جواب برای این سئوال است که چرا برخی کودکان از سوء رفتار رهایی می یابند درحالیکه برخی دیگر قربانی سوء رفتار میشوند . گاهی عامل تسریع کننده آزار واقعه ای پر استرس نیست ، وظایف معمول مراقبتی و تربیتی کودک نظیر آموزش کنترل دفع ، تکامل در تکلم و مهارتهای کسب استقلال بالقوه میتواند برای والدین بد رفتار دشوار و غیر قابل کنترل باشد . عدم وجود اطلاعات کافی و واقعی والدین از توانایی های تکاملی متناسب با سن کودک این انتظار را به وجود می آورد که یادگیری باید به طور خودکار ایجاد شود . برای مثال ممکن است والدین تصمیم بگیرند در سن یکسالگی کودک را جهت آموزش کنترل دفع آماده کنند و انتظار داشته باشند که کودک در اولین بار روی صندلی مخصوص نشسته و فورا هم کنترل دفع را یاد بگیرد . حال اگر کودک نتواند ، والدینش او را به دلیل عدم انجام رفتار مورد نظر تنبیه میکنند . این مطلب میتواند جوابگوی این مسئله باشد که چرا اکثر صدمات فیزیکی در طی فعالیت های مراقبتی معمول از کودک نظیر استحمام ، پوشاندن لباس و تغذیه اتفاق میافتد .
ممکن است والدین بدرفتار مهارتهای والدگری را از روی مدلهای غیر عادی فراگرفته باشند ، در این صورت اهداف غیر واقعی داشته و زمانی که کودک از اجرای آن مطابق با سلیقه و خواسته های آنان عاجز بماند ، مجازات شده و از محبت محروم میگردد .
دلیل دیگر واژگونی نقش انتظار والدین از کودک از پذیرش مسئولیت ، همانند یک فرد بالغ میباشد . برای مثال ممکن است کودکان خیلی کوچک نزد کودک ۴-۵ ساله جهت مراقبت تنها گذارده شوند ، زیرا والدین تصور میکنند این کودک قادر به مراقبت از کودکان کوچکتر از خود میباشد .گاه والدین در حفظ کودک از خطر با شکست مواجه می شوند و معتقدند آگاه کردن کودک از خطر کافی است و در صورت عدم آگاهی ، باید با تنبیه او را از خطر آگاه نمود و این تصمیم غالبا منجر به ایجاد صدمات شدید و مهلک میگردد . والدین سوء رفتار گر تصور میکنند که کودک فردی بزرگسال است و با آنها سر خصومت دارند و میخواهند آنان را آزرده و بر آنها حاکم باشند .
در والدین سوء رفتار گر به طور اعمال دارای تواناییهای محدود اجتماعی بوده و ذاتا نمیتوانندوالدین خوبی باشند همچنین درک و اطلاعات آنها از تکامل کودک ناقص بوده و تنبیه بدنی را برای تربیت کودک ضروری دانسته ونیز در مقابل پرخاشگری کودک ناتوان میباشند والدین سوء رفتارگر غالبا در محیطی جدا از اجتماع زندگی کرده و از برقراری ارتباط با افراد دیگر رضایت چندانی حاصل نمیکنند . بسیاری از افراد بدرفتار بدلیل بی ثباتی زندگی و دگرگونی خانواده از لحاظ اجتماعی طرد شده اند ، دچار تزلزل عاطفی بوده ، تحمل کمی در برابر محرومیت داشته و با حداقل تحریک دچار احساسات پرخاشگرانه میشوند و به دلیل همین تزلزل عاطفی ، به همسر یا کودک برای ارضاء نیازهایشان روی میآورند . غالبا افراد مستعد بدرفتاری با یکدیگر ازدواج کرده و هیچکدام نمیدانند که چگونه با یکدیگر مرتکب شده اند . حال اگر نیازهای آنان توسط دیگران برآورده نشود حساس و خرده گیر میشوند . انتظارات غیر واقعی از دیگران به همراه رفتارهای پرخاشگرانه سبب طرد شدن آنها از اجتماع می گردد والدین بدرفتار به دلیل نیازهای برآورده نشده در جستجوی کسب رضایت از شریک زندگی خود که ممکن است مثل خود آنها باشد ، بر میآیند .
در چنین شرایطی ممکن است هر والدین سوء رفتارگر باشند یا شریک زندگی فردی غیر فعال و وابسته باشد که به واسطه عدم مداخله ، از سوء رفتار واقع شده ، چشم پوشی میکند . اکثر مواقع ناسازگاری وعدم توافق زوجین معمول بوده و به استرس خانواده میافزاید . اشخاص بد رفتار غالبا بدلیل ناتوانی در تطابق با نیازهای کودک در جنبه های مختلف تکاملی ، احساس گناه میکنند و این احساس محرومیت ، پریشانی ، گناه و بی یاوری با خشونت همراه میشود پرخاشگری شیوه اولیه پاسخ افراد بدرفتار با دیگران میباشد ، زیرا آنها تنها یک راه را برای مقابله با خشم و ترس و عصبانیت درونی شده میشناسند .
افراد مستعد به سوء رفتار معمولا قادر به حل مشکل خود نبوده ، فشارها و نگرانیهای اندک نیز قادر است آنها را در هم شکسته سبب ایجاد احساس عدم کفایت و کاهش اعتماد بنفس در زمان کوتاهی شده و سبب سوء رفتار می شود .
عدم دسترسی به سیستم های حمایتی و و جود استرسهای تحمیل شده از جانب کودک ، والدین را در معرض فشارهای اضافی قرار داده ، در نتیجه کودک را وسیله ای جهت انتقال محرومیت و اضطراب انتخاب و با او به خشونت رفتار میکنند .
لانکستر : در این زمینه تحریک و بی ثباتی تسریع کننده بوده و فعالیتهای سیستم های حمایتی اجتماعی را در هم میشکند . معمولا والدین بدرفتار برای درمان به چند موسسه مراقبتهای بهداشتی مراجعه کرده و ممکنست قبل از مبادرت به آزار نیز ، شکایات جزئی در مورد فرزندان خود مطرح سازند .
آنها معمولا درباره آسیب و صدمه وارده به کودک از خود نگرانی چندانی نشان ندااده و در رابطه با رشد و تکامل کودک نیز درک و شناختی اندک داشته و عموما در کنترل و مهار انگیزه های آنی خود ضعیف هستند . این والدین ، کم هوش ، مضطرب و فاقد قدرت مقابله با مسائل و مشکلات میباشند .
ج _ خصوصیات کودک
کودک فردی است که با دیگران تفاوت داشته و منحصر به فرد شمرده میشود اگر چه به طور معمول چند کودک در یک خانواده مورد اذیت و آزار واقع میشوند ، ولیکن معمولا یک کودک بیش از سایرین آزار میبیند ، این کودک به احتمال قوی مبتلا به بیماری مزمن بوده ، در زمان تولد نارس بدنیا آمده ، دارای تغییر شکل جسمانی و فعالیت شدید و بیش از حد میباشد و معمولا نگهداری و تربیت چنین کودکی مشکل تر به نظر میآید .
همچنانکه کودک بزرگتر می شود یاد میگیرد چگونه نیازهای والدینش را با ساکت بودن ، تنها بازی کردن ، ابراز عاطفه به آنها ، انجام اعمال زیادتر از رشد خود و خودکفایی برآورده سازد . اما این موقعیت هرگز برای کودک مناسب نمیباشد . زیرا هر استرسی چون بیماری ، تولد کودکی دیگر ، نیاز مالی و غیره این تعادل ناپایدار و واژگونی نقش بین کودک و والدین را بر هم می زند شواهد نشان میدهد ، کودکانی که مورد بدرفتاری قرار میگیرند ، رفتارهای ناسازگار بیشتری از خود نشان داده و رفتارهای ناپسندی چون خودسری ، منفی بافی ، بی عاطفه گی و وحشت آفرینی از خود نشان می دهند . کودکانی که مورد آزار واقع شده اند بسرعت یاد میگیرند که رفتارهای خود را در جهت بدرفتاری سوق دهند . آنها از طریق یکی از دو روش زیر یا ترکیبی از هر دو ، با والدین خود ارتباط برقرار مینماید .
ادامه مطلب + دانلود...