جستجو در تک بوک با گوگل!

بازدید
دانلود کتاب داستان گل رز
شیوا دختری تنهاست، که با چشمان بسته عاشق میشود… شاید برای بقیه این یک اصطلاح باشد اما برای شیوا واقعیتی روزمره … شیوا در پارک با آن مانتوی سیاه با خال سفید به همراه کلاهی قهوه ای مشغول قدم زدن بود بیشتر، اینگونه به نظر می رسید که برگ ها او را هدایت می کنند و خود هیچ اختیاری ندارد خودش که اینگونه فکر می کرد زیرا نسبتا زندگی مستقلی داشت در یک آپارتمان ۵۰ متری در حومه که در آن کسی نبود زندگی می کرد زندگی اش را با رمان و شعر پر می کرد شعر می گفت و رمان می نوشت آن ضبط صوت کوچیکش را هرگز نمی توانم از یاد ببرم که همیشه در جیب داشت و قسمتی از موهای طلایی اش تقریبا همیشه نمایان بود همچنین قسمت هایی از گردنش .