بازدید
فصل اول از کتاب نامه ای به ندیده ام :
بنده ای از بندگان خدا که تا امروز هفتاد سال مهمان خداوند بر سفره ی زمین بوده است ، و فرصت مهمانی اش رو به پایان است و چیزی نمانده تا از سر سفره بلندش کنند و پرتش کنند به آن جا که عجالتا نه آب هست و نه آبادانی و نه هیچ منصب و مرتبت دیوانی و غیر دیوانی ، می خواهد از امروز که روز مبارکی است و – راست یا دروغ – هواشناسی گفت آفتاب درخشنده ای داریم – معلوم نیست تا کی – چگونگی گذران این مهمانی خولی را برای تو ، که تازه قدم میمون خود را به مهمانی نهاده ای و برای آنها که بعد از تو خواهند آمد و یحتمل فرزند ، نوه ، نتیجه ، نبیره ، یا ندیده تو و این جد اعلا ، و شاید هم تا حدودی غیر اعلای تو هستند ، گزارش کند – گزارشی که چندان مقبول طبع خوش بین آن نور چشم جوان واقع نخواهد شد .
ادامه مطلب + دانلود...