بازدید
شواهد نشان می دهد در شهر تهران فقط بین ۲۵ تا ۳۰ هزار کودک خیابانی وجود دارد که ماهانه بین ۱۰۰ تا ۱۵۰ نفر از آنان می میرند!( کودک خیابانی، ۱۳۸۵؛). نرخ رشد سوء استفاده جنسی از کودکان برای عرضه در بازار روسپیگری در ایران در سال گذشته ۳۶۵ درصد رشد داشته و برآوردها نشان از وجود ۳۰۰ هزار دختر در راه فروش و قاچاق به کشورهای عربی همسایه دارد (قاجاق دختران، ۱۳۸۵).
کودک آزاری
براساس یک تحقیق انجام شده با همکاری وزارت بهداشت و یونیسف در رابطه با وضعیت کودک آزاری در ایران، حدود ۲۰درصد از کودکان شش تا ۱۱ساله و بیش از ۹درصد از نوجوانان ۱۲تا ۱۸سال، تنبیه بدنی میشوند.
مسوولان اظهار میدارند: اگرچه در احکام اسلامی و قوانین کشور ما احترام به کودک توصیه و قوانینی برای برخورد با کودکآزاران تدوین شده است اما “ترس از طلاق”، “گرفتاریهای احتمالی”، “رعایت مسائل عرفی” مانند شرم، مداخله نکردن در امور خانوادهها و همسایهها و “دشواری تهیه اسناد و اثبات کودک آزاری” از موانع اعلام و رسیدگی به پدیده کودک آزاری است. ۸۰درصد از کودک آزاران از نزدیکان کودکان هستند که قربانیان خود را از میان پسران شش تا ۱۰سال و دختران ۱۰ تا ۱۵سال انتخاب میکنند (کودک آزاری، ۱۳۸۵).
کودک، کودکی و نقش نهادهای اجتماعی
شاید بتوان به قاطعیت نسبتا بالایی اینطور ادعا کرد که مسائل گریبانگیر امروز، ناشی از بیتدبیری نسل قبلی است که در آن وقت ما نسل کنونی، کودکی بیش نبودیم! به بیانی دیگر مسائل دامنگیر امروز نیز که مبتلا به کودکان میباشد ناشی از غفلت و فقدان جایگاه مناسب کودکان در اندیشه و عمل ماست. مسائل خرد و کلان بسیاری که میتوان شواهد آن را در صدر اخبار روز کشور بازیابی کرد: نامشخص بودن جایگاه و ناهماهنگی در شناسایی مفهوم کودک؛ ظهور و افزایش کودکان نامشروع و بیهویت؛ آینده مبهم کودکان بی سرپرست؛ گسترش کودکان خیابانی؛ کودک آزاری و خشونت علیه آنان؛ تداوم مجازات زندان، تعزیر، اعدام و سنگسار آنان؛ کار زودهنگام و فراتر از توانایی آنان؛ سوء استفاده جنسی از کودکان؛ ازدواج و طلاق زودرس و تحمیلی؛ خودکشی و خودسوزی کودکان؛ عدم پوشش تحصیلی کامل، فراگیر و پایدار کودکان در سن تحصیل؛ اعتیاد کودکان؛ خرید و فروش کودکان و قاچاق اعضای بدن آنان؛ آسیب پذیری مضاعف کودکان در اثر فقر، طلاق، نزاعهای خانوادگی و قومی، فقدان امکانات اولیه برای کودکی کردن! و دهها مسئله و آسیب دیگر که دامنگیر کودکان امروز و آینده این مرز و بوم شده است.
در این نوشتار تلاش می شود با شناسایی هریک از مسائل کودکان نسبت به ارائه راهکارهای خروج از آن نیز پرداخته شود تا بتوان با بسیج تمام تواناییها و قابلیتها از یکسو و شناخت نارساییها و تنگناهای موجود به راهیابی مسائل مذکور اهتمام داشت
اولین اقدام در زمینه تعریف مفهوم کودک عبارت از یکسان سازی کلیه قوانین مرتبط با نقش و جایگاه آنان است. این همسان سازی در متون حقوقی، قضایی و مدنی باید بطور یکسان صورت گیرد. قانونهای کار، استخدام کشوری، تامین اجتماعی، مسئولیت مدنی و سن بلوغ، انتخابات، قوانین فقهی و کیفری و جزایی از زمره مهمترین متون قابل اصلاح میباشند. امروزه تشتت و عدم تجانس میان این قوانین در زمینه تعریف از کودک، خاستگاه بسیاری از مناقشات، محرومیتها و محدودیتهای دیگر است. دراین زمینه نهادهای قانونگذاری در کشور (با شرط قبول و تفاهم بر سر ضرورت آن و استنباط از جایگاه کودکان به ویژه ازنظر فقهی و تطابق با شرع!) سازمانهای متولی امور کودکان و آسیبهای مرتبط با آنان، انجمنهای دولتی و به ویژه غیر دولتی میتوانند بیشترین نقش را ایفا کنند. بنظر میرسد پیش از هرگونه اقدامات نمادین و کم دامنه، این انجمنها دردستگیری و حمایت از کودکان آسیب دیده، مهمترین حرکت راهبردی عبارت از همین یکسان سازی مفهومی و حقوقی در جامعه ایران میباشد. بی تردید در این راستا یارگیری از انجمنهای برون مرز و جهانی در امور کودکان میتواند بسیار راهگشا باشد.
. در همین راستا یکی از ابزارهای کارساز عبارت از ترویج و گسترش مفاهیم، حقوق و تکالیف دولت و مردم در مقابل کودکان میباشد. آموزش خانوادهها در زمینه نقش و جایگاه حقوقی کودکان و آثار انسانی و اجتماعی حاصل از سوء تدبیر در آموزش و پرورش آنان و کیفیت حفظ و استیفای حق کودکان در یک برنامه مدون، پایدار و فراگیراز اهمیت بسیاری برخوردار است. آشنایی مسؤلان دولتی نیز باهمه ناباوریها و گاه موانع حقوقی و فقاهتی از این آموزهها و مفاهیم مرتبط و سازوکارهای احقاق آن نیز از زمره امور فرهنگی حائز اهمیتی است که بدون این دو قطب اصلی مسئله ساز برای کودکان!، نمیتوان قدم از قدم باز گشود. در وهله سوم آگاهی کودکان از حقوق و تکالیف خود در جامعه نیز زمینه ساز زدودن بسیاری از موانع کنونی در تحقق حقوق بایسته آنان میباشد. این حرکت ملی، پایدار و فراگیر با همت سازمانهای غیردولتی، نهادهای بین المللی، سازمانهای فرهنگی و اجتماعی، و مؤسسات فعال در زمینه حقوق بشر امکانپذیر است.
آموزش خانوادهها و زن و شوهران جوان از همان بدو ازدواج در زمینه پیشگیری از ازدواجهای فامیلی، ژنتیک و نامناسب از نظر سنی، ساختار هورمونی زن و مرد، و ساختار فیزیکی اندام زن و همینطور در زمینه نحوه پیشگیری و کنترل زاد و ولد، نحوه آمیزش جنسی پیشگیرانه و توجیه و ترویج آن اولین اقدام در این راستا است. حرکت دوم آموزش و فراخوان مسئولان دولتی در ترویج و دسترس پذیر کردن روشها و وسایل پیشگیری از زاد و ولد میباشد. در این راستا پیش بینی محدودیتها و محرومیتهای فرزند زایی بیش از ۲ نفر اولین قدم میباشد.
در ایران امروز از سر سعادت یا سعایت! تعداد فرزندان بی سرپرست، نامشروع و بی هویت بسیار است. راهکارهای برون رفت از این معضل عبارتند از: تصویب و مشروعیت بخشیدن به قانون سقط جنین و پیش بینی سازو کارهای درمانی و پزشکی مرتبط؛ شناسنامه دادن به کودکان حاصل از روابط نامشروَع خواه به نام مادر یا پدر؛ تسهیل و ترویج فرهنگ «فرزندخواندگی» از سوی مسؤلان دولتی و فراخوان مردم برای پذیرش این کودکان به ویژه برای کسانی که توانایی فرزند زایی ندارند و یا آرزوی فرزند بیشتری را در سر میپرورانند. ارائه تسهیلات و پیش بینی سازوکارهای آسان فرایند فرزند خواندگی و البته نظارت مؤثر بر شایستگی والدین خواهان و حمایتهای مالی و معنوی میتواند بسترساز این فرهنگ شود.
0. درمورد کار کودکان هرچند که تا کنون مطالب زیادی نوشته شده و لیکن سازمانهای ذیربط در ایران توانایی رویارویی با آن را ندارند. عمده دلیل این امر نیز در ساختار ناهمگون قوانین کار در کشور است.اول اینکه از کل افراد واقع در سن تحصیل، قریب ۳٫۵ میلیون در فضاهای آموزشی نیستند! طرفه آنکه این عده یا به دلیل جنسیت شان توسط خانوادهها از ادامه تحصیل محروم میشوند و تا زمانیکه بختشان گشوده شده و به خانه شوهر بروند، مددیار مادران خودمیشوند. یا به دلیل ضرورت مشارکت در تامین معیشت خانواده، ناگزیر از کار با مزد یا بدون مزد میشوند. منع استخدامی این گروه سنی از یکسو و سوء استفاده کارفرمایان کارگاههای زیر ۲۰ نفر از امکان بکارگیری این کودکان با پرداخت اندک و بدون تعهدات بیمه و قرارداد دست وپاگیر کارازسوی دیگر مانع از ثبت و ضبط رسمی آمار کار کودکان میگردد. با این حال آنچه که مسلم است، برای برون رفت از تبعات آسیب شناختی این پدیده، همانطور که پیشتر گفته شد یکسان سازی قوانین کار، استخدام کشوری و سایر قوانین مرتبط اولین اقدام راهبردی میتواند تلقی شود. فقر، عائله وار بودن، فشار مضاعف معیشتی به پدر یا سرپرست خانوار، فقدان پوشش فراگیر تامین اجتماعی و بهرهمندی از عواید حتی حداقل حق عایلهمندی سببساز ضرورت کار کودکان و انتقال میراث فقر در نسل آتی میگردد. لذا یکی از راههای دیگر مؤثر عبارت از گسترش چتر حمایتی بیمههای اجتماعی و تامین حداقلهای «معیشت آبرومند» برای خانوادههای تنگدست، بیکار، آسیب دیده و پر اولاد (در کوتاه مدت) است.
در مورد ازدواج کودکان نیز که در گزارش تحلیلی دیگری به آمارکمی ودلایل و پیامدهای آن پرداختهام، شواهد گویای ازدواج قریب بیش از ششصد هزار نفر کودکان واقع در سنین ۱۰-۱۸ سال میباشد. در این مورد که بنوبه خود سرمنشا بسیاری از آسیب های دیگری است که دامنگیر کودکان امروز و فردا است، اصلاح قانون ازدواج و روزآمد سازی آن با شرایط کنونی زمینهها و تبعات ازدواج و طلاق از نظر فقاهتی بسیار ضروری است. اهتمام اصلی انجمنها و سازمانهای دولتی و غیردولتی فعال در زمینه کودکان میبایست بر این امر باشد که دختران و پسران زیر ۱۸ سال تمام حق ازدواج ندارند. دیگر اینکه شرط انجام خدمت وظیفه برای ثبت ازدواج پسران ضروری است. سوم اینکه در صورت اجبار و یا هرگونه معامله و یا مصالحه مالی یا خونی و خویشاوندی بر سر سرنوشت کودکان زیر سن مذکور، مسببین باید غرامت سنگینی بپردازند (طایفی۹، علی؛ ۱۳۸۴).
بررسی حقوق کودک در ایران
چکیده: در این تحقیق به بررسی “حقوق کودک : با تاکید بر حقوق کودک در ایران” پرداخته شده است و سوال اساسی تحقیق این است که کودکان در ایران از چه جایگاهی برخوردارند و کنوانسیون حقوق کودک در ایران تا چه اندازه اجرا می شود؟ و نقش دولت در آن چیست؟
برای پاسخگویی به سوالات فوق با استفاده از روش اسنادی و کتابخانه ای ابتدا به ارایه تعریف مفاهیم پرداخته شده است. سپس ضمن اشاره به ضرورت سابقه ، ویژگی ، ابعاد و نقش دولت ها در کنوانسیون حقوق کودک، به بررسی حقوق کودک در ایران و مقایسه آن با کنوانسیون مذکور پرداخته شده و در نهایت نتایج زیر حاصل شد:
کودکان در ایران از جایگاه بسیار متزلزلی برخوردارند، به طوریکه به کودک به عنوان یک موجود مستقل نگاه نمی شود و حتی ساده ترین حقوق آنان نادیده گرفته می شود. همچنین کنوانسیون حقوق کودک در ایران با وجود تغییرات زیاد از جانب دولت ایران – که باعث از دست رفتن صورت اولیه و اصلی آن شده است- همچنان آن طور که باید و شاید اجرا نمی شود و دولت در این زمینه نقش اساسی بر عهده دارد، زیرا: اولا: دولت جمهوری اسلامی ایران کنوانسیون حقوق کودک را به صورت مشروط پذیرفته است، ثانیا: مواردی مغایر با این کنوانسیون در قانون مدنی خود به آن افزوده است، که این قوانین در بسیاری از موارد ساده ترین حقوق کودک را نادیده می گیرد. ثالثا:دولت به وظایف خود در همان حدی که خود پذیرفته و در قوانین داخلی اش آورده، عمل نمی کند.
واژگان کلیدی: کودک، حقوق کودک، کنوانسیون حقوق کودک، حقوق کودک در ایران.
۱- مقدمه:
از روزى که ۳۰۰ نفر از کودکان، با همسرایى غمبارشان در نخستین کنگره جهانى استثمار کودکان در فلورانس ایتالیا (۱۲ _ ۱۰ مه ۲۰۰۴ برابر با ۲۳ _ ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۳) مشت هاى گره کرده و کوچکشان را به بزرگترهاى بى توجهشان در سراسر جهان نشان دادند، چندان سپرى نشده است. «شیوارى» ۱۰ ساله از هند، دلگرم از حضور گسترده فعالان مردمى حقوق کودک، با چهره اى برافروخته به پشت تریبون فراخوانده شد تا با بغض و فریاد اعلام کند: «من به کنگره آمده ام تا به مردم بگویم کودکان باید از بازار کار جهان بیرون بروند.» «آلیس» از ساحل عاج، «رافنا» از کامبوج، «انالوییزا» از هندوراس و… هم صدا با «شیوارى»، کارگر قالیباف هندى، یادآور رنج و اندوه بى پایان کودکانى هستند که پراکنده در این سو و آن سوى جهان، «شیطنت کودکانه» و «بازیگوشى» را یکسره به فراموشى سپرده اند. آنان با صراحت و صداقتى کودکانه مى گویند که سران کشورها و مقامات دولت هایشان، کودکان را فراموش کرده اند.
به همین دلیل است که در بسیارى از مناطق جهان و به رغم امضاى بسیارى از مقاوله نامه ها و کنوانسیون ها، حضور کودکان در کوچه ها و خیابان ها و در کارگاه ها و مزارع، به پدیده اى پذیرفته شده و رسمیت یافته تبدیل شده است. به گزارش سازمان بین المللى کار هم اینک از هر ۶ کودک در جهان، یک نفر کار مى کند. بدون اینکه با مفهوم واقعى استثمار و تعریف آن در ادبیات زندگى اجتماعى و اقتصادى بزرگسالان آشنا باشد. کودکان کار در هند، به کارگاه هاى فرش بافى مى روند، در هائیتى به عنوان خدمتکار خانگى کار مى کنند. در خیابان هاى تایلند به گدایى واداشته مى شوند، در برزیل به میوه چینى در باغ ها مى پردازند و در آلبانى هدف شوم استثمار جنسى قرار مى گیرند، و در ایران، هم گدایی می کنند، هم به عنوان خدمتکار خانگی کار می کنند، هم هدف شوم استثمار جنسی حتی از جانب پدر قرار می گیرند و هم توسط پدر به قتل می رسند و…
واقعیات موجود در پهنه گیتی نشان از آن دارد که علی رغم اعلامیه ها، بیانیه ها و تاسیس نهاد ها و سازمان های مختلف در تحقق حقوق کودکان و علی رغم هزینه های قابل توجه مربوط به این ساز مان ها، هنوز؛ یعنی در زمانی که کرات آسمانی به تصرف انسان در می آید و میلیاردها دلار صرف تسلیحات نظامی می شود، اطفال بیشماری در گوشه و کنار جهان از فرط گرسنگی، بیماری و…ناشی از فقر فرهنگی و اقتصادی جان می دهند (زاهدی اصل، ۱۳۸۱ :۲۰۴). در چنین شرایطی پرداختن به این مساله در ایران از اهمیت و ضرورت بالایی برخوردار است. بنابراین تحقیق حاضر در پی پرداختن به این سوال است که کودکان در ایران از چه جایگاهی برخوردارند و کنوانسیون حقوق کودک در ایران تا چه اندازه اجرا می شود؟ و نقش دولت در آن چیست؟
۲- تعریف مفاهیم:
تعریف دوره کودکی یکی از موضوعات مهم و جالب توجه در بررسی مسایل کودکان است، دلیل این امر هم آن است که نهاد ها و قوانین مختلف، تعاریف گوناگونی از دوره کودکی ارایه داده اند، که ارایه تعاریف و ملاک های گوناگون نه تنها در ایران و کشورهای کمتر توسعه یافته بلکه در کشور های پیشرفته هم امر برنامه ریزی برای این قشر را با با مشکل اساسی روبرو کرده است.
از دیدگاه حقوقی کودک یا صغیر به کسی گفته می شود که از نظر سن به نمو جسمی و روانی لازم برای زندگی نرسیده باشد. چون حیات واقعی کودک با تولد آغاز می شود، لذا دوران کودکی هم با تولد شروع می شود.(آقا بیگلویی و دیگران،۱۳۸۰ :۱۳)
کنوانسیون حقوق کودک در ماده (۱) خود کودک را چنین تعریف می کند:« منظور از کودک افراد انسانی زیر ۱۸ سال است، مگر آنکه طبق قانون قابل اجرا در مورد کودک، سن بلوغ کمتر تشخیص داده شود»(عبادی،۱۳۷۶ :۵)
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
جهل و غفلت والدین به هر علت و انگیزه ای باشد دارای جلوه هائی است که برخی از آنها بدینقرارند :
۶۹- رها کردن فرزندان به حال خود و عدم مراقبت از رشد و حرکت آنها و اعمال نفوذ در آنان .
۷۰- آزاد گذاردن طفل در آمد و شد و در معاشرت ها که گاهی ممکن است فجایعی را موجب شود.
۷۱- اعمال فشار و انضباطی سختگیرانه بگونه ای که کودک بجان آید و راه نافرمانی یا گریز را در پیش گیرد .
۷۲- بی بند وباری در اخلاق و رفتار و گفتار در حضور کودک بدون توجه به این مساله که کودک از آن درس بدی میگیرد .
۷۳- توجه به زندگی مادی و جسمی و زیستی کودک بدون اینکه به جنبه های روانی و عاطفی آنها هم ، فکری شود .
۷۴- موضعگیری در روابط عاطفی خود با کودک بگونه ای که طفل از آن سوء استفاده کند .
۷۵- گذشت های بیجا و تنبیه های بی مورد و یا گوناگون بودن مواضع در برابر عمل و رفتار واحد کودک .
۷۶- آموزش های ناروا وغیر مستقیم بگونه ای که میخواهد کودک را از انحرافی باز دارد راه و رسم انحراف را به او میآموزد .
۷۷- عدم توجه به ایجاد عادات مناسب در دوران کودکی که سبب عدم پذیرش در سنین بعدی می شود مثل مساله لباس و حجاب دختران که در کودکی بحساب اینکه او کودک است مورد توجه نیست ودر سنین پایان کودکی طفل از قبول آن طفره می رود .
۷۸- پوشیدن لباس جنس مخالف به فرزندان بحساب ذوق ها و هوسمندی ها که موجب لغزشهای بعدی است .
۷۹- اعمال آموزش و روش در تربیت بدون توجه به شرایط سن و جنس افراد و بدون توجه به عواقب شوم آن که زمینه ساز بسیاری از عوارض و جدالهاست .
۸۰…
عوارض ناشی از جهل و غفلت
جهل و غفلت والدین موجد عوارضی بسیار برای فرزندان است که شرح و ذکر موارد آن از حوصله این بحث خارج است ما تنها برای اینکه مواردی را مورد اشاره قراردهیم به ذکر پاره ای از آنها ، نه همه آنها ، میپردازیم :
۱۰۳- جهل ها و غفلت ها راه را برای سوء تربیت و در نتیجه انحراف فرزندان هموار میسازد ، کودکان فوق العاده خجل و یا بسیار بیجا بار میآیند . انضباط شان انضباطی بی حساب است ، به جائی و منشاء ومنبعی وصل نیست . وقتی پدران و مادران جاهل باشند کودکان راه و رسم درست و معاشرت ، موضع گیری ها را نمیآموزند ، با مسائل اساسی حیات غریبه و نامانوسند ، موجبات سقوط از هر سو برای شان فراهم است ، ناپخته و خام بار میآیند ، قادر به خود نگهداری نیستند ، جهل زمینه را برای عدم وابستگی درست کودک به والدین فراهم میآورد، پدر و مادر نمی توانند در عمق وجود کودک رخنه کنند ، بر اساس آماری ۲۷% تبهکاران والدین جاهل و ناآگاه داشته اند که در پرورش شخصیت آنها کنترل و میزانی حساب شده وجود نداشته است . کودکان ناخواسته در معرض استثمارها و مرتع سوء استفاده های غیر بوده اند گاهی به هر ظلمی تن داده ومتظلم میشدند و زمانی آنچنان به تلافی و انتقام میپرداختند که تنها از جنایتکاران انتظار میرود .
هم چنین غفلت والدین سبب شده است که کودکان نتوانند از توانائیهای موجود خود بهره گیرند ، ذخائر استعدادی آنان شکوفا نشده و پرورش نیافته است، در آمد و شدها و معاشرت های بدون کنترل خود غلطیدند ، در مواردی سر از باند تبهکاران در آوردند بدون اینکه والدین شان از این امر باخبر باشند . گاهی موجبات فنای اخلاقی خود و رسوائی خانواده را فراهم آوردند و فاسد شدند و خانواده زمانی از کار آنها آگاه شده بود که کار از گذشته بود …
تشدید عوارض
گفتیم عوارض ناشی از جهل و غفلت بسی فراتر از و پردامنه تر از آناست که در این بحث بگنجد و صدمه وزیان وارده بر خانواده و کودک بسیار از این حد زیادتر و بیشتر است . ولی این نکته قابل ذکر است که این عوارض در مواردی تشدید خواهد شد و آن زمانی است که :
۱۰۴- در خانواده عامل فقر هم وجود داشته و روزگار اهل خانه ومخصوصا کودکان را سیاه کرده وخواسته ها و نیازهای شان را به خطر انداخته باشد .
۱۰۵- فقر اخلاقی هم چون باری بر دوش کودکان والدین آنها سنگینی کند و وضع شان را از بد بدتر نماید .
۱۰۶- عوامل محیط خارج خانواده هم بد آموز و گمراه کننده بوده و طفل در آنجا نیز تامینی نداشته باشد .
۱۰۷- بلای اعتیاد و آلودگی نیز دامنگری پدر یا مادر و یا هردوی آنها باشد.
۱۰۸- اشتباهاتی چون بدعهدی ، بدرفتاری ، بی وفائی نیز در کاروالدین باشد وکودک را نسبت به مسائل حیات مانوس سازد .
۱۰۹…
بالاخره به این مساله باید توجه کرد که عوامل گمراه کننده بسیار و سرمشق های سرایت کننده فراوانند . اگر پدر ومادر جاهل و غافل باشند کودک چه خواهد کرد؟ جز این است که او برای سرو سامان دادن زندگی خود بدنبال کسب آگاهی در راه و روش های حیات و جستجوی الگوها خواهد پرداخت ؟ در چنان صورتی او بدنبال چه کسانی است و چه کسانی پناه او خواهند شد؟ آیا همسایه ها ، افراد غریبه ، الگوهای بیگانه میتوانند برای او راه آموز و جهت دهنده باشند ؟ و آیا چنین کودکی سالم و پاک خواهد ماند .
کودک در غفلت و جهل والدین
کودکان از حدود سنین تمیز به نیکی در مییابند که والدین آنها تا چه حد آگاه و یا جاهل است ؟ نسبت به امر تربیت آنها هشیار است یا غافل ؟ این آگاهی سبب میشود که او مواضع گوناگونی در این امر اتخاذ کند .
میدانیم که نفس و طبیعت آدمی دارای تمایل به شر است و اگر بخود واگذار شود به آن سو بیشتر جهت پیدا میکند تا به سوی های دیگر ، شما کودک را ملاحظه کنید که سالها در دامان تربیت سالم و استوار شما پرورش یافته و واجد صفات و خصایص ارزنده ای شده است . چند روزی با بدان و افرادآلوده مانوس می شود ، همه یافته های خود را بر باد میدهد . آدمی در تشبیه هم چون اسب لنگی میماند که باید ده بار او را هل دهیم تا یک گام بردارد ولی با شنیدن یک بار فرمان هش و ایست فورا میایستد. آنجا که سربالائی است به زحمت طی طریق میکند و وقتی که در سراشیبی بی واهمه میل به فرد آمدن دارد .
بهنگامی که کودک از غفلت والدین و از جهل او آگاه شود راه و رسمی در پیش میگیرد که در آن بتواند به خواسته خود جامه عمل بپوشاند . مثلا از جهل پدر استفاده میکند و امر تحصیل ، درس و عقب ماندگی خود را به گونه ای دیگر جلوه می دهد ، از غفلت والدین استفاده می کند وباب آمد و شد ومعاشرت را با آنها که مورد علاقه او هستند میگشاید .
ما کودکان بسیاری را می شناسیم که با استفاده از همین امر به اماکنی آمدو شد داشتند که مورد رضای والدین نبود و در حین بازخواست اعلام کردند که مثلا در مسجد بودند ، درجلسه ای بودند، منزل فلان شخص یا فلان جلسه بودند . و پدر و مادر روزی از واقعیت امر سردرآوردند که کار ازکار گذشته بود.
ما کودکان بسیاری را می شناسیم که با استفاده از همین امر به اماکنی آمد و شد داشتند که مورد رضای والدین نبود و در حین بازخواست اعلام کردند که مثلا در مسجد بودند ، در جلسه ای بودند ، منزل فلان شخص یا فلان جلسه بودند . و پدر ومادر روزی از واقعیت امر سر در آوردند که کار از کار گذشته بود .
بهنگامی که والدین جاهل یا غافل باشند کودک خود را آزاد و یله ورها می یابد و این احساس همیشه برای او ارزان تمام نمیشود شما خوب بررسی کنید که چگونه کودکانی در عرصه حیات لغزیدند ؟ آیا جز همانهائی بودند که احساس یله و رهائی کردند و خود برای خود راه رسمی برگزیده اند ؟ در کل این اصل فراموش نشود که هر چه سطح فرهنگی والدین پائین تر و غفلت شان بیشتر باشد . حیات اخلاقی وتربیتی کودک بیشتر در معرض خطر است.
ضرورت هشیاری والدین
این تذکر مهمی است که به والدین بگوئیم در رابطه با سلامت جسمی و روانی فرزندان بیشتر هشیار باشند . این امر بدان خاطر است که کودک در دنیای امروز در معرض خطرات بیشتر و حادتری است . عوامل بسیاری او را احاطه کرده اند که هر کدام به تنهائی در امر سقوط اوکفایت میکنند . دنیای امروز دنیائی پر از تضادها و عوارض است. آدمی هر لحظه در معرض فنای جسمی و اخلاقی است و با همه آزادی هائی که برای انسان است و با همه اختیاراتی که بشر امروز برای خود قائل است باید گفت نسبت به گذشته بسی محدودتر ومجبورتر است بهنگامی که سوار اتومبیل شود دیگر مالک جان خود نیست و بهنگامی که در جریان اجتماع قرار گیرد مانند کسی میشود که در جریان سیل قرار گیرد .
در چنین وضع وحالی تکلیف والدین درباره کودک سنگین است .باید فرزندان را تحت مراقبت داشته باشند که به کجا میرود و از کجا میآید، تحت تاثیر ونفوذ چه عاملی است. او را در برخورد با تضادهابا اضداد یاری دهند تا زمینه برای گمراهی و انحراف آنها فراهم نشود .
گاهگاهی لازم است والدین با دوستان و رفقای کودک خود مانوس شوند ، حتی آنها را به خانه خود آورند تا معلوم شود فرزندشان با چگونه افرادی در ا رتباط است و چه راه وشیوه ای برای حفظ آنها از خطر باید اتخاذ کنند .آنها باید در هر لحظ بدانند فرزندشان در کجاست ؟ با چه کسانی معاشرت دارد؟ با چه کسانی بازی می کند ؟ و چه سرمشقهائی برای آنهاست ؟ و …
– نابسامانی ناشی از مشی و روش
مساله روش در تربیت
تربیت امری آکاهانه و هدفدار است ، حرکت و سیر دادن از نقطه ای برای رسیدن به نقطه ای دیگر است . در طی طریق و سیر برای وصول به هدف والدین ومربیان را ضروری است از روش ها و فنونی آگاه باشند . غرض ما از روش تلاشها ، فنون ، مهارت ها و وسایل و ابزاری است که با به کارگیری آنها امر تربیت ممکن و آسان میشود .
اعمال روش امر موردنظر را آسان ، امکان سیر به سوی هدف را ممکن و از ضایعات وقت وسرمایه گذاریها جلوگیری میشود و هم با اعمال روش والدین و مربیان قادر به ارزیابی از اقدامات و امکانات میشوند . در هر لحظه میتوانند حساب کنند که تا حال چه اقداماتی کرده؟ چه میزان از راه مورد نظر را طی کرده و چقدر دیگر تا نقطه هدف فاصله دارند.
وجود روش باعث می شود که افراددر دستیابی به هدف و طی طریق دچار اشتباه نشوند ، از مسیری که در پیش گرفته اند منحرف نگردند . به خطاهای خود واقف و از تکرار آن جلوگیری نمایند و این ضروری هر تربیت اندیشیده و هدفدار است . این امر درباره کسانی که اصرار دارند نکات باریک و دقیقی را مورد توجه و عمل قرار دهند ضرورتر به نظر میرسد . هم در اعمال این روش ضروری است بین مجریان تربیت ، و در خاواده بین پدر و مادر توافق و هماهنگی باشد تا بافته های یکدیگر را خنثی نکنند .
اهمیت و تاثیر روش در تربیت
کودک تحت تاثیر منظومه انضباطی در محیط خانواده است. و در این منظومه اشخاصی متعددی دخالت دارند که در بحثی به آن اشاه کردیم که شامل انضباط ناشی از پدر ، مادر، برادر و خواهر ، پدر بزرگ ومادر بزرگ و همه کسانی است که به نحوی با کودک درارتباطند . اینان طرز فکرها ، رفتارها ، وشیوه ها ی ارتباط و اخلاقی خود را به کودکان منتقل میکنند .
علاوه بر این طفل تحت تاثیر عوامل خارجی دیگری است که از محیط نشات میگیرد و هم فرهنگ جامعه ، وسایل ارتباط جمعی از رادیو و تلویزیونه و فیلم ومطبوعات در فکر وذهن اواثر میگذارند و برای اینکه نفوذ عوامل مخرب بر اذهان منع و عوامل سازنده تایید و تقویت شود ناگزیر باید روشی در تربیت اعمال شود و پدران و مادران راه و رسم خاصی را در این زمینه در پیش گیرند.
این نقطه خوشبختی وجود دارد که شخصیت کودک تحت تاثیر تربیت منظم و متجانس والدین است و کودک بیش از هر کس از پدر ومادر تاثیر میگیرد .اینان با اعمال روش خاصی خود میتوانند زمینه ساز جرات اخلاقی فرزندان در کسب آمادگی برای داشتن یک زندگی اندیشیده و با هدف باشند . اگر روش درست و اندیشیده ای در پیش باشد کودک از انحراف و لغزش دور و برکنار است و لغزشها در عین عدم خواستاری والدین بدان خاطر است که پدر ومادر نمیدانند چه باید بکنند.
لغزش در گزینش واعمال روش
از عواملی که در ایجاد زمینه برای نابسامانی خانواده ها قابل ذکر است عدم یک روش اندیشیده در تربیت و یا اعمال روش بگونه ای ناصواب است . در مورد اول باید گفت که آنها منبعی و مبدائی برای روش و برنامه زندگی خود ندارند و در مورد دوم باید گفت آگاهی لازم در این زمینه برای شان موجود نیست .
برنامه زندگی و راه و روش آدمی باید از یک منبع و مکتبی سرچشمه گیرد که دارای اعتبار و ارزش و تعالیم آن اندیشیده باشد برای ما که مکتب اسلام را برگزیده ایم طبیعی است که تعالیم تربیتی و روشهای آن از آنجا نشات میگیرد و والدین مسلمان راه وروش های خود را در همه زمینه های حیات از اسلام اخذ میکنند و این ضروری اعتقاد ماست .
با چنین حال مساله این است آنچه که پیاده میشود جدا اسلامی و اخذ شده از مکتب باشد نه از هوا و هوس و تعبیر و برداشت شخصی خودمان ، در غیر اینصورت اختلاف در مشی و روش پدید میآید که عارضه زاست و صدمه آن متوجه خانواده و مخصوصا فرزندان است .
جلوه های مشی های ناصواب
اینکه راه و روش والدین در امر تربیت در چه مواردی ناصواب است پاسخ این است که این امر در موارد مختلف متفاوت و جلوه ها گوناگون است و ما ذیلا به برخی از ابعاد و جوانب آن اشاره میکنیم :
۱_ در رابطه با والدین : مشی های ناصواب گاهی در رابط با والدین ونحوه تصمیم گیری و عملکرد خودشاناست . ما در این زمینه به موارد متعددی میتوانیم اشاره کنیم که اهم آنها بدینقرارند :
۱۱۳- درخانواده طرز فکرها مختلف وحتی متباین است آنچنان که گوئی مجموعه ای از فلسفه های متضاد در آن جا بچشم میخورد .
۱۱۴- در خانواده جاه طلبی و برتری خواهی وجود دارد و والدین گوئی عقده های ناشی از کمبودها و حقارتهای زندگی را بر سر فرزندان خویش پیاده میکنند و هر کدام سعی دارند به یکدیگر و حتی به فرزندان امر ونهی کنند و آنها را تحت فرمان آورند .
۱۱۵- در روش والدین و برخوردشان با یکدیگر دوروئی و دوگوئی و نفاق وجود دارد ، کینه توزی ، مسخرگی انتقاد در اوج است .
۱۱۶- در نزد زوجین عصبیت وجود دارد و هر کدام خود را از دیگری برتر میداند ودوست دارد نظر خود را اعمال کند .
۱۱۷- زن و شوهر تصویرهای ناروائی از یکدیگر به کودک ارائه میدهند وسعی دارند او را نزد فرزندان خفیف کنند.
۱۱۸- هدف و فلسفه و دیدگاه زوجین در امر تربیت یکسان نیست و ایدئولوژی ها متفاوت است .
۱۱۹- در مفاهیم تربیتی ، اخلاقی ، مذهبی دچار تعارض ، تناقض وتضادند که خود زمینه ساز بسیاری از عوارض است .
۱۲۰- اینها و عواملی دیگر که در بین زوجین وجود دارد سبب می شود خانواده از نابسامانی و کودک از سردرگمی و انحراف سر در آورد و امکان رشد وموفقیت برای آنها اندک باشد .
۲_ در رابطه با کودک : گاهی مشی های ناصواب مستقیما در رابطه با کودک است بدینگونه که آنها در برخورد با کودک دچار مواضعی نادرستند که جلوه هائی ازآن بدینقرار است:
۱۳۱- بنای تربیت والدین و برخورد با کودک ، بر اساس دروغ و فریب و تخلف از وعده هائی است که به کودک میدهند .
۱۳۲- به کودک میخواهند محبت وکمک کنند ولی این امر بحدی افراطی و ناشیانه است که طفل از برخورداری آن دچار احساس نفرت است .
۱۳۳- جلوه حمایت و غم خواری به گونه ای است که طفل از آن احساس خجلت و شرمساری دارد.
۱۳۴- شیوه ای که آنها برای کودک در تربیت بکار میبرند بصورتی است که کودک آن را مقدس نمیشمارد و برای آن اعتباری قائل نیست .
۱۳۵- والدین خواستار تربیت جدی کودکند و دراین امر انعطاف پذیری بتناسب سن و استعداد و درک کودک ندارند.
۱۳۶- والدین در حضور جمع و گاهی در حضور دوستان فرزند خود آبروی او را میبرند وحیثیت و شرافت او را نادیده میگیرند .
۱۳۷- رای و نظر کودک دائما در حال تخطئه شدن ، مسخرگی ونادیده گرفتن است .
۱۳۸- والدین خود مرتکب امری در حضور کودک می شوند و آن را عیب بحساب نمیآورند و چون کودک همان کار را مرتکب شود مورد سرزنش قرار میگیرد مثلا خود با هم دعوا میکنند ولی برای دعوای کودک او را ملامت یا تنبیه میکنند .
۱۳۹- گاهی والدین از کودک فاصله گرفته و با اوقهر میشوند و یا به او فخر فروشی میکنند تا در سایه آن به او اعمال قدرت کنند و یا توجه او را به سوی خود جلب کنند و کودک از راز این امر آگاه است .
۱۴۰- در موردی والدین جملات و کلماتی به کودک می گویند که بر لوسی و ننری او میافزاید وموجبات پرتوقعی را فراهم میآورد .
۱۴۱- گاهی اوقات مکرر فرزندان خود را مایوس میکنند و در صورت ارتکاب اشتباه خطای او را پی در پی به رخش میکشند . و طفل به سوی احساس شکست کشیده میشود.
۱۴۲- والدین اصرار در درخواست اطاعت کورکورانه دارند و این امر کودک را عاصی کرده و روح احترام را از طفل میگیرد .
۱۴۳- و بالاخره بعلت مشی غلط والدین کودک در یک آن ظالم است و در آن دیگر مظلوم ، گاهی لایق است و لحظه ای بعد نالایق ، هم محبوب است ، هم مطرود ، هم زرنگ و تیزهوش است و هم ابله و احمق و …
۳_ در رابطه با نظام خانواده : گاهی والدین در زمینه نظام خانواده موضعی میگیرند که خود زمینه را برای بسیاری از نابسامانی ها فراهم میآورد . و ما در فصل مربوط به خانواده بی ثبات مباحثی را در این رابطه ذکر کرده ایم که بار دیگر تکرار نمیکنیم . در اینجا فقط به این نکته توجه میدهیم که بی نظمی های ناشی از عدم ثبات ، دگرگونی و تحولات پی در پی در روش انضباطی خانواده خود از نمونه های روشن مشی ناصواب است و والدین را لازم است در این زمینه تصمیمی روشن اتخاذ نمایند .
اینکه چرا والدین در رابطه با مشی ناصواب خود این چنین اند خود دارای پاسخ های گوناگونی است که بررسی همه جانبه آن به بحث ما مربوط نمیشود . ما در این مورد فقط به این نکته می توانیم اشاره کنیم که به طور خلاصه والدین یکدیگر را قبول ندارند ، ناسازگاری شان در درون بسیار و در ظاهر اندک است ، در تعارض و کشمکش فکری بسر میبرند ، در بین آنها تعارض فکری و بحث از کهنه و نو است ، یکدیگر را باورندارند ، توان و امکان کنار آمدن آنها نیست ، در مواردی زن و شوهر اختلافاتی دیگر دارند ولی عرصه اختلاف را در این قالب عرضه میکنند .
عوارض آن برای کودک
عوارض ناشی از مشی ناصواب والدین بر کودک و تربیت او بسیار و از آن جمله است :
۱۶۶- فروریختگی کانون و نظام آن و به خطر افتادن نیروهای سازنده آن .
۱۶۷- زمینه سازی برای نابسامانی و احساس نا امنی کودک وکشانده شدن او به سوی انزوا و گوشه گیری و عدم اطمینان نسبت به زندگی .
۱۶۸- احاس محکومیت ، تشویش ، ستیزه جوئی ، نفرت و شرمساری که بر اثر آن لذت زندگی ازدست میرود
۱۶۹- به رنج وزحمت افتادن کودک و عدم توان ادامه زندگی سالم و استوار .
۱۷۰- پیدایش اختلاف و دگرگونی در زندگی و دررفتار کودک به زحمت میتواند قابل جبران باشد .
۱۷۱- به جان آمدن کودک از رفتار تنگ نظرانه والدین و حتی پیدایش میل به گریز از محیط خانواده .
۱۷۲- ویرانی حال و روان کودک و احساس بی شخصیتی ناشی از آبروریزی ها .
۱۷۳- غلبه دلسردی و یاس و ترس از عدم موفقیت وگریز از فعالیت و جستجوی تدابیری بیمارگونه برای هشیار کردن والدین .
۱۷۴- تسلط اضطراب و نگرانی ناشی از عدم ثبات در انضباط و رفتار و تعارض فکری والدین.
۱۷۵- احساس تحقیر و اهانت از رفتار ناروای والدین نسبت به خود وزندگی خود که خود منشا عقده ها ونابسامانی هاست .
۱۷۶- و بالاخره ذکر این نکته که دود ناشی از مشی ناصواب بیش از هر کسی سخت به چشم کود ک میرود وحیات او را تحت تاثیر قرار میدهد . کودک را فردی گرفتار ، دچار حالت تسلیم و گاهی شرور و بی عاطفه ساخته و وضع روانی او را بیش از پیش وخیم تر خواهد ساخت . حاصل چنین وضعی مساله ای غم انگیز برای کودک ، خانواده و در سطح وسیعتر جامعه حال و آینده خواهد بود.
ضرورت ها در اصلاح مشی
والدین کودک را لازم است در زمینه مشی و روش خود تجدید نظری کرده و در طریق اصلاح آن بکوشند . فرزند محصول زندگی و امید و افتخار والدین است . بی توجهی به سرنوشت اوضمن آنکه کودک را ضایع میکند موجد مسؤولیت ها و کیفر الهی است . این خطاست که ثمره حیات آدمی در معرض سقوط و فنا باشد و یا آدمی برای دنیای پس از مرگش فردی باقی بگذارد که مایه خواری و سرزنش و ننگ او باشد . اصلاح مشی و روش برای تربیت والدین ضروری و اقل نکاتی که در این رابطه قابل ذکرند بدینقرارند :
ادامه مطلب + دانلود...