جستجو در تک بوک با گوگل!

بازدید
بازدید
مقدمه
مبحث چگونگی تعامل دین با تمدن جدید هنگامی مطرح میشود که انسان امروزی سرمست از پیشرفتهای سریع علمی و تکنولوژیک، با شتاب به سوی دنیایی که خود ترسیم کرده پیش میرود و در این مسیر با احساس بی نیازی به دین، اندیشه اومانیسم را محور حرکت خویش قرار داده است. با وجود این ، در گفتار حاضر اساسا قصد تخطئه علم و انکار پیشرفتهای به دست آمده از آن را نداریم. همچنین معتقدیم بشر در آینده به دست آوردهای علمی سودمند فراوانی دست خواهد یافت که امروزه تصور آن نیز برای ما ممکن نیست. بنابراین مقصود و نیت اصلی ما از ارائه بحث دین و دنیای متجدد طرح این پرسش است که اولا: بشر با این سرعت به کجا میرود و در این مسیر با چه چالشهایی مواجه خواهد شد و آیا علم و تکنولوژی قادر به رفع چالشهای مزبور میباشد؟ ثانیا: نقش دین در رفع نیازهای انسان معاصر، چیست؟ به عبارت دیگر سخن از معناداری زندگی و بررسی چالشهای دنیای متجدد و کارکردهای دین در جهان معاصر، موضوع اصلی مقاله حاضر را تشکیل میدهد.
الف- چالشهای دنیای متجدد
۱- آینده مبهم : بحث خود را از این پرسش آغاز میکنیم که بشر در نهایت مسیری که قرار دارد به کجا خواهد رسید؟ شاید تاکنون برخی فیلمهای هالیوودی را که تلاش میکنند سرانجام بشر امروزی را نشان دهند دیده اید؛ هرچند ممکن است در نگاه اول، تعدادی از آنها مضحک به نظر برسند اما تفکری در آنها نهفته است که چه بسا تهیه کنندگان این گونه فیلمها نیز به آن آگاه نباشند.
چنین برنامههایی سعی دارند شوربختی بشر را در اوج پیشرفتهای علمی و تکنولوژیکی نشان دهند. انسان نوین به یک ربات با برنامهای خاص تبدیل شده که هر لحظه از روح و طبیعت انسانی خود بیشتر فاصله میگیرد. متاسفانه با وجود پیشرفت اعجاب آور علوم، معرفت و شناخت نه تنها رشد نکرده، بلکه از هرگونه ترقی جزئی نیز باز مانده است. اومانیسم عریان جدید حتی کارکرد اصلی فلسفه را تغیییر داده و آن را به خدمت خود درآورده است. به همین دلیل دیگر قادر به درک رازهایی که در پیش و پس اعمالمان نهفته است، نیستیم و باید سوگمندانه مرگ فلسفه را باور کنیم.
وضعیت بشر امروزی مانند کسی است که بدون اطلاع از جهت حرکت رودخانه به داخل آن میپرد و خود را به جریان آب میسپارد. این گونه افراد در واقع هیچ نقشی در هدایت خود نداشته و غوطهور در وضع بی خبری سرانجام متوجه میشوند که دیگر دیر شده و در لبه پرتگاه نیستی قرار دارند. آیا تا به حال از خود سوال کردهایم، چرا باید درون این رودخانه پرید و به سوی ناکجاآباد حرکت کرد؟ فرض کنید پایان حرکت بشر امروزین، دست یابی به حداکثر رفاه و قدرت است. در این بین ارائه یک نمونه بسیار راهگشا خواهد بود. از جهت پیشرفتهای دنیوی، آمریکا در مقایسه با اروپا، مانند شهری در برابر روستا است. اما در همین آمریکایی که زندگی در آن رویای بسیاری از جوانان است و برای اقامت در آنجا گاه سالها رنج و حقارت را تحمل میکنند، با وجود آن که کمتر از پنج درصد جمعیت جهان را در خود جای داده بیش از پنجاه درصد کوکائین جهان مصرف میشود. معادل ارزش بودجه دفاع ملی آمریکا که به میلیاردها دلار میرسد مشروبات الکلی خریداری میگردد. سالانه پانزده میلیون آمریکایی به افسردگی مبتلا گشته و بیش از پانصد میلیون دلار صرف خرید داروهای ضد افسردگی میشود. (۱)
بسیاری از جوانان این کشور با احساس پوچی و بی هدفی دست به خودکشی میزنند. مطالعات و پژوهشهای جدید در آمریکا نشان میدهد که مسائل و مشکلات اصلی جامعه مانند؛ فقر، جنایت، ناامنی و خشونت با تقلیل و نزول جایگاه خانواده، انجمنهای محلی، مراکز عبادت و کلیساها و بیعلاقگی افراد به مشارکت در این گونه اجتماعات مرتبط میباشد. جالب اینجاست که از خود مردم آمریکا نیز ریشه این مسایل، نه مشکلات مادی، بلکه مسایل معنوی و اخلاقی میباشد. (۲)
اما براستی چرا پیشرفتهای بشر او را به آسودگی خاطر و فراغ خیال نرسانده و هر روز بر ترس و اضطرابش افزوده میشود؟ حتی شادیها و لذتهای کوتاه و ناپایدار نیز او را نسبت به سرنوشت نهایی خود نگران تر ساخته است. حداقل نتیجهای که از این وضعیت گرفته میشود این است که امروز بشر، محتاج راه جدیدی است که به نگرانیهای او پایان داده و به استمرار زندگی او معنا دهد.
۲٫ دموکراسی بی هدف : بیتردید دموکراسی یکی از بنیانهای اصلی زندگی اجتماعی غرب را شکل میدهد. دموکراسی در یک تعریف کلی عبارت است از: حکومت مردم، توسط مردم، برای مردم، توسط همه و برای همه. (۳) همچنین دموکراسی را حق برابر کلیه اعضای جامعه جهت شرکت در تصمیم گیریها نیز مینامند(۴) . دموکراسی به قدری برای غرب اهمیت دارد که برای صدور آن به سایر کشورها- که به زعم غرب فاقد دموکراسی هستند- خشونت نیز مجاز دانسته شده است. ممکن است برخی معتقد باشند، دموکراسی مقبول ترین نظام حکومتی در شرایط کنونی است اما براستی دموکراسی تا چه میزان در تحقق آرمانهای خود موفق بوده است؟ آیا مدلهای مختلف دموکراسی قادر به مشارکت عموم طبقات اجتماعی در تصمیمات سیاسی، اقتصادی و.. هستند؟ آیا این اکثریت است که همواره حکومت را به دست میگیرد یا اقلیت نیز در شکلی از دموکراسی قادر به کسب قدرت میباشد؟ نمونه بارز این پرسش انتخاب جرج دبلیو بوش به ریاست جمهوری آمریکا با رای دادگاه و بدون برخورداری از اکثریت آراء مردم میباشد. لذا باید پذیرفت که انسانها دقیقا در جاده ای خطرناک قرار دارند که فقط با یک اشتباه به دامان دیکتاتوری و یا یک نظام تمامیت خواه در خواهند غلتید(۵) . حال اگر این اکثریت است که براساس دموکراسی صاحب حق می شوند، پس حق این اقلیت چگونه رعایت خواهد شد؟ آیا دموکراسی جهت تامین حقوق اقلیت ناکام فکری کرده است؟ از سوی دیگر ، تا چه میزان مردم در انتخاب خود آزاد و مستقلند؟ آیا صاحبان قدرت و ثروت با بهره برداری از امکانات تبلیغی حق یک انتخاب آزاد و مستقل را برای مردم محفوظ میدارند؟ چه تضمینی وجود دارد که قدرت حاکمه از صلاحیتهای کافی برای حکومت برخوردار باشد؟
نتایج یک سنجش ملی در آمریکا در سال ۱۹۹۶ نشان داد که فقط ۳۵ درصد از شهروندان این کشور معتقدند که می توان به افرادی غیر ازخود در جامعه اعتماد داشت(۶) . آرنولد توین بی در رابطه دموکراسی و شایسته سالاری میگوید:« دولت قانونی، کسانی را میپروراند که سیاست را پیشه خود قرار داده و در هنر ترغیب رای دهندگان برای رساندن آنان به قدرت و حفظ آنان در موضع قدرت به صورت اشخاصی حرفهای در میآیند. اِعمال این هنر حرفهای، سیاستمداران را قادر میسازد که در انتخابات پیروز شوند… انتخاب کنندگان آنان را انتخاب میکنند و با این حال از آنها متنفرند. بی اعتبار شدن سیاستمداران، نظام سیاسی قانونی را بی اعتبار میسازد؛ نظامی را که باعث میشود سیاستمداران از طریق اشتباه انتخاب کنندگان، به مدیریت جایگاهی که لایق آن نیستند انتخاب شوند» (7) . پرسشهای مختلف دیگری نیز درباره مشروعیت دموکراسی وجود دارد که غرب تاکنون از پاسخ به آن عاجز بوده و از این طریق چالش بزرگی در برابر دنیای متجدد ایجاد شده است. اما آیا میتوان نظام جدیدی را جایگزین دموکراسی نمود که از عیوب آن مبرا باشد؟ به نظر ما پاسخ به این پرسش مثبت است و در بخشهای بعدی این گفتار تلاش میکنیم به این موضوع بپردازیم.
۳- بیعدالتی : وجود فاصله طبقاتی و مسئله فقر از بحثهای بسیار مهم در غرب به شمار میرود. اعلام آمار افراد بیخانمان در کشورهای اروپایی حتی مناظر زیبای توریستی غرب را نیز تحت تاثیر قرار داده است. در حالی که بخش قابل توجهی از جمعیت جهان از سوء تغذیه و گرسنگی در رنج میباشند، سالانه چندین میلیارد دلار صرف درمان بیماری چاقی در غرب میشود. در هر ثانیه حدود پانزده هزار دلار جهت تولید سلاح در آمریکا خرج میشود و شرکتهای تولید کننده انواع سلاح از طریق جنگهای متمدنانهای که اغلب، یک طرف پیدا یا پنهان آن کشورهای غربی هستند، هر روز متمولتر میشوند. فضای لیبرالیسم و سوسیالیسم اقتصادی در غرب معاصر، اساسا اجازه ظهور و بروز عدالت را نمیدهد. نظامهای تامین اجتماعی نیز عمدتا برای آرام کردن کسانی است که به وسیله سرمایهداران غربی از حق طبیعی خود محروم شدهاند. نظام سرمایه داری با ترویج مصرف گرایی و تجمل طلبی، فرصت رشد اقتصادی را از اکثریت جامعه سلب میکند. این وضعیت مرزهای بی عدالتی را در پروژه جهانی شدن گسترش میدهد و در نتیجه کشورهای توسعه نیافته برای همیشه قربانی منافع پایان ناپذیر کشورهای توسعه یافته باقی خواهند ماند. گشوده شدن بازارهای داخلی به روی تولیدات جهانی و فقدان رقابت قدرت علمی و تکنولوژیکی با کالاهای غربی، بازارهای داخلی کشورهای توسعه نیافته را از کالاهای ملی تهی خواهد کرد و دیگر چیزی به نام اقتصاد ملی، خودکفایی و استقلال معنا نخواهد داشت. در چنین وضعیتی، چه در کشورهای غربی و چه در کل جهان تنها یک اقلیت خوش شانس از ثروت و قدرت برخوردار بوده و سایرین به سوی مقصدی می دوند که هیچگاه به آن نخواهند رسید. از آنجا که عدالت همواره توام با آزادی امکان تنفس مییابد، این مفهوم نیز در دنیای متجدد با پرسشهای بسیاری مواجهه گشته است. در سالهای اخیر محدود سازی شدید آزادی مطبوعات و رسانهها و برنامه ریزی به منظور جهت دهی به افکار عمومی در غرب به ویژه پس از حادثه یازده سپتامبر، استمرار تبعیضهای نژادی، قومی، مذهبی و اعمال خشونت علیه رنگین پوستان به کرات مشاهده میشود.
بازدید
کشف حجاب
از همان کوچکی این فکر در ذهنِ ما بود که آخر یعنی چه ؟ مثلاً پدر ما یک آدمی است که ما او را دیدهایم و شناختهایم ، بر نهج خودش است ، حرفش درست است و صحیح ؛ آخر این دستگاه چرا با اینها مخالفت میکند ؟ چرا کلاههای معمولی و محلّی را از سر مردم بر میدارند ؟ و کلاه شاپو بر سر مردم میگذارند ؟ چرا کشف حجاب میکنند ؟ پاسبانها چرا زنها را با لگد میکوبند و چادر را از سرشان میکشند و پاره میکنند ؟
این فکر همینطور در ذهن ما بود ، و خلاصه در باطن به اینها لعن میفرستادیم که آخر این چه زندگی است که انسان را با سر نیزه مجبور کنند و بگویند چادرت را بردار ! یا لباست را کوتاه کن ! یا ریشت را بزن ! یا حتماً باید کلاه شاپو سرت بگذاری !
در آنوقت همه مردم مجبور بودند کلاه شاپو سرشان بگذارند ؛ و هر کس شاپو سرش نمیگذاشت أعمّ از کاسب و عمله و بنّا ، او را میبردند کلانتری و حبس میکردند و شلاّق میزدند و شکنجه میدادند ، و این وضع خیلی عجیبی بود .
بله ، تا آنکه کشف حجاب عملی شد ؛ کشف حجاب در سنه 1354 هجری قمری، تقریباً ۵۵ سال پیش واقع شد ؛ و وضع آن زمان اصلاً گفتنی نیست . آن کسانی که دیدهاند میدانند که گفتنی نیست و نوشتنی هم نیست . هر چه انسان بخواهد بنویسد مطلب بالاتر است . و هر چه بخواهد بگوید ، نمیتواند آن مطلب را برساند .
مبارزات مرحوم والد مؤلّف
مرحوم پدر ما مقیّد بودند در ایّام ماه مبارک رمضان پس از اقامه جماعت در مسجدشان ، خودشان منبر بروند و صحبت کنند . در اوائل زمان رضاخان پهلوی که من خیلی کوچک بودم ، و آن وقت را به یاد ندارم (که پس از ایّام نهم آبان 1304 شمسی و تاجگذاری موقّت بود) ایشان در بالای منبر گفته بودند : ای مردم بیدار باشید ! خطرات عجیبی بسوی ما در حرکت است و پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمودند که : بترسید از آن زمانی که باد زردی از طرف مغرب بوزد و شما صبح از خواب بیدار شوید و ببنید همه دین و ایمانتان از دست رفته است . امروز آن روز است ؛ گِلادسْتُون انگلیسی که در صد سال پیش قرآن را برداشت و بر روی تریبون کوفت و گفت : ای اعیان زبده انگلیس تا این کتاب در جامعه مسلمین است ، اطاعت از ما در سرزمینهای استعماری انگلستان محال است ! باید این قرآن را از روی زمین بردارید !
در منبر مطالبی شبیه به آن ایراد میکنند و پیشگوئیها و پیشبینیهائی را در جریان واقعه و حمله مفاسد و استعمار مدهش و موحش را شرح میدهند، و در آخر منبر هم دعا میکنند به افرادی که بیدارند و دینشان را در مشقّات و مشکلات حفظ میکنند ، و بعد نفرین میکنند بر دشمنان آل محمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم و کسانی که به دین قصد خیانت دارند .
بعد ایشان میآیند منزل در حالی که روزه بودند . والده ما برای ما تعریف میکردند که بعد از یک ساعت چند مأمور و پاسبان به منزل آمدند ، و یک دستوری آوردند که خلاصه باید جلب بشوید ، و به کلانتری تشریف بیاورید . ایشان به عموی ما آقا سیّد محمّد کاظم اطّلاع میدهند که بیایند منزل سرپرستی کنند . و به أهل بیتشان میگویند : من میروم جائی و کاری دارم . ایشان را میبرند به کلانتری ، و از آنجا ایشان را یکسره میبرند برای نظمیّه در حبس شماره 1 ، و یک شبانه روز در همان سلولها ایشان را حبس میکنند ؛ حالا نه استنطاقی ، نه حرفی ، هیچ هیچ ، همینطور بلا تکلیف و بدون ارائه جرم .
کم کم از طهران سرو صدا بلند میشود ، و افرادی شروع میکنند به اقدامات ، از جمله آیه الله آقای میرزا محمّد رضای شیرازی فرزند مرحوم آیه الله مرحوم آقا میرزا محمّد تقی شیرازی رحمه الله علیه که پدرش استاد پدر ما بود ، تلگرافی به شاه میکند . و همچنین بعضی از همین مردم محلّ و کسانیکه قدری غیرت دینی داشتند جمع میشوند که همان وقت بروند به منزل شاه ، و کاخ را سنگباران کنند ؛ که ایشان را بعد از یک شبانه روز آزاد می کنند.
البتّه عرض کردم اینها در آن وقتی بود که من خیلی کوچک بودم که مُدرَکم نیست . خلاصه وضع اینطور بود که اگر کسی میگفت : ملاحظه دین و ایمان خودتان را بکنید ، این بدترین جرم و بالاترین شورش بود .
دولت بیحجابی را رسمی کرد . بعد دانشکده معقول و منقول را برای برانداختن طلاّب و حوزههای علمیّه تشکیل داد ؛ و منبرها را محدود کرد و گفت : هیچکس حقّ منبر رفتن ندارد . چون همه عِمامهها را پاره کرده بودند مگر آنانکه از دولت اجازه رسمی میگرفتند ؛ و بدون استثناء مردم را میبردند به کلانتری و التزام میگرفتند که تا فلان روز باید عمامهات را برداری یا خودشان بر میداشتند ، و قباها را هم میبریدند .
مرحوم پدر ما گفت : من عمامهام را بر نمیدارم و اجازه هم نمیگیرم ! من عمامهای که با اجازه باشد سرم نمیگذارم . در آن وقت علمای طهران بدون استثناء اجازه گرفتند ، آن کسانیکه عمامه بر سر داشتند چاره نداشتند ، چون با اهانت عمامهها را بر میداشتند . ایشان گفت : من بدون عمامه هم کار خود را میکنم و وظیفهام را انجام میدهم . اگر عمامه مرا هم بردارند ، من با همین قبا و لبّاده یک شب کلاه سرم میگذارم و صبح تا غروب در خیابانها فقط راه میروم . گفتند : خوب چرا راه میروی ؟ گفت : برای اینکه مردم مرا ببینند ! فقط همین تبلیغ من است ، در آن وقت همین وظیفه من است . و همین کار را هم میکنم .
ایشان مقیّد بود که حتماً هر سالی یکبار مشرّف بشوند برای کربلا ، و دهه عاشورا را آنجا باشند ؛ و چند سال شهربانی تذکره و گذرنامه را که میخواست به ایشان بدهد میگفت : لباس باید بیعمامه باشد . و ایشان میگفت : من بیعمامه اصلاً کربلا نمیروم ، من عکس بی عمامه نمیاندازم . گفتند : اگر میخواهی بروی این است . گفتند : نمیروم ، و نرفتند کربلا تا هنگامی که تمام آن دستگاه بهم خورد ، و آقایان را هم با عمامه عکس برداری کردند ، و اجازه دادن که با عمامه عکس بردارند .
در طهران و شهرستانها وقتی خواستند بیحجابی را رسمی کنند امر کردند که رئیس هر صنفی یک مجلس ضیافت و میهمانی تشکیل بدهد ، و افراد آن صنف را دعوت کند که با خانمهایشان مکشّفه و با کلاه ( زنها هم با کلاههای فرنگی ) در آن مجلس شرکت کنند . این مجالس خیلی تشکیل شد ؛ در میان ادارات ، شهربانی ، دادگستری ، مجلس ، کسبه ، تجّار ، اصناف ، در همه شهرستانها برگزار شد .
آنوقت در طهران ، برای آقایان علماء که اجباراً باید مجلسی تشکیل دهند و آقایان علما همه در آن مجلس شرکت کنند ، چهار نفر را مشخّص کردند که از سرشناسان درجه یک طهران بودند ؛ و اینها بایستی که مجلسی درست کنند و علماء را با خانمهایشان دعوت کنند . یکی از آن چهار نفر پدر ما بود ، یکی مرحوم آیه الله آقا شیخ علی مدرّس ، یکی مرحوم آیه الله امام جمعه طهران ،و یکی مرحوم آیه الله شریعتمدار رشتی .این چهار نفر را معیّن کردند که بعنوان رئیس ، تمام علما را با خانمهایشان بی حجاب ومکشّفه ، در چهار مجلس در خانههای خود دعوت کنند .
و آن زمان غیر این زمان بود . و آن زمان حتّی غیر از زمان این محمّد رضا هم بود ؛ زمان محمّد رضا شدّت و فشار و مشکلات خیلی بالا بود ، ولی حساب شده و کلاسیک و از راه بود . امّا در آن زمان فقط فُحش و قدّاره و تفنگ بود واگر کسی اینکار را نمیکرد یک پاسبان میآمد و او را میکشید و میبرد ؛ اینطوری بود . و خود آن رضا شاه بارها خودش از ماشین در هنگام عبور از خیابانها پیاده میشد ، و به شکم زنها لگد میزد و چادر از سرشان میکشید . بله خودش یک همچنین آدمی بود .
اگر کسی میخواهد درست از تاریخ اینها اطّلاع پیدا کند ، اجمالاً تاریخی دارد حسین مکّی به نام «تاریخ بیست ساله ایران» در سه جلد ، آن وقتی که بنده در قم بودم این کتاب ممنوع بود . تقریباً سه جلدش 1500 صفحه است . بنده آنرا از یکی از آقایان علماء : آیه الله حاج سیّد احمد زنجانی گرفتم و مطالعه کردم ، و به ایشان برگرداندم . ولی بعد آنرا تهیّه کردم و الا´ن آنرا دارم .
در آن طریق ورود کودتائی که نرمان انگلیسی بدست سیّد ضیاء و رضاخان کرد و همچنین عواقب او و پایان دوره احمدشاه و کیفیّت پیدایش پهلوی و رضان خان ، شرح داده شد ، که بالاخص خواندن زندگانی احمدشاه برای همه لازم است ؛ یکدوره زندگانی احمد شاه باید خوانده شود . و همین حسین مکّی هم یک کتابی دارد به نام «زندگی احمدشاه» که خیلی مطالب از آنجا بدست میآید . ملک الشعراء بهار هم در زندگی احمد شاه کتابی نوشته است .
به هر حال عرض شد یکی از افرادی که مأمور شده بود آقایان علما را دعوت کنند ، پدر ما بود . و رئیس نظمیّه هم سرتیپ محمّد خان درگاهی بود که او را باید از اشرار روزگار محسوب داشت ؛ در شرارتها و جنایتها داستانهائی دارد که از تصوّر بیرون است ، از همان همپیالههای رضاخان بود . هر کسی را میگرفتند میبردند ، دیگر برده بودند ؛ و اصلاً کسی برود حبس و برگردد معنی نداشت . هر کس میرفت ، میرفت . آنقدر افرادی را گرفتند و کشتند و سرها را در انبانهای آهک آبزده گذاشتند و بستند ، إلی ماشاءالله که گفتنی نیست .
در آنوقت پدر ما مریض بود . حصبه داشت و در منزل بستری بود . یکی از مأمومنی مسجد ایشان : مسجد لالهزار که دُکانش در خیابان اسلامبول بود و برای نماز به مسجد میآمد ، ساعت سازی بود به نام سیّد علیرضا صدقی نژاد . و فرد متدیّنی بود ، ولی از طرفی هم با همان سرتیپ محمّدخان درگاهی بمناسبت همین امور تعمیرات ساعت ، سلام و علیک داشت .
یک روز که من از مدرسه به منزل آمدم ، ظهر بود ، کیفم دستم بود و کوچک بودم ، آمدم در قسمت بیرونی خدمت پدرمان نشستم و ایشان هم در بستر افتاده بودند ؛ دیدم در زدند ، و این سیّد علیرضا صدقی نژاد آمد منزل و سلام کرد و نشست و شروع کرد به احوالپرسی و پدر ما هم افتاده بود . در بین احوالپرسی و سخنانش گفت که : سرتیپ محمّد خان درگاهی آمده در دکّان ما و گفته که تو به آقا این خبر را بده که ایشان هم یکی از چهارنفری هستند که در طهران معیّن شدهاند برای اینکه مجلس تشکیل بدهند . ولی من گفتم آقا مریضاند ، الا´ن توی رختخواب افتادهاند . سرتیپ گفت : ما صبر میکنیم تا ایشان حالشان خوب شود ، ما صبر میکنیم .
تا این جمله را پدر ما شنیدند بلند شدند و در رختخواب نشستند و گفتند : تو فلان … خوردی گفتی فلان کس مریض است . من کجا مریضم ؟ من سالمم! این پدر سگ ولدالزّنای بی غیرت دیّوث خیال میکند که ما مثل خودش هستیم ؛ و شروع کرد به فحش دادن ، از آن فحشهای بسیار قبیح و زشت نه از این فحشهای عادی که این پدر سوخته چه هست و چه هست ، این ملوط و این بیپدر (اشاره به رضاخان) را که از مازندران آوردهاند ، اطّلاع داریم که در سخنرانیها گفتند : والده ما جده او ، ایشان را از مازندران آورد ؛ یعنی پدرش معلوم نیست . این پدر ندارد ، این لوطی است ، این فلان است که دست دخترانش (اشرف و شمس) را گرفته و در ۱۷ دی ، و برده نشان سربازها داده بعنوان جشن . او خیال میکند ما مثل خودش دیّوث هستیم که دخترهای خودمان را به مردم نشان دهیم ؟ زن خودمان را نشان دهیم ؟
بازدید
دلالت بر این دارند که اسلام برای حفظ فرهنگ اسلامی و ترویج سنت های دینی و جلوگیری از گسترش یافتن فرهنگ های کفرآمیز و فسادآوربیگانگان ارزش و اهمیت خاصی قائل است.
حضرت اباعبدالله حسین بن علی (ع) در بین راه سفر از مکه به کوفه(کربلا) در ضمن خطبه ای که ایراد نمودند در رابطه با دفاع از اسلام و احکام الهی آن از قول جد بزرگوارشان رسول خدا(ص) فرمودند:
«من رای سلطانا جائرامستحلالحرم الله ناکثا لعهد الله مخالفا لسنه رسول الله صلی الله علیه و آله یعمل فی عبادالله بالاثم والعدوان ثم لم یغیربقول ولافعل کان حقیقا علی الله ان یدخله مدخله.»
« هر کس ببیند سلطانی( رئیس، مسئول، سرپرست، اربابی) را که ظلم و ستم می کند و محرمات الهی را حلال می داند و به عهدهای الهی اهمیت نمی دهد. و با سنت و دستورات رسول خدا(ص) مخالفت می کند، روش و رفتارش در بین بندگان خدا همراه با ظلم و خیانت می باشد. این همه ظلم و تعدی و تجاوز را توجه داشته اما سکوت کند و هیچ گونه عکس العملی نه از راه زبان و ارشاد و نه از راههای عملی دیگر در مقابل سلطان جائز نشان ندهد پس بر خداوند متعال است که چنین فردی را همنشین و هم مکان
با آن سلطان ظالم و فاسد قرار دهد و با همان ستمگر متجاوز و متخلف درعذاب و آتش دردناک جهنم داخل گرداند.»
آن حضرت همچنین در وصیت خود به برادرش محمدبن حنیفه در رابطه با هدف و انگیزه حرکت و قیامش می نویسد:
« انی لم اخرج اشراً و لا مفسدا و لا ظالما وانما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی صلی الله علیه و آله، ارید ان بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی علی بن ابی طالب.»
« خروج من بر یزید برای ایجاد فتنه و فساد و یا برای سرگرمی و خودنمایی نیست بلکه برای اصلاح امور امت جدم رسول خدا(ص) است. من اراده کرده ام که امر به معروف و نهی از منکر نموده و از سیره جدم و پدرم علی بن ابی طالب پیروی کنم.»
همچنین از حضرت امام رضا(ع) روایت شده که فرمودند: رسول خدا(ص) همواره می فرمودند:
« اذا امتی تواکلت الامر بالمعروف و النهی عن منکر فلیاذنوا بوقاع من الله.»
« اگر روزی بر امتم برسد که امر به معروف و نهی از منکر را به یکدیگر واگذار کنند در آن روز باید با خدای تعالی اعلان جنگ کنند.»
از سخنان صریح و قاطع امام حسین(ع) در رابطه با دفاع از دین اسلام و احکام الهی آن و همچنین از روایات دیگری که در این باره رسیده لزوم و وجوب دفاع از احکام و اصول اسلام واضح و روشن می شود.
همانطور که فبلا گفته شد علما و فقهای اسلام بر حفظ موجودیت اسلام و دفاع از آن تاکید بسیار نموده اند و در بحث های جهاد و امر به معروف و نهی از منکر کتابهای فقهی خود مسائل و احکام زیادی را در این رابطه مطرح نموده اند.
همچنین دفاع از شخصیت پیامبر اسلام (ص) و ائمه اطهار (ع) درمقابل دشمنانی که خدای ناخواسته نیت اهانت به آنها را دارند و همچنین دفاع از مراکز عبادی مثل مساجد و زیارتگاهها و حرمهای مطهر پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت گرامیشان مانند دفاع از اسلام بر همه مسلمانان واجب و لازم می باشد.
حرکت و قیام حضرت امام خمینی (ره) علیه حکومت طاغوتی پهلوی و سرنگون ساختن شاه معدوم علاوه بر اینکه در جهت بدست آوردن استقلا ل کشور اسلامی ایران و خارج کردن کشور از زیر سلطه کشورهای بیگانه خصوصاً آمریکا بود، در جهت دفاع از اسلام و احکام آن نیز بود زیرا رژیم منحوس پهلوی در حال مبارزه شدید با فرهنگ اسلام و تعطیل کردن احکام الهی آن و گسترش دادن فرهنگ فاسد و ضد اخلاقی و منحط غرب بود.
همچنین صدور فتوای ارتداد وقتل سلمان رشدی نویسنده کتاب آیات شیطانی توسط حضرت امام خمینی (ره) درراستای همین دفاع از اسلام و احکام متعالی آن بود.
هشدار!
چند سالی است که دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب با استفاده از تمامی ابزارهای و امکانات موجود خود و با بکارگیری عناصر فریب خورده و خود فروخته داخلی تهاجم فرهنگی شدیدی را علیه مردم مسلمان ایران و خصوصاً نسل جوان ما آغاز کرده اند و این تهاجم چندی است که شدت گرفته است . لذا بر همه مردم مسلمان مومن و انقلابی ایران خصوصاًروحانیان اساتید ،معلمان، مسئولان صدا وسیما و مطبوعات دلسوز اسلام و انقلاب و همه کسانی که در جمهوری اسلامی مسئولیتی به عهده آنها است، واجب است با این شبیخون فرهنگی مقابله نمایند وآن را دفع نمایند.
امروز دفاع از ارزشهای اسلامی و انقلابی بر همه افراد واجب و لازم است واگر کمی غفلت و سهل انگاری کنیم دشمن توطئه خود را کاملاً عملی خواهد ساخت. که این بار دزد با چراغ آمده تا گُزیده ببرد!
۲- حکومت اسلامی
حفاظت و حراست از مرکزیت اسلام و حکومت اسلامی بسیار مهم ودفاع ازآن درمقابل توطئه و تهاجم دشمنان بر همگان واجب است . چه این حکومت تحت رهبری امام معصوم (ع) باشد مثل زمان صدر اسلام ودوران خلافت حضرت علی علیه السلام و چه حکومت تحت رهبری ولی فقیه باشد.
امام خمینی (ره ) در تحریر الوسیله می نویسد:
«اگر بر یکی از دولت های اسلامی ترس آن رود که اجانب برآن هجوم ببرند، بر همه دولت های اسلامی واجب است که با هر وسیله ممکن ازآن کشور دفاع نمایند، همچنانکه بر ملت ها واجب است.»
جمهوری اسلامی
جمهوری اسلامی ایران یکی از مصادیق مهم و بارز حکومت اسلامی است که دفاع ازآن بر همه افراد لازم و واجب می باشد تا جایی که امام خمینی (ره) حفظ جمهوری اسلامی را یک واجب عینی می دانند و اهمیت حفظ آن را از اهمیت نماز بیشتر می دانند.
همچنین در این رابطه می فرمایند :
« الان جمهوری اسلامی یعنی اسلام واین امانتی است بزرگ که باید ازآن حفاظت کنیم
« تکلیف است برای همه ما که این جمهوری که به این جا رسیده است تا آخر حفظ کنیم»
۳- وطن و کشور
لزوم دفاع از وطن و کشور یک امر مسلم و فطری و مورد قبول همه ادیان و ملل جهان و حتی سازمانهای جهانی مثل سازمان ملل متحد می باشد . دراسلام هم دفاع از کشور و سرزمین ها و بلاد اسلامی واجب ولازم شمرده شده و تاکید فراوان درباره آن شده است.
خداوند متعال در قرآن می فرماید:
واقتلو هم حیث ثقفتموهم و اخرجو هم من حیث اخرجوکم
«هرجا مشرکان را یافتید به قتل برسانید واز شهرهایشان برانید چنانکه آنان شما را از وطن آواره کردند.»
« انما ینهاکم الله عن الذین قاتلوکم فی الدین و اخرجوکم من دیارکم و ظاهروا علی اخراجکم ان تولوهم و من یتولهم فاولئک هم الظالمون»
« همانا خداوند شما را از دوستی با کسانی که در دین با شما کارزار نموده و از شهر و دیارتان بیرون نمودند و هم بر اخراج شما متفق گشتند نهی می کند و کسی که با آنان دوستی کند در گروه ستمکاران خواهد بود.»
«… و مالنا الا نقاتل فی سبیل الله و قد اخرجنا من دیارنا و ابنالنا…»
« ما را چه شده که در راه خدا مبارزه نکنیم در حالیکه از سرزمینمان اخراج و از فرزندانمان دور شده ایم…»
با اینکه قبل و بعد آیه فوق اشاره به سستی افراد ادعا کننده دارد، لکن متن آیه می رساند عمل دفاع در مقابل تجاوز زورگویان به وسیله امر مبارزه و احیانا مقاتله، یک کار ضروری و واجب است که سرپیچی ار آن منتهی به ظلم خواهد بود زیرا ادامه آیه می فرماید:
« فلما کتب علیهم القتال تولوا الا قلیلا منهم و الله علیهم بالظالمین»
« پس زمانیکه قتال را بر آنان مقرر داشتیم، پشت کردند و جز عده قلیلی از ایشان فرمان را به اجابت نرساندند، خداوند نسبت به ستمکاران دانا است.»
همچنین امام باقر علیه السلام می فرمایند:
« ان الله لیمقت العبد یدخل علیه فی بیته فلا یقاتل»
« خداوند از بنده ای که متجاوز به خانه اش وارد شود و او به مبارزه و دفاع نپردازد، متنفر است.» و حضرت علی علیه السلام در توبیخ کسانی که اجازه می دهند دشمن شهر و دیار آنها را به راحتی تصرف نماید و سپس به فکر مقابله با دشمن می افتند می فرمایند:
« والله ما غزی قوم قط فی عقر دارهم الا دلوا»
« سوگند به خدا هرگز با قومی در میان خانه( شهر و دیار) ایشان جنگ نشده مگر آنکه ذلیل و مغلوب گشته اند.»
امام خمینی( ره) در رابطه با وجوب دفاع از سرزمین های اسلامی می فرمایند:
« اگر سرزمین های مسلمین یا مرزهای آن تحت سیطره دشمنی قرار گیرد که نسبت به کیان اسلام و یا مجتمع مسلمین از او احساس خطر شود، بر مسلمین واجب است به هر وسیله ممکن، اعم از جان و مال دفاع نمایند.»
۴- امنیت جامعه اسلامی
یکی از مسائل مهم اجتماعی از نظر اسلام امنیت جامعه و اجتماع اسلامی است، که بایستی در حفظ و حراست آن کوشید و اگر احتیاج به قتال باشد، جهاد و دفاع، در تامین آن واجب و ضروری است. بعضی از دلایل و منابع در این رابطه عبارتند از:
۱- سوره مائده، آیات۳۳و ۳۴
« انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا و یصلبوااو…»
۲- سوره بقره، آیه ۱۹۲
« و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه»
۳- المبسوط، ج۸، ص۴۷- ۵۶( قطاع طریق)
۴- النهایه، ص۷۲۰، باب حد محارب
۵- جواهر الکلام، ج۴۱، ص۵۹۵
۶- تحریر الوسیله امام خمینی(ره)، ج۲، ص۴۴۳
۷- شرح اللمعه، ج۹، ص۲۹۰-۳۰۶
۸- وسائل الشیعه، ج۱۸، ابواب حد المحارب،ص ۵۳۲-۵۴۳
۹- کتاب« بررسی جرم محاربه و افسادفی الارض» نوشته محمد جعفر حبیب زاده
۱۰- فقه سیاسی، نوشته عمید زنجانی
۱۱- فقه سیاسی اسلام، نوشته ابوالفضل شکوری
۱۲- حقوق جزای اختصاصی، تالیف دکتر ایرج گلدوزیان
و کتابهای بسیار دیگر که در این زمینه نوشته شده است.
۵- جان، مال و ناموس
دفاع هر شخص از جان، مال و ناموس خودش در مقابل دزد، محارب با دشمنی که قصد تعرض و تعدی دارد عقلا و شرعاً واجب و لازم است و کسی که در این راه کشته شود اجر شهید دارد. چنانچه رسول اکرم(ص) می فرمایند:
« من قتل دون ماله فهو شهید»
«کسیکه در دفاع از مالش کشته شود شهید است.»
۶- استقلال
مسلمانان باید در همه امور اقتصادی ، سیاسی ، نظامی، فرهنگی و…. مستقل باشند و هیچ گونه وابستگی به کفار نداشته باشند . واگر بیگانگان بخواهند استقلال آنها و حومت اسلامی را از بین ببرند و کشورهای اسلامی را زیر سلطه و نفوذ خود قرار دهند، باید به هر طریق ممکن با آنها مبارزه کرد تا استقلال کشورهای اسلامی و مردم مسلمان حفظ شود.
خداوند در قران می فرماید:
لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا