جستجو در تک بوک با گوگل!

بازدید
اهداف دوره ی متوسّطه ی اوّل
اهداف دوره راهنمایی مصوب ششصد و چهل و هفتمین جلسه شورای عالی آموزش و پرورش در راستای رسالت و مأموریت آموزش و پرورش و جهت دهی به رشد همه جانبه دانش آموزان بر پایه تعالیم و دستورات دین مبین اسلام، اهداف دوره راهنمایی تحصیلی به شرح زیر تعیین می شود. مدیران ، برنامه ریزان و همه افرادی که در تعلیم و تربیت دانش آموزان نقشی بر عهده دارند، مکلفند در برنامه ریزی امور، سازماندهی فعالیتها و انجام وظایف مربوط به گونه ای اقدام نمایند که تا پایان دوره تحصیلی دستیابی دانش آموزان به اهداف تعیین شده ممکن باشد ( رعایت اصول ۲۱ و ۲۱ قانون اساسی برای اقلیت های دینی الزامی است)
بازدید
بازدید
بازدید
کارهای کوچک به او بسپارید
وقتی کودکان انجام کارهای ساده را به عهده میگیرند، این احساس را دارند که در انجام کاری مفید برای خانواده مشارکت میکنند. بهتر است یک چارت وظایف تهیه کنید. اگر کودک کوچک است به جای کلمات از تصاویر در این چارت استفاده کنید. این چارت میتواند از مسئولیتهای کوچک مانند خاموش کردن چراغهای اضافی خانه تا قفل کردن در یا جمع کردن کاغذهای روی زمین باشد. فقط بگذارید او این کارها را انجام دهد و برای رسیدن به این هدف صبور باشید. باید حواستان باشد که با افزایش کارهایی که باید کودک انجام دهد، او نیاز به تشویق هم دارد.
بگذارید آنچه میخواهند را به دست بیاورند
اگر کودکتان یک هدیه گرانقیمت میخواهد بهترین کار این است که از او بخواهید نیمی از پول آن هدیه را خودش به دست آورد و به آنها کمک کنید از مهارتهایشان استفاده کنند. در این مدت شما میتوانید بابت برخی کارهای خانه به آنها پول پرداخت کنید. مثلا اگر برای کاشتن گلی در باغچه یا شستن ظرفها به شما کمک کردند، مبلغی برایشان در نظر بگیرید. این بهترین دادوستد برای القای حس مسئولیتپذیری در آنهاست.
به کودکان یاد دهید اشتباهاتشان را بپذیرند
اگر کودکانتان کار اشتباهی انجام دادند نه آنها را بترسانید و نه خیلی ساده از کنار آن بگذرید. قبول اشتباه یکی از بهترین راهکارها در زندگی است. این باعث میشود شما برای هر آنچه انجام دادید، مسئول باشید.
باورشان کنید
مدام تکرار نکنید که «تو نمیتونی این کار رو انجام بدی!»، «تو از پس این کار برنمیای!» بهتر است ظرفیت آنها را دریابید و متناسب با آن از آنها توقع داشته باشید. وقتی آنچه را که در توانشان است از آنها بخواهید، آنها با حس قوی مسئولیتپذیریشان شما را شگفتزده میکنند. در این مورد آنچه مهم است تلاشی است که کودک برای انجام کار میکند و نتیجه کار اهمیتی ندارد.
هر چیز کوچکی ارزش انجام دادن را دارد
باید اطمینان حاصل کنید که آنها فکر نمیکنند که کارهایی مانند کارهای خانه پیشپا افتاده و بیارزشند. باید فرزندان فهرستی از کارهایی داشته باشند که بابت انجامشان از کسی خواهش نکنند مانند زمانی که یک لیوان آب میخورند و لیوانش را برمیگردانند یا قرار دادن کفشهایشان در جاکفشی یا حتی حمل کولهپشتی مدرسهشان.
بازدید
فلسفه تعلیم و تربیت و منتقدان آن
اگرچه فلاسفه گذشته در زمینه تعلیم و تربیت آثارى داشته اند، اما فلسفه تعلیم و تربیت به مفهوم رایج آن، تنها در این قرن از محبوبیت برخوردار بوده است. در سال هاى اخیر، این رشته براى تثبیت خود، به عنوان بخش مهمى از تربیت معلم، که غالباً تنها یک بخش از دروس اصلى تعلیم و تربیت را شامل مى شود، مشکلات بسیارى داشته است. به بیان دیگر، بهره گیرى از اندیشه ها و تحلیل هاى فلسفى در تعلیم و تربیت، با انتقادات فراوانى از درون و برون این رشته مواجه بوده است.
ژاک بارزون (Jacques Barzun) نسبت به کتاب هاى بسیار بد و ناخوشایندى که در زمینه تعلیم و تربیت نوشته شده، اعتراض داشت. او به ویژه از یک فلسفه تعلیم و تربیت خاص، به دلیل این که در میان قضاوت هاى نابخردانه خود، مسأله اهداف را در تعلیم و تربیت مسأله اى مربوط به ارزش ها قلمداد کرده، دل زده شده است.
چارلز سیلبرمن (Charles Silberman) نیز در بررسى هایى که از مدارس به عمل آورد، به دلیل فقدان مبارزه کافى علیه بى فکرى مشهود در تعلیم و تربیت، در زمره منتقدان و مخالفان فلسفه تعلیم و تربیت قرار داشت.
فلسفه تعلیم و تربیت در ارائه نقش یا نفوذ واقعى اش، در سال هاى اخیر با مشکل مواجه بوده است. گاهى بسیار فلسفى و در نتیجه، با مربیان شاغل بى ارتباط بوده و در بعض مواقع، که تلاش نموده تا با آن ها مرتبط شود، در انجام صحیح این وظیفه و به کارگیرى درست روش هاى فلسفى، با شکست مواجه گشته است. به دلایل مذکور فلسفه تعلیم و تربیت، ممکن است رشته اى رو به افول تلقّى شود. این رشته به سبب بیگانگى بسیار با موضوعات تربیتى و عدم ارتباط با تربیت معلمان و مدیران اجرایى و ترویج شک گرایى و اندیشه هاى بنیادى مورد تهاجم قرار گرفته است.
به رغم این انتقادات، که برخى از آن ها موجه نیز هست، مربیان به نوعى تربیت و نظم نیاز دارند تا از طریق مطالعه یک فلسفه تعلیم و تربیت، که هم نظرات فلاسفه و هم تلاش خود آنان را براى فلسفى کردن شامل مى شود، به دست مى آید. فلسفه براى مربیان یک تفنّن نیست، شیوه اى است که رهبران تربیتى و معلمان را در فکر و عمل در زمینه تعلیم و تربیت، خردمندتر و نقادّتر مى گرداند. فلسفه بر وضوح، قصد، انتقاد و توجیه به عنوان ارزش هایى مهم براى مربیان تأکید دارد; ابزارهایى که یک مربى به آن ها نیاز دارد تا کارهایش را به نحو مؤثرى به انجام برساند. فلسفه تعلیم و تربیت همان گونه که از سوى بهترین متخصصان خود به کار برده مى شود، نظمى را ایجاد مى کند که ]از سویى [نسبت به چیستى تعلیم و تربیت و مدارس، تصوراتى ارائه مى دهد و ]از سوى دیگر، [انتقادات مربوط به تلاش هاى رایج، براى فهم این تصورات را تبیین مى نماید. متقن ترین نمونه فلسفه تعلیم و تربیت از سوى جان دیویى (Jahn Dewey)و در عصر ما نیز از سوى پائولو فریره، (Paulo Freire) ـ کسى که به فلسفه تعلیم و تربیت به عنوان ابزارى براى بازسازى تجربیات انسان، مدارس و جامعه مى نگریست ـ ارائه شده است.
فلسفه یکى از بى شمار رشته هایى است که با تعلیم و تربیت ـ که به تنهایى یک رشته محسوب نمى شود ـ ارتباط دارد. سایر رشته هاى مرتبط با آن عبارت است از: تاریخ، روان شناسى، جامعه شناسى، انسان شناسى، اقتصاد و زیست شناسى. «فلسفه» در اصلاح تعلیم و تربیت، به نظریه یا توصیف کاربردى در مقابل نظریه علمى گفته مى شود; در حالى که «نظریه علمى» پدیده ها را تبیین و پیش بینى مى کند، از نظریه کاربردى بیش تر انتظار مى رود تا هدایت اقداماتى از قبیل تعلیم و تربیت و قانون را بر عهده گیرد.
تاریخچه مختصرى از فلسفه تعلیم و تربیت
غالب فیلسوفان مشهور غرب در زمینه تعلیم و تربیت مطالبى نوشته اند. وقتى افلاطون تعلیم و تربیت را جزئى از سیاست مى پنداشت، ارسطو به آن به عنوان بخشى از سیاست و اخلاق مى نگریست. آگوستین از سنّت افلاطونى پیروى مى کرد و علاقه مند بود بفهمد که چگونه یاد مى گیریم و معلمان چگونه تدریس مى کنند. توماس آکوییناس، که در دانشگاه پاریس فعالانه به تربیتِ معلم مشغول بود، نظریه اى در خصوص تعلیم و تربیت ارائه داد به نام «تامیسم و نئوتامیسم» (Thomism &Neo-Thomism) که هنوز به نام خود اوست. متفکران عصر روشن گرى همانند آکوینیاس و پیش از آن همچون روسو و لاک آثارى سنّتى در زمینه تعلیم و تربیت تألیف کردند. روسو درباره تعلیم و تربیت جوانان آثارى نگاشت و بسیارى از فعالیت هاى تربیتى زمان خود را مورد انتقاد قرار داد. اندیشه هاى لاک نیز در زمینه تعلیم و تربیت، برداشت هاى ما را از مفاهیم تربیت کودک و تعلیم و تربیت متحول کرد. امانوئل کانت، فیلسوف بزرگ آلمان، سخنرانى هاى عمده اش را خطاب به معلمان در زمینه تعلیم و تربیت براى ما باقى گذاشت. سایر فلاسفه نیز که در زمینه تعلیم و تربیت آثارى نگاشتند، عبارت بودند از: جورج هگل و یوهان هربارت. از دیگر فلاسفه اى که موضوعات تربیتى را مطرح کرده اند مى توان از: ویلیام جیمز، جان دیویى، رابرت هوچینز و مورتیمر آدلر نام برد.
در آغاز قرن جارى، دروسى در فلسفه تعلیم و تربیت در رشته «تربیت معلم» ارائه مى شد. این دروس بیش تر با عقاید معلمان درباره زندگى و تحصیل ارتباط داشت. انتظار این بود که معلمان از یک فلسفه تعلیم و تربیت برخوردار شوند. براى نیل به چنین هدفى، آن ها غالباً نظریه هاى رسمى افلاطون، کومینوس، فروبل، هربارت و روسو را مطالعه مى کردند. دروس معمولاً شامل توصیه هاى خردمندانه اى درباره جوانان و نیز شیوه آموزش آنان در مدارس بود.
رشته فلسفه تعلیم و تربیت بیش تر اصول خود را مدیون تلاش جان دیویى و همکارانش در دانشگاه شیکاگو و دانشکده معلمان است. رویکرد عمل گرایانه دیویى نظام هاى دیگرى همچون واقع گرایى (رئالیسم)، آرمان گرایى (ایده آلیسم) و سپس وجودگرایى (اگزیستانسیالیسم) را ترغیب کرد تا به شیوه اى رسمى ظهور یابند. کار دیویى واکنش شدید مربیان علوم انسانى، که او را موجب نابودى شیوه سنّتى و موجب ویرانى تعلیم تربیت مى دیدند، را در پى داشت. در دهه ۱۹۵۰، در ایالات متحده و بریتانیا، نهضت تحلیلى در فلسفه، نفوذ و سلطه خود را بر فلسفه تربیتى آغاز کرد. سردمداران این نهضت در بریتانیا، آر. پیترز(R.Peters)، پى. هِرست (P.Hirst) و دِردِن (Dearden) و در ایالات متحده، آى. اسکفلر(I.Schefler)، ج.مک کِلِلان (J.Mccellan)،پى.کومیسار(P.komisar)، ج.سولتیس (J.Soltis)، و تى. گرین (T.Green) بودند. این نهضت، که از جریانات منظم و با مبناى متافیزیکى دور شده بود، تلاش کرد تا زبان مورد استفاده در گفتارهاى روزمره را تحلیل کند. این فلسفه کار خود را از اثبات گرایى منطقى آغاز کرد. کار ریچارد پیترز، سرشناس ترین فیلسوف تعلیم و تربیت بریتانیا، به طور خاص، در شکل دادن به تفکر معاصر در این زمینه مهم بوده است. ]به عقیده پیترز [فلاسفه تعلیم و تربیت باید با مهارت دستاوردهاى مشخص خود را عرضه کنند، و وظیفه آن ها صرفاً تنظیم، کشف و انتقالِ اصول علمى تعلیم و تربیت نیست. او همچنین فلسفه را از مطالعه تاریخى اندیشه هاى تربیتى و کاربرد آن در تبیین مرضوعات تربیتى معاصر جدا مى دانست. پیترز چهار حوزه کارى مهم براى فلاسفه تعلیم و تربیت پیشنهاد کرد:
۱٫ تحلیل مفاهیم مختص به تعلیم و تربیت;
۲٫ به کارگیرى اخلاق و فلسفه اجتماعى در فرضیات مربوط به محتوا و روش هاى تعلیم و تربیت;
۳٫ بررسى و بازبینى الگوها و فرضیه هاى مفهومى که از سوى روان شناسان تربیتى به کار گرفته شده است;
۴٫ بررسى ویژگى هاى فلسفى محتوا و نظام آموزشى و مسائل دیگرى در خصوص یادگیرى.
فلسفه تحلیلى جدید تعلیم و تربیت، این رشته را بیش تر به صورت اقدامى تخصصى و حرفه اى درآورد. تا آن هنگام، بسیارى از فلاسفه تعلیم و تربیت، فلسفه رسمى را آموزش دیده بودند. آنان فلاسفه اى بودند که به مسائل مربوط به تحصیل و آموزش علاقه مند بودند. به هر حال، آن ها به همان میزان که از لحاظ فلسفى جدّى تر و دقیق تر مى شدند، مخاطبان خود را از میان همکاران دانشگاهى خود برمى گزیدند و به سایر مربیان و عامه مردم کم تر توجه مى کردند.
در دهه ۱۹۶۰ دروس فلسفه تعلیم و تربیت همراه با سایر دروس، به روش هاى گوناگونى مثلاً، برحسب نظام هاى تعلیم و تربیت، موضوعات، طبقه بندى ها و تحلیل مفاهیم تدریس مى شد. انتقادات تند بر تعلیم و تربیت و بر جامعه امریکا اغلب در این سطوح وارد شده است. به هر صورت، فلاسفه متخصصى همچون پال گودمن، آ. اس. نیل، جاناتان کوزُل جان هالت، جورج دنیسون و ادگار فردنبرگ آثار نافذى در این دوران نداشتند. امّا ایوان ایلچ و پائولو فریره مستثنا بودند; زیرا این دوتربیت فلسفى داشتند. البته انتقادات بسیارى نیزبه رشته هاى درسى مزبور وارد شد.
گرایش به عمل گرایى در دهه ۱۹۷۰ نیز رواج و تأثیر دروس فلسفه تعلیم و تربیت را کاهش داد. سلطه و نفوذ رفتارگرایى در تمام سطوح تعلیم و تربیت، حتى در دولت و حکومت فدرال، منجر به تهاجم علیه آنچه در فلسفه تعلیم و تربیت اتفاق افتاده بود، گردید. فلاسفه تعلیم و تربیت در برابر جنبش تربیت معلم که مبتنى بر شایستگى و سایر اعمالى بود که اساس رفتارى داشت، ایستادگى کردند.
بسیارى از مربیان از دروس فلسفه تعلیم و تربیت ناراضى بودند، در حالى که مدارس و مدیران آن ها علاقه مند بودند که از فلسفه تعلیم و تربیت برخوردار باشند. بیش تر فعالان این رشته ترجیح مى دادند به تحلیل زبانى بپردازند و مفاهیم تعلیمى ـ تربیتى را نقد کنند. اساساً فلاسفه از نظریه هاى مهم در حال توسعه یا نظام هاى گسترده تعلیم و تربیت روى گردان بودند. اگرچه تعدادى از مربیان نگرش جدید را چالش برانگیز یافتند، اما بسیارى دیگر ]هم[ آن را به دلیل رواج شک گرایى و تندروى مورد انتقاد قرار داده و با آن مخالفت مى کردند.
امروزه شرایط پیچیده اى وجود دارد. تحلیل گرایان در بسیارى از مکاتب تعلیم و تربیت نفوذ کرده اند. اما در دورانى که برخى آن را دوران فراتحلیلى نام نهاده اند و نیز در دوران بازگشت نظریه کلان (grand theory)، این امکان براى فلسفه وجود دارد که با شیوه اى متعادل تر نقشى را که قبلاً در تعلیم و تربیت جامعه ایفا مى کرد، بر عهده بگیرد. این نقش از سوى بسیارى از فلاسفه با بیان اهمیت مسائل سیاسى و اجتماعى به انجام رسیده است.
بازدید
ذهنیت منفی طوری است که ممکن است حتی از همان آغاز و معرفی درس در سطح پایین ایجاد شود و اطرافیان زبان آموز یا خانواده که ممکن است به نحوی از درس زبان خاطره بد یا ناخوشایندی داشته باشند این ذهنیت منفی را تشدید کنند.
آغاز دیرهنگام آموزش زبان خارجی
اموزش زبان انگلیسی در کشورمان چندسالی دیرتر از موقع بهینه آغاز زبان آموزی شروع می گردد. به عبارتی دیگر، شروع دوره زبان آموزی از سال دوم راهنمایی چندین سال در واقع دیرتر از دوره بحرانی (critical period) زبان آموزی از دیدگاه زبان شناختی می باشد. این امر به نوبه خود باعث دشواری یادگیری زبان خارجی در زبان آموزان خواهد شد.
این مشکل به گفته «دنی ژیرار» عبارتست از اینکه «… در بسیاری از کشورها ناشی از سنی است (۱۱ تا ۱۲ سالگی) که برای شروع یادگیری انتخاب شده است. به عقیده روانشناسان این سن مصادف است با پایان مناسبترین دوره برای یادگیری که در طول آن توانایی تقلید در بچه بسیار است…»
این موضوع را روبرگالیسون اینگونه تذکر می دهد: «یکی از دلایل عدم فراگیری زبان در کشورهای متعدد این است که از حدود سن ۱۱ و ۱۲ به بالا را برای آغاز یادگیری و آموزش زبان خارجی در نظر گرفته اند حال آنکه به اعتقاد روانشناسان این سن منطبق با پایان دوره ای است که در طول آن استعداد های تقلیدی کودکان بسیار شکوفا می باشد و بعد از این سنین قدرت یادگیری رو به کاهش می رود و کودک نمی تواند کلیه موضوعاتی را که در کلاس درس به او گفته می شود را به خاطر بسپارد.
در حالیکه در کشور ما زبان آموزان، انگلیسی را عملا از ۱۳ سالگی آغاز می کنند یعنی دقیقا بعد از گذشتن زمان دوره بحرانی زبان آموزی. بعضی از صاحب نظران معتقدند که زبان آموزی حتی باید از دوره دبستان شروع گردد. دکتر یارمحمدی دراین باب می گوید«…به هر حال با کمی تساهل و با توجه به اثرات تربیتی چشمگیر زبان و نظر به کافی نبودن شواهد شواهد مختلف، می شود حکم کرد که آموزش زبان خارجی در سنین پایین مثلا در دبستان هم اشکالی ندارد. منتها آموزش آن مستلزم داشتن معلم خوب و امکانان ویژه است تا نتیجه مطلوب حاصل گردد در صورت وجود امکانات مطلوب می توان آموزش آن را هر چه زودتر شروع کرد. بسیاری از کشورها خیلی زود تعلیم زبان خارجی را شروع می کنند. در تعدادی از ممالک آموزش رسمی بین سنین ۹ تا ۱۲ سالگی آغاز م شود… در کشور ما بعد از سال دوم (راهنمایی) شروع می شود علت امر را نمی دانم و توجیهی که بنده اطلاع داشته باشم ارائه نشده است.»
دشواری ذاتی یادگیری زبان خارجی و ساعات ناکافی تدریس آن
یاددهی زبان خارجی نسبت به زبان مادری و حتی سایر درسها از درجه دشواری بالایی برخوردار است این ادعا در وهله اول ممکن است باورنکردنی بنماید ولی تاملی اندک این قضیه را روشن می کند. اما توجه به مستندات زیر این موضوع را ثابت می کند. دنی ژیرار در این مورد می گوید: معلم زبان بیگانه نسبت به همکارانش که زبان مادری را تعلیم می دهند در وضع مشکل تری قرار دارد کار او چهار دشواری عمده دارد:
۱- او (معلم زبان خارجی) معمولا ساعات محدودی برای تدریس در اختیار دارد در صورتی که شاگردان در روز ۱۰ یا ۱۲ ساعت در درسهای دیگر زبان مادریشان را به کار می برند. بسیار دشوار است که بتوان با سه چهار ساعت در هفته آن هم به صورت آموزش گروهی- عادتی زبانی در شاگرد به وجود آورد و آنها را نشو و نما داد. این کار آنقدر دشوار است که تحقق بخشیدن به آن به معجزه می ماند.
۲- نبود انگیزه ژرف در اغلب شاگردان…
۳- در بسیاری از کشورها ناشی از سنی است (۱۱ تا ۱۲ سالگی) که برای شروع یادگیری انتخاب شده است…
۴- آخرین اشکال که کم اهمیت ترین آن هم نیست همان مسئله شناخته شده «تداخل» است وقتی ما زبان بیگانه ای را تدریس می کنیم باید با عادات متعلق به زبان مادری شاگردان خود که قربا در آنها ریشه دوانیده است مبارزه کنیم مسئله ما در حقیقت چیزه شدن بر عادات شنوایی و آوایی و حتی ساخت های ذهنی شاگرد است ناعادات جدیدی را جانشین آنها کنیم هیچ راه حلی معجزه آسا در این زمینه (اغلب بر مشکلات فوق) وجود ندارد. بنابراین بهتر است که سریعا امکانات خود را بررسی کنیم.»
بی اطلاعی اولیاء
آرامش روانی یکی از عوامل مهم در یادگیری و زبان آموزی بهینه که مهمترین عامل در یادگیری و زبان آموزی به شمار می رود زیرا اگر دانشجو یا دانش آموزی با خانواده اش درگیری داشته باشد روحیه او خراب می شود و این خود عاملی خواهد بود که باعث می گردد هدف و انگیزه یادگیری نیز از بین برود. آشفتگی روانی باعث خواهد شد که تمرکز فرد در کلاس برای یادگیری هم از میان برود.
جیمز فلادوبیتراچ سالوس، هم در این مورد معتقدند« یکی دیگر از عوامل دخیل در یادگیری موفق زبان انگلیسی عامل روانی است از میان مسایل مختلفی که در حوزه یادگیری انسان مطرح اند هیچ یک به اندازه یادگیری کلامی حائز اهمیت نیستند.» دیدگاه های نفرات برتر کنکور سالیان متمادی گفته فوق را تایید می کند.
بحث فوق کل قضیه نیست، بلکه عوامل دیگری نیز در این مورد دخیل هستند که به گفته یکی از صاحب نظران «بی نظمی، حجم کار زیاد، وقت کم برای انجام آنها، تداخل چند موضوع فکر مهم همدیگر، فشارهای فروان جهت کسب موفقیت ها، بی آنکه نیروهای مربوط به آن به طرز صحیحی ارزیابی شده باشد.
بی برنامگی، نداشتن اراده ی محکم و استوار، یادآوری شکست ها و عدم موفقیت های کوچک و بزرگ قبلی، نداشتن اعتماد به نفس، عدم استفاده صحیح از عنصری به نام «وقت» معمولا در دانش آموزان دلشوره، تشویش و نگرانی را دامن می زند که این مشکلات و دلشوره در مورد زبان خارجی که اکثراً خود را با آن بیگانه می دانند بیشتر می باشد و این مشکل کسانی را که زبان خارجی را کمتر درک می کنند و بدان علاقه دارند را در وضعیت سختی قرار می دهد.»
بازدید
مقدمه
املا (نوشتن نیمه فعال )
املا کلمه ای است عربی به معنی پرکردن ،تقریر مطلبی تا دیگری آن را بنویسد. طریقه نوشتن کلمات و به معنی رسم الخط و درست نویسی نیز آمده است .اما ((دیکته)) کلمه ای است فرانسوی و به معنی مطلبی است که کسی بخواند و دیگری بنویسد. درزبان فارسی کلمه ای معادل املا و دیکته نداریم ولی می توان آن را ((از برنامه نویسی)) یا ((گفتارنویسی)) نامید و منظور این است کهشخص گفته های دیگران را بدون دیدن آن کلمات بنویسد.
هدفهای آموزش املا
۱-ارزشیابی و تمرین آنچه که دانش آموز درکتابهای درسی خود آمیخته است و تشخیص توانایی او درنوشتن صحیح آنها
۲- آموختن کلمه های رایج و مورد نیاز درزبان امروز برای کمک به خواندن و نوشتن
۳- تعلیم آیین نگارش و نوشتن صحیح کلمات و یادگیری شکل،معانی و مفاهیم کلمات جدید و موارد کاربرد آنها
۴- تشخیص نقایص املایی دانش آموزان و کوشش برای رفع اشکالات و افزایش دامنه اطلاعات لغوی او
۵- افزایش مهارتهای زبان آموزی
شیوه های آموزش املا
۱- املای کامل کردنی : این املا یا ابتکار آموزگاران ممکن است به روشهای متفاوت اجر اشود. متنی توسط معلم ساخته یا تهیه میشود که درآن ۲۰ کلمه که دارای ارزش املایی می باشد،به کار رفته باشد که متن تنظیم شده به تعداد فراگیران تکثیر و دراختیار آنان قرار می دهد،و یا این که روی تخته سیاه نوشته و دانش آموزان در دفاتر املا خود می نویسند.
*مزایای املای کامل کردنی
الف- سرعت درتصحیح املا به ویژه درکلاسهای پر جمعیت
ب- ارزشیابی بیشترازدرسها و توجه به کلمات دارای ارزش به ویژه درسهای طولانی
ج- صرفه جویی دروقت معلم و رسیدگی بیشتربه وضعیت املایی دانش آموزان
د- امکان بررسی یکسان املاها با توجه به موارد درنظر گرفته شده
ه – آشنایی دانش آموزان با متون جدید،نحوه نوشتن املا و کاربرد علایم نگارش و….
اشکالات کامل کردنی
الف-همیشه نمی توان استفاده کرد و کاربرد مستمر درکلاس ندارد
ب- درطول تهیه متن ممکن است کلمه های دیگری به تناسب محتوا به کلمات انتخابی افزوده و یا حذف شود که لازم است معلم از کلمه های به کاررفته درکتاب اطلاع داشته باشد.
۲- املای تقریری :بهتر است معلم متن خود ساخته را که قبلاً آماده کرده یکبار کامل بخواند تا دانش آموز با متن آشنا شود و بعد به تدریج بخواند و دانش آموز بنویسد .
فواید املای تقریری :الف- افزایش مهارت گوش دادن
ب- با تلفظ صحیح کلمه ها و جمله ها آشنا می شود.
پ- دقت و حافظه خود را تقویت می کند.
ت- شنیده ها را بهتر درک می کند.
ج- گفتار را به نوشتار تبدیل می کند و دراین کار ،مهارت می یابند.
ح- شنیده ها را درست،زیباوخوانا می نویسند.
مشکلات سمعی تلفظی دانش آموزان را بهتر شناسایی می کند به عوامل فیزیکی مؤثر دراشکالات املایی بیشتر توجه می کند. نقایص شنیداری دانش آموزان را بهتر شناخته می شود. دانش آموزان کند نویس و تند نویس را شناسایی می کند.
اشکال املای تقریری :
بنا به تجربه ای که درکلاس داشته ام اشکالی که می توان برای این روش گرفت این است که برای افزایش مهارت دقت در دانش آموزان چون کلمات ۱ بار تکرار می شود منجربه افزایش استرس در دانش آموزان شده و کلماتی را در متن املا جا می اندازند چون با توجه به تفاوتهای فدی درهر کلاس دانش آموزان کند نویس و یا تند نویس می باشند.
۳- املای گروهی : درگروه های ۲ تا ۴ نفری با مشورت یکدیگر املا می نویسند و ممکن است با هم فقط یک املا بنویسند یا همگی با مشورت یکدیگر در گروه ،املا را جداگانه دردفاتر خود بنویسند.
فواید املای گروهی : الف – کمک به دانش آموزان ضعیف تر
ب- به دلیل همکاری ومشارکت آنان ،میزان دقت آنها افزایش می یابد.
اشکالات املای گروهی :همیشه نمی توان از این روش استفاده کرده و نمی توان اختلالات دیکته نویسی هر دانش آموز را به تنهایی تشخیص دارد و جهت رفع آن اقدام کرد. 4- املای پای تخته ای :هریک ازدانش آموزان یک یا چند جمله را روی تخته می نویسند وهمزمان با آنها بقیه دانش آموزان آنهارادردفترمی نویسند.
فواید املای پای تخته ای :
الف- آگاهیاز توانایی دانش آموزان و نظارت همزمان درنحوه نوشتن حروف و کلمات و اتصال حروف به یکدیگر .
ب- توضیح بیشتر راجع به نکات زبان آموزی بهدانش آموزانی که اشکال بیشتری دراملاا دارند مؤثر است.
۵- املا گروه کلمه : تهیه گروه کلمات که نه کلمه اند و نه جمله بلکه ترکیبهای اضافی شاما مضاف الیه و یا موصرف و یا صفت و یا مترادف و متضادند.
فواید املا گروه کلمه :
الف- گروه کلمه برای املا جنبه تکمیلی و ترمیمی دارد و متن انتخاب شده از یک یا چند ین درس باید متناسب با سطح علمی و مهارتی دانش آموزان باشد.
ب- شاخصه گروه کلمات این است که گویا و واضح باشد تا دانش آموزان با توجه به آن بتوانند آنها را صحیح بنویسند.
رابطه ی ویژگی های خط و زبان فارسی با آموزش املا ابتدای آموزش رسمی خواندن ونوشتن به کودکانمان می آموزیم که چگونه بنویسند و اقداماتی دراین باره انجام می دهیم تا بتوانند آموخته های خویش را در هر موقعیتی به کار بندند و مهمترین ماده درسی که این وظیفه را بر عهده دارد املای فارسی است اما با کاستی و ضعفهایی که دردانش آموز نادرست و ارزشیابی این درس وجود دارد وبسیاری ازدانش آموزان درنوشتن کلمات آموخته شده در متن هایی به جز متن درسی مشکل دارند انتظار ما را برای کاربرد صحیح کلمات و رعایت قواعد نوشتن آنها،درهرموقعیت متنی برآورده نمی کنند. اولین اقدامی که من آموزگار میتوانم انجام دهم این است که انگیزه های کافی جهت خوب نوشتن و زیبا نوشتن را به فراگیران منتقل نمایم ودوران پیش دبستانی نقش بسیار مهمی درایجاد انگیزه ای را ایفا می کند. دربعضی مواقع با دلیل عدم دقت و توجه کافی دانش آموزان می باشد که آموزگار باید با فراهم کردن شرایط فیزیکی مناسب برای کلاس (دماونور مناسب،سکوت و..) ونیزتوجه به شرایط عاطفی وروحی فراگیران ،خط آنه تغییر می یابد. گاهی خستگی دانش آموزان و یاطولانی بودن متن املا و عدم احساس امنیت فراگیر و تند گفتن دیکته و…منجر به بدخط نوشتن می شود.
برای تقویت این ارتباط خط با آموزش املاضمن تأکید معلم بر شیوه صحیح نوشتن کلمات و ترکیبها و رعایت رسم الخط کتاب درسی دانش آموز که ملاک تصحیح امل نیز می باشدبهتراست با دراختیار گذاشتن جزوه های آموزشی وتشکیل کلاسهای ضمن خدمت آموزگاران با خوشنویسی کلمات و ترکیبها آشنا شوند چه بسا عدم اطلاع آموزگاران از خوشنویسی و خط تحریری، موجب عدم رعایت آن درنوشته ها و عدم توجه به دانش آموزان شده است شاین ذکر است که معلم خود باید با توجه به اشکالات املایی فراگیران،نیازآنها را تشخیص داده و یک یا چند تمرین متناسب با آنها درحد وتوان فراگیر به هریک پیشنهاد دهد و تکالیف حتماً پس از انجام شدن دقیقاً بررسی شود تا فراگیران درانجام صحیح آنها احساس مسئولیت کنند و نیز عاملی جهت پیشرفت خط وزبان و املای آنها باشد.
مشکلات آموزش املا وراه حل ها :
دربسیاری از مدارس ما هنوزبه روش قدیم املا کارمی شود به این صورت که معلم متنی را می خواندودانش آموز می نویسد وپس ازصحیح کردن دانش آموز باید ازروی درس یا صحیح کلمه های اشتباه را بنویسد دراین برنامه کمتر جایی برای آموزش املا وتوضیح نکات لازم ب توجه به نقاط ضعف فراگیران وجود دارد و به همین دلیل در املاهای بعدی مشاهده می شود فراگیرا اشتباهات قبلی یا مشابه آنها را تکرار کرده اند با دیکته کردن جمله ها و عبارتهای یک یا چند درس کتاب بدون تغییر درآنها، ارزشیابی دقیق و جامعی انجام نمی گیرد زیرا فراگیران با تکیه بر حافظه بصری و تمرین و تکرار درنوشتن ازروی درس،که غالباً به صورت رونویسی های تکراروخسته کننده می باشد،مشکل املایی کلمات را به خاطر سپرده اند توانایی فراگیران درنوشتن صحیحی کلمه هایی که آموخته اند ،هنگامی مشخص می گردد که آنها قادر باشند دو متن و جمله های جدیدی ،به جز جملات متن کتاب، این کلمات را صحیح بنویسند. لذا متن های بدون تغییر نمی تواند یادگیری واقعی دانش آموزان را ارزیابی کند چه بسا دانش آموزانی که دراین گونه املا نمره های بالایی می گیرنداما دریک متن جدید یا در نوشتن انشا و… همان کلماتی را که درظاهراً آموخته اند اشتباه می نویسند آموزش املا از کلماتی شروع می شودکه بیشتر مورد نیاز ،کاربرد و علاقه فراگیران است و درگفتار و نوشتار روزانه به کاربرده می شوند. به ویژه درپایه اول باید ازکلمات نامأیوس غیررایج و دوراز علاقه فراگیران استفاده نشود. مشخص کردن اشتباهات املایی ونوشتن صحیح آنها کافی نیست بلکه باید به بررسی دقیق نقاط ضعف فراگیران پرداخت تا اقدامات لازم از سوی آموزگار و فراگیر در جهت رفع مشکل صورت گیرد و دانش آموز قاعده نوشتن ومعنای کلمه ها را به خاطر بسپارد تا از معنای کلمه و کاربرد آن در جمله به املای آن پی ببرد. متن های املا تا حد امکان باید از نوشته های فصیح و جالبی انتخاب شوندکه حاوی نکات اخلاقی ،اجتماعی ،علمی وخصوصاًتربیتی باشند تا هم به ترتبیت غیر مستقیم اجتماعی آنها کمک کند و هم موجب وسیع کردن اطلاعات لغوی و عمومی آنها شود و علاقه و رغبت فراگیران رابه کار نوشتن برانگیزاند. دربررسی دفترهای املای دانش آموزان درپایه های مختلف موارد زیر مشاهده شده است.
الف- نارسا نویسی که برای این مشکل باید مهارتهای زیر انجام گیرد:
۱- تقویت مهارتهای پایه ای مانند چرخاندن ،فشاردادن،گرفتن و امثال آن
۲- تقویت رشد مهارتها و هماهنگی های حرکتی و حرکتهای ظریف که برای نوشتن ضروری هستند.
۳- تقویت حرکت مناسب انگشتان و هماهنگی چشم ودست و توانایی کنترل بازو و دست و عضلات درانگشتان
۴- تقویت مفاهیم پایه ای مانند بالا پایین زیر رو
۵- وضعیت قرار گرفتن مناسب کاغذ وبدن به هنگام نوشتن و استفاده از میز و صندلی ومداد مناسب
۶- توانایی درطراحی فرم صحیح ترسیم هریک از حروف و کلمات درذهن و تقویت انتقال و تبدیل ادراک حسن دیداری به حرکتی
ب- وارونه نویسی و قرینه نویسی اگر وارونه و قرینه نویسی درسنین قبل از دبستان صورت گیرد و حتی در کلاس اول اگرزیاد تکرار نشود طبیعی است اما اگر با گذشت ازسال تحصیلی رخ دهد نیاز به ترمیم و درمان دارد برای درمان این مشکل،انجام تمام فعالیتهایی که برای درمان نارسا نویسی ذکر شده مفید است و علاوه برآن این اقدامات را هم می توان انجام داد: کارکردن با تصاویر آزمون پنجم فراستیگ که دراین تصاویر دانش آموز باید شکلهایی را که درنقطه چین های بیند درقسمت پایین تصویر رسم نماید. و با انجام حرکات مختلف درقالب بازی کودک مفهوم قرینه را تشخیص داده و قادر خواهد بود واژه ای که خوانده است و واژ ای که قرینه یا وارونه آن است تمیز قایل شود.
بازدید
شیـــــوه پــــرسش و پاســـــخ
شیوه پرسش و پاسخ شیوه ای است که معلم به وسیله آن فراگیر را به تفکر در باره مفهومی جدید یا بیان مطالبی فرا گرفته شده نشویق می کند. معلم, وقتی که می خواهد مفهوم دقیقی را در کلاس مطرح نماید یا توجه فراگیران را به موضوعی جلب کند شیوه پرسش و پاسخ را به کار می برد و نیز بدین وسیله فراگیر را تشویق می کند تا اطلاع خود را درباره موضوعی بیان کند ممکن است برای مرور کردن مطالبی که قبلاً تدریس شده اند مفید باشد, یا وسیله خوبی برای ارزشیابی میزان درک فراگیر از مفهوم مورد نظر باشد.
شیوه تمــــرینی
معلم معمولاً بوسیله تمرین, فراگیر را به تکرار مطلب یا کاربرد آن تشویق می کند تا فراگیر در موضوع مورد نظر تبحر لازم را کسب کند. مثلاً معلم انگلیسی از فراگیر می خواهد که با تکرار شفاهی اصطلاحات, تلفظ صحیح آنها را فراگیرد, یا بعد از یافتن طرز ساختن جملات شرطی, پنج جمله شرطی بسازد. ممکن است معلم ریاضی , پس از درس دادن مفهوم مشتق و طرز مشتق گیری از توابع, از دانش آموزان بخواهد که ده مسئله در رابطه با این موضوع حل کنند. در تمام موارد بالا معلم, با استفاده از شیوه تمرینی, دانش آموزان را به تکرار یا کاربرد مفاهیم مورد نظر تشویق می کند.
شیـــــوه بحثــــی
در شیوه بحثی, دانش آموزان فعالانه در یادگیری شرکت می کنند و مفهوم مورد نظر را از یکدیگر می آموزند. در این شیوه معلم را می توان به عنوان محرک, شروع کننده بحث و راهنما تصور کرد. معلم طوری سوال یا مسئله را مطرح می کند که دانش آموزان را به پاسخگویی یا حل مسئله تشویق کند. این شیوه در دو مورد زیر, کاربرد خاصی دارد:
۱- موقعی که معلم می خواهد مفهوم جدیدی را به فراگیران بیاموزد ( مانند موقعیت بالا )و انتظار دارد که همه آنها مفهوم را به شکلی واحد در یابند در این صورت معلم سعی می کند که بحث را به جهتی بکشاند که شکل صحیح مفهوم از آن نتیجه گیری شود.
۲- هدف معلم این است که ذهن دانش آموز را به تکاپو وجستجو وادارد. در این صورت معلم مسئله ای را عنوان می کند که تا دانش آموزان راه حل آن را پیشنهاد کنند. در این موقعیت معلم سعی می کند که موضوع بحث را به دلخواه خود کنترل نکند, تا راه حلی را که خود در نظر دارد به کلاس تحمیل نکرده باشد.
شیــــوه نمایشــــی
در این شیوه معلم معمولاً, برای فهماندن مطلبی خاص به فرا گیران, از وسایل و اشیاء گوناگون استفاده می کند. در صورتی که معلم نتواند برای فهماندن مطلب درسی آزمایش انجام دهد, شیوه نمایشی می تواند شیوه خوبی برای روشن تر کردن مفهوم برای فراگیران باشد.
شیــــوه آزمایشـــی ( روش اجرا کردن یا یادگیری بوسیله عمل )
آزمایش فعالیتی است که در جریان آن فراگیران با به کار بردن وسایل و مواد بخصوصی در باره مفهومی خاص عملاً تجربه کسب می کنند. آزمایش معمولاً در آزمایشگاه انجام میگیرد, اما نداشتن آزمایشگاه مجهز یا وسایل مناسب در مدرسه نباید دلیلی برای انجام ندادن آزمایش در کلاس وسایل بسیار ساده ای لازم است که معلم و حتی دانش آموز می تواند به آسانی آنها را تهیه کند. آزمایش, گاهی به منظور آشنا کردن دانش آموزان با جنبه های عملی یک مفهوم, مورد استفاده قرار می گیرد. برای اینکار معلم دستور عمل انجام آزمایش را در اختیار فراگیران می گذارد و انتظار دارد که دانش آموزان با استفاده از دستور کار سرانجام به نتیجه یکسانی برسند. در موارد دیگر آزمایش به منظور فراهم آوردن محیطی مناسب برای حل مسئله تلقی می شود. در اینصورت معلم جهت کلی فعالیت را مشخص می کند و فراگیران را بر آن می دارد تا در اجرای آزمایش به طور مستقل تصمیم گیری و نتیجه گیری کنند. آزمایش برای تدریس مفاهیم علوم تجربی به ویژه فیزیک, بسیار لازم است و بدون آن دانش آموز نمی تواند مفاهیم مورد نظر را به درستی فراگیرد.
شیــــوه گـــــردش علمـــــی
گردش علمی به دانش آموزان امکان می دهد که از طریق مشاهده طبیعت, وقایع, فعالیت ها, اشیاء و مردم تجزیه علمی بدست آورد. در گردش علمی دانش آموزان با مشاهده واقعیتها می توانند مفاهیمی را که در در کلاس مورد بحث قرار می گیرد, بهتر در ذهن خود بپرورانند و معلم می تواند با استفاده از این شیوه کنجکاوی فراگیران را درباره موضوعی خاص بر انگیزد. در بعضی موارد, می توان از گردش علمی برای جمع آوری اطلاعات لازم برای انجام گرفتن آزمایش, یا یک پروژه, بهره گرفت. مثلاً اگر هدف درس( شناختن کانیهای دارای ارزش اقتصادی ) باشد می توان دانش آموزان را به چند معدن برد تا کانیهای مختلف را جمع آوری کنند و آنها را در کلاس, بعد از آزمایشهای لازم, بشناسند.
استفاده از منابـــــع دیداری و شنیــــداری
استفاده از منابع دیداری و شنیداری در تدریس را در حقیقت نمی توان شیوه مستقل و مجزا دانست. معلم در هر گونه تدریسی میث تواند از وسایل دیداری و شنیداری کمک بگیرد. گاهی می توان در تدریس از وسایلی نظیر رادیو , تلویزیون و ضبط و پخش صوت, نمودار و نقشه استفاده کرد. مثلاً معلم در هنگام سخنرانی ممکن است از عکس استفاده کند, یا برای نمایش دادن یک رابطه علمی از نمودار کمک بگیرد. در مواردی که معلم می خواهد یک موضوع اجتماعی را تدریس کند, ممکن است بحث رادیویی مناسبی را که روی نوار ضبط شده است برای فراگیران پخش کند.به طورکلی کاربرد صحیح منابع دیداری و شنیداری برای بر انگیختن کنجکاوی دانش آموزان و تشویق آنها به فراگیران بسیار موثر است.
بازدید
معلمان در کلاسهای معمولی برای آموختن یک واحد درسی، زمان را محدود می کنند. آنان زمانی را که تک تک شاگردان برای یادگیری نیاز دارند، در اختیار آنان قرار نمی دهند و زمان یکسانی را برای همه در نظر می گیرند. این امر سبب می شود که شاگردان ضعیف نمرات پایینی در امتحان پیشرفت تحصیلی کسب کنند و برعکس، شاگردان قوی در چنین امتحاناتی به نمره های ۸۰ و ۹۰ و حتی گاهی ۱۰۰ درصد دست یابند؛ زیرا آنان برای تسلط و یادگیری کامل، زمان کافی و حتی وقت بیشتری را در اختیار دارند.
البته کیفیت تدریس نیز بسیار مهم است. اگر سطح کیفیت تدریس بالا نباشد، شاگردان به وقت بیشتری نیاز خواهند داشت و اگر روش تدریس مطلوب و عالی باشد، برای یادگیری تا حد تسلط، وقت کمتری نیاز خواهند داشت. داشتن انگیزه نیز در تداوم و اتمام فعالیتهای آموزشی نقش مؤثری دارد. استعداد و توانایی شاگرد نیز در مدل کارول فراموش نشده است؛ زیرا چنانچه شاگرد دارای استعدادی ضعیف باشد یا نتواند درس را بفهمد یا در خواندن آن ضعیف باشد، برای یادگیری در حد تسلط به وقت بیشتری نیازمند است. بنابراین میزان یادگیری به عوامل یاد شده مربوط است که در فرمول زیر نیز می توان دید:
بلوم و دیگران با طرح این نظریه و با عنایت به دادن زمان لازم به شاگرد، انگیزش، کیفیت تدریس و توانایی فهم تدریس، یادگیری و پیشرفت تحصیلی شاگردان را افزایش داده اند. بلوم معتقد بود که فقط ۵ الی ۱۰ درصد از شاگردان یک کلاس نمی توانند با وجود وقت کافی، نمره «الف» یا «ب» به دست آورند. به عقیده او مهارت یادگیری در حد تسلط بر «مفهوم خود» شاگردان اثر می گذارد. در این روش شاگردان به کفایت و ارزش خود پی می برند و اطمینان حاصل می کنند که دارای زمینه های موفقیت هستند. شناخت مهارتهای عمومی باعث تجدید قوا و ایجاد اعتماد و اطمینان از خود در شاگردان می شود و این عمل برای سلامت روحی شاگردان بسیار مؤثر است. بنابراین یادگیری در حد تسلط یکی از قوی ترین منابع سلامت روحی است و اگر شاگردان با این روش آموزش ببینند، کمتر به روشهای درمانی و کمک درمانی نیاز خواهند داشت.
روش یادگیری تا حد تسلط ارزش روشهای تدریس خصوصی را بخوبی نشان می دهد. این روش ثابت می کند که آموزش یک فرد به فرد دیگر باعث سازگاری و تطابق بیشتر فعالیتهای آموزشی با نیازهای شاگرد می شود و معلم سعی می کند روشهای آموزشی خود را براساس تفاوتهای فردی تنظیم کند. تشکیل جلسات با گروههای کوچک، کتابهای درسی جنبی، تدریس برنامه ای و بازیها و آموزش خصوصی، شاگرد را در درک مفاهیم آموزشی بسیار کمک می کند. شباهت روش یادگیری تا حد تسلط با طرح کلر در این است که هر دو به تدریس خصوصی و سایر روشهای آموزش فردی و مستقل توجه خاص دارند و اینگونه روشها را از نظر بازخورد و زمان تدریس با روشهای سنتی کاملاً متفاوت می دانند.
تدریس خصوصی :
یکی دیگر از انواع روشهای آموزش انفرادی روش تدری خصوصی است. این روش را می توان در تمام سطوح تحصیلی به کار گرفت. اساس کار در این نوع آموزش توجه به زمینه ها، علایق و تواناییهای شخصی شاگردان است و شاگرد فردی است که معمولاً نمی تواند در آموزشهای گروهی چندان موفقیتی کسب کند.
در اکثر برنامه های آموزشی، به جای استفاده از معلم معمولاً از شاگردان استفاده می شود. در این حالت معلم خصوصی، معلم متخصص و با مهارتی نیست. بلکه تنها ممکن است نسبت به شاگردان چند سال تجربه آموزشی بیشتری داشته باشد یا ممکن است بزرگسالی باشد که قبل از دریافت برنامه هیچ گونه آموزش خاصی در زمینه تعلیم و تربیت ندیده باشد. در این حالت هدف از آموزش علاوه بر کمک به شاگرد کمک به یاددهنده نیز هست؛ زیرا با فعالیتهای تدریس در آموزش خصوصی، پاره ای از مهارتهای معلم نیز تقویت می شود.
به هر حال در تدریس خصوصی، معلم باید به یک مجموعه عوامل تقویت کننده مثبت مجهز باشد. در این روش اکثر شاگردان تجربه تلخی از شکست در ذهن دارند و اگر آموزش آنان نتیجه بخش نباشد، تجربه ناموفق دیگری به تجربیات قبلی آنان افزوده خواهد شد و ممکن است اعتماد به نفس خود را در پیشرفت تحصیلی از دست بدهند.
بنابراین معلم باید با محترم شمردن و ارزش قائل شدن برای شاگرد محیط آموزشی صمیمی و گرمی به وجود آورد و نباید شاگرد خصوصی اش را با سایر شاگردان مقایسه کند، بلکه باید پیشرفت کارش را با کارهای گذشته اش مقایسه کند و اگر پیشرفت تحصیلی او حتی از حد معمول پایین تر باشد، ولی نسبت به گذشته اش بیشتر شده باشد باید مورد تشویق قرار گیرد. جلسات آموزشی باید به اندازه کافی کوتاه مدت باشد تا شاگرد از آموزش خسته و بیزار و یا متنفر نشود.
محیط آموزشی باید راحت، همراه با تفریح و مناسب با سن و وضعیت تحصیلی فرد سازماندهی شود. معلم باید سعی کند که رابطه خود را با شاگرد دلپذیر و مثبت سازد. اکثر معلمان در فعالیتهای آموزشی برای تشویق شاگردانشان به آنان می گویند که «مباحث و تکالیف ارائه شده آسان است، نگران نشوید.» اما توصیه می شود به شاگرد گفته نشود که وظایف محوله آسان است، بلکه گفته شود وظیفه با مسأله داده شده نسبتاً مشکل، اما عملی است. در این صورت اگر شاگرد موفق شود اعتماد به نفس پیدا می کند و تأثیر پاداش بیشتر می شود و اگر احیاناً شکست بخورد اعتماد به نفس خود را از دست نخواهد داد.
آموزش برنامه ای (PI) :
در سال ۱۹۵۴ در زمینه آموزش نظریه جدید و نویدبخشی پدید آمد. اسکینر در یک مقاله معروف با عنوان «علم یادگیری و هنر تدریس»، بیماریهای موجود تدریس و یادگیری را در مدارس تحلیل کرد و راه درمان آن را پیشنهاد نمود. اسکینر در آزمایش با موشها و کبوترهایش به یافته های جدیدی دست یافته بود و براساس همین یافته ها بود که آموزش برنامه ای را پیشنهاد کرد.
آموزش برنامه ای یک نظام آموزش انفرادی است که کوشش می کند یادگیری را با نیازهای شاگردان هماهنگ سازد. این روش براساس مجموعه ای از هدفهای رفتاری پی ریزی شده است و در واقع کاربردی است از روانشناسی یادگیری در تدریس. در این روش مواد آموزشی به واحدهایی کوچک تقسیم می شود که چهارچوب یا گام نامیده می شود.
در هر گام، تکلیفی مشخص شده است که باید از طریق انجام دادن آن به هدف رفتاری آن چهارچوب دست یافت. این گامها براساس دانش قبلی شاگرد تنظیم شده است. به طوری که هر گام معلومات جدیدی به معلومات قبلی شاگرد اضافه می کند. گامها و مراحل آن باید به گونه ای برنامه ریزی شوند که شاگرد را به هدفهای نهایی نزدیک کنند. محاسن آموزش برنامه ای را در چند زمینه می توانیم مورد توجه قرار دهیم:
اولاً، در هر نوبت توجه شاگرد بر مقدار کمی از مطالب مورد یادگیری متمرکز می شود.
ثانیاً، با فعال بودن شاگرد در پاسخگویی به هر سؤال یادگیری تسهیل می شود.
ثالثاً، شاگرد با دریافت فوری (بازخورد) تقویت می شود یا می تواند اشتباهاتش را اصلاح کند. سرانجام در چنین روشی شاگرد براسا توانایی و آهنگ یادگیری خود به جلو می رود.
به منظور تهیه محتوای آموزش برنامه ای، ابتدا باید هدفهای یادگیری به طور دقیق و صریح تعریف و سپس در قالب مجموعه ای از تکالیف مرتبط به هم تقسیم شوند. ارتباط گامها باید بر پایه ساخت طبقه بندی هدفهای یادگیری انجام گیرد. از نظر تنظیم مطالب، آموزش برنامه ای را می توان به دو صورت خطی یا شاخه ای عرضه کرد. در آموزش برنامه ای خطی، گامهای مربوط به یک برنامه به صورت خطی به دنبال هم قرار می گیرند وشاگرد باید تمام گامها را مطالعه کند و قدم به قدم پیش برود و مطالعه و فهم یک گام مستلزم یادگیری تمام مطالب گنجانیده شده در کلیه گامهایی است که پیش از آن قرار گرفته اند. در برنامه ریزی خطی، معمولاً باید اصول زیر رعایت شود:
۱ـ شاگرد فعالانه در برنامه شرکت کند و به مطالعه و پاسخ دادن بپردازد.
۲ـ پاسخهای اولیه باید صحیح باشد و از پاسخ غلط جلوگیری شود، زیرا به قول اسکینر، پاسخ غلط ممکن است یادگیری را به مخاطره بیندازد.
۳ـ «بازخورد» باید بیدرنگ بعد از هر فعالیت داده شود.
۴ـ برنامه باید سیر منطقی داشته باشد و از آسان به مشکل تنظیم شود.
۵ـ در هر گام نباید رابطه محرک ـ پاسخ مستقیماً در اختیار شاگردان قرار گیرد، بلکه باید آنها را راهنمایی کرد تا خودشان این رابطه را کشف کنند.
۶ـ شاگرد باید تمام مراحل گامها را طی کند و قدم به قدم پیش برود.
۷ـ گامها باید بسیار کوتاه باشند.
۸ـ گامها باید طوری تنظیم شوند که موجب درک مطلب گردند، نه حفظ کردن آنها.
در برنامه شاخه ای، پس از اینکه شاگرد یک «گام» را مطالعه کرد، باید بتواند با انتخاب یکی از پاسخهای پیشنهادی به پرسشی که به مطالب «گام» قبلی مربوط است، پاسخ دهد. اگر پاسخ شاگرد در مطالعه گامها صحیح باشد، با انجام دادن تکالیف مشکلتر و پیشرفته تر به صورت خطی به کار خود ادامه می دهد و در صورتی که پاسخش غلط باشد، از خط مستقیم خارج و به «گامهای» جانبی انتقال داده می شود.
در این نوع برنامه ها، گامهای خط مستشقیم را چهارچوب اصلی و گامهای جانبی یا انشعابی را چهارچوب جبرانی می نامند. هدف از گامهای جبرانی این است که شاگرد با دریافت مطالب اضافی، اشتیباه خود را تصحیح کند و پس از مطالعه و تصحیح اشتباه به گام اصلی برگردد. مشخصات برنامه شاخه ای به قرار زیر است:
۱ـ مراحل و گامهای برنامه، طولانی تر از برنامه خطی است.
۲ـ گامها به گونه ای است که در صورت عدم موفقیت، شاگرد به شاخه ها هدایت می شود تا اشتباه خود را تصحیح کند.
۳ـ همه شاگردان تمام قسمتهای برنامه را نمی خوانند.
اگرچه آموزش برنامه ای روشی خودآموز است، معلم همواره در آن نقش دارد. البته در این روش، وقت معلم صرف تهیه سخنرانی و آمادگی برای صحبت در برابر کلاس نمی شود و وظیفه او نقل معلومات نیست، بلکه اونقش آموزشی خود را به صورت دیگری مانند تهیه هدفهای آموزشی، آشنایی با مواد و تجهیزات آموزشی، رسیدگی به فردفرد شاگردان و ارزشیابی برنامه آموزشی ایفا می کند.
آزمایشهای انجام دشه نشان داده است که برخلاف تبلیغات زیاد روش برنامه ای روش چندان موفقی نیست. البته این روش در غنی کردن و پیشرفت آموزشی در حد عناوین معینی، مانند مفهوم خط کش مهندسی و نظایر آن مفید تشخیص داده شده است، اما نتایج بسیاری از آزمایشها آموزش برنامه ای را برای شاگردان خسته کننده اعلام کرده است. حتی در مواقعی ثابت شده است که شاگردان به دنبال راهی بوده اند که خود را از چنین آموزشی خلاص کنند. بعلاوه، در چنین آموزشی شاگردان اغلب احساس کمبود پاداشهای اجتماعی و بین گروهی از معلمان وهمکلاسان خود داشتند و بعضی از شاگردان با وجود موفقیت در تمام کردن برنامه های مربوط قدرت چندانی برای امتحان دادن آن برنامه نداشتند و این نشان دهنده این واقعیت است که آموزش برنامه ای آنگونه که طرفداران آن اعلام می کنند، چندان موفقیت آمیز نیست. ظاهراً یادگیری از این طریق نیز مانند روشهای دیگر می تواند نقایصی داشته باشد.
آموزش به وسیله رایانه (CAI) :
رایانه های مورد استفاده در آموزش، «ماشین آموزشی» نامیده می شوند. در این روش، روش تدریس برنامه ای توسط ماشین در اختیار شاگردان قرار می گیرد. بنابراین تدریس با ماشین آموزشی همان تدریس برنامه ای است با این تفاوت که در تدریس برنامه ای چاپی، شاگرد خود به ورق زدن مطالب می پردازد و مقدار مطالبی که مطالعه می کند به اختیار خود اوست، ولی در ماشینهای آموزشی پیشرفت در مطالعه در کنترل ماشین است و فقط زمانی که شاگرد در یک مرحله از آموزش موفق شود، اجازه پیشرفت و دریافت مطالب تازه به او داده می شود.
بنابراین ماشینهای آموزشی CAI وسایلی هستند که آموزش را به طریق منظم عرضه می کنند و موجب فعالیت شاگرد و بازخورد فوری و آموزش انفرادی می شوند. ماشینهای آموزشی براساس نظریه های اسکینر شکل گرفته است و تمام اصول شرطی شدن فعال در آن به کار رفته است. مشخصات ماشینهای تدریس به طور خلاصه عبارتند از:
۱ـ پاسخ را فوراً تقویت می کند.
۲ـ شاگرد براساس استعداد و توانایی خود برنامه را دنبال می کند.
۳ـ مفاهیم با یک سیر منطقی در آن تنظیم شده اند.
۴ـ پرسشها به صورت زنجیره ای به یکدیگر وابسته اند.
۵ـ شاگرد در صورتی می تواند به برنامه ادامه دهد که مراحل قبل را آموخته باشد.
۶ـ اطلاعات مربوط به پاسخهای شاگردان، در آن نگهداری می شود.
۷ـ اطلاعات از طریق غیرکلامی (تصاویر، نمودار و تصاویر متحرک) نیز به شاگردان ارائه می شود.
۸ـ ماشین برخلاف انسان دچار عوارضی مانند بیحوصلگی، عصبانیت و ناراحتی نمی شود.
باید توجه داشت که ماشینهای آموزشی خود به خود دارای ارزش نیستند، آنچه اهمیت و ارزش دارد برنامه ای است که به ماشین داده می شود. چنانچه برنامه ضعیف باشد و اصول یادگیری و تدریس در آن رعایت نشود، هدف آموزشی تأمین نخواهد شد. بعلاوه، ماشین با تمام مزایای خود هرگز نمی تواند جانشین معلم شود و معلم همیشه نقش حساس خود را در آموزش خواهد داشت، زیرا وی علاوه بر آموزش، رابطه عاطفی و انسانی نیز با شاگرد برقرار می کند. در حالی که ماشین از برقراری چنین رابطه ای ناتوان است. شاید در بعضی موارد، مانند آموزش عقب ماندگان ذهنی، ناسازگاران اجتماعی، دیرآموزان و کندآموزان که مستلزم صبر و حوصله بیشتری است، ماشین بتواند نقش آموزشی را بهتر ایفا کند. ولی نکته قابل ملاحظه این است که روابط اجتماعی و انسانی این افراد مهمتر از آموزش آنهاست و معلم می تواند در ایجاد چنین روابطی به آنها کمک کند، در حالی که ماشین فقط نقش آموزشی خود را ایفا می کند.
سازماندهی مجدد مدارس برای آموزش انفرادی :
نظریه های مربوط به آموزش انفرادی، تحولی را در سطح مدارس دنیا بویژه در امریکا به وجود آورده است. یکی از بارزترین این تحولات مدارسی هستند که با روش آموزش انفرادی تجویز شده (IPI) و آموزش انفرادی هدایت شده (IGE) اداره می شوند. این نوع آموزش از دهه ۱۹۶۰ گسترش یافته و باعث سازماندهی مجدد همه نظامهای آموزشی شده است، به طوری که در سراسر امریکا صدها مدرسه تحت پوشش چنین آموزش قرار گرفته اند
آموزش انفرادی تجویز شده (IPI) :
در این روش، هر موضوع درسی به واحدهای کوچکتری تقسیم می گردد و هر واحد برای یک جلسه تدریس برنامه ریزی می شود. برای اینکه مدارس موقعیت شاگردان خود را بدانند، در آغاز ارزشیابی تسخیصی از شاگرد به عمل می آورند تا نقطه آغاز فعالیت خود را براساس درجه علمی شاگرد معین کنند. معلم موضوع مناسب را برای شاگرد تعیین می کند و شاگرد معمولاً فعالیت بر روی آن موضوع را به تنهایی آغاز می نماید. وقتی که یادگیری آن واحد به پایان می رسد، شاگرد آزمایشی را که قسمتی از آن واحد است می گذراند یا معلم از او امتحان می گیرد و نتیجه آزمایش بلافاصله پس از تحلیل، اعلام می شود و در صورت رسیدن به حد مطلوب، واحد بعدی به او ارائه می شود.
چنین فعالیتی روزانه تکرار می شود و تقریباً نیمی از زمان آموزش شاگرد را پُر می کند. بقیه زمان آموزشی روزانه به فعالیتهای مرسوم از جمله شرکت در بحث گروهی، ورزش، سرود و هنر اختصاص می یابد. در این روش، هر شاگرد براساس توانایی خود حرکت می کند. رقابت بین شاگردان در این روش به حداقل خود می رسد و از بین می رود و به جای اینکه شاگرد هنگام فعالیت شاگردان دیگر ساکت بنشیند و منتظر بماند، به طور فعال و کامل به وظیفه یادگیری اش می پردازد. معیار ارزشیابی در سطحی بسیار بالاست.
به طوری که شاگرد در صورتی می تواند واحد بالاتر را اخذ کند که ۸۰ درصد یادگیری را کسب کرده باشد. در این نوع آموزش، گذراندن امتحان به مفهوم تسلط بر محتوای یادگرفته شده است، نه بهتر از دیگران بودن. در این نوع آموزش، اگر شاگردی مثلاً جبر سال دوم نظری را خوانده باشد، به وی اجازه داده می شود که در درس جبر سال سوم شرکت کند. در حالی که در مدارس معمولی چنین امکاناتی تا شروع سال تحصیلی بعد وجود ندارد. مثلاً شاگرد سال سوم راهنمایی ممکن است ریاضی سال دوم نظری، انگلیسی سال اول نظری یا تعلیمات اجتماعی سال چهارم نظری را با هم بگذراند. در این نوع آموزش، هدفهای آموزشی حتماً باید توسط متخصصان برنامه ریزی و روانشناسان تربیتی، به صورتی مستمر و تسلسلی، تنظیم و طراحی شود تا پایه تحصیلی مانع پیشرفت چنین آموزشی نشود.
آموزش انفرادی هدایت شده (IGE) :
روش آموزش انفرادی هدایت شده یکی دیگر از روشهای آموزش انفرادی است. این روش برای آموزش معملان هدایت برنامه های شاگردانی که در آینده معلم می شوند، آزمایش نوآوریهایشان و هدایت تحقیقات و پیشرفت شاگردان به کار می رود. این نوع مدارسمثل مدارس معمولی کلاسبندی نشده اند، به طوری که شاگردان سطوح مختلف می توانند در یک بخش شرکت کنند و هر بخش به صورت آموزش گروهی یا توسط گروهی متشکل از ۲ یا ۳ معلم که با هم کار می کنند اداره می شود. در هر واحد، معلمان وظایف، مسئولیتها و قدرت متفاوتی دارند و مطابق روش تشخیص ـ تجویز که در روش IPI نیز به کار می رفت عمل می کنند. ویژگیهای روش آموزش انفرادی هدایت شده عبارتند از:
۱ـ کلاسهای بدون پایه : کلاسهای بدون پایه به شاگردان فرصت می دهد که در سطح خودشان فعالیتها را در مدرسه ادامه دهند. مثلاً شاگردانی که در ماه آذر درسشان تمام شده است، می توانند در ماه دی بدون وقفه به کلاس بروند.
۲ـ آموزش گروهی : آموزش گروهی به روشی اطلاق می ود که چندین معلم برای بهبود کار انفرادی شان با هم همکاری و تعداد زایدی شاگرد تربیت کنند. آنان دسته جمعی طرح می ریزند و اجرا و ارزشیابی می کنند. هر واحد درسی از چند بخش تشکیل شده است. یک تیم شامل گروهی از معلمان است که اطلاعات شاگردان خود را تحلیل می کنند و درباره هدفهای آموزشی آنان تصمیم می گیرند. با این روش، هر معلم احساس می کند که از دوستان خود و امکانات آنان بهتر استفاده کرده است و وقت بیشتری برای آماده شدن دارد و وقتی را که باید صرف همه شاگردان کند، صرف یک نفر می کند.
بازدید