جستجو در تک بوک با گوگل!

بازدید
وقتی به مادرید رسید، آپارتمانی در مرکز شهر اجاره کرد و روزهای متمادی را به تماشای تلویزیون و خوردن ماست توتفرنگیای گذراند که از سوپرمارکت محل میخرید. بیسنته اولگادو بدش نمیآمد بیهدف خیابانها را گز کند ولی میترسید نتواند به آنجا برگردد. میترسید به ساختمان یا طبقهی دیگری برود یا در حال انداختن کلید به درِ خانهای دیگر دستگیرش کنند. شنیده بود در مادرید، مثل همهی شهرهای بزرگ، زیاد پیش میآید دزد به آدم بزند ولی این قضیه اصلا نگرانش نمیکرد چون به توانایی خودش در متقاعد کردن دیگران اطمینان داشت. درواقع برای پیشامدی از این دست، دیالوگهای زیادی آماده کرده بود و مطمئن بود با هرکدام از آنها سارق را متقاعد میکند که قربانیِ دیگری برای خودش پیدا کند. سرانجام، بعد از پانزدهروز اسیری، نام تمام خیابانهایی را که با خیابان محل سکونتش تلاقی داشتند، از بر کرد و تصمیم گرفت دل به دریا بزند و از مغازهای که از آن ماست میخرید، دورتر برود. اول بهنظرش آمد که مردم به او زل زدهاند اما بعد از نیمساعت پیادهروی، آدمها را فراموش کرد و توانست از تماشای ساختمانها لذت ببرد. به دو بانک سَرزد و با جملهها و ژستهایی که در فیلمها دیده بود، درخواست افتتاح حساب کرد. روش خوبی بود. کاملا متوجه خواستهاش شدند و بروشورهایی به او دادند که مزایای انواع حسابها را توضیح میداد. بعد به کافه تریایی رفت و یک بشقاب غذای مخلوط سفارش داد، مثل کسی که در برنامهی مستندِ تلویزیون دیده بود. مخلوط غذاها چنگی به دل نمیزد اما بیسنته اولگادو از مقدار گفتوگویش با پیشخدمت راضی بود. از این گذشته، رفتار پیشخدمت با او طبیعی بود، قطعا همانطور که با مشتریهای همیشگیاش برخورد میکرد.
این رمان صوتی را با صدای مجتبی صدیقی گوش فرا دهید.
بازدید
The Human Zoo
کتاب باغ وحش انسانی است که در ایران بسیار نایاب است و پس از سالها انتظار میتوانید نسخه دیجیتال آن را بخوانید!
وقتی فشار زندگی جدید شدت میگیرد ، شهرنشین درمانده غالبا از دنیای شلوغ خود به عنوان جنگل واقعی یاد میکند.این راهی خوشایند برای توصیف نحوه ی زندگی در میان اجتماع متراکم شهری است.اما در عین حال توصیفی است بسیار غیردقیق و این را هر کس که جنگل های حقیقی را مطالعه کرده باشد تائید میکند.
در شرایط عادی ، جانوران وحشی بنا به عادتهای طبیعی ، خودشان را مثله نمیکنند ، استمنا نمیکنند ، به فرزند خود حمله نمیبرند ، دچار زخم معده نمیشوند ، به بت پرستی جنسی نمیگرایند ، از چاقی در رنج نیستند ، جفتهای همجنس باز تشکیل نمیدهند ، و دست به قتل نمیزنند .
نیاز به گفتن نیست که در میان انسانهای شهرنشین همه ی اینها اتفاق می افتد. پس آیا این رفتارها مبین اختلافی بنیادی میان نوع انسان و دیکر جانوران است ؟
در نکاه اول چنین به نظر میرسد. اما این نتیجه گیری گمراه کننده است.جانوران دیگر نیز در پاره ای اوضاع و احوال ، مثلا وقتی در شرایط غیرطبیعی اسارت گرفتار شده باشند چنین رفتارهایی دارند .
حیوان باغ وحش در قفس خود همه ی آن رفتارهای غیر عادی را که ما در همنوعانمان شناخته ایم از خود بروز میدهد ، پس روشن است که شهر نه جنگل واقعی بلکه باغ وحش انسانی است.
مقایسه ای که باید بکنیم بین انسان شهری و حیوان وحشی نیست ، بلکه بین انسان شهری و حیوان اسیر شده است.
حیوان بشری امروزی دیگر در شرایط طبیعی نوع خود بسر نمیبرد. او بجای اسارت در دست شکارچیان باغ وحش ، در دام درخشش مغزی خویش افتاده است ؛ خود را در چنان باغ وحش عظیم و ناارامی انداخته که همواره در معرض خطر خرد شدن در زیر فشار روحی است.
با وجود این علی رغم فشارها ، سود حاصل زیاد است . دنیای باغ وحش گونه مانند سر پرستی غول اسا از ساکنان خود حمایت میکند : خوردنی ، آشامیدنی ، پناهگاه ، بهداشت و مراقبت های پزشکی در دسترس اند و مسایل بنیادی ادامه بقا به حداقل کاهش یافته است.
کتاب باغ وحش انسانی از پرفروش ترین کتاب های جهان است و میلونها نسخه آن در جهان بفروش رفته است و به بیش از ده زبان ترجمه شده است.