2,112
بازدید
بیماری اعتیاد؛خلأ معنوی
گفت وگو
با آقای فروهر. ت ـ ۲۹ بهمن ۱۳۸۱
فروهر. ت, متولد ۱۳۲۳ در کهریزک ـ شهرری
۱ـ قدیمیترین عضو (۱۷ سال) و یکی از بنیانگذاران انجمنهای ۱۲ قدمی در ایران (AA-NA) . این انجمنها از ۷۳/۱/۳۱ بنیانگذاری و اکنون با بیش از ۱۰هزار عضو در پانصدگروه در ۵۵ شهر کشور مشغول پیامرسانی به معتادان میباشند.
۲ـ مددکار معتادان و مشاور اعتیاد CHEMICAL DEPENDENCY SPECIALIST
از MISSION COLLAGE LOS ANGLES
۳ـ مترجم کتابهای الکلیهای گمنام(AA) و معتادان گمنام (NA)
۴ـ نویسنده کتابهای تولّد دوباره و عطش برای آزادی
۵ـ طراح روش بهبودی مدل اجتماعی معتادان در ایران (تولّد دوباره) ـ سمزدایی بدون دارو و بازپروری ارزانقیمت معتادان بهصورت صحرایی
۶ـ مدیرعامل و رئیس هیئتمدیره مؤسسه خیریه تولّد دوباره
در حال حاضر در شش کانون تولّد دوباره در تهران و یک کانون در قم, هر ماهه ۲۱۰ معتاد (۲۵۲۰ نفر در سال) در دورههای یک ماهه, با هزینه بیست و یک هزارتومان جهت خوراک (برنامه بهبودی رایگان است و بابت آن وجهی دریافت نمیشود) بهصورت صحرابی در پارکهای ملّی بستری و سپس جهت تداوم بهبودی به انجمن معتادان گمنام معرفی میشوند.
این طرح بهعنوان یک طرح ملّی بهزودی به مسئولین مربوطه ارائه خواهد شد.
سپاسگزاریم از اینکه با همه گرفتاریهای اجتماعی و وضعیت مزاجی خودتان به نشریه چشمانداز ایران و خوانندگان آن وقت دادید. آنچه که در درجه اول ما را به اینجا کشاند, اصل ?امیدواری? در ?انجمن معتادان گمنام? است, ملاحظه کردیم که وقتی یک معتاد به انجمن شما ملحق میشود, شما از نجات یک انسان خوشحال میشوید, چنانچه کار انبیا نیز نجات انسانهاست. در چنین شرایط یأسآلودی که همه میگویند نمیشود با اعتیاد مبارزه کرد و آنها را نجات داد, ?انجمن معتادان گمنام? با عشق و امید, این حرکت را آغاز کرده است.
قرآن جوهر ایمان را امید میداند و جوهر کفر را یأس میشناسد, امیدواری شما, ما را هم متحول کرد و اکنون آمدهایم تا از دانش تجربی شما که هم یک تجربه جهانی و هم یک تجربه بومی شده در ایران است, استفاده کنیم. ما نیز امیدواریم که گامی در راستای رهایی از این بلای خانمانسوز که در خانوادهها فراگیر شده است, برداریم. هر چند نسبت به اعتیاد جوانان خیلی نگران هستیم, ولی راهی هم جز ?شناخت پدیده?, ?امیدواری?, ?صبر?, ?زمانبندی? و ?دستگیری از داوطلبانِ ترک? وجود ندارد. ما راه شما را باور کردهایم وچون دیدیم نشریه چشمانداز ایران تا حدی در میان قطبهای سیاسی, فرهنگی و صاحبنظران جامعه جاافتاده است, به این نتیجه رسیدیم که شاید این قطبها که هرکدام زیرمجموعهای دارند, در نخستین مراحل اعتیاد, نحوه برخورد با آن را بگویند و حتی پیشگیری کنند, چرا که امید است ?اعتماد? زیرمجموعهها به این قطبهای فرهنگی, اجتماعی و سیاسی باعث حرفشنوی گشته و مؤثر واقع شود.
از شما متشکرم از اینکه به این موضوع مهم و مسئله اجتماعی توجه دارید. با اینکه خودتان شخصاً اعتیاد را تجربه نکردهاید, ولی به نظر میرسد که با درد آشنا هستید. من معمولاً بهعنوان ?معتاد در حال بهبودی? و ?مشاور و مددکار? در زمینه اعتیاد صحبت میکنم. درواقع سنگینی صحبتها و تجربههای من برمیگردد به دوران مصرف موادمخدر, زندگی معتادگونه و تولد دوبارهام. درواقع تجربیات من در این سه دوران به دانش من بهعنوان یک مددکار و مشاور اعتیاد میچربد, اما به هر حال در زمینه اعتیاد به مباحث علمی هم علاقهمند هستم و به بعضی از تئوریهایی که در حال حاضر پذیرفته و تأیید شده است مراجعه مستمر دارم. من از واژه درمان برای اعتیاد پرهیز میکنم, چرا که به نظر اکثریت قریب به اتفاق دستاندرکاران اعتیاد, بهبودی از بیماری اعتیاد و همچنین از دیدگاه انجمن ما ـ بهعنوان خردهفرهنگی که در سراسر دنیا حضور داریم ـ اعتیاد غیرقابل درمان است. گرچه اعتیاد علاجی ندارد, امّا قابل تدبیر است و میتوان با وجود ?بیماری اعتیاد? که یک بیماری ?مزمن?, ?پیشرونده?, ?لاعلاج?, ?کشنده? و ?غیرقابل برگشت? است, زندگی کرد. ما سالهاست که با وجود داشتن این بیماری به زندگی موفق و مثمرثمرمان ادامه میدهیم.
شمــا و انجمنتان برای بیمـاری اعتیـاد پنج ویـژگی قائل هستید: ۱ـ کُشنده ۲ـ مزمن ۳ـ پیشرونده
4ـ غیرقابل برگشت و ۵ـ علاجناپذیر آیا همین پنج ویژگی است و ویژگی ششمی ندارد؟
خیر, خیلی چیزها را میشود اضافه کرد, ولی همین پنج تعریف, این بیماری را از بیماریهای دیگر مجزا میکند و مسئله برخورد با آن را بهصورت مشخصی برای ما تعیین و معرفی میکند.
شما ضمن برشمردن این پنج ویژگی, قبول کردید که اعتیاد یک نوع بیماری است, در حالی که در گذشته و شاید هماکنون بهعنوان جرمی مطرح بوده است که باید با آن مبارزه کرد. پس تعریف شما از اعتیاد, نسبت به دیگر تعاریف یک مزیّت نسبی دارد.
درواقع هنوز در کشوری مثل آمریکا هم این تعریف کاملاً مشخص نشده است. گرچه اعتیاد بهعنوان بیماری مطرح میشود, اما اگر یک معتاد مبتلا به بیماری اعتیاد در کشور آمریکا به خاطر بیماری اعتیاد مرتکب جرمی بشود, او را مجرم میشناسند. بهعنوان نمونه فرضاً معتادی برای تهیه موادمخدر دزدی کند یا اگر فردی که مبتلا به بیماری الکلیزم است, در اثر رانندگی در حالت مستی, کسی را بکشد, از نگاه قانون مجرم شناخته میشود و به خاطر بیماریاش تخفیفی به او داده نمیشود. این در حالی است که اگر یک بیمار روانی کسی را بکشد, تنها بهعنوان یک بیمار روانی با او برخورد میکنند و از مجازات معاف خواهد بود. ممکن است او را به تیمارستان ببرند و سالها در آنجا زندگی کند, اما او را به زندان نمیبرند. همچنین معتادی که در اثر ابتلا به بیماری اعتیاد, انواع و اقسام جرم را مرتکب میشود, بایستی مسئولیت جرمهایی را که مرتکب میشود, بپذیرد و عقوبت آن را هم تحمل نماید. این گُنگی حتی در قوانین کشور آمریکا هم وجود دارد و هنوز مسئولان قوه قضاییه آمریکا و پزشکان متخصص در مورد تعریفی که بتواند برای هر دو طرف قابل قبول باشد, به توافق نرسیدهاند. من شخصاً در آمریکا بهعنوان معتاد دستگیر شدم. در ایران هم مانند آمریکا چنین قانونی وجود دارد که اعتیاد جرم است و معتاد مجرم شناخته میشود, اما اعتیاد در این دو کشور بهعنوان بیماری نیز تعریف شده و در حال حاضر برای برخورد با آن راههای مختلفی پیشنهاد شده است. در ایران, مدت کوتاهی است که برخورد با مسئله اعتیاد و راههای رهایی از آن جدی گرفته شده است. بعد از سالها دوری از وطن, دو روز پس از ورود من به ایران یعنی سی و یکم فروردین ۱۳۷۳ با کمک سازمان بهزیستی و چند نفر از دوستان همیار و همراه که در خارج از کشور با پدیده بهبودی و رهایی از بیماری اعتیاد آشنا شده بودند, ?گروههای خودیاری دوازدهقدمی? را در مرکز بازپروری قرچک ورامین که مرکز بازپروری تهران بود دایر کردیم. درآن زمان یکی از مسئولان اداره بهزیستی به ما گفت: ?ما برای شما هنوز فکر درستی نکردهایم و عدهای معتقدند که شما مجرماید و امکان ترک برای شما وجود ندارد و باید امثال شما را گذاشت سینهکش دیوار و در عین حال کسانی هم هستند که میگویند شما بیمارید و ما هنوز نمیدانیم که به کدام یک از این دو دسته توجه کنیم و گرایش پیدا کنیم. حالا شما بیایید کارتان را شروع کنید, ببینیم چه میشود.? ایشان یعنی همین شخصی که این حرف را زد, اکنون در زمره نزدیکترین و صمیمیترین دوستان ماست. حدود نُهسال است که از حضور ما در ایران و تشکیل انجمنهای دوازدهقدمی میگذرد.
بدینسان ?بهبودی? در ایران هم تجربه شد. آغاز این تجربه در امریکا در سال ۱۹۳۵, یعنی حدود شصت و هشت سال پیش بود. ما هم نزدیک نُهسال است که دستاندرکار این تجربه گرانبها هستیم. امیدی که در ما میبینید, امید سابقهداری است و ما میدانیم که از بیماری اعتیاد میتوان رها شد, آن را متوقف و مهار کرد, اگرچه علاجپذیر نیست. یکی از مشخصههای اصلی اعتیاد این است که معتاد اختیار مصرف موادمخدر و تعیین نوع موادمخدر را از دست میدهد. اگر اعتیاد علاجپذیر باشد, مفهومش این است که ما میتوانیم اختیار یا قدرت انتخاب معتادی را که اختیار و کنترل مصرفکردن یا مصرفنکردن موادمخدر را ندارد, به او برگردانیم. به عبارت دیگر اگر ما بتوانیم این اختیار را به او بدهیم یعنی اینکه علاجش کردهایم. اما هنوز, هم در تجربه جهانی و هم در تجربه بومی خودمان نتوانستهایم این کار را بکنیم. یعنی معتادی نیست که حتی سالها پس از بهبودی ادعا کند که توانسته است اختیار در نوع مصرف مواد و میزان آن را بازیابد. با توجه به علاجناپذیربودن اعتیاد, راهی که ما برای خلاصی و رهایی از آن پیدا کردهایم, راهحل ?معنوی? است. بیماری اعتیاد از دیدگاه ما, یک بیماری معنوی, احساسی ـ عاطفی, فکری و روحی است.
ممکن است در این زمینه, بیشتر توضیح دهید؟
از لحاظ روحانی, مشکل من و هزاران معتاد در حال بهبودی دیگر که داستانهایشان را شنیدهام, این بوده است که از اول زندگی رابطه درست و صحیحی با خالقمان پیدا نکردهایم. یعنی ریشه و پایه ما برای ورود به این دنیا, سستبنیاد و متزلزل بوده است. چند روز پیش فکر میکردم که چرا کشور افغانستان با این که مرکز تولید موادمخدر است, اما معتادان کمی دارد. جمعبندی من ـ درست یا غلط ـ این است که اینها هنوز سنتی هستند. از لحاظ مذهبی اعتقاداتشان بسیار قوی است و هنوز آلودگیهای دنیوی و زندگی ماشینی, مخصوصاً فشارهای زندگی ماشینی اینها را درگیر نکرده است. درنتیجه نیازی به استفاده یا سوءاستفاده از موادمخدر ندارند.
گفته میشود در خود ایران هم همینطور بوده است. مثلاً زمان دکترمصدق در روستاها تریاک بهوفور موجود بود و بخش عمدهای از درآمد دهقانان از فروش تریاک به دولت بود, مگر اینکه کسی دلدرد مراق میگرفت یا مریضی مشابه آن که بهعنوان آرامبخش از تریاک استفاده میشد.
من متولد سال ۱۳۲۳ هستم. هفدهساله بودم که هروئینی شدم (سال ۱۳۴۰). یادم هست که در آن زمان تعداد معتادان انگشتشمار بود. از آنجا که من الگوی مثبتی نداشتم تا او را انتخاب کنم و به او تأسی جویم, بنابراین الگوهای منفی را انتخاب کردم. چند نفری در تهران بودند که بچههای پولدار بودند, بچههایی که ماشینهای شیک داشتند و در اجتماع از معروفیت و محبوبیت برخوردار بودند و من خیلی دلم میخواست شبیه اینها باشم. نمیتوانستم ماشینهای گرانقیمتی را که آنها داشتند تهیه کنم, نمیتوانستم پدرومادرهای بانفوذ و خانههای آنچنانی داشته باشم, ولی فکر کردم مثل اینها هروئینی که میتوانم بشوم و همین اتفاق هم افتاد. آن اوایل یادم هست که به هروئینی بودن تظاهر میکردم و اینها هم بازمیگردد به همان تعریف اولیهای که ما از بیماری اعتیاد کردیم که یک بیماری تمامعیار معنوی و روحی است. کسی که از خالق و آفریدگار خودش دور باشد و ارتباطی با او نداشته باشد, نمیتواند دارای هویت و امنیت درستی هم باشد. ریشه احساس امنیت برمیگردد به داشتن رابطه با خالق و بعد هم خانواده, که معمولاً اگر زندگی معتادان را ـ مثل زندگی خود من ـ بررسی کنیم, میبینیم که ما از لحاظ اعتقادی, از لحاظ باورهای ریشهای, سست و متزلزل بودهایم؛ البته شاید تظاهراتی میکردیم. حتی تظاهرات عرفانی, اما ریشهای نبوده و باوری در متن آن نبوده که ما را حمایت کند, با خانوادهمان هم همینطور. ممکن است خیلی از ما, در خانوادههای مرفّه بهدنیا آمده باشیم. من اوایل فکر میکردم شاید علت اعتیاد ?فقر? باشد. البته فقر هم میتواند یک عامل باشد, ولی معتادان زیادی را میبینیم که واقعاً مرفّه بودند, معتادانی را میبینیم که خانوادههایشان حتی بیش از حد به اینها توجه کردند, درنتیجه نمیتوانیم بگوییم که از بیتوجهی خانواده بوده است. بیسوادی را هم نمیتوان عامل اعتیاد دانست. درصد بسیار بالایی از کسانیکه ما با آنها سروکار داریم, دارای تحصیلات عالیه هستند. در میان دوستان خودمان پزشکان زیادی داریم که بیماری اعتیاد در آنها هست و رو به بهبودیاند و افراد دیگری هم که مهندس یا فوقلیسانس هستند و اعتیاد همهچیز را از آنها گرفته و حتی کارایی آنها و توان اینکه بتوانند از این تحصیلات عالیه بهرهبرداری کنند,از بین رفته است. یکی از دوستان پزشک ما, چنان کاراییاش را از دست داده بود که این اواخر در میدان سیداسماعیل (خیابان سیدمصطفی خمینی) کنار خیابان بساط میکرد و اجناس دست دوم خریدوفروش میکرد. به این ترتیب نمیتوان هیچکدام از این عواملی را که ما فکر میکردیم عوامل اولیه اعتیادند, عامل اصلی بهحساب آورد و به آنها رجوع کرد. عامل اصلی از دیدگاه و جمعبندی من, بعد از تجربه بیست و پنج سال اعتیاد فعال و هفدهسال بهبودی, این است که منشأ اعتیاد ریشه در نداشتن رابطه درست با خالق و نداشتن ارتباط صمیمی و عاشقانه با خانواده درجه یک, معمولاً پدرومادر و بعد ورود به اجتماع با عدمامنیت و هویت است. چنین فردی کاندیدای خوبی است, برای اینکه هرنوع سوءاستفادهای از او بشود. حتی کسانی که این ضعف را در مردم تشخیص میدهند, قادرند از آن ضعف سوءاستفاده بکنند. کسانی در تاریخ بودند که چنین دانشی را در مورد مردم داشتند و از آنها سوءاستفاده میکردند. مثلاً اگر به سالهای جنگ جهانی دوم و حتی قبل از آن بازگردیم و تشکیل دولت هیتلر و نازیسم در آلمان را بررسی کنیم, میبینیم که ریشههای بیاعتقادی سبب شد که یکنفر بتواند حتی از یک ملّت سوءاستفاده کند. اعتیاد آنها به چیز دیگری بود, به قدرت بود, به نظامیگری و میل به سلطهگری بود. معتادانی مانند من هم به موادمخدر رجوع میکنند و بازیچه موادمخدر قرار میگیرند.
گفت وگو
با آقای فروهر. ت ـ ۲۹ بهمن ۱۳۸۱
فروهر. ت, متولد ۱۳۲۳ در کهریزک ـ شهرری
۱ـ قدیمیترین عضو (۱۷ سال) و یکی از بنیانگذاران انجمنهای ۱۲ قدمی در ایران (AA-NA) . این انجمنها از ۷۳/۱/۳۱ بنیانگذاری و اکنون با بیش از ۱۰هزار عضو در پانصدگروه در ۵۵ شهر کشور مشغول پیامرسانی به معتادان میباشند.
۲ـ مددکار معتادان و مشاور اعتیاد CHEMICAL DEPENDENCY SPECIALIST
از MISSION COLLAGE LOS ANGLES
۳ـ مترجم کتابهای الکلیهای گمنام(AA) و معتادان گمنام (NA)
۴ـ نویسنده کتابهای تولّد دوباره و عطش برای آزادی
۵ـ طراح روش بهبودی مدل اجتماعی معتادان در ایران (تولّد دوباره) ـ سمزدایی بدون دارو و بازپروری ارزانقیمت معتادان بهصورت صحرایی
۶ـ مدیرعامل و رئیس هیئتمدیره مؤسسه خیریه تولّد دوباره
در حال حاضر در شش کانون تولّد دوباره در تهران و یک کانون در قم, هر ماهه ۲۱۰ معتاد (۲۵۲۰ نفر در سال) در دورههای یک ماهه, با هزینه بیست و یک هزارتومان جهت خوراک (برنامه بهبودی رایگان است و بابت آن وجهی دریافت نمیشود) بهصورت صحرابی در پارکهای ملّی بستری و سپس جهت تداوم بهبودی به انجمن معتادان گمنام معرفی میشوند.
این طرح بهعنوان یک طرح ملّی بهزودی به مسئولین مربوطه ارائه خواهد شد.
سپاسگزاریم از اینکه با همه گرفتاریهای اجتماعی و وضعیت مزاجی خودتان به نشریه چشمانداز ایران و خوانندگان آن وقت دادید. آنچه که در درجه اول ما را به اینجا کشاند, اصل ?امیدواری? در ?انجمن معتادان گمنام? است, ملاحظه کردیم که وقتی یک معتاد به انجمن شما ملحق میشود, شما از نجات یک انسان خوشحال میشوید, چنانچه کار انبیا نیز نجات انسانهاست. در چنین شرایط یأسآلودی که همه میگویند نمیشود با اعتیاد مبارزه کرد و آنها را نجات داد, ?انجمن معتادان گمنام? با عشق و امید, این حرکت را آغاز کرده است.
قرآن جوهر ایمان را امید میداند و جوهر کفر را یأس میشناسد, امیدواری شما, ما را هم متحول کرد و اکنون آمدهایم تا از دانش تجربی شما که هم یک تجربه جهانی و هم یک تجربه بومی شده در ایران است, استفاده کنیم. ما نیز امیدواریم که گامی در راستای رهایی از این بلای خانمانسوز که در خانوادهها فراگیر شده است, برداریم. هر چند نسبت به اعتیاد جوانان خیلی نگران هستیم, ولی راهی هم جز ?شناخت پدیده?, ?امیدواری?, ?صبر?, ?زمانبندی? و ?دستگیری از داوطلبانِ ترک? وجود ندارد. ما راه شما را باور کردهایم وچون دیدیم نشریه چشمانداز ایران تا حدی در میان قطبهای سیاسی, فرهنگی و صاحبنظران جامعه جاافتاده است, به این نتیجه رسیدیم که شاید این قطبها که هرکدام زیرمجموعهای دارند, در نخستین مراحل اعتیاد, نحوه برخورد با آن را بگویند و حتی پیشگیری کنند, چرا که امید است ?اعتماد? زیرمجموعهها به این قطبهای فرهنگی, اجتماعی و سیاسی باعث حرفشنوی گشته و مؤثر واقع شود.
از شما متشکرم از اینکه به این موضوع مهم و مسئله اجتماعی توجه دارید. با اینکه خودتان شخصاً اعتیاد را تجربه نکردهاید, ولی به نظر میرسد که با درد آشنا هستید. من معمولاً بهعنوان ?معتاد در حال بهبودی? و ?مشاور و مددکار? در زمینه اعتیاد صحبت میکنم. درواقع سنگینی صحبتها و تجربههای من برمیگردد به دوران مصرف موادمخدر, زندگی معتادگونه و تولد دوبارهام. درواقع تجربیات من در این سه دوران به دانش من بهعنوان یک مددکار و مشاور اعتیاد میچربد, اما به هر حال در زمینه اعتیاد به مباحث علمی هم علاقهمند هستم و به بعضی از تئوریهایی که در حال حاضر پذیرفته و تأیید شده است مراجعه مستمر دارم. من از واژه درمان برای اعتیاد پرهیز میکنم, چرا که به نظر اکثریت قریب به اتفاق دستاندرکاران اعتیاد, بهبودی از بیماری اعتیاد و همچنین از دیدگاه انجمن ما ـ بهعنوان خردهفرهنگی که در سراسر دنیا حضور داریم ـ اعتیاد غیرقابل درمان است. گرچه اعتیاد علاجی ندارد, امّا قابل تدبیر است و میتوان با وجود ?بیماری اعتیاد? که یک بیماری ?مزمن?, ?پیشرونده?, ?لاعلاج?, ?کشنده? و ?غیرقابل برگشت? است, زندگی کرد. ما سالهاست که با وجود داشتن این بیماری به زندگی موفق و مثمرثمرمان ادامه میدهیم.
شمــا و انجمنتان برای بیمـاری اعتیـاد پنج ویـژگی قائل هستید: ۱ـ کُشنده ۲ـ مزمن ۳ـ پیشرونده
4ـ غیرقابل برگشت و ۵ـ علاجناپذیر آیا همین پنج ویژگی است و ویژگی ششمی ندارد؟
خیر, خیلی چیزها را میشود اضافه کرد, ولی همین پنج تعریف, این بیماری را از بیماریهای دیگر مجزا میکند و مسئله برخورد با آن را بهصورت مشخصی برای ما تعیین و معرفی میکند.
شما ضمن برشمردن این پنج ویژگی, قبول کردید که اعتیاد یک نوع بیماری است, در حالی که در گذشته و شاید هماکنون بهعنوان جرمی مطرح بوده است که باید با آن مبارزه کرد. پس تعریف شما از اعتیاد, نسبت به دیگر تعاریف یک مزیّت نسبی دارد.
درواقع هنوز در کشوری مثل آمریکا هم این تعریف کاملاً مشخص نشده است. گرچه اعتیاد بهعنوان بیماری مطرح میشود, اما اگر یک معتاد مبتلا به بیماری اعتیاد در کشور آمریکا به خاطر بیماری اعتیاد مرتکب جرمی بشود, او را مجرم میشناسند. بهعنوان نمونه فرضاً معتادی برای تهیه موادمخدر دزدی کند یا اگر فردی که مبتلا به بیماری الکلیزم است, در اثر رانندگی در حالت مستی, کسی را بکشد, از نگاه قانون مجرم شناخته میشود و به خاطر بیماریاش تخفیفی به او داده نمیشود. این در حالی است که اگر یک بیمار روانی کسی را بکشد, تنها بهعنوان یک بیمار روانی با او برخورد میکنند و از مجازات معاف خواهد بود. ممکن است او را به تیمارستان ببرند و سالها در آنجا زندگی کند, اما او را به زندان نمیبرند. همچنین معتادی که در اثر ابتلا به بیماری اعتیاد, انواع و اقسام جرم را مرتکب میشود, بایستی مسئولیت جرمهایی را که مرتکب میشود, بپذیرد و عقوبت آن را هم تحمل نماید. این گُنگی حتی در قوانین کشور آمریکا هم وجود دارد و هنوز مسئولان قوه قضاییه آمریکا و پزشکان متخصص در مورد تعریفی که بتواند برای هر دو طرف قابل قبول باشد, به توافق نرسیدهاند. من شخصاً در آمریکا بهعنوان معتاد دستگیر شدم. در ایران هم مانند آمریکا چنین قانونی وجود دارد که اعتیاد جرم است و معتاد مجرم شناخته میشود, اما اعتیاد در این دو کشور بهعنوان بیماری نیز تعریف شده و در حال حاضر برای برخورد با آن راههای مختلفی پیشنهاد شده است. در ایران, مدت کوتاهی است که برخورد با مسئله اعتیاد و راههای رهایی از آن جدی گرفته شده است. بعد از سالها دوری از وطن, دو روز پس از ورود من به ایران یعنی سی و یکم فروردین ۱۳۷۳ با کمک سازمان بهزیستی و چند نفر از دوستان همیار و همراه که در خارج از کشور با پدیده بهبودی و رهایی از بیماری اعتیاد آشنا شده بودند, ?گروههای خودیاری دوازدهقدمی? را در مرکز بازپروری قرچک ورامین که مرکز بازپروری تهران بود دایر کردیم. درآن زمان یکی از مسئولان اداره بهزیستی به ما گفت: ?ما برای شما هنوز فکر درستی نکردهایم و عدهای معتقدند که شما مجرماید و امکان ترک برای شما وجود ندارد و باید امثال شما را گذاشت سینهکش دیوار و در عین حال کسانی هم هستند که میگویند شما بیمارید و ما هنوز نمیدانیم که به کدام یک از این دو دسته توجه کنیم و گرایش پیدا کنیم. حالا شما بیایید کارتان را شروع کنید, ببینیم چه میشود.? ایشان یعنی همین شخصی که این حرف را زد, اکنون در زمره نزدیکترین و صمیمیترین دوستان ماست. حدود نُهسال است که از حضور ما در ایران و تشکیل انجمنهای دوازدهقدمی میگذرد.
بدینسان ?بهبودی? در ایران هم تجربه شد. آغاز این تجربه در امریکا در سال ۱۹۳۵, یعنی حدود شصت و هشت سال پیش بود. ما هم نزدیک نُهسال است که دستاندرکار این تجربه گرانبها هستیم. امیدی که در ما میبینید, امید سابقهداری است و ما میدانیم که از بیماری اعتیاد میتوان رها شد, آن را متوقف و مهار کرد, اگرچه علاجپذیر نیست. یکی از مشخصههای اصلی اعتیاد این است که معتاد اختیار مصرف موادمخدر و تعیین نوع موادمخدر را از دست میدهد. اگر اعتیاد علاجپذیر باشد, مفهومش این است که ما میتوانیم اختیار یا قدرت انتخاب معتادی را که اختیار و کنترل مصرفکردن یا مصرفنکردن موادمخدر را ندارد, به او برگردانیم. به عبارت دیگر اگر ما بتوانیم این اختیار را به او بدهیم یعنی اینکه علاجش کردهایم. اما هنوز, هم در تجربه جهانی و هم در تجربه بومی خودمان نتوانستهایم این کار را بکنیم. یعنی معتادی نیست که حتی سالها پس از بهبودی ادعا کند که توانسته است اختیار در نوع مصرف مواد و میزان آن را بازیابد. با توجه به علاجناپذیربودن اعتیاد, راهی که ما برای خلاصی و رهایی از آن پیدا کردهایم, راهحل ?معنوی? است. بیماری اعتیاد از دیدگاه ما, یک بیماری معنوی, احساسی ـ عاطفی, فکری و روحی است.
ممکن است در این زمینه, بیشتر توضیح دهید؟
از لحاظ روحانی, مشکل من و هزاران معتاد در حال بهبودی دیگر که داستانهایشان را شنیدهام, این بوده است که از اول زندگی رابطه درست و صحیحی با خالقمان پیدا نکردهایم. یعنی ریشه و پایه ما برای ورود به این دنیا, سستبنیاد و متزلزل بوده است. چند روز پیش فکر میکردم که چرا کشور افغانستان با این که مرکز تولید موادمخدر است, اما معتادان کمی دارد. جمعبندی من ـ درست یا غلط ـ این است که اینها هنوز سنتی هستند. از لحاظ مذهبی اعتقاداتشان بسیار قوی است و هنوز آلودگیهای دنیوی و زندگی ماشینی, مخصوصاً فشارهای زندگی ماشینی اینها را درگیر نکرده است. درنتیجه نیازی به استفاده یا سوءاستفاده از موادمخدر ندارند.
گفته میشود در خود ایران هم همینطور بوده است. مثلاً زمان دکترمصدق در روستاها تریاک بهوفور موجود بود و بخش عمدهای از درآمد دهقانان از فروش تریاک به دولت بود, مگر اینکه کسی دلدرد مراق میگرفت یا مریضی مشابه آن که بهعنوان آرامبخش از تریاک استفاده میشد.
من متولد سال ۱۳۲۳ هستم. هفدهساله بودم که هروئینی شدم (سال ۱۳۴۰). یادم هست که در آن زمان تعداد معتادان انگشتشمار بود. از آنجا که من الگوی مثبتی نداشتم تا او را انتخاب کنم و به او تأسی جویم, بنابراین الگوهای منفی را انتخاب کردم. چند نفری در تهران بودند که بچههای پولدار بودند, بچههایی که ماشینهای شیک داشتند و در اجتماع از معروفیت و محبوبیت برخوردار بودند و من خیلی دلم میخواست شبیه اینها باشم. نمیتوانستم ماشینهای گرانقیمتی را که آنها داشتند تهیه کنم, نمیتوانستم پدرومادرهای بانفوذ و خانههای آنچنانی داشته باشم, ولی فکر کردم مثل اینها هروئینی که میتوانم بشوم و همین اتفاق هم افتاد. آن اوایل یادم هست که به هروئینی بودن تظاهر میکردم و اینها هم بازمیگردد به همان تعریف اولیهای که ما از بیماری اعتیاد کردیم که یک بیماری تمامعیار معنوی و روحی است. کسی که از خالق و آفریدگار خودش دور باشد و ارتباطی با او نداشته باشد, نمیتواند دارای هویت و امنیت درستی هم باشد. ریشه احساس امنیت برمیگردد به داشتن رابطه با خالق و بعد هم خانواده, که معمولاً اگر زندگی معتادان را ـ مثل زندگی خود من ـ بررسی کنیم, میبینیم که ما از لحاظ اعتقادی, از لحاظ باورهای ریشهای, سست و متزلزل بودهایم؛ البته شاید تظاهراتی میکردیم. حتی تظاهرات عرفانی, اما ریشهای نبوده و باوری در متن آن نبوده که ما را حمایت کند, با خانوادهمان هم همینطور. ممکن است خیلی از ما, در خانوادههای مرفّه بهدنیا آمده باشیم. من اوایل فکر میکردم شاید علت اعتیاد ?فقر? باشد. البته فقر هم میتواند یک عامل باشد, ولی معتادان زیادی را میبینیم که واقعاً مرفّه بودند, معتادانی را میبینیم که خانوادههایشان حتی بیش از حد به اینها توجه کردند, درنتیجه نمیتوانیم بگوییم که از بیتوجهی خانواده بوده است. بیسوادی را هم نمیتوان عامل اعتیاد دانست. درصد بسیار بالایی از کسانیکه ما با آنها سروکار داریم, دارای تحصیلات عالیه هستند. در میان دوستان خودمان پزشکان زیادی داریم که بیماری اعتیاد در آنها هست و رو به بهبودیاند و افراد دیگری هم که مهندس یا فوقلیسانس هستند و اعتیاد همهچیز را از آنها گرفته و حتی کارایی آنها و توان اینکه بتوانند از این تحصیلات عالیه بهرهبرداری کنند,از بین رفته است. یکی از دوستان پزشک ما, چنان کاراییاش را از دست داده بود که این اواخر در میدان سیداسماعیل (خیابان سیدمصطفی خمینی) کنار خیابان بساط میکرد و اجناس دست دوم خریدوفروش میکرد. به این ترتیب نمیتوان هیچکدام از این عواملی را که ما فکر میکردیم عوامل اولیه اعتیادند, عامل اصلی بهحساب آورد و به آنها رجوع کرد. عامل اصلی از دیدگاه و جمعبندی من, بعد از تجربه بیست و پنج سال اعتیاد فعال و هفدهسال بهبودی, این است که منشأ اعتیاد ریشه در نداشتن رابطه درست با خالق و نداشتن ارتباط صمیمی و عاشقانه با خانواده درجه یک, معمولاً پدرومادر و بعد ورود به اجتماع با عدمامنیت و هویت است. چنین فردی کاندیدای خوبی است, برای اینکه هرنوع سوءاستفادهای از او بشود. حتی کسانی که این ضعف را در مردم تشخیص میدهند, قادرند از آن ضعف سوءاستفاده بکنند. کسانی در تاریخ بودند که چنین دانشی را در مورد مردم داشتند و از آنها سوءاستفاده میکردند. مثلاً اگر به سالهای جنگ جهانی دوم و حتی قبل از آن بازگردیم و تشکیل دولت هیتلر و نازیسم در آلمان را بررسی کنیم, میبینیم که ریشههای بیاعتقادی سبب شد که یکنفر بتواند حتی از یک ملّت سوءاستفاده کند. اعتیاد آنها به چیز دیگری بود, به قدرت بود, به نظامیگری و میل به سلطهگری بود. معتادانی مانند من هم به موادمخدر رجوع میکنند و بازیچه موادمخدر قرار میگیرند.
نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -
ادامه مطلب + دانلود...