جستجو در تک بوک با گوگل!

بازدید
خواننده در این کتاب از گذشته مادها و پارسیان – مخصوصا قوم اخیر – که نخستین شاهنشاهی جهان را تشکیل دادند و معرف مهم ترین قسمت این شعبه از ملل آریایی یعنی ایرانیان بودند، آگاه خواهد شد.
در عهد باستان محوطه ای که اقوام ایرانی الاصل – یعنی آنان که جزوی از قسمت شرقی خانواده بزرگ هندو اروپایی بودند – در آن سکونت داشتند، بسیار پهناور بود. ایرانیان از شط فرات تا آسیای غربی و مرکزی و حتی سرحدهای چین و از روسیه جنوبی تا مصب شط سند را اشغال کردند. پارسیان و مادها، سغدیان و بلخیان، کوشانیان و سکاییان، هفتالیان و ساکنان ترکستان چین، اقوام ایرانی ای بودند که در اعصار مختلف ممالک خود را تشکیل دادند، تمدن هایی برای خود به وجود آوردند و هنر خویش را طرح ریخته و پرورش دادند.
بازدید
ایران باستان بهگواهیاسناد، سنگ نبشته ها ودیگر یادمان های تاریخی، بنیانگذار گفت گوی تمدنها بوده است. کورش بزرگ نخستین آموزگار آموزش گاههای اخلاقی، سیاسی و روش کشورداری است، که مکتب ایران کهن را برپایه حقوق بشر و علاقههای انسانی استوارنمود. آزادی فردی، دادگری اجتماعی، قدرت ارتش، امنیت کشور، نگاهبانی از مرزها، اعتماد واحترام به فرمانروای کشورها، آزادی اندیشه ودین ، تساوی حقوق و احترام به اقلیتها ، احترام به حقوق وتقدس های ملتهای تابعه ، پاس داشتن تعهدها و روابط بین الملل … همه اینها جزو برنامههای کوروش بوده است. “مهم ترین انگیزه از دیدگاه نخستین بنیان گزار این شاهنشاهی، تشکیل دولتی نیرومند با مرزهای ایمن وقابل کنترل بدون صرف نیروهای نظامی بیش از حد ویا هزینه های خارج از اندازه بود بدین ترتیب برای نخستین بار در تاریخ توجه به استراتژی و مرزهای تضمین شده طبیعی برای جلوگیری از تخریب های وسیع و کشت وکشتارهای بی رحمانه به وسیله کورش پدید می اید وکم وبیش تا پایان دولت هخامنشی به جز مرزهای متزلزل دریای اژه از استواری وقدرت دفاعی واستراتژیک برخوردار می شود. دوران کوتاه شاهنشاهی کورش پیش از ان که صرف کشور گشایی وجنگ های بی حاصل گردد صرف ایجاد مرزهای طبیعی واستراتژیک برای ایجاد یک شاهنشاهی وسیع مبتنی بر عدالت – بر اساس معیارهای جهان کهن- گردید ونخستین شاهنشاهی در جهان سرانجام جان خویش را بر سر این کار نهاد”(۱) برای هرایرانی جای بسی سرافرازی است که امروز پس از چندین سده، نخستین اعلامیه حقوق بشر، برسردرکاخ سازمان ملل چشم همه بینندگان رابه خود جلب می کند. (۲ ) ویادر بسیاری از کشورها و از جمله در میدان اصلی سیدنی مجسمه کورش ( به دست یاری سرور گرامی هومر ابرامیان سرپرست بنیاد فرهنگ ایران در استرالیا )سرافرازانه وجاوید بر پاداشته می شود . باید یاد اور شد که غرب به پیروی و تاسی از یادمان کورش ، نخستین مجموعه حقوق بشرش را که دارای ۳۰ ماده بود در سال۱۹۴۸تنها سه سال پس از جنگ دوم جهانی نوشت.
ترجمه وانتشار فرمان کورش پرده از نادانستههای بسیار برداشت و به زودی به عنوان « منشور آزادی» و«نخستین منشور جهانی حقوق بشر» شهرتی عالمگیر یافت و نمایندگان و حقوقدانان کشورهای گوناگون جهان درسال ۱۳۴۸خ (۲۵۲۸کورشی )با گردهمایی درکنار آرامگاه کوروش از او به نام نخستین بنیان گزار حقوق بشرجهان یاد کردند و او را ستودند. (۳)
این اعلامیه نمونه آشکاری از اندیشهای والا، روح انسانی و عظمت فکری که به صورت فرمان سیاسی به نام آزادی بشر ، احترام به باورها ورسوم ملت ها از هرقوم و دسته ، از هررنگ ، نژاد و دین درآن دوران است که هنوز نیمی ازبشریت در تاریکی مطلق به سرمی بردند.(۴) ویل دورانت در کنار تحریف های تاریخ مربوط به ایران اعتراف می کند به این که کورش باورها و اندیشه ملت ها را پاس می داشت ولی شرط پذیرفتن ان ها در گستره پادشاهیش این بود که در نیایش گاه های خویش قربانی کردن جانداران به ویژه قربانی انسان نداشته باشند . این استوانه فرمان کوروش بزرگ را باستان شناسی کلدا نی به نام هرمزد رسام در ۱۸۷۹م که گروه باستانشناسی انگلیسی دربابل کاوشهایی میکرد درمیانه ویرانهها یافت و اکنون اصل آن درموزه بریتانیا نگهداری می شود. متن استوانه کورش را« ا.ل اُپنهایم » درسال ۱۹۵۵ با نهایت ژرف نگری برگردان کرده که در کتاب متن خاورمیانه باستان چاپ شد. البته پیش از او«راولینسن/ralinson» – کاشف رمز نبشته میخی فارسی باستان، «ویسباخ» ، «ریختر» و پس از ان نیز بسیاری دیگر متن را تکرار و کاملتر کردند.
اهمیت گسترش این منشور هنگامی روشن می شود که سنگ نوشته های پادشاهان و فرمانروایان همزمان او از جمله آشورِبانی پال پادشاه آشور بررسی شود، در سنگ نگاره اشور بانی پال ا مده : …. من زیگورات شوش را که با آجرهایی از سنگ لاجورد لعاب شده بود شکستم ، معابد ایلام رابا خاک یکسان کردم و خدایان و الهههایشان رابه باد یغما دادم… ندای انسانی و فریادهای شادی به دست من از آنجا رخت بربست پادشاهان عرب راکه به اسارت من درآمدند به ناو کشی وگل کشی وادار نمودم و کلاه بیگاری برسرآنها نهادم .(۵) منشورکورش هخامنشی پیش کشی است از سرزمین ایران برای جهانی که از جنگ و خشونت خسته است و از آن رنج میبرد. مشهورترین بخش منشور کورش بزرگ بدین گونه آغاز میشود: “منم کورش، پادشاه جهان، پسرکمبوجیه پادشاه بزرگ ، نواده کورش شاه انشان، نبیره چیش پیش شاه بزرگ، آنگاه که من مانند یک دوست بدون جنگ و پیکار به بابل پای گذاشتم همه مردم گامهای مرابا شادمانی پذیرفتند. ودر بارگاه پادشاهان بابل برتخت شهریاری نشستم ، من هرگز پادشاهی خویش را بر هیچ ملت تحمیل نخواهم کرد مردوک سرور بزرگ دل های پاک مردم بابل را متوجه من کرد زیرا من او را ارجمند داشتم .ارتش بزرگ من با اشتی و ارامش به بابل شدند ، من به هیچ کس اجازه ندادم که سرزمین سومر واکد را دچار هراس کند . نگذاشتم رنج وازاری به مردم این شهر وارد اید. وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدسش قلب مرا تکان داد، من برای اشتی کوشیدم، من برده داری را برانداختم وبه بدبختی آنها پایان بخشیدم، فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهررا گزندی نرساند، من تا روزی که به یاری مزدا پادشاهی می کنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان رابه عنوان غلام و کنیز بفروشند و نخواهم گذاشت کسی مال غیرمنقول یا منقول دیگری را با زور یا بهنحو دیگر بدون پرداخت بهای آن وجلب رضایت صاحب مال تصرف نماید. من فرمان دادم که همه مردم در اندیشه و باور و در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. پادشاهانی که درهمه ممالک عالم بودند و پادشاهان غرب همگی هدایای زیادی آوردند و در بابل مرا بزرگ داشتند. من همه شهرهایی راکه ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایش گاههایی که بسته شده بودند را بگشایند. همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند رابه جایگاههای خود برگرداندم و خانههای ویران را آباد کردم، همه مردم رابه همبستگی فراخواندم، پیکره خدایان سومر و اکد را بیآسیب به درگاه های آنان که شادی دل نام دارد بازگرداندم. باشد دلها شاد گردد، بشود، خدایانی که آنان رابه جایگاههای ورجاوند نخستین شان باز گرداندم هرروز درپیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستارباشند. بشود که سخنان پر برکت و نیک خواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به سرور من مردوک بگویند: برای کورش ، پادشاهی که ترا گرامی میدارد و پسرش کمبوجیه ، جایگاهی در« سرای سپند» آرزوکن. من تلاش کردم برا ی همه مردم جایگا هی آرام فراهم سازم وآشتی وآرامش را به تمامی مردم بخشش کنم.” (۶)
ادامه بخش اول مطلب : روح باستانی ایران: شکوهی که الهام بخش ملت مدرن است
اعراب آمدند و ایران به اسلام گروید و “در نهایت شیعه شدیم که از اعراب که سنی هستند متفاوت است.” آنها مسلمان بودند ولی عرب نبودند. “ما ایرانی بودیم.” در حقیقت اولین چیزی که همه ی کسانی که با آنها دیدار داشتم و وقتی از آنها پرسیدم که چه چیزی را می خواهند جهان در باره آنها بداند، گفتند می خواهیم بدانند که “ما عرب نیستیم!” بلافاصله نیز می گفتند “ما تروریست نیستیم!”…و نوعی نزاد پرستی پارسی وارد گفت و گو می شود. حتی با وجودی که وضع اقتصادی آنها به خوبی برخی کشورهای عربی مانند دوبی و قطر نیست، با این همه احساس مستثنی بودن می کنند، که این طرز فکر با تجلیلی که شاه از تاریخ پارس به عمل آورد، تقویت یافت. اعرابی که ایران را فتح کردند به طور معمول به عنوان کمی بیش از بادیه نشین هایی تلقی می شوند که چادر نشین بودند و در برابر فرهنگی که ایران به آنها داد، آنها خود هیچ گونه فرهنگی نداشتند. و با حرارتی که هنوز آنها را مورد سرزنش قرار می دهند، فکر می کنی که آن اتفاق همین هفته گذشته رخ داده است نه چهارده قرن پیش !بانویی را در یک مراسم عروسی ملاقات کردم که بی شباهت به یک ستاره قدیمی سینما نبود و همسر زنده دل و شیک پوش او کتی سفید بر تن داشت و مشغول کشیدن سیگار با چوب سیگار بود، و پنج دقیقه نگذشته بود که این خانم، اعراب را به آتش کشاند.او در حالی که دست های خود را به هم گره کرد بود به طوری که گویی می خواهد گردن کسی را بشکند، گفت “بعد از آمدن آنها همه چیز خراب شد و هرگز به حالت اول برنگشتیم!” و شخصی به نام علی که معلم زبان انگلیسی بود و با او دوست شدم، در این باره سخن گفت که چگونه از دست دادن امپراطوری هنوز بر وجدان ملی سنگینی می کند. در حالی که به طرف منزل او در حومه ی شیراز می رفتیم و موتورسیکلت ها و اتومبیل های دیگر را پشت سر می گذاشتیم، او به من گفت “قبل از آمدن آنها، ما یک قدرت بزرگ و متمدن بودیم. آنها کتاب های ما را سوزاندند و به زنان ما تجاوز کردند، و به مدت ۳۰۰ سال نمی توانستیم فارسی صحبت کنیم، یا در غیر این صورت زبان مان را ازحلقوم بیرون می کشیدند.”مکتب فردوسیایرانیان در هر صورت به فارسی تکلم کردند. زبان ملی تا حدودی عربی شده ولی پارسی قدیم ریشه خود را حفظ کرده و ایران از جمله معدود کشورهای بزرگ در دنیای اسلام است که عربی صحبت نمی کند. مردی که به او امتیاز داده می شود که به تنهایی زبان و تاریخ را از فراموشی نجات داده، شاعر قرن دهم به نام فردوسی است. فردوسی، هومر ایران است. ایرانیان شاعران خود را تا حد پرستش دوست دارند که از میان بسیاری از آنها می توان از رومی، سعدی، خیام و حافظ (که گفته می شود آثار او، اگر نگوییم بیشتر از قرآن، کتاب مقدس اسلامی، می توان گفت به اندازه آن، برای هدایت در عشق و زندگی مورد تفآل قرار می گیرد) نام برد.
نفوذ فرهنگ و تمدن ایران باستان در کشور های شبه قاره
(ازهخامنشیان تا پایان دولت ساسانی)
واژگان کلیدی : هند و ایرانی، جم، هپته هیند ، پتن ها، کاسپاتیرها، پاکتیستا، باکتریا، هیداسپس، خرشتی، سلوکیان، موریاها، پاتالی توترا، پوسیا میترا، پتنه، گنداره، آشوکا، آسورامایا، اهورا مزدا، یوئه چی، آراخوزیا، هندوسیتی، پهلوها، سکاها.
تاثیر و گسترش روابط فرهنگی و سیاسی و اقتصادی ایران در حوزۀ کشورهای شبه قاره، تا قبل از دوران هخامنشیان بیشتر مربوط به مهاجرت های آریاییان و شکل گیری هند و ایرانیانی بود که در گزارش های مورخان و آثار کهن دیده می شود برای مثال، می توان به شخــصیت جمشید اشاره کرد که در آثار اوستایی از جمشید به عنوان فرمانروای زمین از جانب هرمزد و یکی از شاهان پیشدادی یاد می شود. ا ما در ادبیات باستانی هند او فرمانروای جهان مردگان، نخستین انسان و نخستین میرا است. دکتر ژاله آموز گار می نویسد :
«جم شخصیتی است هند و ایرانی یمه yima(= yama ) در هند نخستین کس از بی مرگان است که مرگ را بر می گزیند، راه مرگ را می یپیماید تا راه جاودانان را به مردگان نشان دهد. او سرور دینای گذشتگان است.»1
دکتر بهرام فره وشی دلیل مهاجرت آریاییان را در زمان فرمانروایی جمشید افزایش جمعیت و کمبود جا و نیـاز بیشـتر به چراگـاه هـای فـراخ می داند که نتیجۀ آن کوچ به سـرزمـین گـرم بزرگ هند و پاکستان می شود.۲
دکتر ژاله آموزگار درباره جدایی ایرانیان از هندیان و اقـامت در ایـران و هـند و اشـتـراک آنـها می نویسد :
«مشترکات نژادی و فرهنگی میان این دو گروه (ایرانیان و هندیان) هرگز گسسته نشد. مردم دوران باستان سرزمین ما با مردمان دوران باستان سرزمین هند همبستگی های بسیاری داشتنـد. ایـن موضـوع به خصوص در زبان، اسطوره ها و مسائل مربوط به آیین های آنها را دیده می شود که گویای همزیستی طولانی ایرانیان و هندوان آریایی نژاد است.»3
بنابـراین اولین نشـانه های تـاثیر متقابل ایران و شبه قاره را می توان در نگرش اسطوره ای دنبال کرد. حمزه اصفهانی و مـورخان دیـگر، سـرزمین هـند را سهم ایرج فرزند فریدون می داند.۴
به نظر پروفسور محمد باقر رئیس دانشکده شرق شناسی دانشکده لا هور نام هندوستان چهار بار در اوستا تکرار شده است و :
«مهم ترین و بهترین معرف پنجاب، فرگرد اول وندیدادvendidad است که درآن به شرح سرزمین پنـجاب پـرداخته است. در این کتاب از شانزده محل بسیار خوب بحث شده است که پانزدهمین بخش آن جزو «هپته هیندو » (hapta Hindu ) می باشد که از خاور تا باختر گسترش دارد. ایـن هپته هیندو سرزمین حوضه رودخانه است که از آن در اوستا راجع به پنجاب و سند نام برده است.»5
پانزدهمین جا و روستا ها که من، اهورا مزدا، بهترین بیافریدم، هفت هند است : هپته هندو. در آنجا اهریمن پر گزند به ستیزه دشمنان ناهنگام و گرمای ناهنگام پدید آورد.۶
بنابریان اولین نشانه های وابستگی های فرهنگی ایران و هند را در پرتو اساطیر می یابیم، ا ما این هند کدام سرزمین است؟ دکتر مهرداد بهار بر اساس شاهنامه، آن را بخش های شرقی افغانستان ا مروز می داند.۷
استاد سعید نفیسی درباره پاکستان می نویسد :
ایـن نام را پیـش از اسـتقلال این کشور، پیشوایان مسلمان هند که مایل به تجزیۀ هندوستان بوده انــد، پیشنهاد کـرده اند. پسوند ستان همان پسوند زبان فارسی است و کلمۀ پاک کـه شا مل پ، الف و کاف باشد، هر کدام حرف اول یک کلمه است. پ را از ا سم پتن ها گرفته اند. پتن ها مردم چادر نشین از نژاد آریایی هستند که هم در شمال پاکستان هستند و هم در جنوب افغانستان و هم در مشرق افغانستان ساکنند. آن هایی را که در پاکستان هستند، پتن یا پتان می گویند و آنهایی که در جنوب افغانستانند، پشتون می نا مند و آنهایی که در مشرق افغانستانند، پـختون می گویند. الـف را از اول کلمه اسـلام گـرفته اند و کاف را از اول نام کشمیر و به این ترتیب پ، الف و کـاف را با هم ترکیب کرده اند و اسم کشورشان را پس از استـقلال پـاکستان گذاشتند و این کلمه پاک ربطی به کلمۀ پاک و پاکیزه فارسی ندارد.۸
از نـظر تاریخی می دانـیم که کوروش کبیر سـرزمین بلخ، افغانستان، پنجاب و سند را فتح کرد که با عث پیوند فرهنگی، اقتصادی و سیاسی در شـبه قاره شـد، تا آنجا که بعد از سقوط هخا منشی این پیوند هم چنان ادا مه داشت.
داریوش اول از سال ۵۱۲ ق . م شخصی را به نام «سکیلاس skylas » در جهت کشف و تحقیق در سرزمین های تازه و در سواحل هند با ناوگانی روانۀ دریای عمان می کند که به گفت هردوت او و همراهانش از رود سند و سواحل بلوچستان و مکران به عربستان و از باب المندب به دریای سرخ می رسند.۹ بنابراین داریوش نیز به پنجاب و سند دست یافت و به گفتهدکتر محمد جواد مشکور تاریخ فتح آن سرزمین به دست داریوش مبدا تاریخ آن کشور شد.
دیاکنف دربارۀ ساتراپ نشین های دولت هخا منشی، به نقل از سنگ نوشتۀ بیستون (بین سالهای ۵۲۱ تا ۵۱۹ ق . م) از هندوستان به عنوان بیستمین ساتراپ دولت هخامنشی یاد می کند که شا مل درۀ رود سند و پنجاب بود و میزان خراج آن را ۳۰۰ تالانت گرد طلا نوشته است.۱۰
هردوت، اطلا عاتی درباره ساتراپ های دولت هخامنشی در عصر داریوش اول و مالیات سرانه آنها ارایه می کند و باره ی هندیانی که در منطقه شمالی هند در همسایگی کاسپاتیرها Caspatyrus و منطقه پاکتیسیا pactycia از طایفۀ دیگری یاد می کند که شباهت به مردم باکتریا (بلخ) داشته اند :
در میان هندی ها این عده از سایرین جنگجوترند و ایشان هستند که به جستجوی طلا می روند، زیرا که بیابان زرخیز در این قسمت هند واقع شده است.۱۱
او مستد درباره خراج هندوستان به دولت هخا منشی که سیصد و شصت قنطار خاک زر (در حدود شش میلیون تومان) بوده است، درباره نام هندوش می نویسد :
این شهرستان نام خود را از بزرگترین رودخانه اش ایندوس (سند هو) گرفت و فقط سرزمین های کرانه های رود سند و شاخه های آن را نیز در برداشت. این شهرستان در شرق به رودخانه گنگ هم نمی رسید، حتی هیداسپس، که بعدها مرز پادشاهی (تاکسیله) بود، هرگز ذکر نشده است. در روزگار هردوت، مرز شرقی همان کمربند شنزار بود که ا مروز نیمۀ شمالی شبه جزیره را به هند شرقی و غربی جدا می سازد. فرمانروایی پارسی هخا منشی هرگز در جنوب شبه جزیرۀ بزرگ گسترده نشد. پس هندی که در آن زمان وصف شده محدود به دره سند بود.۱۲
هردوت به لشکریان بومی هندی در زمان حکومت خشایارشاه که فرمانده ای به نام «فرنه زاتر» فرزند ارتبات داشتند، اشاره می کند که لباس های کتانی باکمان و تیرهایی از نی با پیکان فلزی داشته اند.۱۳
دکتر اسدا… بیژن در شرح جنگ افزارهای هخا منشی، به شمشیر هندی که به گفته شاهنامه ساختۀ هند بود، اشاره می کند.۱۴
ملک زاده بیانی می نویسد :
«در دوره هخا منشی، قسمتی از ناحیه شمالی وغربی هندوستان از متصرفات ایران و تابع حکومت مرکزی بود و تمام قوانین او زان و طرز معا ملات مطابق اصول دولت شاهنشاهی هخا منشی بوده است. در این سرزمین قدیمی ترین سکه ها به صورت قطعات فلز نامنظم بود که بیشتر مستطیل شکل با نقش های متنوع حیوان، درخت و با مظاهر مذهب ومظاهر افلاک بر روی آن نقش گردیده بود و اغلب پشت سکه ها صاف و بدون علامت بود. این سکه ها مربوط به سده های پنجم با ششم ق . م است.»15
گیرشمن به نقش ایران در شبه قاره اشاره می کند :
هخا منشیان پس از پذیرفتن زبان آرا می به منزله زبان رسمی مملکت و پذیرش الفبای آن، به هند بردند و در آن تحت نفوذ زبان مزبور، خرشتی kharashti قدیمی ترین الفبای هند که شناخته شده، توسعه یافت. دانشمندان معتقدند که از تماس بین زبان پارسی و زبان اقوام جدید مجاور درۀ سند برای محاوره فا تحان و مغلوبان یک قسم لهجۀ مخلوط به سبک زبان اردو ایجاد شد.۱۶ گیرشمن از خط دیوانی هخا منشی که موجب پیدایش قدیمی ترین خط هندوستان گردیده است، یاد می کند.۱۷
روابط ایران و هند تا پایان عصر هخا منشی ادا مه می یابد به طوری که آریان در کتاب آناباسیس Anabsis می نویسد :
هندی ها با بلخی ها هم مرز بودند و همان ترتیب خود بلخی ها با سغدی ها دارای مرز مشترک بودند، به کمک داریوش آمدند. آنهایی را که هندیان کوهنورد نا میده می شدند و با خود فیل داشتند، در این سوی سند زندگی می کردند، در سپاه داریوش در گائوگمل شرکت داشتند.۱۸
سلوکوس اول زمانی به هند حمله برد که «چاندرا گوپتا» سلسله موریا ها را در هند تاسیس کرده و بسیار نیرومند بود. در سال ۳۰۴ ق . م سلوکوس با چاندرا صلح می کند و سرزمین اسکندر به تصرف در آورده بود، به او واگذار می کند.
دولت باختر در بلخ به وسیله دیودوتوس اول Diodotus استقلال می یابد و سپس از پنجاب و سند به تصرف دمتریوس Demetrios در می آید. او پایتخت دولت موریا یعنی شهر «پاتالی پوترا » (= پتنه) را فتح می کند. بنابراین با گشترش قدرت دمتریوس در هند، خط یونانی و هم چنین خط محلی بر روی سکه ها نوشته می شد.۱۹
دکتر مشکور به نقل از راولینسون مینویسد :
بر روی یکی از سکه های دوتریوس نقش آناهیتا دیده میشود. بر روی سکه هایی که از دمتزیوس از هند یافته شده است، پادشاه به لباس هندی به نیم رخ نشان می دهد،۲۰ سرزمینی که بیستمین ساتراپ هخا منشی بود، محل تاسیس دو سلسلۀ حکومتی موریاها و ناندا (ناین ناندا) بود. به گفته «آ. بلتیسکی» زمان حکومت ناندا بین ۳۲۴ تا ۲۰۰ ق . م بود.۲۱ سلسله موریاها توسط «چاندرا گوپاتا» پس از فروپاشی ا مپراتوری اسکندر پدید آمد که از ۴۱۳ تا ۳۲۲ ق . م ادا مه داشت. این سلسله توسط « پوسیا میترا » (موسس سلسله سونگا) پس از ۱۳۷ حکومت منقرض شد.۲۲ البته «توین بی» انقراض: این دولت را به وسیله مهاجمان یونانی باکتریایی به رهبری دمتریوس اول در دومین سده پیش از میلاد می داند که صحیح نیست.۲۳
امپراتوری هخا منشی از نظر فرهنگی و تمدن تاثیر بزرگی بر موریاها داشتند:
«در هند هنر و معماری هخا منشی آثار خود را باقی گذاشت. حفریانی که در پتنه patna) ( به عمل آمده، آشکار کرد که کاخ هایی که در زمان سلسله موریا Maurya ساخته شده، تجدید مطلعی از طرح کاخ های تخت جمشید است که نشانه ای از نفوذ هخا منشی را در هنر موریا و هم چنین در گنداره Gandhara می رساند. ۲۴
حسین شهید مازندرانی (بیژن) تاثیر گذاری هخا منشی را این گونه شرح می دهد :
۱- باقیمانده تالار صد ستون در پاتالی پوترای باستان، نزدیک شهر پتا در شرق
۲- نیایشگاه های زیر زمینی یا غار های مقدس.
۳- ستون های یادبود حامل فرمان های آشوکا و سنگ نوشته های وی بر کوه ها و سنگ نوشته های وی بر کوه ها و سنگ نوشته های دیگر آشوکا به خط خاراشتی که توسط دبیران ایرانی در هند نوشته شده است.
۴- اشیا دیگر که در کندوکاوهای باستان شناسی در تاکسیلا Taxila (در پنجاب پیرا مون راولپندی) و پاتالی پوترا به دست آمده است.
نخستین کسی که در پاتالی پوترا به جستجو پرداخت، دکتر وادل Waddel بود و سپس دکتر اسپونر spoo ner بود که تالار آپادانای پاتالی بوترا را کشف کرد. وی اثبات کرد که این بناها الگوی جز تخت جمشید نداشته و حتی مهر و نشانه هایی شبیه به مهر و نشانه های هنرمندان و سازندگان تخت جمشید را یافت و بر این باور شد که این ساختمان ها را مهندسان و معاران ایرانی طرح کرده و با یاری هنرمندان هنری ساخته اند. ایرن گجر « Iren . N. Gajjar » هنر شناس معاصر، عظمت کاخ های موریانی رد «پاتالی پوترا » با طلا کاری ها و تزیینات خیال انگیزش، تنها با تالارهای هخا منشیان و مادها در شوش و اکباتان در خور سنجش و برابر می داند.۲۵ دکتر اسپونر توصیف بناهای داده شده را در «مهابهاراتا» شبیه به هنر و معماری ایرانیان می داند و :
«در پاتالی پورتا طرح و نقشه اصلی همان طرح تخت جمشید بوده و تالاری که من (دکتر اسپونر)، یک نمونه ی ثانویه از این تالار بوده و همین تالار بوده و همین تالار است که وصفش را در مهابهارات می خوانیم، تالاری که توسط چاندرا گوپتا ساخته شد و تاریخ نویسان یونانی هم وصف آن را در نا مه های خود نوشته اند و زایران چینی نیز از آن یاد می کردند. بنابراین به خود حق می دهم که بگویم «آسورا مایا» هند انعکاسی از «اهورا مزدای » ایران است.۲۶
در کاوش های باستان شناسی در تیمورگرها Timurgarha در پاکستان نشان داد که ارتباطی قوی بین این آثار و آثار هخا منشی وجود دارد و حتی قبرهای این منطقه با قبرهای باستانی شمال ایران شباهت دارد که متعلق به سده ششم پیش از میلاد است. آتشکده های این منطقه دارای ستون های چهار گوشه که بالای هر کدام گل آفتاب گردان (که نشانه ایمان و ا عتقاد ایرانیان به خورشید بود) کنده کاری شده است.۲۷
سلسله پادشاهی موریا از نام چاندرا گوپتا گرفته شده است . ا . ح . رانی این نام را «ما اورین» Mauryan، دیاکنف « مائوری » Mauri، توین بی «ماوری »، نهرو « موریا »، هـ .ج . ولز «ماوریا» ومری بوس «موریان » نوشته اند. دکتر اسپونر به راهنمایی جایاسوال javaswal )) دانشمند هندو، دریافت که در اوستا واژه « موروا » (Mourva ) و در سنگ نوشته های هخا منشی « مارگو » Margu دیده می شود که هر دو به سرزمین مرو اطلاق می شود. در حقیقت در آثار کهن ایران و هند، از مرو نام برده شده است. بنابراین مرو جایگاهی بود که ایرانیان و هندیان با هم می زیستند. مرو گاهواره اصلی تمدن و فرهنگ هند و ایرانی است :
کلمۀ «موریا» از « موروا » ایرانی واز زبان فارسی گرفته شده است و خود من (دکتر اسپونر) این فرضیه را بدین ترتیب تکمیل می کنم که اصل و ریشه کلمه ی « مرو » که در آسیای مرکزی واقع است، نمی باشد، بلکه آن را نام جلگه ی مرغاب در فارسی مرکزی در پیرا مون تخت جمشید و پاسارگاد گرفته اند و این خود می تواند برای ما روایات تاریخ نویسان یونان و دیگر روایت ها را که می گویند کاخ های چاندرا گوپتا تقلیدی از قصرهای تخت جمشید است، توجیه کند و به ما اجازه بدهد که بگوییم خود چاندرا گوپتا نیز از همین سرزمین برخاسته بود و دست کم این سرزمین پدران و نیاکان وی بود … بنابراین باید گفت که موریاها به سرزمین مرکزی فارس، حوزه رود مرغاب منسوب بوده اند وشاید هماز اولاد و احفاد هخا منشیان بوده اند. »28
در دوران اشکانی ارتباطی بین هند و ایران برقرار نبود، زیرا پارتیان بیشترین تلاش خود را در بیرون راندن سلوکیان به کار بردند و توجیهی به شبه قاره نداشتند و البته وجود سکاهای شمالی که در اثر تهاجم اقوام «یوئه . چی» به سرزمین های جنوبی تر یعنی سیستان و حوزۀ پنجاب و سند کشانده بود، دیگر مورد دل مشغولی پارتیان بود تا به سرزمین شبه قاره نیندیشند. ا ما مهرداد اول یک بار در اثر ضعف دولت باختر به سرزمین های سند و هیداسپ (جیم) یورش می برد و ساتراپ های پاروپا میزاد و آراخوزیا و زرنک را می گشاید، ا ما تهاجم سکاها به قسمت های شرقی دولت اشکانی باعث بازگشت مهرداد می شود و کار او بی نتیجه می ماند. سکاها در سده اول میلادی موفق به تشکیل چندین سلسله در شرق ایران و شمال غربی هند گردیدند :
«سکاها در هند به ویژه هند و سیتی های تحت حکومت مائواس و خاندان آرس در دره سند، به طور مستمر یرزمین هایی را که از زمان مناندر تحت تسلط هند و یونانی ها بود، متصرف شدند۲۹٫ سلسله هند و سکایی که بین ۷۲ تا ۵۰ پیش از میلاد در ناحیه ای به نام کی پین kipin در حوضۀ رود ارغنداب و سفلای سند در نزدیکی کابل حکومت داشتند، به یونانی «هند وسیتی» Indocytha شهرت دارند.
اقوام هندوسیتی (سکایی) به احتمال قوی قومی ایرانی تبار بودند که در نواحی سغد دولتی به همین نام در سده دوم پیش از میلاد توسط تخاریان یا کوشانیان که از مشرق آمده بودند، تاسیس شد. اینان پادشاهی یونانی – باختری را نابود ساختند. »30
سلسله هندو سکایی توسط مائوس دوم (= مااواس معروف به موگای کبیر) تاسیس شد. سپس به دست «ویکرا مادیتیا»، شاه مالوا منقرض شد.
سلسله آزس ین ۵۰ پیش از میلاد تا ۳۰ میلادی در بگرام توسط آزس اول تاسیس شد که تا پنجاب ورود سند گسترده بود. « کوندو فارس » شاه هند و پارتی این سلسله را منقرض کرد. پس از هندو سکایی ها ( pahlav ) یا همان هندو پارتی ها که از اختلاط پارت ها و سکاها بودند، قدرت می گیرند۳۱ و جانشین سکاها در ایالت سند می شوند که با خود گوشه هایی از فرهنگ و تمدن هلنی وارد این سرزمین می کنند.۳۲
سلسلۀ پهلوها به دو گروه تقسیم می شود : سلسله هندو پارتی که در سال ۸۸ پیش از میلاد به وسیله « وننس » (= ونونس vonones ) و به گفته دیاکنف ونن vonon پدید آمد و تا ۱۶ میلادی ادا مه داشت و به وسیله «گوندو فارس » از بین رفت :
دکتر محمد جواد مشکور می نویسد :
آنان شعبه ای از پارتیان بودند که در حوزه هیرمند و سیستان به طور پراکنده می زیستند و زمانی که سکاها وارد سکستان شدند، با آنان در هم آمیخته، قومی سکایی و پـارتی را تشکیل دادند و چون پارت ها خود را «پهلو» می گفتند، آنان نیز خود را پهلو نامیدند. ۳۳
سلسله دیگر پهلوها هستند، یعنی «هند و پارتی و سکایی» بود که به سال ۲۰ میلادی توسط «گوندوفارس» ( = کریستن سن : گوندوفر – آیرین فرانک : گندوفارنس Gondophanes ) آغاز گردید. وسعت این ا مپراتوری از سیستان تا پنجاب بود و آیرین فرانک نیز آن را تا جنوب شرقی هند ذکر کرده است. ۳۴ دکتر عبدالحسین زرین کوب از آنان به عنوان خاندان سورنا یاد کرده و می نویسد :
به وجود آوردند. از جمله ی نام آوران این خاندان در این دوره « گندفر » را باید نام برد که در نیمه ی نخست قرن اول میلادی قلمرو وی در آن سوی سند تا پنجاب و پیشاور وسعت داشت.»
دیاکونف می نویسد :
«گوندوفار نماینده و عضو خاندان ها ی سورنای سکستانی در زمان اردوان سوم، متصرفات خویش را به حساب اراضی هندی متعلق به فرمانفریان آراخوسید که مغلوب وی گشته بودند توسعه داده و خویشتن را «پادشاه بزرگ هندوستان» خواند. اردوان نیزقادر نبوده تا وی را بر جایش بنشاند و به عدم شناسایی سلطنت او اکتفا کرد. »36
در این دوره با قوم دیگری در مجاورت دولت اشکانی بر می خوریم که به گفته «رنه گروسه » در حدود شرقی ایران، بر افغانستان و قسمتی از هند شمالی و شمال غربی آن حکومت داشتند و به کوشانیان معروفند. وید راثر ارزنده ی خود، امپراتوری صحرانوردان می نویسد :
«یوئه چی های ساکن باختران در قرون اول میلادی که به زبان چینی « کوی شوانگ » kouei – chouang ] = کویی . شوآنگ kuei. shuang [ خوانده شده اند، یکی از قبایل پنجگانه بودند که در سال ۱۲۸ ق . م . باختران را بین خود تقسیم نمودند … »37
آنان یکی از قبایل عمده یو ا – چی yueh – chih بزرگ بودند که از سرزمینهای اصلی خود توسط قبیلۀ جنگجوی دیگری به نام هسیونگ – نوها ( هونها ) رانده شدند و در شمال بلخ نیز ساکن شدند. عده ای از جمله کریستن سن آنان را از تبار سکاها دانسته اند، ا ما ویل دورانت آنان را ترک می داند.۳۸
دکتر محمد جواد مشکور در مقاله ی « نام کوشان در کتابهای قدیم فارسی و عربی » می نویسد :
«کوشانیان اقوا می از تخاری ها بودند که از قرن اوّل ق . م . تا چهارم میلادی در مشرق فلات ایران از سغد گرفته تا افغانستان شرقی و ماوراء النهر و هندوستان غربی فرمانروایی داشتند. ۳۹
نهرو در این باره می نویسد :
«از میان قبایل “یووه چیه ” یک قبیله به نام کوشان ها برتری خود را بر قبایل دیگر مسلم ساختند و سپس آنها نیز به سوی شمال هند سرازیر شدند، در اینجا هم سکاها را که تازه مستقر شده بودند، شکست دادند و از برابر خود به نواحی جنوبی هند راندند و به این ترتیب بود که سکاها به نواحی کاتیاواد و دکن رفتند. از آن پس کوشان ها امپراتوری پهناور و نیز دولتی را در تمام نواحی شمالی هند و قسمتی عمده از آسیای مرکزی به وجود آوردند … » 40
هارماتا در مقدمه کتاب «تاریخ تمدنهای آسیای مرکزی» در تشکیل حکومت کوشانیان می نویسد :
«در حدود قرن اوّل میلادی در شمال هندوکش اتحاد پنج قبیله ی تخاری تحت لوای کوشانی ها آغاز شده بود و در حدود ۵۰ میلادی پادشاه کوشانی به نام کوجولا کدفیس که خود را سالار بلخ خواند، هند و پارتی ها را بیرون کرد و ایالت هندی آنها را ضمیمه ی کشور خود کرد.»
پایتخت تابستانی این پادشاهان در « کاپیچی » kapici ( = کاپیسی یا بگرام ) و کابل و پایتخت زمستانی آنان شهر پیشاور بوده است. عصر کوشانی را به سه دوره تقسیم کرده اند :
۱- کوشانی های قدیم که زمان حکومتشان بین ۵۵ تا ۱۲۵ میلادی بوده است، توسط کوجولا کدفیس اول ( = کادفی زس یا چیو چورا chiu – chiu ) تاسیس شد. سه پادشاه از این خاندان در مجموع ۷۰ سال حکومت داشتند.
۲ – کوشان های جدید که بین ۱۲۵ تا ۲۳۰ میلادی حکومت کرده بودند، توسط – کانیشکای بزرگ تاسیس شد. وی یکی از مبلغان بزرگ آیین بودا بوده است. ۴۱دکتر مهرداد بهار این دولت را همان کشانی شاهنا مه می داند،۴۲تعداد شاهان این سلسله ده نفر بودند که در مجموع پس از ۱۰۸ سال توسط دولت ساسائی منقرض گردید. باستان شناسی، حکومت کوشانیان را شا مل سرزمین های خوارزم و تاجیکستان و ازبکستان دانسته اند. ۴۳ شاپور اوّل فرزند اردشیر بابکان به شرق تاخته و از طریق هندوکش به هندوسپس به قلمرو کوشانیان دست یافته است. پروفسور محمد باقر در مقاله «تاثیر و گسترش زبان فارسی در شبه قاره هند و پاکستان» می نویسد :
«کوشانیها نخستین کسانی از شبه قاره ی هندو پاکستان بودند که توانستند با مردم ایران ارتباط سیاسی بیشتری برقرار سازند و زبان پارسی را در سده ییکم یا دوم پس از میلاد در سرزمین شبه قاره هند و پاکستان رواج بدهند ( محیط طباطبایی فارسی هندی روزنا مه پارس شیراز، ۴ آوریل ۱۹۶۶ م) … این بیان به وسیله سنگنبشته ای که از کوشانیها با خط یونانی در – سرخ کتل sorkhkatal تخارستان که دارای کلمات تخارستان فارسی یا رومی می باشد به دست آمده است، تایید می گردد.
( تحقیقات آفریقایی و شرقی / سال ۱۹۶۰ و نشریه آسیایی ۱۹۶۱ … مانی در آن زمان برای اشاعه آیین خویش روانه شبه قاره ی هند و پاکستان شده بود … به مجرد ا عدام مانی که همزمان با سلطنت بهرام اوّل ساسانی بود، عده ای از طرفداران او از بیم جان راه شبه قاره هند و پاکستان را در پیش گرفتند و به آن نواحی روی آوردند.
قدیمیترین کتاب که در زبان پارسی از نویسندگان هند شناخته شده است، ترجمه فارسی رساله ای به نام زهر به قلم چاندرا گوپته به سال (۲۹۳ – ۳۲۲ ق . م) هنگامی که وزیر اعظم چاناکیا یا کانتیلیا chanakya or ya از kant بود تالیف نمود.
بازدید
بازدید
کلید واژه : نقش ، دین ، تقویت ، اتحاد ملی ، انسجام اسلامی
مقدمه : انسان بر اساس طبیعت و سرشت خود ، خواستار عزت ، محبوبیت ، سعادت و خوشبختی است ، لیکن اگر راهنمای مطمئنی چون عقل و شرع نداشته باشد ، دچار سردرگمی می شود و به بیراهه می افتد و گمراه می گردد ، چرا که شیطان و هواهای نفسانی بویژه نفس اماره راههای دیگری به او نشان می دهند و وانمود می کنند که سعادت و عزت و محبوبیت در کسب و جمع مال است ، در نتیجه به دام شیطان می افتد و رهائی اش از آن دام بعید به نظر می رسد.
بدون تردید اگر انسان از وحی و حاملان آن که اهل بیت عصمت (ع) هستند کمک بگیرد یه راه راست هدایت می شود و به خواسته ها و آرزوهای شرعی خود می رسد خداوند سبحان راههای رسیدن به عزت را معین کرده و به وسیله پیامبر اکرم (ص) و اوصیای گرامی اش به مردم ابلاغ فرموده ، در حدیثی قدسی خداوند خطاب به موسای کلیم (ع) فرموده است : ای موسی من عزت را در بندگی و اطاعت خود قرار داده ام و مردم عزت را در معصیت و نافرمانی من می جویند پس کی آن را می یابند! ( هرگز آن را نمی یابند).
عزت انبیاء و اوصیا و اولیای الهی ، در طول تاریخ بشر ، ریشه در بندگی خدا دارد و هر چه عبودیت و بندگی و سرسپردگی در برابر خدا بیشتر باشد ، دایره عزت وسیعتر و گسترده تر می شود ، ( آنان که منکرند بگو روبرو کنند!) هر کس در این حقیقت محسوس و ملموس شک دارد به نمونه های آشکار آن بنگرد.
پیامبران الهی بویژه پیامبر اسلام (ص) و ائمه اطهار و اولاد طاهرین آنها و علمای عاملین و عرفای کملّین و شهدای واصلین نمونه های بارز این عزت و محبوبیت می باشند البته عزت دنیوی آنان برای محسوس و مشهود است و عزت اخرویشان بسی فراتر است چون خداوند آن را چنین توصیف کرده و فرموده است : برای بندگان شایسته ام چیزهایی در آخرت (بهشت) مهیا کرده ام که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب بشری خطور کرده است.
لازم به ذکر است که برای رسیدن به عزت فردی بهترین راه همین بندگی و طاعت است اما تواضع هم که در بطن عبودیت است نقش بسزایی در محبوبیت و عزت فردی دارد و مفاد روایات فراوانی است که تواضع در برابر خدا و خلق خدا و موجب عزت و رفعت است پیامبر (ص) فرمود : هر کس در برابر خدا و برای خدا تواضع کند خدا به او رفعت درجه و مقام می دهد
( سعدی : تواضع سر رفعت اندازدت تکبر به خاک اندر اندازدت )
عزت جمعی : اما راه رسیدن به عزت و شوکت جمعی و برون رفت از حالت غربت که پیامبر سلام (ص) فرمود : اسلام در آغاز غریب بود و همانند آغاز ، به غربت بر می گردد منحصر به اتحاد و انسجام و پرهیز از جدایی و تفرقه است ، و آن حاصل نمی شود مگر با ارتباط و پیوند دوستانه و برادرانه مسلمانان با یکدیگر ، و مراوده و رفت و آمد و اجتماع و گردهمایی ، از این رو خدای منان به منظور رسیدن مسلمانان به این هدف ، اجتماعاتی گوناگون برای آنها مقرر فرمود به شرح زیر :
الف : اجتماع شبانه روزی (نماز جماعت)
ب : اجتماع هفتگی (نماز جمعه)
ج : اجتماع سالانه (نماز عیدین)
د : اجتماع بین المللی (حجّ) که هر کدام مقاله ای مستقل می طلبد ، و سعی نگارنده بر اجمال است.
اتحاد ، در لغت : یکی شدن ، وحدت ، توافق ، یگانگی کردن.
اتحد یتحد اتحاد ، اتحد القوم ، آن قوم با هم متحد و هم پیمان شدند.
انسجام : انسجم الکلام ، سخن انسجام یافت یعنی منتظم شد.
انسجام : یکپارچی استواری ، روان بودن.
انساجم من المطر ، باران ریزان ، و معٌ ساجم ، اشک ریزان.
انسجام : توافق ، تناسق در اجزا ، انسجام در سلیقه ها ، مصالح ، آرا. ( Harmony)
انسجام : هماهنگی ( unison ) ، سازش و موافقت (agrement)
انسجام از منظر قرآن کریم : با توجه به معانی گوناگونی که برای واژه در فرهنگ لغتها آمده است نوعی پیوستگی و وابستگی امت اسلام با یکدیگر در سراسر جهان است که به نظر می رسد با اتحاد کمی متفاوت است چون اتحاد ملی کمی محدودتر از انسجام اسلامی است ، انسجام اسلامی هماهنگی ، سازگاری ، همصدایی، همنوایی ، ارتباط تنگاتنگ همه ملت های اسلامی با یکدیگر است ، این انسجام مرزهای جغرافیایی را در می نوردد و به کشور خاصی مربوط نمی شود به عنوان نمونه : راهپیمایی مسلمانان جهان حتی مسلمانان اروپا و آمریکا و شوروی و غیره در روز جهانی قدس به حمایت از ملت مظلوم فلسطین و اعتراض به اشغالگری و جنایات رژیم صهیونیستی ، انسجام اسلامی محسوب می شود و نگارنده مقاله سعی دارد به خواست خدا در این محدوده و کادر از کتاب و سنت مطالبی ارائه کند.
بدون تردید مسلمانان جهان اعم از شیعه و سنی در جای جای جهان ، غریب و مظلوم واقع شده اند همان طور که رسول اکرم (ص) خبر داد و فرمود : اسلام غریب آغاز می شود و سرانجام به غربت برمی گردد ، وحدت اسلامی براستی چه غربتی بالاتر از این قابل تصور است که مسلمانان در نقاط مختلف جهان پراکنده اند یعنی در قاره های مختلف ، کشورهای اسلامی و مسلمانان وجود دارند و به خاطر اختلافات عقیدتی و فرقه ای و دیگر عوامل تفرقه که به دست دشمنانشان ایجاد می شود پراکنده شده و در مقابل دشمنان ”ید واحده“ نمی شوند حال آنکه پیامبر (ص) فرمود : المسلمون یدٌ واحده علی من سواهم. مسلمانان بر ضد غیر مسلمانان مشابه یک دست هستند. و نیز فرمود : المسلمون اخوه لافضل لاحدٍ علی احدٍ الا بالتقوی ، مسلملنان برادران یکدیگرند هیچکس را بر دیگری برتر نیست مگر به تقوا کدام غربت از این بالاتر که گروهی از مسلمانان باگروهی دیگر به خاطر امور پوچ و واهی با هم بجنگند و دشمنان شاد شوند یا یک حاکم کشور اسلامی از یک کشور دشمن اسلام ، علیه مسلمانان یک کشور کمک بگیرد ( مانند حمله صدام معدوم به ایران ) یا کمک برخی سران کشورهای اسلامی یا برخی شخصیتهای به ظاهر مسلمان با اسرائیل همسو و هم جهت باشند علیه فلسطین و سخن خدا را فراموش می کنند که فرمود : لاتجدُ قوماً یؤمنون بالله و الیوم الآخِر یوادّون من حادّ الله و رسوله هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز قیامت دارد ، نمی یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند. و کدام غربت از این دردناک تر است که رهبران آزاد اندیش برخی ممالک اسلامی و در رأس آنها ایران اسلامی سران دیگر کشورهای اسلامی را به وحدت و انسجام دعوت کنند و پاسخ مثبت نشنوند در طول تاریخ اسلام وضع بدین منوال بوده است ، سید جمال الدین اسدآبادی در سالهای حکومت سلسله قاجار و سلطنت ناصرالدین شاه ضرورت چنین وحدت و انسجامی را تشخیص داد و تلاش فراوانی هم کرد و به نتیجه دلخواه نرسید اما در بیداری برخی از کشورهای اسلامی بی تأثیر نبود ، و جای بسی تأسف است که فریاد او را در گلو خفه کردند و خود مسلمانان و سران آنها مانع پیشرفت و موفقیت او شدند پادشاه عثمانی سید را به کشور خود دعوت کرد و او وارد قسطنطنیه شد و به اجبار در همانجا ماند. و در حقیقت حبس نظر شد و سرانجام در شوال۱۳۱۴ یا ۱۳۱۵ هجری قمری در استانبول درگذشت و در سبب مرگ او اختلاف بسیار است که در ذیل به اجمال اشاره می شود. دشمنان قسم خورده اسلام فریاد وحدت طلبانه دیگر آزادی خواهان و درد آشنایان اعم از علما و غیر علما را از نطفه خفه کردند ، و در هر فرصتی که زمینه های اتحاد و انسجام مسلمانان جهان فراهم شود دشمنان اسلام سنگ اندازی و توطئه می کنند و با شگردهای شیطانی خود زمینه تفرقه مسلمانان را فراهم می آورند اما در هیچ شرایطی برای یک مسلمان درد آشنا ، سکوت جایز نیست چون سکوت مایه خواری و ذلت است ، ما نباید مأیوس شویم چون تا قرآن و سنت نبوی را داریم زمینه های اتحاد و انسجام برای ما فراهم است چرا که نبی مکرم اسلام فرمود : در میان شما چیزی برجای گذاشتم که اگر به آن تمسک کنید پس از من گمراه نشوید ، کتاب خدا (قرآن) و سنتم ، و در روایت (ترمذی) بجای سنتم ، و عترتی (عترتم) آمده است.
و نیز فرمود : شما را در راهی روشن رها کردم که شبش مانند روزش روشن است.
پس راه روشن است و رونده گمراه نمی شود ، و رهبران بیدار و آگاه و شجاع هم داریم پس چیزی کم نداریم ، دلیلی ندارد ساکت باشیم ، چرا معطلید ، رهبران فریاد وحدت سر می دهند و رهنمود انسجام می دهند ، زمینه های جهانی و شرایط زمانی و مکانی هم فراهم است ، یا علی این گوی و این میدان !!!
امام راحل از معدود فقها و رهبرانی بود که آگاهانه و دلسوزانه به این دعوت عام اقدام کرد ولی بیشتر سران ممالک اسلامی نپذیرفتند و به انسجام اسلامی دلخواه نرسیدیم اگرچه انقلاب اسلامی به برکت خون شهدا به دیگر کشورها صادر شده واغلب ملتها را بیدار کرده است ولی اتحاد ملی در سایه رهنمودهای امام راحل و به برکت خون شهدا و مقاومت دلیرانه ملت قهرمان ایران و ابتکارات راهیانه و برنامه ریزیهای خردمندانه و آینده نگریهای مدبرانه مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای حفظه الله تعالی ، در کشور ایران بوجود آمده و روز به روز پایه های وحدت محکمتر می شود و تأثیرات عمیقی هم در سطح جهانی گذاشته و تاحدودی مسلمانان جهان را از خواب غفلت بیدار کرده است البته نباید تلاشهای بازوان محکم رهبر عزیز انقلاب یعنی قوای سه گانه و مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس خبرگان را نادیده گرفت ، اتحاد نیروهای مردمی ، قوای سه گانه در شرایط کنونی به وضوح مشاهده می شود و انتظار می رود بیش از این گسترش یابد و غربت جهانی مسلمانان به عزت جهانی تبدیل شود انشاءالله ، و آن زمانی است که همه سران کشورهای اسلامی و ملتهایشان تعصبات قومی و فرقه ای و مذهبی و سلیقه های فردی و مناقشات جغرافیایی کنار بگذارند و یک زبان را به عنوان زبان مشترک بین تمام مسلمانان معین کنند (زبان عربی) چون وحدت زبان در انسجام ملتها تأثیر بسزایی دارد – آمریکا و انگلیس برای ترویج زبان خودشان که انگلیسی است تبلیغات بسیار و هزینه های زیادی کردند یعنی بیش از صد سال تلاش کردند تا یک زبان ، زبان زنده جهان شد . دقیقاً به خاطر دارم که در سال دوم دبیرستان انگلیسی تدریس می کردم ، در سالهای ۳۹ به بعد از سوی یک مؤسسه آمریکایی برای دبیران زبان انگلیسی کلاس مکالمه رایگان گذاشتند و یک آمریکایی در آن کلاس تدریس می کرد و من آن کلاس را گذراندم ، ایجاد وحدت سیاسی ، نظامی ، اقتصادی ، فرهنگی در گرو وحدت زبان است ، باید با تمام عوامل تفرقه زا در کشورهای اسلامی مبارزه کرد و عوامل ایجاد اتحاد و انسجام اسلامی را در همه کشورها تقویت کنیم.
الف : اجتماعات شبانه روزی مسلمانان (نمازهای یومیه)
خداوند در قرآن کریم فرموده است : نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و با رکوع کنندگان رکوع کنید (نماز را به جماعت برگزار کنید).
مقصود از جمله « و ارکعوا مع الراکعین » خواندن نمازهای یومیه به جماعت است بنابراین خداوند منان در این آیه همان طوری که به اقامه نماز امر کرده ، به خواندن نماز به جماعت نیز امر فرموده است . در این جمله با این که خدا امر کرده که نماز به جماعت خوانده شود ولی از میان تمام افعال نماز فقط رکوع را بیان کرده است .
نکته : شاید خداوند به این جهت این تعبیر را آورده باشد تا خاطر نشان کند که یکی از ارکان نماز مسلمانان رکوع است تا از نماز یهود که مطلقاً رکوع ندارد ، ممتاز گردد.
نکته دیگر اینکه خداوند نمی فرماید نماز بخوانید ، بلکه می گوید : نماز را برپا دارید (اقیموالصلوه) یعنی تنها خودتان نماز خوان نباشید بلکه چنان کنید که آئین نماز در جامعه انسانی برپا شود و مردم با شور و عشق به نماز روی بیاورند.
برخی از مفسران گفته اند : معنای « اقیموالصلوه » این است که نماز شما تنها ، اذکار و اوراد نباشد بلکه آن را بطور کامل بپا دارید که مهمترین رکن آن ، توجه قلبی و حضور دل در پیشگاه خدا و تأثیر نماز در روح و جان آدمی است.
و ارکعو مع الراکعین : یعنی در نماز جماعت مسلمانان شرکت کنید زیرا نماز جماعت ۲۷ درجه بر نماز فرادا فضیلت دارد برای این که در نماز جماعت افراد و نفوس پشتیبان هم هستند. زیرا نماز همانند جنگ است و محراب همانند میدان جنگ ، و در قتال و جنگ صفهای جماعت ضروری است بنابراین جماعت نوعی قوه و قدرت است (مخاطب در این آیه یهود است)
مخاطب در این آیه یهود است که در نمازشان رکوع نبوده. «مع الراکعین» یعنی همانند این مسلمانان که رکوع می کنند ، نماز بگزارید و منظور این است که نمازگزاران را تشویق کنند تا نماز را به جماعت برگزار کنند ، چون در آغاز آیه «اقیموا الصلوه» فرموده است.
اهتمام به جماعت در روایات : در روایتی صحیح از زراره و فضیل نقل شده که به امام باقر (ع) گفتیم آیا خواندن نمازها به جماعت واجب است ؟ فرمود : خواندن نمازها واجب است ولی خواندن همه نمازها به جماعت واجب نیست لیکن مستحب است و هر کس نماز جماعت را بی دلیل به خاطر بی میلی به آن و به جماعت مؤمنان ، ترک کند نمازش ارزشی ندارد.
۲- امام صادق (ع) فرمود : نماز جماعت بر نماز فرادا (۲۴) نماز برتری دارد که خود آن نماز (۲۵) نماز می شود.
۳- محمدبن مسلم از امام باقر (ع) روایت کرده که فرمود : همسایگان مسجد که به جماعت حاضر نشوند نمازشان ارزشی ندارد مگر مریض باشد یا گرفتار و مشغول.
۴- رسول خدا فرمود : جماعت رحمت است و تفرقه و جدایی عذاب است.
۵- امام صادق (ع) از پدر بزرگوارشان روایت کرده که آن حضرت فرمود : رسول خدا با همسایگان مسجد شرط کرد که در نماز جماعت حاضر شوند و فرمود : گروههایی که به جماعت حاضر نمی شوند باید از این کار منتهی شوند (نهی پذیر شوند) یا دستور می دهم مؤذنی اذان بگوید آنگاه نماز اقامه شود پس از آن شخصی از اهل بیتم را فرمان می دهم (و او علی است) تا خانه کسانی را که به نماز جماعت حاضر نمی شوند با هیزم به آتش بکشند.
نتیجه گیری : براستی دلیل این همه تشویق و تأکید و تهدید برای برگزاری نمازهای یومیه به جماعت چیست به یقین نه خدا را در این عمل نفعی است و نه رسول خدا را ، بلکه منافع این کار به خود مسلمانان برمی گردد چون فلسفه برگزاری نمازهای یومیه به جماعت و تشکیل صفوک بهم پیوسته یکی از عوامل همبستگی و دلبستگی مسلمانان به یکدیگر است و این همه تشویق برای این است که علاوه بر اجر و ثواب اخروی از فواید و منافع دنیوی آن بی بهره نمانند زیرا اگر فرهنگ حضور در نماز جماعت در جامعه اسلامی شهرها ، روستاها ، وزارتخانه ها ، دانشگاهها ، کارخانه ها ، کارگاهها ، مدارس و غیره نهادینه شود و نمازگزاران در هر کوی و برزن و هر منطقه ای از احوال هم مطلع شوند و در حل مشکلات فرهنگی ، دینی ، سیاسی ، اقتصادی یکدیگر همکاری کنند ، محبت به هم در آنها ایجاد می شود و محبت و همدلی ، موجب اتحاد در برابر دشمن می شود و یکی از اهداف مهم برگزاری نماز به جماعت ایجاد اتحاد است چرا اسلام بر دو پایه مهم استوار شده است : ۱- کلمه توحید (لا اله الا الله) ؛ ۲- توحید کلمه ، همه یک سخن بگویند ، یکدست شوند در مقابل بیگانگان و دشمنان اسلام که پیامبر (ص) فرمود : مسلمانان بر ضد غیر مسلمانان (یک دست می باشند و هم نسخ)