جستجو در تک بوک با گوگل!

بازدید
کوشش کنید که قیام شما، این نهضتی که دارید، نهضت الهی باشد، لله باشد. تمام قوا در مقابل خدای تبارک و تعالی هیچ است. ما نمی ترسیم، برای اینکه ما برای خدا قیام کردیم. قیام لله هیچ خسران ندارد، هیچ ضرر توی آن نیست.
بازدید
تاریخ معاصر
بازدید
شهید بزرگوار مصطفی خمینی یکی از فقیهان طرفدار ولایت انتصابی عام فقیه است.
ایشان (قدس سره) در بحث بیع که با عنوان «تحریرات فی الفقه»تدریس می شده، دیدگاه خود در مسئله ولایت فقیه را عنوان کرده است. طرح مسئله ولایت فقیه از سوی ایشان در حقیقت پاسخی به ندای پدر بزرگوارش بود که از مبارزان دانشور و محقق حوزه درس خود خواسته بود که به هرگونه ممکن، با نگارش سخنرانی در محافل و مجالس تدریس و… به شناساندن «ولایت فقیه» بپردازند:
«… ما اصل موضوع را طرح کردیم و لازم است نسل حاضر و نسل آینده در اطراف آن بحث و فکر کنند».
متأسفانه بخش زیادی از کتاب تحریرات فی الفقه این شهید بزرگوار از جمله آن بخشی که مربوط به ولایت فقیه بود، مفقود شده است، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام توانسته است نسخه ای از این مباحث را که یکی از شاگردان شهید از روی دست خط مصنف استنساخ کرده، پیدا کند و در ضمن مجموعه ای با نام «ولایت الفقیه»به زیور طبع بیاراید و ما در اینجا مروری بر اندیشه سیاسی این شهید بزرگوار از این اثر ارزشمند خواهیم داشت.
این شهید بزرگوار بعد از بحث مفصل درباره ادله ولایت فقیه و بعضی از ابعاد آن در نتیجه گیری از بحث نوشته است:
«خلاصه سخن آنکه اختیاری که خداوند متعال به امام معصوم داده است از جهت داشتن ریاست بر همه مردم و سلطنت بر بندگان و اداره شئون ملت و رهبری امت و تنفیذ قوانین شرع و تطبیق آنها بر موارد و تدبیر همه شئون زندگی مردم و تنظیم آن، تمام این اختیارات را به فقیه نیز داده است. »
سپس به نقل بعضی از مصادیق این ولایت مطلقه پرداخته است و پس از ذکر قضا، حدود تعزیرات، نصب قاضی، جمع آوری اموال امام و… نوشته است:
«خلاصه حل تمام مشکلات فردی و اجتماعی و تشکیل وزارتخانه های مختلف در شئون مختلف مملکت از جمله اختیارات فقیه است».
ادله اثبات ولایت فقیه
این شهید بزرگوار با دو ابتکار ولایت فقیه را اثبات کرده است:
۱٫ اصالت دادن به دلیلهای عقلی و آوردن دلیلهای نقلی به عنوان مؤید؛
۲٫ استناد به آیات قرآن افزون بر روایات.
۱ . دلیل عقلی
شهید مصطفی خمینی در تقریر دلیل عقلی شیوه نوی را پیش گرفته است. دلیل عقلی وی بر دو مقدمه استوار است.
مقدمه اول: جامعیت دین اسلام. وی در این باره نوشته است:
«قوانین اسلام، سعادت بشر را در همه عصرها به عهده دارد، زیرا اسلام برای تمام مرحله ها و زوایای زندگی، در امور فردی و اجتماعی، برنامه دارد. اسلام دین دنیا و آخرت است. اسلام تنها بشر را به آخرت فرا نمی خواند، بلکه دین، سیاست بزرگی است که همه سعادتهای جزئی و کلی، دنیوی و اخروی را در بر دارد. به همین جهت است که اسلام مسائل گوناگون روحی، مادی، فردی و اجتماعی را داراست، به خلاف قانونهای دیگر ملتها که در احکام فردی و روحی ناتمام اند، حتی در امور دنیایی هم ناتوان هستند».
مقدمه دوم: اقسام تکالیف شرعی. تکالیف شرعی به چند دسته تقسیم می شود:
دسته اول، تکالیفی که انجام کاری یا ترک کاری را از شخص خاص یا در حالت خاص، خواسته است؛ مانند بسیاری از احکام فردی، مثلاً شارع مقدس خواسته است که مردان ابریشم یا طلا نپوشند. این تکلیف متوجه شخص خاصی (مردی که به حد تکلیف رسیده ) است. لذا کودکان می توانند ابریشم بپوشند و بر اولیای کودک واجب نیست آنان را از این کار باز دارند؛
دسته دوم، تکالیفی است که انجام یا ترک کاری از همه افراد در تمام حالات خواسته است؛ مانند ترک شرب خمر یا زنا. خواسته شرع آن است که این قبیل اعمال وجود خارجی پیدا نکند، حتی اگر کودک هم خواست مرتکب این قبیل اعمال شود، اولیاء وظیفه دارند جلوگیری کنند، حال اگر شارع به دلیل اینکه کودک قابلیت تعلق خطاب را ندارد، از مکلف کردن کودک متمکن نیست، آنهایی را که شرایط تکلیف را دارند موظف می کند که هم خود از این قبیل کارها اجتناب کنند و هم مواظب باشند دیگران مرتکب آنها نشوند؛
دسته سوم، تکالیفی مربوط به جامعه است که شارع به هیچ وجه راضی نیست که این تکالیف معطل بماند و هیچ تکلیفی نمی تواند با انجام آنها مزاحمت کند؛ مانند نظم و امنیت جامعه و جلوگیری از هرج و مرج و جلوگیری از تجاوز به آبرو، اموال و جان مردم و… .
این تکالیف، تکالیفی است که رعایت آنها بر هر انسان عاقلی لازم است در طول تاریخ همه حکومتها خود را متصدی نظم و امنیت معرفی می کردند و هر حکومتی، حکومت دیگر را به بی لیاقتی در انجام این تکالیف متهم می ساخت. دین اسلام که دین جامع است و بخشی از تکالیف شرعی نیز به این مهم پرداخته است، هرگز نسبت به این تکلیف مهم بی تفاوت نیست و حتماً در این باره وظیفه مردم را روشن ساخته است و کسی را به عنوان مسئول و متصدی برای انجام این تکلیف مهم معرفی کرده است. اگر بگویید این تکلیف به عهده همه مردم است، در این صورت، نقض غرض و اختلال نظام لازم می آید. پس از روشن شدن دو مقدمه، عقل به روشنی حکم می کند که خداوند متعال در عصر حضور پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) اجرای این تکلیف را به عهده آنان گذاشته است و در عصر غیبت انجام این تکلیف مهم را به عهده فقیه عادل گذاشته است و فقیه عادل را از طریق امامان معصوم(ع) به این منصب مهم نصب کرده است. پس معقول ترین گزینه برای تصدی این قبیل کارها تعیین فقیه عادل است.
بازدید
بازدید
در مقام تحلیل انقلاب اسلامى ایران، یک رویکرد، آن را ملهَم از نهضت حسینى و مکتب عاشورایى مىداند و در همین بستر با بررسى عوامل اصلى محدثه انقلاب، آنها را عوامل مبقیه انقلاب نیز دانسته، بر حفظ و استمرار
آنها پاى مىفشارد.
نویسنده در این مقاله با مفروض گرفتن تأثیر پذیرى انقلاب اسلامى ایران از نهضت امام حسین(ع) به دنبال نشان دادن نوع تأثیرگذارى عاشورا بر انقلاب اسلامى و تداوم آن است و در این راستا عناصر رهبرى، مکتب و ملت را در هر دو حرکت با معرفى شخصیت رهبران جبهههاى حق و باطل به بحث مىگذارد.
مقاله حاضر مىکوشد، به این سؤالات پاسخ دهد:
۱٫ آیا عاشورا بر انقلاب اسلامى تأثیر گذاشته است؟
۲٫ اگر عاشورا بر انقلاب اسلامى تأثیر داشته در چه زمینهها و به چه صورتى بوده است؟
۳٫ آیا عاشورا، همانگونه که در پیدایش و پیروزى انقلاب اسلامى تأثیر گذاشت، قادر است بر تداوم آن نیز تأثیر بگذارد؟ نیل به اینمقصود و هدف، چگونه و از طریق پیمودن چه راههایى امکانمىیابد؟
مقدمه
اگر چه تأثیرگذارى عاشورا بر انقلاب اسلامى و تداوم آن، از نظر نگارنده مسلّم و بدیهى است، به همین دلیل، آن را به عنوان مفروض برگزیده است، اما به جهت آن که بر خوانندگان نیز این قطع و یقین حاصل شود، دو دلیل در اثبات آن اقامه مىکنیم: دلیل اوّل: امام خمینى(ره) به شکلهاى مختلف بر چنین تأثیرى اشاره کردهاند.
بهعنوانمثال:
«حجت ما براى این مبارزهاى که بین مسلمین و…این دستگاه فاسد است، حجت ما در جواز و
لزوم این عمل…عمل سیدالشهدا (ع) است…حجتمان براین است که اگر چنانچه این مبارزه را ادامه بدهیم و صدهزار از ما کشته بشود براى رفع ظلم…براى اینکه دست آنها را از این مملکت اسلامى کوتاه کنیم، ارزش دارد. حجتمان هم کار حضرت امیر(ع)، و سیدالشهداست.»
گمان نکنید که اگر این مجالس عزا نبود و اگر این دستجات سینهزنى و نوحهسرایى نبود، br>15> خرداد پیش مىآمد … تمام این وحدت کلمهاى که مبدأ پیروزى ما شد، براى خاطر این مجالس عزا و این مجالس سوگوارى و این مجالس تبلیغ و ترویج اسلام شد… اگر قیام سیدالشهدا سلام الله علیه نبود، امروز هم ما نمىتوانستیم پیروز شویم.
… انقلاباسلامى ایران پرتوى از عاشورا و انقلاب عظیم الهى آن است.
… کربلا را زنده نگه دارید و نام مبارک حضرت سیدالشهدا را زنده نگه دارید که با زنده بودن او
اسلام زنده نگه داشته مىشود.
دلیل دوم: بیشتر منابعى که زمینههاى زایش عاشورا و انقلاباسلامى را کاویدهاند، به مشترکات فراوان این دو اشاره دارند، از جمله:
الف. در باره عاشورا، برخى نوشتهاند:
فرهنگ و تعالیم عاشورا داراى زمینههایى است که نمونههایى از آن عبارتند از:
.۱ فرهنگ شهادت،
2. فرهنگ مبارزه مستمر حق با باطل،
۳٫ فرهنگ طاغوت ستیزى و طاغوت
زدایى،
4. اصل پیروى از رضاى خدا و مصالح مسلمین،
5. فرهنگ پیشگیرى از جرم و فساد
قبل از وقوع آن،
6. فرهنگ نظارت عمومى و امر به معروف و نهى از منکر.
ب. دیدگاه امام خمینى(ره) در باره انگیزههاى قیام امامحسین(ع) عبارت است:
1. عمل، به تکلیف الهى، ۲٫ تشکیل حکومت اسلامى، ۳٫ نشر اسلام و بقاى آن، ۴٫ امر به معروف و نهى
از منکر، ۵٫ نجات اسلام از خطر تحریف، ۶٫ اصلاح امت و جامعه اسلامى، ۷٫ ظلم ستیزى عدالتخواهى.
ج. در باره انقلاباسلامى.برخى عوامل پیدایش انقلاباسلامى را به این شرح توضیح
دادهاند: ۱٫ مذهب، ۲٫ سلطه بیگانگان، ۳٫ رهبرى حضرت امام خمینى(ره)، ۴٫ شعار جدایى دین از سیاست، ۵٫ اسلام زدایى نظام حاکم، ۶٫ بیگانه بودن نظام حاکم با مردم، ۷٫ تحقیر شخصیت انسانى مردم، ۸٫ وحدت و یکپارچگى ملت.
د. برخى زمینههاى انقلاب را به این شرح بر مىشمارند: ۱٫ ایجاد نارضایتى عمیق درمردم از شرایط حاکم، ۲٫ وجود رهبرى و ساختارهاى اجتماعى و سیاسى بسیجگر، ۳٫ گسترش روحیه انقلابى و مشارکت مردمى، ۴٫ گسترش و پذیرش اندیشه حکومت اسلامى، ۵٫ مبارزه خشونت بار مردم با دولت.
بنابراین، شناخت و تبیین عوامل مؤثر در شکلگیرى انقلاباسلامى، بدون توجه به نقش و تأثیر نهضت بزرگ امامحسین(ع)، شناختى ناقص و به دور از واقع است.
البته، اجمالى که از تأثیر عاشورا بر انقلاباسلامى سخن گفتیم، براى درک عمیق این تأثیر، نارساست، ثانیاً بدون قالب بندى و پراکنده است. از این رو، مقاله تلاش خواهد کرد تأثیر عاشورا در پیدایش انقلاب اسلامى را در سه قالب: رهبرى، ایدئولوژى (اسلام) و مردم نشان دهد، زیرا بیشتر منابع مربوط به انقلاب اسلامى، این سه عامل را تنها عوامل زادن انقلاباسلامى و تداوم آن بیان مىکنند:
۱٫ «پیروزى انقلاب اسلامى، بطلان بسیارى از نظریهها را به اثبات رساند و ثابت کرد نباید هر پدیدهاى را در لابراتور تجربى آزمایش کرد. پیداست این همه، جز از طریق امدادهاى الهى و فرهنگ غنى اسلام و رهبرى خردمندانه امام خمینى و فداکارىهاى ملت سلحشور و اتحاد و همدلى همه اقشار ملت امکانپذیر نبود.»
۲٫ «عامل اصلى که موجب بروز و پیروزى انقلاباسلامى گردیده است، عامل اسلام زدایى شاه بوده ست…مسلّماً غیر از این عامل، باید عامل وحدت بخش و حرکت آفرین رهبرى دینى و مرجعیت والا مقامى نظیر امام خمینى را نباید به باد فراموشى سپرد…بنابراین، مهمترین عوامل بروز و پیروزى انقلاب را باید در دو مفهوم کلى دید:
الف. روح اسلام خواهى و خداخواهى مردم (امت)
ب. رهبرى دینى مورد قبول عامه مردم(امام).»
۳٫ «امام به عنوان وصل میان مردم و اسلام، با درس از نهضت عاشورا، محتواى سیاسى – انقلابى اسلام را بدان بازگرداند. همانگونه که مکتب اسلام، رهبرى امام و حضور مردم، سهعامل اصلى محدثه انقلاب به حساب مىآیند، همین سه عامل به عنوان عوامل مبقیه انقلاب
نیز محسوب مىگردند.»
رهبرى
در رأس قیام عاشورا، امامحسین(ع) و در فراز انقلاب اسلامى، امام خمینى(ره) قرارداشت. یزید بن معاویه و محمدرضا پهلوى در سوى دیگر این دو نهضت بودند.
۱٫ حسین بن على(ع)
امام خود را این گونه معرفى مىکند:
«ما دودمان پیامبریم و به عهدهدارى این امر (حکومت) و ولایت بر شما، از دیگرانى که به ناحق
مدعى آنند و میان شما به ستم و تجاوز حکومت مىکنند، سزاوار تریم».
حسین(ع) خطاب به ولید، هنگامى که از او خواست با یزید بیعت کند، فرمود:
«ما خاندان نبوت و معدن رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و نزول رحمتایم. خداوند به ما آغاز کرده و به ما ختم نموده است.»
امام در اعتراض به سخنان معاویه در مدینه که فضایل یزید را برمىشمارد، فرمود: «کسى را وانهادهاى که از نظر پدر و مادر و صفات شخصى از یزید بهتر است!» معاویه گفت: گویا خودت را مىگویى؟! حضرت فرمود: آرى.»
در جاى دیگر فرمود:
به خدا قسم! من به خلافت شایستهترم، پدرم بهتر از پدر یزید است، جدم برتر از جد اوست، مادرم بهتر از مادر اوست و خودم بهتر از اویم.»
۲٫ یزید بن معاویه
امامحسین(ع) در نامهاى به معاویه نوشت:
«جوانى را به ولایت امر مردم تعیین کردهاى که شراب مىخورد و با سگ، بازى مىکند! به
امانت خود خیانت کرده و مردم را تباه ساختهاى. چگونه یک شرابخوار را به تولیت امور امت
محمد(ص) مىگمارى؟! شرابخوار که امین بر یک درهم نیست، چگونه نسبت به امت امین
باشد؟!»
«یزید، خودش گواه رأى اوست. او براى همان کارهایى که مشغول است مثل بازى با سگها،
کبوتربازى، نوازندگى و عیاشى، بهتر است. بیش از این بار ستم بر دوش مکش.»
یزید در سه سال پادشاهى، سه جنایت فجیع مرتکب شد:
اوّل، در ۶۱هجرى، امامحسین(ع) و خاندان عصمت و طهارت و یاران او را به شهادت رساند.
بازدید
بازدید
تاریخ معاصر
بازدید